عمادالدين باقي:
تلاش ميكنيم شادي صدر و محبوبه عباسقلي زاده، سال نو را در بين خانواده هايشان باشند
تهران- خبرگزاري كار ايران23/12/1385
در اعتراض به آزاد نشدن دو تن از بازداشت شدگان حادثه 13 اسفند كه در آن چند تن از فعالان حقوق زنان در مقابل دادگاه انقلاب بازداشت شده بودند، نشستي با حضور چند تن از فعالان حقوق بشر و حقوق زنان در محل انجمن دفاع از حقوق زندانيان برگزار شد.
به گزارش خبرنگار ايلنا، در اين نشست، “عمادالدين باقي”، رييس انجمن دفاع از حقوق زندانيان، گفت: بيشترين حساسيت انجمن دفاع از حقوق زندانيان اين است كه از حقوق افراد بازداشت شده با هر اتهامي اعم از سياسي، اقتصادي و غيره دفاع كند.
وي افزود: اگر كسي در بازداشت باشد و در تحقيقات ابتدايي وكيل او حضور نداشته باشد، بازپرسي و تحقيق بي اعتبار است.
وي گفت: ما معتقديم كه جزو حقوق مسلم هر متهم است كه وكيل او پابهپا ولو به شكل مستمع در بازجويي ها حضور داشته باشد و اين يكي از مشكلاتي است كه درباره خانم شادي صدر و عباس قلي زاده وجود دارد.
وي با بيان اينكه ما مخالف بازداشت و فراخواني افراد از طرف قوه قضاييه نيستيم، ادامه داد: قوه قضاييه حق دارد بنا بر تشخيص خودش يك نفر را بازداشت كند، اما ادامه بازداشت توجيه قانوني مي خواهد و ادامه بازداشت خانم صدر و عباسقلي زاده توجيه قانوني ندارد.
باقي با اشاره به اينكه بازداشت يك فرد تنها متعلق به جرم هاي سنگين است، تصريح كرد: اگر در مراحل بازداشت و بازجويي از افراد قوه قضاييه كار خود را درست انجام دهد، مردم هم به او اعتماد مي كنند، در غير اين صورت اعتماد مردم از قوه قضاييه سلب مي شود.
رييس انجمن دفاع از حقوق زندانيان، با اشاره به اينكه در بازداشت افراد، حوزه كار رسيدگي حقوقي و سياست با يكديگر خلط مي شود، ادامه داد: اين دو مساله بايد از يكديگر تفكيك شود، اما در كشوري مثل ايران وقتي عدهاي بازداشت مي شوند جريان هاي سياسي و جريان هاي اپوزيسيوني به آن آويزان ميشوند كه هزينهاش را بازداشت شدگان ميدهند.
باقي با بيان اينكه در بازجويي ها بايد رعايت حقوق قانوني افراد بازداشت شونده رعايت شود، گفت: اگر شهروندي كار غير قانوني كرد، مي شود آن را بازداشت كرد، اما جرمي كه يك نفر را با چشم بند و در شب بازجويي كنند، نادرست است و سوال اين است كه چه كسي بايد خود اين بازجو را كه كار خلاف قانون انجام داده، محاكمه و بازجويي كند.
وي با تقدير از پيگيري هاي مهدي كروبي براي آزاد شدن خانم ها صدر و عباسقلي زاده، گفت: تمام اين تلاش ها معني اش اين بود كه تا قبل از عيد اين دو نفر آزاد شوند كه اميدوارم مسوولين طبق وعده هاي خود عمل كنند و اين دو را آزاد گردانند كه در غير اين صورت ديوار بي اعتمادي بين مردم و مسوولان بيشتر مي شود و اگر مردم نتوانند به قوه قضاييه اعتماد كنند، دود آن به چشم خود مسوولان مي رود.
در ادامه اين نشست، فريده غيرت وكيل مدافع صدر و عباسقلي زاده گفت: ما معتقديم كه حقوق اين زندانيان از جمله حضور وكيل در مراحل مختلف بازجويي بايد رعايت شود.
