متن كامل سخنراني عمادالدين باقي در حسينيه ارشاد به مناسبت شب تاسوعاي 8 محرم 1427 برابر با 18 بهمن 1384
ورود
در دو روز اخير برخي از دوستانم موضوع و عنوان سخنرانيام را جويا شدند. هنگامي كه پاسخ گفتم «صلح امام حسين» نخست گمان ميكردند كه مرتكب اشتباه گفتاري شدهام و ميپرسيدند صلح امام حسن چه ربطي به عاشورا دارد. هنگامي كه تصريح ميكردم درست شنيدهايد و مقصود من همان صلح امام حسين (عليه السلام)است متعجبانه با آن برخورد ميكردند.
به آقاي مهدي غني يكي ديگر از دوستان گفتم در روايت درباره امامان آمده است «كلهم نور واحد» و من ميخواهم ديواري كه ميان امام حسن و امام حسين كشيده شده كه گويي يكي مرد جنگ و رزم است و يكي مرد سازش فرو بريزم. او پاسخ داد اين ديوار را خودمان كشيدهايم و خود بايد فرو بريزيم. گمان دارم كه اين خطا كار آخوندها نبود كار روشنفكران بود و بعدها برخي از روحانيون از اين اشتباه پيروي و استفاده كردند. ضرورت زمانه يك نوع تفسير از حادثه عاشورا را به روشنفكران ديندار تحميل ميكرد و آنها را در يك برش از قيام امام حسين مستغرق ميساخت در حاليكه همان زمان يعني بيش از سيسال پيش روحانيوني مانند آيتالله صالحي نجفآبادي بودند كه سخناني را ميگفتند كه ما امروز ميگوييم و بسياري از مخالفان كتاب ايشان به نام «شهيد جاويد» هم از موضع محافظهكارانه آن را نقد ميكردند زيرا آقاي صالحي از انگيزه امام حسين براي تشكيل حكومت اسلامي سخن گفته بود و اكثر روحانيون و منتقدان آن كتاب حتي اين انگيزه را هم نفي ميكردند.
مسئله
هرمنوتيك يعني علم تفسير تفسير نه خود تفسير.درنگرش هرمنوتيكي (و به زبان فارسي خودمان آيين تاويل و تفسير) متن، مولف و مفسر را جدااز يكديگر مي نگرند. متن ميتواند يك حادثه، يك كتاب، يك فيلم يا پديده باشد و مقولهاي است مستقل از مولف و پديد آورنده و مستقل از مفسر. يك حادثه و نزاعي كه در مكاني رخ ميدهد، متن و حادثهاي واحد است اما ممكن است ادراك شاهدان و ناظران صحنه متفاوت باشد و هركدام به نحوي آن را روايت كنند و حتي به تعداد آنان مفسر وجود داشته باشد. هر يك ممكن است زاويهاي و لحظهاي از حادثه برايشان برجستهتر بوده و يا تحت تاثير عوامل عاطفي يا فكري و ذهني متفاوت، برداشت متفاوتي از آن يافته باشند. نميتوان مفسران را محكوم كرد كه آنگونه كه ما ميپنداريم حادثه يا متن را بفهمند. اما در نگاه هرمنوتيكي كه به هر يك از مقوله هاي سه گانه «متن»، «مولف» و «مفسر» جداگانه اصالت و استقلال داده ميشود ممكن است به مرور زمان خود متن يا اصل موضوع، اصالت خويش را از دست بدهد و تفسير مفسر جايگزين آن گردد. شبيه اين رخداد را در تفسير عاشورا و قيام امام حسين نيز ميتوان مشاهده كرد.
فكر ميكنم امروزه ديگر اين يك فرض مسلم و متواتر و محرز شده است كه امام حسين پيكارجو و قهرمان يك جنگ شناخته ميشود و با وجود آنكه او در اين جنگ به شهادت رسيد اما نه مغلوب كه پيروز نبرد شناخته شده است. ادبيات موضوع را كه مرور ميكنيد هر تفاوت و اختلافي كه ميان مفسران باشد اما در يك چيز اتفاق نظر دارند و آن سلحشوري و جنگاوري و شهادت طلبي امام حسين است با اين تفاوت كه در تفسير برخي ،امام حسين مجبور به انتخاب شهادت شد و در نظر برخي ديگراو اساسا به قصد شهادت به سوي كوفه حركت كرد. امروزه امام حسن و امام حسين مصداق و نماد دو استراتژي شناخته شدهاند. هر جا سخن از صلح و صلحطلبي برود نماد آن امام حسن است و هر جا سخن از رزم و سلحشوري و حماسه آفريني و شهادت رود نماد آن امام حسين است.اين امر چنان تثبيت شده است كه ضرب المثل شده و در تمايز افراد و رهبران مي گويند روش فلاني حسيني است و روش ديگري حسني است. كتابها و مقالات بيشماري درباره صلح امام حسن تحرير شدهاند. من ميخواهم به جاي «جنگ امام حسين» و «صلح امام حسن» از صلح امام حسين سخن بگويم. امام حسين مرد صلح بود نه اينكه مرد جنگ نبود بلكه مهمترين و مقدمترين ويژگي او صلحطلبياش بود نه جنگجويي.
مشكل اينجاست كه ابتدا تاريخ را تفسير و تحريف دلبخواهانه ميكنند و سپس از امام حسين نمادي ميسازند و آنگاه بر مبناي آن به ترسيم استراتژي شيعه يا استراتژي سياسي ميپردازند. گفتارهاي فراواني در باب عبرتهاي سياسي عاشورا در منبرها و خطبهها و جرايد و كتب انتشار ميدهند و بر اين مبنا جنگي سامان ميگيرد و جنگاوران پشتيباني ايدئولوژيك ميشوند حال آنكه اصل اين تفسير محل مناقشه است.
شرح واقعه
امام حسين محبوبيت مردمي داشت بگونهاي كه يزيد ميگفت: «حسين احب الناس الي الناس» با اين حال حسين بن علي آغازگر جنگ نبود. جباريت حكومت يزيد بود كه اين تراژدي را در تاريخ آفريد. يزيد پس از فوت پدرش امام را ملزم به بيعت كرد. او يا بايد بيعت ميكرد يا كشته ميشد و اين شروع ماجرا بود زيرا نفس عدم بيعت شخصيت مشروع و محبوبي چون حسين براي بياعتبار كردن حكومت ظلم كافي بود و نيازي به جدال و خونريزي نداشت. امام چون زير بار اجبار يزيد نميرفت به ناگزير از مدينه به مكه هجرت كرد كه حرم امن الهي بود و جنگ و خونريزي در آن حرام است. در مكه نيز دست از سر امام برنداشتند و شرايطي ايجاد كردند كه امام خود گفته است «بارالها ما عترت پيغمبر تو محمد هستيم، ما را از حرم جدمان بيرون كردند». چنان تنگنايي پديد آوردند كه امام اعمال حج را نيز ناتمام گذاشت و قصد سفر كرد. در همين اثنا دعوتنامههاي مردم كوفه رسيد و امام وارد مرحله تازهاي شد زيرا مبارزه با ظلم يك تكليف است اما هر تكليفي مشروط به استطاعت و قدرت است.
