🖍️چگونه سخنان طبری به اسم روایات امام باقر(ع) ثبت شد و قرن ها مفسرین و فقها به آن استناد کردند؟.
🖍️منظور از «اولُ ظالمٍ» در زیارت عاشورا که عده ای مصداق آن را خلفا دانسته اند «قابیل» است.
🖍️ این روایت که حضرت زینب اولین کسی بود که قمه زد از نظر سندی مردود است.
روزنامه سازندگی،ش۹۴۴سه شنبه۴خرداد۱۴۰۰ص۱۰ بخشی از مقاله زیر را منتشر کرده است.
معرفی کتاب:
«پرتوهایی از پیشوایان رحمانی: تکنگاریهایی دربارة چهارده معصوم»، تأليف: احمد عابدينی، تهران : انتشارات گواهان، ۱۳۹۹ با همکاری انتشارات سرایی به تازگی روانه بازر کتاب شده است.
نویسنده کتاب یکی از مجتهدان و اساتید حوزه علمیه و دانشگاه اصفهان و از دست پروردگان و برخاستگان مکتب فکری، فقهی و سیاسی آیت الله منتظری است که تاثیرات این مکتب فکری را در نوع نگاه او و نوشته هایش می توان مشاهده کرد. یکی از ویژگی هایی که در نوشته های وی تاثیر گذاشته این است آیت الله عابدینی با فضای مجازی، پرسش ها و شبهات نسل جوان و جامعه در تعامل فعال است و پاسخهای درخور ذهن و فکر آنها را ارائه می کند. چون نگاه امروزی هم دارد پاسخهای به روزتر و البته درون دینی می دهد که در همین کتاب نیز بیشتر به چشم میآید. محصول همه تعامل ها، چالش ها و پاسخ به پرسش ها اما در قالب غیر جدلی و منظم است و مجموعه این مقالات، درباره پیشوایانی که شیعه معصوم می داند، این کتاب را شکل داده اند. به همین دلیل برخی مقالات جنبه خطابی داشته و برخی جنبه نوشتاری دارند وهمه مطالب کتاب از سبک و سیاق واحدی پیروی نمی کنند و وزن یکسانی ندارند. اگر نام مجموعه مقالات یا گفتارها داشت این تفاوت سیاق از پیش برای مخاطب قابل پیش بینی بود.
برای مثال در مقاله « بررسی فوايد و زيان های اخلاقی ـ هدايتیِ علم غيب پـيامبر و رهبران دینی» به پاسخ این پرسش می پردازد که آیه 188 سوره اعراف با دلیل، علم غیب را از پیامبر نفی میکند و میگوید: اگر پیامبر علم غیب داشت باید بدی و ضرری به او نمیرسید و در تجارتها سود فراوان میبرد و چون چنین نیست پس علم غیب ندارد. حال سؤال اصلی این است که اگر قرآن می خواهد علم غیب را از پـیامبر نفی کند چرا در برخی آیات تلاش می کند اجمالاً آن را اثبات کند و اگر نمی خواهد نفی کند چرا با صراحت اثبات نمی کند و محدودة آن را مشخص نمی سازد؟». نویسنده سپس به پاسخ تفصیلی به پرسش مطرح شده می پردازد.
گفتار دیگر کتاب تحت عنوان« شيوة برخورد پـيامبر و ائمه با اشتباهات و اذيت های ديگران، مبحثی اخلاقی و مورد نیاز جامعه است و سی و شش مورد از رفتارها و برخوردهای پیامبر و امامان را با منتقدان بیان کرده است که فاصله آنها را با پیروانی که مدعی الگوگیری هستند نشان می دهد. سه مقاله نیز درباره حضرت زهرا و خطبه خوانی او و سبک رفتاری اش و جایگاهش در قران دارد. مقاله ای درباره چرایی صلح امام حسن و مقاله ای درباره امام حسین دارد اما گفتاری که بیشتر درخور توجه است بحث کارشناسی اش(در قالب یک مصاحبه) درباره زیارت عاشورا است که می گوید زیارت امام حسین در هر روزی مستحب است اما زیارت عاشورا فقط برای روز عاشورا است و دلایلی را ذکر می کند. دیگر اینکه منظور از «اولُ ظالمٍ» در زیارت عاشورا که عده ای مصداق آن را خلفا دانسته اند او می گوید منظور از اول ظالم، «قابیل» بوده واشکالاتی که به این نظرش گرفته اند را پاسخ می دهد و نیز لعن خلفا را خلاف وحدت مسلمین می خواند .
