…یکی از بحث های داغ درباره انجمن حجتیه این بود که انجمن مبارزه با علت العلل را رها کرده و درگیر معلول شده است. انقلابیون می گفتند روش انجمن باعث سرگرمی و انحراف از مبارزه اصلی و تخلیه انرژی جوانان میشود و درنتیجه باعث دوام و بقای رژیم است. در کتاب حزب قاعدین در صفحات مختلف از جمله صفحه۴۰ این دیدگاه نقل شده.
انقلابیون می گفتند اگر همه نیروها برای از بین بردن ساختار و سیستم کنونی به عنوان علت اصلی بسیج شوند مشکل به طور اساسی حل می شود و دیگر نیازی به صرف این همه وقت و انرژی برای مبارزه با معلول نیست. چون آن زمان هنوز تجربه انقلاب و نتایج آن را نداشتیم و سیاستمداران و انقلابیون جوان ما تاریخ و تجربه تاریخ را نخوانده بودند و تحت تاثیر نظام دو قطبی جهانی و فضای بین المللی چپ و ضد امریکایی و انقلابی قرار داشتند لذا تاریخ انقلاب ها و یا کتاب هایی مثل «کالبدشکافی چهار انقلاب» از «کرین برینتون» را نخوانده بودند که ببینند نمی توان قول داد که این نظریه حتماً نظریه موفقی است لذا نظریه آنها به عنوان یک راه حل بسیار طرفدار داشت و همه فکر میکردند که روش «تربیت فردی» که خیلی ها از جمله انجمن حجتیه داشتند و معتقد بودند ما باید افراد را تربیت کنیم و بدون تربیت افراد نمی شود جامعه را و ساختار را تغییر داد، یک روش فرساینده و زمانبر است و رژیم به دلیل اینکه تمام ابزارهای قدرت را دارد حتی در ساختن فرد هم موفق تر از اینها خواهد بود چه رسد به ساختن اخلاق و فرهنگ جمعی.
البته اتخاذ آن شیوه انقلابی تبعات و الزامات خود را دارد. وقتی شما معتقد شدید که باید ساختار را منهدم کرد تا راه برای اصلاحات گشوده شود شما با منطق هزینه و فایده مجازید از هر روشی برای تخریب آن ساختار و تسریع در رسیدن به نتیجه استفاده کنید و همانطور که در کتاب «تولد یک انقلاب» توضیح دادهام یکی از روش هایی که به صورت آگاهانه اتخاذ می شد روش پخش شایعه بود. آقای محسن رضایی می گوید خرابکاری در باره باجه های تلفن و سینماها و ساختمان های دولتی و انداختن به گردن رژیم را آموزش می دادیم(صفحه۱۳۶).
بعد از انقلاب هم کسانی که با همان دستگاه فکری و همان منطق و نظریه عمل میکردند الزامات آن را هم مشروع می دانستند. ده ها مثال برای آن می توانم بیان کنم. برای مثال چند سال پیش خبری در رسانهها پیچید که فاضلاب بند ۳۵۰ دچار گرفتگی شده و آب آلوده و نجس به راهرو و مسیر عبور و زندگی زندانیان راه پیدا کرده و در محیط بسته زندان موجب بوی تععن و بیماری و مشکلات شده است. این خبر باعث ایجاد یک موج منفی خبری شده بود و بی کفایتی و بی لیاقتی سازمان زندانها را نشان می داد. در این که ضعف های شدید مدیریتی در کل کشور و در سازمان زندانها داشته و داریم تردیدی نیست. اینکه بودجه کشور به شیوه های مختلف اتلاف میشود و زندانیان خاطر کمبود بودجه سازمان زندان ها دچار مشکلات بهداشتی و تغذیه اند اما در این مورد خاص بعدها فهمیدم واقعیت چیز دیگری بوده است چون یکی از سران بهائیت که در زندان بود در انتقاد از روش های مجاهدین خلق تعریف میکرد که شخصا شاهد بوده که با بعضی از آنها با هندوانه چاه فاضلاب را بستند که چنین اتفاقی بیفتد.
جالب است که حتی در امریکا هم این اختلاف دیدگاه ها وجود دارد و چپ های رادیکال، ساختار موجود را منبع تضاد طبقاتی و فساد و تبعیض می دانند و معتقدند باید هرطور شده آن را منهدم کرد. البته چپ های اروپایی به ویژه پس از جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ تعدیل شده اند.
امروز که ما با اعتقاد به توسعه و تثبیت جامعه مدنی فعالیت میکنیم هم دقیقاً با همان معضلی مواجهیم که سال های پیش از انقلاب وجود داشت یعنی همانطور که آن زمان نارضایتی از حکومت کار را به نقطه انفجار رسانده بود و روش های مدنی را سازشکارانه می دانست الان هم کسانی هستند که به ما می گویند این روش که بکوشید افراد را یک به یک از زیر دندان اینها در زندان و یا از زیر اعدام بیرون بکشید ارزشمند است اما کاری فرساینده و زمان بر است و جامعه را خسته ومایوس می کند و ساختار را اصلاح نمی کند. اینها معتقدند به جای این کار باید نیروها را برای تغییر ساختاری بسیج کرد. البته ما چون تجربه گذشته را داریم لذا نقدساختاری و نجات فردی را توامان دنبال می کنیم ولی در چارچوب کنشگری مدنی نمی توان آن انتقاد را به شیوه فعالیت وارد دانست. نمیشود به بهانه مشکلات ساختاری، تربیت فردی یا نجات فردی را کنار گذاشت…
نقل از گفتگو با مجله آگاهی نو، ش ۲ ص۳۰۹ و ۳۱۰