این روزها بازار صدور احکام و تأیید آنها علیه متهمان سیاسی و یا اصطلاحاً امنیتی به شدت داغ شده است. قاعدتاً فرصتی برای پیگیری و بررسی تک تک این احکام و داوری در بارۀ آنها برای ناظران منفرد وجود ندارد.
در واقع، هر ناظری فقط در مورد کیفیت حکم کسانی که از نزدیک یا دور میشناسد، قادر است به روشنی و صراحت نظر دهد، اما این بدان معنا نیست که حکم کسانی را که نمیشناسد، لزوماً منصفانه بداند.
در “کتاب مقدس” آمده است: تو قلب غریب را میشناسی، زیرا خود در سرزمین مصر غریب بودهای!
من که به سهم خود رنج فشار برای اعتراف به کارناکرده را با تمام وجودم چشیدهام، هر گاه متهم یا محکومی از اجبار خود به اعتراف سخن میگوید، روحم زخم برمیدارد.
عموم اهل فن، حتی فقیهان بلندپایه بارها تکرار کردهاند که “اعتراف” فقط در شرایط آزاد و به صورت اختیاری قابل استناد است و اگر شبهۀ اعمال فشار در میان باشد، حجیت ندارد.
با این همه، بسیاری از قضات دادگاههای انقلاب بر مبنای اعتراف متهمان حکم صادر میکنند و سخن آنان را در مورد شرایطِ اعترافگیری مسموع نمیدانند.
فیلم “اشباح گویا” به کارگردانی میلوش فورمن، بهترین و اثرگذارترین روایتِ بیاعتباری اعتراف در غیاب مدارک و ادلۀ متقن است. ای کاش تمام مسئولان کشور بخصوص مسئولان قضایی و قضات دادگاههای انقلاب، یک بار این فیلم را تماشا میکردند!
واقعیت این است که با مطالعۀ متن عمادالدین باقی و سیدمحمود علیزادۀ طباطبایی در بارۀ حکم دکتر حسن قرهحسنلو و همسرش دلم شکست. اگر حتی بخشی از حرفهای این دو چهرۀ مطلعِ از روند کار پرونده صحیح باشد، به روح و وجدان آدمی چنان زخمی میزند که التیام آن جز به گذشت روزگاران امکانپذیر نیست.
سکوت قوۀ قضائیه و یا توضیح ناکافی و بدونِ اقناعِ آن در مورد سخنان عماد و آقای طباطبایی، معنایی جز صحت گفتار آنان در بارۀ پروندۀ دکتر قرهحسنلو و همسرش ندارد و این تکرار فاجعهای است که صورت عادی به خود گرفته است.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad