• بگرد
  • بازیابی گذرواژه

عاشورا بر قله شصت سال ستیز


متن سخنرانی عمادالدین باقی در تالار مطهری دانشکده علوم اجتماعی، دوشنبه15آبان1396 به دعوت انجمن اسلامی دانشکده. سخنران دیگر نشست آیت الله فاضل میبدی بود.
مجله صدا،ش137 شنبه 20 آبان1396 ص12-10
پیش سخن
موضوع سخن من بررسی نقش جنگ های پیش از عاشورا بر این رخداد است. البته در شرایطی که مردمانی در چمبره فقر له می شوند و تبعیض و اجحاف وجود دارد، در شرایطی که افرادی به ناحق زندانی هستند و مردم در مشقت زندگی می کنند، سخنرانی در مسایل و موضوعات تاریخی نوعی بی دردی به نظر می آید و گویی درست در همین امروز که گره های کوری وجود دارد ما در پی گشودن گره های وقایع قرن ها پیش هستیم. اما با وجود همین شرایط ناگوار، زندگی جریان دارد و پزشک و صنعتگر و استاد دانشگاه و کاسب و غیره کار حرفه ای خودشان را ادامه می دهند، ما هم ناگزیریم. البته من سعی داشته ام گذشته را هم برای رفع مسایل امروز به کار بندم و محتوای کتابم به گونه ای است که پلی به امروز بزند. علاوه بر این وقتی که مناسک، وسیله تحمیق می شود و فرصت ها در انحصار برخی مداحان قرار می گیرد بهتر است ما آن را به فرصت بحثی مفیدتر بدل کنیم.
پیش از هر سخنی لازم است این نکته مهم را یادآوری کنم که موضوع بحث من جامعه شناختی است نه تاریخ اسلام.گرچه قلمرو این مطالعه جامعه شناختی را قطعه ای از تاریخ اسلام تشکیل دهد. اهمیت این تذکر در شکل گیری انتظار از بحث و روشن کردن قلمرو تحقیق و التزام به اصول حرفه ای است.
چون اگر قرار بر این باشد که من اینجا درباره تاریخ اسلام سخن بگویم مطالعه و اطلاع داشتن کافی نیست، تخصص لازم است و از نظر من سخن گفتن مانند آنچه ایت الله صالحی نجف آبادی می گفت، ارزش و اعتبار علمی دارد. مرحوم استاد مطهری هم یک مطلع نقاد بود اما یک متخصص در تاریخ اسلام نبود لذا شیوه بحث آنها متفاوت شده بود و صالحی نجف آبادی نقدی بر کتاب حماسه حسینی مطهری نوشت. بنابراین اینکه انسان یک کتاب یا چند کتاب جلوتر از مستمع خود باشد ارزش علمی ندارد.
***
در گشایش سخن یادآور می شوم که یکی از فضلای محترم چندسال پیش در گفتگویی با یکی از مطبوعات فرموده بودند که درباره عاشورا اطلاعاتی در دست نداریم و بسیاری از آنچه در دست ماست جعلیات و برساخته های شیفتگان است و این واقعه در هاله ابهام است. من اکنون به اینکه خود ایشان چندین سخنرانی و مقاله و مصاحبه در همین زمینه داشته اند و سخن ها گفته اند کاری ندارم و به اینکه از نظر تاریخی و علمی چقدر این سخن روایی دارد هم کاری ندارم و به مجالی دیگر می سپارم و به دو نکته از کتاب «جامعه شناسی کوفه و قیام امام حسین» که به تازگی روانه بازار کتاب شده است اشاره می کنم که اینجا باید بسط داده شود.
