• بگرد
  • بازیابی گذرواژه

نقد فقهی و حقوق بشری مجازات محارب

روزنامه سازندگی، ش1338 پنج شنبه8 دی1401 ص1و6و7 تیتر اول ) عبارت داخل کروشه در روزنامه کوتاه شده است)

]مواد۲۷۹ تا۲۸۸ قانون مجازات اسلامی درباره محاربه غیر حقوق بشری ترین مواد است که با دأب شارع هم معارض است و باید تغییر کنند. حکایت محاربه که مانند محکمات با آن رفتار کرده و بدل به قانون کرده اند خیلی شبیه این ضرب المثل است که می گویند: روضه خوانی در بالای منبر گفت: امامزاده یعقوب را در مصر بالای مناره شغال خورد. پامنبری گفت: امامزاده نبود پیغمبر بود، یعقوب نبود یوسف بود. مصر نبود کنعان بود. بالای گلدسته نبود ته چاه بود. شغال نبود گرگ بود، اصل داستان هم دروغ بود.[

درباره آیه محاربه نیز آنقدر اختلاف نظر و قیل و قال است که می‌شود گفت جزو‌ متشابهات است و موضوعی که اینهمه درباره اش قیل و قال است نمی تواند مبنای قانون قرار بگیرد ولی متاسفانه ]ولنگاری[ قانونگذاری در ایران فاجعه ای به نام قانون مجازات آفریده که بارها تغییر کرده و برخی مواد قانون پس از بین رفتن جان های بسیاری باطل شده اند که دیگر امکان بازگرداندن جان آن انسان ها نبوده است.

این روزها احکام احکام صادر شده مانند حکم اعدام برای دکترحميد قره حسنلو و همسرش دکتر فرزانه حسنلو، محسن شکاری که اعدام شد و چند تن دیگر که زیر حکم اعدام قرار دارند و این احکام، نگرانی و بحث ها و پرسش های بسیاری را برانگیخته است. صاحبنظران زیادی نیز درباره آن سخن گفتند اما چون نکات مهمی در اظهارات شأن از قلم افتاده بود بران شدم این نوشتار را تقدیم کنم

از دو منظر بحث می کنم. یکی با فرض قبول اینکه حکمی به نام محاربه وجود دار و صحیح است دوم با فرض اینکه چنین حکمی وجود ندارد و صحیح نیست.

 محاربه با فرض اول

اساسا اگر بپذیریم که چنین جرم و مجازاتی در حال حاضر پذیرفتنی است اما آنچه در فقه سنتی گفته شده و از قران فهمیده می شود هیچ ربطی و نسبتی با انچه در محاکم ایران رخ می دهد ندارد. در محاکم ایران برای شخصی مانند دکتر قره حسنلو که صرفا برحسب تصادف با صحنه درگیری ای مواجه شده و در صحنه پرهیجان و خشونت مرتکب جرمی هم نشده به صرف یک اقرار نامعتبر از فرد دیگری مبنی بر زدن یک لگد ( که انکار هم شد) محارب شناخته شده است.

در نمونه دیگر که از نظر منزلت اجتماعی متفاوت از دکتر قره حسنلو بوده درباره جوانی به نام محسن شکاری می گویند قمه چرخانده ویک مامور هم زخمی شده و مردم ترسیده اند. اولا اگر اخافه کرده و ثابت شود در مقام دفاع از خود نبوده، مجازات می شود ولی طبق فقه سنتی نفی بلد می‌شود نه اعدام. هیأت عمومی شعب کیفری دیوان عالی کشور نیز در رأی شماره ۹-۱۳۸۶خود صرف سلاح کشیدن بر روی مأمورین نیروی انتظامی را محاربه نمی‌داند. هر سلاح کشیدنی، محاربه نیست و هر محاربه ای به فرض اثبات مجازات سلب حیات ندارد.

حتی با فرض محکم محاربه، اصل دوری از مجازات از اصول مهم جزای اسلامی است. در روایتی که شیعه و سنی بدان اعتماد کرده اند از قول پیامبر اسلام آمده است: ادْرَؤوا الحُدودَ عنِ المسلِمينَ ما اسْتَطَعْتُم، فإنْ وَجَدتُم للمسلِمِ مَخْرَجا فَخَلّوا سبيلَهُ. البته در برخی روایات هم آمده است «ادفعوالحدود» یعنی تا می توانید مجازات حدود را از مردم دور کنید و به هر بهانه ای راه را برای عدم اجرایش باز کنید ولی با کمال تاسف در برخی محاکم ما دنبال بهانه ای می گردند برای صدور چنین احکامی و حتی مانند پرونده دکتر قره حسنلو بهانه مطرح شده هم مخدوش است.

 آیه محاربه و افساد

در آیه معروف به آیه محاربه و افساد آمده است: « إِنَّمَا جَزؤُا الَّذِينَ يحَارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ يَسعَوْنَ فى الأَرْضِ فَساداً أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصلَّبُوا أَوْ تُقَطعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَف أَوْ يُنفَوْا مِنَ الأَرْضِ ذَلِك لَهُمْ خِزْىٌ فى الدُّنْيَا وَ لَهُمْ فى الاَخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ(مائده،ایه33).

این آیه برای توضیح حکم اعدام، به جرم افساد است که در آیه قبلی مطرح شده است. پرسش مهم این است که اینهمه شدت برای چیست؟ گرچه شاید در متن زمانه خودش حکمی متناسب با نظام تنبیهی روزگار بوده اما در هر صورت مجازات شدیدی مقرر گردیده است؟ چرا؟  چند نکته مهم را در قالب فرض پذیرش قانون محاربه تقریر می کنم:

1- محاربه منضم به افساد فی الارض مجازات دارد

نکات 1تا4 را پیشتر و با تفصیل بیشتر در 17 سال پیش در جلد اول کتاب حق حیات منتشر کرده ام. خلاصه اش این است که درباره آیه محاربه دو پرسش وجود دارد: یکم اینکه آیا افساد در این آیه از نظر مجازات موضوعیت دارد یا طریقیت؟ یعنی آيا افساد بماهو افساد موضوع مجازات است یا عناوين خاص جزائي که بدان ملحق می شود؟ دوم دیگر اینکه آيا مفسد في الارض در تمام موارد حكم محارب را دارد؟

آنچه از آيات و روايات و قوانين موضوعه وعقل به دست مي آيد اين است كه مجازات ها هیچگاه براي عناوين کلی و مبهم وضع نمی شوند بلکه مجازات ها باید برای جرم خاص و مشخصی در نظر گرفته شوند: مانند حکم: «الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ ” و يا حکم:” وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا ».

در كليه قوانين بشري نیز قانونگذاري به همين كيفيت است و در جائي ديده نشده است كه قانونگذار بگويد مفسد را بايد اعدام كرد بلكه مي گويد قاتل را بايد مجازات كرد چون مفسد است و يا محارب را بايد مجازات كرد چون مفسد است. بنابراين «مفسد في الارض» خودش موضوع حكم نيست و نه مفسد بماهو مفسد، بلكه مفسد بماهو زان یا بماهو ساحر یا بماهو محارب است كه موضوع حکم قرار می گیرد. در اين صورت زاني و ساحر و محارب موضوع حكم قرار گرفته است. در هيچ موردي از فقه ديده نمي شود كه مفسد مستقلاً موضوع حكمي از احكام قرار گيرد و با توجه به اينكه مفسد في نفسه نمي تواند خود موضوع مجازات قرار گيرد نيازي به تعريف آن هم نيست زيرا چيزي را لازم است تعريف كرد كه از نظر شرعي و قانوني حكمي بر آن مترتب گردد و مفسد چنين نيست.

در دوره حکومت جمهوري اسلامي در ایران غالباً كلمه محارب و مفسد را به جای يكديگر بكار مي بردند و آنچه سبب اين اشتباه شده برداشت ناصحيحي از آيه 33 سوره مائده است مبنی بر اینکه در آيه دو موضوع ذكر شده است :1_ محاربه . 2_ افساد في الارض.

اگر بپذيريم مفسد بماهو مفسد مصداقاً مي تواند موضوع مجازات خاصي قرار گيرد اما در خصوص این آيه نمي تواند چنين باشد زيرا لازم مي آيد ذكر محاربه لغو گردد. اگر حكم «مفسد محارب» و حكم «مطلق مفسد» يكي باشد، قيد محاربه در آیه لغو خواهد بود. همچنین با توجه به احتياطي كه شارع درباره دماء (خونها) فرموده است نمي توان چنين تفسير موسعي را پذیرفت.

اشکال این است که وقتی می توان برای جرم دزدی و قتل و ایجاد وحشت تحت عنوان مشخص خودشان جرم انگاری کرد چرا به نام محارب جرم انگاری می شود که بحثی مدرسه ای و سرشار از نِقاش و قیل و قال است؟ مگر در سایر جوامع که جرم انگاری کرده اند آیه محاربه وجود داشته است؟

2- شرطیت سلاح و ارعاب

به همین دلیل فقها برای صدق عنوان افساد در این آیه، داشتن سلاح را شرط دانسته اند.آیت الله منتظری فرموده اند: در عنوان «محارب» بنابر آنچه در روايات اهل بيت(ع) و فتاواي فقها ‏ ‏تصريح شده داشتن سلاح قيد شده است، سپس به نقل روایاتی از امام باقر و نیز فتاوای شیخ طوسی در کتاب قُطَّاعِ الطَّرِيق، و محقق حلی و مقدس اردبیلی وصاحب جواهر و عده ای دیگر در تأیید این نظر پرداخته و پس از بحث و استدلال هایی می فرماید: «محصل كلام اينكه آيه 32 سوره مائده دلالت ندارد بر اينكه هر فساد في الارضی ‏مجوز اعدام است»(منتظری، پاسخ به پرسش ها…: 512 ).

صاحب جواهر نیز افساد في الارض را به تجريد سلاح تفسير كرده و آیت الله خمینی هم گفته: «محارب هو كل من جرد سلاحه او جهزه لاخافه الناس و اراده الافساد في الارض» كه مراد از افساد في الارض در آيه، مطلق افساد نيست بلكه متمم معناي محاربه است. كسانيكه تجريد سلاح نكرده اما مفسد باشند چنين حكمي درباره آنها جاري نيست مانند کسانی که در راهزنی دیده بانی کرده اند و کمک های جانبی داشته اند اما مباشر عمل نبوده اند. از عباراتی كه ديگران هم مانند محقق در شرايع و شهيد در لمعه نقل كرده اند بخوبي استفاده مي شود كساني كه با محاربين همكاري مي كنند اما مسلح نيستند وليكن مفسد هستند حكم محارب جاري نيست. پس مفسد، حكم محارب را ندارد و مفسد اعم از عنوان محارب است.

طبق این فتوا اگر افرادی مرتکب بمب گذاری شده باشند فقط کسانی که عمل را انجام داده اند مصداق این حکم محاربه هستند و کسی که فیلمبرداری کرده و به آنان پناه داده، جرم کرده ولی حکمش با آنها یکی نیست. جالب است بدانید یکی از کسانی که معترضین از ترس مامورین فرار کرده و به خانه اش پناه برده اند در معرض اتهام محاربه قرار گرفته است.

آیت الله منتظری می گوید: نسبت بين افساد در روي زمين با محاربه، نسبت عموم و خصوص مطلق است(منتظری، پاسخ به پرسش ها… 509). یعنی بر هر چه محاربه صدق مي كند افساد در روي زمين نيز صدق مي كند ولي در مواردی افساد روي زمين (يسعون في الارض فساداً) صدق مي كند ولي محاربه انطباق ندارد.

3- دو قید مهم در آیه

بحث مهم دیگری افزون بر وجود کلمات «مفسد»، «محارب» و «شرایط تحقق» آنها، وجود دو کلمه «یسعی» و «فی الارض» در آیه است. این نکات از مصادیق روشن وجود کلمات اندیشیده شده در متن قرآن است. برای فهم اینکه وجود این کلمات و حتی تقدم و تأخرشان، اندیشیده شده است یا نه؟ کافی است یکی از اینها را از متن حذف کنید آنگاه بنگرید چگونه معنای کل متن دگرگون می شود.

یسعی: یعنی کوشش کردن در انجام عمل افساد و محاربه. از کلمه یسعی تکرار عمل و مداومت در آن مستفاد می شود. آیت الله منتظری به این نکته ظریف ادبی توجه داشته و می گوید: ماده «سعي» دلالت مي كند بر تلاش و دويدن براي ‏ ‏افساد، و هيات فعل مضارع دلالت دارد بر اصرار و تداوم؛ و هيچ گاه براي حكايت از ‏ ‏انجام يك گناه معمولي چنين تعبيري معمول نيست بلكه غلط است(منتظری، پاسخ به پرسش های دینی، 509) چنانکه ما در در دفاع از متهمان ماده «تبلیغ علیه نظام» در قانون مجازات اسلامی می گوییم استمرار، شرط است و یکبار مرتکب عمل مجرمانه ای شدن گرچه نادرست است اما برای اثبات جرم کافی نیست چون در معرض احتمالات مختلف مانند عدم قصد، واکنشی بودن، غفلت و.. است و از طرفی اصل بر این نیست که دائم در تلاش برای کشف نیت مجرمانه و مجازات شهروندان باشیم که در این صورت باید به تعداد تمام جمعیت، دستگاه پلیس و قضایی گذاشت لذا یکبار انجام عملی را دلیل بر مجازات نمی گیرند و با تذکر و… عبور می کنند زیرا استمرار و تکرار، ملاک احراز جرم است.

