متن ویراسته و منتشر نشده سخنرانی عمادالدین باقی، در مسجد/کانون توحید به مناسبت شب عاشورا و عزاداری محرم در هیات فاطمهالزهرای تهران، دوشنبه ۱۸ شهریور1398 (9محرم1441/ 9 سپتامبر2019)
منتشر شده در روزنامه سازندگی، ش501 پنج شنبه25مهر1398 ص8و9 به مناسبت اربعین و با اندکی حذفیات و بازچاپ در سازندگی شماره 1514 سه شنبه 14شهریور1402 ص1و4 به مناسبت اربعین
هر آن خونی که بر روی زمانه است
برفت از چشم و اين خون جاودانه است
(عطار نیشابوری در خسرونامه)
السلام علی الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین. و سلام بر شما محبان حسین.
چنانکه گفتند موضوع بحث من رازجاودانگی امام حسین است اما یکی از مظلومیت های امام حسین این است که امروزه سخن گفتن درباره او در سایه حکومت دینی دشوار شده است. در شرایطی که حکومتی خود را مبلغ و مدافع امام حسینِ مظلوم می داند و احکام حیرت انگیزی صادر می کند جامعه ای که به بی عدالتی حساس است را ناخوداگاه به مقایسه می کشاند و عده ای می گویند وقتی که همین امروز مظلومانی داریم چرا برای مظلومان قرن ها پیش بگرییم و با این گزاره های شبهه ناک هرنوع بحث تاریخی یا مذهبی یا حتی جامعه شناختی را با مشکل و واکنش منفی مواجه می کنند.
یکی دیگر از مسائلی که بحث درباره حرکت امام حسین را در زمان ما با دشواری روبرو کرده انتقاداتی است که به نوع مناسک و مداحی ها و روضه خوانی ها و سبک های عجیب و غریب سوگواری وارد می شود و یا چنان در عزاداری افراط می کنند که شادی را ریشه کن کنند و فضایی ایجاد شده است که هر گونه سخن گفتن درباره امام حسین گویی نوعی دفاع از این رفتارهای مندرآوردی و اختراعی است در حالی که مسئله مناسک و شیوههای سوگواری خودش موضوع مستقلی از حرکت امام حسین است که باید از منظر مردم شناسی و جامعه شناسی و دینی به آن پرداخت.
در بحث از امام حسین ما در مقام تبلیغ و مداحی نیستیم که به اندازه کافی دیگران چنین می کنند و البته امام حسین هم به تبلیع و مداحی ما نیازی ندارد.
ما باید به پرسشهای زیادی که پیرامون واقعه عاشورا و حرکت امام و نیز مناسک محرمی است پاسخ درخور بدهیم که طبعا دهها پرسش و موضوع برای بحث مطرح خواهد بود اما من فعلا به یکی از انها می پردازم.
یکی از مسائل این است که چرا 14قرن است بزرگداشت امام حسین در حکومت های مختلف و در شرایط مختلف ادامه داشته و شیعیان از این تکرار خسته نمی شوند؟ گاهی این پرسش، اَشکال منفی پیدا می کند چنانکه کسروی که در زمان خودش یک متفکر بود اما در زمینه هایی که درک علمی نداشت و بیشتر واکنشی رفتار می کرد سخنان نادرستی می گفت در همین زمینه می گوید: داستانی که 1300 سال پیش رخ داده به آن پرداختن و به گریه و زاری برخاستن از خرد روگردانیدان است(شیعیگری، ص74). مشابه این اشکال را این روزها هم بسیاری از افراد تکرار می کنند اما مطالعه جامعه شناختی موضوع سوگواری ها، نتیجه دیگری دارد. مسئله دوام مناسک یک پاسخ مردم شناختی دارد که باید مستقلا به آن پرداخت.
اما حقیقت چیست؟ چرا حسین بن علی «امام» به تعبیر دینی وبه تعبیر جامعه شناختی «نمونه آرمانی» شد؟ چرا با وجود اینکه در تاریخ، چهره های فراوانی یافت می شوند که برانها ستم رفته و انان نیز بسیار فداکاری کرده اند اما جایگاهی چون حسین نیافته اند؟
در همان زمان و 12 سال پس از امام حسین، عبدالله ابن زبیر که فرزند یکی از صحابی بزرگ و محترم و خودش هم در صدر اسلام فردی ذی نقش بود با همان حکومت درگیر شد و به شهادت رسید ولی چنین آثاری نداشت. قهرمانان دیگر ملت ها هم نه در جامعه ما، بلکه در جامعه خودشان هم چنین جایگاهی پیدا نکرده اند؟ فهرست بلندی از نام های قهرمانان را می توان ذکر کرد از اسکندر مقدونی در یونان، اسپارتاکوس و ویلیام والاس جنگجو و آزادی خواه اسکاتلندی در قرن 13 میلادی (که فیلم سینمایی برنده 5 جایزه اسکار به نام «شجاع دل» بر پایه زندگی او ساخته شده)، رستم فرخزاد، بابک خرمدین، ابومسلم خراسانی و حسن صباح در ایران، سيمون بوليوار سیاستمدار و انقلابی و قهرمان ملي ازادیبخش امريكاي لاتين (به ويژه ونزوئلا) حدود 200 سال پیش، شیخ شامل در قفقاز که از 1839تا1859 بیست سال با حکومت تزار جنگید و همراه با خانواده اش اسیر شد، ماندلا در افریقا، چه گوارا در امریکای لاتین، عمرمختار در لیبی، گاندی در هند و دهها قهرمان دیگر در تاریخ ملت ها که همه به یک اندازه و گاهی بیش از امام حسین تکنولوژی های رسانه ای و هنری دنیای امروز هم در خدمت علاقمندان خود داشته اند که اسطوره سازی کنند و هیچ مانعی هم برای اسطوره سازی جاودانه از انها وجود نداشته است.
حتی مانند حضرت مسیح و یحیی و سیاوش که سال پیش در گفتاری به مقایسه انها پرداختم اینان هم پس از تاریخی شدن شان دیگر جایگاه شورانگیزی مانند حسین(ع) ندارند چنانکه سایر امامان شیعه هم چنین جایگاهی ندارند.
