• بگرد
  • بازیابی گذرواژه

‍ 🍂 در فراق خواهر

✍️درست در روزهایی که همه‌ نگران مادر خانم بودیم که بخاطر بحرانی شدن ریه اش در بیمارستان بستری بود، شبانگاه چهارشنبه۵ بهمن ۱۴۰۱ ناگهان خواهر خانم من‌که مانند خواهر بزرگم بود از میان مان رفت. خواهران من هم او را خواهر ارشد خودشان می دانستند.
تعمد داشتم این فراق اندوهبارمان را با تأخیر و پس از خاکسپاری و مجلس ترحیم اطلاع رسانی کنم که باعث زحمت دوستان نشوم زیرا خود آن‌‌ مرحومه در تمام زندگی اش از اینکه زحمتی و باری برای دیگران باشد دوری می کرد و رنج می برد. سیما خانم خواهر بزرگتر همسر من بود اما نه خواهر همسری که چند ماه یکبار یا سالی یکبار مثل دو مهمان چند ساعتی همدیگر را ببینیم بلکه بیش از نیمی از عمرمان را با هم زیر یک سقف گذراندیم. در آغاز سال ۱۳۷۹ که در معرض زندانی شدن بودم از مادر خانم و خواهر خانم (که مجرد بودند) خواهش کردم چون این حبس ناحق چند سال به درازا می‌کشد، خانواده ام را تنها نگذارند. سه دختر من هنوز در عنفوان نوجوانی بودند، به جز مریم که دیپلم گرفته بود‌، منیره و‌ مینا دانش آموز بودند و بردن و آوردن آنها به مدرسه و کارهای خانه دشوار بود و نیاز به حمایت و کمک داشت. علاوه بر کارهای خانه، در این کشور برای دویدن در سرسرای دادگاه ها و پیگیری کارهای زندانی اگر خانواده ها کفش آهنی هم بپوشند سوراخ می شود و هیچکس به این ظلم ها توجه ندارد.
آنها این حمایت بزرگ را پذیرفتند و آمدند و در تمام سه سال اولین زندانم یک روز هم به خانه خودشان نرفتند. اولین دوره زندان که تمام شد آنها آماده بازگشت به خانه خودشان شدند اما با اصرار زیاد ما لطف شان را در حق مان‌تمام‌‌کردند و ماندند و‌ دوبار دیگر که به زندان رفتم کنار خانواده ام بودند. آنها در قیامت شاهدان رفتارهایی هستند که ماموران امنیتی که سرزده به خانه ها می ریزند، نمی توانند ادعای معذور بودن‌ کنند.
هرچند همه فرزندان، عاشقانه این دو را دوست شان داشتند و کنارشان بودند اما من و همسرم (خانم #فاطمه_کمالی) همیشه کوشیدیم شرایطی فراهم کنیم که آنها بهترین احساس را از این زندگی مشترک داشته باشند.
سیما خانم از چند سال پیش بر اثر یک خطای فاحش پزشکی (که متاسفانه در ایران بیشمار است و هیچ دادرسی هم نیست) گرفتار تخت بیمارستان یا خانه شد اما تیر خلاص به او را نه انفولانزایی که خانوادگی بدان‌ مبتلا شدیم و‌ بهبود یافتیم بلکه پرخطرترین نوع آلودگی هوا زد که بسیاری از آسیب پذیران را یا سالمندان را به‌کام‌ مرگ فرستاد.
او حضورش مانند چراغ خانه مان بود. اگر کسی که گاهی مادر و خواهر همسر را می بیند از نیکی آنها بگوید متفاوت است از کسی که بیش از ۳۰ سال با آنها زیر یک سقف زندگی کرده‌و من در همه این سال ها حتی یک کلمه ناراحت کننده از آنها نشنیدم. انها بی آزار ترین انسانهای روی زمین بودند. معصوم و پاک‌ و با ایمان و گرمي بخش و برکت خانه. امید که حضرت حق سفره احسان و كرمش را براي این بانو در آن سرای بگشايد و هر آنچه صلاح مادرمان است رقم زند .
اکنون برای جاري شدن اين خير و رهایی اش از بیمارستان دعا می کنیم.

📡کانال گفتارهای باقی
https://t.me/emadbaghi
وبسایت

صفحه نخست

نوشته شده توسط
عمادالدین باقی
دیدن همه یادداشت ها
گذاشتن پاسخ

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

In order to use the Instagram feature, please install and activate Meks Instagram Widget plugin .

نوشته شده توسط عمادالدین باقی