در تاريخ 19/5/83 در جشنواره تابستاني دانشگاه اميركبير (پليتكنيك) عمادالدين باقي سخنرانياي با موضوع نسبت حقوق بشر و دموكراسي ايراد كرد. روزنامه شرق يكي از پرسش و پاسخهاي مطرح شده را كه درباره انتخابات بود جدا كرده و در شماره 314 تحت عنوان صندوقهاي راي را از دست ندهيم به چاپ رسانيد. به دليل حذف يك پاراگراف از آن كه منجر به تحريف معنوي متن شده بود روز بعد اصلاحيهاي در همان صفحه به چاپ رسيده است. اينك متن كامل اين پرسش و پاسخ را در زير بخوانيد. براي مطالعه متن كامل بحث حقوق بشر و دموكراسي اينجا را كليك كنيد.
شرق چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۸۳ – ۲۷ شعبان ۱۴۲۵ – ۱۳ اكتبر ۲۰۰۴
آيا با توجه به تجربه اى كه از اصلاحات داشته ايم، باز هم بايد در انتخابات شركت كرد؟ اين پرسشى است كه بارها از سوى دانشجويان مطرح مى شود و پاسخ هايى نيز به آن داده شده است. متن زير پاسخى است كه «عمادالدين باقى» به يكى از اين پرسش ها در فستيوال دانشگاه پلى تكنيك داده است:
در كشور ما دموكراسياي كه هميشه از آن سخن رفته و محور برنامه و عمل و تبليغ ما قرار گرفته دموكراسي انتخاباتي بوده در حالي كه جامعه دموكراتيك و جايي كه دموكراسي به معناي كامل كلمه وجود داشته باشد مستلزم اين است كه جامعه مدني وجود داشته باشد در جامعه توده وار نگاه ما به راي همان نگاهي است كه سال 57 به انبوه خلق داشتيم. منتهي سال 57 دو ميليون نفر در خيابان تظاهرات ميكردند الان ما فكر ميكنيم دموكراسي يعني اينكه به جاي اينكه 2 دو ميليون آدم بيايند در خيابان تظاهرات كنند بيايند برگ راي در صندوق بريزند. يعني همان جامعه توده وار و همان تلقي را كه ما از حركت انبوه خلق داشتيم امروز در صندوقهاي راي متجلي ميبينيم براي اينكه دموكراسي واقعي هنگامي است كه نهادهاي مدني به عنوان شالودههاي اصلي جامعه شكل گرفته باشند يعني جامعه از حالت توده وار درآمده و شكل پيدا كرده باشد و اتميزه نباشد. افراد هر كدام به گروهها و تشكلهاي مختلفي تعلق داشته باشند.
آنقدر از اين حيث جامعه ضعيف است حتي اصلاح طلبان ضعيف و فقير هستند كه در انتخابات مجلس هفتم، وزارت كشور وقتي ميخواست براي نظارت بر صندوقها نمايندگان و افرادي تعيين كند دستش خالي بود نه نفرات به اندازه كافي ميشناخت نه نهادها و NGOها و تشكلهايي وجود داشتند و اگر هم وجود داشتند تعداد نفرات آن قدر كم بود كه جوابگوي افرادي كه وزارت كشور براي نظارت بر صندوقها نياز داشت نبود. اين است كه دموكراسي در كشور به انتخابات و راي تقليل يافته و فقط شكل حركتهاي توده وار تغيير كرده است. به جاي تظاهرات، در تعرفه راي مينويسيم يعني هر كاغذ يك راي. به نظر من بايد تلقي خويش را از دموكراسي اصلاح كنيم تلقياي كه باعث شد اصلاح طلبان در چند سال گذشته به نهاد سازي اهتمام شايسته و بايسته نشان ندهند. اگر انجمنها و نهادهاي صنفي و تشكلهايي كه غير سياسي هم هستند و وحدتشان مبتني بر منافع است و وحدت منافع پايدارتر از وحدت سياسي و ايدئولوژيك است را شكل داده بوديم اينها تبديل به هزاران هسته فعال پر انگيزه ميشوند كه قدرت بسيج دارند. همين در كشورهاي غربي درست است كه دولتها دموكراتيك و بر آمده از انتخابات هستند ولي هزاران NGO و نهادهايي وجود دارند كه فرصت نفس