وي با اشاره به ملاقاتش با رييس كل دادگستري تهران، گفت: آقاي ” آوايي” برخورد خوبي داشت و با ما همدلي كردند و درباره آزادي كليه بازداشت شدگان حوادث 13 اسفند به ما قول مساعد دادند كه با قول ايشان به تدريج شاهد آزادي بازداشت شدگان بوديم.
وي با اشاره به اتهامات مالي و جديد وارد شده بر شادي صدر و محبوبه عباسقلي زاده گفت: سوال ما اين است كه آيا مي شود در حين رسيدگي به يك اتهام، اتهام جديدي به فرد وارد شود.
غيرت افزود: من فكر مي كنم نگه داشتن صدر و عباسقلي زاده در زندان به اتهام مالي بهانه است و به خاطر ايجاد ارعاب بيشتر، مي خواهند آنها را چند روزي نگه دارند.
وي با اشاره به اتهاماتي كه برخي افراد به تجمع كنندگان مي زنند و مدعي هستند كه آنها از بيرون كشور خط ميگيرند و تجمع آنها براي رفع حجاب بوده است، ادامه داد: اين مساله به هيچ وجه صحت ندارد و تجمع كنندگان در اعتراض به قوانين تبعيض آميز عليه حقوق زنان جمع شده بودند و ما بايد سعي كنيم اذهان عمومي را نسبت به هدف تجمع كنندگان روشن كنيم.
در ادامه اين نشست جمعي از بازداشت شدگان و فعالان حقوق زنان صحبت كردند و در همين خصوص احمد صدر، پدر شادي صدر، گفت: نگراني من و همه خانواده از “دريا ” دختر شادي است كه بي تابي شديدي دارد.
وي گفت: ما ضمن تشكر از حمايت هاي اخير، خواهان آن هستيم كه هر مسوول و فردي كه ميتواند، در جهت آزادي آنان تلاش كند.
آسيه اميني، يكي ديگر از بازداشت شدگان 13 اسفند، گفت: در حال حاضر با هرگونه اعتراضي مخالفت مي شود، حتي با درخواست هاي صنفي معلمان.
وي ادامه داد: افراد تجمع كننده سابقه روشن سياسي و اجتماعي دارند و هيچ ارتباطي با بيگانگان ندارند. من مي گويم اگر دولت عاقلي داشته باشيم، بايد از اين تجمع كنندگان سپاسگزاري شود كه خواهان تغيير شرايط نابسامان زنان هستند.
اميني تصريح كرد: من فكر مي كنم نوع برخوردهاي صورت گرفته حاكي از نوعي سردرگمي در برخورد با جنبش زنان است، اگر فعالان اجتماعي و مدني اعتراض نكنند، چگونه ميتوان متوجه شد كه چه مشكلاتي در ميان جامعه وجود دارد.
رضواني مقدم، يكي ديگر از تجمع كنندگان، گفت: اين حق هر انساني است كه از روزهاي بين المللي مثل 8 مارس كه روز زن و يا روز كارگر كه يك روز جهاني است براي بيان مطالبات خود استفاده كند. چرا در ساير روزها مثلا در روز كارگر با تجمع كنندگان چنين برخوردي نمي شود و آن روز را جشن ميگيرند.
بنابر گزارش خبرنگار ايلنا، در ادامه اين نشست، گوارايي، يكي ديگر از فعالان حقوق زنان، گفت: اكثر افراد تجمع كننده منافع ملي را مد نظر داشتند و به همين خاطر براي اين تجمع فراخواني صورت نگرفت.
وي با اشاره به اينكه بازداشتگاههاي ما هنوز با استانداردها فاصله دارد، گفت: از جمله مواردي كه آقاي هاشمي شاهرودي آن را به شدت منع كرده است، زدن چشمبند و بازجويي نيمه شبانه بود كه در بازداشتگاه عليه بازداشت شدگان اجرا شد.
گوارايي افزود: تلاش امروز ما به خاطر اين است كه شادي صدر و محبوبه عباسقلي زاده در روزهاي پاياني سال در كنار خانواده شان باشند.
