🖊️🖍️ کسانی هستند که از نظر فیزیکی، در دنیای مدرن و عصر دیجیتال زندگی میکنند، اما از نظر ذهنی و روانی، در عصر ماقبل مدرن و دوران توحّش به سر میبرند و همانگونه میاندیشند که آنها میاندیشیدند.
🖊️🖍️انتقام نهتنها عدالت نیست، بلکه دشمن عدالت است. در جامعۀ سنتی که کنش عاطفی از نوع تعصّبات قومی و قبیلهای و خونی و نژادی، بر کنش عقلانی چیره بود، میان انتقام و عدالت فرقی نمیدیدند، بلکه انگار انتقام، عین عدالت بود.
🖊️🖍️عبرتآموزی، شایعترین استدلال است؛ اما در عین حال، سستترین استدلال هم به شمار میرود و نشان میدهد چگونه یک استدلال سست، میتواند چنان پذیرفته و شایع و نهادینه شود که هزاران نفر را هم به کشتن بدهد. اگر معیار حقّانیت مجازات اعدام، عبرتآموزی باشد، در نتیجه، خود مجازات اعدام هم برای عبرتانگیزی هرچه خشنتر باشد، عبرتانگیزتر است.
🖊️🖍️ما اگر نگاهمان به انسانها (حتی افراد مجرم) اینطور باشد که آنها را هم انسانی مثل خودمان یا فرزند خودمان بدانیم، قضاوتهایمان متفاوت خواهدشد. اگر فرزند ما یا خواهر و برادر و پدر و مادر ما باشد، نسبتبه او عاطفه داریم، ولو اینکه مجرم و گناهکار باشد؛ و نمیتوانیم او را دور بیندازیم. اگر دیگر مجرمان را هم به چشم فرزندان خودمان و فرزندان دیگری نگاه کنیم، آنوقت صورتمسئله تغییر خواهدکرد.
🖊️🖍️قرآن سه گزینه مطرح میکند که گزینۀ عفو، گزینۀ راجح و برتر و مؤکّد است و بقیه، مرجوحاند. نکتۀ دیگر اینکه قرآن آن را یک «حقّ عمومی-خصوصی» میداند، یعنی نه فقط «حق خصوصی»؛ چنانکه حاکمان جمهوری اسلامی میگویند و سلطنت مطلقه را به دست اولیای دم میدهند و نه صرفاً «حق عمومی»، چنانکه مخالفان اعدام میگویند.
🖊️🖍️مشکل، درست از همینجا شروع میشود که حتی اگر یک مورد را استثنا کردید، استثنا میتواند توسعه پیدا کند. یک تبهکار، یا بیمار است یا سالم. اگر بیمار باشد، باید با حبسکردن، او را از جامعه دور نگهداشت و اگر سالم باشد، امکان بازپروری دارد.ن
🖋️🖍️نهتنهاصرف صدور بیانیه یا راهاندازی کارزار، مشکل را حل نمیکند، حتی بحثهای جامعهشناختی و تلاشهای فکری و اجتهادی هم کافی نیست و باید در این زمینه، تولید ادبیات کرد. باید شعر و موسیقی و فیلم ساخت.
📒نشریه حقوق بشری«دگر»، شماره دوم، بهمن ۱۳۹۹ ص۱۰-۱۵
مصاحبهکننده: سجاد بهرامی پاکرو، مهندسی دریا 97
(این گفتگو در آبان۹۹انجام شده است)
نشریه دگر: اعدام، معادل با گرفتن جان یک انسان است؛ از سویی، حق حیات، از حقوق اولیۀ بشر، به شمار میرود. بنابراین، ناگزیر هستیم تا مقولۀ اعدام را در مراتب اولیه، از دیدگاه حقوقبشری بررسی کنیم. به همین دلیل، پرسشوپاسخی با دکتر عمادالدین باقی، فعال حقوقبشر و نویسندۀ کتابهای مرتبط با اعدام، ترتیب داده ایم.
۱- آیا میتوان انتقام را عدالت دانست؟
باقی: انتقام نهتنها عدالت نیست، بلکه دشمن عدالت است. در جامعۀ سنتی که کنش عاطفی از نوع تعصّبات قومی و قبیلهای و خونی و نژادی، بر کنش عقلانی چیره بود، میان انتقام و عدالت فرقی نمیدیدند، بلکه انگار انتقام، عین عدالت بود. حتی فکر نمیکردند که دو مقوله است؛ چه رسد که احتمال بدهند در تضاد هستند. قرآن یکی از شروط عدالت را این دانسته که انسانها بر پایۀ تعلّقات و تعصّبات گروهی و فرقهایشان نسبتبه همدیگر، داوری نکنند و دشمنی قومی خلاف عدالت است «وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ» (آیۀ ۸ سورۀ مائده).