نکته اول درباره داده های تاریخی است. در اینکه داده های تاریخی درباره عاشورا اندک هستند با صاحبان نظری که گفته شد موافق ولی در نتیجه گیری مختلف است:
«ما از ماجرای قیام امام حسین اطلاعات بسیار اندکی در دست داریم و همین مقدار از دادهها نیز با شایعات و روایات متعارض درآمیخته است. آنچه میتوان به عنوان اخبار قطعی تلقی کرد و دلیلی بر رد آن نداریم «نص واقعه» محسوب میشوند. شاید مجموع آگاهیهای قابل اتکای ما از رویداد عاشورا که میتوان اعتبار آنها را در حد نص دانست از چند صفحه تجاوز نکند. اگرچه این اندازه از دادههای تاریخی ممکن است برای انجام یک پژوهش، کافی نباشند اما همین دادهها در صورت برخورداری از ویژگی قطعیت بسیار راهگشا هستند. گذشته از آن، اصولاً در پژوهش پیرامون امام حسین و عاشورا نباید به آن دادههای محدود بسنده کرد. روایاتِ قطعی شده از امامان شیعه بهویژه امام علی، امام حسن و امام سجاد و نیز اسناد تاریخی مربوط به وقایع آن روزگار که میتواند معرف سیما و جغرافیای زمانه باشد دارای اهمیتی فراواناند. همچنین دادههای مربوط به رخدادهایی که ˝مؤثر بر˝ یا ˝متأثر از˝ حرکت امام حسین بودهاند نیز بخشی از منابع ضروری به شمار میآیند»(جامعه شناسی کوفه و قیام امام حسین: ص18)
نکته دوم درباره تاثیر جنگ ها بر واقعه عاشورا است:
«…این کتاب به مواردی مانند روحیه انزواطلبی کوفیان، حسابگریهای نسلی که بیثباتی اوضاع سیاسی را تجربه کرده، بحث رابطه معکوس خشونت حکومت با حجم و تعداد شرکتکنندگان در جنبش، پیشبینی پیشگامان قیام کوفه و نیز دیدگاهِ جامعهشناسانه امام حسین(ع) در مورد رفتار توده مردم میپردازد»(ص20). «میدانیم که هر جامعهای پس از پشت سر گذاشتن یک جنگ، بهویژه در صورتی که مغلوب شده باشد، تا مدتها گرفتار روحیه انزواطلبی، مشی مصالحهجویی و گریز از جنگ و تکرار حوادث خونین میشود. مردم کوفه هم دست کم، سه جنگ خونین جمل، صفین و نهروان را در حکومت علی(ع) پشت سر گذاشته بودند و در اثر این جنگها کمتر خانهای در عراق (بصره و کوفه و…) بود که کسی را از دست نداده باشد. معاویه نیز در طول حکومت خود صدها نفر را کشته یا زندانی کرده بود و آثار روانی و ویرانیهای این حوادث هنوز پابرجا بود. از طرف دیگر، انقلابات و جنگهای داخلی نشان داده است که هر گروه فاتحی، مخالفان داخلی خود را از دم تیغ میگذراند یا دستکم آنان را از همه حقوق، فرصتها و امکانات شغلی و اجتماعی محروم میکند. از اینرو نسلی که انقلاب یا جنگ داخلی را تجربه کرده باشد معمولاً اوضاع را بیثبات دیده و همواره احتمال تحول دوبارهای را مدنظر دارد. آن نسل به سختی آیندهنگر و حسابگر میشود، برای حفظ وضع موجود میکوشد و ضمن انجام وظیفه خویش بهگونهای عمل میکند که پایگاهی هم برای آینده داشته باشد؛ پایگاهی که اگر تحول ناگهانی و دوبارهای رخ داد، قربانی نشود. این اندیشه، نوعی عدمقاطعیت، عدمصراحت، مسامحه و در حد شدیدتر آن دودلی و نفاق میآفریند. مردم کوفه طی سی سال چند واقعه را تجربه کرده بودند: حکومت عثمان و انقلاب مردم علیه او، حکومت امام علی و جنگهای جمل، صفین و نهروان و بعد حکومت معاویه و حوادث دوران او»(ص58)
و اما درباره نکته اول یعنی قلت داده های تاریخی باید بحث مستقلی ارایه کرد و در اینجا اجمالا اشاره می شود که در مطالعات تاریخی، آنچه روشنگر یک واقعه است فقط اخبار مستقیم آن واقعه نیست و این از بدیهیات است. امروز هم وقتی از جنگ جهانی اول یا دوم سخن می گویید بخش مهم و جدایی ناپذیری از بحث این است که زمینه های شکل گیری آن چه بوداند و اساسا آن عوامل و زمینه ها جزو ضروری بحث هستند.