وي تاكيد كرد: اقدام بازداشت كنندگان بيشتر از اقدام بازداشت شوندگان عليه منافع ملي بود.
شهرام مسيبي، از بستگان محبوبه عباسقلي زاده، درباره اتهامات مالي وارد به محبوبه عباسقلي زاده و شادي صدر گفت: موسسه مركز كارورزي سازمان هاي جامعه مدني يك NGO غير دولتي است كه در وزارت اطلاعات و وزارت كشور ثبت شده و اتهامات وارده بر خانم صدر در اين جهت است و از من خواسته اند به عنوان يك آگاه حاضر شوم و در اين مورد توضيحاتي را بدهم.
وي افزود: NGO هايي كه خانم صدر و خانم عباسقلي زاده در آن فعال هستند، سازمان هاي غير دولتي ثبت شده مي باشند و تاكنون هيچ فعاليت غير قانوني نكرده اند و اميدوارم كه با مساعدت مسوولين، اين دو نفر آزاد شوند و روزهاي پاياني سال را در كنار خانواده سپري كنند.
معلمان و زندان اوین
Evin & teachers
دستگیری گسترده معلمان در تهران در روز چهارشنبه 23 اسفند 85 از جلوی مجلس شورای اسلامی
تشکل های صنفی فرهنگیان از سال 78 حرکت جمعی خود را به صورت مستقل وغیر دولت ی با شتاب بیشتری آغاز کردند و تا به امروز دست آورد ها ی موفقیت آمیز زیادی داشته اند. فرهنگیان در ادامه فعالیت های صنفی خود و با توجه به عدم التفات مسئولان به مطالبات معلمان و نیز سبک شمردن نمایندگان برگزیده آنان و بازداشت تنی چند از آنها در تهران و شهرستان ها به صورت خود جوش در اقدامی کاملا صنفی و قانون ی تصمیم گرفتند روز چهارشنبه در برابر خانه ملت گرد هم آیند. اما روز چهارشنبه 23 اسفند 85 چه اتفاقاتی رخ داد ؟
معلمان دستگیر شده چه کسانی بودند؟ تعداد آنها به چند نفر می رسید؟
واقعا چه کسانی امنیت ملی کشور را به خطر انداخته بودند؟
در زندان اوین بر معلمان چه گذشت؟
بنده خبر نگار هفته نامه قلم معلم این سعادت را داشتم که در این مراحل گوناگون همراه معلمان باشم. در نوشتن اخبار:
1. سعی کرده ام که به نوشتن آنچه با چشمان خود دیده ام بپردازم، با اینکه برخی مطالب به کرات از شاهدان عادل نقل می شد از ذکر آنها پرهیز کرده ام.
2. ممکن است که پس از درج این خبر ، مدعی العموم ، نیروی انتظامی ، نیروهای امنیتی و… به شاکیان پرونده بنده اضافه گردند ولی آنچه خود دیده ام را نمی توانم کتمان کنم. نمی توانم آنچه وجدانم را می گدازد و می سوزاند را پنهان کنم ” ولا تلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق و انتم تعلمون”
سوره بقره آیه 43
چگونه می توان آن حقوق تضییع شده را دید و دم بر نیاورد؟
3. آنجا که قلمم از نوشتن شرم داشته نقطه چین ……. گذاشته ام.
خدایا چنانچه تنها بمانم و از شاهدی برای نوشتارم بپرسند چه بگویم؟ ” قل کفی باالله شهیدا بینی و بینکم انه کان بعباده خبیرا بصیرا ”
سوره بنی اسرائیل آیه 96
معلمان ، از خانه ملت تا زندان اوین
چهارشنبه 23 اسفند 85 روز تجمع نیروهای انتظامی و امنیتی بود نه تجمع معلمان. خصوصا جلوی درب شمالی مجلس که محل ازدهام نیروهای انتظامی بود. خیابان های بهارستان و جمهوری و تمام خیابان های اطراف مجلس پر بود از نیروهای انتظامی و امنیتی. خانه خرابه بزرگی که جلوی درب شمالی خانه ملت است محل نگهداری تعدادی از معلمان دستگیر شده بود.
بنده خبرنگاری هستم که به زور و اجبار نیروهای لباس شخصی دستگیر شدم. کارت خبرنگاری و دوربین عکاسی ام د ر حالی ضبط شد که هیچ مدرک قانونی ارائه نکردند و حتی رسیدی هم به من داده نشد. به لطف خدای مهربان این سعادت را داشتم که به عنوان خبر نگار در بطن ماجرا همراه خبر سازان باشم.
ساعت در حدود 10 بود که مرا وارد آن خرابه کردند در حدود 100 نفر سرباز وظیفه، 50 عدد موتور سیکلت به همراه راکب ، تعدادی از نیروهای یگان ویژه نیروی انتظامی، دو خودرو پلیس زن و تعدادی از نیروها ی لباس شخصی خرابه را پر کرده بودند. طبقه اول ساختمان مخروبه انتهای حیاط، محل نگهداری موقت معلمان زن و مرد دستگیر شده بود.
در حالیکه تعدادی را با اتومبیل پلیس، اتوبوس شرکت واحد و وسایل نقلیه دیگر برده بودند. از همان اوایل صبح دستگیری ها شروع شده بود (7:30 صبح) در میان دستگیر شدگان خانم خانه دار، راننده آژانس، پیک موتوری و دانشجو نیز دیده می شد.
از اینکه می توانستم به عنوان خبر نگار، خبرسازان را همراهی کنم خوشحال بودم. معلمان مهربان، اساتید درس های ایثار و شجاعت و شهادت و دفاع از حق و حقیقت بودند.
هر از چند گاهی درب بزرگ خرابه باز می شد و فردی یا افراد ی را به داخل می کشاندند. من به چشم خود دیدم که زنان را مورد ضرب و شتم قرار دادند. برخی از نیروها ی لباس شخصی الفاظی را به کار بردند که قلم از نوشتن آن شرم دارد. برای دستگیری خانم محجبه ای که مقاومت می کرد و به راحتی وارد خرابه نمی شد چادر از سرش کشیده شد .
بنده دیدم که مردان قوی هیکل لباس شخصی زنان معلم و مردان معلم را از خیابان و پیاده رو به زور و اجبار به داخل خرابه می کشیدند وزنان را به دست پلیس زن می سپردند و مردان را روانه طبقه اول ساختمان می کردند. چهره های گلگون معلمان، خبر از ضرب سیلی ها و باتوم ها داشت. لباس ها ی پاره پاره شده، آستین ها ی چاک چاک شده، شلوار و کت خاک آلود شده و ….
وااسفا
وااسلاما
وا محمدا
کجاست روح غیرتمندی که از درد این غم جانکاه بمیرد؟
چه فحاشی هایی که شنیدم و چه الفاظی که ای کاش هرگز نمی شنیدم. برخورد های تند و زننده و اعمال خشونت بر علیه زنان معلم و مردان معلم.
آری اینها را دیدم.
پیرمردان و پیر زنان عرصه دانش را که به اسارت گرفته بودند، دیدم.
تا ساعت 13 تمام افراد دستگیر شده را که در آن خرابه نگهداری می شدند از آن خارج نمودند تعدادی از زنان را آزاد کردند و تعدادی را هم بردند. مردان را هم دسته دسته کردند و با اتوبوس شرکت واحد زودتر از بنده و چند نفر معلم همراهم به آگاهی تهران بزرگ واقع در خیابان وحدت اسلامی بردند. حیات بزرگ بازداشتگاه اداره آگاهی محل انتظار برای ورود به بازداشتگاه بود بنده که آخرین نفر بودم شماره 151 را داشتم . پس از نوشتن اسامی به همراه مشخصات کامل و تلفن و … ما را به محوطه هوا خوری بازداشتگاه بردند. کمبود امکانات رفاهی، نبود موکت و فرش کافی برای نشستن، هوای سردآخرین روزهای زمستان و برخی رفتار ها ی بی ادبانه نسبت به مقام معلم، اعتراض معلمان بازداشت شده را موجب شده بود. فریاد ها ی الله اکبر و صلوات های پی در پی نشانه ای از این اعتراضات بود. اما آنچه واقعا زیبا بود روحیه بسیار عالی و شاد و خندان و مهربان معلمان بود.
بالاخره غروب بود که دو نفر قاضی آمدند. ابتدا باید برگ بازجویی را پاسخ می گفتیم .
اتهام ما اختشاش ، اقدام علیه امنیت ملی و تمرد بود. از 151 نفر مردی که در بازداشتگاه آگاهی تهران بودیم برای 35 نفر قرار بازداشت در زندان اوین صادر شد و ما بقی با قید کفالت های 2 و 5 و 6 و 7 میلیون تومانی آزاد شدند .
از ساعت 13 یا 13:30 که نهار داده بودند، معلمان جز آب خنک چیز دیگری نداشتند که بخورند. قضاوت ها ی چند دقیقه ای قضات انجام شد. پاسخ های محکم و استوار معلمان هر یک بسیار گفتنی و شنیدنی است.
بامداد روز پنجشنبه 24 اسفند 85 آغاز شده بود که از اداره آگاهی به طرف زندان اوین حرکت کردیم. یک اتوبوس شرکت واحد با 34 معلم و یک خبرنگار دستگیر شده و شش نفر مامور و سه بیز الگانس و چند ماشین و موتور که گرداگرد ما می گشتند.
در حدود ساعت 1 بامداد وارد زندان اوین شدیم. در زیر زمین ساختمان ورودی تفتیش و جست و جوی بدنی ما انجام شد. وسایلی از قبیل تلفن وپنل ضبط را تحویل گرفتند. عکس یادگاری زندان را هم گرفتند.
تنها چند سوال در اذهان معلمان قوی ودل شاد وجود داشت. همین طور که در مینی بوس منتظر نشسته بودیم می پرسیدند:
مگر معلم چه کار کرده که باید زندانی شود ؟
مگر ما چه کرده بودیم که سزاوار آن رفتار ها ی خشونت آمیز بوده باشیم ؟
آن لباس شخصی ها خودشان زن و بچه نداشتند؟
آیا آنها داستان زندگی فاطمه الزهرا (س) را نشنیده بودند ؟
مگر دین نداشتند؟
اگر دین نداشتند لااقل چرا آزاده نبودند؟
این چه رفتاری بود که با زنان و مردان معلم کردند؟
پس از عبور از کنار، ساختمان ورزشگاه در حال ساخت، هتلینگ، سالن ملاقات ها و زمین بازی و … از درب ورود به بخش زندان ها عبور کردیم و به طرف دامنه کوه بالا رفتیم. بند 205 محل قرنطینه ما بود. دور تا دور آن دیوارهای بلند و داخل آن یک ساختمان Z شکل چهار طبقه بزرگ وجود داشت که هر طبقه آن بیشتر از 50 سلول را در خود جا داده بود. به طبقه چهارم راهنمایی شدیم و هر سه نفر سه نفر در یک سلول اسکان یافتیم. ساعت 3 بامداد بود و ما گرسنه و تشنه.
در حدود 14 ساعت بود که غدایی نخورده بودیم.
پنجشنبه 24 اسفند 85 – زندان اوین
هم سلولی های بنده، استادان ارجمند آقایان مهندس محمد علی شکیب دبیر فیزیک و محمد محمدی محقق و نویسنده و صاحب چند عنوان کتاب و دبیر عربی و علوم قرآنی بودند.
مباحث بسیاری در باب تفکر و تعقل در خلقت و علوم طبیعی و علوم اسلامی و دینی و روش های تدریس خلاقانه مطرح شد.
بعد از ظهر هم از تمام انگشتانمان اثر انگشت گرفتند.
شب مرا به سلول شمار ه 1 بردند نزد آقایان جلیل تبیان مدرس مکانیک و محمد قاسم شفیعی مدرس ریاضی .
آقای رسول بداقی عضو هیئت مدیره کانون صنفی معلمان ایران را هم پس از شناسایی شبانه به محل دیگری بردند.
جمعه 25 اسفند :
استحمام و صبحانه نان و پنیر.
آقایان سید صاحب انوشه و خاکبازان که هردو رزمنده دفاع مقدس بوده اند نیازمند درمان ویژه پزشکی هستند اما خبری از پزشک نیست. آقای خاکبازان هر روز باید چهار قرص مخصوص بیماران شیمیایی مصرف کند در صورتیکه اجازه نمی دهند قرص ها یی را که همسرشان تا درب زندان آورده به این معلم جانباز برسد. ایشان از نبود کپسول اکسیژن در رنج بود بالاخره آخر شب بود که به بهداری رفتند و آنجا اکسیژن استنشاق کردند.
شبانگاه به خانواده ها هم تلفن کردیم . قرار شد که فردا بروند دادگاه انقلاب و وثیقه بگذارند تا قرار آزادی صادر شود.
شنبه 26 اسفند
مطالعه، گفت و گو ، قرائت قران و ذکر خاطرات روز دستگیری و تلفن مجدد به خانواده ها .
ساعت 17 برگ ترخیص آمد و بعد از غروب در حدود ساعت 20 از زندان خارج شدیم .
چگونه می توانم خدای متعال را به خاطر کسب این تجربیات گران قیمت شکر کنم؟
[email protected]
سجاد خاکساری – خبرنگار هفته نامه قلم معلم
برخی دیگر از اخبار :
در سه روزی که در زندان اوین بودیم بازجویی نشدیم و یا هتک حرمت واضحی در کار نبود اما مریضان ما با دردها ساختند و سوختند به عنوان مثال تا آخرین لحظه هم قرص و کپسول اکسیژن به آقای خاکبازان نرسید.
یکی از آقایان معلم که در جریان دستگیری جلوی خانه ملت و ورود به آن خرابه روبروی درب شمالی مجلس به شدت مورد ضرب و شتم ناجوانمردانه قرار گرفته بود اندامش ضرب دیده و کوفته شده بودند.
بنده شاهد بودم که از هر طرف نیروهای امنیتی بر سر و رویش ریختند و او را زدند و نقش بر زمین کردند. ایشان در این باره می گفت :” بدن کوفته مرا آرام آرام به داخل ساختمان بردند و از من عکس گرفتند. بعد دیدم که یکی از آنها برای ساکت کردن زنی که داشت جیق می زد و ناراحتی می کرد گفت: ” ساکت می شوی یا بیایم ………………………….. .”
آنقدر ناراحت شدم که گفتم : شما ها مگه دین ندارید؟
شما از کجا آمده اید ؟
شما اصلا ایرانی هستید ؟
باز هم شروع کرد به فحاشی به ناموس مردم. بلند شدم و با آنها بزن بزن کردم. چندین چند مامور ریختند سرم و به چشمانم گاز اشک آور زدند. دیگه جایی را نمی دیدم افتادم روی زمین معلم ها هم فریاد می زدند که :” رهایش کنید ، ولش کنید ”
آنهاهم می زدند. لگدی که توی کمرم زدند کاری کرده که هنوز دارم می لنگم و کمرم درد می کند اما ما به همه آنها نشان دادیم که اصلا ازشون نمی ترسیم. این درس را به آنها دادیم که هزاران نفر نیرو هم که بیاورید ما از شما نمی ترسیم. معلم تو سری خور نیست. معلم شجاع است و با غیرت. معلم ناموس دارد و شرف. ”
سید صاحب انوشه بامتانت و آرامش می گفت : ” جدم حضرت عباس است . سپردمشان به حضرت عباس ، خودش داد مرا از اینها بگیرد . توی گوش من می زنند ؟
بنده ای که برای ناموس این کشور و برای حفظ دین جنگیدم و ترکش توی بدنم است . آیا جرم من معلمی است ؟
محمود قربانی از دیگر بازداشت شدگان بود او می گفت : هشت سال عمرمان را در جبهه گذراندیم ، ما کجا و زندان اوین کجا. اما من ناراحت نیستم، خوشحا ل هم هستم آمدم واین مسائل را دیدم و این تجربیات را کسب کردم.