اساس عدالت، بر رعایت حدود و حقوق است و به همین دلیل، گذشت و عفو، گرچه فراتر از عدالت است، اما بهدلیل اینکه در جهت عدالت و بسترساز و تسهیلگر آن است، ستودنی است؛ چون برای تضمین تحقّق عدالت، باید فرهنگِ گذشت را تقویت کرد. لذا میگویند عفو از مجازات، از مجازاتکردن بهتر است. حتی امروزه دانشمندان بزرگ حقوق گفتهاند و در نظامهای حقوقی مدرن هم ضربالمثل شده که اگر یک نفر گناهکار مجازات نشود، بهتر است از اینکه یک بیگناه مجازات شود؛ ولی امام علی (ع)، قرنها پیش، بالاتر از این کلام گفته: «اگر هزار مجرم از تنبیه بگریزند، بهتر است که یک بیگناه مجازات شود». در قرآن هم هرجا از مجازات سخن گفته، بلافاصله بعد از آن تأکید کرده که اگر مجازات نکنید، بهتر است. برای مثال ابتدا یک قاعدۀ طبیعی و غریزی را میگوید: «انتقامِ بدیکردن، بدیکردن است؛ به همان اندازه نه بیشتر؛ ولی اگر کسی عفو کند، خدا به او پاداش میدهد (وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ. شوری ۴۰)». یعنی برخلاف مقابلهبهمثل، بخششکردن، کاری ناشی از فرهیختگی و رشد و تربیت صحیح است. یا در آیۀ دیگری دربارۀ کسیکه زن و فرزندانش با او دشمنی کردهاند، میگوید: «اگر عفوشان کنید و چشمپوشی کنید، خدا هم (در حقّ همۀ شما) بسیار آمرزنده و مهربان است (وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ. آیۀ ۱۴ سورۀ تغابن)». در آیۀ دیگری میگوید: «با جاهلان و مشرکان مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكىها دعوت كن و از جاهلان روى بگردان (خُذِ الْعَفْوَ وَاْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين)». یا میگوید: «باید نسبت به دیگران عفو و گذشت داشته باشیم: «ولیعفوا ولیصفحوا الاتحبون ان یغفر الله لکم». اینها همه، آموزههای ضدّ انتقام است و نشان میدهد انتقام، ضدّ عقل و عدالت و دین و از نظر اخلاقی، یک رذیلت است.
۲- فلسفۀ مجازاتکردن چیست؟
باقی: فلسفۀ مجازات، در گذر زمان، دچار تحولات بنیادینی شدهاست. وقتی به تاریخ مجازاتها در سدههای گذشته نگاه میکنید، مجازاتهایی مثل شقّهکردن، تکهپارهکردن، مُثلهکردن، درآتشسوزاندن، لای جرز دیوار گذاشتن و دهها مورد از این مجازاتها که موی بر اندام انسان، راست میکند و توحّش و قساوت و وحشیگری پدران ما را نشان میدهد، میبینید؛ که حتی در حیوانات هم وجود ندارد. به این دلیل بود که مجازات بهمعنی نابودکردن و بهمنظور سختترین خشونتها بود. در گذر زمان، روند مجازاتها انسانیتر شدهاست. مجازاتها در تورات، خیلی خشن هستند و وقتی بشر رشد میکند و جامۀ نظامهای حقوقی پیشین بر اندامش تنگ میشود، مسیحیت و بعد از آن، اسلام، ظهور میکند و هرکدام نسبتبه قبل، شدت مجازاتها را کاستهاند. «دورکیم»، توضیح حکیمانهای دارد و میگوید: در دورۀ ماقبل مدرن، پارادایم حاکم، نظام حقوق تنبیهی بود که فلسفۀ مجازات را اِعمال درد و رنج و نقص عضو میدانست و فکر میکرد اینگونه جرم کنترل میشود. در نظام حقوق ترمیمی که متعلقبه دنیای مدرن است، فلسفۀ مجازات فقط دور نگهداشتن مجرم از آسیبرساندن به جامعه است، نه اینکه با مجرم، مانند درّندگان رفتار شود.
آیتالله «منتظری»، در صفحۀ ۴۱۷ کتاب «نظامالحکم» (ترجمۀ فارسی)، با ذکر روایاتی میگوید که فلسفۀ مجازات، از نظر شرعی، همین دومی، یعنی فقط دورکردن شرّ مجرم از جامعه، است.
کسانی هستند که از نظر فیزیکی، در دنیای مدرن و عصر دیجیتال زندگی میکنند، اما از نظر ذهنی و روانی، در عصر ماقبل مدرن و دوران توحّش به سر میبرند و همانگونه میاندیشند که آنها میاندیشیدند. در روزگار ما باید عجیب باشد که افرادی بگویند: «مگر زندان هتل است؟»، «مگر قرار است به کسیکه جرم کرده، پاداش بدهیم و بودجۀ بیتالمال را خرج او کنیم؟»، «به مجرم باید آنقدر در زندان سخت بگذرد که دیگر هوس زندانآمدن نکند». اما تعجب نکنید؛ من شخصاً این افراد را دیدهام و گاهی هم همین دیدگاه را منتشر میکنند. اینها نمیفهمند که ارتکاب جرم و تحمل مجازات، هوسکردنی و خواستنی نیست. نوعاً مجرمان در شرایط ذهنی و اجتماعیای قرار میگیرند که مانند موج، آنها را به آنسو میبرد و اتفاقاً مدیریت جامعه که خودش متّهم اصلی در این بسترسازی است، چگونه میخواهد درحالیکه خودش متّهم و مقصّر است، با این دیدگاه، با مجرم و مجازات برخورد کند؟
۳- تفاوت اصلی مجازات کیفری و ترمیمی چیست و کدامیک اخلاقیتر و مؤثرتر است؟
باقی: همانطور که گفتم، در رویکرد کیفری یا مدل کنترل جرم سنتی، اصل بر تحمیل درد و زجر و رنج و نقص عضو و حذف و طرد و کشتن است، اما در رویکرد ترمیمی، اصل بر حفاظت از نوع انسان است. اگر انسان شروری هم باشد که طبع بشر از بقای او منزجر است، اما بهخاطر حرمت نوع انسانی، از اقدامات زجرآور دربارۀ او هم پرهیز میشود. رویکرد ترمیمی، به ارتقای اخلاقی بشر کمک میکند؛ به همین خاطر، در جوامعی که اعدام لغو شده، خشونت کمتر شده؛ چون انسانها آموختهاند که بیشتر همدیگر را تحمل کنند. حتی وقتی به مقدساتشان توهین شود، ناراحت میشوند، اما تصمیم به حذف و کشتن همدیگر نمیگیرند. ولی کسانی که این تربیت را ندارند، هنگامیکه به مقدساتشان توهین شود بهسادگی تصمیم به حذف و کشتن میگیرند. از این فاجعهبارتر، آن است که افرادی مانند قاتل آن معلم فرانسوی یا مهاجم به کلیسا، بهخاطر کاریکاتور یک نشریۀ فرانسوی دربارۀ پیامبر، دست به قتل و کشتن افراد عادی میزنند و اسم این را دفاع از مقدسات و اعتراض به توهین به پیامبر میگذارند؛ لیکن در حقیقت، خودشان، اولین دشمن همان پیامبرند، چون به ابتداییترین اصل در قرآن که آیات مکرّری دربارهاش آمدهاست (اصل «شخصیبودن جرم و مجازات» و اصل «تناسب جرم و مجازات»، که هم دو اصل باستانی هستند و هم دینی و هم حقوقبشری) توجهی نداشتهاند. کشتن کسانیکه هیچ نقشی در ماجرای کاریکاتور نداشتهاند، خلاف اصل شخصیبودن جرم و مجازات است. حتی کشتن کسانی هم که توهین کردهاند، بر فرض اینکه بپذیریم در عرف آنها توهین بوده، باز هم خلاف اصل تناسب جرم و مجازات است. در قرآن هم فقط در مورد قتل، جواز قصاص داده و لاغیر؛ که این مورد هم تخییری و تعطیلشدنی است. حالا چهطور عدهای به خودشان اجازه میدهند به جرم توهینکردن، کسی را بکشند؟ بنابراین هرطور که نگاه کنید، با معیارهای همان دینی که اینها مدعیاش هستند هم، جنایاتی که در ماه اخیر در فرانسه شد، بر ضدّ وجدان و قرآن و اسلام است؛ ولی کسانیکه نگاهشان حذفی و تنبیهی است، متوسّل به این شیوههای ضدّاخلاقی میشوند.
۴- در مصاحبهها و مقالههایتان پیرامون موضوع اعدام و حقّ حیات، مخالف اعدام هستید. دلیل یا دلایلتان برای مخالفت چیست؟ عموماً چه دلایلی برای ردّ اعدام و یا موافقت با اعدام آورده میشود؟ مهمترین دلیل مخالفت شما با اعدام چیست و چرا؟ برخی از موافقین اعدام، سخن از بازدارندگی اعدام به میان میآورند؛ آیا اعدام، بازدارنده است؟ و اگر خیر، چرا؟
باقی: فهرستی از دلایل را میتوان ذکر کرد، اما مهمترین دلیل موافقان اعدام، عبرت و بازدارندگی است و مهمترین دلیل مخالفان، این است که ثابت میکنند برخلاف این تصورِ بهشدّت رایج و بهغلطجاافتاده، اصلاً اعدام بازدارنده نبوده و نیست. عبرتآموزی در مورد کسی که اصولاً نمیداند قرار است مرتکب قتل شود و اگر ساعتی قبل هم به او بگویند تو یک ساعت دیگر قاتل خواهیبود به شما میخندد، بیمعناست. عبرتآموزی، شایعترین استدلال است؛ اما در عین حال، سستترین استدلال هم به شمار میرود و نشان میدهد چگونه یک استدلال سست، میتواند چنان پذیرفته و شایع و نهادینه شود که هزاران نفر را هم به کشتن بدهد. اگر معیار حقّانیت مجازات اعدام، عبرتآموزی باشد، در نتیجه، خود مجازات اعدام هم برای عبرتانگیزی هرچه خشنتر باشد، عبرتانگیزتر است. پس باید به گذشته بازگردیم که مجازاتها خشنتر و سختتر بود و بنابراین، دوشقّهکردن، سربریدن و مُثلهکردن، طبیعتاً باید مؤثرتر باشد؛ لیکن چرا بشر پس از هزاران سال اِعمال آن مجازاتها، آرامآرام و بهنرمی آنرا کنار گذاشت و از آن عبور کرد؟ چرا روند مجازاتها در طول تاریخ بشر، بهسوی انسانیترشدن رفت؟ چرا در شریعت یهود که مجازات قصاص، تعیینی و گریزناپذیر بود، قرآن آنرا تخییری و گریزپذیر کرد؟ زیرا تجربۀ صدهاسالۀ بشر نشان میداد که هرچه مجازات شدیدتر بوده، عبرتآموزتر و بازدارندهتر نبوده، بلکه برعکس، قساوت را بیشتر میکرد و چهرۀ انسانیت را زخمیتر و ضعیفتر مینمود.
اگر هم مجازات اعدام بخواهد بیسروصدا باشد، که دیگر بههیچوجه عبرتآموز نیست. وقتی مجرمان فقط ذکر آنها را میبینند و میشنوند یا خبری در حاشیۀ روزنامه میخوانند، چرا باید عبرتآموز باشد؟
البته با وجود منسوخشدن این منطق ضدانسانی در وجدان بشری، هنوز کشوری مانند کرۀ شمالی که ایدهآلِ برخی سیاستمداران عقبماندۀ ایرانی هم است، این شیوۀ منسوخشده را دنبال میکند و افرادی را دم توپ میگذارد و با گلولۀ پرقدرت توپ، ذرهذره میکند. در مجازاتهای دیگر هم در کرۀ شمالی، با همین دیدگاه در مورد عبرتآموزبودن مجازات و بازدارندگی، حداکثر قساوت و خشونت را در مجازات اعمال میکنند که با اصول باستانی و حقوق بشری «تناسب جرم و جزا» و همچنین اصل «شخصیبودن جرم و مجازات» در تضاد است و چنانکه در کتاب «علیه توسعه»، صفحۀ ۱۶۴ میخوانیم، «زندانیشدن بهدلایل سیاسی فقط شامل خود فرد نمیشود، بلکه کلّ خانوادهاش را در بر میگیرد. اصلی که «یان جاچه» یا جرم بامشارکت نامیده میشود؛ بدینمعنا که سه نسل از یک خانواده را بهخاطر جرم یک نفر به زندان میفرستند. طبیعتاً این امر بهصورت بازدارندگی بزرگ در برابر بهچالشطلبیدن رژیم عمل میکند، اما این استثنا را دارد که اگر همسر فرد، بلافاصله طلاق بگیرد، ممکن است بخشیده شود و دومین استثنا هم این است که خواهران متأهل فرد نیز همراه او زندانی نمیشوند؛ زیرا در مفهوم سنتی کرهای، خانواده، پدرسالار است و زن وقتی ازدواج میکند، یعنی از خانوادۀ خود جدا شدهاست».
دربارۀ دلایل مخالفتم با مجازات اعدام، در ۵ جلد کتاب و دهها مقالهای که در این موضوع نوشتهام، بسیار گفتهام و اینجا بهطور خلاصه میگویم که اعدام نهتنها بازدارنده نبوده، بلکه خودش سرچشمۀ قساوت و بدآموزی است و همچنین اعدام، عملی غیراخلاقی است.
به گمان من، پس از توهم عبرتآموزی و بازدارندگی، از مهمترین عواملی که به اعدام مشروعیت میبخشد، سنّت، تاریخ و عادت است، نه مذهب. یعنی عملی، هزاران سال است در جوامع با فرهنگها و عقاید گوناگون جریان داشته و در میانۀ راه، مذاهب آمدهاند که یا مانند یهود با آن همراهی کردهاند، یا مانند قرآن آن را مقیّد و محدود ساختهاند.
نکتۀ مهم از نظر من، این است که اساس نظریۀ لغو اعدام را نباید بر رابطۀ جرم و مجازات نهاد؛ زیرا اگر مجازات اعدام، فینفسه غیرانسانی باشد، بههیچروی نمیتوان آنرا پذیرفت؛ چه اعدام سبب بالارفتن جرم و جنایت شود، چه نشود.
۵- برای جرمهایی مثل تجاوز و قتل نفس، حقوقدانان و فعّالان حقوق بشری، بهجای اعدام یا مجازات مرگ، چه جایگزینهایی را ارائه دادهاند؟
باقی: همین سؤالتان، یک گام به پیش است؛ چون تا الآن، بارها ناگزیر شدهایم توضیح بدهیم مخالفت با اعدام، بهمعنای نفی مجازات نیست. در این سالها بهوفور دیده و شنیدهایم و از جمله در همین شبکههای اجتماعی، در کامنتهایی ذیل نوشتۀ ما، متهممان میکنند به اینکه میخواهیم مجرم و قاتل و تبهکار، مجازات نشوند و با این کار، جرم و جنایت را تشویق میکنیم و بهکرات میگویند اگر عزیز خودتان را هم بکشند، عفو میکنید؟ اما خوشبختانه شما میپرسید که مخالفان مجازات اعدام، چه جایگزینهایی ارائه دادهاند؟ و در واقع این را پیشفرض گرفتهاید که ما نمیگوییم مجازات نشوند، بلکه از مجازات جایگزین سخن میگوییم و معتقدیم مجازات زندان، بالاترین مجازات است. بنابراین اگر مجرمی قابل بازپروری بود، احیا میشود و به جامعه برمیگردد؛ اگر قابل بازپروری نبود هم در زندان میماند.