مصاحبه ای هم درباره قمه زنی دارد و می گوید: «آنچه امروزه در ملأ عام، پیش چشم هزاران نفر انجام میشود و فیلمهای آن در سراسر جهان پخش میشود و اسلام را خشن و شیعه را خشونتطلب و سنگدل معرفی میکند و باعث میشود بسیاری از مردم به اسلام بدبین شوند، حتماً موردنظر علمای سابق نبوده است و نباید انجام شود، چون شرایط امروز کاملاً متفاوت میباشد.(ص242-241). همچنین این روایت که حضرت زینب اولین کسی بود که قمه زد را از نظر سندی رد می کند. ولی می گوید بنابراین اگرچه قمهزنی بد است ولی با باطوم و زور جلوی آن را گرفتن بدتر است. باید کارهای فرهنگی انجام داد تا خود افراد با عقل شان بفهمند که چه انجام دهند و چه انجام ندهند.
در پایان هم افزوده است:«در بحث قمهزنی، چون روایت خاصی بر حرمت، وجوب، استحباب و یا کراهت آن نداریم، در منطقۀ الفراغ واقع میشود و انجام یا ترک آن دلیلهای عقلایی می خواهد و حکومت باید با قانع کردن عقل افراد تلاش کند آنان را از این کار منصرف سازد نه اینکه نوبت به تعارض دو فتوا برسد یا حکومت بخواهد با زور حرف خود را به کرسی بنشاند.» ولی با وجود اینکه اقناع مردم اصل است اما حکومت باید جلوی بعضی کارها را بگیرد.».
اما یکی از فصول خواندنی کتاب «بررسی حديث های خيالي در مجمع البيان و التبيان» است که حاصل تتبعات خود نویسنده است، گرچه در ادامه کار مشابهی از سوی آیت الله صالحی نجف ابادی است اما با همکاری شاگردان و دستیاران تحقیق، یافته های تازه تری به دست آورده که بسیار به کار دین پژوهان و مجتهدان می آید.
نویسنده ابتدا اشاره می کند به اکتشاف علمی آيت اللّه صالحي نجفآبادی، در کتابی با عنوان «حدیثهای خيالي در مجمعالبیان» که بيست حدیث از تفسير مجمعالبیان نوشته مرحوم طبرسی (م 584) نقل كرده كه پيش از آن در تفسير «التبيان» شيخ طوسي نيز آمده است و شیخ طوسی (م 460)آن ها را از تفسير «جامع البيان» أبوجعفر محمد بن جریر طبري (م 310) گرفته است. شیخ طوسی، سخن او را با عنوان «قال ابوجعفر» نقل کرده است و چون آن روزهـا تـكثير كتاب ها به واسطه كاتبان صورت می گرفته، كاتبان فكر كرده اند كه مراد از «أبوجعفر»، امام باقر است که کنیه اش ابو جعفر (پدر امام جعفر صادق) بود لذا در «التبيان» پس از لفظ ابوجعفر «علیه السلام» یا «ع» را گذاشتهاند و صاحب مجمعالبیان یقین کرده که این سخنان از امام باقر است. به همین خاطر معمولاً پس از آوردن ابوجعفر، کلمه «الباقر» را نیز اضافه کرده و گاهی ابوجعفر را حذف کرده و بهجای آن «الباقر» را گذاشته اسـت. بنابراین سخن طبری در مجمعالبیان به سه صورت ابوجعفر الباقر (ع)، ابوجعفر (ع) و الباقر (ع) منعکسشده و از آنجا به دیگر تفاسیر منتقل شده است.
نویسنده افزوده است: «مرحوم صالحی فرموده به صورت اتفاقی به اين بيست مورد برخورده است، بنابراين احتمال وجود چنين اشتباهي در دیگر احاديث مجمعالبیان منتفي نيست. اگر بخواهيم مقايسه اي بكنيم شايد بتوانيم آنچه را فقيهان موشكاف و محقق درباره كتاب «فقه الرضا» گفته اند، نظير همين كشف مرحوم صالحي دانست. «فقه الرضا» كه كتاب فقهي علي بن حسين بن موسي بابويه قمي بوده كم كم به نام كتاب فقه علي بن موسي، معروف شده است و برخي كاتبان جلوي آن حرف «ع» يا «عليه السلام» را گذاشته اند و بعدي ها براي اقتصار به جاي فقه علي بن موسي نام فقه الرضا را به كار بردهاند.»