فی الارض: در دانش حقوق تعبیر «قلمرو جرم» وجود دارد که مربوط به صلاحیت رسیدگی در حوزه جغرافیایی است. مفهوم دیگری هم می توان افزود زیرا گاهی ارتکاب یک عمل در «قلمرو خانه»، جرم است گاهی در قلمرو شهر و گاهی کشور و گاهی دنیا. ممکن است عملی در این شهر جرم باشد و در شهر دیگری جرم نباشد و باید طبق قوانین محلی رسیدگی شود. اینجا هم چون مجازات برای محاربه خیلی سنگین است می گوید باید قلمرو جرم هم وسیع باشد. اینکه کسی چاقو یا حتی سلاح دست بگیرد و چند نفر مرعوب شوند(صدق عنوان محاربه با وصف اخافه و تشهیر) کافی برای چنین مجازات سنگینی نیست بلکه باید فسادا فی الارض باشد یعنی قلمرو آن بسیار وسیع باشد. اگر نفس اخافه و تشهیر ملاک بود دیگر قید افساد فی الارض لزومی نداشت و اگر ترساندن چند نفر کافی برای صدق عنوان محاربه بود افساد فی الحی(فساد در یک محل) کفایت می کرد و یا حداکثر گفته می شد فسادا فی المدینه(در یک شهر)، بنابراین باید این جرم دامنه وسیع تری داشته باشد.

آیت الله منتظری می گوید: واضح و روشن است كه در موارد آيات مذكوره موضوع به كار بردن سلاح و يا ‏اخافه الناس مطرح نبوده است . كلمه «فساد» در برابر صلاح و سلامت است و ظاهرا ‏ ‏مقصود از «افساد في الارض» انجام هر عملي است كه مسير عادي و سلامت امنيتي يا ‏ ‏اخلاقي يا اقتصادي جامعه را برهم زند و موجب تباهي در نظام آن گردد. ‏هرچند ايجاد هر فسادي گناه و جرم است و طبعا استحقاق حد يا تعزير يا توبيخي ‏‏را شرعا در پي دارد (منتظری، پاسخ به پرسش های دینی، 508).

بنابراین یحاربون و یسعون، فعل مضارع اند و به قول ایت الله منتظری « فعل مضارع، نشان استمرار کار است یعنی کسی که پیوسته در فضای عمومی با سلاح به ایجاد رعب و وحشت می پردازد و اگر کسی یکبار یا دوبار در نزاعی یا حادثه ای یا در واکنش به خطری متوسل به این شیوه شد اگر وصف مجرمانه هم پیدا کند اما محاربه و افساد فی الارض نیست.

3- محاربه با خدا و رسول چه ربطی به محاربه با یک فرد یا یک دولت دارد؟

جمله «ويسعون في الارض فساداً» معناي مورد نظر را از جمله يحاربون الله و رسوله مشخص مي سازد كه آن عبارت از افساد في الارض از راه اخلال به امنيت جامعه و راهزني است نه مطلق محاربه با مسلمين»(منتظری یا مرعشی) است نه معارضه با یک شخص یا یک حکومت. مگر حکومت خودش را مصداق خدا و رسول بداند که سخنی باطل است. اگر هر حکومتی در طول سده های گذشته و اینده خودش را مصداق خدا و رسول بداند با توجه به تفاوت ها و تضادهای شان چه پیش خواهد آمد؟

4- محاربه و افساد و انطباق با نسل کشی و جنایت علیه بشریت

در حق حیات آورده ام با فرض پذیرش جرم افساد فی الارض با وجود دو کلمه یسعی و فی الارض دلیل شدت عمل در آیه روشن می شود و به همین لحاظ، محاربه را می توان در شمار جرائم مندرج در اساسنامه دیوان کیفری بین المللی ذکر کرد که جرائم نسل کشی و جنایت علیه بشریت را در بر می گیرند و برای آنها سخت گیری شده است، اقداماتی که نا امنی در قلمرو وسیعی ایجاد می کنند، يعني كشتار مردم از راه فساد في الارض كه در اين آيه مطرح شده همان چيزي است كه درآيه دیگری ذكر شده است: وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا (اسراء، آیه 33).

آنچه مطابقت حقیقت محاربه را با جرائم مندرج در اساسنامه دیوان کیفری به طرز حیرت انگیزی نشان می دهد آیه 205 سوره بقره است که بحث سعی در فساد در زمین را مطرح کرده و فساد را مشتمل بر جرم نسل کشی و نابودی طبیعت می داند: وَإِذَا تَوَلَّی سَعَی فِی الأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیِهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الفَسَادَ. و هنگامی که از نزد تو  برمی گردد می کوشد که در زمین فساد کند و کشت و نسل را نابود سازد و خدا فساد را دوست نمی دارد.

جالب اینکه اسناد بین المللی جرم محاربه را با خصوصیاتی که گفته شد بیشتر متوجه حکومت ها می داند و بعد گروه های باغی و خودسر یا تروریستی و آیه مذکور هم در کلمه «تولی» که به معنی تولیت و حکومت هم هست اشاره به همین معنا دارد. بنابراینکه «تولّی»، به معنای حکومت باشد یعنی داعیه اصلاح طلبی منافقان پیش از حاکمیّت، و فساد آنان پس از رسیدن به حکومت.

در تفسیر راهنما آمده است: و من الناس من یعجبک … و اذا تولی سعی فی الأرض. بنابراینکه «اذا تولّی»، به معنای بازگشت باشد یعنی نابود ساختن کشاورزی و نسل کشی، از بارزترین نوع فساد در زمین است.

در لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل، بنابراینکه جمله «و یُهلک الحرث و …»، تفسیر جمله «لیفسد فیها» باشد ارزش و اهمیّت کشاورزی و نیروی انسانی و نقش آن در قوام جامعه را می رساند. از اینکه نابود ساختن این دو(حرث و نسل)، فساد در زمین معرّفی شده، اهمیّت و ارزش آن به دست می آید.

نابود کردن کشاورزی و نسل کشی، مبغوض خداوند است(و اذا تولی … و یهلک الحرث و النسل و اللّه لا یحب الفساد). و از امام صادق (ع) نقل شده است که: ان «الحرث» فی هذا الموضع، الدین و «النسل» الناس.(هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ذیل آیه205 سوره بقره).