امام به درخواست مردم كوفه عزيمت كرد، برآورد نيرو و امكانات را به دقت انجام داد و مسلم بن عقيل را براي همين منظور ماموريت داد. در ابتدا تمام عوامل پيروزي فراهم بود اما اوضاع بعدا مقلوبه شد. نكته مهم اين است كه مسلم هم سفير بيعت بود هم سفير مشورت(يعني او قرار بود هم علاوه بر نامه هاي مردم از انها بيعت بگيرد و هم با سران كوفه رايزني كند). امام حسين با وجود آن كه از سوي مردم دعوت شده بود با بزرگان قوم نيز مشورت كرد. در حاليكه او و يارانش در راه كوفه بودند خبر شهادت مسلم و هاني به آنها رسيد. امام باز هم در بيابان با ياران خويش در مورد ادامه راه مشورت كرد. بنابراين نميتوان با نخبگان و بزرگان قوم و ياران و آنانكه بايد هزينه جنگ را بپردازند (اعم از آنكه موافق يا مخالف باشند) مشورت نكرد و تصميم به ادامه راهي گرفت كه ممكن است به جنگ منجر شود.
از هنگامي كه امام با لشكر حر برخورد كرد مشي صلحجويانه خويش را اعلام داشت. با وجود آنكه هنوز هيچ برخورد نظامي و محاصرهاي اتفاق نيفتاده بود امام حسين پيش از نماز ظهر براي لشكر دشمن سخنراني كرد و گفت من به دلخواه خود به سوي كوفه نيامدهام و به خاطر درخواست مردم كوفه به سوي آن حركت كردم. اگر با من پيمان ميبنديد به كوفه ميآيم و اگر از پذيرفتن من منصرف شدهايد به همان محلي كه از آن جا آمدهام بازميگردم. پس از نماز عصر دوباره سخنراني كرد و شبيه همان سخنان را تكرار كرد. نماز عصر كه پايان گرفت امام دستور بازگشت داد و كاروان به سوي حجاز حركت كرد اما حٌر دستور جلوگيري از ادامه حركت امام را داد. حر به خاطر همين خطاي خويش بود كه خود را مقصر ميدانست وبراي جبران ان به ياران امام پيوست و شهيد شد.
در اينجا امام تصميم به بازگشت ميگيرد اما ممانعت ميكنند. پس از آن عمر بن سعد با لشگر خود ميآيد. امام به او هم ميگويد اگر از پذيرش من اكراه داريد باز ميگردم.
تا اينجا سه بار امام گفته است كه اگر او را آزاد بگذارند ميخواهد به حجاز بازگردد. بار چهارم در روز عاشورا امام خطاب به لشكر دشمن كه از اهالي كوفه تشكيل شده بود گفت اي مردم من به دعوت شما آمدهام و اگر مرا نميپذيريد رهايم كنيد تا مامن و پناهي براي خود در گوشهاي از زمين پيدا كنم. در مجموع 5 يا 6 بار امام پيشنهاد صلح و بازگشت و جلوگيري از جنگ را داد. هر بار پيشنهاد مذاكره براي جنگ را امام مطرح كرد. به پيشنهاد امام بود كه چند جلسه محرمانه با ابن سعد تشكيل گرديد. مذاكرات نتيجه داد و عبيدالله بن زياد نوشت كه معتقد است حسين بن علي را آزاد بگذارند هر جا ميخواهد برود اما شمر بن ذيالجوشن او را منصرف كرد.
چرا امام كرارا خواستار مذاكره و بازگشت بود؟ چرا صلح را ترجيح ميداد؟ زيرا تا هنگامي كه امكان صلح و اجتناب از جنگ وجود دارد كسي كه از آن اجتناب نكند مسئول تمام خونهايي است كه ريخته ميشود.
روز عاشورا وقتي ماموري به امام ميگويد تسليم حكم ابن زياد شود امام پاسخ ميدهد تو برادر همان كسي هستي كه به مسلم بن عقيل امان نامه داد ولي ابن زياد او را به قتل رساند. شما ميخواهيد مرا به دست خودم ذليل كنيد يعني نزد ابن زياد ببريد تا مانند مسلم مرا بكشد. امام بخاطر اطمينان به ذلت و كشتهشدن حاضر به تسليم شدن نگرديد زيرا خداوند به هيچكس اجازه پذيرش ذلت را نداده است.
درخشش قيام امام حسين و جاودانگي آن به پاكي بينظير آن است. وقتي در كوفه خفقان و سركوب اوج گرفت و شرايط دگرگون شد و امكان پيروزي امام منتفي گرديد با ترور عبيدالله زياد همه چيز ميتوانست تغيير كند و امام حسين پيروز شود. برخي هواداران امام و مسلمبنعقيل با عوامل نفوذي كه داشتند به سادگي ميتوانند ابن زياد حاكم عراق را ترور كنند و مسير تاريخ دگرگون شود اما مسلم كه تفكر امام را ميشناخت با ترور يك حاكم سفاك حتي در بدترين شرايط مخالفت كرد و در پاسخ به دليل مخالفت خويش گفت: «الايمان قيد الفتك»يعني ايمان مخالف ترور است.ايمان ترور را به بند مي كشد.اهل ايمان نمي تواند براي جان يك انسان حتي اگر دشمن او باشد تصميم بگيرد. لذا حركت امام حسين هم ضد جنگ است هم ضد ترور.
امام خشونت عليه هيچكس حتي عليه دشمن خويش را تا حد ممكن روا نميدانست چه رسد به خشونت نسبت به دوستان خويش.
شب عاشورا امام يارانش را گرد آورد و خطبهاي ايراد كرد و به ياران خويش گفت من اصحابي بهتر از شما سراغ ندارم و از آنان خواست هنگامي كه تاريكي شب فرا ميرسد هر كس ميخواهد از تاريكي استفاده كند و كاروان را ترك گويد و جان به سلامت برد.
ملاحظه ميكنيد كه اگر قطعهاي از متن حذف شود يا در تبيين و تفسير متن به حاشيه رانده شود چه رخ ميدهد؟ براي نشان دادن اينكه امام حسين صلحجو بود من هيچ سخني بر متن نيفزودم و حادثه تازهاي كشف نكردم. همان دلايلي كه تاكنون براي تبديل امام حسين به نماد رزمندگي به كار ميرفت را مورد استفاده قرار دادم و تنها نگاه تغيير كرد. با تغيير نگاه به يك متن و حادثه كه قرنهاست ميشنويم تفسير هم تغيير ميكند.
امام حسين نماد صلح بود، امام حسين مظهر صلحجويي بود، صلحجويي كه در برابر تهاجم و تجاوز تسليم نشد و قهرمانانه نبرد كرد.
نتيجه
حركت امام حسين اولا يك جهاد دفاعي يا به قول آقاي صالحي نجفآبادي يك مقاومت بود، ثانيا حركتي كاملا عقلاني بود. امام حسين بهترين نمونه است كه ميتوان از او به مثابه نماد نهضت ضد جنگ ياد كرد. اگر در جهان امروز بخواهيم الگويي براي يك نهاد يا جنبش ضد جنگ ارايه كنيم امام حسين تمام شرايط آن را دارد.
او از جنگيدن استنكاف ميكرد و به انحاء گوناگون كوشيد مانع از آن شود. كساني كه بر طبل جنگ ميكوبند به اين صحنهها بنگرند كه امام وقتي وقوع جنگ را محتوم ديد چشمان خويش را بست تا هر كس ميخواهد آنجا را ترك كند اين رفتار به چه معناست؟
آنانكه مديريت لشكر يا كشوري را دارند حق ندارند به جاي ديگران تصميم بگيرند. آنان محق نيستند و اجازه ندارند سياست و تدبيري را پيشه كنند كه كشوري را به سوي جنگ يا حتي انزوا سوق دهند زيرا اگر جنگي و تحريمي به وقوع بپيوندد اين مردم هستند كه تاوان آن و هزينههاي گرانش را ميپردازند بدون اينكه خود در اتخاذ تصميم به جنگ نقشي داشته باشند يا از رخدادهاي پشت پردهاي كه منجر به وقوع جنگ شده است، آگاهي داشته باشند. تنها در صورتي كه محدوديت و كنترل خبري نباشد و محرمانه بودن بهانهاي نشود كه مردم و رسانهها از بسياري از حقايق پشت پرده ناآگاه بمانند و رايگيري آزادانهاي براي مبادرت به جنگ يا عدم جنگ صورت گيرد شايد بتوان ـ آنهم شايد بتوان ـ پذيرفت كه مردم خود در بروز اين جنگ صاحب نقش و تصميم بودهاند. حتي ممكن است كشورهاي غربي هم چنين عمل نكنند اما الگوي ما بايد برتر از آنها باشد.شما اگر ادعاي حسيني بودن داريد بايد از او الگو بگيريد. زيبايي و اوج انساني حركت امام حسين را در همين صحنه ميتوان مشاهده كرد كه او نميخواهد در جايي كه جنگي قرار است رخ دهد ديگران ملزم و مجبور و مكلف به ماندن و جنگيدن و كشته شدن شوند حتي اگر پيشواي آنها امام معصوم و فرزند رسول خدا باشد.تاريخ قصه گويي نيست تاريخ براي عبرت است به همين دليل با الهام از سنت امام حسين مي گويم:
امروز اصلاحطلبان با وزن اجتماعي حداقل ده ميليون راي آنهم راي كيفي، نيرويي نيستند كه بتوان ناديدهشان گرفت و بدون در نظر گرفتن راي آنان تصميماتي اتخاذ كرد كه به حمايت تمامي آنها و نيز ساير بخشهاي ملت نياز دارد.
نكته ديگر اينكه حتي اگر امام حسين قصد جنگيدن داشت اما عقلانيت با شكوه حركت او اينجاست كه اصل موازنه قوا را ميفهمد و بدان عميقا پايبند است. اين همان كاري است كه امام حسن نيز انجام داد. وجه مشترك حركت اين دو برادر كه به حق هر دو حسن نام گرفتهاند همين درك موازنه قوا است. آنها در جايي كه برابري قوا وجود ندارد جنگ را عقلاني و انساني نميدانند و حتي الهي و خدا پسندانه نيز نميشناسند و اگر الهي و مقدس ميدانستند بدان مكلف بودند. اساسا نميتواند جنگي عقلاني و انساني نباشد اما الهي و مقدس باشد. من در اينجا و فعلا رويكرد جامعه شناسانه به مسئله ندارم زيرا از نظر جامعهشناس اساسا جنگ مقدس و نامقدس نداريم. جنگ يك پديده اجتماعي است.
ما چگونه ميتوانيم و حق داريم در جهاني كه هيچ موازنه قوايي وجود ندارد و صرفنظر از اينكه چه كسي در اين چالش درست يا نادرست ميگويد اغلب قدرتها و دولتهاي جهان و حتي بسياري از دوستان و متحدان ما با رفتارمان مخالفند بر طبل جدال بكوبيم؟ اگر الگوي ما امام حسن و امام حسين(ع) باشند ما چگونه ميتوانيم با اين نابرابري وارد كارزار شويم و رجز بخوانيم و حتي شگفتتر از آن دوستان را نيز از خود برانيم و جهان را بيشتر عليه خويش بسيج كنيم و نابرابري را عليه خويش افزون كنيم؟ كجاي اين كار با الگو و روش و عقلانيت حركت امام حسين همخواني دارد؟
آنچه حسين را جاودانه كرد چه بود؟ نهضت ضد جنگ و الگوي ضد جنگ و انجمن ضد جنگ به معناي زبوني و تسليم طلبي نيست به اين معناست كه ما آغازگر جنگ نيستيم، ما با جنگ فينفسه و با آغاز جنگ مخالفيم، نميتوان انسان را خليفه خدا بر روي زمين دانست و كرامت ذاتي انسان را باور داشت و پذيرفت كه جان او به آساني پايمال شود. سخن پرچمداران حقوق بشر با دولتها و قدرتهاي غربي نيز همين است كه شما چگونه ميتوانيد از كرامت ذاتي انسان و حقوق بشر سخن بگوييد و حتي با اعدام يك مجرم كه چه بسا دادرسي اونيز عادلانه انجام شده مخالف باشيد بخاطر اينكه حق حيات را از انسان سلب ميكند اما با جنگ موافق باشيد؟ ما و شما ميگوييم حتي حق حيات را از شروران و مجرمان نبايد سلب كرد، آنها را بايد مجازات كرد اما نه با مرگ. ما و شما ميگوييم كه نبايد اجازه داد انسان براي جان انسان تصميم بگيرد و اگر از منظري ديني هم بنگريم جاني كه امانت خداست و متعلق به اوست فقط او حق دارد سلب كند و حتي در قصاص نفس كه فردي از روي غرض و سوء نيت مرتكب قتل انسان بيگناهي شده است خداوند توصيه ميكند حتي در اين مورد كه حق با شماست اگر عفو كنيد بهتر است. با اين حال چگونه دولتهاي مدافع حقوق بشر در غرب با اعدام يك نفر مخالفند اما به جنگي نظامي يا اقتصادي وارد ميشوند كه در آن فوج فوج انسان كشته يا فقير ميشودبدون اينكه گناهي داشته باشند و محاكمه شده باشند؟
مفهوم مخالفت با جنگ چيست؟ اگر امام حسن و امام حسين نماد صلح و ضد جنگ هستند به معناي سستي و تسليم و ذلتپذيري نيست به اين معنا است كه اولا آغازگر جنگ نيستند ثانيا با جنگ به صورت ذاتي و ماهوي مخالفند، ثالثا با تمام توان ميكوشند از آن پيشگيري كنند چنانكه امام حسين عمل كرد؛ اما اگر عليرغم همه اينها در محاصره و تحميل جنگ قرار گرفتند تسليم و ذلت را نميپذيرند و چنان شورانگيز و قهرمانانه و شهادت طلبانه ميرزمند كه تاريخ را تحت تاثير خويش قرار ميدهند.