ما اگر نگاهمان به انسانها (حتی افراد مجرم) اینطور باشد که آنها را هم انسانی مثل خودمان یا فرزند خودمان بدانیم، قضاوتهایمان متفاوت خواهدشد. اگر فرزند ما یا خواهر و برادر و پدر و مادر ما باشد، نسبتبه او عاطفه داریم، ولو اینکه مجرم و گناهکار باشد؛ و نمیتوانیم او را دور بیندازیم. اگر دیگر مجرمان را هم به چشم فرزندان خودمان و فرزندان دیگری نگاه کنیم، آنوقت صورتمسئله تغییر خواهدکرد؛ میشود مانند کسیکه فرزند یا پدرش به کما رفته و سالیانِ سال است زندگی گیاهی دارد، برای هیچکس ارزشی ندارد و موجب رنج است، اما آنها با تمام توان، او را تحمّل میکنند. یکی از بستگان ما در اصفهان، فرزندی داشت که ۲۷ سال او را به دندان میکشیدند و همهجا کول میکردند؛ رنجی بود که دیدنش هم برای دیگران قابلتحمّل نبود؛ اما آنها اگر او در ۲۷سالگی هم نمیمرد و تا ۵۰سالگی و یا تا آخر عمر نیز زنده بود، از وی مراقبت میکردند و هیچوقت به خودشان اجازه نمیدادند او را بکشند. نمونۀ دیگرش، شادروان خانم «اعظم طالقانی» بود. «صادق»، پسر ناتوانش، را که نه قادر به راهرفتن بود، نه حرفزدن و نه انجام کارهای شخصیاش، از کودکی چنان نگهداری و مراقبت میکرد و سرِ کار هم با خودش میبرد که حیرتانگیز بود. وقتی خانم طالقانی از دنیا رفت، صادق شاید پنجاهساله بود و البته هنوز هم در حیات است. آن مادر، یک لحظه هم با خودش فکر نمیکند که این انسان نهتنها هچ سودی ندارد، بلکه مایۀ رنج اوست. با عشق و وفاداری، و درست مانند دیگر فرزندانش و بلکه بیش از آنها، برایش دل میسوزاند. اگر همین دیدگاه را که ما انسانها نسبتبه فرزند داریم، نسبتبه همه و حتی مجرمان داشتهباشیم، دیگر نگاه به جرم و مجازات دگرگون میشود و موجب ترویج محبّت و شفقت و دوری از خشونت و جرم در جامعه و همنوعان میشود. آن مجرم اگر قابلاصلاح نبود، مانند آن مریضی که اصلاحشدنی نیست، نمیکشند؛ بلکه او را تیمار میکنند یا از جامعه دور نگه میدارند. مجازات زندان بهجای اعدام، برآیند همین نگاه و طرز تفکّر است.
۶- نرخ اشتباهاتی که در قضاوتها صورت میگیرد، چه میزان است؟
باقی: در کتابی که سالها پیش تحت عنوان «قضاوت آمریکایی» ترجمه کردهایم و متنی دربارۀ نظام حقوقی و کیفری در آمریکاست، آمده که ۴۰۰ مورد خطا در مجازات اعدام رخ داده. این، در حالی است که هیئتمنصفه در آمریکا -که از پیشرفتهترین هیئتمنصفههای دنیاست- نقش اصلی را در صدور حکم داشته و طبعاً در مورد کشوری مثل ایران که هیئتمنصفه وجود ندارد، این آمار، بیشتر خواهدبود. خیلی تکاندهنده است؛ هرچند ممکن است که در مقایسه با تعداد کلّ احکام صادره، بسیار ناچیز به نظر آید، اما وقتی جدا از آمار کلان نگاه میکنیم، عظمت آن، بیشتر دیده میشود.
اساساً درصدگیری در اینجا منتفی است؛ برای اینکه حتی اگر یکدرصد یا یکهزارم هم باشد، در امر قضاوت، مسئله مهم میشود. آنقدر این مسئله مهم است که این سخن، تبدیل به یک اصل عقلایی و قاعده و رویه شدهاست. نویسنده در کتاب قضاوت آمریکایی، این جمله را میگوید: «۹۹ گناهکار آزاد شوند، اما یک بیگناه محکوم نشود»؛ این، در حالی است که نغزتر و زیباتر از همین جمله که امروز بهعنوان یک ضربالمثل و یک اصل در نظامهای حقوقی مطرح است، ۱۴۰۰ سال پیش، توسط پیامبر اسلام (ص) گفته شده: «اگر قاضی در عفو خطا کند، هزار مرتبه بهتر از این است که بر اثر خطایی، ظلم کند». در فایل صوتی آیتالله «منتظری» دربارۀ اعدامهای ۶۷ هم اگر به خاطر داشتهباشید، وقتیکه یکی از حاضران، بدین مضمون، به آیتالله منتظری میگوید: «اجازه بدهید؛ ۲۰۰ نفر دیگر هم ماندهاند؛ اینها را تمام کنیم و بعد دیگر تمام شود»، آیتالله منتظری میگوید: «من حتی با اعدام یک نفرش هم مخالفم». یعنی جاییکه جان آدمی در میان باشد، یک نفر و یک عدد هم مهم است. در واقع این، منطقی است که در قرآن ریشه دارد. در قرآن، در آیۀ ۳۲ سورۀ مائده؛ میگوید: «حیات و ممات یک فرد، برابر است با حیات و مرگ یک جامعه».
۷- رابطۀ دموکراسی با اعدام و قوانین، به چه شکل تعریف میشود؟ آیا اعدام، قابل رأیگیری و رفراندوم است؟
باقی: چون پیشتر دربارۀ این موضوع، مفصّل صحبت کردهام، اجازه بدهید تکرار نکنم و به صفحات ۲۰۷ تا ۲۱۷ از جلد اول و صفحات ۳۱۷ تا ۳۲۰ از جلد سوّم کتاب «حق حیات»، ارجاع بدهم. تنها نکتهای که اضافه میکنم، این است که محقّقان، علما، دانشمندان و تحقیقات تجربی ثابت کردهاند که این مجازات، بازدارنده نیست و واقعاً اگر علم، مرجعیت داشتهباشد، باید با مرجعیّت علمی و علم و عقل در این مورد تصمیم گرفت، نه با رفراندوم و یا با تصمیم حکومت. به همین دلیل است که کار اقناعیکردن، ضروری میشود و اهمیت مییابد.
۸- در بین فیلسوفان مهم جهان مدرن، «هگل» مدافع حکم اعدام بود؛ چراکه قتل هر انسانی را بهمثابۀ قتل انسانیت میدانست و بنابراین معتقد بود که اعدام رواست. مخالفان حکم اعدام، چه سخنی در برابر این رأی هگل دارند؟
باقی: متفکران زیادی، از بزرگان و خداوندان عصر مدرن و پایهگذاران مدرنیته و اندیشههای نو و حقوق بشر، مدافع اعدام بودند. «روسو»، اعدام را برای بقای جامعه، ضروری میديد. «كانت» هم میگفت: «هرگاه جزيرهای در حال ازبينرفتن باشد و ساكنان، مجبور به ترك جزيره باشند و يك محكوم به اعدام در جزيره زندانی باشد، اهالی بايد قبل از ترك جزيره، مجازات اعدام را اجرا كنند؛ زيرا در اجتماع، بايد هر كسی به پاداش عمل خود برسد تا عدالت اجرا و نظم برقرار شود». با اين حال، كانت، از بزرگترين معماران نظريۀ كرامت ذاتي انسان در قرن۱۸ میلادی، به شمار آمدهاست. اما منطقی که هگل به کار میبرد، شباهت زیادی به منطقی که قرآن، ۱۲۰۰ سال قبل از هگل به کار میبرد، دارد. قرآن میگوید: «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً (آیۀ ۳۲ سورۀ مائده). هركس، كسى را جز به قصاص قتل يا [به كيفر] فسادى در زمين بكشد، چنان است كه گويى همۀ مردم را كشتهباشد و هركس، كسى را زنده بدارد، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشتهاست».
این، کلام قرآن است، با این تفاوت که در مقایسه با دیدگاه هگلی، قرآن اولاً در مقام مجازاتکردن رأی دیگری دارد و گرچه ۱۲۰۰ سال پیش از هگل است، اما پیشرفتهتر به حساب میآید و در مقام مجازات، منحصر به قصاص نمیکند. هگل و خیلی از اندیشمندان غربی، تحتتأثیر شریعت یهود بودهاند که مجازات قتل را منحصر به قصاص میکند. اما قرآن سه گزینه مطرح میکند که گزینۀ عفو، گزینۀ راجح و برتر و مؤکّد است و بقیه، مرجوحاند. نکتۀ دیگر اینکه قرآن آن را یک «حقّ عمومی-خصوصی» میداند، یعنی نه فقط «حق خصوصی»؛ چنانکه حاکمان جمهوری اسلامی میگویند و سلطنت مطلقه را به دست اولیای دم میدهند و نه صرفاً «حق عمومی»، چنانکه مخالفان اعدام میگویند.
۹- در مواجهه با جنایتکاران خاصی مثل «هیتلر» و «پلپوت»، آیا باید همچنان مخالف اجرای حکم بود؟ چرا؟
باقی: این سؤال، سؤال خیلیهاست. بسیاری از کسانیکه مخالف اعداماند، قائل به استثنا هم میشوند و بعضی از افراد را استثنا میکنند. این شیوه، مقبولیت بیشتری نسبتبه نفی کامل اعدام دارد؛ یعنی افراد بیشتری را همراه میکند، هم از موافقان اعدام و هم از مخالفان اعدام. در مورد «صدام حسین» هم خیلیها همین نظر را داشتند و میگفتند اسناد حقوقبشری هم اجازه داده کسانیکه نسلکشی کردهاند، کشتهشوند؛ اما مشکل، درست از همینجا شروع میشود که حتی اگر یک مورد را استثنا کردید، استثنا میتواند توسعه پیدا کند. یک تبهکار، یا بیمار است یا سالم. اگر بیمار باشد، باید با حبسکردن، او را از جامعه دور نگهداشت و اگر سالم باشد، امکان بازپروری دارد.
