#عمادالدین_باقی
📢 روزنامه سازندگی،ش ۱۵۳۱ پنجشنبه ۱۳مهر ۱۴۰۲ ص ۱و۲(سرمقاله)
روزنامه سازندگی با عنوان: کمدی-تراژدی عصر پسا انقلاب(خالص سازی پدیده جدیدی نیست)، منتشر کرده است.
✍️ این روزها بحث خالصسازی داغ شده است و از یکسو برآمدگان نظارت استصوابی در عمل مشغول اجرای آن هستند و افراد دستگاه پروپاگاندا هم چه بسا بدون توجه به اعماق و ابعاد مسئله، مشغول توجیه آن و می گویند«خالصسازی باید در تراز نظام همیشه وجود داشته باشد».
اگر بدانید پیش از انقلاب، خط ترور در درون تشکیلاتی فداییان و مجاهدین خلق با همین ایده خالص سازی شروع و بعد از انقلاب در ابعادی گسترده دنبال شد، عمق فساد خالصسازی را بیشتر در می یابید. خالص سازی همواره در پی یکدست کردن حاکمیت در گروه و حزب و حکومت است اما در حکومت هیچوقت امکان ندارد حاکمیت یکدست شود مگر آنکه تبدیل به حکومتی توتالیتر گردد. خالص سازی موفق نهایتا می شود حکومتی مثل هیتلر و صدام حسین که همه سرسپرده و ذوب در یک نفر باشند.
«مفهوم ايدئولوژيك بودن اين است كه از قبل مقرر و معلوم شده است كه بايد يك فكر و مرام مشخصى به قدرت و حاكميت برسد و چون استقرار اين حاكميت و تحقق بخشيدن به آن فكر، مستلزم خلوص و يكدستى در حاكميت است، ساير جريانات سياسى و فكرى كه در انقلاب مشاركتى داشتهاند و چه بسا، فقط در برداشت دينى خود اختلافاتى با حاكميت داشته باشند، حتى در حد سهم خويش در انقلاب هم، نمىتوانند در حاكميت پس از انقلاب راه يابند، زيرا در اينصورت، مانع خلوص شده وايدئولوژيك بودن انقلاب را مخدوش مىسازند و از همين جا تضادهاى سياسى و اجتماعى و حزبى و دفع و طردهايى به وجود مىآيد كه براى حاكميت و براى جامعه زيانبار است. از طرف ديگر، چون تمامى آحاد جامعه به مرتبه پذيرش كامل و يكرنگ و بدون اختلاف در اين ايدئولوژى و به مرتبه شناخت همه جانبه آن نمىرسند و يا اصولاً گروه هايى هستند كه نحوه تفكر ديگرى دارند، بالطبع، اقشارى از جامعه از دخالت در سرنوشت خويش بركنار مىشوند و خط تصفيه درنيروهاى انقلاب شروع مىشود.
از جهت ديگر، چون بايد همه مفاهيم و واقعيات در چارچوب ايدئولوژى انقلاب تعريف و تفسير شوند (و ايدئولوژى ها، اعم از مادى يا الهى، داراى يك سلسله اصول ثابت و دگم هاى لايتغيرند) وقتى با واقعيات نيرومند اجتماعى در تعارض مىافتند، اغلب سبب ناديده انگاشتن واقعيات مىگردند.
آنچه در شوروى زمان گورباچف اتفاق مى افتد، دقيقاً از همين تعارضات نشأت مى گيرد، زيرا انقلاب روسيه، يك انقلاب ايدئولوژيك بوده و حاكميت آن براى حفظ خلوص خود، از همان آغاز دست به تصفيه هاى خونينى زد و حتى بسيارى از فرزندان و بانيان انقلاب را كه اختلافى در برداشت ها داشتند سركوب و طرد كرد و از طرفى مىخواست همه واقعيت هاى فطرى، عينى و اجتماعى را در چارچوب ايدئولوژى تعريف و تفسير كند و به سود ايدئولوژى تغيير دهد، اما واقعيات نيرومندتر بودند.
در ابتدا تغييراتى در سالهاى 1340 ه.ش به بعد توسط خروشچف اتفاق افتاد و تز همزيستى مسالمتآميز مطرح شد و سرانجام، اصلاحاتى تحت عنوان «گلاسنوست» و «پروستريكا» توسط گورباچف پديد آمد و به دنبال خود، نفى چهره ايدئولوژيك حكومت را نيز به همراه آورد، كه در آن، ماركسيسم حفظ شود، اما نه به عنوان يك مكتب راهنماى عمل و حاكم و مسلط بر واقعيات و پديدههاى عينى. در مرحله بعدى هم ديگر دليلى براى حفظ ماركسيسم نبود و آن هم از رسميت افتاد.
در هر انقلاب و يا حكومت ايدئولوژيك ديگر هم، تعارض بين احكام و واقعيات تا مدتى ادامه خواهد يافت تا سرانجام به غلبه يكى بر ديگرى بینجامد (به صورتى تدريجى و آهسته و عقب نشينى هاى آرام يا به صورتى ناگهانى و انقلابى)، مگر آنكه برداشت از دين يا ايدئولوژى، همراه با رشد بشر و تحول واقعيات (كه مقتضيات زمان را به وجود مىآورد)، تكامل پذيرد و يا تصحيح شود و پاسخگوى مقتضيات زمان گردد و اين امر، بدون وجود آزادى فكر و انديشه و بيان، امكانپذير نخواهد بود ( تولد یک انقلاب، ص ۱۵۵-۱۵۶).
📡 کانال گفتارهای باقی https://t.me/emadbaghi
وبسایت www.emadbaghi.com
اینستاگرام https://instagram.com/emadeddinbaghi
فیس بوک https://facebook.com/Emadbaqi