گفتگو با راديو آلمان07.09.2006
اين هفته خبرهايى منتشر شدند در مورد ايست قلبى و مرگ مغزى زندانى سياسى جوانى ديگر در ايران كه دست به اعتصاب غذا زده بود. و سپس خبر درگذشت اين زندانى منتشر گشت. با توجه به مورد ولىالله فيض مهدوى و موارد ديگرى چون مرگ اكبر محمدى، فعال سياسى دانشجويى كه در پى اعتصاب غذا در زندان اوين درگذشت اين پرسش پيش مىآيد كه چگونه مىتوان جلوى بىپناهى و بىحقوقى زندانيان را گرفت. از جمله سازمان دفاع از حقوق زندانيان ايران در اين ميان چه فعاليتى دارد؟ عمادالدين باقى، بنيانگذار اين سازمان به چند پرسش در اين زمينه پاسخ داده است.
مدتها بود كه ولىالله فيض مهدوى كه به اتهامهاى سياسى در زندان رجايى شهر كرج حبس بود درخواست داشت كه او را به زندان اوين در تهران منتقل كنند تا خانواده او و نيز وكيلانش دكتر محمد شريف و محمدعلى دادخواه بتوانند با راحتى بيشتر با او ملاقات داشته باشند. اما به درخواست فيض مهدوى توجهى نكردند. همچنين حكم اوليهاى را كه براى او صادر كرده بودند و پس از دفاع وكيلانش تبديل به حبس ابد شده بود به او ابلاغ نمىكردند.
مصاحبه با عمادالدين باقى در روز سه شنبه ۵ سپتامبر، يك روز پيش از انتشار خبر درگذشت ولىالله فيض مهدوى انجام گرفت.
مصاحبهگر: کیواندخت قهاری
آقای عمادالدین باقی، اخبار راجع به اعتصاب غذای زندانیان تا چه حد بهگوش مسئولان انجمن دفاع از حقوق زندانیان ایران میرسد؟
عمادالدین باقی: اخبار اعتصاب غذای زندانیان تا حدی بیش از آنچه از طریق رسانهها به دیگران منعکس میشود، ما دریافت میکنیم. چون برخی از آنها از طریق انتشار اطلاعیههای خود زندانی در سایتها و رسانههاست و بخشی هم از طریق تماس با خود زندانیها هست. به همین دلیل گاهی اوقات اخبار مربوط به زندانیهای غیرسیاسی هم واصل میشود، چون معمولا رسانهها و سایتها بیشتر در مورد زندانیهای سیاسی حساسیت نشان میدهند و اخبارشان را پیگیری میکنند. برای مثال، در اواخر سال گذشته یک زندانی در زنداني در کهکیلويه و بویراحمد که متهم مالی بود، دهان خودش را دوخته بود و اعتصاب غذا کرده بود که این به ما اطلاع داده شد. اینجور موارد معمولا در رسانهها منعکس نمیشوند. آنچه برای ما بعنوان انجمن مهم است صرفا اطلاع داشتن و اطلاع پیدا کردن نیست، اطمینان یافتن هم هست. چون موضوع اعتصاب غذا یک موضوع حساسیست از لحاظ حقوقی، از لحاظ انسانی و حتا سیاسی. از طرفی در مواردی پیش آمده که مثلا عدهای بصورت جمعی بعنوان زندانی اعلام اعتصاب غذا کرده اند در حالیکه در همانموقع که این بیانیه جمعی اعتصاب غذا منتشر شده، چند نفر از امضاکنندگان یا کسانی که نامشان در آن بیانیه بوده، اساسا در زندان نبودند و چندماهی بوده که در مرخصی بسر میبردند ولی چون رسانهها اطلاع نداشتند، آنرا بعنوان زندانیان در حال اعتصاب اعلام میکردند. یا حتا مواردی داشتیم که اسامی زندانیانی بعنوان اعتصاب کننده اعلام شده، بعد خودشان بصورت تلفنی یا کتبی نظر دیگری را به ما انعکاس دادند. لذا ما همانطور که به اطلاع رساني مقامات قضایی و مقامات زندانها نمیتوانیم بصورت یکجانبه اعتماد کنیم و معتقدیم که آنها جانبدارانه و بسود سازمان خودشان خبررساني میکنند، از طرف دیگربه هر خبری هم که از سوی طرف مقابل منعکس بشود لزوما اعتماد نمیکنیم و سعی میکنیم از همه طرقی که امکانپذیرهست تحقیق کنیم و در مورد وجود این اعتصاب اطلاعات مطمئنتری پیدا کنیم.
