روزنامه شرق 11/7/1383
در گفتگو با جوانان يكي از مشكلاتي كه اغلب دانش آموزان فارغ شده از تحصيلات متوسطه برمي شمارند ادامه تحصيل دردانشگاه و ماندن پشت كنكور است. يكي از دلايل عموميت اين مشكل « غير شخصي بودن» آن است. براي مشكلات شخصي اعم از فكري _ روحي يا مادي مي توان با همفكري و همياري يك يا چند نفر راه چاره و درماني جست اما هنگامي كه مشكل اجتماعي شد ديگر حل آن از عهده يك فرد يا يك گروه فراتر از آن يك سازمان و گاهي حتي از عهده يك دولت هم خارج ميشود و گشايش مسئله مستلزم تغييرات زياد، امكانات و عوامل خاصي خواهد بود. بنابراين اگر نمي توان راهي را براي علاج آن به جوانان ارائه داد شايد بتوان با روشن تر كردن ابعاد مشكل، كمك كرد تا آنها بتوانند مكانيزم دفاعي لازم را براي تحمل آن آسان تر انتخاب كنند. چه بسا جوانان ابعاد وسيع مشكلي را كه بيان مي كنند چنانكه بايد نمي دانند. لذا يادآوري چند كلام خالي از فايده نخواهد بود.
معضل جامعه و دولت:
1- شكي نيست كه سد كنكور از نظر جوانان يك سد پيشرفت اجتماعي است. ناكامي آنان در ورود به دانشگاه احساس سرخوردگي، شكست و بي انگيزگي را مي پروراند. آنها به عقده هايي دچار مي شوند كه گاه منجر به خود آزاري ميگردد. اما اين ناكامي ناشي از ناتواني آنان نيست بلكه بدليل محدوديت ظرفيت است معضلي كه به جامعه و دولت مربوط مي شود نه خود فرد.
به دليل محدوديت ظرفيت مراكز آموزش عالي در كنكور سال 1375 بيش از 000/100/1 نفر از 000/250/1 داوطلب نتوانستند جذب شوند. چهار سال پيش از آن تعداد داوطلبان در حدود 000/750 نفر بود. در سال جاري (1383) تعداد يك ميليون و 430 هزار و 157 داوطلب در كنكور سراسري شركت كردند. در حالي كه ظرفيت پذيرش يا تعداد پذيرفته شدگان …….. اعلام گرديد. با توجه به جوان بودن جامعه ما كه بالغ بر 50% درصد جمعيت آنرا جوانان زير 20 سال و حدود يك سوم جمعيت را دانش آموزان تشكيل مي دهند و نيز با توجه به رشد سريع جمعيت و اينكه هر فرد با تولد خود بهداشت، مسكن ، آموزش و تغذيه و كار نياز دارد، رشد ظرفيت هاي آموزشي، بهداشتي و … كندتر از رشد جمعيت است وجوابگوي جمعيت نيست و نتيجه آن بيكاري، پشت كنكور ماندن و مشكلات عديده ناشي از آن است. اين وضعيت منحصر به ايران نيست و در همه جوامع در حال توسعه ديده مي شود. يكي از دلايل عمده كثرت داوطلبان ورود به دانشگاه، بيكاري است . اصولا همه كساني كه چنين تصميمي اتخاذ مي كنند بر مبناي محاسباتي ادامه تحصيل در دانشگاه را ترجيح مي دهند . يكي از اين محاسبات تفاوت زياد هزينه اجتماعي تحصيل وهزينه شخصي تحصيل است. اگر فردي شاغل باشد و مثلا 15 هزار تومان دريافتي ماهانه او باشد در هر صورت ورود به دانشگاه، تحصيلاتي را كه ماهانه 000/20 تومان هزينه دارد و توسط دولت پرداخت مي شود از دست مي دهد لذا ترك كار و تحصيل اقتصادي تر است بويژه كه موجب كسب پايگاه اجتماعي برتر و ارتقاي رتبه شغلي در آينده خواهد بود. هزينه شخصي كه او در حين تحصيل مي پردازد بسيار ناچيز است. از طرفي در جامعه مصرفي ما كه متكي به درآمد بي ثبات نفتي است و اين درآمدها تكافوي هزينه هاي جاري و عمراني را هم نمي نمايد و هر سال با كسر بودجه بيشتري مواجه مي شود، حدود 25% يا يك چهارم بودجه كشور به آموزش و پرورش تخصيص داده مي شود در حالي كه بازده اقتصادي ندارد و فارغ التحصيلان اغلب پس از فراغت از تحصيل جذب بازار كار نمي شود لذا دولت ها در جهان سوم سياست هايي را براي كاهش فاصله هزينههاي اجتماعي تحصيل اتخاذ مي كنند تا هم انگيزه كاذبي براي تحصيل بوجود نيايد هم بار سنگين مالي آنرا از بودجه دولت بكاهند كه مهم ترين اين سياستها گسترش نقش بخش خصوصي در آموزش عالي است. اما مشكل عظيمتر از آن است زيرا در ايران سال تا 1376 تمام مدارس غيرانتفاعي فقط 2% كل دانش آموزان را پوشش ميدادند و امروز اين رقم حداكثر دو برابر شده است. اكنون تصور كنيد براي جواني كه هيچ بازار كاري وجود ندارد ادامه تحصيل در دانشگاه بصورت رايگان كه هزينه آنرا دولت ميپردازد مانند يك سرمايهگذاري و بهرهوري اقتصادي هم تلقي ميشود. بدون شك اگر بازار كار وجود داشت در آنصورت فرد درآمد خود را با منافع تحصيل مقايسه ميكرد و چه بسا ديگر داوطلب كنكور نميشد.