ممکن است گفته شود این از خصوصیات شیعه و فرهنگ میراث بانی شیعه است و دیگر قوم ها و مذاهب اینهمه بر یک شخص و نماد سازی از او سرمایه گذاری نمی کنند. این سخن خلاف واقعیت است. در مذاهب دیگر انسانی را تا حد پسرخدا بالا می برند. از تمام هنرها برای تجلیل الگوها استفاده می کنند، از طرفی تاریخ نشان می دهد امام حسین نه در میان شیعه که در میان مسیحیان و اهل سنت و بودایی ها و هندوهایی که او را شناخته اند هم جایگاه ویژه و محترمی داشته است. حماسی ترین اشعار در نعت حسین را مولوی سروده که می گویند سنی مذهب است و این تیمیه تکفیری که رافضیان را مرتد می خواند هم امام حسین را تجلیل می کند. گاندی هم حسین را الگوی خود خوانده است. در سفرنامه های قدیمی، غربیان از امام حسین به عنوان مسیح اسلام یاد کرده اند.
اما اینکه چرا امام حسین جایگاهی پیدا کرد که دیگران چنین جایگاهی نیافته اند یک پاسخ کلی جامعه شناختی دارد ولی کافی نیست. سخن کلی این است که در جامعه شناسی دین بحث درباره ماهیت و حقانیت و عدم حقانیت نیست و گفته می شود هر پدیده ای مادامی که کارکرد دارد، دوام دارد. برخلاف اینکه این دیدگاه متهم به نفی دین می شود اما جامعه شناسی در مقام نفی یا اثبات دین نیست در مقام مطالعه دین و رفتارهای دینی به عنوان یک پدیده اجتماعی است لذا دورکیم می گوید دین دروغین وجود ندارد. دورکیم همچنین می گوید: «عقب مانده ترین و شگفت آورترین مراسم مذهبی و خارق العاده ترین اسطوره ها می توانند برخی از نیازهای انسانی و بعضی از جنبه های فردی یا اجتماعی هستی را بازگو کنند. دلایلی وجود دارد که مؤمن از طریق آن، دلایل این مراسم را توجیه می کند که اغلب ممکن است این دلایل نادرست باشد اما کشف دلایل واقعی به عهده علم است. پس در واقع دین ساختگی(دروغین) وجود ندارد. همه ادیان در شیوه عمل خود حقیقت دارند، همه به وضعیت مفروض هستی انسانی پاسخ می دهند»(دورکیم، ص3).
اما در بیان تفصیلی تر در پاسخ به پرسش های ذکر شده، به گمان من حرکت امام حسین ظرفیت ها و شرایطی برای حصول چنین جایگاهی داشت.
یک عامل به ایران و تشیع مربوط است که دیگران هم گفته اند و تا اندازه ای درست به نظر می آید. می گویند: امام حسین در فرهنگ شیعه ایرانی ادامه حديث شهادت در تاريخ اسطورهاي ايران است و ادامه سوگ سیاوش است و برخی از سنت ها و سبک های سوگ سیاوش در دوره اسلامی در میان ایرانیان زیر نام امام حسین ادامه پیدا کرده است. این حرف درباره ایران، مؤیداتی پیدا می کند اما وقتی به کاراییب و هند و پاکستان و چین و… می رویم و همان شور را می بینیم آنگاه دیگر این فرضیه جواب نمی دهد و معلوم می شود که ان فرضیه فقط درباره ایران آنهم به صورتی ناقص و احتمالی، روایی دارد و اگر این فرضیه یک حقیقت تام بود امام حسین درباره دیگر جاها نباید همان اندازه نفوذ و تاثیر را داشته باشد. پس باید دنبال عوامل و عناصر دیگری بود.
در مقدمه کتاب «جامعه شناسی کوفه و قیام امام حسین» گفته ام: «رمز جاودانی قیام امام حسین را می توان در: 1) سمبلیک بودن، 2) خلوص، 3) الگوجویی، خلاصه کرد. (توضیح این سه را به مجالی دیگر می سپاریم).». و حالا همان مجال است و می خواهم این سه را بسط بدهم.
الگوجویی
می توان گفت «الگوجویی» غریزه بشری است چون شکل ابتدایی آن تقلید است. به این دلیل می گوییم غریزی که رفتاری پیشاآگاهی و پیشاتجربی است و اصلا خود تقلید، درآمدی بر آگاهی است. انسان از همان اوان نوزادی که شناخت را آغاز می کند، ابتدا کار او تقلید از مدل ها و سبک ها و الگوهاست در همه چیز. الگوی زبانی و کلامی و رفتاری و خوردن و آشامیدن و پوشیدن تا الگوهای پیچیده تر و دیگر جنبه های زندگی. کودک از اطرافیان به ویژه والدین الگوبرداری می کند اما هرچه سن او بالاتر می آید این تقلید آگاهانه تر می شود و در سن رشد به توان انتخابگری میان الگوها می رسد و در مرحله ای ممکن است خودش الگو ساز شود. انسان چه در مسیر نیکی باشد، چه در مسیر شرّ، در درازای زندگی اش مدام الگو عوض می کند چون همواره در پی بی نقص ترین است. میل انسان چه در مسیر درست چه نادرست، انتخاب ناب ترین الگو است.
اما ویژگی الگو این است که دست یافتنی است. به همین دلیل می گوییم ویژگی های حسین(ع) اکتسابی بود نه اینکه ازطرف خداوند در وجود او تعبیه شده باشد. ویژگی های او محصول تأمل و رنج و تمرین بود وگرنه الگو بودن معنا ندارد.
تصویر امام حسین در قرن اول تا سوم، واقعی تر بوده و هرچه جلو آمدیم در پرده افسانه ها و دروغ ها پنهانش کردند. در مناسبت دیگری باید مستقلا درباره این افسانه ها سخن گفت ولی انچه اینجا باید یاداور شوم این است که اگر او را در انبوهی از خرافه ها و افسانه ها نمی پوشاندند قابلیت جهانی شدن داشت و در قلمرو شیعه محبوس نمی شد، چون در این قلمروی شیعی، قبول داشتن امام حسین منوط است به قبول داشتن پیشفرص های خاص مذهبی و شیعی در حالی که خصلت الگو جویی می توانست او را مانند مسیح و محمد فراتر ببرد ولی هرچه جلو آمدیم امام حسین را به جایگاهی بردند که دست احدی به دامن او نرسد و دیگر الگو نباشد.
پس غریزه الگو جویی و نیاز طبیعی بشر به الگو یکی از عوامل مؤثر است اما کافی نیست و نیاز به عوامل مکمل دارد. سمبلیک بودن یکی از آنهاست.
