اتهام هاي عام، احكام خاص
عيسي سحرخيز [email protected]
روز آنلاین – چهارشنبه 2 بهمن 1387 [2009.01.21]
مقام هاي وزارت اطلاعات ايران در پي انتشار اخباري در خصوص صدور احكام متهمان پرونده ي “شبكه براندازي نرم” اعلام كرده اند كه در آينده ي نزديك اعترافات چهار عضو اين شبكه از رسانه ي ملي پخش خواهد شد.
مديرکل ضد جاسوسي وزارت اطلاعات، آرش و کاميار علايي، پزشكاني كه در محافل علمي و پژوهشي به ويژه در زمينه ي بيماري ايدزشناخته شده هستند را از جمله اعتراف كنندگان تلويزيوني معرفي و اين اخبار را نيز تائيد کرده است که آنان به عنوان متهمان اصلي شبكه “ده ها نفره” توسط دادگاه انقلاب تهران محاکمه و به حبس محکوم شدهاند. مدت حبس اين افراد در شرايطي تاکنون از سوي مراجع قضايي اعلام نشده است كه هفته ي پيش بحث صدور اعدام اين افراد در جامعه مطرح شده بود.
اين اخبار زماني منتشر مي شود كه ايران در آستانه ي سي امين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي قرار دارد و زندانيان سياسي كه در آن زمان به مدد قيام ملت از زندان ها آزاد مي شدند از جمله نكاتي كه بايد بيان مي كردند چگونگي ماجراي آن گروه از ياران ديروزشان بود كه به دليل “كم آوردن” يا “زير شكنجه و انواع فشارهاي جسمي و روحي” به نيت كاهش ميزان جرائم واقعي يا تحميلي، مجبور به بيان “حرف هاي خاص حكومت پسند” در دادگاه ها شده يا به “اعتراف هاي تلويزيوني” تن داده بودند. ديگر موارد مورد درخواست، بيان پشت پرده ي ماجراي عده اي بود كه به دليل “توبه نامه نويسي” مشمول “عفو ملوكانه” شده بودند، همان افرادي كه برخي از آنان پس از انقلاب حتي در مناصب بالاي كشور يا در صدر مقام هاي حزبي و گروهي قرار گرفتند.
آن گروه از مردم كه سن و سالي ازشان گذشته است حتما خوب به ياد دارند كه در اين گونه پرونده ها آن “مقام امنيتي” كه بعد از انقلاب خود و همكارانش “به مكافات عمل” خويش رسيدند، چگونه پشت به دوربين و مردم، و رو به كارگردان و متهم مي نشست و هر چه را ديكته كرده بود از زبان يك موجود دربند مي گفت و مي شنيد!
متاسفانه، پس از انقلاب اسلامي نيز جز مقاطعي محدود و با شكل و شمايلي متفاوت شاهد چنين ماجراهايي بوده ايم كه گويا اين روزها يكي از آخرين موارد آن در چارچوب “اتهام هاي عام، احكام خاص”، در حال كليد خوردن است.
اين مسائل خاص ايران نيست و چنان دامنه و گستردگي داشته و دارد كه مي توان كتاب هاي فراوان در خصوص آن و شيوه هاي كار يافت، از جمله : “مجمع الجزاير گولاك” نوشته ي “الكساندر سولژنيستن” برگردان “عبدالله توكل”؛ “در دادگاه تاريخ” به قلم “روي مدودف” ترجمه ي “منوچهر هزارخاني”؛ “روشنفكران وعاليجنابان خاكستري” نوشته ي “ويتالي شنتاليسكي” برگردان “غلامحسين ميرزا صلاح”؛ كتاب معروف “1984”، شاهكار “جورج اورول” و…
از موارد نوشته شده در ايران نيز به كتاب “اسرار تاريكخانه ها” مي توان اشاره داشت كه به كوشش دوست ارجمند “مرتضي كاظميان” فراهم آمد و توسط انتشارات ” قصيده سرا” در اختيار عموم قرار گرفت، اما پس از يك چاپ محدود، توقيف و نسخ موجود آن جمع آوري گرديد. نمونه ي ديگر، كتاب “در ميهماني حاج آقا” است كه خاطرات دوران بازجويي و زندان دو فعال سياسي – مرحوم حبيب داوران (دكتر داروساز) و فرهاد بهبهاني (دكتراي شيمي) از دستگير شدگان پرونده ي 90 امضايي به رئيس جمهور هاشمي رفسنجاني را دربر مي گيرد و پس از عرضه توسط “انتشارات اميد فردا” به سرنوشت كتاب فوق دچار شد.