چون حرث در لغت به معنای کشت و کشاورزی است نیز می تواند کنایه از طبیعت و محیط زیست باشد و هم اینکه چون کشاورزی اساس نظام اقتصادی آن عصر بوده است هلاک کردن و از بین بردن حرث و نسل یعنی از بین بردن زیربناهای اقتصادی هم در ردیف جرم نسل کشی است. این جرم را در درجه اول حکومت ها که صاحب قدرت هستند انجام می دهند که اگر تولی به معنای حکومت باشد آیه 205 بقره اشاره به حکومت ها دارد و اگرمنافقان را در نظر بگیرد، هم حکومت ها و هم گروه های مخرب را شامل می شود. در درجه دوم، این جرم را افراد و گروه های یاغی، خودسر و تروریست انجام می دهند که آیه 33 سوره مائده درباره عُرینه اشاره به این دسته دارد.

5- امام علی محاربه را متوجه حکومت هم می داند

در نهج البلاغه آمده است: َ «مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ وَكَانَ لِلَّهِ حَرْبا حَتّى يَنْزِعَ أَوْ يَتُوبَ». و آن كه بر بندگان خدا ستم نمايد خداوند به جاى بندگانش او را دشمن است. و هر كه خداوند او را دشمن گيرد دليل و برهان وى را بلغزاند و او در جنگ با خداوند است تا اين كه جدا گردد و توبه نمايد.

ایت الله منتظری در شرح این فراز می گویند: خدا دشمن ظالمان و ستمكاران است. انسان مظلوم ولو به قدرى مظلوم باشد كه نتواند حق خود را بگيرد، ولى خدا حق او را مى‏گيرد؛ ممكن است در اين عالم يا در آن عالم گريبان انسان را بگيرد، بالاخره خداوند ظالمان را مجازات خواهد كرد وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ يعنى ديگر نمى‏تواند در مقابل خدا حرف بزند. ممكن است ظالمى زبان چرب ونرمى داشته باشد و خود را در برابر بندگان خدا مظلوم جلوه دهد و خدمتگزار نشان بدهد و بگويد: من نه تنها ظالم نبوده‏ام بلكه خدمتگزار ملّت نيز بوده‏ام و شبانه‏روز براى اين ملّت خدمت كرده‏ام، اما در مقابل خدا نمى‏تواند اين حرفهاى بى‏اساس را ببافد. خدا «عَلاّم الغيوب» است، تمام امور نزد خدا معلوم است. «مُحارِب» كسى است كه در مقابل خدا جنگ مى‏كند.خدا حقوقى را بر مردم معيّن كرده است، وقتى اين حقوق را ندهى محارب با خدا ودر حال جنگ با خدا هستى تا اين‏كه خود را از اين ظلم و تعدّى جدا سازى و توبه كنى.«وَ لَيْسَ شَىْ‏ءٌ أَدْعى إِلى تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجيِلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلى ظُلْمٍ»  و هيچ چيزى براى دگرگون ساختن نعمت خداوند و سرعت گرفتن كيفر او مؤثرتر ازبرپاداشتن ستم نيست.

و هيچ چيز انسان را بيشتر از پايدارى بر ظلم و ستم به تغيير نعمت و تعجيل عذاب خدا دعوت نمى‏كند؛ يعنى هيچ چيز زودتر سبب تغيير نعمت خدا و سبب تعجيل عذاب و نقمت خدا نمى‏شود، بجز اين كه شما در ظلمى پايدار باشى و بمانى؛ به عبارت ديگر اگر شما ظالم باشيد و در حالت ظالميت بمانيد، سبب مى‏شود كه حتما شكست بخوريد و از بين برويد.

وقتى سلاطين و قدرتمندان شروع به ظلم به ملّت كردند، دائما مخالف زياد مى‏شود؛ مگر ملّت چقدر مى‏تواند در مقابل ظلم و تعدّى صبر و تحمّل كند؟! بالاخره روزى ملّت قيام مى‏كند و آه و ناله مظلومان كار خود را مى‏كند. اقامه ظلم سبب مى‏شود خداوند نعمتى را كه به تو داده است از تو بگيرد، و نقمت و غضب خدا زودتر شامل حال تو شود.( شرح نهج البلاغه جلد14).

6- اجرای این نوع مجازات در جهان

با وجود مطابقت محاربه با جرایم مندرج در اساسنامه دیوان کیفری بین المللی، اما مجازات مقرر شده برای محاربه، خشن به نظر می رسد. این نوع مجازات ها البته تا قرن ها بعد از پیامبری حضرت محمد، در عالم مسیحی و کنفوسیوسی و شرقی و سامی در نظام های غیر دینی رواج داشته اند. در قرون وسطی مجازات هایی سخت یا سخت کشی به شیوه های همانند یا بدتر از آنچه در آیه محاربه آمده مرسوم بوده و در ایران و ممالک عربی و خاور دور(نژاد زرد) رواج داشته است از قبیل ریختن سرب داغ در حلق محکوم،  داغ کردن با سیخ آهنین، پاره کردن شکم و شمع آجین نمودن، بریدن دست، شقه کردن یا دونیم کردن بدن با تبر، کندن سر با بستن به گاو، گذاشتن محکوم دم توپ، گذاشتن لای دیوار که بسیاری از این مجازات ها تا سده های هفده و هجده در بعضی کشورهای اروپایی و ایران رایج بوده اند(نک: سخت کشی،  و تاج زمان دانش، تصاویر ص44 به بعد) و طبق گزارشی که ارتور کوستلر در کتاب  تاملاتی درباره گیوتین و دار داده در انگلستان تا اواخر قرن هجده و اوایل قرن نوزده مجازات هایی که در ایه گفته شده رواج داشته اما در جهان اسلام اجرا نمی شد اما چون ادیان برای نفی خشونت آمده اند نمی توان انتظار داشت چنین مجازات هایی را تایید یا تجویز کنند به همین دلیل نه امروزه که انسانگرایی به ارزش مسلط جهانی تبدیل شده و همه می کوشند تفسیر انسانگرایانه از سنت ها و ادیان و آیین ها ارائه دهند بلکه در 13 قرن پیش و در همان صدر اسلام گفته شده است که پیامبر این مجازات را برای بعد از ماجرای اهل عرینه نفی کرده است.

7- فقط محاربه ای که منجر به قتل شده باشد مجازات سلب حیات دارد

حتی در این صورت که محاربه به صورت سعی و فساد در زمین باشد باز هم اگر قتلی اتفاق نیفتد نمی توان کسی را به مرگ محکوم کرد و باید مجازات های دیگری مقرر کرد.

برخی مانند بیانیه ای که قوه قضاییه صادر کرده به سراغ قیل و قال های فقهی می روند تا بگویند مطلق محاربه چه منجر به قتل شده باشد چه نشده باشد موجب سلب حیات است و به همین دلیل با کمال شگفتی می گویند قاضی مخیر است در انتخاب یکی از مجازات های چهارگانه و این ادعا نه تنها خلاف قول مشهور فقهای شیعهه و سنی است اساسا اجتهاد در برابر نص است چون در خود قران تکلیف روشن شده است.