عظمت امام حسين به اين نيست كه يك رزمنده در پيكاري نابرابر به شهادت رسيده است، عظمت او به تجلي شكوهمند انسانگرايي و عقلانيت در نبرد اوست. به اين است كه او به عنوان يك انسان صلحطلب به شهادت رسيد. مفهوم «حسين مظلوم» كه در ادبيات عاشورا به وفور به كار رفته همين است. ما با جنگ مخالفيم و با تمام توان بايد از آن پيشگيري كنيم اما اگر مورد تهاجم و تجاوز قرار گرفتيم رزمندهترين خواهيم بود زيرا در تهاجم و تجاوز و ذلت نيز كرامت انسان، در معرض پايمال شدن است و بايد با جنگ جلوي آن را گرفت و حتي در خلال چنين جنگي نيز اصول و قواعد انساني را نبايد زير پا گذاريم چنانكه در قرآن كريم و در سنت رسول خدا آمدهاست:
اگر جنگي روي داد اسيران را نكشيد، مردگان را مثله نكنيد، زراعت را آتش نزنيد آب به روي دشمن نبنديد، بدون اذن صاحبخانهاي وارد آن نشويد. زنان و كودكان را آزار ندهيد، درختان را قطع نكنيد، حيوانات حلال گوشت را پي نكنيد و اگر دشمن تمايل به سازش نشان داد صلح كنيد و جنگ را ادامه ندهيد.
بسياري از فقهاي مسلمان جهاد ابتدايي را جايز نميدانند و فقط جنگ تدافعي را قبول دارند زيرا در فقه اسلامي عرض و دماء انسان اساس شريعت است. با وجود آن كه دروغ و غيبت حرام است اما هر جا كه آبرو يا جان انساني در خطر باشد جايز است حتي نماز تعطيل شود.
چون اكنون در سالگرد انقلاب اسلامي بسر ميبريم به همين مناسبت يادآوري ميكنم كه يكي از امتيازات انقلاب اسلامي در سال 1357 نسبت به انقلابات پيش از خود غير خشونتآميز بودن انقلاب بود. در كتاب بررسي انقلاب ايران يكي از دلايلي كه بر اين ادعا اقامه كردهام آماري پژوهشي درباره قربانيان انقلاب است. انقلابي كه در طول 15 سال (از 15 خرداد 1342 تا 22 بهمن 1357) تمام شهداي آن اعم از مسلمان و ماركسيست، آنانكه اعدام شدند يا در نبردهاي چريكي كشته شدند يا در تظاهرات خياباني و يا در حوادثي مانند سينما ركس آبادان و غيره جان باختند جمعا 3164 نفر بود. چه بسا يكي از دلايل اين امر مخالفت رهبر انقلاب با مشي مسلحانه و نيز ترور در مبارزه بود. اساس مخالفت با خشونت، حرمت عرض و دماء (آبرو و خون) انسانهاست.
اگر تاريخ را منبع شريعت و فقه و تفقه بدانيم و حركت امام حسين را دليل اجتهاد بگيريم حكم شرعي نيز بر حرام بودن جنگ است. پس بايد فرياد صلحخواهي را بر سر جنگطلبي آتش افروزان داخلي و بينالمللي كوبيد و يكصدا خواستار جهاني سرشار از صلح، آزادي و معنويت شد.
سلام
امیدوارم که موفق وموئد باشی
به وبلاگ من یعنی خودت شهید کوی دانشگاه سر بزن و حتما نظر بده….
منتظر نظرات و پیشنهادات وانتقادات سازنده شما دوستان عزیز هستم .
به امید دیدار.
شهید مظلوم کوی دانشگاه عزت ابراهیم نژاد.
درود به همه مبارزان راه آزادی. وبلاگ جنبش ايرانيان به روز می باشد لطفا با نظرات گرمتان ياريمان کنيد.
پاينده ايران
زيبا بود ، زيبا تر از مقاومت گنجي در زندان.كاري شايسته و بايسته كه لرزه بر اندام دكان داران دين مي اندازد، پاينده باشيد
جناب آقای باقی
با عرض سلام، در آخر مقاله تان به موضوع عدم خشونت در انقلاب 57 اشاره کرده اید و علت آنرا “مخالفت رهبر انقلاب با مشي مسلحانه و نيز ترور در مبارزه” ذکر نموده اید. جای بسی تاًسف است که شخص پرمطالعه و دانشمندی مانند شما چنین مطلبی را که بیشتر به طنز مینماید ظاهراً با باورمندی ابراز میفرمائید.
اگر در عرض 15 سال تعداد نسبتاٌ کمی (که البته یک نفر هم زیاد است) کشته شدند، آیا به این دلیل نبود که دولت حاکم با وجود استبداد و دیکتاتوری آمکشی را بر عکس ” رهبر انقلاب” آسان و مثل آب خوردن نمیانگاشت؟ درست میگوئید که در دوران انقلاب و قبل از آن شیوهً آدمکشی معمول در بسیاری از دیکتاتوریهای جهان سوم و بخصوص توحش وقصاوت
“انقلابیون” خودمان به محض دردست گرفتن قدرت (باتائید وتشویق “رهبر انقلاب” ) وجود نداشت.ولی متاًسفانه انقلاب 57 این روش ناآشنا برای ایرانیان را برای ما کاملاٌ خانگی کرد.