اقای عابدینی می نویسد: «آنچه اینجانب را به تحقيق واداشت اين بود كه با خواندن نوشته مرحوم آیتالله صالحي، درباره همه احاديث مجمعالبیان كه با عنوان سخن أبي¬جعفر نقل شده به شك افتادم بهویژه كه احاديث تفسيري معمولاً سند ندارد تا از راه سند به صحت و سقم آن پي برده شود و چنين احتمال در تمامي احاديثي كه در مجمعالبیان يا دیـگر کـتاب¬هـای تـفسيري از امام باقر نقل شده نيز به ذهن مي آيد.
در ضمن تحقيق متوجه شديم كه علاوه بر اشتباه شدن نام أبوجعفر طبري با أبوجعفر باقر، يكي از قرّاء ده گانه قرآن یعنی أبوجعفر يزيد بن قعقاع مخزومي مدني متوفاي 130 هم با نام حضرت باقر اشتباه شده است؛ مثلاً در ذيل آيه 42 از سوره مائده در تفسير تبيان آمده است: «قرء السُحُت ـ بضم السين و الحاء ـ ابن كثير و اهل البصرة و الكسائي و أبوجعفر (ع) و الباقون بإسكان الحاء یعنی كلمه «سحت» را ابن كثير و اهل بصره و كسائي و امام باقر (ع) «سُحُت» خوانده اند و بقيه «سُحْت» خوانده اند»، در حالي كه با مراجعه به كتاب «القرائات العشر المتواترة فی هامش القرآن الکریم» معلوم میشود که أبوجعفر يكي از قرّاء ده گانه است و نامش يزيد بن قعقاع بوده است».
نویسنده سپس هشت نمونه تازه تر از وقوع این اشتباه را با ذکر ادله و مستندات بیان کرده که نشان می دهد افزون بر بیست حدیثی که مرحوم صالحی شناسایی کرده است در چندین مورد دیگر هم میان نام طبری( ابوجعفر) با امام باقر(ابوجعفر) اشتباه شده است. در اینجا سه نمونه از هشت مورد یافته نویسنده گرانقدر ذکر می شود:
1 . ذیل آیه: هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ.
الف: طبري در جـامع البــيان نوشته:
«مقصود از مؤمنين در آیه «انصار» میباشند»؛یعنی اوست که تو را به یاری خود و به وسیله انصار تأیید کرد.
ب: مرحوم شيخ طوسي در التبيان نوشته:
«والمراد بالمؤمنين الانصار و هذا قول أبي جعفر(ع) و السدّي و بشر بن ثابت الانصاري»؛مراد از مؤمنان انصار است و این نظر ابوجعفر و سدی و بشر بن ثابت انصاری است.
ج: مرحوم طبرسي در مجمع البيان نوشته:
«و أراد بالمؤمنين الانصار و هم الاوس و الخزرج عن أبي جعفر(ع) و اكثر المفسرين»؛ (خدا) با لفظ المؤمنین انصار را که همان اوس و خزرج هستند قصد کرده است. این نظر ابوجعفر(ع) و بیشتر مفسران است.
نتیجه: بيان مرحوم طبرسي باعث به وجود آمدن يك حديث جعلي در مجمعالبیان شده است.
2 . آيه: لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلا لَوَلَّوْا إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُون.
الف: ابوجعفر طبری از إبن عباس نقل کرده كه «مُدَّخّل» در آيه به معناي «راه های زیرزمینی» است. و خود ايشان نيز همين معنا را در تفسير آيه مذكور قبول کرده است.
ب: مرحوم شيخ طوسي در تبيان نوشته:
«و قال ابن عباس و أبوجعفر (ع) و الفرّاء: المدّخل الاسراب في الارض»؛ و ابن عباس و ابوجعفر (ع) و فراء گفته¬اند: «مُدَّخَل» به معنای «سرداب¬کندن در زمين» است.
در اين عبارت مرحوم شيخ، مراد از «أبوجعفر» يقيناً إبن جرير طبري است، زيرا او را بين إبن عباس و فرّاء قرار داده و در عرض آنان دانسته است و از قول آنان واژه «مُدَّخل» را معنا کرده است.