در کتاب حق حیات که 17سال پیش منتشر شد نوشتم در قرآن‌ فقط‌ در صورتی‌ که‌ کسی‌ شخصی‌ را بکشد (بی‌آنکه‌ مقتول، فسادی‌ در زمین‌ کرده‌ یا قتلی‌ انجام‌ داده‌ باشد) برای‌ آن‌ کس‌ مجازات‌ مرگ‌ قرار داده‌ است. به‌ همین‌ دلیل‌ آیه‌ محاربه‌ نیز گرچه‌ عنوانی‌ مستقل‌ از قصاص‌ است‌ اما از آنجا که‌ عده‌ای‌ از فقها اجرای‌ حکم‌ قتل‌ در حد محارب‌ را منوط‌ به‌ تحقق‌ قتل‌نفس‌ کرده‌اند، حکم‌ محارب‌ به‌ عبارتی‌ تحت‌ عنوان‌ قصاص‌ قرار می‌گیرد و این‌ حکم‌ کلی‌ قرآن‌ بر آن‌ حاکم‌ می‌شود که: «من‌ قتل‌ نفساً‌ بغیر نفسٍ‌ اَو فسادٍ فی‌الارض‌ فکانما قتل‌الناس‌ جمیعا» (مائده‌ آیه‌32). بعد از جمله «من قتل نفسا»، جمله «او فساداً» آمده است. به گمان نگارنده در این آیه «اَو» متصله است نه منفصله، و به دنبال کلمه قتل نفس آمده است، به ویژه که بلافاصله پس از آن می گوید انگار این جرم، «قتل الناس جمیعا» است.

از قرار گرفتن آيه محاربه بلافاصله بعد از آيه32 سوره مائده به دست مي آيد كه جواز قتل محارب ‏‏به خاطر اين است كه محاربه از مصاديق افساد است، و در حقيقت «افساد» ملاك و موضوع ‏ ‏حكم مي باشد و فسادی که در اینجا مطرح است فساد مرتبط با قتل است و می توان گفت حرف «اَو» در او فساداً به قرینه دو کلمه قبل و بعد، حرفِ عاطفه و متصله است نه منفصله زیرا پس از این آیه به بیان حکم محاربه می پردازد و پیش از آن آشکارکرده است که چگونه محاربه ای چنان مجازاتی دارد.

درباره اینكه محارب و مرتدِ مستحقِ مرگ، كسی است كه قتل هم انجام داده در كتاب صحیح مسلم، باب «حكم‌المحاربین و المرتدین» آمده است:… ثمانیة قدموا على رسول الله صلى الله علیه وسلم فبایعوه على الإسلام فاستوخموا الأرض وسقمت أجسامهم فشكوا ذلك إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال ألا تخرجون مع راعینا فی إبله فتصیبون من أبوالها وألبانها فقالوا بلى فخرجوا فشربوا من أبوالها وألبانها فصحوا فقتلوا الراعی وطردوا الإبل فبلغ ذلك رسول الله صلى الله علیه وسلم فبعث فی آثارهم فأدركوا فجیء بهم فأمر بهم فقطعت أیدیهم وأرجلهم وسمر أعینهم ثم نبذوا فی الشمس حتى ماتوا (صحیح مسلم، ص 471 احادیث 1671).

8-  حتی محارب مفسد هم لزوما اعدام نمی شود

با توجه به این دلالت های روشن قرآنی، ‌در‌ رابطه‌ با آیه 33 سوره مائده چند نكته‌ مهم‌ شایان‌ توجه‌ است:

عده‌ای‌ از مفسرین‌ قرآن‌ ذیل‌ همین‌ آیه‌ می‌گویند: همین‌ كه‌ بعد از ذكر محاربه‌ با خدا و رسول‌ خدا «و یسعونَ‌ فی‌الارض‌ فساداً» را آورده‌ می‌فهماند كه‌ منظور از محاربه‌ با خدا و رسول، افساد در زمین‌ از راه‌ اخلال‌ به‌ امنیت‌ عمومی‌ و راهزنی‌ است‌ نه‌ مطلق‌ محاربه‌ با مسلمانان. خود رسول‌ خدا هم با اقوامی‌ از كفار كه‌ با مسلمانان‌ محاربه‌ كردند بعد از آنكه‌ بر آنان‌ ظفر یافت‌ معامله‌ محارب‌ با آنان‌ نكرد یعنی‌ محكوم‌ به‌ قتل‌ یا دار زدن‌ یا مثله‌ یا نفی‌ بلد نفرمود و این‌ خود دلیل‌ بر آن‌ است‌ كه‌ منظور از جمله‌ مورد بحث‌ مطلق‌ محاربه‌ با مسلمین‌ نیست (مکارم شیرازی، ج4: ‌533).

گرچه‌ اعدام‌ محارب‌ به‌ دلیل‌ ارتكاب‌ قتل‌ و جنایت‌ است‌ ولی‌ دو تفاوت‌ مهم‌ با قصاص‌ دارد . نخست‌ اینكه‌ مجازات‌ محاربه‌ تعیینی‌ نیست‌ بلكه‌ تخییری‌ است‌ و می‌توان‌ اعدام‌ را تبدیل‌ به‌ تبعید كرد یا حتی‌ او را عفو نمود. ‌‌ دوم‌ اینكه‌ قصاص‌ یك‌ حق‌ خصوصی‌ است‌ ولی‌ در محاربه‌ با وجود اینكه‌ برخی‌ فقها گفته‌اند حكم‌ به‌ قتل‌ محارب‌ در صورتی‌ جایز است‌ كه‌ علاوه‌ بر افساد و اخافه، عمل‌ محارب،‌ منجر به‌ قتل‌ نفس‌ شده‌ باشد و در غیر این‌ صورت‌ از سایر گزینه‌های‌ چهارگانه‌ كه‌ شامل‌ تبعید و عفو می‌شود بهره‌ گرفته‌ خواهد شد ولی‌ قتل‌ انجام‌ شده‌ نه‌ یك‌ حق‌ خصوصی‌ مانند قصاص‌ كه‌ حق‌ عمومی‌ و در اختیار حاكم‌ است‌ و می‌تواند آن‌ را هرگونه‌ كه‌ خواست‌ اجرا كرده‌ و یا محارب‌ را عفو كند. البته در اسناد بین المللی حقوق بشر راه برای حبس ابد در جرائم موضوع اساسنامه دیوان کیفری (که همطراز محاربه است) باز شده اما عفو کردن ممنوع است ولی از نظر حقوق اسلامی برای عفو (نه‌ مجازات) محارب‌ توسط‌ حاكم‌ تأكید و سفارش‌ شده است‌ چنانكه‌ صاحب‌ كتاب‌ دراسات‌ فی‌ ولایت‌الفقیه‌ می‌گوید: ‌«جایز است‌ كه‌ امام‌ مسلمین‌ لشكر كفار یا شورشیان‌ مسلح‌ مسلمان‌ را كه‌ حكم‌ محارب‌ دارند عفو كند با اینكه‌ آنان‌ سبب‌ كشته‌ شدن‌ افراد بسیاری‌ از مسلمانان‌ شده‌اند البته‌ پس‌ از آنكه‌ آنان‌ را در جنگ‌ شكست‌ داده‌ باشد و این‌ تصمیم‌ را برای‌ اسلام‌ و امت‌ اسلامی‌ مفید و مؤ‌ثر بداند» و می‌افزاید «رسول‌ خدا مشركان‌ مكه‌ را عفو كرد در صورتی‌ كه‌ در جنگ‌های‌ مختلف‌ مثل‌ بدر و احد بسیاری‌ از مسلمانان‌ را كشته‌ بودند یا شریك‌ در خون‌ آنها بودند. حتی‌ قاتل‌ حمزه‌بن‌ عبدالمطلب‌ عموی‌ خود را عفو كردند بدون‌ اینكه‌ از دختر او و ورثه‌ او رضایت‌ گرفته‌ باشند. همچنین‌ مالك‌ بن‌ عوف‌ را كه‌ سبب‌ قتل‌ بسیاری‌ از مسلمانان‌ در «هوازن» شده‌ بود بخشیدند(منتظری، دراسات… ج‌ 2 ص‌796 – 797).