به دليل تاثيرگذاري اين خاطرات و نوشته ها بر افكار عمومي و در فضاي موجود جامعه است كه مقام هاي اطلاعاتي و امنيتي هر تلاشي كه به خرج مي دهند، به دليل نوع رويكرد و پيشينه ي عمل خود كمتر نتيجه مي گيرند و در واقع به هيچ وجه قادر به اقناع افكار عمومي براي اثبات صحت اين مسائل و پذيرش اين اتهام ها توسط اكثر مردم نيستند.
همين چند سال پيش بود كه دوست ديگري، ابراهيم نبوي، زماني كه از زندان اوين بيرون آمد در برابر اين پرسش كه “آن حرف ها چه بود كه زدي؟”، با طنز خاص خود كه به گونه اي ريشه در واقعيت هاي جامعه ي ديروز و امروز ايران دارد، پاسخ داد: “ببين، من وقتي اون تو هستم چيزي كه آن ها دوست دارند مي گم، وقتي هم كه بيرون اومدم هرچي كه خودم دوست دارم”. هم او بود كه پيش از اينكه رخت سفر از ايران بر بندد با بيان تمثيلي از جامعه ي شوروي سابق و فعاليت ماموران “كا گ ب”، به زيبايي فضايي را در باب زندگي حيوانات زيبا و ضعيف و اعتراف به “داشتن نام حيواني ديگر” و “رفتاري باب ميل ديگري” ترسيم كرد. طنزي برگرفته از واقعيت هاي كشورهاي كمونيستي اروپاي شرقي، حكومت هاي نظامي و نظام هاي استبدادي و مبتني بر اسناد و مدارك علمي و نمونه هاي تاريخي فراوان. به عنوان نمونه توجه كنيد به صفحاتي از كتاب “زندگي استالين” نوشته ي “ادوارد راژينسكي” كه انتشارات موسسه اطلاعات ترجمه و منتشر كرده است:
مقامات بلندپايه كميسارياي خلق در امور داخلي كنفرانسي برگزار كردند. به آن ها اطلاع داده شد كه از “توطئه اي عظيم” پرده برداشته شده است كه تروتسكي، كامنوف، ژينوويوف و تعدادي ديگر از رهبران مخالف در راس آن بوده اند. به نظر مي رسيد كه آن ها در همه شهرهاي بزرگ گروه هاي تروريستي تشكيل داده باشند. همه افرادي كه در اين كنفرانس حضور داشتند به يك اداره سياسي سري در كميسارياي خلق در امور داخلي منتقل شدند تا به كار تحقيق كمك كنند. شخص رهبر بر كار آن ها نظارت و سرپرستي داشت و در اين كار يژوف به او كمك مي كرد.
البته همه حاضران در جلسه متوجه بودند كه هيچ گونه توطئه اي در ميان نبوده است. اما آن ها نيز به “زبان سري” آشنا بودند. به آن ها گفته شده بود كه حزب بايد درگير يك توطئه شود. اين امر براي موفقيت در مبارزه علي امپرياليسم جهاني و تروتسكي تفرقه جو ضروري بود.