ج : مرحوم طبرسي در مجمع نوشته:
وقيل: اسراباً في الارض، عن ابن عباس و أبي جعفر عليه السّلام و گفته شده «مدخل» سرداب کندن در زمین است. اين نظر ابن عباس و ابوجعفر علیه السلام است.
نتیجه: از كلام مرحوم طبرسي يك حديث خيالي ديگر در مجمعالبیان اضافه شده است.
سوم: مورد دیگر که برای محققان امروز به ویژه کسانی مانند صاحب این قلم درخور توجه است که در زمینه دین و حقوق بشر تحقیق می کنند و با مجازات سنگسار مشکل جدی دارند و بحث مبسوطی در سست کردن مبنای دینی و بیان تعارض آن با حقوق بشر و دین را در جلد نخست کتاب حق حیات تقریر کرده، این است که :
الف: مرحوم شيخ طوسي در ذيل 41 سوره مائده(وَمِنَ الَّذِينَ هَادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوَاضِعِه.) قصه¬اي طولاني از أبوجعفر و جماعتي از مفسران نقل كرده كه از خود عبارت معلوم می شود که مرادش امام باقر نیست وگرنه اسم او را کنار مفسران ذکر نمی کرد. عبارت شیخ طوسی این است: «قال أبوجعفر و جماعة من المفسرين ذكرنا اسمائهم…». ابوجعفر و گروهي از مفسران كه اسامي آنان را ذكر كرديم گفتند:…
معلوم میشود كه مرادش امام باقر نيست وگرنه اسم او را كنار مفسران ذكر نمیکرد.
ب: در چاپ، حرف «ع» پس از اسم أبوجعفر چاپ شده است.
ج: متأسفانه در مجمعالبیان ذيل آيه در بحث شأن نزول، اسم أبوجعفر به «الباقر(ع)» تغيير يافته و نوشته: «قال الباقر(ع) و جماعة من المفسرين…» ؛ امام باقر(ع) و گروهي از مفسران گفتند:…
د: از آن¬جا به تفسير نور الثقلين (ج1، ص 629) سرايت كرده است و اين يكي از احاديث خيالي شده است.
البته بعيد نیست كه مرحوم طبرسي، «قال أبوجعفر» نوشته باشد و در عصرهاي بعدي توسط منشیهای بیاطلاع، أبوجعفر به الباقر (ع) تبدیلشده باشد؛ زيرا حديث نبودن اين قصه بسيار روشن است.
بنابراین چهارمین حديث خیالی، قصهاي است كه درشأن نزول آيه 41 سوره مائده بيان شده است.
و قال أبوجعفر (ع) و جماعة من المفسرين ذكرنا أسماءهم: إن امرأة من خيبر ـ في شرف منهم ـ زنت و هي محصنة فكرهوا رجمها، فأرسلوا الي يهود المدينة يسألون النبي طمعا أن يكون أتي برخصة، فسألوه، فقال: «هل ترضون بقضائي؟» قالوا: نعم، فأنزل الله عليه الرجم، فأبوه. فقال جبرائيل: «سلهم عن إبن صوريا، ثم اجعله بينك و بينهم».
فقال: «تعرفون شاباً أبيضا أعورا أمردا يسكن فدكاً يقال له إبن صوريا؟»، قالوا: نعم، هو أعلم يهودي علي ظهر الأرض بما أنزل الله علي موسي.
قال: «فأرسِلوا إليه». فأرسَلوا؛ فأتي. فقال له رسول اللّه: «أنت عبداللّه بن صوريا». قال: نعم. قال: «أنت أعلم اليهود»؟ قال: كذلك يقولون. قال رسولالله: «فإنّي أناشدك اللّه الذي لا إله إلا هو القوي إله بني اسرائيل الذي أخرجكم من أرض مصر و فلق لكم البحر فأنجاكم و أغرق آل فرعون و ظلل عليكم الغمام و أنزل عليكم المنّ و السلوي و أنزل عليكم كتابه فيه حلاله و حرامه، هل تجدون في كتابكم الذي جاء به موسي الرجم علي من أحصن؟»
قال عبداللّه بن صوريا: نعم، والذي ذكرتني لولا مخافتي من ربّ التوراة أن يهلكني إن كتمت ما اعترفت لك به، فأنزل اللّه فيه: يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُو عَنْ كَثِير، فقام إبن صوريا فوضع يديه علي ركبتي رسولالله ثم قال: هذا مقام العائذ باللّه و بك أن تذكر لنا الكثير الذي أمرت أن تعفو عنه؛ فأعرض النبي عن ذلك، ثمّ سأله ابن صوريا عن نومه و عن شبه الولد بأبيه و اُمّه و ما حظّ الأب من أعضاء المولود؟ و ما حظ الاُمّ؟
فقال: «تنام عيناي ولاينام قلبي و الشبه يغلبه أيّ الماءين علا و للأب العظم و العصب و العروق و للاُمّ اللحم و الدم و الشعر». فقال: أشهد أنّ أمرك أمر نبيّ و أسلم، فشتمه اليهود.