سمبلیک بودن
من فعلا به نظریه های انتقادی درباره سمبل سازی کاری ندارم و به نظریه غالب می پردازم. این الگوجویی ها وقتی با انسان هایی که تبدیل به نماد و نشانه می شوند در می آمیزند جنبه الگویی را پایدار و پر دوام می کنند. نماد و نماد سازی نقش عظیمی در زندگی بشر دارد. انسان از قدرت فطری خلاقیت و نمادپردازی برخوردار است. از طریق آنها میتوان به بیان امور نامحدود و فرامادی پرداخت. همچنین یکی از مهمترین ویژگیهای نماد این است که انعطافپذیر و دارای سطوح معنایی مختلفی است. از طریق نمادسازی ها است که الگو ها جریان پیدا می کنند و پایدار می شوند. در گذشته های دور اقوام و طوایف با رنگ ها یا تندیس ها و نشانه های دیگری، نمادی برای خود می ساختند که بیانگر چکیده ای از ایده ها و عقاید و فرهنگ انها بود. خدایان دوره باستانی مانند خدای جنگ، خدای صلح، خدای آب، خدای مهربانی و صدها نماد و نشانه محدودتر در واقع علامت اختصاری بود. این سمبل سازی ها در دنیای مدرن هم ادامه پیدا کرد چون نمادها، گویاترین زبان بشری هستند. تمام شرکت ها و برندها، احزاب، عقاید، مکاتب و مذاهب و دولت ها در دنیا با نمادها شناخته می شوند و این رفتاری است که در بدوی ترین و سنتی ترین تا مدرن ترین جوامع وجود دارد.گاهی این نمادها تقدس پیدا می کنند مثل پرچم کشورها.
بعضی می گویند چرا در میان ائمه شیعه، امام حسین(ع) اینهمه شاخصیت و جنبه نمادین پیدا کرده است؟. مگر بقیه امامان اسیر زندان و رنج نبودند یا امامت نداشتند؟ این پرسش ناشی از نگاه کلامی یا تاریخی و سیاسی به مسئله است و پرسش بجایی است اما در دیدگاه جامعه شناختی چون مسئله قابل فهم است این پرسش به وجود نمی آید. در واقع امام حسین به این دلیل که به نماد جریان فکری شیعه و تمایز آن با دیگر رویکردهای اسلامی تبدیل شده و چکیده اندیشه امامان شیعه و جریان فکری شیعه و خط کش و مقیاس شده است، چنین جایگاه متفاوتی را پیدا کرد. شخصیت و حرکت او چنان قابلیت و قدرتی برای نماد سازی داشت که در طول تاریخ حتی مخالفان سرسخت شیعه در جوامعی که حکومت و اکثریت و قدرت هم با مخالفان شیعه بوده برای امام حسین احترام ویژه قایل بودند که یک نمونه آن، ابن تیمیه در قرن هفتم است.
امام حسین به زبان جامعه شناسی، فراتر از نماد و به یک مدل آرمانی بدل شد. در بحث الگو جویی گفتم که خصلت الگوجویی بشر به گونه ای است که او دنبال ناب ترین نمونه است. اصطلاح مهمی در جامعه شناسی داریم که در اندیشه ماکس وبر جنبه کلیدی داشت به نام ideal type یا نمونه ارمانی، مدل آرمانی یا نوع آرمانی، نمونه ناب.
نمونه آرمانی چیست؟
نمونه ناب یا آرمانی، یک الگوی مفهومی و کامل ترین نمونه یک چیز که انتزاعی است و ممکن است در عالم واقعی نباشد. ازطریق تشدید یکجانبه یک یا چند دیدگاه و ترکیب پدیده های عینی و منفرد جدا از هم و پراکنده ساخته می شود تا بتواند به خط کشی برای اندازه گیری بدل شود. نمونه ناب در واقعیت پیدا نمی شود ولی مقیاسِ واقعیت است. واقعیت ها با ان مقایسه می شوند. ممکن است در واقعیت، نزدیک ترین مصادیق به نمونه ارمانی یافت شود مانند جمع کردن تمام ویژگی های خسیس، سخاوتمند، پستچی، معلم، زن بودن، مرد بودن، روشنفکر بودن در یک الگوی نظری برای ساختن یک مدل ایده ال و ارمانی که بتوان واقعیت را با ان مقایسه کرد. نمونه ناب معلم آن است که تمام خصوصیات معلم را دارد و معیاری انتزاعی است برای معلم واقعی.
امام حسین و حرکت او ظرفیت تبدیل شدن به نمونه ارمانی را پیدا کرد ولی به نحو انضمامی هم جامع بود. جایگاه پیامبران برای ادیان و همچنین جایگاه بعضی دانشمندان برای علوم نیز چنین است. ویژگی ها و ظرفیت هایی در حرکت امام وجود داشت که به ان توان تبدیل شدن به نمونه آرمانی را می داد. آن ویزگی ها چه بودند؟
شما همیشه در سخنرانی ها و روضه ها درباره امام حسین مطالب زیادی می شنوید ولی شاید ناخودآگاه همه آنها را در یک الگو تجمیع کرده و یک نمونه آرمانی ساخته اید. همه آنچه درباره حسین(ع) می دانید را در یک جا جمع کنید. من نمی خواهم آنچه را می دانید و زیاد شنیده اید داستانش را تکرار کنم فقط عناوین آن را می گویم. یکی از آن ویژگی ها عقلانیت است. دوم توازن عقلانیت و شجاعت، سوم عقلانیت و عاطفه، چهارم جوانمردی ، پنجم صلح طلبی. ششم دینداری و معنویت، هفتم دگرخواهی و چند ویژگی دیگر. همه اینها در یک جا جمع شده است.
بعضی می گویند چون او فرزند پیامبر بود چنین منزلت و کاریزمایی پیدا کرد ولی او اگر فقط فرزند پیامبر بود چنین جایگاهی نمی یافت چنانکه فرزندان دیگر پیامبر چنین جایگاهی نیافتند. فرزند پیامبر بودن یکی از پارامترها بود اما فراموش نکنیم زمانی که او به مسلخ کشیده شد فررند پیامبر بودنش ابدا مطرح نبود طوری که خود امام حسین دوسال قبل از واقعه عاشورا در زمان معاویه در خطبه امر به معروف که در منا ایراد کرد اصرار دارد یادآوری کند که کیست. در بخش اول خطبه می گوید: شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید رسول خدا(ص) در جنگ تبوک به علی(ع) فرمود: تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسایی و تو پس از من زمامدار هر مؤمنی؟
گفتند: آری به خدا. فرمود:
شما را به خدا سوگند، آیا می دانید که رسول خدا(ص) هنگامی که نصارای نجران را برای مباهله فراخواند جز علی(ع) و همسرش فاطمه(س) و دو فرزند او (حسن و حسین(ع) را نیاورد.
گفتند: آری به خدا. فرمود:
شما را به خدا قسم می دهم، آیا می دانید پیامبر(ص) در روز خیبر پرچم را به دست علی (ع) داد.