ممکن است در مخالفت با اعدام، گفته شود مرتکب جنایت، شاید مشکل ژنتیکی داشتهباشد. در این مورد میتوان گفت اگر نارسایی ژنتیکی هم باشد و خود شخص بهتنهایی مجرم نباشد، باید بهخاطر امنیت دیگران حذف شود؛ اما وقتی شما استثنا را پذیرفتید، راه را باز کردهاید. همیشه کارهای بد، با اجرای آن علیه آدمهای بد شروع میشود و بعد بهتدریج، در طول زمان، دامن افراد «کمتر بد» و در نهایت افراد خوب را میگیرد. من در مقالهای، استدلالم را دربارۀ مخالفت با اعدام صدام حسین نوشتهام؛ که در جلد سوم کتاب حق حیات آمدهاست. معتقدم که باید این مجرمان را زندان ابدِ مؤبَد کرد؛ یعنی حبس غیرقابلعفو. هرچند در مقابل، گفته خواهدشد که وجود اینها میتواند فتنهساز باشد، کما اینکه صدام حسین، تا وقتی که زنده بود، هواداران او فعالیت تروریستی میکردند و با مرگ او تضعیف شدند؛ یعنی بعضی از افراد، نفس زندهبودنشان موجب حیات و دوام جریان خشونت و جنایت است. بههرحال اینها جزء غوامض بحث است. در بعضی از موارد، خیلی ساده، روشن و پیشپاافتاده است و بعضی اوقات، پیچیده میشود و همین پیچیدگیهاست که باعث مشکل شده و عدهای را در مورد لغو مطلق مجازات اعدام، دچار تردید میکند.
مسئلۀ ترسیم خطّ سوم و میانه هم با وجود درستیاش، گاهی اغواگر است. مثلاً اینکه بعضی با نفی مطلقگرایی دو طرف، میگویند در مواردی، استثنائاً نباید حرمتی برای جان بعضیها قائل شد. بعضی هم مغالطه میکنند و میگویند در جنگ اگر کسی خواست شما را بکشد، میایستید که چنین کند؟ نقد این مغالطه در حوصلۀ وقت محدود شما و فضای محدود نشریۀ شما نیست و در نوشتههایم، این نقد را توضیح دادهام؛ اما مدعای نفی مطلقگرایی، خطرناک است و راه را برای پذیرش حدی از آن باز میگذارد. این، درست شبیه همان منطقی است که میگویند اگر کسی اطلاعاتی داشت و نداد، آیا نباید شکنجه کرد؟ در غرب هم در قضیۀ القاعده؛ این استدلال را داشتند و در ایران هم آیتالله «مشکینی» داشت و آیتالله «بهشتی» و آیتالله «منتظری»، گفتند که راهش نباید باز شود.
۱۰- آیا از متون دینی میتوان قانون، بهمعنای دقیق کلمه استنباط کرد؟ اگر چنین استنباطی جایز باشد، آیا باید این قوانین را ابدی دانست یا مثل قوانین پارلمانها در دوران مدرن، موقّت و زمانمند تلقی کرد؟
باقی: در متون دینی، دو منبع قرآن و روایات، تفاوتهای زیادی دارند. روایات، تفصیلی و ناظر به جزئیات و پاسخ به سؤالات روز و نوعی اجتهادند؛ اما قرآن، نص است. صرفنظر از اینکه در روایات، مشکلات زیادی داریم. چند سال پیش، بهمناسبت درگذشت مرحوم «بهبودی»، نوشتهبودم: «مثلاً تعداد احادیث کافی، ۱۶۱۲۱ حدیث است. درحالیکه «کلینی»، در زمانهای میزیست که گفته میشود حدود سیصدهزار حدیث در دست شیعیان میچرخیده؛ و او کوشیدهاست از میان آنها، ۱۶هزار حدیث، یعنی حدود پنج درصد احادیث رایج را طی بیست سال تلاش، از لابهلای هزاران نسخه و حدیث مُسنَد و نامُسنَد انتخاب کند و آنچه را نامعتبر و ناصحیح میداند، یعنی نودوپنج درصد دیگر را، از دسترس مردم دور نگهدارد و خود کلینی در مقدمۀ اصول کافی، اشاره داشتهاست که بهدلیل تضادهای روایات، معارف اعتقادی و شرعی دچار اختلاف و تضاد گشته و شناخت عقاید حق، دشوار شده و او در پی آن بوده که مسائل مذهبی را پاک و منقح مطرح کرده و احادیث صحیح و معتبر را در آن گردآوری کند و شیعیان را از سرگردانی نجات دهد (مقدمۀ کافی)، اما باز هم این مشکلات برطرف نشدند و بعدها علمای دیگر به نقد کافی پرداختند و «شیخ طوسی»، تهذیب را نوشت که بعدها دیگران بر این تهذیب هم تهذیبهایی نوشتند. «شهیدثانی» (۹۶۶-۹۱۱ ق) هم پس از بررسی اسناد احادیث کافی اعلام کرد کتاب کافی ۵۰۷۲ حدیث صحیح، ۱۴۴ حدیث حسن، ۱۱۱۸ حدیث موثق، ۳۰۲ حدیث قوی و ۹۴۸۵ حدیث ضعیف دارد؛ علامهمجلسی، بیش از ۹۰۰۰ روایت کافی را دارای سند ضعیف میداند . کتاب المستدرک، ۹۴۸۵ حدیث ضعیف. آقای «بهبودی»، از پژوهشگران معاصر شیعه، کتاب الکافی را مورد بررسی قرار داده و فقط ۴۴۲۸ حدیث (یعنی نزدیک به یکچهارم) از آن را معتبر شمرده و البته روایات ضعیفی که از نظر سندی و انتساب به ائمه ضعیفاند، اما عمدتاً اخلاقی هستند و سودمندند».