ابوجعفر و جماعتي از مفسران كه اسامي آنان را قبلاً ذكر كرديم، گفتند: خانمی داراي شوهر از اشراف خیبر زنا کرد و دوست نداشتند که سنگسارش کنند، به یهود مدینه نامه نوشتند که از پیامبر اسلام حکمش را بپرسند، بدان امید که رخصتی بیابند. از حضرت پرسیدند، جواب داد: آیا به قضاوت من راضی می شوید؟ گفتند: بله. آنگاه خدا حکم سنگسار را نازل کرد و قبول نکردند. جبرئیل گفت: از آنان دربارۀ ابن صوریا بپرس. آنگاه او را میان خودت و آنان داور قرار بده. پیامبر فرمود: آیا جوانی سفید، بی ریش، یک چشمی، ساکن خیبر که به او ابن صوریا گفته می شود می شناسید؟ گفتند: بله، او داناترین یهودیان به آنچه خدا بر موسی نازل کرده است، می باشد. فرمود: به دنبال او بفرستید. به دنبالش فرستادند، آمد، پیامبر به او فرمود: تو عبدالله پسر صوریا هستی؟ گفت: بله. فرمود: تو دانشمندترین یهودی هستی؟ گفت: این چنین می گویند.
پیامبر فرمود: به خدای یگانه ای که بنیاسرائیل را از شهر خارج کرد و برایتان دریا را شکافت و شما را نجات داد و فرعونیان را غرق کرد و بر شما سایبان انداخت و بر شما گزانگبين و بـلدرچـين نـازل کرد و بر شمـا کتابش را که حلال و حرامش در آن است نازل کرد. آیا در کتاب شما که موسی آن را آورده است بر زن زناکار شوهردار، حکم سنگسار را نمییابید؟ عبدالله بن صوریا گفت: بله [مییابیم]. آنوقت آیـه «يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَيَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتابٌ مُبين» نـازل شد و ابن صوریا برخاست و دست روی زانوی پیامبر نهاد و گفت در این مقام به خدا به تو پناه می¬برم که نکند بسیاری از اموری که امر شدهای آن ها را عفو کنی، متذکر شوی. پس پیامبر از افشای بیشتر، خودداری کرد. بعد، ابن¬صوریا از خواب پیامبر از شباهت فرزند به پدر و مادر و بهرۀ پدر از فرزند پرسید. پیامبرجواب داد: چشمانم میخوابد و قلبم نمیخوابد. و آب هر یک غلبه یافت بچه شبیه او میشود و استخوان و عصب و رگها از پدر است و گوشت و خون و مو از مادر. ابن صوریا گفت شهادت میدهم که تو پیامبری و مسلمان شدم، آنگاه یهودیان به او دشنام دادند.
بررسي: در قصه آمده بود: آنگاه حكم سنگسار نازل شد، در حالي كه ما در قرآن حكم سنگسار را نمييابيم. علاوه بر اين، از مجموع عبارات معلوم میشود كه اين حديث نيست، بلكه قول طبري است؛ زيرا در آخر عباراتش گفته: «فهو من صفة قوم من يهود سمعوا الكذب علی اللّه في حكم المرأة التی كانت بغت فيهم و هي محصنة و أن حکمها في التوراة التحميم و الجلد و سألوا رسولالله عن الحكم اللازم لها و سمعوا ما يقول فيها قوم المرأة الفاجرة قبل أن يأتوا رسولالله محتكمين إليه فيها؛ و إنما سألوا رسولالله عن ذلك لهم ليعلموا أهل المرأه الفاجرة ما يكون من جوابه لهم، فإن لم يكن من حكمه الرجم رضوا به حكماً فيهم و إن كان من حكمه الرجم حذروه و تركوا الرضا به و بحكمه؛ این از ویژگی¬های قوم یهود است که در حکم زن داراي شوهري كه میان آنان زنا کرد دروغ بستند و گفتند حکمش در تورات تحمیم (سیاه کردن و بر الاغ نشاندن) و شلاق است و از پیامبر درباره حکمش پرسیدند. و قبل از این که نزد رسول خدا بیایند از خویشاوندان زن زناکار حکمی را که خواهان آن بودند، پرسیدند و تنها از پیامبر به این جهت پرسیدند تا خویشاوندان زن بدانند جوابش چیست؟ اگر حکمش سنگسار نبود به آن راضی شوند و اگر حکمش سنگسار بود از آن احتراز کنند».