آیا می دانید که رسول خدا(ص) فرمود: علی برادر من و فاطمه(س) سرور همه زنان اهل بهشت و دو فرزندم حسن و حسین(ع) دو سروران جوانان بهشتند؟
حتی حضرت زینب هم در خطبه معروفش پس از واقعه کربلا و اسارت در مقام دفاع از حسین(ع)، گذشته او و نسبت اش با پیامبر را یادآوری می کند. پس معلوم می شود بیش از آنکه فرزندی پیامبر مطرح باشد که می کوشیدند ان را به مردم یاداوری کنند پارامترهای دیگری موثر بوده اند.
این مسئله البته نکته مهم دیگری را هم نشان می دهد. نشان دهنده قدرت تخریبی حکومت دینی است. معاویه را امیرالمومنین می خواندند. حکومت دینی او می تواند کاری کند که حسین فرزند پیامبر مجبور شود خود را اثبات کند و برای اثبات خود از اینکه فرزند پیامبر است بگوید. قدرت حکومت دینی همواره چنین بوده است. در دوره قرون وسطی هم حکومت دینی کلیسا، مؤمنان برجسته ای را تکفیر می کرد و مرتد می خواند و به سادگی می کشت.
خلوص
در اینجا این نکته را یادآوری می کنم که درباره امام حسین ما داده های اندکی در اختیار داریم اما داده های اندک ولی معتبر درباره امام حسین بیش از اطلاعاتی است که از حضرت مسیح و موسی؛ پیامبران دو دین بزرگ جهانی وجود دارد طوری که عده ای از محققان غربی در انتساب تورات و انجیل به آنان هم خدشه می کنند. بخش عظیمی از جهان، مسیحی اند و متفکران و فیلسوفان و مؤمنان و منتقدان، هزاران کتاب درباره او و اندیشه هایش نوشته اند در حالی که حجم اطلاعات معتبر بازمانده از حضرت مسیح کمتر از امام حسین است اما انقدر که بعضی ها درباره امام حسین و حرکت او خدشه می کنند درباره حرکت مسیح علیه السلام نه تنها خدشه نمی کنند که همه چیز را مسلم می انگارند. چرا مسیح و مسیحیت و حتی کنفوسیوس که پانصدسال قبل از تولد حضرت مسیح درگذشت و از مسیح دورتر است و انچه به او نسبت می دهند قطعی نیست انهمه ظرفیت بحث و گفتگو در اکادمی ها و توسط اندیشمندان را دارد ولی حسین که هزاروسیصدوچهل سال هم از مسیح به ما نزدیک تر است جغرافیا و آیین اش هم نزدیک تر بود و اطلاعات موثق تری هم از او موجود است، ظرفیت بحث ندارد؟ بعضی پز روشنفکری می دهند و می گویند آخر درباره امام حسین مگر چقدر اطلاعات داریم که صدها سال است حرف می زنیم. من می گویم مگر درباره اوستا و کنفوسیوس و مسیح چقدر اطلاعات داریم که صدها برابر امام حسین درباره انها بحث می کنیم؟
بر اساس همین مقدار اطلاعاتی که داریم می توان گفت یکی دیگر از ویژگی های امام حسین و حرکت او خلوص است. خلوص و پاکیِ یک پدیده، از ویژگی های مهمی است که جذب کنندگی دارد و ظرفیت و قابلیت سمبلیک شدن و الگو شدن و نمونه آرمانی شدن را ایجاد می کند. در حرکت او نه شبهه جاه طلبی است نه مال خواهی. پاک است و از هر اتهامی مبراست.
خلوص یعنی معنویت، شجاعت، علم، درایت، دیگرخواهی را با هم داشتن. از حسن ها برخوردار بودن و از ضعف ها بری بودن. همان جمله که می گویند: آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری.
امام حسین نه دنبال تشکیل حکومت بود نه دنبال شهادت. سال ها، خروارها دلیل آورده اند که یا ثابت کنند امام در پی شهادت بود یا ثابت کنند در پی حکومت بود در حالی که با بودن همین اندک داده های معتبر بازمانده از دوران او که به چند صفحه بالغ می شود کافی است بفهمیم او دنبال چه بود. امام حسین خود در یکی از اسناد برجای مانده ازسخنانش در منا در سال 58 قمری یعنی دوسال از قبل از مرگ معاویه و واقعه عاشورا در خطبه ای که اگر دیگران هم در سندیت آن خدشه کنند ولی شیعیان آن را قبول دارند و معتبر دانسته اند اظهار نظری دارد. سخنان او به «خطبه امر به معروف و نهی از منکر» معروف است. دوسال بعد در جریان وقایع عاشورا هم می گوید برای امر به معروف و نهی از منکر حرکت کرده است آنهم نه امر به معروف و نهی از منکر نسبت به عقب رفتن روسری و دایر بودن آبخوری در یک ایستگاه مترو برای بیماران و مضطران، بلکه امام صریحا از امر به معروف و نهی از منکر به علما و امرا می گوید یعنی همان دو گروهی که امروزه دیگران را امر به معروف و نهی از منکر می کنند ولی نسبت به خودشان را تحمل نمی کنند.
امر به معروف و نهی منکر در درجه اول نسبت به علما و امرا است ولی امام(ع) در میان این دو گره هم ابتدا درباره علما امر به معروف و نهی از منکر کرده و بعد امرا، در حالی که الان گویی علما معصوم اند و مردم نیازمند تذکر و اصلاح. امام می فرماید: «انتم ایتها العِصابه، عِصابه بالعلمٍ مشهوره…». شمایی که به علم و نیکی و خیرخواهی معروفید و به وسیله خدا در دل مردم مهابتی دارید که شرافتمند از شما حساب میبرد و ناتوان شما را گرامی میدارد.(یعنی اینها علمایی نیستند که مردم انها را بد می دانند بلکه اشتهار به علم و نیکی دارند). امام، اول علما را و بعد هم حاکمان را مخاطب قرار می دهد.
امام اگر دنبال شهادت بود نعوذ بالله عقلانیت اش زیر سوال می رفت و اگر دنبال حکومت بود شبهه جاه طلبی پیدا می کرد اما حرکت امام به استناد کلام صریح خودش از همه اینها مبرا بود نه اینکه از شهادت بیم داشت که بیم از شهادت هم ضعف است نه خلوص، بلکه راهبرد او این بود که تا می تواند وارد جنگ نشود اما اگر راه دیگری جز جنگ نماند، شجاعانه نبرد کند و تن به ذلت ندهد. یعنی او به گونه ای رفتار می کرد که با هر منطقی قابل دفاع باشد. چه با منطق صلح، چه حماسه و جنگ. به قول یکی از رجال: حسين(ع) از شهادت نمی ترسید «اما با اين حركت خود به ما ياد داد كه حتي با دشمن خود بايد به گونهاي رفتار كنيم كه دنيا منطق ما را در صحنه مذاكره پيروز بداند»( حسن روحانی).
