متن سخنرانی در انجمن اسلامی مهندسین چهارشنبه24خرداد1402
مجله صدا، شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۲ شماره ۱۵۴ (شماره پیاپی ۸۴۳ ) ص ۴ و ۵
مقدمه
چه بسا دوستان انتظار داشتند من موضوعی را در ارتباط با حکومت و حقوق بشر انتخاب کنم و در واقع وجه حقوق بشری بحث چربش داشته باشد اما با توجه به اینکه موضوع، «حکومت دینی» است و باید همین یک وجه خاص موضوع را در این مجال محدود به خوبی واکاوی کرد.
در این مقدمه خاطره ای را یادآوری می کنم. خود من هم به یاد نداشتم، نمی دانم دوستان انجمن و نهضت به یاد دارند یا نه؟ چند روز پیش در جستجوی مطلبی بودم ولی به طور اتفاقی با نامه ای از مهندس بازرگان در 28آبان1373 مواجه شدم که در همین ساختمان و آن اتاق آخر به دیدن شان آمده بودم و حامل پیامی از آیت الله منتظری بودم که ایشان هم نامه ای را خطاب به آیت الله نوشته بودند و دادند که به دست ایشان برسانم. در قسمتی از آن خطاب به آیت الله منتظری آمده است:« انجمن اسلامی مهندسین در نظر دارد با برگزاری “سمینار دین و حکومت” با مشارکت صاحب نظران، دیدگاههای مختلف پیرامون رابطه دین و حکومت را مورد نقد و بررسی قرار دهد و در صورت امکان نظرات گوناگون و جمع بندی سمینار را تدوین و منتشر نماید. با تقدیم فهرست عناوین مربوط به این سمینار به پیوست، خواهشمند است آمادگی خود برای شرکت در این سمینار و دیدگاه مورد نظر برای ارائه را حداکثر تا پایان آذرماه جاری اعلام فرمایید. ضمنا در صورتی که دیدگاه دیگری مورد توجه جنابعالی است مرقوم فرمایید تا به فهرست عناوین اضافه شود. در این سمینار هر یک از دیدگاهها، مستند به منابع اسلامی و تاریخی و همچنین مقتضیات زمان ارائه و مورد بحث و تبادل نظر قرار خواهد گرفت. در صورتی که برای حضور در سمینار آمادگی نداشته باشید خواهشمند است نظرات مکتوب خود را ارسال فرمایید. این نظرات بنام خود جنابعالی در سمینار معرفی میشود و در صورت موافقت جنابعالی در مجموعه تدوین شده برای تکثیر و انتشار نیز اضافه خواهد شد. برنامه سمینار متعاقبا به اطلاع خواهد رسید(خاطرات آیت الله منتظری،ج2 ص907 پیوست61). این نامه انجمن مهندسین را به ضمیمه دستخط خودشان که ذکر کرده اند این نامه را به وسیله باقی می فرستم دادند که خدمت آیت الله منتظری ببریم.
این سخن نشان می دهد موضوعی که امروز مورد بحث قرار می دهیم چند دهه است که یکی از دغدغه ها و چالش های جدی ما بوده و مرحوم بازرگان آن زمان به بحث و روشنگری در این زمینه اهتمام داشته اند.
اگر کسی بگوید اصلا چرا بحث از حکومت دینی؟ می گویم چون مسئله همین امروز ماست و نتیجه بحث مهم است نه عنوان آن! مرگ مظلومانه مهسا امینی، آن مادری که جلو ماشین گشت ارشاد ایستاده بود و التماس می کرد دخترش را نبرند و صدها مورد مشابه که خیلی شان خبری نشده، محصول نوع حکومت و خوانش پوششی ای است که از دین ارائه می کنند و دین دولتی را جایگزین دین مدنی کرده اند. که نتیجه اش زوال دین است در حالی که از منظر جامعه شناسی، دین یکی از نیازها، چسب روابط و از عوامل همبستگی اجتماعی است و در جای خودش باید حضور داشته باشد مانند نهادهای دیگر.
از طرفی چون نوع حکومت می تواند سرچشمه وضعیت وخیم یا وضعیت مطلوب برای حقوق بشر باشد نفس پرداختن به موضوع حکومت به نوعی مرتبط با حقوق بشر است به خصوص وقتی که بحث درباره حکومت دینی باشد. همین موضوع حکومت انهم از نوع دینی، پیوند وثیق با مسئله حقوق بشر و اخلاق دارد. چرا؟ چون:
1- هر امری تقدس یاید، باب نقد و حلاجی اش بسته می شود. به همین دلیل وقتی حکومت، دینی می شود تقدس به دنبال می اورد و این همان نقطه انسداد باب نقد و ایجاد خودکامگی است.
2- حکومت دینی، با توضیحی که خواهم داد برخلاف آموزه های قرآنی، فاقد رواداری و دگر پذیری است.
3- وقتی حکومت، دینی می شود گناه همه نارسایی ها و ظلم ها به گردن دین می افتد و دین کارکرد ذاتی اش که انسجام بخشی و اعتلای اخلاق است را از دست می دهد.
4- تاریخ نشان می دهد دین همیشه بیشترین آسیب ها را از ناحیه حکومت های دینی خورده است و باید دین را به عنوان یک منبع اخلاقی و همچنین بخاطر حفاظت از حقوق بشر از دست حکومت دینی نجات داد.
بحث
بحث من دو بخش دارد. یکی نسبت دین و حکومت دینی. دوم نسبت حکومت دینی و حکومت مدنی. پیشتر بطور پراکنده در مقالات و کتاب ها این بحث را مطرح کرده ام اینجا با تمرکز و توسعه بیشتری به آن می پردازم.
متدلوژی بحث هم اهمیت دارد. در این جا به سراغ تاریخ و حدیث نمی رویم زیرا بسیار محل اختلاف و مناقشه اند و دریافت ها را متزلرل می کنند. حتی بعضی روایات که در کتاب ولایت فقیه آیت الله خمینی و دیگران برای ابات حکومت دینی و ولایت فقیه مورد استفاده قرار گرفته اند مخالف نتیجه گیری ای است که از آن انجام شده. روایت« الفقهاء أمناء الرسل» مستند تقطیع شده ای است چون در ادامه آن شروطی دارد که نافی دخالت علما در حکومت است.
قال رسول الله: الفقهاء أمناء الرسل ما لم یدخلوا فی الدنیا قیل یا رسول الله و ما دخولهم فی الدنیا قال اتباع السلطان فإذا فعلوا ذلک فاحذروهم علی دینکم (الکافی، ج۱، ص۴۶)
رسول خدا ص فرمود: فقیهان امینان پیامبران هستند تا وقتی که داخلِ در دنیا نشوند. گفته شد: ای رسول خدا! منظور از داخل شدن فقیهان در دنیا چیست؟! فرمود: پیروی از حاکم؛ پس هرگاه چنین کردند از آنها درباره دین خود برحَذَر باشید!
اما تکیه ما بر محکمات است یعنی بر نص قرآن بدون تاویل و تکیه مان بر آیات محکم است نه متشابه. محکم ترین مبنا برای اینکه ببینیم آیا حکومت دینی در قرآن پذیرفته شده یا نفی شده، خود قرآن است. چون بحث کمی تخصصی و شبیه به درس های خارج می شود و ناگزیر از خواندن آیات هستیم اگر کسی حوصله بحث تخصصی ندارد طبعا مطلوبیت هم برایش نخواهد داشت.
دیگر اینکه بحث من درباره ولایت فقیه نیست. داستان ولایت فقیه را بجز مقالات و کتاب های فراوانی که پژوهشگران نوشته اند من هم در کتاب های «گفتمان های دینی معاصر» و «فلسفه سیاسی اجتماعی آیت الله منتظری» و گفتارهای دیگری از دیدگاه خود گفته ام و باز هم به عنوان موضوع مستقلی می توان ولایت فقیه را مورد بحث قرار داد اما اکنون موضوع بحث من در اینجا حکومت دینی است نه ولایت فقیه. ولایت فقیه می تواند یکی از مصادیق آن باشد. اگر تکلیف حکومت دینی روشن شود به تبع ان تکلیف ولایت فقیه هم روشن است.