اين حديث ساختگي به كتاب هاي ديگر نيز سرايت كرده است؛ برای مثال در تفسير نورالثقلين اینگونه آورده شده که:
«قال الباقر وجماعة من المفسرين: ان امرأه من خبير ذات شرف بينهم زنت مع رجل… ؛ امام باقر و گروهی از مفسران گفته اند که زن دارای شرافتی از خیبر با مردي زنا کرد…»
در تفسير الميزان هم پس از ذكر اين داستان آمده:« طبرسی در مجمع البیان علاوه بر روایت از امام باقر به روایت جماعتی از مفسران اسناد داده است و مطلبی قریب به اول قصه در جوامع اهل سنت و تفسیرهایشان به چند طریق از ابو هریره و براء بن عازب و عبدالله بن عمر و ابن عباس و دیگران، روایت شده است و ذیل قصه در الدرالمنثور از عبد پسر حمید و ابی الشیخ از قتاده روایت شده و از ابن جریر و ابن اسحاق و طبرانی و ابن ابی شیبه و ابن عباس و دیگران از ابن عباس نیز نقل شده است.
متأسفانه با اینکه صاحب الميزان دانسته است كه اين قصه از طريق هاي متعدد اهل سنت نقل شده و از طريق شيعه هيچ نقلي نداشته است، اما با اين حال درباره آن هيچ ترديدي ننموده است.
پس اين قصه اصلاً ربطي به شيعه ندارد. عجیبتر از همه برخورد آیت الله جوادی آملی، صاحب تفسیر «تسنیم» است، تفسیر تسنیم حداقل ده سال پس از چاپ کتاب مرحوم صالحی چاپ شده است که با داشتن امکانات فراوان سـزاوار بـود از نظریة آقای صالحی با خبر شود و در تسنیم به آن جواب دهد یا راه اشتباه نپیماید، ولی در جلد 22 از صفحه 474 تا 476 متن این قصه يا حدیث ساختگی را با عنوان قال الباقر آورده و در صفحه 478 از قول صاحب المیزان این شأن نزول را بر شأن نزول نقل شده از تفسیر علی بن ابراهیم ترجیح داده و مستندات آن را از تورات نقل کرده است و در صفحه 507 سطر7 با افزودن کلمه [نیز] به مخاطب القا میکند که در قرآن نیز حکم رجم و سنگسار برای زناکار وجود دارد!
نویسنده در پایان این بحث با عنوان یادآوری نکته ای فقهي و تاريخي می نویسد: «برخي از محققان به خاطر نبودن آيه¬اي درباره سنگسار نمودن زناكار در قرآن، بهسوی انكار آن در شريعت اسلام متمايل شدهاند؛ اما مشكل آنان روايات فراواني است كه دلالت مي¬كند سنگسار در سنّت بوده و در زمان پيامبر انجامشده است. خصوصاً ماعز بن مالك و چند زنِ يهودي رجم شده اند. حال اگر معلوم شود حداقل آنـچه درباره رجم يهودي ها به دست پيامبر نقل شده سند ندارد و مراد از أبوجعفر، در تبيان و مجمعالبیان امام باقر نيست، كمي راه آن محققان هموارتر میگردد»(صفحات 283-261).
کتاب پیشوایان دینی مجموعه گفتارهایی است که برخی برای مخاطب عام و برخی برخی مخاطب خاص سودمند است. فارغ از این عدم توازن محتوایی، هر کتابی که دارای نکته و یافته تازه ای باشد ارزش انتشار و خواندن دارد و این کتاب از جمله آنهاست.