درباره انقلاب سال 57 هم که بحث می کنیم یک قسمت درباره خود واقعه ای است که ابان 57 تا 22بهمن 57 را شامل می شود ولی برای فهم آن مراجعه به انچه در سال 1340تا1356 رخ داده گریز ناپذیر و ضروری است و بلکه نوعا با مروری بر مشروطه تا انقلاب و دست کم نهضت ملی تا انقلاب57 این کار را انجام می دهند.
بنابراین آنچه در سال های پیش از قیام 61 هجری رخ داده است نیز جزو تاریخ قیام امام حسین است و در نتیجه ما با اطلاعات گسترده تری روبرو هستیم. یکی از عوامل مؤثر در واقعه عاشورا مسئله جنگ هایی است که در شش دهه رخ داده اند.
در کتاب جامعه شناسی کوفه متغیرهای زیادی از منظر جامعه شناختی مورد بحث قرار گرفته اند و یکی از نکاتی که اشاره کرده ام همین مسئله تأثیر جنگ ها است: «مسلمانان از زمان ظهور پیامبر اسلام تا پایان حکومت عثمان، با دیگران جنگیده بودند و پس از عثمان با همدیگر. معاویه و عایشه جنگ هایی را علیه حکومت امام علی به راه انداختند. جنگ جمل، صفین و نهروان بهوقوع پیوسته بود. در جنگ جمل طلحه و زبیر، دو تن از صحابی پیامبر در مقابل امام علی ایستادند و مجروح و کشته شدند. در نهروان نیز سپاهی از مقدسین که پیشانیشان از عبادت پینه بسته بود با امام علی جنگیدند و صدها تن از آنان در خون خود غلتیدند. جنگ مسلمان با مسلمان در مخیله بسیاری از مسلمانان، به ویژه نسل دوم آنان نمیگذشت اما آنان دیدند که مسلمان هم میتواند با مسلمان قتال کند. اینها زمینههایی بود در نسل سوم برای جنگ با امام حسین و کشتن فرزند حضرت محمد در بستری که بهدلیل مرور زمان، دگرگونی ارزشها و جنگهای داخلی، اخوت اسلامی هم، رنگ باخته بود»(ص79)
این تجربه جنگ ها چه بوده است و پیامدهایش چیست؟
در آغاز باید به چند تاریخ اشاره کرد. اینکه امام حسین در سال سوم هجری به دنیا آمد و تا7سالگی سرپرستی مستقیم پیامبر را درک کرد. امام علی در سال 35 به خلافت رسیدو در سال 40 پس از 4سال و 9 ماه حکومت به شهادت رسید و معاویه در سال 40هجری خلیفه عام شد. در نیمه رجب سال 60 در80 سالگی و پس از 40سال حکومت در گذشت که20سال در دوره خلفای پیشین بر شام حکومت کرد و پس از رحلت امام علی 20سال بر همه جهان اسلام حاکم بود. بلافاصله پس از مرگ معاویه یزید فرزند او به قدرت رسید. امام حسین و همراهان مدینه را ترک کردند و 3شعبان60 به مکه رسیدند. 8 ذیحجه(یوم الترویه) از مکه خارج شدند و واقعه عاشورا نیز در دهم محرم روی داد.
موضوع گفتار ما همین شش دهه و دوره شصت ساله است. امام حسین در اوایل این دوره به دنیا آمد و در پایان آن به شهادت رسید. او فرزند این دوران بود. دوران 60 ساله ای که بیش از 80 جنگ داخلی و بیرونی کوچک و بزرگ را در خود جای داده است یعنی دورانی که بیش از ظرفیت زمانی خود شاهد جنگ بوده است.