… صدها نفر از مخالفان متفرقه از زندان ها و تبعيدگاه ها جمع آوري شده و به مسكو تحويل داده شدند. آن ها بايد به مشاركت خود در فعاليت هاي تروريستي اعتراف مي كردند و نقش خود را در محاكمه نمايشي ايفا مي كردند…
در خصوص چگونگي اعتراف گيري و حتي “سناريو نويسي و اجراي شوهاي تلويزيوني” قصه و حديث مفصل است، از نوشته هاي مكتوبي كه در برابر متهم قرار مي گيرد تا حفظ كند و پس از چند دور قرائت در مقابل آينه، در انتها در برابر دوربين بارها از بر بخواند تا بهترين اجرا ضبط و ثبت شده و در مقابل چشم مردم بر پرده ي تلويزيون نمايش داده شود گرفته، تا تكميل شست و شوي مغزي “متهم مطلوب” در هواپيما، در جريان يك سفر خارجي تا محيط هايي را كه در عمر خود به چشم نديده يا از آن چيزي نشنيده را خوب بشناسد و در نهايت به زيبايي براي افكار عمومي ترسيم كند. به عنوان مثال شرح دهد كه در تركيه در چه هتل هايي اقامت داشته، چه خورده و نوشيده و پوشيده، با چه افراد عادي و ماموران خارحي ملاقات كرده و چگونه براي فلان كشور خارجي جاسوسي مي كرده است.
البته اين شيوه ها چنان نخ نما شده است كه قاطبه ي مردم كمتر فريب آن را مي خورند و از اين رو كمتر افراد يا معدود كشورهايي باقي مانده اند كه هنوز به بكارگيري و اثرگذاري آن دل بسته باشند. پته ي اين روش ها نه تنها از سوي فعالان سياسي و كنشگران اجتماعي ايران و جهان روي آب ريخته شده و مي شود، بلكه به عنوان يك مبحث علمي مهم از جانب روانكاوان و روانشناسان داخلي و خارجي تبيين و تشريح شده و مي شود. ماهنامه ي “جامعه سالم” پيش از توقيف در شماره اي ويژه، از جمله ديدگاه يك روانپزشك خارجي را چنين مطرح كرد:
دكتر رابرت ليفتون، روانپزشكي كه در اين زمينه مطالعات ارزنده اي انجام داده است مي گويد: هر وقت مشاهده شود كه متهمي عليه منافع خاص خود نزد پليس اعترافات داوطلبانه كرده است، اعترافاتي كه به احكام زندان يا اعدام منتهي شود و شواهد نيز نشان دهند كه در جريان بازجويي از شكنجه جسماني يا داغ و درفش استفاده نشده است، مي توان احتمال داد كه از شيوه هاي اعمال فشار رواني استفاده شده است.
تحقيقات روانپزشكي نشان داده است كه وقتي زير فشار بازجويي و سوال هاي بي پايان، مقاومت شخصي شروع به فروپاشي مي كند، مغز انسان طبيعي دستخوش دگرگوني هايي مي شود. از يك سو، ممكن است ميزان تلقين پذيري آن افزايش يابد، تا آن جا كه بازجو بتواند حتي شخص بي گناهي را متقاعد سازد تا به جرمي كه هرگز مرتكب نشده است، اعتراف كند. از سوي ديگر، مغز ممكن است واكنش هاي آونگي تندي نشان دهد و شخص را وادار سازد اعتقادات و الگوهاي رفتاري پيشين خود را به كلي تغيير دهد و نيز ميل شديدي براي همكاري يا “خوش رقصي” در او برانگيزد كه منجر به اعترافاتي شود كه خلاف طبيعت و عقل سليم او هستند.