فرض دوم در عدم پذیرش قانون محاربه

از اینکه خیلی فقها معتقد به عدم اجرای حدود در عصر غیبت اند بگذریم،

از اینکه اجرای این حدود با فلسفه سیاسی شیعه در تضاد است بگذریم،

اساسا قانون باید برپایه محکمات و مبانی غیر قابل خدشه باشد خصوصا وقتی به جان انسان مربوط می شود که چون عرض و دماء حاکم بر همه احکام است بخاطر جفظ جان باید اصول و احکام دیگر تعطیل می شوند.

فرض دوم این است که اساسا وضع چنین قانونی معتبر نیست. مواد۲۷۹ تا۲۸۸ قانون مجازات اسلامی درباره محاربه، با حقوق بشر و غرض شارع معارض است.

مسئولان قضایی در دفاع از حکم محاربه و در پاسخ به کسانی که نظریه ترتیبی بودن مجازات را مطرح می کنند می گویند نص قانون دلالت برتخییری بودن دارد. این حرفشان از نظر قانونی درست است که ماده ۲۸۳ قانون مجازات اسلامی انتخاب هر یک از مجازات های چهارگانه مذکور در ماده(۲۸۲) را به اختیار قاضی گذاشته  و به نوعی، سلیقه ای کرده اما نظریه ترتیبی بودن نظریه غالب فقهاست. ابن کثیر می‌گوید «و قال الجمهور هذه الایه منزَلهُ علی احوال… اذا قتلوا و اخذو المال قتلو و صلبوا و اذا قتلوا ولم یاخذو المال، قتلوا ولم یصلبوا و اذا اخذو المال و لم یقتلوا قطعت ایدیهم و ارجلهم من خلاف (کشته نمی‌شود فقط یک دست و یک پا قطع می‌شود) و اذا اخافوا السبیل و لم یاخذو مالا، نفوا من الارض». در روایت دیگری از قول پیامبر آورده است:… و من قتل فاقتله، و من قتل و اخاف السبیل و استحل الفرج الحرام فاصلبه.

در فرض دوم مواد۲۷۹ تا۲۸۸ قانون مجازات اسلامی درباره محاربه باید تغییر کنند. چند نکته هم در رابطه با این فرض مطرح می کنم:

1- نفی تقدس ذاتی و لایتغیر بودن قانون

قانون مجازات اسلامی مقدس نیست یک قانون بشری است. اگر از فقه هم گرفته شده باشد به قول شهید مطهری و ایت الله منتظری فقه مقدس نیست و اجتهاد فقهاست و قانون مجازات اسلامی هم تاکنون چند بار تغییر کرده و اصلاح شده پس باز هم جای تغییر دارد.

2- موضوع آیه محاربه جنگ دو ارتش است نه اختلاف و نارضایتی داخلی

فغرغ از اینکه ابن کثیر می گوید : آیه درباره مشرکین محارب نازل شده نه مسلمانان(جلد3 ص85)، اساسا موضوع محاربه نارضایتی داخلی و مخالفان داخلی نیست و مربوط به قواعد جنگ است. فارغ از اینکه انها که مربوط به اور داخلی دانسته اند به‌ گفته‌ شیخ‌ طوسی‌ «همه‌ فقها گفته‌اند كه‌ مراد از این‌ آیه، قطاع‌ الطریق‌ هستند یعنی‌ راهزنانی‌ كه‌ سلاح‌ به‌ روی‌ مردم‌ كشیده‌ و آنان‌ را در جاده‌ها و دریاها و صحراها مرعوب‌ می‌سازند»(المبسوط‌، كتاب‌ قطاع‌ الطریق، نقل از سلسلة‌ الینابیع‌ ج40 ص‌ 121 – 122) و اساساً‌ این‌ بحث‌ را همه فقها در كتاب‌ قطاع‌الطریق‌ آورده‌اند.

کلمه محارب دلالت دارد بر اینکه مربوط به جنگ است خصوصا که شش شان نزول گفته اند که یکی از انها داستان کشتن و مثله کردن چوپان است و یکی هم اینکه فخر رازی در تفسیر کبیر می گوید این آیه درباره قوم بنی‌اسرائیل نازل شد، زیرا در کشتن مفسدان زیاده‌روی کردند اما طبق نظر ایت الله خویی اگر آیه 33 مائده درباره رفتار با اسرای دستگیر شده در جنگ باشد که آیه ۴ سوره محمد می تواند ناسخ آن باشد اما مرحوم خویی این دو آیه را مفسر و مکمل دانسته اند. در بحث پیرامون اینکه آیه ۴ سوره محمد(فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ) نسخ شده یا خیر این آیه را در ربط با آیه ۳۳ مائده می گیرد و در واقع آیه محاربه را مربوط به شرایط جنگی دو ارتش کفار و‌ مسلمانان می داند و به استناد برخی روایات نقل شده از کلینی و شیخ طوسی از امام صادق نقل می کند که این دو آیه، دو‌ وضعیت در جنگ‌ را بیان می کنند:« جنگ با کفار دو‌حکم دارد اگر جنگ هنوز ادامه دارد و‌ کفار شکست نخورده اند هر اسیری که گرفته شود طبق آیه ۳۳ سوره مائده، امام اختیار دارد گردنش را بزند یا از دار بیاویزد یا دست و پای او را از چپ و راست قطع کند یا نفی کند و منظور از نفی بلد و تبعید در آیه، فراری دادن و‌ متفرق کردن سپاه دشمن است و امام مخیر در نوع مجازات کافر محارب است اما اگر کفار شکست خوردند و متفرق شدند هر که اسیر شود طبق ایه۴ سوره محمد، پیشوای مسلمانان مخیر است آنان را یا فدیه بگیرد و آزاد کند و یا منت گذارد و بدون فدیه آزاد کند[1] ( ترجمه فارسی، ص ۴۸۲ و۴۸۳)