جنگ های دوره پیامبر: جنگ های صدر اسلام در دوره پیامبر شامل غزوات(با حضور شخص پیامبر) 27مورد و سَرایا یا سَریّه(بدون حضور پیامبر) 35 مورد و جمعا 62جنگ است. بعضی 63 جنگ هم گفته اند
دامنه تخریب و تاثیر جنگ ها با میزان تلفات انسانی و غیر انسانی اش سنجیده می شود. درباره تلفات جنگ های دوره پیامبر، از 352تا 1450 نفر را گفته اند ولی در جنگ های پس از پیامبر تعداد کشته ها خیلی بیشتر بود. گرچه عده ای این آمار را برای منظور دیگری بیان می کنند.برای مثال یک پژوهشگر عرب تاریخ اسلام می گوید: کل ﺷﻬﺪﺍﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﻨﮓ ﻫﺎﯼ پیامبر(ص) – ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ۱۰ ﺳﺎﻝ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﻪ ﻃﻮﻝ ﺍﻧﺠﺎﻣﯿﺪ -۲۶۲ﺷﻬﯿﺪ وﮐﺸﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺷﻤﻦ ﻧﯿﺰ ۱۰۲۲ نفر ﺑﻮﺩ یعنی ﺗﻌﺪﺍﺩ ﮐﻞ ﮐﺸﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻃﺮﻓﯿﻦ ﻓﻘﻂ ۱۲۸۴ نفر ﺑﻮﺩ. ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺴﯽ این ﺍﯾﺮﺍﺩ ﺭﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﮑﻨﺪ ﮐﻪ: ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺟﻨﮕﺠﻮﯾﺎﻥ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﮐﻢ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺳﭙﺎﻫﯿﺎﻥ ﺣﺎﺿﺮ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻡ، ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻧﯿﺰ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺷﮕﻔﺖ ﺯﺩﻩ ﺷﺪﻡ. ﻧﺴﺒﺖ ﺷﻬﺪﺍﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺳﭙﺎﻫﯿﺎﻧﺸﺎﻥ ﻓﻘﻂ %۱ بود، ﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﮐﺸﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﻪ ﺳﭙﺎﻫﯿﺎﻧﺸﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﻓﻘﻂ %۲ بود، ﻭ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﺴﺒﺖ ﮐﺸﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﻭ ﻃﺮﻑ ﺑﻪ ﮐﻞ ﺳﭙﺎﻫﯿﺎﻥ ﻓﻘﻂ ۱٫۵% ﺍﺳﺖ. ﺩﻟﯿلی است روشن ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺟﻨﮓ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺟﻨﮓ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﻧﯿﻨﯽ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. او این آمار را با آمار کشته های جنگ جهانی مقایسه می کند و می گوید:
ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺩﻭﻡ ۱۵٫۶ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺟﻨﮕﺠﻮ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﻭ ﺗﻌﺪﺍد ﮐﺸﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺟﻨﮓ ۵۴٫۸ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﻧﻔﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﯾﻌﻨﯽ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ۳ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺟﻨﮕﺠﻮﻫﺎﯼ ﻣﻮﺟﻮﺩ چون ﻏﯿﺮ ﻧﻈﺎﻣﯿﺎﻥ، ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ را هم کشته اند ﻭ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺗﻦ ﻣﻮﺍﺩ ﻣﻨﻔﺠﺮﻩ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺑﻤﺐ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺷﻬﺮﻫﺎ ﻭ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎ ﻣﯽ ﺭﯾﺨﺘﻨﺪ.
گرچه در اغلب جنگ ها تعداد جنگجویان 150 ، 200 یا 300 و 400 نفر بوده اند و در غزوه بدر1500 نفر، در غزوه بنی قریظه 300، در فتح مکه 10هزار و در حنین 12هزار نفر بودند. بطور کلی در جنگ های رودر رو تلفات کمتر بوده ولی 352 نفر یا 1284 نفر نسبت به جمعیت 7میلیاردی امروز جهان و تلفات میلیونی در جنگ های تکنولوژیک خیلی کوچک به نظر می آید اما نسبت به جمعیت اندک و نوع جنگ های آن زمان عدد بزرگی است ولی آنچه بعد از پیامبر رخ داد خیلی بزرگتر است و آنچه می تواند به عنوان اثر جنگ ها بر رخدادهای عاشورا مطرح شود مربوط به جنگ های پس از پیامبر و خصوصا دوره معاویه است.