معضلات جوانان و خانوادهها
2ـ اما در كنار مسائل فوق، جوان نيز نگران آينده است. عقدههاي او بر هم انباشته ميشوند همه روزنهها و راهها به روي او بسته است. نه بازار كار نه ادامه تحصيل. وقتي بحرانهاي همه روحي و غريزي بحبوحه جواني را هم به آن بيفزائيم حاصل آن افسردگي يا سرخوردگي يا طغيان و پرخاشگري خواهد شد. جوانان بدون توجه به ابعاد پيچيده مشكل و اينكه از عهده فرد، خانواده و يك سازمان نيز خارج بوده و نيازمند يك عزم ملي و زمان طولاني است كه شايد اين زمان يكي دو نسل را هم سپري كند، تنشهاي خود را به خانواده منتقل ميكند و عصبيتهاي خانوادگي يكي ديگر از نتايج و پيامدهاي مشكل فوق خواهد بود. بدون اينكه هيچ گرهي گشوده شود فقط بر گره افزوده شده است.
بسياري از جوانان قادر به رقابت علمي نيستند و قادر به تحمل بار مالي ادامه تحصيل در مراكز آموزش عالي آزاد هم نيستند و در بنبست دشواري قرار ميگيرند.
تدبير جوانان و مجريان:
3ـ بدون شك ناكامي در آزمونهاي سراسري ناشي از ناتواني علمي يا نارسايي استعدادهاي افراد نيست بسياري از آنان تنها با تفاوت هاي چند دهم يا چند صدم در نمرات آزمون نتوانسته اند وارد دانشگاه شوند. بسياري ديگري در صورتيكه موفق به ورود در دانشگاه مي شدند مي توانستند جزو دانشجويان متوسطه به بالا و حتي ممتاز قرار گيرند و نبايد خود باوري و اعتماد به نفس را از دست بدهند.
اگر افرادي صرفا با هدف و انگيزه علمي و يادگيري داوطلب شركت در دانشگاه باشند در برخي از علوم، اين هدف از راه تجربي و ممارست – كه گويند كار نيكو كردن از پر كردن است – قابل وصول است و البته دستگاه هاي آموزشي عالي براي كساني كه توانسته اند خارج از پروسه تحصيلات رسمي به مدارج علمي والايي دست يابند بايد امتيازات و ضوابطي را مقرر نمايند تا چنين استعدادهايي هدر نشوند و همواره خارج از راه دانشگاه نيز اميد دستيابي به قله هاي دانش و اعتبار اجتماعي وجود داشته باشد. چنانكه مي دانيم در آكادمي هاي غرب نيز به چنين كساني حتي اگر فاقد تحصيلات دانشگاهي باشند پس از آزمون هايي كرسي تدريس داده مي شود.
اما مي دانيم كه اغلب افراد هدف دستيابي به شغل بهتر را در تحصيلات دانشگاهي دنبال مي كنند و زمان طولاني كه صرف حضور مكرر در آزمون هاي سراسري مي گردد در صورتيكه براي كسب قابليت هاي ديگري مصروف مي گرديد شايد نافع تر بود، به ويژه كه موفقت ورود به دانشگاه در برخي از رشته ها فقط مسئله بيكاري فرد را چند سال ديگر به تاخير مي اندازد و پس از گذراندن مقطع كارشناسي دوباره به بازار بيكاري گسترده تري وارد مي شود. گرچه جوانان براي كنترل رواني خويش، پيشگيري از خود آزاري و افسوس و سرخوردگي بايد واقعيت هاي تلخ را بپذيرند، همانطور كه از دست دادن عزيزترين بستگان و دوستان با همه ناگواري اش بعنوان واقعيتي تلخ پذيرفته مي شود و انسان مي كوشد با مدارا كردن برخورد فائق آيد و با مشكل سازش كند. بديهي است كه تحمل برخي از مشكلات براي جوانان به مراتب آسان تر از تحمل بسياري از مصائب است كه مردم براي ادامه زندگاني عادي خويش و حفظ بهداشت رواني به گونه اي طبيعي انجام مي دهند، اما اينهمه از بار مسووليت تصميم گيرندگان و مسولان مربوطه نمي كاهد.
هنوز نيمي از جمعيت كشور ما در روستاها زندگي مي كنند و نيازمند آموزش، بهداشت و … هستند و مي توان نيروي عظيم جوانان را در قالب يك برنامه ريزي دقيق و همه جانبه به رفع اين نيازها گماشت، امكانات و سرمايه هاي بالقوه فراواني در بسياري از مناطق كشور دست نخورده مانده است. طرح هاي سازندگي فراواني براي مناطق محروم كشور ضرورت دارد كه همه آنها با بكارگيري عزم و توان فارغ التحصيلان بيكار دانشگاهها و جوانان جوياي كار در كشور و مديريت بهينه منابع و ايجاد جاذبه كافي براي جوانان جهت جذب به اين بخش ها، عملي هستند.
اگر با راه اندازي مدارس و مراكز آموزش عالي غير انتفاعي بر ظرفيت آموزشي كشور افزوده مي شود، فقدان انگيزه ها و جاذبه هاي كافي بويژه جاذبه هاي مادي و حقوقي موجب جذب معلمان و اساتيد كار آزموده به مراكز غيردولتي و افت مراكز آموزشي دولتي خواهد شد و از توان رقابت علمي فارغ التحصيلان آنان خواهد كاست. حفظ سوبسيدهاي آموزشي تا رسيدن به شرايط تعادل و ثبات اقتصادي نيز مانع تشديد وضع نابهنجار مذكور خواهد شد.