بعد از تنظیم این بحث که قسمت هایی را در سال های گذشته بیان کرده بودم دیدم نقل می کنند برخی مانند مهندس بازرگان معتقدند: آیه یا حدیث مستقیمی در مورد لزوم کشورداری به وسیله پیامبر(ص) و ائمه(ع) و ولیفقیه نداریم! و بعضی سعی کرده اند جواب بدهند که داریم. از توارد تاملات خود با مرحوم بازرگان خشنود شدم و ما در مقام تکمیل آن راه هستیم. این نشان می دهد آدم هایی بدون غرض که دغدغه های مشترک انسانی دارند وقتی در زمان های مختلف به یک سوال می اندیشند پاسخ های مشابهی دارند. خیلی پیش از این ابن مُسکَوَیه رازی (۳۲۶ – ۴۲۱ هجری) نیز در کتاب«تهذیب الاخلاق» و «جاویدان خرد»، مسائل مدینه و مناسبات مدنی را در منطقه الفراغ شرع می داند.
حکومت دینی از لحاظ منطقی و دینی چه حکمی دارد؟
در بخش اول درباره حکومت دینی 8 مفروض و مقدمه کلیدی، پایه و ضروری، وجود دارد:
1- اول اینکه حکومت، ماهیتا یک امر عرفی است نه دینی. اگر در روایات هم ذکری از آن رفته بیشتر به عنوان یک واقعیت و ضرورتی است که وجود داشته. حکومت از قرن ها پیش از اسلام در روم، ایران و چین وجود داشته. فرض کنیم نامی از حکومت به معنای مصطلح در نصوص دینی آمده باشد، صرف اینکه نامی از آن در نصوص دینی بیاید دلیل بر دینی بودن آن نمی شود. مگر هنگامی که در قرآن نام بسیاری از خوراکی ها برده شده ما به استناد آن می توانیم بگوییم پیاز و خیار و عدس دینی و غیردینی داریم؟
2- آیت الله منتظری هم به همین دلیل در کتاب مبانی فقهی حکومت می گویند روش شان در این موضوع، روش فلسفى و عقلى است:«شیوه و طریقه ما در طرح مباحث این كتاب با آنچه بزرگان و علما تاكنون پیمودهاند متفاوت است زیرا آن دسته از فقهاى ما كه متعرض این موضوع شدهاند از همان گام اول، ولایت فقیه جامعالشرایط را مسلّم فرض نموده آنگاه براى اثبات آن به دلایلى نظیر مقبوله عمر بن حنظله استناد نمودهاند و از این طریق براى اثبات مدعا، خود را به زحمت و مشقت افكندهاند ولی ما در این مباحث ابتدا از ضرورت حكومت و دولت براى جامعه و ضرورت وجود آن در همه اعصار صحبت نموده… آنگاه شرایط و ویژگی هاى حاكم اسلامی را بر اساس آیات و روایات و عقل برشمردهایم ». سپس آیت الله منتظری به تفصیل دلایلى را براى ضرورت اصل تشكیل حكومت برشمرده اند.
3- این تصور که قرآن برای حکومت سازی آمده و یا از قرآن می توان نظریه حکومت استخراج کرد تصور باطلی است زیرا در آن زمان دولت به مفهوم امروزی وجود نداشت آن چه بود امپراطورانی بودند که با گردنکشی و قدرت و خشونت قدرت را به دست می گرفتند. در محیط عربستان هم مسئله ای به نام دولت وجود نداشت. اساسا محیط سیاسی آن دوران، محیط دولت یا دولت-ملت نبود، مجموعه از جوامع قبیله ای با ساختار رهبری قبیله ای بودند. بنابراین تصور اینکه قرآن به موضوع دولت و حکومت و ضرورت حکومت و حکومت داری بپردازد غیرمنطقی و نادرست است. خود پیامبر در مدینه دولت تاسیس کرد که سبک ویژه ای کاملا متفاوت از مدل های حکومتی رایج در آن زمان داشت، با این حال حتی در دوره ۱۰ ساله مدینه هم با وجود تشکیل حکومت و با وجود نزول آیات بسیار اما در قرآن آیه ای درباره تاسیس حکومت و نحوه حکومت داری مشاهده نمی شود.
3- حکومت قبل از اسلام و بعد از اسلام در جوامع مختلف مذهبی و غیرمذهبی وجود داشته و اصل و فرع آن هم ارتباطی به دین نداشته و دین در مورد حکومت فقط دستورات و توصیه هایی برای بهتر ساختن آن دارد.
4- حکومت پیامبر اسلام هم حکومت دینی نبود، اگر بخواهیم با مدل های موجود مقایسه کنیم به یک حکومت عرفی و مدنی شبیه تر بود که به ارزش های اخلاقی و اسلامی توجه ویژه داشت. تلقی حکومت پیامبر به عنوان حکومت دینی، نطفه خطاهای زیادی را گذاشته است.( این بند را در بخش دوم بحث بیشتر توضیح خواهم داد).
5- اساساً چیزی به اسم حکومت دینی عملا و منطقا امکان پذیر نیست زیرا حکومت دینی اگر واقعا دینی باشد برفرض وقوع، یک چیز بیشتر نمی تواند باشد اما آنچه در عمل می خواهد اجرا شود تابع مقتضیات زمانه و فهم های دینی گوناگون است و با توجه به اینکه به عدد نفوس الخلاق برداشت دینی و مقتضیات محلی و زمانی وجود دارد بنابراین حکومت دینی هم عملی نیست.
6- دلیل دیگر ممتنع بودن حکومت دینی و دلیل واضح مخالفت ما با حکومت دینی این است که دین و سیاست طبیعت و مقتضیات متفاوتی دارند. برای مثال در سرویس های جاسوسی دنیا ازسیا گرفته تا موساد و ک.گ.ب از پرستو استفاده می کنند و به آنها آموزش های لازم را می دهند. در حکومت دینی هم از همین روش ها استفاده می شود در حالی که باید تفاوت این دو در همین باشد که از آن روش ها در بازجویی و تله گذاری و فریب و دروغ و… استفاده نشود اما چون در عمل عقب می افتند و ضعیف میشوند ناگزیر همان روش ها را به کار می گیرند. پس دیگر نمی توانند دینی باشند اما وقتی هم ادعای دین دارند هم قدرت، ناگزیر از دستکاری در دین می شوند و بگونه ای تفسیرش می کنند که دین حکومتی با روش های ذکر شده قابل جمع باشد در حالی که از اول می توانستند در چارچوب مقتضیات قدرت عمل کنند و پای دین را به میان نکشند.
7- آنچه به اسم حکومت دینی به وجود آمد و رواج پیدا کرد از دوره بنی امیه و بنی عباس به بعد بود که در واقع آنها می خواستند با استفاده از دین حکومت کنند. با وجود آنکه صفت دینی هم برای خود گذاشته بودند و نام خلیفه مسلمین داشتند ائمه شیعه با انها همکاری نمی کردند و از باب اجبار و تقیه، سکوت یا همراهی منتقدانه داشتند.