دو سخن پایانی:
در پایان عرایضم دو مطلب را هم لازم می دانم بیان کنم.
نکته اول اینکه برخی از مخالفان هم تاریخ و جغرافیای شان مثل تاریخ و جغرافیای دولتی، محدود به همین چهل سال شده و فکر می کنند امام حسین محصول تبلیغات حکومتی در دوره جمهوری اسلامی است. بعضی هم که می خواهند قدری فراتر بروند می گویند این بحث ها درباره امام حسین و سوگواری ها از صفویه به بعد شروع شده است. اما این تصورات برخلاف حقیقت است. در طول تاریخ می بینیم از جریان های مختلفی در همان سده های آغازین و پیش از اینکه صفویه روی کار بیایند امام حسین را با همین صفات نیک توصیف کرده اند. از خود یزید که قاتل امام بود تا مسیحیان همان زمان و ابن تیمیه تکفیری.
در دوره آل بویه اولین حکومت ایرانی که خلافت اعراب را به زانو در آورد از 320 قمری تا 447 (932 میلادی تا 1055) 125 سال حکومت کردند و برای امام حسین سوگواری می کردند. در مصر حکومت فاطمیون از 297 قمری تا 567 ( برابر با 909تا1171م) که بزرگترین دولت اسلامی بود و از شمال افریقا تا سوریه و یمن و حجاز را در قلمرو خود داشت و 270 سال حکومت کردند، برای امام حسین سوگواری می کردند. اینکه می گویند ایرانیان از اعراب شکست خوردند ولی برای انها سوگواری می کنند نشان می دهد فرهنگ و طبیعت ایرانی را نمی شناسند که ایرانی ها مردمانی اهل فرهنگ و سازگار بودندو عدالت و دانایی را از هرجایی می گرفتند و در این امور فرقه ای و قبیله ای رفتار نمی کردند. بزرگداشت امام حسین بخاطر عدالت خواهی شان بود وگرنه همان زمان با حکومت اعراب هم در ستیز بودند و اتفاقا امام حسین را مخالف حکومت اعراب می دانستند.ربط دادن عقیده انسان ها به زور و شمسیر نشانه عدم درک جامعه شناختی از امور است. هیچ انسانی با زور عقیده اش عوض نمی شود و چنین انتسابی به یک ملت توهین به آن ملت است. اگر زور، عقیده را عوض می کرد 70سال حکومت خشن کمونیستی و نفی مطلق دین در شوروی و شستشوی مغزی شبانه روزی باید نتیجه می داد اما به محض اینکه سایه آن برداشته شد مسلمانان و مسیحیان مانند گذشته زیست دینی شان را ادامه دادند. مصری ها و چینی ها و اروپایی ها و انگلیسی هایی که مسلمان شده اندکه جنگ نهاوند نداشتند که بگوییم به زور شمشیر ایمان آوردند! پس بزرگداشت امام حسین ربطی به شکست ایرانیان و ذلت پذیری ندارد، مربوط به روح سازگاری ایرانی و میل به عدالت است.
نکته دوم و نتیجه گیری
انچه حسین(ع) را در این جایگاه نشاند نه بخت و شانس بود، نه صرف فرزند پیامبر بودن، نه اراده حکومت ها بود. تصادفا مطالعه سوگواری ها نشان می دهد هرجا رسمی با اراده حکومت پا گرفته، وقتی سایه حکومت سست یا برچیده شده، ان رسم هم منقرض شده است. جایگاه حسین از زور و شمشیر هم نبود که برعکس در دوره هایی زور و شمشیر علیه بزرگداشت امام بود اما نتوانست ان را از بین ببرد. آنچه امام حسین را در این جایگاه نشانده است این بود که حرکت او پتانسیل کسب این جایگاه را داشت. شبکه ای از عوامل و نیازهای اجتماعی بوده که سه عنصر الگویی جویی و نمادین شدن و خلوص، آنها را پشتیبانی می کرد و اتفاقا بزرگترین آسیب ها را به گرامیداشت امام حسین، تحریف و کارهای خلاف شئون انسانی به نام حسین و ستم به نام حسین زده است. در گذشته جامعه هرگاه وضع موجود را با نمونه آرمانی علی و حسین مقایسه کرده و تضادها را دریافته بر آن شوریده است و امروز ممکن است زیرپرده نام آنها مردم دیر بفهمند اما وقتی فهمیدند مسائلی رخ می دهد که خوشایند هیچکس نیست. انسان علی الاغلب وفطرتا عدالت جوست و ظلم حتی به گناهکار هم مطبوع طبع او نیست. بیایید به نام حسین(ع) عدالت بورزید و دست از زندان ابزاری بردارید و احکام زنان و کارگران و ومعلمان و دگراندیشان صوفی و سیاسی را بخاطر امام حسین و بخاطر انسانیت و به حرمت این ماه محرم نقض کنید. اینکه می گویم در ماه محرم به دلیل این است که محرم یکی از چهارماه حرام است که جنگ و خشونت و خصومت در آن حرام و ممنوع است. در شرایط جنگی قرآن می گوید« أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم » که قطعا منظور از کفار، کفار حربی و درحال جنگ هستند. وقتی در شرایط جنگی باید با مردم و با هم مهربان باشیم درشرایط غیر جنگی مانند محرم که حتی جنگ با دشمن هم ممنوع است ما باید بیشتر با هم مهربان باشیم. به همین دلیل است که در تاریخ، پدیده های جالبی می بینیم. در محرم دسته های سینه زنی راه می افتادند جلوی زندان و سینه می زدند و خواستار آزادی زندانیان می شدند و حکومت هم عده ای از زندانیان را آزاد می کرد. تازه آنها مجرم بودند و ما می گوییم زندانیان گناهگار هم آزاد شوند چه رسد به زندانیان وجدان که جرمی هم نکرده اند. والله شبی نیست که بی اندوه زندانیان سر بر بالین بگذاریم. نمی دانم چرا متوجه رنجی که پدرو مادرها از حبس فرزندشان می کشند نیستند. مردم متوجه تضاد الگوها و مدل های آرمانی با واقعیت های زندگی شان شده اند. الگوی حسینی اتفاقا این روزها بیشتر جای خالی اش احساس می شود. صلح طلبی، عقلانیت، امر به معروف و نهی از منکر نسبت به علما و امرا، امروز یعنی ادامه راه حسین.
راهش جاوادنه تر باد
منابع ارجاع داده شده:
کسروی، احمد، شیعیگری. بی جا، بی نا، بی تا.