كشيدن به دولت نميدهند. ديروز و امروز با رئيس سازمان بين الملي اصلاحات جزايي PRI ملاقات مفصلي مجموعاً 8 ـ 7 ساعت براي يك سري گفتوگوهاي مشترك داشتيم. براي من خيلي جالب بود كه فقط 800 NGO حقوق بشري با آنها همكاري ميكنند. و اينها هستند كه به دولتها اجازه هر كاري نميدهند. اينها هستند كه به دولتها ديكته ميكنند كه روابط خارجيشان را چگونه شكل دهند. منافع دولتها اقتضا ميكند كه با دولتهاي ضد حقوق بشر، دولتهاي ديكتاتور آدمكش و ناقض حقوق بشر رابطه برقرار كنند و به خاطر همين به منافع اقتصاديشان فكر ميكنند اما در غرب اين دولتها ناگزيرند تحت فشار همين نهادها و جامعههاي مدني عقب نشيني كنند و تسليم خواستههاي آنها شوند و رعايت حقوق بشر را شرط معاملات اقتصاديشان قرار دهند. دموكراسي را بايستي دوباره معنا كرد. اين يك بحث. بحث دوم اينكه وقتي من عدم مشاركت را مورد انتقاد قرار ميدهم به اين معني نيست كه در انتخابات به نحو مطلوب اقتدارگرايان شركت كنيم كه به انتخابات فرمايشي يا مسابقه يك اسبه يا بازي كه از قبل برنده اش اعلام شده مشروعيت بدهيم. من در ايام انتخابات مجلس هفتم فقط سكوت كردم. فكر نميكنم هيچكس مقالهاي يا مصاحبهاي از من ببيند كه نفيا يا اثباتا در مورد انتخابات نظري داده باشم. شايد اول بار است كه درباره انتخابات مجلس هفتم به صورت عمومي اين حرف را ميزنم. با برخي از دوستان بحث داشتيم اعتقاد من اين بود كه خط تحريم به نفع جنبش و به نفع جامعه مدني نيست اين خط دامن زدن به رخوتي است كه در مردم وجود دارد.در انتخابات شوراها من علم داشتم كه مردم شركت نخواهند كرد سندش هم مصاحبهاي است كه، چند جا منتشر شد. گفتم با وجود اينكه ميدانم مردم در انتخابات شركت نخواهند كرد اما من اعلام ميكنم ما بايد شركت كنيم ميگويند كه مردم سر خورده شدهاند، سوال من اينست كه اگر قرار بر سر خوردگي باشد ميپذيرم كه مردم تحت فشار بودهاند مردم آزار ديدهاند، مردم تحقير شدهاند مردم توسط نيروهايي كه مستبد و ديكتاتورهستند مورد بد رفتاري قرار گرفتهاند به مطالبات آنها اعتنا نشد اما اگر قرار بر سرخوردگي باشد چه كسي اول بايد سرخورده شود حقوق همه ما ضايع شد ولي اگر قرار بر سرخوردگي باشد بايستي آيت الله منتظري سرخورده ميشد كه به واقع بيش از همه زجر كشيده و مصيبت ديد. از سالهاي مصيبت و شكنجه قبل از انقلاب و سالهاي بعد از انقلاب او خبر داريد. در دهه 60 تنها كسي بود كه مدافع حقوق مخالف بود هنوز هم كه هنوز است احدي از اصلاح طلبان جرات نكرده اعدامهاي غير قابل دفاع سال 67 را محكوم كند و او تنها كسي بود كه در آن شرايط بسيار سخت و پرفشار اين كار را كرد. از آن سال به بعد تحت فشار محروميت، توهين و تحقير قرار گرفت. فرزند و دامادش مدتها زنداني شدند. 5 سال حبس خانگي كه به مراتب بدتر از حبسي بود كه امثال ما ميگذرانديم داشت ولي در انتخابات اعلام كرد شركت ميكند اگر قرار برسرخوردگي باشد بنده بايد سرخورده باشم. آقاي آقاجري بايد سرخورده شود كه با او بدرفتاري ميشود ولي كساني كه به هر حال در ميدان بودهاند و هزينه اش را دادهاند اينها سرخورده نميشوند به خاطر اينكه ما آگاه بودهايم كه اين راه اين هزينهها را دارد و اگر دچار وادادگي شويم معنايش اين است كه انتظار اين برخوردها را نداشتهايم.
اگر قرار بود جاده صافي باشد كه شما در اتومبيل بنشينيد و تخت گاز برويد ديگر نيازي به جنبش اصلاحات نبود و به اين معنا بود كه شما جامعه خيلي باز، شفاف، دموكراتيك و بي مسئلهاي داريد. وقتي اين اتفاقات ميافتد وقتي دوم خرداد پيش ميآيد وقتي گفته ميشود «جنبش اصلاحات» و مبارزه يعني اينكه سد و مقاومت و فشار و زندان و تحقير وجود دارد حتي ممكن است مجازات مرگ هم باشد. اگر اين را بدانيم و آگاهانه اين را بپذيريم اين راه را بايد برويد هزينه هايش را بايد بدهيد سرخورده هم نبايد شويد به خاطر اينكه اگر دموكراسي وجود داشت ديگر مبارزه لازم نبود اگر دموكراسي ميخواهيد بايد هزينه هايش را بدهيد مگر ميشود دموكراسي مجاني به دست آورد. بنابراين نميشود انتظار داشت كه به دموكراسي برسيد و اين فشارها و سختيها را تحمل نكنيد بنابراين در انتخابات شوراها قايل بودم به اينكه اين سرخوردگي توجيه منطقي ندارد. در انتخابات مجلس هفتم بحث من با دوستان همين بود. حتي در جبهه مشاركت دعوت كردند كه بحث مفصلي در مورد پارلمان و انتخابات در ايران داشتم و گزارشي از يكصد سال فعاليت پارلماني در ايران دادم سپس چند نتيجه جامعه شناختي از آن گرفتم. دوستان ابتدا خيلي مصر بودند در روزنامهاي كه ارگان غير رسمي جبهه مشاركت بود آن را چاپ كنند اما متن كه نهايي شد با تصميم جبهه مشاركت مبني بر عدم شركت در انتخابات مقارن شد، لذا متن چاپ نشد چون نتيجهاي كه در آن گرفته شده بود اين بود كه انتخابات و رفتار انتخاباتي در ايران يك رفتار نهادينه شده است، پس از يكصد سال اين پديده تثبيت شده و اين دستاورد بزرگي است و نبايد آن را بيارزش دانست حتي در دوره شاه هم وقتي ميخواستند يك مجلس فرمايشي درست كنند يك انتخابات فرمايشي هم برگزار ميكردند. درست است كه اين انتخابات فرمايشي نتيجهاش از قبل مشخص بود اما نميتوانستند انتخابات برگزار نكنند يعني اصل انتخابات نهادينه شده است به ويژه در طول 25 سال گذشته رفتار انتخاباتي در جامعه ايراني آموخته شده و اگر كشور در بدترين شرايط قرار بگيرد از منظر جامعه شناختي معتقدم كف مشاركت در اين جامعه 40 ـ5 3 درصد خواهد بود چون انتخابات يك رفتار آموخته شده است يعني مردم به صورت ناخودآگاه هم شده اين كار را انجام ميدهند . بنابراين وقتي اين امر تثبيت شد شما ميتوانيد آنرا در خدمت پيشرفت دموكراسي و حركت اصلاحي قرار دهيد مردم ممكن است شركت كنند ولي يك مشاركت كور باشد و ندانند به چه كسي راي دهند يا ندانند اين رفتار را چگونه شكل يا بروز دهند .سخن من اين بودكه در انتخابات وارد شويد تجربه انتخابات فرمايشي دوره شما نشان ميدهد كه در مجلس شانزدهم كه آن موقع در دربار تصميم ميگرفتند كدام شهر و قريه چه كسي بايد كانديدا شود اما در همان مجلس شانزدهم يك فراكسيون 12 نفره از نيروهاي ملي به وجود ميآيد. مجلس و دولت و حكومت شاه كه به خاطر حمايت دولت خارجي به غرور رسيده بود به خاطر اينكه تا دندان مسلح شده بودند اما يك فراكسيون 12 نفره پارلمان تبديل به تريبون و پايگاهي شد و بلايي به سر آنها آورد كه همان اكثريت انگليسي مجلس مجبور شدند به دكتر مصدق راي دهند و او را نخست وزير كنند. يعني در مجلس اگر 10 نفر عنصر ملي و با اراده محكم وارد شود ميتواند اينها را زمين گير كند تجربه ديگري را داشتهايم. مجلس بيست و يكم از فرمايشي ترين پارلمانهاي تاريخي ايران بود متاسفانه ميدانيد كه تاريخ را وارونه آموزش ميدهند. كتابهاي درسي ما سالهاست عليه كاپيتالاسيون مينويسند و ميگويند مجلس و رژيم اين لايحه را تصويب كردند بعد هم قطعاتي از سخنان امام خميني را ميآوردند كه گفت« عزت ما پايكوب شد» «استقلال ما فروخته شد» «يك سگ آمريكايي بر شاه مملكت ترجيح پيدا كرد» ولي واقعيت اين است در همان پارلمان كه از طرف دربار انتخاب شده بودند با اين لايحه چنان مخالفت ميكنند كه با اكثريت ضعيف به تصويب ميرسد. 61 راي منفي به كاپيتالاسيون و 74 راي موافق ميدهند. نطق بعضي از نمايندگان عليه كاپيتالاسيون عباراتش همان عباراتي است كه بعداً امام خميني در سخنرانيها به كار بردند. بعضي از تشبيهات و جملات كه ايشان در سخنراني به كار بردند بر گرفته از اظهارات نمايندگان است چون ايشان صورت مذاكرات مجلس را خوانده سپس سخنراني ميكنند. پس اين نشان ميدهد كه در فرمايشي ترين پارلمان اگر 10 نفر عنصر با اراده وجود داشته باشد ميتواند آنها را زمين گير كند. بحث دوم اينكه معتقدم در انتخابات مجلس هفتم در جاهايي كه كانديداهاي اصلاح طلبي از دست اقتدارگرايان در رفتند و در ليست نامزدها قرار گرفتند بايد از آنها حمايت كرد كه وارد مجلس شوند ولو آنكه بعداً شوراي نگهبان مثل همين كاري كه در بعضي از شهرها انجام داد و صندوقها را ابطال، مرتكب شود و آنها را اخراج كند.