تاًسف آوراینست که پس از 27 سال تجربه خونین انقلاب هنوز حتیّ پیشروترین روشنفکران ما سر از زیر برف بیرون نیاورده و حاضر نیستد حقایق را آنچنانکه هست ببینند. هنوز از کرامات ” رهبر انقلاب”، کسی که دستور آدمکشی را مثل کشتن پشه صادر میکرد، سخن میگویند.
زهی افسوس…
سلام
خوندمش خيلي جالب بود
از اين به بعد هر روز به سايت شما سر ميزنم
با سلام
متن سخنرانی شما را با عنوان صلح امام حسین خواندم . بسیار جالب و آموزنده بود. یکی از بهترین متونی بود که تا به حال خوانده بودم. وجود اندیشمندانی مثل شما باعث سربلندی و امید است.
با آرزوی موفقیت و سلامتی برای شما و تمامی کسانی که برای آزادی و آگاهی ایران و ایرانیان تلاش می کنند.
به امید ایرانی آزاد آباد و مستقل
خداوند یار و نگهدارتان باد
سیامک شیرزاد
کانادا
2006-02-09
سلام
خداوند ياران امام را مويد بدارد … آمين
دعاگوي شما
با درود
آقاي باقي خسته نباشيد . به سهم خودمان از تو جه و نگاهي از منظر صلح طلبي به حركت امام حسين كه داشته ايد سپاسگذاريم . باشد كه دوستان شما در رژيم آخوندي حداقل نگاهي و يا نيم توجهي به اين موضوع و مسئله داشته باشند و اميد اين كه قرين مثل چشمانشان و كور و گوشهايشان كر و دلشان مهر گشته نباشند كه شواهد متاسفانه حكايت از آن دارد و مي رود كه كشورمان قرباني بلهوسي عده اي جاهل و خود فريب قرار گيرد. كه البته اين پروسه اي است كه طي ساليان گذشته دوستان مدعي اصلاح طلبي شما نقش بسزا و مهمي در شكل گيري آن داشته اند كه عموما اهل شعر و شعار بوده اند تا شعور و غريب نيست كه امروز مداحي شياد دنيا را به خيال خامش عرصه تعزيه گرداني عوام مي پندارد و خود رهبر پندار عالم گير !؟ نيز دنيا را ده كوره اي باور كرده كه هر چه دروغ سرنا مي كند و رجز شيادانه ي عاشورايي مي خواند.
اميد اينكه بلا از ميهن ما دور باشد هر چند با بودن قوم ظلمه حاكم اين اميد را اميدي نيست !!؟
طاهر خاني از معاونت آرشيو نهضت نجات ملي ايران
http://nejat.9online.fr
سلام جناب آقای باقی
خواهش میکنم جواب سئوال مرا حتما بدهید من فکر میکنم عددی که در تعداد کشته شدگان انقلاب ایران از سال 1342 تا بهمن 1357 اشاره کرده اید یعنی 3164 نفر اشتباهی شده است. آیا این عدد مورد تائید شما است و مستندادتان چیست؟
با عرض سلام، مملکت دارد از بین میرود ، شما واقعأ چقدر راحت هستید ، صحبت صلح امام حسین میکنید ، آنهم امام حسین ایکه 14 قرن پیش ، توسط خانواده و فامیل خود بر سر قدرت کشته شدهاست . من به همه ادیان احترام میگذارم ، اما برای کسانیکه با مسئولیتشان از خواب بیدار نشدهاند ،و ملت را به خواب میبرند، آرزوی وجدان و عقل و شعور میکنم ، لطفآ این نوشته را ، شما به عنوان روشنفکر دینی مطالعه بفرمائید ، و در صورت امکان به کنفرانس من در رابطه با بحران هستهای گوش بکنید . با احترام کاظم رنجبر
برای فتح تبرستان در زمان خلافت عثمان جنگ سختی بدست سردار او سعید بن عاص صورت گرفت که ناکام ماند و از جمله سرکردگان این سردار٬ حسن و حسین فرزندان علی بودند.
تاریخ تبری ج ۵ برگ ۲۱۱۶؛ فتوح البلدان برگ ۱۸۳؛ مختصرالبلدان برگ ۱۵۲
ّآیا جنگ با ایران جهاد دفاعی بود؟
جناب سينا با سلام
در اولين نظر اورده ايد برای فتح تبرستان در زمان خلافت عثمان جنگ سختی بدست سردار او سعید بن عاص صورت گرفت که ناکام ماند و از جمله سرکردگان این سردارحسن و حسین فرزندان علی بودند.
در اولين فرصت و فراغت از انبوه كارها مقاله اي مبسوط و مستندي را در اين رابطه مي نويسم و در يك روزنامه منتشر خواهم كرد.
باقي
آقای باقی سلام
انتظار داشتم پاسخ مهدی را ببینم عدد کشته شدگان انقلاب از 1342 تا 22بهمن 1357 را یکبار دیگر ذکر کنید
دوست عزيز با سلام.
تعداد 3164 تن كه در گفتار صلح امام حسين امده درست است. براي تفصيل ان به كتاب بررسي انقلاب ايران مراجعه فرماييد.
بسمه تعالي
امام حسين ـ عليه السّلام ـ مجاهده يا مصالحه
آقاي عمادالدين باقي در سخناني به مناسبت ايام سوگواري ابا عبدالله الحسين ـ عليه السّلام ـ ادعا مي كند كه امام حسين ـ عليه السّلام ـ به دنبال جنگ طلبي و ريخته شدن خون كسي نبود و حتي در پي صلح و مذاكره با دشمنان خود بود. اين سخنان داراي نقدها و اشكالات فراواني است كه در اين مقاله، به چند مورد آن اجمالاً اشاره خواهد شد.