جنگ های پس از پیامبر: پس از رحلت پیامبر اسلام دهها جنگ داخلی و خارجی رخ داده است. دست کم ده جنگ خارجی مانند فتح دمشق، فتح بیت المقدس، جنگ یرموک، نبرد قادسیه، نبرد نهاوند، جنگ مهران و یوم الجسر که بیشتر با ایرانی ها بوده و چند جنگ داخلی مانند جمل، صفین، نهروان و جنگ های دوره معاویه مانند حملات بسر بن ارطاه به همدان و یمن و حجاز، جنگ با امام حسن، جنگ با عبدالله بن زبیر و دیگران.
در زمان خلفای راشدین جنگ ها همانند نبوده اند. جنگ های زمان خلیفه اول (ابوبکر) دو نوع بود. یکی جنگ های ارتداد یا نبرد با اصحاب رده و مانعان زکات و دوم فتوحات یا جنگ های خارجی. جنگ های رده پس از پیامبر با قبایل اطراف مدینه رخ داد ولی آنان مرتد نبودند و فقط با خلیفه مشکل داشتند و به او زکات نمی دادند اما با حربه ارتداد سرکوب می شدند. این نشان می دهد استفاده ابزاری از این مفاهیم تازگی ندارد.
در زمان عمر بن خطاب و عثمان بن عفان فقط فتوحات وکشورگشایی است و جنگ با روم و ایران ولی در زمان امیرالمؤمینن علی بن ابی طالب سه جنگ داخلی رخ داد. خود امام علی هم تمایلی به کشورگشایی نداشت. مسعودی هم روایت می کند که وقتی عثمان به عمر گفت با افراد کاردان درباره حمله به ایران مشورت کند و نام علی را برد وقتی مامور شد با امام علی مشورت کند امام مخالفت کرد.
حادثه دیگر، حکومت عثمان و انقلاب مردم علیه او بود. شورش گسترده مصریان تا قتل عثمان.
پس از آن حکومت امام علی و جنگهای جمل، صفین و نهروان رخ داد. سپس حکومت معاویه و حوادث دوران او مانند خشونت های جنگی بسربن ارطاه.
این جنگ ها و خشونت ها و همچنین اختناق سیاسی و فکری و اعدام ها و بگیر و ببندهای حکومت اموی بخشی از واقعیتی است که می تواند چرایی قیام امام حسین را بازشناساند.
خونریزی های بُسر بن اَرطاة از جمله نبردهای دوره معاویه است که باید به عنوان پیش زمینه قیام امام حسین شناخت. بُسر بن اَرطاة یکی از فرماندهان لشکر معاویه است که مدتی حاکم بصره بود. او برای خلع کارگزاران علی(ع) به مکه یورش برد و زنان و کودکان را قتل عام و آبروی مردم را پایمال کرد سپس به مدینه عزیمت کرد و حافظان قران و حدیث را از دم تیغ گذراند. اینها هم جزیی از تاریخ قیام امام حسین است چون زمینه های قیام را نشان می دهد و همچنین دلیل وحشت مردم کوفه و فرستادن دعوت نامه برای امام حسین است. به اسارت در آوردن زنان مسلمان همدان پس از کشتن مردان آنها و بردن به بازار برده فروشی از اقدامات او بود. ارطاط دو کودک عبدالله بن عباس والی ین را سر برید. روش او النصر بالرعب بود همان کاری که امروز داعشیان می کند. فضا را چنان امنیتی کرده بودند که مردم از همدیگر می ترسیدند و عقاید خود را از دیگران پنهان می کردند ولی همین ترس، خودش پنهانکاری را عمومی می کند و حکومت را از آنچه زیر پوست شهر می گذرد غافل و غافلگیر می سازد. در واقع استبداد نطفه براندازی خود را خودش می پروراند.
تا پیش از آن لعن علی بر منابر رواج داشت و معاویه منع نکرد اما پس از این جنایت ها همه احساس کردند عادی شدن لعن علی خودش زمینه عادی شدن جنایات بزرگتر است.