برخلاف مستشرقانی که حرف های نادقیق زیادی می گویند، فوکویاما این نکته را درست دیده که: « پیامبر اسلام، در یک بخش بی دولت از غرب عربستان و از قبیله قریش زاده شد. او با استفاده از ترکیب قرارداد اجتماعی، زور و اقتدار کاریزماتیک خود، ابتدا قبایل در حال نزاعِ مدینه را متحد کرد سپس قبایل مکه و دیگر مناطق پیرامون را وارد یک جامعه دولتمند کرد. آموزه های پیامبر به یک معنا آموزه هایی عمدتا ضد قبیله ای بودند …اما حفظ وحدت سیاسی همواره یک کشمکش دشوار در بطن قبیله گرایی عربی بوده است. این مسأله بلافاصله پس از درگذشت پیامبر اسلام در سال 632 رخ نمود. در گذار از یک جامعه قبیله ای به یک جامعه دولتمند، چند اتفاق برای حاکمان اولیه عرب پیش آمد. آنها یک الگوی پادشاهی مطلقه و یک نظام اداری متمرکز بوروکراتیک را به مثابه قاعده ای معمول برای جوامع دولتمند که آنها را محاصره کرده بود داشتند.(فوکویاما). فوکویاما اگر این را بیشتر توضیح می داد که بر اثر تماس اعراب در دوره بنی امیه و بنی عباس با روم و ایران، اندیشه سلطنت در میان اعراب راه پیدا کرد نظریه اش کامل تر می شد.
8- در قران بحث مستقل یا ویژه ای درباره حکومت نداریم چه رسد که درباره شکل و جزییات ان سخنی گفته باشد. اساسا دین برای ساختن حکومت نیامده چون حکومت از قبل وجود داشته و دین درصدد اصلاح روش های جامعه داری بوده است. ما همانطور که کتاب سیاست ارسطو (384 ق.م – 322 ق.م) متعلق به 2500تا2600 سال پیش را در زمینه مفهوم دولت و حکومت بررسی می کنیم اگر قرآن را هم به عنوان متنی که بسیار اثرگذارتر از این نوع متون کلاسیک بوده بررسی کنیم می بینیم که لفظ حکومت به معنای مصطلح در علم سیاست دوره پیشامدرن و مدرن در قرآن نیامده است. می ماند اینکه آیا آیاتی که دلالت التزامی و نامستقیم درباره حکومت داشته باشند وجود دارند یا خیر؟
قرآن در بیان روابط اجتماعی یا حکومتی؟
آنچه در قرآن امده است آیات و احکام مربوط به روابط اجتماعی است یعنی بیش از اینکه نگاه حکومتی باشد نگاه اجتماعی دارد مثل «تعاونوا علی البر والتقوی» یا «لاتاکلوا اموالَکم بینَکم بالباطل».
آیاتی که ممکن است مستقیم تر درباره حکومت به نظر آیند اینها هستند:
آیه اول- يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ (آیه 59 سوره نساء).
بگذریم که در روایت از امام باقر(ع) نقل است كه فرمود: «منظور از «اولي الامر» فقط ما هستيم، همه مؤمنان، مأمور شدهاند كه تا روز قيامت از ما فرمان ببرند.»( كليني، الكافي، ج 1، ص 276) ولی چون ما روش مان در این بحث، اتکای به محکمات و خود قران است لازم به توضیح است که:
1- این آیه مهم ترین آیه ای است که دلیل بر حکومت گرفته اند در حالی که هیچ اشاره ای به حکومت ندارد. موضوع این است که اگر اختلاف پیدا کردید به خدا و رسول ارجاع بدهید. این اتفاق در هر جمعی از یک خانواده تا قبیله هم می تواند رخ بدهد و الزاما به معنی حکومت نیست.
2- دیگر اینکه می گوید «اگر در چیزی اختلاف کردید». می توان گفت شاید منظور از آن اختلاف در امور اعتقادی است. 3- نکته سوم اینکه کلمه اطاعت هم لزوما به معنای اطاعت از حکومت نیست. این بیان در دو آیه دیگر هم آمده است و معنایش اطاعت از حکومت نیست: وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (آل عمران آیه ۱۳۲). آیه قبل از آن« در مورد نهی از ربا خوردن و آیه بعد درباره توصیه به انفاق است به هر کدام از این ها که عطف بشود به معنای اطاعت در حکومت نیست، اطاعت در عدم رباخواری و در انفاق کردن است. حتی اگر مثل بعضی از مترجمان بخواهند به چند آیه قبل ربط بدهند -که منطقی نیست- آن آیات مربوط به جنگ احد و بدر است که باز هم مربوط به اطاعت از فرماندهی در جنگ می شود.
4- آیه ۳۳ سوره محمد هم قرینه است بر اطاعت در عبادات و ایمان به خدا نه حکومت، زیرا امر حکومت، اطاعت کردنی از نوع وجوب اطاعت از خدا و رسول نیست. ممکن است کسی مسلمان باشد و با تصمیم حکومت مخالف باشد.
5- يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنتُمْ تَسْمَعُونَ (آیه 20 سوره انفال)ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا و رسول را اطاعت کنید و از او سرنپیچید در حالی که شما (سخنان حق را) میشنوید.
آیات قبل و بعد نشان می دهد این آیه متعلق به همان زمان و خطاب به کافران آن زمان بوده است.
آیه دوم- فَبِمَا رَحْمَةٍۢ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلْقَلْبِ لَٱنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَٱعْفُ عَنْهُمْ وَٱسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِى ٱلْأَمْرِ (آل عمران – 159) کلمه امر در این آیه شاهد بحث است.
الهی قمشه ای: به مرحمت خدا بود که با خلق مهربان گشتی و اگر تندخو و سختدل بودی مردم از گِرد تو متفرق میشدند، پس از (بدیِ) آنان درگذر و برای آنها طلب آمرزش کن و (برای دلجویی آنها) در کارِ(جنگ) با آنها مشورت نما.
ترجمه های آیتی و مکارم شیرازی، فولادوند و انصاریان می گویند امر یعنی کارها: و در کارها، با آنان مشورت کن.
آیت الله منتظری هم می گوید امر یعنی حکومت. هرچند این رای اقلیت است ولی اولا می تواند به معنای حکومت حداقلی باشد، ثانیا همین آیه بر فرض دلالت بر حکومت هم چنانکه توضیح خواهم داد بر حکومت دینی دلالت ندارد.
آیه سوم- إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ (آیه 58 سوره نساء)
آیه سوم هم درباره قضاوت است و به عبارت دیگر قضاوت در قران مهم تر از حکومت است. اگر حکومت باشد ولی قضاوت عادلانه نباشد، با نبودن حکومت فرقی ندارد اما اگر قضاوت عادلانه باشد بقیه شئون جامعه هم کار خود را به صورت عادی انجام می دهند. بنابراین اگر قضاوت را هم از شئون حکومت بدانیم در قران باز همین نگاه حداقلی وجود دارد که به قضاوت توجه کرده است. در دوره صفویه و قاجاریه هم میان حکومت و قضاوت تمایز گذاشته بودند و حکومت به دست سیاستمداران بود و قضاوت به دست روحانیون. قضاوت عرفی توسط حکومت هم غیر از قضاوت شرعی بود.
اینها تنها آیاتی هستند که هرچند تصریح به حکومت به معنای عرفی در آن زمان و این زمان ندارند اما با مفهوم دولت حداقلی که از اواخر قرن بیستم به بعد شکل گرفته نزدیک تر است. وقتی این را با دولت های «کلان ساختار» با آن حشمت و جبروت و وسعت و اختیاراتی که در همه شئون داشتند مقایسه کنید نمی توان اسم دولت یا دولت گرایی روی آن گذاشت اما احتمالاً می توان به نظریه حکومت نسبت داد که همین هم نشان می دهد تصوری که از حکومت وجود داشته، یک حکومت کاملاً حداقلی بوده و وظیفه ای که تعیین می کند به تقدس و شرع ربطی ندارد.
این دو آیه اخیر منطبق است با همان حکومت حداقلی درحدی که یک انتظام اجتماعی باشد نه دستگاه عریض و طویلی که بر همه شئون زندگی سیطره دارد. این حکومت حداقلی هم امری است تابع شرایط اجتماعی و سیاسی. در چنین حکومتی هم سبکی که ارایه می دهد، سبک مداراتی است.
دلایلی دیگر بر حکومت حداقلی در حد قضاوت
گرچه کلمه حکم بر سه معنای «حکمت» و «قضاوت» و «حکومت» دلالت دارند اما باید در تک تک آیات دقت کرد که این کلمه به کدام معنا به کار رفته است. در اکثر آیات مورد نظر در بحث، برخی مترجمان کلمه حکم را به معنای حکمرانی گرفته اند ولی دقت در نص آیات نشان می دهد به معنای قضاوت است نه حکمرانی. دوازده آیه زیر را بنگرید:
1- وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا(یوسف22). الهی قمشه ای: و چون یوسف به سن رشد و کمال رسید او را مقام حکمت و نبوت (یا مسند حکمفرمایی) و مقام دانش عطا کردیم.
در این ترجمه الهی قمشه ای حکم را هم حکمت و هم نبوت و هم حکمرانی معنا کرده است. مکارم به نبوت، و آیتی، انصاری و فولادوند به حکمت و دانش ترجمه کرده اند.
2- إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ(انعام آیه 57). حکم جز به دست خدا نیست که حق را بیان میکند و او بهترین داوران است.
در اینجا خود آیه به روشنی می گوید مراد از حکم، داوری و فصل خصومات است.
3- لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ (قصص آیه 70) در این [سرای]نخستین و در آخرت، ستایش از آن او است و حکم و فرمان برای اوست.
چون بحث آخرت در آیه مطرح است دیگر در آخرت که حکومت بشری معنی و موضوعیتی ندارد پس منظور، داوری خداوند در روز آخرت است.
4- إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ (یوسف آیه 40). حکم جز برای خدا نیست، دستور داده که جز او را نپرستید. این است دین درست؛ ولی بیشترین مردم نمیدانند. بعضی ها این آیه را به معنای حکومت جز برای خدا نیست و برای اثبات حکومت دینی گرفته اند در حالی که اینجا حکم به معنی دستور توحید و پرستش خداست.
5- ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ (رعد آیه 11). و غیر از او والی و حمایتگری برای آنان نخواهد بود.
بعضی به این آیه که کلمه وال به معنی ولایت را دارد برای اثبات نظریه حکومت استناد کرده اند اما اگر متن کامل آیه را بخوانید می بینید که گرچه کلمه ولایت هم به معانی مختلفی مانند «محبت»،«رهبری»، «حکومت»، سرزمین و شهر» و «یاری» آمده اما اینجا ولایت به معنای «حمایت و یاری» است[1].
سه آیه مشابه:
6- مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ(مائده آیه 44) و کسانی که به موجب آنچه خدا نازل کرده داوری نکردهاند، آنان خود کافرانند.
7- مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (مائده آیه 45). کسانی که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند، آنان خود ستمگرانند.
8- مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ( مائده آیه 47) کسانی که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند، خود فاسقانند.
اینجا هم درباب قضاوت است به ویژه با توجه به این آیه:
9- فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ (مائده آیه 48) و میان آنان به موجب آنچه خدا نازل کرده، داوری کن.
10- يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّه(آیه 26 سوره ص). ای داود، ما تو را در روی زمین مقام خلافت دادیم، پس میان خلق خدا به حق حکم کن و هرگز هوای نفس را پیروی نکن که تو را از راه خدا گمراه سازد.
در این آیه به روشنی برای حکومت کلمه خلافت را آورده و برای قضاوت کلمه حکم.
11- كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ(آیه 213 سوره بقره)
مردم یک گروه بودند، خدا رسولان را فرستاد که (نیکوکاران را) بشارت دهند و (بدان را) هشدار، و با آنها کتاب را به حق فرستاد تا در موارد نزاع مردم تنها دین خدا به عدالت حکمفرما باشد.
12- وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ(آیه 47 سوره یونس). و برای هر امتی رسولی است که هرگاه رسول آنها آمد (و حجت بر آنان تمام شد) میان آنها حکم به عدل شود و بر هیچ کس (در کیفر و پاداش) ستم نخواهد شد.
این آیه در اهمیت قضاوت و عدالت است و یکی از صریح ترین آیاتی است که نشان می دهد پیامبران برای قضاوت به عدالت آمده اند نه حکومت سیاسی.
حالا توجه کنید که برخی بدون درنگ در کلمات و متن و صرفا بر پایه تشابهات لفظی از همین آیات نتیجه بی اساسی می گیرند و می گویند: «خداوند در این آیات، حق حکومت را اختصاص به خود داده و آن را از غیر خود نفی کرده است و لازمهاش قرار گرفتن قانونگذاری و حکومتداری در قلمرو دین و شریعت الهی است و هر قانون و نظام حکمرانی بیگانه با خدا فاقد مشروعیت است. آیات دیگری نیز وجود دارد که علاوه بر الزام به حکمرانی بر اساس دین الهی، از متخلفان با عناوین (کافر)، (ظالم) و (فاسق) یاد میکند»( ).
البته برخی از بزرگان مانند آیت الله جوادی آملی هم با التفات به اینکه حقیقتا از قران حکومت دینی درنمی آید و حداکثر قضاوت است در درس خارج خود می گویند:« مگر ميشود شما قبول بکنيد كه مقبوله عمر بن حنظله، حَکَميت، حاکميت و قضا را به فقيه داده؛ ولي رژيم حقوقي درياي خزر را به او نداده است؟! مگر همه قضا و داوري مربوط به اين است؟ بگويد که فقيه فقط ميتواند قاضي باشد! قاضي چه باشد؟ قاضي زندان ميخواهد، بودجه سنگين ميخواهد، هواشناسي، زمينشناسي، درياشناسي ميخواهد، دانشگاه ميخواهد! اين چهل جلد جواهر را چه کسي بايد اجرا بکند؟ جواهردان بايد اجرا بکند»(جوادی آملی….).
این دیدگاه عمیقا متاثر از نظام سنتی و منسوخ شده قضاوت است زیرا در زمانه ما نهاد تحقیق و نهاد قضاوت و نهاد اجرای کیفر را از هم جدا کرده اند و اینکه قاضی زندان داشته باشد، خلاف عدالت است چه رسد که بگوییم زندان و دانشگاه و هواشناسی و بودجه و… داشته باشد. در دنیای مدرن نهاد قضاوت، مستقل از قدرت سیاسی است و درآمیختن آنها دشمن عدالت و قضاوت است و این همان دیدگاهی است که از قرآن هم استنباط می شود.
تا اینجا درباره دین و حکومت دینی بود و برآیند سخن این است که در قرآن مفهوم حکومت به معنای مصطلح وجود ندارد و منظور از حکم، نوعی قضاوت و داوری میان مردم و انتظام اجتماعی است که به مفهوم دولت حداقلی نزدیک است و به معنای حکومت داری نیست چه رسد به حکومت داری دینی.
اما از آنجا که پیامبر اسلام ده سال حکومت داشت برخی آن را از باب اینکه سنت، مفسر کتاب است دلیل می گیرند بر این حکومت او دینی بوده. اکنون این پرسش مطرح می شود که آیا حکومت پیامبر، دینی بود یا مدنی؟ ما می گوییم حکومت پیامبر و علی(ع) حکومت مدنی بود اما حکومت معاویه، حکومت دینی یا دین حکومتی بود.
حکومت دینی و مدنی
اول یک تعریف کوتاه از این دو تعبیر داشته باشیم. حکومت دینی یعنی حکومتی که محور آن دین است نه انسان. نگاهش این نیست که دین برای انسان است بلکه انسان برای دین است. حکومتی است که مانند حکومت کلیسا در قرون وسطی براساس یک سلسله اصول جزمی لایتغیرِ برگرفته از دین، بنا شده که واقعیت باید خود را با آن تطبیق بدهد ولی حکومت مدنی حکومتی است که به تعبیر سنتی «رعیت» و به بیان امروزی «شهروند» محوریت دارد.(قبلا در کتاب «شهروندی و شهربندی» بحثی داشته ام که چرا در نهج البلاغه رعیت به معنای شهروند است).