قيام و جهاد حضرت اباعبدالله الحسين ـ عليه السّلام ـ بزرگ ترين حركت سياسي، ديني و اجتماعي جهان بود كه با ريخته شدن خون بهترين بندگان خدا در دشت نينوا، موجب احياء دين و معرفت هاي الهي انساني شد. قيام امام حسين را مي توان جهادي ناميد كه از پس اين جهد و تلاش خالصانه، انديشة ناب اسلامي تا قيام قيامت بيمه شد و ارزش هاي برگرفته از اين انديشه به عنوان سمبل رجوع ميليون ها انسان دلداده و عاشق معرفي گشت. حال بايد ديد كه اين جهاد خالصانه چگونه جهادي بوده است. مي توان گفت به طور كلي سه نوع جهاد ـ طبق آنچه در كتب فقهي آمده است ـ وجود دارد، جهاد ابتدائي، جهاد دفاعي، جهاد بُغات (قتال اهل بغي). نوع اول ابتدائاً به دستور امام انجام مي گيرد. براي اين كه موانع هدايت از سر راه وليّ خدا برداشته شود و حكومت اسلامي بتواند اسلام را در پهنة جهان گسترش داده و تبيين كند، از اين كه كفار را وادار و مجبور كند كه مسلمان شوند، بلكه تا راه هدايت كردن باز شود، «فقاتلوا ائمة الكفر» اين جهاد ابتدائي است. قسم ديگر جهاد اين است كه به مسلمانان حمله شده و آنها در مقام دفاع بر مي آيند. نوع سوم جهاد هم اين است كه بين دو دسته كه هر دو در ظاهر مسلمان هستند جنگي پيش بيايد و راهي براي اصلاح نيست جز اين كه به كمك دسته اي كه مظلوم است بشتابيد. اين «قتال اهل بغي» است. آقاي باقي، قيام اباعبدالله الحسين ـ عليه السّلام ـ را جهاد دفاعي مي داند، در حالي كه بايد گفت حركت و جهاد حضرت در چارچوب هيچ يك از اقسام نامبرده نمي گنجد، چه آنكه بخواهيم آن را جهاد دفاعي بدانيم، زيرا جهاد دفاعي در مقابل كفاري است كه به مسلمانان حمله كرده اند و آنها دفاع مي كنند.
قيام اباعبدالله الحسين، جهادي همه جانبه بود، در نتيجه اولاً؛ جنگ نبود و ثانياً فقط شامل جهاد دفاعي نمي شد. بنابراين تكرار كلمة «جنگ» در جاي جاي سخنان آقاي باقي، قابل انطباق با قيام امام حسين ـ عليه السّلام ـ نيست جنگ» همان طوري كه خود ايشان هم تأكيد مي كنند ـ در صورت موازنة قوا و وجود عدّه و عُدّه كافي قابل صدق است در حالي كه جهاد معنايي عام قرار دارد و به عملي شامل مي شود كه جهت نيل به هدف مقدس صورت مي پذيرد. واضح است، گاهي در قالب فرهنگي و مالي و گاهي در قالب نظامي و تبليغي صورت مي پذيرد. البته اين جملات نافي اصل مهمي به نام «جنگ» با دشمنان خدا نيست، چه اين كه حضرت ـ عليه السّلام ـ با قرائت مكرر آياتي مانند «كتب عليكم القتال و هو كره لكم» و نيز آية «فقاتلوا اولياء الشيطان» بر جنگيدن با دشمنان اسلام و دوستان شيطان تأكيد فراوان مي كردند. منتهي منظور نگارنده آن است كه هدف امام حسين فقط مقاتله و مقابله صرف نظامي با يزيديان نبود بلكه اهداف بالاتري از جمله اصلاح امت، احياء امر به معروف و نهي از منكر و… در انديشة حضرت ـ عليه السّلام ـ وجود داشت كه همةآنها در عمل مقدس و فراگيرتري به نام «جهاد» مي گنجد.
2. نامبرده در بخش ديگري از سخنان خود، با مقايسة حركت امام حسين با حركت امام حسن ـ عليهما السلام ـ مي گويد: «وجه مشترك حركت اين دو برادر… همين درك موازنة قوا است. آنها در جايي كه برابري قوا وجود ندارد جنگ را عقلاني و انساني نمي دانند.» و به اين طريق نتيجه مي گيرد كه امام حسين ـ عليه السّلام ـ خواهان صلح با دشمنان خود بوده است«او مدعي مي شود : «چرا امام كراراً خواستار مذاكره و بازگشت بود؟ چرا صلح را ترجيح مي داد، زيرا تا هنگامي كه امكان صلح و اجتناب از جنگ وجود دارد كسي كه از آن اجتناب نكند مسئول تمام خون هايي است كه ريخته مي شود» او همچنين مي گويد: «… (امام حسين) از جنگيدن استنكاف مي كرد و به انحاء گوناگون كوشيد مانع از آن شود كساني كه بر طبل جنگ مي كوبند به اين صحنه ها بنگرند كه امام وقتي وقوع جنگ را محتوم ديد چشمان خويش را بست تا هر كسي مي خواهد آنجا را ترك كند. اين رفتار به چه معناست؟» در پاسخ به اين سخنان، ذكر چند نكته مهم تاريخي مهم است:
2 ـ 1 ـ اين كه حركت امام حسين ـ عليه السّلام ـ را با حركت امام حسن ـ عليه السّلام ـ مقايسه كنيم و به اين طريق مدعي شويم كه امام حسين ـ عليه السّلام ـ نيز مانند برادر بزرگوار خود خواهان صلح با يزيديان بود،قياسي اشتباه و نادرست است. مصالحه اجباري امام حسن ـ عليه السّلام ـ با معاويه به خاطر مصلحت اسلام و حفظ دين پيامبر بود. با شهادت امام علي ـ عليه السّلام ـ ، فرزندشان امام حسن با بيعت همگاني جانشين ايشان شد و آن حضرت هم سرانجام به آن وضعي كه روشن است مجبور شد با معاويه بيعت و مصالحه كند. معاهده و صلحي كه امام حسن با معاويه منعقد كرد،يكي از اساسي ترين مباني حركت امام حسين ـ عليه السّلام ـ است. امام حسن ـ عليه السّلام ـ خود را ملتزم مي دانست. بر اساس معاهده با معاويه برخورد كند، زيرا به ناگزير خلافت معاويه را پذيرتفه بود و تا زنده بود از هرگونه انفعال سياسي در برابر معاويه پرهيز مي كرد. امام حسين هم با اين كه ده سال با معاويه هم عصر بود،بنابر مفاد پيمان از دست زدن به هر واكنشي در برابر معاويه خودداري مي كرد. حتي روايت داريم كه وقتي امام حسن به شهادت رسيد مردم كوفه نامه اي به امام حسين نوشتند و از ايشان درخواست كردند كه به كوفه بيايد كه آن حضرت فرمود پيماني را كه برادرم با معاويه به امضاءرساند، نقض نمي كنم. اما در زمان حاكميت يزيد، بر اساس نقض آن معاهده و همين طور مصلحت زمان، موضع گيري امام حسين از صلح، به مقابله بر عليه يزيد معطوف شد. نتيجه آن كه نوع حركت امام حسن و حسين ـ عليه السّلام ـ تفاوت اساسي با هم داشتند. اما در يك اصل با هم مشترك بودند و آن اصل عبارت بود از: حفظ اسلام و ارزش هاي ناب آن. بر همين اساس، امام حسن، قبول صلح با معاويه را به نفع اسلام مي ديد. اما امام حسين مقابله با يزيد و عدم صلح با دستگاه فاسد آن را بهترين مصلحت براي حفظ مصلحت اسلام و مسلمين قلمداد مي نمود. پس دفاع از اسلام و اصالت دين،يك وظيفة الهي است كه متناسب با روش ها و نوع تهاجمات دشمن بايد تحقق يابد. در زمان معاويه بايد به گونه اي عمل مي شد كه در زمان يزيد كاربرد نداشت. در آن زمان «صلح» بهترين تاكتيك بود اما در زمان يزيد تنها يك راه كارساز بود و آن قيام خونين عاشورا و انديشة «شهادت طلبي» بود كه اين مهم توسط حسين ـ عليه السّلام ـ و ياران گرانقدرش به منصة ظهور رسيده بود.