یک از سربازان وظیفه زندان می گفت: آقا ما شرمنده ایم، همه ما شرمنده ایم که شما را این طرف و آن طرف می بریم. ما را ببخشید ما معلم ها را خیلی دوست داریم.
سید کمال زنده دل مردی خوش خنده و قرص و محکم و مهربان در جواب سرباز گفت: نه جانم چرا شرمنده ای ؟ مگه ما که آمدیم اینجا شرمنده ایم ؟ آنهایی شرمنده باشند که آن بی احترامی ها را به معلم کردند.
رزمنده جنگ تحمیلی و معلم منطقه 16 در آن غروب شنبه پیش از آزادی از زندان می گفت:
” من می خواهم بدانم که این چه جور عدالتی است؟
این چه جور مهرورزی است؟
چطور می توانیم بی تفاوت باشیم؟
فلان فلان شده نامرد دست روی زن معلم، خانم معلم محجبه بلند کرد. ؟!!
مگر امام علی (ع) نگفت هر کس از شنیدن این خبر که خلخال از پای زن یهودی باز کرده اند بمیرد جا ی هیچ ملامت نیست؟
ما خودمان دیدیم که زن مسلمان، شیعه و معلم مدرسه را هتک حرمت کردند ناسزا گفتند، چادرش ر ا کشیدند و توی سرش زدند. چگونه می توانیم بی مسئولیت باشیم؟
محمد علی شکیب می گفت: اول که دستگیر شدم از خودم سوال می کردم که چرا؟
چرا ما باید بی گناه دستگیر شویم و چه اتهامات بزرگی را هم به ما وارد کرده اند؟
خلاصه کمی ناراحت بودم اما حالا که می بینم سه روز فرصت پیدا کردم که در مباحث علمی و فکری و تحقیقی به کمک استاد محمد محمدی هم سلولی ام کندوکاش علمی کنم و ذهنم را پالایش کنم و پاسخ بسیاری از شبهات را بیابم و مفاهیم مذهبی ام را عمیق تر و اصیل تر درک کنم خیلی راضی و خوشحا ل هستم . خیلی افسوس می خورم به حال کسانی که از این مباحث محروم بودند .
همه آزادشدگان از زحمات شبانه روزی فعالان صنفی خارج از زندان در ملاقات با برخی نمایندگان مجلس و مسئولان قوه قضائیه و فعالیت های نمایندگان کانون ها ی صنفی شهرستان ها و به خصوص خانواده ها ی خودشان که با صبر و استقامت و گردهمایی در مقابل دادگاه انقلاب موجبات آزادی آنها را فراهم آورده بودند کمال تشکر را داشتند. بعلاوه خواسته فرد فرد ایشان آزادی هرچه سریع تر دیگر فعالان صنفی باقی مانده در زندان های تهران و شهرستان می باشد. آقایان باغانی دبیر کل کانون صنفی معلمان ایران ، محمود بهشتی ، قشقاوی ، رسول بداقی و …
یکی از زندانبان ها در لحظه های خداحافظی به محمد رضا بیگلر خانی معلم شاد و سرزنده می گفت:” آنقدر شماها می خندید و گل می گفتید که من آرزو کردم ای کاش می توانستم می آمدم توی سلول شما ببینم شما چه می گویید که اینقد ر می خندید .
سجاد خاکساری – خبرنگار
[email protected]
http://www.sajjadkhaksari.blogfa.com
بهار یعنی ناگهان زندگی؛
زندگیتان همیشه بهاری و بهارتان همیشه پر از طراوت زندگی
نظر من همون نظرات شما در کتاب حزب قاعدین است البته جوانها نمی دانند که شما در اول انقلاب چه کار کردهاید