حکومت دینی نتیجهاش میشود دین حکومتی، حکومت مدنی نتیجه اش می شود دین مدنی. البته خود این دین دولتی و دین مدنی به تئوری هایی تبدیل میشوند که بعد میتوانند ساختار های متناسب با خودشان را شکل دهند.
نکته اصلی من این است که همان حکومت ضمنی -نه صریح- که از قرآن استنباط می شود و توسط خود پیامبر عملی شد، حکومت مدنی است نه دینی.
البته ماکس وبر می گوید:«یهودیت و مسیحیت، دین های مدنی و شهری بودند در حالی که اسلام برای شهر تنها اهمیت سیاسی قائل بود»(۴۳۳-۴۳۷). این قضاوت وبر، حاکی از بی بهرگی از تاریخ و اندیشه اسلامی است به ویژه که دست کم یهودیت چنانکه در تورات می خوانیم ابدا دین مدنی به شمار نمی آید.
راشد الغنوشی بحثی در این زمینه دارد که آیا حکومت پیامبر، حکومت دینی بود یا حکومت مدنی؟ و می گوید حکومت پیامبر حکومتی مدنی بود. این حرف کلی است و نیاز به استدلال دارد. چرا می گوییم حکومت پیامبر، مدنی بود؟ معیار تمایز گذاری این دو چیست؟ 6 معیار را ذکر می کنم:
معیار اول: خلوص گرایی
اساس حکومت دینی بر خلوص گرایی است. خیر را فقط خدا تشخیص می دهد و طبقه ای که خود را نماینده خدا می دانند موظفند مردم را به راه راست هدایت کنند. هر قرائت متفاوتی به معنای پیدایش یک رگه انحرافی است و باید از همان اغاز جلویش را گرفت تا توسعه نیابد. کلیسا به همین خاطر جلوی پروتستان ها ایستاد. تروتسکی به همین خاطر حذف و توسط عوامل استالین ترور شد. چون اینها باعث می شود از یک اردوگاه چند صدا بجهد و جریانات ایدئولوژیک برای حفظ خلوص خود دچار یک تصفیه دائمی می شوند.
معیار دوم: کثرت گرایی ( در تفاوت حکومت دینی و مدنی)
حکومت ایدئولوژیک و دینی یکدست گرا و کارش یکسان سازی است و حکومت مدنی تکثر گرا است. کتاب «کثرت گرایی دینی و حقوق شهروندی در اسلام» از کریگ کانسیدین، با ترجمه خانم فایزه دینی منتشر شده که نویسنده به عنوان کسی که ابتدا تحت تاثیر حمله ترویستی 11سپتامبر بوده و بعد با مطالعاتش دیدگاه دیگری به دست آورده، تحلیلی از عهدنامه های سه گانه پیامبر اسلام با مسیحیان و دیگر اقلیت ها دارد.
قانون اساسی مدینه -معروف به پیمان یثرب- هم از شاهکارهای تاریخ است و نشان می دهد چگونه مذاهب و عقاید دیگر به رسمیت شناخته شده اند. مقاله حقوق مشرکان در قرآن هم 15 حق را برای مشرکان در قرآن ذکر می کند که نشان می دهد مشرکان نیز از نظر زندگی مدنی واجد حق هستند.
اما قرآن تکثر پذیر است نه یکدست گرا. کلمه تکثر پذیری را با توجه و تعمد به کار می برم چون تکثر گرایی یعنی گرایش و میل به تکثیر و تنوع و داشتن اراده تکثیر اما دین در پی تکثیر نیست زیرا به یک حقیقت بیشتر باور ندارد. تکثرگرایی با روح ادیان سازگار نیست و آنچه معیار است تکثرپذیری است یعنی تحمل و به رسمیت شناختن تنوعات و این غیر از تکثر گرایی است.
این در حالی است که در حکومت دینی، آزادی وسیع برای تبلیغ و ترویج دین وجود دارد اما عقاید کفرآمیز، عقایدی انحرافی و مانند سم مهلک به شمار می آیند و ممنوع می شوند اما امام صادق می گوید این شیوه، شیوه بنی امیه است و شیوه ای که امام تجویز میکند این است که باید شرک بتواند برای مردم بیان شود تا آن را تشخیص بدهند.
اصول کافی جلد چهارم صفحه143 روایتی از امام صادق(ع)در نقد بنی امیه آمده است. جمله ایشان این است «إِنَّ بَنِی أُمَيَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِيمَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ يُطْلِقُوا تَعْلِيمَ الشِّرْكِ لِكَيْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَيْهِ لَمْ يَعْرِفُوهُ» این نقد در حقیقت یکی از شیوه های بنی امیه را نشان می دهد که آنها مردم را در تعلیم ایمان آزاد گذاشته بودند، اما در تعلیم شرک آزاد نگذاشته بودند تا اگر روزی به مردم شرک عرضه شد، مردم نتوانند شرک را تشخیص دهند.
امام صادق(ع): بر مردم در امر دین فشار نیاورید. آیا نمیدانید که حکومتداری بنیامیه به زور شمشیر و خشونت و ستم بود ولی حکومت ما به نرمی و مهربانی و متانت و تقیه و حسن معاشرت است؟ پس کاری کنید که مردم به دین شما و مسلکی که دارید رغبت پیدا کنند.
مرتضی مطهری هم گرچه چنین تفکیکی را مطرح نکرده و شاید نمی شناخته اما اگر بود حتما جزو مدافعان این تفکیک بود. او می گوید «من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار میدهم که یک وقت خیال نکنند، حفظ و نگهداری اسلام با سلب آزادی بیان تحقق مییابد. خیال نکنند که راه حفظ معتقدات اسلامی و جهان بینی اسلامی این است که نگذاریم دیگران حرفهایشان را بزنند، نه بگذارید بزنند. همچنین تصور نشود که با جلوگیری از ابراز افکار و عقاید مردم، میشود از اسلام پاسداری کرد. از اسلام فقط با یک نیرو میشود پاسداری کرد، و آن منطق و آزادی دادن و مواجهه صریح و رک و روشن با افکار مخالف است». (آینده انقلاب اسلامی ایران،ص ۴۸)
در مصاحبه ام با مجله چشم انداز درباره امر به معروف و نهی از منکر هم مثال هایی زده ام و نشان داده ام امر به معروف و نهی از منکر با حکومت مدنی تجانس دارد نه با حکومت دینی اما امروزه خوانش مُحَرَّف و مبتذلی از آن ارایه داده اند که مناسب حکومت توتالیتر است و ربطی به دین ندارد.
معیار سوم: تمایز احکام رسالتی و حکومتی
در زمان خود پیامبر هم تفاوت حکومت دینی و مدنی کاملاً روشن بود و میان دستورات آسمانی و وحیانی با دستورات حکومتی تمایز قائل بودند. وقتی پیامبر سخن می گفت از او می پرسیدند که این وحی است یا نظر خودت؟ اگر وحی بود تمکین می کردند اگر سخن خود پیامبر بود نظرشان را می گفتند و یا مخالفت می کردند. چنانکه در چند مورد نظر مخالف پیامبر دادند که اتفاقاً از امور حساس حکومتی مانند جنگ هم بود و پیامبر هم به نظر آنها عمل کرد. یازده موردمشورتهای پیامبر ثبت شده اند[2]. آیت الله منتظری در جلد 14 شرح نهج البلاغه می گویند احکام حکومتی غیر از احکام رسالتی است. احکام رسالتی و وحی قابل تخلف نیست اما احکام حکومتی پیامبر ممکن است تابع شرایط و عصری باشد(ص…). در زمان ما هم که وحی منتفی است و دستورات حکومتی قابل تخلف هستند.