2 ـ 2. همان طوري كه گفته شد، امام حسين ـ عليه السّلام ـ هيچگاه در پي صلح و تمكين و يا عدم جهاد در مقابل يزيد و اعوان او نبود. البته لازم به ذكر است كه دين اسلام و بالتبع آن اهل بيت عصمت ـ عليه السّلام ـ همواره خواهان صلح و دوستي و آرامش در ميان امت هاي مختلف بوده اند، ولي وقتي كيان ارزش ها و ارض و عرض اسلام و مسلمين به خطر بيفتد، آيا بايد باز هم دم از صلح و دوستي زد؟ اسلام با هرگونه جنگ و خونريزي مخالف است. اما اين مخالفت تا حدودي است كه احكام الهي و ارزش هاي انساني و اسلامي مورد هجمة همه جانبه قرار نگيرد. آقاي باقي مدعي مي شود كه امام كراراً خواستار مذاكره، صلح و بازگشت بود، اما نمي گويد اين ادعا بر اساس كدام سخن امام صورت پذيرفته است. با ذكر چند نمونه از سخنان حضرت ـ عليه السّلام ـ مي توان هدف و مراد امام حسين ـ عليه السّلام ـ را از آنچه آقاي باقي، «صلح و مذاكره» مي نامد، مورد ارزيابي قرار داد.
2 ـ 2 ـ 1. امام در جلسه اي، عمر سعد را فرا مي خواند و مي گويد: «فرزند سعد! آيا مي خواهي با من بجنگي، در حالي كه مرا مي شناسي و مي داني پدر من چه كسي است و آيا از خدايي كه برگشت تو به سوي اوست نمي ترسي؟ آيا نمي خواهي با من باشي و از اينها (بني اميه) دست برداري كه اين عمل به خدا نزديك تر و مورد توجه توست.» سخن مهربانانه و خيرخواهانة حضرت با دشمن سرسخت و قسم خوردة خويش، نه از سر مذاكره، صلح، و يا خداي ناكرده ناتواني و عجز بلكه از رهگذر موعظه و نصيحت است تا او را از پرتگاه سقوط و فلاكت نجات بخشد.
2 ـ 2 ـ 2. حضرت در اولين سخنراني در روز عاشورا خطاب به دشمنان مي فرمايد: «… مردم! حرف مرا بشنويد و در جنگ و خونريزي شتاب نكنيد تا من وظيفة خود را كه نصيحت و موعظه شماست، انجام و انگيزة سفر خود را به اين منطقه توضيح دهم. اگر دليل مرا پذيرفتيد و با من از راه انصاف در آمديد راه سعادت را دريافته ايد و دليلي براي جنگ با من نداريد و اگر نپذيرفتيد و از راه انصاف نيامديد همة شما دست به هم بدهيد و هر تصميم و انديشة باطل كه داريد دربارة من به اجرا بگذاريد و مهلتم ندهيد». امام ـ عليه السّلام ـ با اين كه مي ديد دشمن به تمام معنا آمادة جنگ است تا آن جا كه از رسيدن آب به اردوگاه آن حضرت نيز جلوگيري نموده است ودقيقه شماري مي كند كه با كوچك ترين اشاره اي حمله را آغاز كند، ولي آن حضرت، نه تنها حاضر نبود شروع به جنگ نمايد،بلكه مي خواست تا جايي كه ممكن است آنان را موعظه و نصيحت كند كه از طرفي راه حق را از باطل تشخيص دهند و از طرف ديگر مبادا در ميان آنان كسي ناآگاه و ناشناخته در ريختن خون امام ـ عليه السّلام ـ شركت كند و بدون توجه و آگاهي از حقيقت امر در ورطة سقوط و بدبختي ابدي قرار بگيرد. مشخص است كه هدف امام، حد اعلاي جهاد كه همان امر به معروف و نهي از منكر و هدايت انسان ها به سوي فلاح و صلاح بوده است و اين هدف، غير از صلح با دشمنان قسم خورده مي باشد.
2 ـ 2 ـ 3. امام حسين ـ عليه السّلام ـ بعد از مواجهه با حرّ و اطلاع از مأموريت او، از حرّ خواست تا اجازه دهد، كاروان حضرت در بيابان نينوا و يا غاضريات يا شفيه فرود آيند. اما حد با اين پيشنهاد موافقت نكرد. در اين هنگام زهير بن قين به امام ـ عليه السّلام ـ پيشنهاد كرد كه براي ما جنگ كردن با اين گروه اندك، آسان تر است از جنگ كردن با افراد زيادي كه در پشت سر آنهاست. امام در پاسخ به پيشنهاد زهير چينن فرمود: «ما كنت لا بد اهم بالقتال» من هرگز شروع كنندة جنگ نخواهم بود. سياست حسين بن علي ـ عليه السّلام ـ در جلوگيري از آغاز جنگ، دقيقاً در راستاي تاكتيك هاي جهادي پدر بزرگوارشان بوده است. حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در جنگ جمل آن گاه كه در مقابل دشمني كه دو بار دست به حمله زده و بهترين مسلمانان و شيعيان را در بصره به قتل رسانيده است قرار مي گيرد،به ياران خود دستور مي دهد: «شما شروع به جنگ نكنيد. با شمشير و نيزه به آنان حمله ننماييد و در خونريزي بر آنان سبقت نجوييد…» اين سيره و همين طور سيره حضرت اباعبدالله الحسين ـ عليه السّلام ـ بيانگر تلاش اين بزرگواران در جهت اصلاح افراد و جلوگيري از انحراف و به قول امام حسين ـ عليه السّلام ـ «امر به معروف و نهي از منكر» است و اين هدف هم با توسل به زور و از راه جنگ و خونريزي امكان پذير نيست؛ بلكه جنگ، آخرين حربه اي است كه در صورت مسدود شدن تمام راه ها بايد به آن متوسل شد. پاسخ امام به زهير بن قين دليل ديگري است بر اين كه منظور حضرت از اين حركت، رسيدن به پيروزي ظاهري جنگي نبود؛ بلكه امام در تعقيب هدفي بالاتر و در ابعاد وسيع تر بود. از اين رو مي توان گفت عدم شروع جنگ از سوي آن بزرگوار، ملاحظه كردن تمامي جوانب و مراتب امر به معروف و نهي از منكر بود و وقتي راههاي مسالمت آميز و وعظ و نصيحت حضرت كارساز نشد، شهادت طلبي بهترين راه در جهت احياي قلوب مرده نسل آن دوران و نسل هاي آينده تلقي گشت. و اين مهم توسط امام حسين ـ عليه السّلام ـ عملي شد.