دورکیم، امیل، صور ابتدایی حیات مذهبی، ترجمه نادرسالارزاده. تهران، دانشگاه علامه طباطبایی، 1382.
لینک مطلب در سایت روزنامه سازندگی
https://saazandegi.ir/post-2184
کانال گفتارهای باقی
https://t.me/emadbaghi
وبسایت
www.emadbaghi.com
اینستاگرام https://instagram.com/emadeddinbaghi
فیس بوک
در کانال تگرام ذیل مطلب راز جاودانگی امام حسین که در سازندگی سه شنبه14شهریور1402 منتشر شده
بهروز:
جناب باقى عزيز، ممنون كه به اين موضوعات مى پردازيد. سابقه عزادارى براى امام حسين به زمان آل بويه برميگردد. جزئيات را خودتان بهتر ميدانيد و من به دنبال تكرار آنها نيستم. من ميخواستم موضوع را از جنبه ديگرى مطرح كنم و اميدوارم شما به فهم و پيشبرد آن كمك كنيد.
اگر فردى خصلت آزادگى داشته باشد اين خصلت در تمام مراحل زندگى آن فرد خود را بروز مى دهد. آزادگى خصوصيتى نيست كه يك شبه در يك نفر گل كند.
مرورى بر زندگى ٥٧ يا ٥٨ ساله امام حسين هيچ نشانه اى از آزادگى در زندگى او بدست نميدهد. اگر فرض كنيم تا قبل از صلح امام حسن، زندگى امام حسين تحت تاثير وقايع دوران حضرت على و امام حسن بوده و ديده نشده ولى بعد از صلح امام حسن ديگر بايد شاهد بروز علائمى از آزادگى امام حسين باشيم. در اين دوره ٢٠ ساله يعنى از سال ٤١ تا ٦١ شما حتى به اندازه انگشت هاى يك دست هم از امام حسين فعاليتى نمى بينيد. اين چه فرد آزاده اى است كه حداقل در ٢٠ سال آخر يعنى از ٣٧ سالگى تا ٥٧ سالگى هيچ كار در خورى انجام نداده؟ البته يكى دو سخنرانى و يكى دو نامه به معاويه و يك بار حمله به كاروان خراج در پرونده ايشان هست كه مى شود هر ٤ سال يك فعاليت! آيا اين براى اثبات آزادگى كافى است؟ به عنوان نمونه مقايسه كنيد با زندگى ابوذر كه چقدر به معاويه معترض مى شد. يا مثلا محمد حنفيه از مروان خواسته بود براى موالى هم از بيت المال حقوقى در نظر بگيرند ولى دريغ از چنين حركت هائى از امام حسين. اگر فرض كنيم شرايط براى فعاليت هاى سياسى سخت بوده براى مسائل اجتماعى هم نمى شد فعاليت كرد؟ نمى شد در مورد حقوق بردگان، زنان، موالى، اهالى متصرفات اسلامى، غير مسلمان ها، ميزان خراج و … هم فعاليت كرد؟
اگر تاسوعا و عاشورا را كه پر از داستان پردازى هستند از زندگى امام حسين برداريد هيچ چيزى در زندگى ايشان وجود ندارد كه او را مستحق لقب سرور آزادگان جهان كند.
حتى ده جمله حكيمانه از امام حسين وجود ندارد و تمام احاديثى كه به او منسوب كرده اند نظير اگر دين نداريد آزادمرد باشيد، اگر دين محمد جز با ….. پس اى شمشيرها مرا دريابيد، هل من ناصر ينصرنى و …. هم سخنان افراد ديگرى هستند.
بيشتر به نظر ميرسد امام حسين يك فرد كاملا عادى بوده كه در يك اشتباه محاسباتى براى كسب قدرت كشته شده. اين آخوندها بودند كه با مداحى براى امام حسين و بالا بردن جايگاه او و سپس او را جد خود خواندن شخصيت كاذبى از امام حسين ساختند.
اگر شما شواهدى از زندگى امام حسين داريد (نه از آن چند روز منتهى به عاشورا) كه او را شايسته عنوان سرور آزادگان نشان دهد لطفا ذكر كنيد ما هم استفاده كنيم.
با سپاس
Emad Baghi:
با سلام. در دوره امامت حسن(ع) طبیعی است که ایشان تابع است اما نامه بسیار مهم امام حسین به معاویه را حتما بخوانید. گمان می کنم تجدید نظر کنید.(سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۲)
بهروز:
با درود، من هم در عرايضم اشاره به يكى دو نامه و برخى كارهاى ديگر امام حسين كردم. ولى صحبت ما در مورد حداقل ٢٠ سال از زندگى يك انسان است.
بعلاوه، تابع امام حسن بودن منافاتى با انجام اعمالى كه از آنها آزادى خواهى برداشت شود ندارد. آيا منظور شما اينست كه امام حسين به خاطر تبعيت از امام حسن اگر ظلمى ميديد سكوت مى كرد؟ از حق مظلومى دفاع نمى كرد؟ از ظلم به برده اى انتقاد نمى كرد چرا كه تابع بود؟ اين تابع امام على يا امام حسين بودن پوشش ديگرى است بر اين كه نمى خواهيد اعتراف كنيد هيچ عملى كه بيانگر آزادمردى ايشان باشد سراغ نداريد. ولى به بهانه تابعيت از پدر (امام على) و تابعيت از برادر (امام حسن) هم شما و هم ساير كسانى كه اين سوال را از آنها كرده ام سعى در پاك كردن صورت مسئله كرده ايد.
اگر از امام حسين اعمالى سر زده من واقعا مشتاق شنيدن آن هستم. حداقل براى دوران بعد از صلح امام حسن كه ديگر امام حسين يك فرد ٣٧ ساله، بالغ و شناخته شده اى بودند.
سپاس
Emad Baghi:
با سلام و تشکر از بیان نقطه نظرات تان.
اولا امام علی و امام حسن در برابر ظلم بی تفاوت نبودند که تبعیت امام حسین از آنها با آزاد مردی معارض باشد. کار امام حسن به جنگ کشید ولی مغلوب شد.
دوم اینکه نامه بسیار مهم امام حسین به معاویه ونیز خطبه امام در منا که دوسال قبل از عاشورا بود دو مثال دیگر از منش وعقیده و سلوک اوست.