3-  وهن دین:

فقها می گویند اگر اجرای حکمی موجب وهن دین شود باید متوقف شود. اساسا استناد به آرای فقها برای توجیه یک قانونی که خلاف حقوق بشر است موجه نیست و‌ مجازات چهارگانه محاربه چه ترتیبی چه تخییری، در عصر گفتمان حقوق بشر، موجب وهن دین و خلاف حقوق بشر است.‌

4 تعطیل عملی

نه تنها در دوره های مختلفی در حکومت های گذشته که فقها قاضی القضات بوده اند اجرای برخی از این مجازات ها عملی نشده بلکه در مباحثات مدرسه ای هم به دلیل اینکه اجرای این احکام نیازمند در اختیار داشتن قوه قضاییه بود و عملا اجرا نمی شد تدریس هم نمی شد . آیت الله خمینی و شهید مطهری دربارع اینکه بحث درباره تعدادی از ابواب فقهی تعطیل تعریضاتی دارند. اگر این مباحث جزو اصول و ارکان بوده مانند بقیه ابواب تعطیل نمی کردند.

5 – نسخ:

حقوقدانان درباره اینکه فلان ‌جرم‌ محاربه هست یا نیست بحث می کنند ولی مجازات مربوط به آن نه تنها خلاف حقوق بشر است، اساسا چرا آیه ای که منسوخ یا متشابه است باید مبنای قانون امروزی قرار گیرد؟

چرا این آیه شبهه نسخ دارد؟ چند نوع نسخ داریم. نسخ آیه با آیه، نسخ آیه با سنت، نسخ عقلی و نسخ عملی که سالبه به انتفای موضوع شدن است.

شش شان نزول برای آیه 33 سوره مائده ذکر شده است. یکی از انها این است که 8 نفر از طایفه عُرینه نزد پیامبر اسلام وارد شده و اسلام می‌آورند و با وی بیعت می‌کنند. آنها سپس از ناخوشی راهی که پیموده‌اند و بیماری شان شکایت می‌کنند. پیامبر(طبق رسم آن زمان عرب که برای آن بیماری، نوشیدن از شیر شتر را تجویز می‌کردند) به آنان می‌گوید می‌خواهید با چوپان ما بروید و از شیر شتر بنوشید؟ آنها استقبال می‌کنند و با چوپان از آنجا خارج می‌شوند و از شیر و بول شتر می‌نوشند و بهبود می‌یابند اما پس از آن چوپان را می‌کشند، به او تجاوز می‌کنند، مثله اش می‌نمایند و شتر را هم آسیب می‌زنند. وقتی این خبر فجیع و دردناک به پیامبر می‌رسد دستور می‌دهد آنان را بیابید و دست و پای شان را قطع کنید و چشم شان را در آورید(همان کاری که آنان با چوپان بی گناه کرده بودند).

ابن‌كثیر در تفسیر خود ذیل آیه محاربه می‌گوید: این افراد از قوم عُرینه در بحرین بودند. وقتی خبر به پیامبر رسید دستور داد آنها را بیابند و دست و پای‌شان را قطع کرده و در زیر آفتاب رهای‌شان کنند تا بمیرند. البته در روایت آمده است «و سُمِرت اعینهم» یعنی چشم شان را درآورید اما برخی در درستی آن تردید کرده‌اند (ابن کثیر، ص 528 تا 531 و جلد3 عربی ص86)

البته در دو روایت آمده است که «فما مثَّل رسول الله قبلُ ولابعد و نهی عن المثله و قال ولا تمثلوا بشی» یعنی پیامبر فقط همین یک بار به تلافی آنکه چشم چوپان را درآوردند چشم آنها را درآورد و دیگر نه قبل و نه بعد از آن چنین نکرد و از مثله کردن نهی کرد. به همین دلیل برخی گفته‌اند اساسا مثله کردن: هو منسوخ بهذه الایه: «و زعموا ان فیها عقابا بالنبی کما فی قوله: عفا الله عنک لم اَذِنتَ لهم»(توبه/ آیه43) (ابن کثیر، ص 531) و بعضی هم گفته‌اند این قصه پس از نزول آیه بوده و نه قبل از آن (همان، ص 532 وج3 ص 89 عربي)

نسخ عقلی: آیت‌اللّه معرفت، در جزء دوم «التمهید فی علوم القرآن» ضمن بحث و بررسی مفصل درباره 228 آیه به اصطلاح منسوخه 20 مورد از این آیات را به عنوان آیه منسوخه پذیرفته‌اند و آیت‌اللّه خوئی تنها یک مورد (آیه نجوی) را پذیرفته‌اند. کسی که اینقدر درباره نسخ سخت گیر است نسخ عقلی را مطرح کرده است.

آیت الله خویی در فصل نسخ البیان ضمن بیان بطلان اعتماد به ظن واستحسان و آراء مفسرين در فهم القرآن می گوید: «ولا على شيء لم يثبت أنه حجة من طريق العقل ، أو من طريق الشرع» و دلایل قرانی برای این کلام می اورد و از عقل به عنوان حجت باطنی و از نبوت به عنوان حجت ظاهری یاد می کند«ولا بد للمفسر من أن يتبع الظواهر التي يفهمها العربي الصحيح فقد بينا لك حجية الظواهر أو يتبع ما حكم به العقل الفطري الصحيح فإنه حجة من الداخل كما أن النبي حجة من الخارج» و به سیره عقلا استناد می نماید «ويدلنا على ذلك سيرة العقلاء ، فإنهم يعاملون الطريق المعتبر معاملة العلم الوجداني من غير فرق بين الاثار ، فإن اليد مثلا امارة عند العقلاء على مالكية»

در اهمیت عقل اشاره می کند که «فالاخبار التي تكون مخالفة للاجماع ، أو للسنة القطعية ، أو الكتاب ، أو الحكم العقلي الصحيح لا تكون حجة قطعا» و تعبیر نسخ آیه با عقل را به کار می برد:«وإنما الكلام في أن يكون شيء من أحكام القرآن منسوخا بالقرآن ، أو بالسنة القطعية ، أو بالاجماع ، أو بالعقل» و در ادامه از تبعیت احکام از مصالح و مفاسد سخن می گوید.

