روزنامه های آرمان و اعتماد، یکشنبه19آبان1392
دارم امید عاطفتی از جانب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
دانم که بگذرد ز سر جرم من که او
گر چه پریوش است ولیکن فرشته خوست
چندان گریستم که هر کس که برگذشت
در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست
در این گفتار دو مسئله حقوقی و اخلاقی را از هم تفکیک می کنم. بحث حقوقی مجازات اعدام و نقدهای اساسی و علمی و فقهی که بر آن دارم و پیشتر نوشته ام و نیز بحث هایی که درباره سپردن رشته اختیار جان گناهکار به اولیای دم دارم زیرا برخی از آنها چنان مغروق روحیه انتقام و خشونت هستند که نمی توان از خشم شان نه رضای خلق را نه رضای خالق را برآورد و نادرند کسانی چون زینب مهدوی نژاد همسر مرحومان جهانگیر افروخته و مادر رضا افروخته که با وجود دو داغ نه تنها از قصاص که از دیه هم گذشتند. مباحث حقوقی و قضایی این پرونده را نباید مغفول نهاد زیرا سند مهمی برای ارزیابی و نقد سیستم قضایی است اما در هر حال رای دادگاه بر قصاص نسبت به یکی از مقتولان صادر شد و ولی دم قادر بود جان مسعود پویان را به تلافی بگیرد اما در پی تلاش و کوشش های فراوان کسانی که بایسته سپاسند از جمله از سوی محسن مهدوی نژاد برادر ولی دم، در لحظات آخر و دقایق مانده به اجرای حکم، از قصاص صرفنظر کرد و آنچه به “گذشت” او خلوص و ارج والاتری بخشید این بود که از دیه گرفتن هم گذشت کرد و اکنون و اینجا در مقام سخن از ابعاد اخلاقی موضوع هستم زیرا این گذشت، روح بزرگی را که در پس پرهیزها و گریزهای اولیه پنهان شده بود آشکار کرد. در تجمع تعدادی از فرهنگیان در برابر کارخانه توشیبا(محل کار دختر مقتول) یکی از شعارنوشته ها این بود: «خانواده داغدیده افروخته و مهدوی نژاد؛ با بخشش، روح بزرگ خود را نشان دهید» و شعار نوشته دیگر این بود که: «عزیزان،بخشش خود را الگویی بسازید که توسط معلمان به دیگران آموخته شود». اکنون باید معلمان این کار بزرگ را به دانش آموزان بیاموزند. خانواده افروخته و مهدوی نژاد با این کار خود در جامعه ای که متهم به فروپاشی اخلاقی است و خشونت از سر و رویش بالا می رود و از بالا تا پایین کمتر خبری از رحمت و مداراست و با همنوع خود با “بند” و دشنام و تهدید و داغ و درفش سخن می گویند و آمار تکان دهنده نزاع و قتل و خشونت شاعد مدعاست موجی متفاوت را راه انداختندو جریان مدارا و بخشش و مروت و انسانیت را فربه ساخته و پاداش این سرا و آن سرایش را تا جهان، جهان است برای خود و درگذشتگان خویش خریدند.
عفو باشد لیک کو فرّ امید که بود بنده ز تقوا روسپید
هزاران تن از شهروندان از هنگامی که از این حادثه آگاه شدند عمیقا دل نگران بودند. دهها نفر پیوسته تماس گرفته و آخرین خبرها را جویا می شدند. شب پیش از حادثه یکی از روحانیون سلیم النفس و پاک نهاد در مراسم سوگواری عاشورا در تهران بر فراز منبر برای نرم شدن دل ولی دم و نجات این معلم دعا کرد و جمعیتی آمین گفت. از نخستین ساعات بامداد روز شنبه18آبان نیز سیل تلفن ها روان شده بود و با نگرانی درباره سرنوشت پویان می پرسیدند. اگر در برابر همه این چشم های منتظر؛ حادثه ای جز نجات جان پویان رخ می داد جز آن نبود که غیظ و غضب و یأس از مروت را که در جان ما به عنوان مستاجر و مهمان لانه است به مالک و صاحب خانه بدل سازد، مسئله مهمی که متاسفانه دستگاه قضا بدان اعتنای درخوری ندارد. از این روست که همه ایرانیان به خانم مهدوی نژاد مدیونند و همشهریانش باید به او ببالند. او و بازماندگان دیگر، در یک تصمیم، اندوه را از هزاران خانواده به ویژه خانواده فرهنگیان زدودند و شادی را به آنان ارزانی داشتند.