سوم اینکه چه کسی گفته اگر مثلاً نابغه ای در جهان بخاطر یک کشف یا اختراع، چهره ای جهانی و مشهور شد باید ثابت کنیم که در تمام زندگی اش دائم در حال اختراع کردن بوده است؟ بسیاری ازشخصیت های بزرگ تاریخ بخاطر یک کشف و یا یک فقط یک کتاب و یا یک قهرمانی و یک حرکت سرنوشت ساز و مهم به عنوان انسان بزرگی ماندگار شدند
چهارم اینکه شما به شدت تحت تأثیر گفتمان انقلابی هستید که از امام حسین یک انقلابی و چریک ساخته ولی همانطور که در نوشته ای -که به نظر می رسد نخوانده اید- آورده ام، امام حسین نه دنبال حکومت بود نه شهید شدن. او فقط دنبال اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر نسبت به علما و حکومت ( نه روسری زنان و …) بود و دنبال عزت و کرامت انسانی که وقتی یزید ایشان را سر دوراهی تسلیم و بیعت یا کشته شدن قرار داد، شهادت را بر ذلت ترجیح داد.
اصلا همین یک مورد برای تمام کارنامه زندگی یک انسان کافی است.
جسارتاً اگر خود شما شهامت همین یک انتخاب او را داشته باشید بهتر می فهمید چه می گویم. (چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲)
بهروز:
با درود، قسمت اول نوشته شما و من يكى است. من هم معتقد هستم امام حسين در زمان امام على و امام حسن هم امكان بروز روحيه آزادگى خود را داشته اند بويژه در دوران امام على و در منطقه تحت خلافت ايشون. ولى هيچ عملكرد قابل ذكرى از ايشان سر نزده وگرنه شيعيان آن را در بوق و كرنا ميكردند. كما اين كه جمله اگر دين نداريد لااقل آزادمرد باشيد را توى چشم عالم و آدم كرده و تكرار كرده اند.
سكوت شما در آوردن مثال هائى از منش و كارهاى امام حسين تا قبل از خلافت يزيد در واقع تائيد اين موضوع است كه مثالى وجود ندارد كه بياوريد.
با وجود مثال هائى كه زدم متوجه نشدم چرا تصور كرديد از ديدگاه چريكى به امام حسين نگاه كرده ام. من به دنبال موارد خيلى ساده تر هستم كه هر انسان معمولى بتواند از آنها الگو بردارى كند. مثلا آيا ايشان هرگز با موردى برخورد نكردند كه يك نفر حق شخص ديگرى را ضايع كند و امام به كمك بشتابد؟ آيا در اطراف او هيچ كس با برده اى بد رفتارى نكرد؟ اصلا ايشان با برده دارى مخالفت كرد؟ هيچ مردى زنى را كتك نزد؟ هيچ كس كم فروشى نكرد؟ هيچ گرسنه اى سر بى شأم بر بالين نگذاشت؟ هيچ كس در امانت خيانت نكرد؟ هيچ مردى براى زنى مزاحمت ايجاد نكرد؟ امام حسين در اين موارد چه كرده؟ ظاهرا هيچ كار چرا كه هيچ يك از نزديكان و دوستان و آشنايان آن حضرت اشاره اى به حركتى از امام حسين نكرده اند. حتى بعد از شهادت ايشان هم به كشته شدن “نوه رسول خدا” معترض شده اند و نه بيشتر.
آيا امام حسين يك بار در كارها به قنبر، برده على كمك كرد؟ يا زير بار برده اى را گرفت تا ديگران از او الگو بردارى كنند؟ چه كارى كرده كه بشود آن را الگو قرار داد؟
مثالى كه در مورد نوابغ آورديد هم كمى جاى شگفتى دارد. ممكن است كسانى تصادفا به اكتشاف يا اختراعى رسيده باشند ولى بسيارى از نوابغ، نبوغ آنها در سرتاسر زندگى شان كم و بيش نمود داشته. در كتاب “جزء و كل” بخش هائى از زندگى فيزيكدانان معاصر وجود دارد كه شاهدى بر عرايض من است. زندگى اسپينوزا، زندگى دكارت و پائولى و مادام كورى و … من واقعا نميفهمم چند نفر در تاريخ يك شبه از هيچى تبديل به نابغه شده اند كه شما مثال زديد.
اما در مواجهه با ظلم افراد عادى و بى مدعاى زيادى بوده اند كه بدون داشتن سابقه مبارزاتى حاضر به كنار آمدن با ظلم نشده و جان خود را بر سر آن گذاشته اند، مثال هاى آن هم آنقدر زياد است كه نيازى به تكرار من ندارد. اما به اين افراد لقب سرور آزادگان عالم داده نشده.
خلاصه اين كه من در پى كم اهميت جلوه دادن عملكرد امام حسين براى بيعت نكردن با آنچه ظلم ميدانست نيستم. اعتراض من به بيش از حد بزرگ كردن شخصيت اوست. از نظر من امام حسين يك انسان كاملا معمولى بوده كه به خاطر موقعيت خانوادگى در شرايطى قرار گرفت كه خود را بيشتر محق به خلافت ميدانست تا يزيد. بعلاوه، بيعت با يزيد پشت پا زدن به همان اعتبار خانوادگى و پدر و برادر بود. او در اثر يك اشتباه محاسباتى و به اميد پس گرفتن قدرت حركتى كرد كه او را در موقعيت انتخاب بين مرگ و بيعت قرار داد و ناچار شد جنگيدن و كشته شدن را انتخاب كند.
در پايان، من بين انتخاب مرگ و بيعت قرار نگرفته ام و نميدانم در آن شرايط چه خواهم كرد ولى اگر منظور شما اينست كه كسانى متوجه منظور شما مى شوند و امام حسين را ارج مى نهند كه حتما در چنان شرايطى مرگ را بر بيعت با ظالم ترجيح ميدهند، با عرض پوزش به نظرم بايد در اين نتيجه گيرى تجديد نظر بفرمائيد.
اين را هم اضافه كنم كه نوشته شما را پيدا نكردم كه مطالعه كنم ولى از عناوينى كه گفته ايد مى توانم محتويات آن را حدس بزنم، از ديدگاهى كه به موضوع نگاه مى كنيد نوشته شما قابل ستايش است.
Emad Baghi:
دوست عزیز با سلام مجدد.
گرچه به دلیل تعدد مسئولیت های اجتماعی و کارهای نوشتاری و تحقیقاتی، همواره شرمنده ام که فرصت پاسخگویی به تک تک عزیزان را ندارم و هدف از باز گذاشتن کامنت هم عمدتاً دریافت و بهره مندی از نظرات کاربران بزرگوار درباره مطالبی است که مینویسم و نه پاسخ دادن به آنها، اما به احترام ادب شما در نقد، نکاتی را عرض می کنم و امیدوارم نیازی به ادامه بحث نباشد که سبب بدعهدی در دیگر تعهداتم شود.
۱- انتظاری که شما از تاریخ گذشتگان دارید اشتباه است. در مورد بسیاری از وقایع و چهرههای تاریخی، اطلاعات بسیار اندک و ناقص هستند. در مورد امام حسین هم چنانکه در مقدمه کتاب جامعه شناسی کوفه و قیام امام حسین آوردهام حجم اطلاعاتی که قابل استناد و اتکا است شاید از چهار پنج صفحه تجاوز نکند با این حال چطور انتظار دارید در منابع تاریخی با این جزئیاتی که شما انتظار دارید در مورد امام حسین یا هر شخصیت دیگری گزارش شده باشد؟
۲- همین اندازه اطلاعات اندک موجود هم برای داوری مفید است. هرچند همانطور که گفتم برای تجلیل از امام حسین همان انتخاب بینظیر او در عاشورا کفایت میکند و شما اصرار دارید با اشاره به اینکه از گذشته او چیزی دیده نشده (البته جسارتا شما نخوانده و اطلاع نداشتهاید) این حرکت عظیم تاریخی را کم اهمیت کنید که با این روش می شود بسیاری از قهرمانان تاریخ را بیاعتبار کرد اما در همان اندک اطلاعات موجود درباره امام حسین هم نکات مهمی از گذشته وجود دارد:
– در دوره حکومت پدر و برادرش هیچگونه امتیاز طلبی و رانت خواری نکرد.
– اخبار و روایاتی نشان دهنده مخالفت امام حسین با خشونت اعراب در حمله به ایران است.
– تلاش برای مقابله با حمله خشونت آمیز به عثمان با وجود اختلافات زیادی که با عثمان داشتند.
– جمله امام حسین بعد از تدفین برادرش که گفت اگر وصیت او نبود که کمترین قطره خونی ریخته نشود به شما نشان میدادم چگونه عمل میکردم، که نشان دهنده عقیده پرهیز از خشونت و خونریزی در عصر خشونت گرایی است.
– روایاتی که در مورد بخشش های امام حسین و کمک به فقرا و نیازمندان وجود دارد.
– در زمانهای که برده داری رسم رایج زمانه بود و حتی تا قرن هجدهم در آمریکا و اروپا وحشیانهترین رفتارها با آنها میشد این خبر که امام حسین کنیزی را فقط به خاطر اینکه یک شاخه گل داده بود آزاد کرد و مورد انتقاد دیگران قرار گرفت و….
۳- گفته بودم بعضیها به خاطر یک اختراع، جهانی شدهاند نه اینکه یک شبه خواب نما شده و مخترع شدهاند. امام حسین هم اگر فقط به خاطر عاشورا قهرمان شده باشد معنایش این نیست که هیچ زمینه فکری و شخصیتی نداشته و ناگهان قهرمان شده و همین نکته خودش دلالت بر شخصیت قبلی او می کند.
۴- گفتهاید «نوشته شما را پيدا نكردم كه مطالعه كنم ولى از عناوينى كه گفته ايد مى توانم محتويات آن را حدس بزنم». در حد حدس زدن در ذهن اشکالی ندارد اما اگر انسان بخواهد مطلبی را نقد کند و بنویسد منطقاً باید آن را خوانده باشد و نمیشود به حدسیات اکتفا کرد. مطلبی را نقد کرده و نخوانده اید در حالی که زیر لینک همان کامنت گذاشتهاید. در همانجا به این موضوع که چرا با وجود اینکه افراد زیادی که در راه عقیده جان باخته اند زیاد بودهاند اما امام حسین دست کم در برخی جوامع مانند ما بیشتر درخشیده صحبت شده است.
البته آنچه گفتهام یک نظر استو دیگران میتوانند موافق یا مخالف ان بوده و نقد یا تکمیل کنند.
پاینده باشید. چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲
بهروز:
با سلام دوباره ضمن تشكر از توضيحات شما،
فقط عرض كنم كه نوشته شما را نقد نكردم بلكه از موضوع براى بحث در مورد امام حسين استفاده كردم.
همين كه ما در يك محيط همراه با احترام در مورد يك موضوع صحبت مى كنيم به خودى خود ارزشمند است.
هدف، متقاعد شدن من و شما نيست. ديگران هم اين مباحث را مى بينند و نتيجه گيرى خودشان را دارند.
باز هم ممنون كه با وجود مشغله زياد، براى پاسخ دهى وقت گذاشتيد.
بدرود
براى جلوگيرى از ابهامات، اين توضيح را اضافه كنم كه هيچكدام از نوشته هاى بالا به معنى مخالفت من با آقاى باقى نيست. سابقه آشنائى من با ايشان به حدود سال ١٣٧٠ برميگردد كه هنوز نسخى از كتاب «کاوشی درباره روحانیت» ایشان را میشد پیدا کرد. از آن زمان به ایشان ارادت داشته و دارم. در آن دوران من هم مانند ایشان باورمند و مقید به دین اسلام و تشیع بودم. هر چند امروز خط فکری من از آقای باقی جداست ولی همچنان برای ایشان و فعالیت های حقوق بشری ایشان و سایر زمینه ها، متواضعانه احترام قائل هستم.
Y S: از تیز کردن تیغ مذهب دست برداریم که نتیجه اش را در طول تاریخ و به چشم خود با قرائت های مختلف در ایران، عراق، افغانستان و عربستان و کشورهای دیگر دیدیم.
Emad Baghi:
این نوع مواضع ضد مذهبی اتفاقاً بیشتر به تیز کردن آنچه شما میگویید کمک میکند. از نظر عقلی، علمی و منطقی هم اگر میگفتید از تیز کردن تیغ دین حکومتی خودداری کنیم درست بود چون به گفته جامعه شناسان لاییک مانند دورکیم، دین در حوزه عمومی منافع بسیار دارد.
آنچه در طول تاریخ پرخطر و زیانبار بوده تبدیل شدن دین به ابزار قدرت سیاسی است.
Y S: به قول آقای ملکیان، به هنگام انتخاب بین تقلیل مرارت و تقریر حقیقت، اولویت با تقریر حقیقت است.
Emad Baghi:
اینها شعارهای خوبیست و به درد عالم روشنفکری می خورد نه واقعیت های اجتماعی که انسان را در محاصره خود در آورده اند. لزوم تقریر حقیقت سخنی درست ولی خیلی کلی است که افراد میتوانند پشت آن مخفی شوند و از انجام وظیفه خود و تقلیل مرارت بگریزند. یک مدافع حقوق بشر تلاشش بر تقلیل مرارت است. تقلیل رنج مردمان نه در تعارض با تقریر حقیقت بلکه خودش یکی از مصادیق عینی حقیقت است. چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