یکی دیگر از روش های اموی فشار مالی بر دگراندیشان بود که دستور داده بودند تحقیق کنید هرگاه دلیلی بر محبت کسی به علی و خاندانش یافتید نامش را از دیوان بسترید وحقوقش را قطع کنید، در حالی که علی حتی حقوق خوارج را پس از قیام مسلحانه از بیت المال قطع نکرد.
گام بعدی صدور جواز سبّ و جواز تهمت و دروغ بستن به مخالفان برای سرکوب آنها بود و این مخالفان همان پیروان علی بودند. این مسئله جواز سب مخالفین بعدها در فقه راه پیدا کرد و یکی از احکام فقه شیعه و سنی را تشکیل داد. البته اینها از سر بغض بود و گاهی هم کسانی از سر حُب، دروغ می بندند و اگر لازم باشد مصادیقی را ذکر خواهم کرد که در همین رادیو و تلویزیون اشخاصی در مقام تجلیل چه دروغ ها و تهمت هایی را به نیت خیر به امام بسته اند.
روش ایجاد ترس به حدی بود که در کوفه وقتی ابن زیاد روی منبر رفت و به علی لعن فرستاد و خواست مردم از او اعلام بیزاری کنند و مردم به طرفش سنگ پرتاب کردند دستور داد دست 80 تن از آنان را قطع کردند. البته حجربن عدی به عنوان یکی از صحابی معتبر پیامبر رهبر این مبارزه بود و زمینه ساز قیام شد و دستگیر و زندانی شد و با وجود امان نامه ای که معاویه داده بود اما پرونده سازی جدیدی برای او کردند و اتهامات سیاسی جدیدی ساختند تا بتوانند حکم اعدامش را بگیرند.
نتیجه سخن اینکه جنگ و خفقانی که به بهانه جنگ توجیه می شود وضعیت اجتماعی را به انفجار، دو دلی و بی ثباتی می کشاند. منزوی کردن و تصفیه عناصر منتقد نظام اموی، دامنه سرکوب را توسعه بخشید. سرکوب، موقتا باعث انفعال بود اما تداوم سرکوب باعث مقاومت می شود که شکل گیری هسته های مقاومت حتی پیش از قیام امام حسین نمود آن است. همین هسته های مقاومت بودند که امام را به کوفه دعوت کردند.
درست است که جنگ های دوره پیامبر ظاهرا نباید ارتباطی با عاشورا داشته باشد اما اگر به یادآوریم دشمنی تاریخی بنی امیه و بنی هاشم را از پیش از اسلام و اینکه معاویه پسر ابوسفیان و هندجگرخوار است که قلب عموی پیامبر را شکافته و جگرش را جوید و چون در فتح مکه مغلوب شدند و اسلام آوردند امان نامه گرفتند و یزید هم پسر معاویه است آنگاه معلوم می شود که عاشورا هم در کینه های بدر و حنین ریشه داشته است ولی این فقط جزیی از داستان است نه همه آن.
جنگ ها همواره پدیده های مکمل دارند مانند خفقان و خشونت، ترورها و تبعیدهای دسته جمعی که یکی از مشهورترین تبعیدها، تبعید ابوذر بود. وقتی همه اینها با هم دیده شوند شرایط زمانه بهتر شناخته می شود.
در «جامعه شناسی جنگ» هر جنگی کارکردهای مشخصی در ساختارها و باورها و هنجارهای اجتماعی در پی دارد. آثار آن هم کوتاه نیست و دست کم میان مدت است یعنی یک تا دو نسل را در برمی گیرد.
گرچه برخی به بیان منافع جنگ پرداخته و نقش آن را در بقای نوع اصلح و شکل گیری تمدن ها و پیشرفت فناوری و دانش ستوده اند اما واقعیت این است که جنگ یک نهاد انهدامی است آنهم نه فقط انهدام نیروهای انسانی و مادی. جنگ ذاتا نیازمند زیر پاگذاشتن پاره ای از اصول اخلاقی است. جنگ اخلاق جامعه را به سقوط می کشد، قساوت را رشد می دهد، منطق «تو برو خود را باش» و «دم غنیمت شمردن» را چیره می کند. فساد را نهادینه می نماید. بازو را بر عقل سیطره می بخشد و جنگجویان و جنگ سالاران را به جای سیاستمداران بالا می کشد و نظامی شبه کاستی را به وجود می آورد که به جنگ سالاران امتیاز خاصی می بخشد. در چنین شرایطی، محاسبات دینی و آرمانی و ارزشی و اخلاقی معنا ندارند. این وضعیت سال 60 است که معیارها زورمدارانه است نه ارزش مدارانه.