ستون خرد، داد و بخشایشست – در بخشش او را چو آرایشست
کسی کو به بخشش توانا بود – خردمند و بیدار و دانا بود(فردوسی)
کار آنها چنان بزرگ بود که خداوند می گوید فقط اوست که می تواند جبران کند و پاداش دهد. در کلامی که از ادله محکم قصاص برشمرده شده آمده است «جزاء سیئه سیئه مثلها فمن عفی و اصلح فاجره علی الله»(شوری: 40). این آیه شریفه از دوبخش حقوقی و اخلاقی تشکیل شده است که چون غالبا یک سیاق در آن دیده اند به فهم وارونه ای از سخن دست یافته اند. بخش نخست آیه:«جزاء سیئه سیئه مثلها» بیانگر یک امر طبیعی است. اینکه انسان ها به سبب غرایز خود در برابر بدی بدی می کنند. اگر بدی کنی بدی می بینی و اگر خوبی کنی خوبی می بینی. این یک معادله عادی و غریزی در زندگانی بشر است. این حق یک حق طبیعی است که جزای بدی، بدی است و در برابر جرح و قتل جرح و قتل صورت می گیرد. نکته بسیار مهم این است که بخش نخست آیه سیاق خبری دارد نه سیاق انشایی. نمی گوید در برابر بدی باید بدی کرد فقط گزارش می دهد که در میان مردمان پاداش کلوخ انداز سنگ است. از این رو اگر کسی در برابر بدی کند کاری طبیعی کرده و از منظر حقوقی هم کاری رواست اما اخلاق فراتر از حقوق است و این کار از منظر اخلاقی نارواست. از نظر اخلاقی در برابر بدی باید خوبی کرد. بنیان زندگی را نباید بر معامله و دادوستد نهاد. نباید محبت و گذشت و انسانیت را چون تجارت دید. محبتی که در برابر محبت باشد تجارت است و چنین محبت ورزیدنی هنر نیست امری طبیعی است اما کسی که استعلا یافته و از سطح مردمان عادی و طبیعی ارتفاع گرفته و از جایگاهی والاتر و بلندتر به زندگی می نگرد با بخش دوم آیه مانوس است که رویکردی اخلاقی دارد و می گوید اما اگر در برابر بدی کردن به جای بدی کردن درگذرید و حتی از این هم والاتر، خوبی کنید این کارتان بسی بزرگتر است و چنان بزرگ است که نمی توان پاداشی با معیارهای مادی بشری برایش متصور شد این ثمن را مثمنی نیست و پاداش آن از توان بشر نیز خارج است و چنان بزرگ است که فقط خداوند می تواند پاداش دهد. این همان کاری است که امثال خانم مهدوی نژاد می کنند. انسان هایی که در سیاق بخش نخست زندگی می کنند انسان هایی عادی هستند و همواره عادی می مانند اما آنانکه به سبک و سیاق بخش دوم آیه یعنی زندگی اخلاقی زیستند بزرگ می شوند. چرا از میان هزاران جنگجوی سیاه علیه آپارتاید نلسون ماندلا به شخصیتی محبوب و جهانی تبدیل می شود؟ او نیز در جنگ و خشونت شرکت داشت اما جز آنکه در دوران مبارزه منشی متفاوت داشت پس از پیروزی با همان زندانبانان قدیم خویش هم رافت ورزید و به معاونت خود برگماشت و از سوی همرزمانش به پایمال کردن خون مبارزان متهم شد چنانکه همسرش که سالیان رنج را با او بود متارکه کرد، اما او مانند رجال ضعیف النفس دیار ما در برابر خشونت طلبان سپر نینداخت و مقهور کین ورزی آنان نشد و سخنی گفت که با آن بزرگ شد: عدم خشونت آن نیست که به دشمن خویش کاری نداشته باشد، آن است که بتوانی دشمنت را دوست داشته باشی.
این کاری است که 14 قرن پیش از او محمد(ص) نیز انجام داد و همین کارها موجب بزرگی و کامیابی هایش گردید. زمانی که با جامه سپید و زمین گذاشتن سلاح به پیروزی بدون خشونت در مکه نایل شد و در برابر مخالفان مسلح حاکم بر شهر، فتح مکه رخ داد دشمنان خود را بخشید و حتی قاتلان حمزه عموی خود و پشت و پناهش را عفو کرد و ابوسفیان فرمانده جنگ های علیه پیامبر را نه تنها کاری نداشت که خانه اش را مأمن و پناهگاه قرار داد. بسیاری از سران قریش که در گذشته علیه او میجنگیدند از او طلب بخشایش کردند و محمد(ص) گفت: امروز سرزنشی بر شما نیست. خدا شما را میآمرزد و او مهربانترین مهربانان است. بروید و شما آزادشدگانید(یوسف/2) و مورخان گفته اند فقط ده تن را دستور اعدام داد که برخی محققان در اصل یا فرع این خبر تردید و تشکیک کرده اند. او قاتلان حضرت حمزه را حتی بدون اینکه از فرزندان شان اجازه بگیرد عفو کرد و نشان داد برای بخشش حتی نباید منتظر اذن اولیای دم بود، زیرا بخشش، بزرگتر است. خداوند قصاص را در برابر قتل عمد بیگناه حق اولیای دم می داند(یک حکم کیفری و حقوقی و رفتار غریزی و طبیعی) اما بخشش را یک حکم اخلاقی و برتر می داند و اگر قصاص را کاری بشری می داند عفو را کاری خدایی می خواند و عفو را بر قصاص ترجیح می دهد. شگفت آنکه هر دو بخش آیه حکم خداست اما قانونگذاران برای بخش نخست که جنبه فروتری دارد قانون وضع می کنند و آیین نامه و مقررات برای تشریفات مرگ مصوب می کنند اما بخش دوم فرمایش خداوند را به حال خود رها کرده ومهمل می گذارند که گویی بخش نخست با طبع بشری سازگارتر است. ممکن است گفته شود بخش نخست حکم است و بخش دوم توصیه و ارشاد، اما وقتی در این توصیه، ترجیح عفو بر قصاص از نظر خداوند آمده است، پس بخشش بر اجرای حکم قصاص، حکومت دارد و باید همانطور که برای بخش نخست آیه قانون و مقررات وضع می شود سازوکارهایی برای تحقق بخش دوم یعنی ترجیح خداوند هم مقرر گردد و به صورت قانون در آید والزام هایی به وجود آورد. برای مثال مجرم را آنقدر در زندان نگه دارند تا شرایط برای فروکش کردن آتش انتقام و کینه فراهم و بخشش محقق شود. فلسفه مجازات زندان به جای اعدام چیزی جز تحقق این حکم الهی نیست زیرا بخشش نه فقط ترجیح خداوند که راه کشف اوست. خانم اماکولی ایلی یاگیزا دختر جوان اهل رواندا در آفریقای مرکزی یکی از راویان جنگ ها و نسل کشی های قومی و قبیله ای 1994 است که سرانجام پس از برجای نهادن نزدیک به یک میلیون کشته با دخالت جامعه بین المللی به پایان رسید. او قتل تمام اعضای خانواده اش را جلوی چشمان خود دید و در خلال روزهای متمادی پنهان شدنش در حمامی کوچک شاهد جنایت های تکان دهنده ای بود. او می گوید تجربه زندگی دوباره یافتن به وی آموخت که چگونه به کسانی که از من تنفر داشتند ودر پی کشتن من بودند عشق بورزم و کسانی که خانواده ام را بی رحمانه کشته بودند ببخشم و چگونه خدا را یافتم. او شرح می دهد که چگونه نفرت و میل به انتقامجویی را ذره ذره به عشق و بخشش تبدیل می کند. کولی می گوید«هربار دهکده ویران شده، مرگ اعضای خانواده،جنازه های تل انبار شده و… را در مقابل خود می دید بار دیگر میل به انتقام و کینه و نفرت در وجودش زبانه می کشید و هر نقطه قوتی در او مانند ایمان، امید و شجاعت در برابر انرژی اهریمنی آسیب پذیر شده بود و هنگامی که صدای جنایتکاران به گوش نمی رسید فکر من از خدا منحرف و انرژی منفی به سویم حمله ور می شد در حالی که هرگاه دعا می کردم فوری عشق را در اطراف خود احساس می کردم. کولی می گوید چگونه تلاش کرده است که قلب خویش را از نفرت و کینه حتی نسبت به قاتلان خانواده اش پاک کرده و بخشش و عشق را جایگزین کند: ساعت ها بود که از خدا می خواستم عشق و عفو و بخشش خویش را بر همه گناهکاران ارزانی دارد اما هرچه سعی کردم نمی توانستم برای آن تبهکاران دعا کنم. این مسئله برای من یک مشکل به وجود آورده بود زیرا می دانستم خدا از ما انتظار دارد برای همه دعا کنیم اما هرچه به این بخش می رسیدم که ما را به عفو کسانی می خواند که حقوق مان را زیرپاگذاشته اند سعی می کردم به آن تبهکاران فکر نکنم(و آنها را استثنا کنم). از خداوند می پرسیدم چرا از من توقع چیزی غیرممکن داری. این منطقی نیست که جنایتکاران را ببخشم. اجازه بده به جای دعا کردن برای آنها برای عدالت و حقانیت دعا کنم. جنگی در درون من شروع شده بود و با قلبی پر از کینه و نفرت دیگر نمی توانستم در برابر خدای سرشار از عشق و محبت دعا کنم… خدای من قلب مرا به روی حقیقت باز کن و به من نشان بده چگونه آنها را ببخشم. من آنقدر قوی نیستم که بتوانم این کینه و نفرت درون قلبم را از بین ببرم. کولی شب ها و روزهای متوالی را با این نبرد درونی گذراند و با تفکر به حوادثی که رخ داده بود در مرحله جدیدی پا می گذاشت. او می گوید به درگاه خداوند دعا کردم تا پیش اینکه زندگی این آدمکش ها در این دنیا به پایان رسد به خطاها و اشتباهات وحشت انگیزشان پی ببرند. خشمی که تمام وجودم را فراگرفته بود کم کم در حال تخلیه شدن بود و قلبم را به روی خداوند گشوده بودم(کتاب ماندم تا روایت کنم/ و چشم انداز،ش79ص185-184). کولی نشان داد انسان چکونه با غلبه بر نفرت و با کسب توانایی بخشش عظمت خدا را و هستی را و عظمت روح انسانی را کشف می کند. خدا موجودی در آسمان ها نیست. خدا در زندگی ما جریان دارد و به قول قرآن از خود ما به ما نزدیک تر است(نَحنُ أَقرَبُ الیهِ مِنْ حَبْلِ الوَرید) خدا را با بخشش با مروت با دوستی و با عشق می تواند لمس کرد.