در قرآن گرچه قانون وجود دارد، اما تعداد این قوانین، بسیار اندک است. قوانین جزایی، به تعداد انگشتان دست هستند و دستورات اخلاقی بیشتر است؛ اما از نظر حقوقی، تعداد زیادی اصول حقوقی وجود دارند که کاملاً عقلایی و ابدی هستند؛ مانند اصل «تناسب جرم و مجازات»، اصل «تخفیف در مجازات»، اصل «گذشت و عفو در مجازات»، اصل «شخصیبودن جرم و مجازات»، «اصالت صلح»، و چندین اصل و قاعدۀ حقوقی دیگر که تماماً در آیات قرآن بیان شدهاند، ولی از همه مهمتر اینکه بهقول «علامه طباطبایی»، قرآن، عمدۀ این امور را به عقل بشر حواله کرده و اینکه خود انسانها برحسب رشد عقلی و تجربیاتشان، عمل کنند.
۱۱- در ایران، چه تلاشهایی برای لغو اعدام صورت گرفته و به چه موانعی برخوردهاست؟ و چه کارهایی باید کرد؟
باقی: در ایران بهدلیل اینکه این موضوع، فقط جنبۀ اجتماعی ندارد، بلکه جنبۀ مذهبی هم دارد، تلاش شایسته نشده و بهدلیل عدم توجه به ابعاد پیچیدۀ موضوع در جوامع اسلامی، بعضی از اندک تلاشها، نتیجۀ عکس هم دارد. مثلاً وقتی مخالفت با اعدام، بهصورت کمپین سیاسی راه میافتد یا خلاصه میشود در اینکه سالی یک بار، یک بیانیۀ چندسطری که فقط چند دقیقه وقت میگیرد صادر شود، مقاومت در برابر لغو اعدام، سختتر میشود، چون با عقاید و عواطف مردم میجنگد؛ لذا من همواره معتقد بودم که در زمینۀ اعدام، باید کار فرهنگی، فکری و فقهی و اجتهادی و اقناعی کرد و نشان داد که لغو اعدام، دین مردم را به خطر نمیاندازد، بلکه برعکس، به سود دین مردم است.
تفکر جزایی و فقهی، بیشتر تحتتأثیر سنتها و عادات بوده و سنتهای موجود را – چون به آن خو گرفتهبودند- (مثالهایش را در کتاب «بحثی در آیۀ ضرب و قیمومت» گفتهام) عین حقیقت میدانستند و به تفسیر و گاهی به ترجمۀ قرآن، تبدیل کردهبودند. بنابراین باید آیات جزایی را فارغ از چنبرۀ سنتها و عادات و آداب جاری بازخوانی کنند.
در کتاب حق حیات که سال ۸۶ چاپ شده، نشان دادهام که چگونه آیات جزایی مثل قصاص، وارونهخوانی شده و خوشبختانه در مصر، چاپ و استقبال شد؛ اما متأسفانه در جامعۀ خودمان، دامن زدهنشد و بیش از اینکه این رویکرد توسط غربیها دیده و برجسته شود، رویکرد القاعده و داعش را برجسته کردهاند. البته بهخاطر اینکه طبق نظرسنجیهایی، موافقت با اعدام، در اکثریت جامعه وجود دارد و بحثهای ما تخصصی بودند، سال گذشته، کتاب داستانی «جان» را منتشر کردم که همان محتوا را به زبانی عمومیتر بیان کند.
ضمناً نهتنها صرف صدور بیانیه یا راهاندازی کارزار، مشکل را حل نمیکند، حتی بحثهای جامعهشناختی و تلاشهای فکری و اجتهادی هم کافی نیست و باید در این زمینه، تولید ادبیات کرد. باید شعر و موسیقی و فیلم ساخت. با آقای «محمد چاوشی» که برای عیادت دوست عزیزمان، مرحوم «قیصر امینپور» رفتهبودیم، از او خواهش کردم اشعاری در زمینۀ حق حیات و فرهنگسازی برای نفی اعدام بسراید؛ که متأسفانه اجل به او مهلت نداد. چندی پیش هم از آقای «هادی عزیززاده»، از شعرای خوشقریحهمان، همین درخواست را کردم و گفتم مثنوی حق حیات بسراید. سالها پیش، در انجمن «پاسداران حقّ حیات» هم برنامهریزیهایی برای ترویج فیلمسازی و طراحی در این زمینه کردیم و با آقای «اردشیر رستمی»، «هادی حیدری» و «جمال رحمتی» -که هر سه هنرمند طراح هستند- و با آقای «عبدالوهاب»، کارگردان اجتماعی و مرحوم «مقدسیان» مستندساز، نشستها و همفکریهایی داشتیم؛ اما حوادث سال ۸۸ -که به تعطیلی کامل فعالیتهای مدنی و انجمنها منجر شد- این کار بزرگ را هم تعطیل کرد و سالها عقب افتادیم.
کانال گفتار های باقی
https://t.me/emadbaghi
اینستاگرام
https://instagram.com/emadeddinbaghi
وبسایت
www.emadbaghi.com
فیس بوک