یکی از کارکردهای جنگ ها انزوا جویی است. افسردگی و سرخوردگی را بالا می برد. همچنین عدم ثبات سیاسی زمینه فرصت طلبی است. افراد در این سودا هستند که باید فکر فردا کنند.عده ای می خواهند سفید باشند تا در هر وضعیتی به کار آیند و چون هزینه داده ها نمی توانند به قئرت برسند و مردم هم به حاکان فعلی روی خوش نشان نمی دهند آنها بالا بیایند. می خواهند یک پا اینجا یک پا آنجا داشته باشند. یک صندلی هم آنجا رزرو کنند. فکر نکنید این اختصاص به آن زمان یا یک دوره معین دارد این یک کنش متداول انسانی است. همین الان هم طرف وقتی فکر می کند دوره بعد آقای روحانی رئیس جمهور نیست مایل است طوری رفتار کند که در دور بعدی هم وزیر باشد و یا در مسند دیگری بماند یا دست کم از او حسابکشی نکنند.
در جامعه ای که قدرت سیاسی یا نظامی حرف اخر را بزند می کوشند خود را به آن نزدیک کنند و دل آن را به دست آورند ولو فرد بی سروپایی چون یزید باشد ولی خوان نعمت دست اوست اما در جامعه ای که دموکراسی و رای مردم و نهادهای مدنی حرف اخر را بزند افراد می کوشند رضایت ان را به دست آورند. فقط ادم های خاص و آزاده و دارای شخصیت که برای خودشان و عقایدشان احترام قایل هستند صریح اند و دکان دونبش و چند نبش ندارند.
اینها را در رفتار مردمان عصر عاشورا در کوفه بصره و مدینه به وضوح می توان دید. در کتاب جامعه شناسی کوفه به آن پرداخته ام. توصیه هایی که به امام حسین می شود ازهمین جا برخاسته است.
جنگ های خارجی قدرت بنی امیه را تثبیت کرده و احساس شکوه و اقتدار آفریده و جامعه احساس می کند که نه با یک دولت محلی و کدخدا بلکه با یک ابرقدرت روبروست. جنگ های داخلی هم این باور را که این حکومت خشن و بی رحم است و فعلا پابرجا می ماند به وجود آورده است.
مسئله دیگر، فوران واکنش های ناشی از تحقیر است. پس از سرکوب قیام امام حسین، قیام مردم مدينه (واقعه حره) در ذی الحجه سال 63 رخ داد که توسط سپاه شام به خاک و خون کشیده شد، قيام توابين پس از مرگ يزيد در سال 64 هجري و فرار عبيدالله از عراق، قيام خونخواهانه مختار درسال 66 نمونه دیگر آن است. در دوران معاصر هم ظهور هیتلر و حزب نازی آلمان پس از جنگ جهانی اول و تحقیر آلمان ها نمونه دیگر آن است. به عبارتی «خود جنگ» و «نتایج جنگ» هرکدام پیامدهایی دارند.
نتیجه اینکه در درک و تحلیل چرایی رخدادهای عاشورا نمی توان فقط بر آنچه مستقیما به وقایع آن روز مربوط می شود تکیه کرد بلکه آنچه در طول 60سال گذشته رخ داده است نقش تعیین کننده در شکل گیری وقایع داشته و این ادعا که درباره عاشورا اطلاعاتی نداریم و عاشورا یکی از مجهولات تاریخ است فاقد اعتبار علمی است.
اینستاگرام
emadeddinbaghi
کانال گفتارهای باقی
https://t.me/emadbaghi

نوشته شده توسط
عمادالدین باقی
دیدن همه یادداشت ها
گذاشتن پاسخ

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

In order to use the Instagram feature, please install and activate Meks Instagram Widget plugin .

نوشته شده توسط عمادالدین باقی