روزنامه سازندگی یکشنبه ۳۰خرداد ۱۴۰۰
به گمان من برخی دیدگاهها در خلال انتخابات مطرح شد که باید به آن پرداخته شود زیرا این دیدگاهها میتوانند آموزشهای نادرست وحتی خطرناکی درباره مفهوم دموکراسی و انتخابات را در جامعه ترویج کنند و این یکی دیگر از راههای اسیب دیدن جدی حقوق بشر است. برای مثال به کرات درنوشته بعضی پست نویسان فضای مجازی میخواندیم که«چطور وقتی که می دانید شکست می خورید در انتخابات شرکت می کنید».گرچه منظورشان این بود که انتخابات،مهندسی شده است اما مبتنی بر یک فرض غلط بود یعنی اینکه باید اگر اطمینان به پیروزی است در انتخابات شرکت کرد. این در واقع نوعی موج سواری است. واقعیت اینست که یکی از عوامل موثر در انتخابات همین است یعنی وقتی عده ای می ببیند موجی درحال برانگیخته شدن است،بخشی از آرای خاکستری یا ناراضی تمایل به شرکت پیدا میکنند. این تصور که ما جهت وزیدن باد را ببینیم وتصمیم بگیریم رفتار دموکراتیک نیست. رفتار دموکراتیک این است که ما وقتی کاری را درست می دانیم فارغ از اینکه دیگران با آن همراهی میکنند یا نه کار درست را انجام دهیم. وقتی که فرض را بر پیروزی میگذارند از این جهت نادرست است که اصل انتخابات را منتفی و آن را بلاموضوع می کند درحالیکه برای مثال در آمریکا که کشوری دموکراتیک است احزابی وجود دارند که ۱۰۰سال است در انتخابات شرکت می کنند وهیچگاه بیش از ۲ یا ۳ درصد آرا را هم به دست نیاورده اند وهمواره با علم و یقین به اینکه شکست می خورند و آراء بسیار ناچیزی دارند در انتخابات شرکت می کنند.جالب است که برخی از این احزاب، احزاب چپ و رادیکال هستند و کل نظام سیاسی آمریکا را هم قبول ندارند.این رفتار چپ ها و رادیکال ها را در آمریکا مقایسه کنید با چپ و رادیکال های کشور خودمان آن وقت معلوم میشود که رادیکال بودن در یک جامعه دموکراتیک و رادیکال بودن در یک جامعه غیردموکراتیک چقدر می تواند تفاوت داشته باشد.
اروپایی ها هم صدسال بود رای شان دزدیده میشد ولی آنقدر دفاع از صندوق و حق رای را ادامه دادند تا رسیدند به جایی که حق رای حقی غیر قابل نظارت استصوابی به سبک ایران است.
اما نکته ظریف تر این که از دل دیدگاه یاد شده یک نوع دیکتاتوری هم بیرون میآید مثلاً دراین دیدگاه فقط آراء رای ندهندگان ملاک قضاوت قرار میگیرد. عده ای کرارار و با بیان های مختلف می گویند جمهور بردند یا اصلاح طلبانی که در انتخابات شرکت کردند از مردم دور شدند.با وجود اینکه حقیقتی در این سخن وجود دارد اما همه حقیقت نیست و درکشورهای دموکراتیک، رایداده شده معیار است.در بسیاری ازکشورهای دموکراتیک میانگین مشارکت ۵۰ درصد است وهیچ وقت شرکت کنندگان، رای ندادگان را جزو براندازان به حساب نمی آورند جزو آرایی میدانند که نخواستند از حقشان استفاده کنند. گرچه در ایران وضعیت متفاوت است وبخشی از جامعه به دلیل انسدادسیاسی از همین طریق مخالفت میکند.تاکید میکنم«بخشی»، به این دلیل که دربهترین وضعیت وبالاترین مشارکت درکشورهای دموکراتیک نیز ۲۵درصد جامعه شرکت نکردهاند زیرا آن بخش، بدلایل مختلف و انگیزه های غیرسیاسی مانند مقدار حساسیت نسبت به موضوع یا معاذیر شخصی، کاری وغیره در انتخابات شرکت نمی کنند.حتی در یکی از انتخابات من در یکی ازمناطق جنوب شهر افرادی را دیدم که اصلا اطلاع نداشتند که آنروز، انتخابات است. درهیچ کشوری هم انتخابات ۹۵درصدی و۱۰۰درصدی معنا ندارد واین چنین انتخاباتی پدیده کشورهای غیردموکراتیک و دیکتاتوری مانند عراق صدام حسین وسوریه اسد است.
اما عده ای بدون توجه به این واقعیت جهانی بگونه ای رفتار میکنند که گویی آن۴۸درصد رای دهندگان جزو جمهور نیستند فقط بدلیل اینکه مخالف نظر ما رای داده اند وفقط آن ۲۵درصد آرای خاکستری وناراضی«جمهور»ند. ممکن است برخی بخاطر وعده نان، عده ای بخاطر بیزاری سیاسی وبعضی به دلایل اعتقادی و سیاسی رای داده باشد. مرام دموکراتیک این است که به آن ۵۰ درصدی که رای دادند نیزحتی اگر با رای شان موافق نیستیم، احترام بگذاریم. صدای پای فاشیزم غیرحکومتی وقتی بیشتر شنیده می شود که با تحقیر و تمسخر، آرای همتی را با آرای باطله مقایسه می کنند و تعابیر تند واهانت آمیزی درباره شرکت کنندگان در انتخابات بکار می برند. جمع رای همتی و باطله ۷ونیم میلیون است وجمعا صدایش اگر رساتر از آنان که در رای گیری شرکت نکرده اند نباشد کمتر هم نیست وحکومت هم به آن اعتراف دارد اما منش دموکراتیک این است که اگر یکنفر هم تشخیصی غیر از ما داده باشد محترم است و توهین به دو ونیم میلیون رای دهنده همتی مخالف اخلاق دموکراتیک است. این نشان می دهد چقدر نیاز به کار آموزشی در جامعه داریم. اگر این واقعیت را درک نکنیم که جمعیتی غیر از ما هم وجود دارد، همیشه بازنده ایم.