فالنسخ في الحقيقة تقييد لاطلاق الحكم من حيث الزمان ولا تلزم منه مخالفة الحكمة ولا البداء بالمعنى المستحيل في حقه تعالى وهذا كله بناء على أن جعل الاحكام وتشريعها مسبب عن مصالح أو مفاسد تكون في نفس العمل. وأما على مذهب من يرى تبعية الاحكام لمصالح في الاحكام أنفسها فإن الامر أوضح ، لان الحكم الحقيقي على هذا الرأي يكون شأنه شأن الاحكام الامتحانية.

   6- نسخ عملی همین امروز: در جمهوری اسلامی همین امروز هم برخی احکام اجرا نمی شوند. چرا برده داری و سنگسار و… اجرا نمی کنید؟ مگر حدود نیستند؟ چرا همین محاربه را کامل اجرا نمی کنید؟ این که دست و پاى آنها بطور مخالف (دست راست با پاى چپ) بریده شود؟ ماده ۲۸۲ قانون مجازات اسلامی می گوید: «حد محاربه یکی از چهار مجازات زیر است: الف- اعدام، ب- صلب، پ- قطع دست راست و پای چپ، ت- نفی بلد»

گروه داعش می گوید برده داری و سنگسار و قطع دست و پا، مُرّ دین است و بدون ملاحظه شرایط اجرا می کند اما فقیهانی که زمان و‌مکان و اجتهاد و مصالح و مفاسد و وهن و…. را معیار  می‌ گیرند چرا یک بام و دوهوا؟ چرا این امور درباره بعضی احکام معیار است و درباره بعضی معیار نیست؟ چرا به همان دلایل که احکام دیگر متوقف شده اند احکام محاربه با کیفیتی که در قانون آمده است متوقف نمی شود؟ پس اینهمه بحث های فقیهان درباره احکام ثابت و متغیر چه می شود؟

7- اصول استنباط:

اجرای پاره ای از احکام متوقف می شوند چون زمانی مصلحت داشته و الان مفسده دارد. ملاک‌ مصالح و‌ مفاسد هم از خود قران‌  اخذ شده است. حتی بالاتر از آن، آیت الله خمینی می گوید: ولایت فقیه می تواند نماز و حج را که از احکام ثابت و عبادات و ارکان دین است را تعطیل کند. چرا حکمی که از احکام جزایی و اجتماعی و عصری و متغیر بوده و امروزه خلاف عقل و‌ حقوق بشر است نباید متوقف شود؟

خلاصه:

بحث موافق و مخالف این است که مجازات محاربه ترتیبی است یا تخییری یا شبهه مصداقیه نه‌حکمیه و فلان شخص مجرم است یا محارب ولی اولا اصل این نوع مجازات چهارگانه غیر حقوق بشری و مستند به آیه ای منسوخ شده است ثانیا محاربه منضم به افساد فی الارض بوده و تنها مصداقش جنایت علیه بشریت است(نک: حق حیات،ص.   )

چه آیه را نسخ بدانیم، چه نسخ ندانیم و مربوط به ارتش دشمن در حال جنگ بدانیم، چه قرائت سنتی قطلع الطریق را بپذیریم در هر حال هیچ ربطی به  مخالف و ناراضی داخلی ولو برانداز ندارد.

[1] – – در متن عربی کتاب: وقد وردت الاحكام المذكورة فيما رواه الكليني ، والشيخ الطوسي بإسنادهما عن طلحة بن زيد عن أبي عبد الله عليه‌السلام قال :« سمعته يقول كان أبي يقول ان للحرب حكمين : إذا كانت الحرب قائمة لم تضع أوزارها ، ولم يثخن أهلها ، فكل أسير أخذ في تلك الحال فإن الامام فيه بالخيار إن شاء ضرب عنقه ، وإن شاء قطع يده ورجله من خلاف بغير حسم ، وتركه يتشحط في دمه حتى يموت وهو قول الله تعالى : « إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ٥ : ٣٣ »

ألا ترى أنه التخيير الذي خير الله الامام على شيء واحد وهو الكفر وليس هو على أشياء مختلفة فقلت لجعفر بن محمد عليه‌السلام قول الله تعالى : أو ينفوا من الارض ، قال ذلك الطلب أن يطلبه الخيل حتى يهرب ، فإن أخذته الخيل حكم ببعض الاحكام التي وضعت ذلك ، والحكم الآخر إذا وضعت الحرب أوزارها وأثخن أهلها ، فكل أسير أخذ على تلك الحال وكان في أيديهم فالامام فيه بالخيار ، إن شاء الله من عليهم فأرسلهم ، وإن شاء فاداهم أنفسهم ، وإن شاء استعبدهم فصاروا عبيدا »  ووافقتا على سقوط القتل عن الاسير بعد الاثخان : الضحاك وعطاء ، وصرح الحسن بذلك وان الامام بالخيار إما أن يمن أو يفادي أو يسترق.

وعلى ما ذكرناه فلا نسخ في الآية الكريمة ، غاية الامر أن القتل يختص بمورد ، ويختص عدم القتل بمورد آخر من غير فرق بين أن تكون آية السيف متقدمة في النزول على هذه الآية ، وبين أن تكون متأخرة عنها.

ومن الغريب : أن الشيخ الطوسي ـ في هذا المقام ـ نسب إلى أصحابنا أنهم رووا تخيير الامام في الاسير بعد الاثخان بين القتل وبين ما ذكر من الامور.

https://lib.eshia.ir/12010/1/367

« والذي رواه أصحابنا أن الاسير إن أخذ قبل انقضاء الحرب والقتال ـ بأن تكون الحرب قائمة ، والقتال باق ـ فالامام مخير بين أن يقتلهم ، أو يقطع أيديهم وأرجلهم من خلاف ويتركهم حتى ينزفوا ، وليس له المن ولا الفداء ، وإن كان أخذ بعد وضع الحرب أوزارها وانقضاء الحرب والقتال كان ـ الامام ـ مخيرا بين المن والمفاداة إما بالمال أوالنفس ، وبين الاسترقاق ـ وضرب الرقاب ـ ». وتبعه على ذلك الطبرسي في تفسيره مع أنه لم ترد في ذلك رواية أصلا.( طبق این روایت آیه مذکور مربوط به جنگ است و کسی که در حین جنگ اسیر می شود )

کانال گفتارهای باقی  https://t.me/emadbaghi

وبسایت  emadbaghi.com

اینستاگرام https://instagram.com/emadeddinbaghi

فیس بوک  https://facebook.com/Emadbaqi

 

نوشته شده توسط
عمادالدین باقی
دیدن همه یادداشت ها
گذاشتن پاسخ

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

In order to use the Instagram feature, please install and activate Meks Instagram Widget plugin .

نوشته شده توسط عمادالدین باقی