به عقيده من اشكالي ندارد. اين كار بهتر از اين است كه از اول آنها شخصي را انتخاب كنند و به مجلس بفرستند چون وقتي كه يك صندوق باطل ميشود آنها هزينه ميدهند و عكسالعمل اجتماعي ايجاد ميكند. ديگر اينكه چرا حق رايي كه يكصد سال به خاطرش مبارزه شد به همين راحتي زمين بگذارم من اين حق را به گونهاي ديگر مورد استفاده قرار ميدهم و به جاي اينكه در خانه بنشينم و رفتار انتخاباتي را كه يك نهاد دموكراتيك است تضعيف كنم بر سر صندوق ميروم ولي راي سياه ميدهم به جاي اينكه دعوت به عدم مشاركت انفعالي كنم دعوت به مشاركت ميكنم. ما نهاد مشاركت را نبايد تضعيف كنيم. اين حق ماست ما اين را بدست آوردهايم چرا آن را به آساني از دست بدهيم. ما از اين حق استفاده ميكنيم به جاي اينكه بگوييم راي ندهيد ميگوييم بايد در انتخابات مجلس آمد و هر جا كانديدايي مناسب وجود دارد حمايت كنيم حتي اگر 10 نفر نماينده اصلاح طلب به مجلس بروند ميتوانند جريان ايجاد ميكنند و در بقيه شهرها به صورت برنامه ريزي شده دعوت به راي سياه يا راي اعتراضي كنيم. شما تصور كنيد از توي صندوقها چند ميليون راي اعتراضي در آيد اين معني دار است، موج ايجاد ميكند، اين پيام دارد و راي منفي صدا دار بهتر از راي منفي بي صدا است. اينها در جامعه اعلام ميشود. بنابراين من هم از حق رايم استفاده كردهام و هم به اقتدارگرايان مشروعيت نداده ام فرض كنيد شما در انتخابات شركت نكرديد و مشروعيت اينها را گرفتيد اما آنان با يك اقليت قدرت را به دست گرفتند و شما را به عقب بر ميگردانند بهطور خلاصه يكم اينكه: روي تقويت جامعه مدني سرمايهگذاري كرد. دوم اينكه اين حق را به هيچ قيمتي نبايد زمين گذاشت. سوم اينكه در حكومت هر جا كه ميشود بايد پايگاه زد. پايگاه بزنيد و از آن پايگاه حركت كنيد و حقتان را بگيريد. چون حكومت مال من و مال شماست اين كساني كه حاكمند مستاجرند. ولي مستاجري هستند كه به عنف اين خانه را ملك خودشان تلقي كردهاند و شما مردم را كه صاحب خانه ايد ميخواهند اخراج كنند به چه حقي شما بايد اخراج شويد؟ اين انفعالي كه جامعه نشان ميدهد، انجمنها نشان ميدهند و ميگويند احزاب يا تشكلها بنشينيد ببينيم شوراي نگهبان چه تصميمي ميگيرد چه كسي را تاييد صلاحيت ميكند اگر كسي كه شايسته نيست تاييد صلاحيت كند ما در انتخابات شركت نميكنيم موضع منطقي نيست. اساساً ما نبايد اجازه دهيم شوراي نگهبان اين كار را بكند چون حق ندارد چنين كند ما بايد ليست بدهيم و بگوييم اگر اين ليست تاييد نشد ما به عنوان انجمن ها، NGOها، نهادها صنف معلمها و صنف دانشجويان و غيره بسيج ميشويم . اين حق ماست. ما بايد شوراي نگهبان را اگر غير قانوني و بر خلاف حقوق شهروندي حركت كرد زمينگير كنيم. اگر قرار است كسي اخراج شود اين شوراي نگهبان است كه بايد اخراج شود نه مردمي كه بايد حكومت را داشته باشند. به همين جهت من معتقدم سرخوردگي و انفعال نتيجهاش اين ميشود كه اكنون ميبينيد: بازگشت به عقب.