معیار چهارم: تبعیت از رای مردم
قبلا در مصاحبه ای با مجله چشم انداز گفتم:«در حکومت دینی منبع مشروعیت از لاهوت است. در حکومت مدنی مشروعیت حکومت با رای مردم است حدوثاً و بقاءً یعنی همانطور که مردم در تشکیل آن نقش اصلی را دارند اگر در ادامه اش مردم نخواهند این حکومت نباید با مردم دربیفتد. راشد غنوشی هم در کتاب آزادی های عمومی، حکومت پیامبر را حکومت مدنی محض می داند و استدلال کرده که حکومت پیامبر مشروعیت خود را از قانون گرفته بود.(شماره 92 تیر و مرداد 1394 ص 93-89). سنت بیعت که دیدم قبلا آقای ارمین در همین سلسله نشست ها درباره اش صحبت کرده اند، خود بیانگر لزوم گرفتن رای مردم است.
معیار چهارم: خودی و غیر خودی
در حکومت دینی، شهروند درجه یک و دو و خودی و غیر خودی وجود دارد. «در دوره بنی امیه اعراب کارهای پست را به عهده مَوالی می گذاشتند ولی مناصب و مشاغل دارای اهمیت واعتبار مانند قضاوت را به آنها نمی دادند. اما از نظر قرآن همه فارغ از جنسیت و نژاد مساوی اند و این ایات در تضاد با حکومت دینی هستند:
– يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا (آیه 13 سوره حجرات)
– إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ (آیه 13 سوره حجرات)
– وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ (آیه 71 سوره توبه) هر کدام از معانی ولایت را که در نظر بگیرید می شود زنان و مردان مومن بر همدیگر ولایت دارند، دوستدار هم و یاور یکدیگرند.
– آیه 159سوره ال عمران(وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ) که بالاتر ذکر کردم هم بر مدعای ما دلالت دارند.
در یک حکومت دینی، دینداران، خودی و شهروند درجه یک محسوب می شوند و غیر دینداران، شهروند درجه دو یا فاقد حقوق اما وقتی که پیامبر مامور است که حتی با مخالفین خود درباب حکومت یا جنگ یا هر کار دیگری مشورت کند و یا علی بن ابیطالب می گوید مردم دو گروه اند یا همدین تو یا همنوع تو و با آنان نباید چون درنده خویان رفتار کنی، این شیوه، شیوه مدنی است نه شیوه حکومت دینی و ایدئولوژیک.
معیار پنجم: حقوق بشری و شهروندی
در حکومت دینی مبتنی بر حقوق مومنان است و حکومت مدنی مبتنی بر حقوق انسان. درس های خارج آیت الله منتظری ثابت می کرد که فقه سنتی مبتنی بر دفاع از حق مومن است ولی باید مبتنی بر حق انسان باشد. شرح تفصیلی بحث علمی آن را در دو کتاب«حقوق انسان و سب و بهتان» از آیت الله منتظری و کتاب فلسفه سیاسی اجتماعی آیت الله منتظری» ملاحظه بفرمایید.
یکی از دلایلی که می گوییم قدرت سیاسی نباید مجهز به دین شود این است که افرادی که قرائت دینی غیر انسانی، خشونت بار و آدمکشانه دارند اگر مجهز به قدرت هم باشند دیگر چیزی به نام شهروندی، کرامت انسانی، آزادی بیان، حق آزادی عقیده و ابراز عقیده و همه اینها معنا ندارد و دفن می شود شما تصور کنید کسی که مانند همین آخوندی که دو روز پیش در یک سخنرانی در حرم حضرت معصومه گفت: «کاش مسئولین ما همانطور که الزام به رعایت ماسک را قانونی برای ارائه تسهیلات بانکی واداری قرار میدانند؛ رعایت حجاب را نیز یکی از شروط دریافت تسهیلات قرار دهند»(ماندگاری، 22خرداد1402) مورد حمایت حکومت و قدرت سیاسی هم باشد، چنانکه این شخص و هم اندیشان او هستند. دیگر جایی برای حقوق شهروندی می ماند. این یک نمونه مصداقی از تفاوت حکومت دینی و مدنی است. نمونه دیگر اینکه چندی پیش دو زندانی با اتهام توهین به پیامبر اسلام، اعدام شدند. محمد جعفر حسینیان، معممی که عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم است، ضمن دفاع از اعدام یوسف مهراد و سیدصدرالله فاضلی زارع، این حکم را تعمیم داده و مخالفان ولایت فقیه را که به او توهین میکنند، مستحق مرگ دانسته است.
او در گفتگو با رسانه رسا، ارگان اطلاع رسانی نزدیک به حوزه علمیه قم، ضمن اشاره به اینکه در زمان پیامبر اسلام هم دستکم در دو مورد از افرادی که به «پیامبر» توهین کرده و به او دشنام داده بودند به دستور او به قتل رسیدند، موارد گذشت ائمه در خصوص توهین را مربوط به دورانی دانسته که آنها در قدرت نبودند.
او در ادامه اظهارات خود مدعی شده کسانی در موضع سیاسی به مخالفت با ولایت فقیه بپردازند و سب و توهین کنند حکم آنها اعدام است وی گفته است: «حتی کسی که در این سطح و شکل نیز به مخالفت با ولایت فقیه بپردازد، حکم او اعدام میشود. چنین اشخاصی پایههای اساسی و رکن اصلی نظام را مورد توهین قرار دادهاند. مسأله ولایت فقیه بعد از موضوع ولایت ائمه اطهار، یک مسأله اساسی است. اگر این مسأله را حذف کنید دیگر نمیتوانیم بگوییم ما نظام ولایت فقیه داریم. مخالفتی که با سب و توهین همراه میشود، حکمش اعدام است.»
او اعدام فرد توهینکننده را موجب «استحکام نظام سیاسی و نیز حفظ امنیت و آرامش جامعه و گرفتن سرعت به سوی پیشرفت محصول وحدت فکر، عمل و عقیده» دانسته و افزود «اگر وحدت عقیده پیدا شود، هرچقدر که استحکام داشته باشد، جامعه پیشرفت بیشتری میکند. شکل گیری و شدت گرفتن همدلی در جامعه موجب همفکری است و همفکری نیز ثمره خود را در همدلی جامعه نشان میدهد.»
حسنیان در پایان اضافه کرده : «از این رو اگر کسی پیدا شود که به این نقطه همدلی و وحدت ضربه بزند، موجب تزلزل جامعه خواهد شد. بنابراین مجازات کسی که مرتکب چنین مسألهای شود، عین عدالت خواهد بود». این مدرس حوزه علمیه همچنین با تاکید بر لزوم اجرای حدود شرعی، «ولایت ائمه معصومین» و در ادامه آن نیز «ولایت فقیه» را متصل به جریان «ولایت الله» دانسته است.
اینجا این سوال به وجود می آید که حکم مراجعی مانند خویی، خوانساری، سیستانی، مرعشی نجفی و دهها تن دیگر و مقدانشان چه می شود؟ تکلیف شیخ مرتضی انصاری چه می شود که در کتاب مکاسب در بحث ولايت فقيه ميفرمايد اثبات ولايت فقیه «دونه خرط القتاد» است. شیخ انصاری در کتاب النکاح که در شرح إرشاد الأذهان علاّمه حلى است نیز می گوید: «و اثبات ذلک دونه خرط القتاد». اینکه چنين ولايتي بخواهيد براي فقيه ثابت کنيد که همه جا حضور داشته باشد، کار آساني نيست.
با این دیدگاه تکفیری باید شیخ را از گور بیرون آورید و مجازات کنید و تدریس کتاب های رسایل و مکاسبش در حوزه را هم ممنوع کنید. در واقع این مکفرین و تنگ نظران نه فقط دگراندیشان که حتی هم مذهبان خود را هم تاب نمی آورند.