2 ـ 3. آقاي باقي مدعي است كه حضرت قصد صلح داشت تا مسئول خون هاي ريخته شده نباشد و سپس مي افزايد امام وقتي جنگ را محتوم ديد چشمان خود را بست تا هر كسي مي خواهد آن جا را ترك كند!اين جملات در حالي تكرار مي شود كه حضرت از ابتداي حركت، با ياران و همراهان خود اتمام حجت كرده بود كه اين راه به شهادت و ريخته شدن خون منتهي خواهد گشت و هر كس آمادگي براي جان فشاني دارد با مار حركت كند: «من كان باذلاً مهجته موطناً نفسه علي لقاء ا… فليرحل معنا» هر كس خون خود را در راه ما نثار مي كند و خود را براي شهادت و ديدار حق آماده كرده است، با ما حركت كند. از اين گذشته، حضرت در طول راه مدينه تا كربلا و در موارد مختلف،شهادت خويش را اعلام نموده وبه يارانش اجازة مرخصي داده و بيعت را از آنان برداشته بود، در شب عاشورا و براي آخرين بار نيز اين موضوع را با صراحت مطرح نمود ولي آيا مي توان هدف امام را در عدم ريخته شدن خون ياران باوفا خلاصه نمود؟ اين تفسير و تحليل ممكن است منطقي به نظر برسد ـ حداقل براي خود آقاي باقي ـ ولي با توجه به گفتار حضرت، مي توان نتيجه گرفت كه هدف اصلي امام حسين ـ عليه السّلام ـ آزمايش و امتحان ياران باوفا و خلص خود بوده است ايشان در اين مورد مي فرمايند: «والله لقد بلوتهم فما وجدت فيهم الا الاشوش الاقعس…»به خدا سوگند!آنها را آزموده ام و نيافتم آنان را مگر دلاور و غرنده و با صلابت و استوار.
در كل مي توان نتيجه گرفت كه جهاد ابا عبدالله الحسين در امتداد حركت امام مجتبي و امام علي ـ عليه السّلام ـ بود و سكوت مصلحتي و ائمه بعد از امام حسين ـ عليه السّلام ـ در مقابل حاكمان جور نيز نوعي جهاد در امتداد حركت عاشورا و احياء و پاسداشت آن به حساب مي آيد و اين غير از علاقه به صلح و يا مذاكره با طاغيان دين ستيز زمان است بايد توجه داشت كه هرگاه مصلحت اسلام بر ريخته شدن خون پاكان استوار گردد، نمي توان از آن سر باز زد و اين همان هدفي است كه حضرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ و ياران بزرگوارش آن را پيگيري نمودند. بايد متذكر شد كه درخواست مذاكره با عمر سعد يا بازگشت از سوي امام ـ عليه السّلام ـ ، هيچگاه به معناي تسليم در برابر دستگاه دين ستيز يزيد نبوده و نيست تا ادعا شود كه درخواست مذاكره يا بازگشت به منظور ترجيح دادن صلح و اموري از اين قبيل بوده است. امام ـ عليه السّلام ـ از همان ابتدا راههاي صلح با يزيد را به خاطر وضعيت هتاك يزيد و افسار گسيختگي او در تعدي به دين، مسدود مي ديده است و تنها راه ممكن در اين وضعيت را قيام مي دانسته است نه صلح.
علي اكبر عالميان
سلام
من خيلي دوست دارم متن صلح نامه يا مفاد آن را بر اساس اسناد مطمئن بخوانم ولي هيچ جا آن را نميابم اگر كسي دارد لطفا آن را براي من ارسال كند
ممنون
با سلام و خسته نباشید خدمت آقای باقی
به نظرم آیات 194 و 217 سوره بقره نیز مویدی باشند بر مقاله شما. چرا که در این آیات شروع جنگ بوسیله مسلمانان در ماههای حرام از گناهان بزرگ برشمرده شده است. بنابراین امام حسین (ع) نمیتوانسته به منظور جنگ راهی کوفه شود. و اتمام حجت امام هم با یارانش پیش از سفر میتواند از روی احتمال رخداد جنگ باشد. ولی قطعا امام قصد جنگ نداشتند بلکه این کار ایشان یک قیام علیه ستم یزید و از بین رفتن اسلام بود. که آنهم در وهله اول با آگاه سازی مردم همراه میشد که با شهادت ایشان محقق شد. و این قیام را تفاوتهاست با جنگ.
موضع بدون تحقيق رد نميشود وبدون تحقيف كانلقبول نميشود
فرمان ابن زیاد چه بود که امام زیز بار آن نمی رفت . آیا امام مطمئن بود که ابن زیاد او را می کشد . پیشنهاد ابن زیاد چه چیز هائی بود ؟
لطفا جواب آن را هر کسی میداند آنرا به وبلاگ http://www.ruzgaran.blogf.com بفرستد . با تشکر سعی شود که با اسناد باشد .
متن عربی در رابطه با محرم می خواهم لطفا کمکم کنید
با سلام
باز هم يک نوشته با محتوا و بسيار عالي. ممنون
در رابطه با نوشته آقاي عالميان بايد عرض کنم که برداشت ايشان از فرموده هاي امام حسين عليه السلام در نهايت همان نظر آقاي باقي را اثبات مي کند . امام حسين عليه السلام براي جنگ با يزيد به کوفه نرفتند. بلکه براي پاسخ به دعوت مردم کوفه بود.
البته براي صلح هم به سمت کوفه نرفتند بلکه بعد از اعلان جنگ يزيد ايشان راه آشتي را پيش گرفتند.
ضمنا ماه حرام براي جهاد هم ماه حرام است.
با تشکر از آقاي عالميان و باقي.
(با اجازه از شما آقايان بنده قصد دارم اين دو نظر را در سخنرانيي با ذکر منبع و نام اشخاص بازگو نمايم، در صورت اجازه بنده را مطلع نماييد