خانم “مريم رسوليان” يك متخصص ايراني نيز در مصاحبه اي كه ماهنامه ي آفتاب با عنوان “شكنجه سفيد و شست و شوي مغزي” در شماره ي 12 خود با او داشت، پرده از روي ابعاد ديگري از اين ماجرا برداشت:
شست وشوي مغزي، به معناي پذيرش درخواست صاحبان قدرت تحت شرايط فشار زندان و عليرغم ميل زنداني مي باشد. تعريف ديگر شست و شوي مغزي، آموزش دوباره و غيرارادي به فرد، در زمينه سيستم ارزشي و باورهاي فرد، در شرايط فشار و محدوديت اطلاعات است. از ياد نبريم كه باورها، اعتقادات و قضاوت ها، خود بر پايه اي از مجموعه اي از اطلاعات قرار دارند. اگر فرد در شرايط محدوديت اطلاعات (درون داده ها) قرار بگيرد علاوه بر محدوديت تحميل شده، اطلاعات تحريف شده و يا اساسا نادرست نيز به وي داده و ارائه شود، زمينه براي تغيير باورهايش فراهم مي گردد.
واكنش افراد را كه تحت اين فشارها قرار مي گيرند مي توان به سه دسته طبقه بندي كرد: گروه اول، به ظاهر تسليم مي شوند. گروهي ديگر، تسليم مي شوند و همانند سازي مي كنند و گروه سوم در برابر تغيير عقيده مقاومت مي كنند. توجه به اين نكته اهميت دارد كه هر سه گروه، صدمه روحي شديدي متحمل مي شوند و علائم اضطراب، افسردگي، توهم، هذيان ها و سوتعبيرها و خطاهاي ادراكي در اين افراد، قابل رويت و احساس است…
بعد از ايجاد وابستگي به بازجو و احساس گناه، شست و شوي مغزي تازه ايجاد مي شود. هر چيزي كه زنداني بيان مي كند، باعث رضايت بازجو نمي شود و بازجو درباره هر جمله، سوالات متعدد و چند جانبه اي مي كند و شروع به بازنويسي جملات با خود زنداني مي نمايد. زنداني مجبور است نوشته هاي او را بپذيرد و يا مداوم بحث كند و اين اساس و عصاره شست و شوي مغزي است. در واقع بازجو وقتي راضي مي شود كه زنداني از اظهارات قبلي و منطق و سيستم ارزشي بازجو براي صحت گفته هاي خود استدلال مي كند… وقتي شست و شوي مغزي در فضاي بسته و تحت شرايط تهديد و فشار اتفاق مي افتد، پايداري اثرات آن به فضاي جامعه نيز بستگي دارد. يعني اگر احساس خفقان ارعاب و وحشت در بيرون از فضاي زندان نيز حاكم باشد، پايداري اثرات شكنجه بيشتر خواهد بود…
شايد اين موارد كه در كتاب ها و رسانه هاي دوران اصلاحات نمونه هايي از آن ها به عنوان مشت نمونه ي خروار بيان شده است، اكنون تا حدي از ذهن جامعه پاك شده باشد، اما مسلما در فضايي كه جمع گسترده اي از اقشار ملت- از فعالان جنبش دانشجويي و كارگري گرفته تا كنشگران جنبش زنان و حقوق بشر و… از اقليت هاي قومي گرفته تا پيروان مذاهب و آئين ها- داراي پرونده هاي معتدد باز و بسته هستند و دائم به بهانه هاي مختلف در حال رفت و آمد به بازداشتگاه ها و دادگاه ها، كتمان آن ها امكانپذير نباشد. طبيعي است كه سابقه ي برخورد با اين افراد و گروه ها در بازداشتگاه ها، اتاق هاي بازجويي و سلول هاي انفرادي براي “اعتراف گيري” و “تك نويسي” هيچگاه از ذهن آنان، بستگان و دوستانشان نمي رود- آن هم در شرايطي كه هر روز عنوان مجرمانه ي جديدي از قبيل “سياه نمايي”، “براندازي نرم” و…، بدون آنكه ردي از آن ها در كتاب هاي قانون يافت شود، ساخته و پرداخته مي شود و اقشار بيشتري دستگير و زنداني و طيف گسترده تري ناخواسته به اين ماجراها مرتبط مي شوند.
در چنين وضعيتي كه هر روز شكاف بين دولت – ملت فزون تر شده و طيف وسيع تري در جايگاه متهم مي نشينند و در موقعيت بستگان محكوم قرار مي گيرند و درنتيجه اقليتي محدود حاكم و اكثريتي غالب محكوم مي شوند، بعيد است كه كاربرد وكارائي روش ها و نمونه هاي جديد، از جمله مورد اخير در خصوص تشكيل دهندگان گسترده ي ” پرونده ي براندازي نرم” – حتي به ضرب و زور پخش اعتراف تلويزيوني- اثر مطلوب داشته باشد. چون، در حقيقت به آساني پنبه ي سياست ترتيب دهندگان نمايش هاي تك پرده و چند پرده اي تلويزيوني زده مي شود و مردم قضاوت هاي خود را بر اساس واقعيت هاي موجود و حقيقت هاي كتمان ناپذير شكل مي دهند.
آخرين نمونه همين شنبه ي پيش زماني كه موضوع “شايعه ي اعدام برادران علايي” در جمعي مطرح بود، از جانب يكي از دوستان كه مردم ايران و حتي جهان با نام و فعاليت هاي حقوق بشري اش آشنا هستند بيان شد. نامي از او به ميان نمي آورم و خود او اگر صلاح بداند، دير يا زود، شرح مفصلي از اين ماجراي تاسف برانگيزو در عين حال افشاگرانه و عبرت انگيز بيان خواهد داشت.
اين دوست شرح مي داد كه با وجود مقاومت هاي بالايي كه ميزانش براي بازجويان روشن بود – و طبيعي است كه افرادي چون برادران علايي و… به علت نداشتن تجربه، غيرسياسي بودن و… به ندرت بتوانند هم سنگ آن عمل كنند- در مقطعي كه تحت بازجويي قرار داشته، به اين بهانه كه او حاضر نيست زير فشار غيرقانوني براي پوشيدن لباس زندان برود، از “رفتن به دستشوئي” منع شده بوده است. درنتيجه، در يك مقطع براي مدت چهار روز متوالي در سلول را به روي او بسته بودند و از جمله اجازه ي دستشوئي رفتن را به او نمي دادند. وي نيز به دليل ملاحظات شرعي و بهداشتي چون ديگراني كه به ناچار محل زندگي خود را آلوده به مدفوع و ادرار مي كرده اند، عمل نمي كرده است. رفتار و منشي كه البته در دوران زندان به جسم و جان، و روح و روان او زيان فراوان و جبران ناپذيري وارد آورد. بازجويان در صدد بوده اند كه از طريق اعمال چنين فشارهاي غيرانساني شاهد مقصود را در بغل گيرند و آنچه كه نياز دارند در برگه هاي بازجويي نوشته شده بيابند. از جمله، پذيرفتن اين ماجرا كه او قصد دارد از طريق نرفتن به دستشويي افكار عمومي داخلي و خارجي را تحريك كرده و پروژه “براندازي نرم راه بيندازد”!حال مي توان حديث مفصل خواند از اين مجمل و به گوشه هايي از آنچه كه بر “ده ها” متهم جديدي كه نامشان در پرونده “”شبكه براندازي نرم” آمده، به ويژه چهار نفري كه گفته مي شود قرار است طي چند روز آينده شاهد فيلم “شوي تلويزيوني” آن ها باشيم، هرچه بيشتر پي برد.
در شرايطي كه گويا از دست كسي كاري بر نمي آيد، اين مي ماند كه دست به دعا برداريم و دست كم از خدا بخواهيم كه اين جمع نيز عاقبت به خير شده و سرنوشتي مانند ده ها بازيگران ديگر اين گونه شوهاي اجباري، از جمله سربازان نيروي دريايي انگليس، هاله ي اسفندياري و…بيابند تا به جاي گذراندن باقيمانده ي عمر در زندان، بتوانند اندك زماني بعد به فعاليت هاي عادي يا علمي خود در خارج ادامه دهند و حتي با نوشتن خاطرات زندان، منبع درآمد جديدي نيز بيابند!