معیار ششم: اجبار و قیم مآبی
حکومت دینی خود را قیم مردم و موظف به هدایت عملی و بردن به بهشت می داند و نوعی پاتریمونیالیسم مذهبی و در نتیجه نوعی اجبار به وجود می آید. بنی امیه مصداقی از آن است که مدل حکومتش در تضاد با پیامبر شناخته شده. اعراب اموی به مَوالی ها(غیر عرب ها) می گفتند که ما اعراب شما را از بردگی و کفر و شرک نجات داده و نعمت اسلام را ارزانی داشتیم و با زور شمشیر راه بهشت را برای شما باز کردیم.
فردی به نام کوشکی راوی صادق حکومت دینی است، وقتی در تلویزیون حکومت میگوید: «فلسفه تاسیس حکومت دینی، اجرای احکام شریعت است» و «مگر در حکومت اسلامی، ملاک، نظر جامعه است؟» شخص گوینده وزن و اهمیتی در این حوزه ها ندارد مهم این است که این نظر از تلویزیون حکومتی پخش می شود یا فرد دیگری(عبدالله گنجی) که از عناصر رسانه ای دولت است همین حرف ها را تکرار می کند. اگر کسی آشنایی با قرآن داشته باشد اینقدر پرت و پلا حرف نمی زند.
اما حکومت پیامبر چنین نبود و در قرآن به او چنین اجازه ای داده نشده است. قرآن به پیامبر می گوید تو نه مجبور کننده ای و نه وکیل مردم هستی. فقط 18نمونه از آیات صریح در این زمینه را نقل می کنم:
1- خداوند حتی اصرار رسولش را نسبت به مسلمان شدن بعضی اشخاص مورد نکوهش قرار می دهد و می گوید«إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ». چنین نیست که هر کس را تو دوست بداری بتوانی هدایت کنی.
2- فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَٰذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا (آیه 6 سوره کهف).
خدا به پیامبر نهیب می زند: نزدیک است قالب تهی کنی و جانت را از شدت حزن و تأسف بر اینکه آنها به این سخن (قرآن) ایمان نیاورند هلاک کنی.
3- نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَ مَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ(سوره ق.آیه45).
ما به گفتار مردم داناتریم و تو بر آن مردم، جبّار و مسلّط نیستی (پس آن ها را به آیات قرآن متذکر ساز.
در تفسیر بیضاوی اینطور معنی کرده: آنچه در نظر گرفته شده است برتر نیست که آنها را به زور وادار به ایمان کنی یا برای آنها آنچه را می خواهند عملی کنی. تو صرفا یک دعوت کننده ای.
عبدالرازق هم می گوید:«در واقع پیامبر از جنبه دعوت به عقیده اقدام می کند و از جنبه سیاسی و مدنی از نظام حیات انسان در جامعه اسلامی آن عصر سخنی به میان نمی آورد»(ص78 از مقدمه عماره)
4- وَ مَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ(سوره هود آیه86)
پیامبر: من نگهبان شما (از عذاب خدا) نیستم.
5-مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّىٰ فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا (سوره نسا آیه80)
هر که رسول را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده، و هر که مخالفت کند ما تو را به نگهبانی آنها نفرستادهایم. (یعنی کیفر مخالفتش با خداست و ربطی به دیگران حتی پیامبر ندارد)
6- وَكَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَهُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ(سوره انعام آیه66).
قوم تو و کلامت را که حق بود تکذیب کردند ولی بگو: من وکیل و نگهبان شما نیستم.
7- رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِنْ يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِنْ يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلًا (سوره اسراء آیه 54).
خدا صلاح حال شما را بهتر میداند، رحمت و عذاب هم دست اوست و ما تو را وکیل و نگهبان بندگان قرار نداده ایم( یعنی وظیفه تو فقط ابلاغ است و بقیه را به خود مردم و خدای شان بسپار)
8- أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلً (سوره فرقان آیه 43).
آیا دیدی حال آن کس را که هوای نفسش را خدای خود ساخته؟ آیا تو فکر می کنی حافظ و نگهبان او (از هلاکت) توانی شد؟
9- إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ َمَنِ اهْتَدَىٰ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (سوره الزمر آیه 41)
(ای رسول) این کتاب الهی را ما به حقّ برای (هدایت) خلق بر تو فرستادیم، هر که هدایت یافت به سود اوست و هر که به گمراهی شتافت به زیان اوست و تو دیگر وکیل خلق و نگهبان امّت نخواهی بود(مسئولیتی بیش از این نداری).
10- فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ(سوره غاشیه آیه 21)
تو تذکر بده که همانا خلق را فقط تذکر دهنده ای
11- لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ(سوره غاشیه آیه 22)
تو سلطه و سیطره ای برای تبدیل کفر و ایمان آنها نداری.
12- وَ قُلِ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنّا أَعْتَدْنا لِلظّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها (آیه 29 سوره کهف)
و بگو: دین حق همان است که از جانب پروردگار شما آمد، پس هر که میخواهد ایمان بیاورد و هر که میخواهد کافر شود، ما برای کافران ستمکار آتشی مهیا ساختهایم که شعلههایش مانند خیمههای بزرگ گرد آنها احاطه کند.
تفسیر بیضاوی عدم سیطره در این آیه را تا حدی دانسته که حکومت کردن را هم از پیامبر نفی می کند. بیضاوی می گوید«تو بر ایشان مسلط نیستی و ضرورت ندارد که حاکم و دولتمرد باشی به ویژه که تو رسول خدایی»(بیضاوی825 نقل از اسلام و مبانی حکومت عبدالرزاق.ص81)
13- مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ (آیه 99 سوره مائده)
برای پیامبر هیچ وظیفه ای جز ابلاغ پیام نیست.
14- إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (آیه 3 سوره انسان)
ما راه هدایت را نشان دادیم می خواهد شکر کند می خواهد کفر بورزد.
15- إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا (سوره فتح، آیه ۸)
ما تو را فرستادیم که شاهد باشی و مردم را بشارت و هشدار بدهی.
16- فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ (آیه 213 سوره بقره)
در این آیه می گوید نه فقط محمد که تمام پیامبران را به عنوان کسانی که وظیفه شان بشارت و هشدار دادن است فرستاده.
17- وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ(سوره یونس، آیه ۹۹). اگر پرودگارت میخواست، همه اهل زمین ایمان میآوردند. [ای پیامبر!] نکند میخواهی مردم را مجبور کنی که مؤمن شوند؟!
18- خداوند از قول حضرت نوح می فرماید: أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا كَارِهُونَ(هود آیه ۲۸).
حضرت نوح گفت: آیا ما میتوانیم شما را به پذیرش(جبری) مجبورسازیم،درحالی که شما از پذیرش کراهت دارید؟!
اینکه این آیات دلالت دارند بر اینکه پیامبر فقط دعوت کننده است نه اجبار کننده، از مستندات بحث آزادی عقیده و بیان هم هست.
اگر هم مانند آیت الله منتظری بپذیریم آیاتی از قران دلالت بر تشکیل حکومت و اختیارات پیامبر می کنند(نک: منتظری، ترجمه نظام الحکم،بحث بافت اسلام و حکومت ص 90-81 ) با آیاتی که می گویند: ای پیامبر تو بر مردم مسلط نیستی، تو وکیل آنها نیستی، و… متعارض نیستند زیرا در دسته اول از ضرورت حکومت حداقلی به عنوان یک ضرورت عقلی اجتماعی می گوید و در دسته دوم از طرز حکومت داری می گوید و اینکه حکومت حق اجبار، زورگویی ، دخالت در حوزه خصوصی و به زور به بهشت بردن مردم را ندارد.