بعد از اینکه مطلع و مطمئن شدید که چنین اقدامی صورت گرفته، چکار میکنید؟
عمادالدین باقی: ببینید، اولین کار ما این است که اگر دسترسی به زندانی پیدا کردیم یا واسطههایی پیدا کردیم که بتوانند زندانی را ملاقات کنند (مثلا خانواده) در درجه اول از خود زندانی تقاضا میکنیم بخاطر سلامتیاش اعتصاب خودش را بشکند. دلیلش هم این است که اساسا اعتصاب غذا از شکلهای بارز خشونت است، اما خشونت علیه خویش تلقی میشود و فعالان حقوق بشر هم در دنیا از اعتصاب غذا حمایت نمیکنند. به همین دلیل ما اولین اقداممان این است که سعی کنیم زندانی بخاطر سلامتی خودش و از آنطرف بخاطر اینکه در زندانها امکانات بسیار محدود و ناچیز هستند و ممکن است جان زندانی هم بخطر بیفتد، اعتصاب غذایش را بشکند. دوم اینکه ما در مورد زندانی به دلیل اینکه گاهی اوقات چون زندانی راهی جز اعتصاب غذا برای رساندن اعتراضش ندارد، شرایطی بوجود میآید که به خواستههای آنها توجه نمیشود، برای مثال، در همین روز گذشته آقای مهرداد لهراسبی، دانشآموزی که ترک تحصیل کرده بود و شغل دستفروشی داشت و در حوادث ۱۸ تیر سال ۷۸ بازداشت شد، دیروز ایشان تلفن زده بود و بسیار شاکی و خشمگین بود و میگفت، چرا کسی به خواستههای من توجه نمیکند، من به چه جرمی بایستی در زندان باشم. حتا اسم یکی از مسئولان کشور را میآورد و میگفت، جسم من هم مثل جسم ایشان از گوشت و پوست و استخوان تشکیل شده، من هم انسانم، من هم زندگی میخواهم، من هم دردم میآید، چرا به زندگی من توجه نمیشود، پاهایم درد میکند، بیماری دارم، توان ندارم و آیا من باید بمیرم تا متوجه من و مسایل من بشوند! یا مثلا موردی مثل مورد آقای موسوی خوئینی که بازداشت طولانی غیرمنطقی دارد و به خواستههای وکیل، خانواده و خودش توجه نمیشود یا وضعیتی که آقای باطبی دارد و یا متاسفانه در خیلی موارد احکامی صادر میشود که اصلا امکان تحقیق در مورد اینکه این حکم سنگین چقدر عادلانه هست یا نیست وجود ندارد، بخصوص زندانیان امنیتی. در یک چنین مواردی زندانیانی هستند که هیچ راهی جز اعتصاب غذا برایشان نمیماند. لذا ما برای رساندن صدای اعتراض آنها سعی میکنیم نامهنگاری کنیم، به مسئولان و مقامهای قضایی مسایل ایشان را منعکس کنیم یا دربارهاش اطلاعرسانی کنیم و این کار دومیست که انجام می دهیم. سوم اینکه درخواست ملاقات با زندانی میکنیم که حالا این ملاقات یا توسط ما یا خانواده یا وکیل زندانی صورت میگیرد که این درخواست را گاهی به صورت نامههای سربسته و گاهی نامههای سرگشاده مطرح میکنیم. چهارمین کاری که انجام میدهیم اطلاعرسانی در مورد امور زندانی است، بعد از اینکه اطلاعات دقیقتری کسب کردیم و بررسیهای لازم را انجام دادیم.
آقای باقی، تاکنون تجربه شما چگونه بوده، با چه واکنشهایی از سوی مقامات دولت ایران روبهرو بودید؟
عمادالدین باقی: در زمانهای مختلف برخوردها فرق میکند. مثلا در مقاطعی بوده که تقاضاهای ما توسط بعضی از مسئولین، بخصوص مسئولین ردهی پایینتر، مورد توجه قرار میگرفت. اصولا در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی که قوه مجریه دست اصلاحطلبها بود و مجلس ششم هم اصلاح طلب بودند، فضای عمومی و شرایط بهگونهای بود که احتمال پاسخ و واکنش مثبت بیشتر بود، حتا، قوه قضاییه در آنزمان گاهی به بعضی از نامهها پاسخ میداد یا به بعضی درخواستها توجه میشد. اما در دوره جدید شرایط عوض شده است. مثلا فرض کنید وزارت اطلاعات در دوره جدید به نامههایی که ارسال میشود در مورد زندانیان و یا درخواست توضیح میکنیم، هیچ پاسخی نمیدهند و یا مقامات قضایی در مقایسه با گذشته رفتارشان تا حدی تغییر کرده است. در عین حال البته در برخی سطوح پایینتر در رابطه با زندانیها، در قوه قضاییه گاهی پاسخ دادهاند یا رسیدگیهای خیلی جزیی کردهاند. ما معتقدیم که اگر مقامات دولتی حاضر به گفتوگو و شنیدن صدای ما و تقاضاهای ما بعنوان یک نهاد مدنی نشوند ، چه به ما و چه بقیه نهادهای مدنی و حقوق بشری، مطبوعات و رکن چهارم بیتوجهی کنند، آنوقت با هزینهها و مشکلاتی روبهرو میشوند که این هزینهها قابل اجتناب بوده، مانند ماجرای مرگ آقای اکبر محمدی که به اعتقاد ما کاملا قابل اجتناب بود و به نظر من هم خانوادهی آقای اکبر محمدی و هم جمهوری اسلامی تاوان نابخردی و عدم پاسخگویی بعضی از دستاندرکاران را در این حادثه پرداخت کردند. در دوره جدید متاسفانه واکنشهای مناسبی نمیبینیم و بیشتر با سکوت مواجه هستیم. امیدواریم که یک مقدار شرایط بهتر بشود. ما فکر میکردیم آن وضعیتی که در دوره اصلاحات آقای خاتمی بود، شاید ادامه پیدا کند و بهتر هم بشود اما متاسفانه الان اینگونه نیست.
آقای باقی بسیار سپاسگزارم که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید