• بگرد
  • بازیابی گذرواژه

گفتاري از وبلاگ سيبستانك در باره مقاله: بحران كجاست؟


به قلم : مهدي جامي با عنوان موقعيت دشوار مسلمان بودن
عماد الدين باقی در سرمقاله امروز شرق به جمع هنوز-معدود افرادی پيوسته است که در باره کاريکاتورها به ارائه تحليل پرداخته اند. من در پيچ و خم گفتار او موقعيت دشوار همه کسانی را می بينم که اين روزها هم ناچارند از حيطه امر مقدس دفاع کنند و هم خود را در موضع انتقاد از رفتار مسلمانان معترض می يابند و هم مايلند معيارهای جهانی آزادی بيان را در اين بحث دست کم نگيرند و زيرپا نگذارند.
اهانت می تواند انقلاب بسازد
در کل مطلب باقی من نکته های در خور و به يادماندنی یافتم. تذکر او به اهانت و انقلاب هم سخت بجا بود:
«امروز در سالگرد انقلاب اسلامى بايد به ياد آورد كه انقلاب ايران در سال ۱۳۵۷ كه نقشه سياسى جهان را تحت تاثير قرار داد با يك اهانت آغاز شد. روزنامه اطلاعات در مقاله اى به آيت الله خمينى از رهبران مذهبى كه در تبعيد به سر مى برد توهين كرد و جرقه انقلاب بزرگى در اين منطقه برافروخته شد. بنابراين مطبوعات غرب نبايد اين امور را دست كم بگيرند.»
من از بخش تاريخچه ای بحث او می گذرم زيرا از دقت کافی برخوردار نيست (مثلا اتفاق مهم حمله به سفارتخانه دانمارک در بيروت از قلم افتاده و در عوض به سوريه و تهران اهميت داده شده است؛ و يا بين انتشار بار نخست کاريکاتورها و انتشار مجددشان در ژانويه چيزهايی جاافتاده است) و چه بسا به تيغ اندازه کردن مقاله برای آن ستون، بنادرستی کوتاه شده است. اما البته می ارزد که يک مقاله تحقيق شده در باره کرونولوژی اين بحران از سپتامبر تا فوريه نوشته شود و گرنه حالا که در عين نزديکی به واقعه حوادث را جابجا می کنيم و از قلم می اندازيم فردا اين مساله جدی تر خواهد شد.
معيار تشخيص اهانت
در باب آنچه باقی در باره تعريف اهانت هم گفته است افتادگی زياد است اما نکته دقيق سخن او اين است که در اهانت عرف محوريت دارد:
« اگرچه تعاريف اهانت مى تواند وسيله اى براى تشخيص آن باشد اما قادر نيست تمام مصاديق اهانت را در همه زمان ها و همه مكان ها پوشش دهد از اين رو فقهاى اسلامى و اصوليين گفته اند مرجع تشخيص اهانت، عرف است. به همين روى آيت الله خويى نيز مى گويد: «ان المرجع الى السب العرف» زيرا فقها (از جمله شيخ انصارى در مكاسب) مى گويند ممكن است بعضى كلمات و القاب در برخى مناطق فحش و اهانت محسوب شود در برخى مناطق اهانت محسوب نشود.»
او بدرستی از انواع عرف نيز سخن می گويد تا دشواری برخورد به اهانت را روشن سازد. اينجا هم او يک نکته کليدی عرضه می دارد و با توجه با حرمت تشکيک در هولوکاست در جوامع اروپايی می گويد:
« با توجه به اعتبار و حجيت عرف در نظام هاى حقوقى جهان امروز چرا انكار هولوكاست كه در غرب جرم تلقى مى شود اما در عرف ديگر كشورها حساسيتى در مورد آن وجود ندارد و آن را جرم نمى دانند موجب واكنش و خشم غربيان مى شود و گوينده اش را در ليست سياه مى گذارند؟»
او با موضعی سنجيده و انسانگرا می گويد:
«البته به عقيده من بر فرض اينكه مدعيات پاره اى از محققان و نويسندگان غربى مانند روژه گارودى و ارنست زوندل، ديويد اورينگ و يا ترى باكسرر عضو شوراى شهر ليون فرانسه كه به خاطر انكار هولوكاست به زندان محكوم شدند درست باشد ليكن من باز هم با مخالفان آنها همنوايى دارم اما به دو دليل ديگر. يكم از خاستگاه سمبليك و اينكه موضوع هولوكاست جنبه نمادين ضدخشونت پيدا كرده و نبايد اين نهاد تضعيف شود دوم اينكه كميت جنايت مطرح نيست و اگر ثابت شود تعداد كمترى از يهوديان قتل عام شده اند از جنايت بودن نمى كاهد و نازيسم را تبرئه نمى كند.»
مغالطه ‘هيچ امری مقدس نيست’
عماد باقی در مقاله خود از منظری بديع، به يک مغالطه رايج جوابی درخشان می دهد. مغالطه رايج را می توان اينطور صورتبندی کرد که «چون من به امر مقدس اعتقاد ندارم توهين به آن برای من مفهومی ندارد و مباح است». او می گويد حتی اگر امر مقدس کسی برای کسی ديگر محترم نباشد توهين به آن مجاز نخواهد شد. او در اوراق ساختن اين مغالطه به رابطه آزادی بيان و آزادی عقيده تکيه می کند:
«حادثه اخير بار ديگر يكى از چالش هاى بزرگ فراروى حقوق بشر را نشان داد. سازمان گزارشگران بدون مرز نيز بيانيه اى در اين رابطه منتشر و پرسشى را مطرح كرد و گفت: اميد آنكه دست كم «ماجراى كاريكاتور» بتواند ياريگرمان در پاسخ به اين سئوال گزنده باشد: “چگونه مى توان آزادى بيان را كه بسيارى در هر كجا كه هستند آن را ضرورتى گرانبها مى دانند، با احترام به اعتقادات عميق افراد، سازگار كرد؟” مرز ظريفى ميان آزادى بيان و آزادى عقيده وجود دارد. اين دو در برخى موارد ناقض يكديگر مى شوند. آزادى عقيده به مفهوم رعايت احترام براى همه مذاهب و عقايد و اديان است و نمى توان هيچ كدام را ممنوع يا تحقير كرد اما آيا آزادى بيان مى تواند آزادى عقيده ديگران را محدود و آن را مورد اهانت قرار دهد؟»
نقد و نظر
صاحب گرامي سيبستان! نكته شايد همين جاست كه چرا بوداييان “دشمن”شناخته نشدنداما ما شديم؟ به راستي چرا؟آيا همزيستي مسالمت آميز و نگاه برابرانه ميان يك جامعه مسلمان(نه از نوع شنماسنامه اي) و يك جامعه مدرن (كه از نظ من ميان اين دو جامعه تفاوت مبنايي وجود دارد و جامعه مدرن و همزمان مسلمان پارادوكسيكال است) ممكن است؟
Posted by: farhad at February 15, 2006 10:27 AM
بله! من خودم مثالي از رفتار ديوان كشور زدم تا همين را بگويم.قوانيني هم داريم كه عالمان حقوق به آنها قانون متروك ميگويند. اينها همه هست. اما حقوق آنچه اعمال ميشود يا نميشود نيست. حقوق علم است. همان كه در دانشكده تدريس ميشود . وقتي دنبال ريشه حقوقي امري هستيم يا اينكه ميخواهيم ببينيم ضمانت اجراي فلان مسئله در حقوق چيست مسئله را علمي بررسي ميكنيم و اگر قانوني باشد و لو متروك به آن استناد ميكنيم و لو دادستانها و قضات اصلا آن را يادشان رفته باشد. يا مرجع عالي ما از ترس نظامي ها حكم بر خلاف نص صريح بدهد. من ميگويم از نظر علم حقوق نميتوان از عقايد مردمان حمايت حقوقي كرد در حاليكه در ايران خودمان الان از عقايد بخشي از جامعه حمايت همه جانبه از جمله حمايت حقوقي ميكنند اما مطابق علم حقوق نيست.
Posted by: م.ویس آبادی at February 15, 2006 04:08 AM
ممنونم دخوی عزيز. مساله نظر من نيست مساله اين است که خود حقوق گاهی حساسيت نشان می دهد گاهی نمی دهد! به زبان ديگر مجری حقوق و مدعی حقوق و دادستان حقوق گاهی ساکت است و گاهی به دلايل اجتماعی می رود تا بيخ مساله. يعنی از نظر رفتارشناسی، حقوق برخلاف آنچه به نظر می آيد رفتار هميشه يکسانی ندارد چه در ايران باشد که می خواهد جوانها را در ميدان شلاق بزند و بعد از مدتی يادش می رود چه در آمريکا باشد که يکباره قانونی را که مهجور مانده بيرون می کشد تا جلو فردی کتابی فيلمی را بگيرد. در همين بريتانيا حمزه مصری به قانونی محکوم شد که مدتها بود مجرمی برايش پيدا نشده بود. يعنی به آن عمل نمی شد. رفتار اين حقوق در باره آزادی بيان من يا تو ممکن است متفاوت باشد چون مجری اش آدميزاد است و چون من يا تو ممکن است قانون را ندانيم تا از خود دفاع کنيم.
Posted by: سيبستان at February 14, 2006 12:19 PM
سيب گرامي !
توهين از نظر حقوقي بايد مستقيم باشد. پس اگر من بگويم اعتقادات تو آقاي فلاني … است در واقع با اشاره به شخص او خواسته ام كه به او توهين كنم. اما در صورتي كه در توهين به اعتقادات مستقيما شخصي را هدف نگيرد از نظر حقوقي اين توهين نيست.
اصولا براي چنين مسئله اي در نظام حقوقي نميشود ضمانت اجراي قابل قبولي داد كه از همه عقايد بشود حمايت حقوقي كرد.
مفهوم شخص حقيقي هم در حقوق قابل توسع و تضيق نيست. البته بحث همانطور كه گفتيد و گفتند بيشتر ابعاد اجتماعي دارد.
والا شما اگر تسبيح را هم پرت كني به ديوار به اعتقاد كسي توهين كرده اي . بنابراين مسئله راه حل حقوقي و در واقه ضمانت اجراي حقوقي ندارد. البته در ايران اعتقادات اسلامي حمايت قاطع ميشود ولي باقي اعتقادات نه و اين هم كه از بحث ما خارج است.
نكته آخر اينكه فرض كنيم توهيني به اعتقادات عده اي بشود و آنها مانند مسلمين حساس نباشند مثل همان مجسمه هاي بودا. حتا شما هم فرق ميگذاري و از نظر بازتاب اجتماعي به قصه نگاه ميكني در حاليكه از نظر حقوقي بخواهي نگاه كني نبايد به بازخورد اجتماعي قضيه نگريست.حرف شما درست است اما شما هم تلويحا قبول كرده ايد كه از همه عقايد حمايت حقوقي نمي شود كرد.
Posted by: م.ویس آبادی at February 14, 2006 04:24 AM
اينجا رو ببينيد. يك جانباز جلوي سفارت دانمارك تصوير مادر عيسي (ع) رو مي كشه.
http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=290176
Posted by: Ali at February 13, 2006 10:43 PM
به فرموده چند خطي آشفته نوشتم در ستون پيپ نوشته ها.شاد كام باشيد.
*ممنون از پاسخی که در پیپ نوشته ها داده ای. ولی در باره توهین به عقیده اشکالی دارم. توهین همیشه به شخص است. درست. اما به عقیده چگونه می شود توهین کرد اگر توهین به شخص درش مضمر نباشد؟ البته شاید از جایی به بعد بحث دیگر صرف حقوقی هم نیست و یا باید مفهوم شخص حقیقی را توسع داد. نکات اجتماعی هم مطرح است. مثل گرایشهایی که در دوره های معین برخی رفتارهای سیاسی یا احکام قضایی را توجیه می کند. مثلا در دوره مک کاتریسم نسبت به عقاید کمونیستی و خود کمونیستها در آمریکا. توهین هم همیشه وابسته به زمان و مکان معین است. نیست؟ – سیبستان
Posted by: م.ویس آبادی at February 13, 2006 07:16 PM
The US Air Force and the Israeli army can not attack the Iranian nuclear facilities as there are Russian advisors and technicians there. To attack Iran would also mean to declare war on Russia.
in nokteie jaleb ro tazeh khoondam !
Posted by: Ali at February 13, 2006 05:26 PM
1- سلام آقاي جامي…خسته نباشيد.
2- موضوعي كه آقاي باقي اشاره نكرده اند و به گمان من خيلي جالب است قضيه فروريختن مجسمه بودا در افغانستان به دست طالبان است.متاسفانه در آن واقعه مسلمين چندان توجهي نشان ندادند و البته بوداييان هرگز چنان نكردند كه مسلمين در مورد چند كاريكاتور كردند.شايد بايستي از ايشان بياموزيم.
2- به گمانم بهتر بوداين مطلب رادر لينكدوني لينك مي داديد چرا كه نه تحليلي بدان افزوده شده نه نقدي بر مقاله نوشته ايدو نه چندان تلخيصش نموده ايد
3- نقدها را نوشتم اما آقاي جامي واقعا بزرگا مردا كه تويي.هميشه در سيبستانتان “سيبي “است كه “آدم” را “وسوسه” مي كند.
* فرهاد عزيز، مطلب باقی مطلب مهمی است و انتشار آن به صورت سرمقاله در يک روزنامه معتبر ايرانی اهميت اجتماعی بيشتری به آن می دهد. پس توجهی بيش از آنچه لينکدونی به يک نوشته می دهد لازم دارد. ضمنا من هر از گاهی به نقل نوشته های ديگران در متن سيبستان می پردازم چنانکه در پست قبل از اين مطلبی از محمد خاتمی را آورده بودم زيرا فکر می کنم وبلاگ حيثيتی اجتماعی دارد که الزام می کند گاه فقط گوش کنيم و بخوانيم تا حرف بزنيم. پس سخن ديگری می تواند حرف من باشد – من اصلا وبلاگ کم لينک را وبلاگ فعال نمی دانم- و اگر هست به همان گوش می کنم و آن را مثل حرف خودم در سيبستان می آورم. در نقل هايی که می کنم گاهی حاشيه ای هم می زنم و گاه نه.
در باره مساله بت های باميان تذکر تو بسيار بجاست از نگاه رفتار بوداييان. اما از نگاه اجتماعی و موقعيت جهانی اين دو را قياس نتوان کرد چرا که بودايی ها در همان موقعيت مسلمانها نيستند. دست کم به اين خاطر که در نظريه های دشمن شناسی غرب دشمن شناخته نشده اند. اين به رفتار هر دو طرف رنگ ديگری می دهد. مساله خاورميانه هم هست. – سيبستان
Posted by: farhad at February 13, 2006 02:40 PM
جناب ما کاری نداريم و نمی خواهيم هم در کار شما خدای نکرده دخالت کنيم اما يک سری لينک به سايت های مختلف داده ای که معلوم نيست بر اساس چه معياری بوده است. اگر “اطلاع رسانی” است که خوب می شود خيلی های ديگر راهم گذاشت. مثلاً ستايت رسمی وزارت اطلاعات يا بسيج يا نمی دانم کی و چی.
اين همه را گفتم تا بپرسم چطور شده که به تازگی سايت اين مورخ قلم به مزد، عبدالله شهبازی را هم جزو لينک هايت گذاشته ای. ببين چطور به ناگهان «پيشينه استعماری دانمارک» را از صندوقچه غيب بيرون کشيده و به “تاريخنگاری مستند» پرداخته است:
http://www.shahbazi.org/blog/Archive/8411.htm#جايگاه%20دانمارک%20در%20تکاپوهاي%20استعماري
قول می دهم اگر فردا جمهوری اسلامی خرده حسابی با مثلاً کشور گامبيا يا سيرلانکا يا ساحل عاج و چی می دانم کجا هم پيدا کند يهو اين آقای مورخ کذايی که البته تحصيلکرده حزب منفور توده است، مدارک و اسنادی برايتان رو می کند که همه چهار چشم می شوند.
* آقاجواد، لينکستان نه اطلاع رسانی است نه ليست محبوبها! کتابخانه مجازی است. شما همه کتابهای کتابخانه تان را دوست نداريد اما داشتن همه آنها لابد برايتان ضروری بوده است که جمع کرده ايد. بنابرين ايراد نگيريد که اين لينک را داری چرا آن يکی را نداری. انتخاب شخصی است. با روش آقای شهبازی هم آشنا هستم. اگر خواننده سيبستان بوده باشيد لابد ديده ايد که گاهی به تحقيقات آنچنانی ايشان هم لينک داده ام. اميدوارم اين توضيح اگر شما را قانع نکرد برای دوستان و خوانندگان من نکته ای را روشن کرده باشد. سيبستان
Posted by: جواد at February 13, 2006 12:22 PM
موقعيت دشوار مسلمان بودن
در غرب يا ارويا آزادي اديان را محترم مي‌شمارند، و ييروان دين اسلام كه از زور نبود آزادي و استبداد و فقر و فلاكت در چند ده گذشته به ارويا مهاجرت كردنند، در موارد زيادي، در دين و اعتقادشان بيش‌تر از آن حدي آزادند كه در كشور خودشان كه اسلام دين رسمي به شمار مي‌رود، از اين آزادي برخوردارند. در رابطه با برخورد با كاريكاتورهاي محمد ييامبر مسلمين، كشورهاي مسلمان و نخبه‌گان اين معتقدان متعصبان دين و عقيده(و كاريكاتورها را نديده)، در قدم اول تحريم، آتش زدن سفارت و كليسا، تهديد كردن و فرياد و مشت نشان دادن، در قدم دوم در خود فرو رفتن و احساس حقارت كردن و در آخر شايد ديالوگ را انتخاب كردن و به تفاهم رسيدن است. در حالي كه در كشورهاي كه بر آزادي بيان(expression) اصرار مي‌ورزند، در قدم اول ديالوگ و گفت‌وگو قرار دارد و ديالوگ رمز امنيت و مدارا يا تولرانس(‏Tolerance) و تفاهم است تا به يك توافق، سازش و يا مصالحه(Compromise) رسيد.
Posted by: سياوش at February 13, 2006 05:41 AM
سلام آقاي جامي عزیز یک image درست کردم از صحنه های خشونت آمیز تعزیه در خیابان ها ” کودکان را از تماشای این صحنه های خشونت بار دور نگهدارید” اگر دوست داشتید برای ارتقا سطح اگاهی مردم از آثار زیانبار روانی و اجتماعی آن در سایت خود پابلیش کنید. با احترام.
http://www.doust114.persianblog.com
Posted by: آرش (Mother Earth) at February 12, 2006 05:13 PM
سلام جناب جامي . همه ي پست هاتون رو مي خونم و ماشاالله به اين همه پشتكار و مطالعه . گويا سخت همه ي مقاله ها را پي گيري مي كنيد . هر چند كه اين مسائل گاهي ممكنه روح شما را بيازاره . نوحه خواني در عاشوراتون هم خيلي عالي بود.
گفتم شايد بد نباشه امروز بعد از خوندن مطالبتون سلامي عرض كنم .با احترام . راوي
Posted by: آونگ خاطره های ما at February 12, 2006 10:32 AM
با سالم و آرزوي توفيق
«امروز در جامعه، ما بيشترين رنج را، از ناحيه افراد متعصبى مى بريم كه فقط از منظر خودشان به اين عالم نگاه مى كنند و اصلاً تصور نمى كنند كه منظر ديگرى وجود داشته باشد. تعصب داشتن فرق نمى كند كه پنجره من، مدرن باشد و آن پنجره ديگر، سنتى. اگر فرد مدرن هم حاضر نباشد از پنجره سنتى به عالم نگاه كند، اين فرد هم در مدرن بودن خودش تعصب دارد. همچنان كه سنتيان چون نمى توانند از پنجره مدرنيزم به عالم نگاه كنند، در سنتى بودن خود متعصب هستند.»
شما را به ضيافت نيلوفر دعوت مي‌كنم. با احترام. اميد
Posted by: اميد at February 12, 2006 07:33 AM
بد نيست کسی به اهالی شرق پيشنهاد کند اين مقاله‌ی باقی ترجمه شود به انگليسی و در يکی از روزنامه‌های اين‌جا منتشر شود. چه بسا تحول زيادی در ديد غربی‌ها نسبت به ايران ايجاد کند.
Posted by: داريوش at February 12, 2006 02:02 AM

نوشته شده توسط
عمادالدین باقی
دیدن همه یادداشت ها
گذاشتن پاسخ

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

یک دیدگاه
  • راستش من فكر مي كنم قبل از هر چيز رابطه به تقدس و اعتقاد معلوم شود. بديهي است براي يك مومن چيز هايي مقدس مفروض مي شود كه براي مومني ديگر دفع آنها مقدس است. قهرمانان دين ما بت شكنان بوده اند كه در واقع به چيزي كه در ذهن اكثر مردم زمان آنها مقدس بوده در واقع توهين مي كرده اند(يا به حد كافي آن را محترم نشمرده اند) و بديهي است بت شكني براي ما يك ارزش است. اگر كسي آنچه را ما مقدس مي دانيم بت بشمرد (كمااينكه مثلا احترامما به قبور ائمه را برخي نشان از شرك مي دانندآيا اگر خود را بت شكن بشمرد، عقيده اش براي ما محترم مي شود؟

In order to use the Instagram feature, please install and activate Meks Instagram Widget plugin .

نوشته شده توسط عمادالدین باقی