اگر شخصی عقیده ای مخالف این نظر داشته باشد و بیان کند مهم نیست اما وقتی این نظر از سوی مجریان و مدیران مجهز به قدرت گفته شود تالی فاسد دارد. حتی شخصی که به دلیل جایگاه قضایی اش می خواهد میانه رو شناخته شود می گوید: این حرف که نظام کاری به جهنم و بهشت مردم ندارد، غلط است.
در مجله چشم انداز گفتم:«وقتی خداوند برای پیامبرش چنین حقی قائل نیست، بطریق اولی برای دیگران هم چنین حقی وجود نخواهد داشت. مفهوم اینکه حکومت پیامبر، حکومتی مدنی بود، همین است یعنی به جز یکسری جرائم مانند قتل، که پیش از پیامبر هم این جرم ها، مجازات داشت و قرآن برایش مجازات تخییری مقرر کرده تا رشته اختیار جان آدمیان را به دست مردم و قانونگذاری های آنان ندهد، بقیه امور به خود مردم واگذار شده منتها پیامبر می آید و این مجازات ها را نسبت به شریعت یهود و شرایط عصری، تلطیف می کند. بنابراین از «حق الهی»، حق سلطه و حق زور و حق اجبار در نمی آید.(شماره 92 تیر و مرداد 1394 ص 93-89).
جمع بندی و نتیجه گیری:
اگر از بحث مان نتیجه گیری شود حکومت فعلی مدنی نیست معنی اش این نیست که دینی هست. حکومت جمهوری اسلامی نه تنها مدنی نیست حتی مشخصات حکومت دینی را هم ندارد. دینی نیست چون بسیاری از اصول دینی را خودش نقض می کند. بسیاری از قوانین خودش را خودش نقض می کند. دروغ به وفور گفته می شود مثل اینکه از یکطرف با تاخیری 5 روزه و بعد از اینکه همه دنیا موضع گرفت با خانواده مهسا تماس گرفته و ابراز همدردی می کنند( کاری که مقامات دیگر همین را هم انجام ندادند) و گفتند مهسا مثل دخترمان است ولی دستگاه های تابعه دستور دادند استارتاپها، پست تسلیت خیلی ساده و چند کلمه ای را درباره او پاک کنند، به بیمارستان گفتند بیانیه اش را حذف کند و به مردمی که برای بزرگداشت آمدند شلیک شد.
و باز جلوی چشم میلیون ها آدم در مصاحبه با شبکه آمریکایی گفتند: «زنان در ایران به عنوان یک امر خودجوش حجاب را رعایت میکنند. اصلا کسی به آنها تکلیف شخصی هم نکرده، بلکه خودشان را مقید میدانند». در حالی که براساس تبصره ماده ۶۳۸ بخش تعزیرات، مجازات عدم رعایت حجاب شرعی، جزای نقدی یا جایگزینهای حبس است.
بنابراین به طریق اولی چنین حکومتی مدنی نیست زیرا در حکومت مدنی اصل بر رضایت عامه، انتخابات آزاد بدون نظارت استصوابی ایدئولوژیک، حق حاکمیت ملت بدون هیچ تبعیض مذهبی و قومی و زبانی و جنسیتی است.
اگر عده ای به دلیل حجاب، عده ای به عنوان بهایی و عده ای به عنوان درویش، عده ای به نام فتنه و غیره از حقوق شهروندی محروم شوند این کارها در تضاد با حکومت مدنی و دین مدنی است که حتی برای مشرکان که بزرگترین تضاد عقیدتی را دارند حقوق مدنی قائل است. نتیجه خلوص گرایی و اولویت ایدئولوژیک بر حقوق شهروندی این است که جامعه تکه پاره می شود و بخشی از مردم به ناحق طرد می شوند در حالی که مالکیت شهروندان بر کشور و حکومت و مناع آن مشاع است ولی مجهز شدن آن تفکر به قدرت پیامدهای گسست اور دارد. یک مقام عالی حکومتی می گوید: اگر کسی مخالف انقلاب باشد در هر سطحی هم که باشد حضورش در دانشگاه مضر است. امروز باید ورود در دانشگاه مثل ورود در حوزه علمیه باشد همانگونه که در حوزه علمیه انسان معرفت و دین و تعبد می اموزد در دانشگاه هم کسی وارد شد…(جمهوریاسلامی22آذر1368).
خلاصه اینکه حکومت دینی خلاف دین است، در قرآن هیچ دلیلی بر آن وجود ندارد بلکه دلایلی در نقض آن آمده است. در قرآن به روابط اجتماعی اهمیت می دهد و مسئله قدرت سیاسی امری عرفی و مربوط به ظرفیت های عقلی و اخلاقی خود جامعه است. در قرآن حداکثر درباب قضاوت که نقش حیاتی در نظم اجتماعی دارد سخن گفته شده که اگر هم آن را دلیل بر لزوم حکومت بدانیم فقط می تواند به حکومت حداقلی نزدیک شود نه حکومتی که در همه امور مداخله و سلطه دارد. حکومت دینی هم غیر از حکومت مدنی و در تضاد با آن است و حکومت پیامبر هم حکومت مدنی بود نه دینی.
منابع
– انصاري، شيخ مرتضی، کتاب النکاح(قم: المؤتمر العالمي بمناسبة الذکری المئوية الثانية لميلاد الشيخ الأعظم الأنصاري، 1415 ق)، 153
و نیز لینک اینترنتی زیر
https://lib.eshia.ir/search/10144/%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%AA%D8%A7%D8%AF?https://lib.eshia.ir/10144/1/463
– علی عبدالرزاق، اسلام و مبانی حکومت، ترجمه محترم رحمانی و محمد تقی محمدی. تهران، نشر سرایی.1382
– فرانسیس فوکویاما، ریشه های نظم سیاسی( از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه)، ترجمه محمد حسین باقی، تهران، انتشارات سرایی، چاپ اول زمستان ۱۳۹۹
– جوادی آملی، درس خارج مورخ….
https://www.eshia.ir/feqh/archive/text/javadi/feqh/94/950117/
– مطهری، مرتضی، آینده انقلاب اسلامی ایران،
– ماندگاری، رعایت حجاب، شرط دریافت تسهیلات بانکی شود، شرق، ۲۲ خرداد ۱۴۰۲
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-883515سیاست
– اژهای: این حرف که نظام کاری به جهنم و بهشت مردم ندارد، غلط است.
مشرق نیوز کد خبر 821855تاریخ انتشار: ۲۷ دی ۱۳۹۶ – ۱۱:۱۹
mshrgh.ir/821855
سایت های خبری مختلف با همین تیتر انتشار داده اند.
[1] – متن کامل آیه: لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ.
برای هر کس پاسبانها از پیش رو و پشت سر برگماشته شده که به امر خدا او را نگهبانی کنند. خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند (و از نیکی به بدی شتابند)، و هرگاه خدا اراده کند که قومی را (به بدی اعمالشان) عقاب کند هیچ راه دفاعی نباشد و برای آنان هیچ کس را جز خدا یارای آنکه آن بلا بگرداند نیست.(ترجمه الهی قمشه ای)
[2] – یازده موردی که مشورتهای پیامبر ثبت شده عبارتند از: ۱. جنگ بدر. ۲. جنگ احد ۳. جنگ احزاب. ۴. جنگ خیبر. ۵. جنگ طائف. ۶.جنگ تبوک. 7. در جنگ با بنیقریظه و بنینظیر. 8. در فتح مکه. (در این موارد دربارۀ اصل جنگ یا دربارۀ جزئیات و چگونگیها و تاکتیکها مشورت کرد). 9. در صلح حدیبیه. 10. در مورد تعیین مقدار صدقه (مالیات)، 11. مشورت در مورد به کار گماردن کارگزاران حکومتی.
کانال گفتارهای باقی
https://t.me/emadbaghi
وبسایت
www.emadbaghi.com
اینستاگرام https://instagram.com/emadeddinbaghi
فیس بوک