جمعه 12 ارديبهشت 1382
گفت و گو از: محمود فرجامي
خبرگزاري ايلنا و ويژه نامه روزنامه كار و كارگر
سالروز جشن آزادي مطبوعات امسال، چهل و يك سال و هشت روز از تولد عمادالدين باقي، در كربلا ميگذرد. او همكاري با مطبوعات را از ابتداي سال 62 ، مقارن با تحصيل در حوزه علميه قم، با نگارش سلسله مقالات “در شناخت حزب قاعدين زمان” در روزنامه اطلاعات، آغاز كرد. تا سال 68 با روزنامه اطلاعات ( و به ندرت با كيهان) همكاري قلمياش ادامه داشت و پس از آن بنا به جو سياسي خاص آن دوران، “از موضع قهر ورنج”، اين ارتباط قطع گرديد. با انتشار روزنامه سلام به عرصه فعاليت مطبوعاتي بازگشت و از سال75 با سردبيري موقت چند هفتهنامه و نشريه محلي، كار مطبوعاتي را جديتر دنبال كرد.
باقي در اين ايام تهيه ويژهنامهها و مجلاتي براي موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني را نيز برعهده داشت. در اواخر سال 75 نيز مسووليت هفته نامه “ياد” ارگان بنياد شهيد، را بر عهده گرفت و قصد آنرا داشت تا با نوآوريهايي، به رقابت با روزنامههاي كثيرالانتشار برخيزد. اما پس از چند شماره، از انتشار “ياد” جوگيري به عمل آمد.
بعد از دوم خرداد و با اخذ مجوز روزنامه “جامعه” توسط جلايي پور، فعاليت رسمي و حرفهاي باقي, در هيات يك روزنامهنگار آغاز شد. او علاوه بر مشاورت سردبير، يادداشتهاي مستمري نيز براي “جامعه” مينوشت و علاوه برآن، ستون پر طرفدار “خبرنگار خصوصي” را-كه براي انتقال اخبار خصوصي و محافل پشت پرده راهاندازي شده بود- هدايت ميكرد. طي سالهاي بعد باقي به نوشتن مقالات تند و بيپروا مشهور شدهبود و به ويژه نگارش كتابهاي “تراژدي دموكراسي در ايران” (1و2)، او را در مركز توجه مردم و جناحهاي مختلف قرار داد.در اولين روز بازگشايي ادارات در سال 79، يعني 8 فروردين، عمادالدين باقي بهخاطر مصاحبه اش درباره ترور سعيد حجاريان به وزارت اطلاعات, سپس به دادگاه انقلاب و پس از آن به دادگاه مطبوعات فرا خوانده شد.پس از بارجوييهاي متعدد، سرانجام باقي در نهم خرداد آن سال، بازداشت و اندكي بعد با اتهاماتي كه مستندات تمامي آنها مطبوعات بودند؛ به 5/7 سال ( و بعدا در دادگاه تجديد نظر، به 3 سال) زندان، محكوم شد. عمادالدين باقي هفدهم بهمن ماه سال گذشته، پس از گذراندن كامل دوران محكوميت، از زندان آزاد شد.
تازهترين آثار او، كتابهاي ” بررسي انقلاب” و “بهار ركن چهارم” هستند.
اگر بخواهيم به تفكيك وقايع هر سال، روند برخورد با مطبوعات را بررسي كنيم، شما سالهاي 76 تا 80 را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
سال 1376 سال بيم و ترديد مخالفان اصلاحات در برخورد با مطبوعات بود. فضاي به وجود آمده پس از انتخابات دوم خرداد 76 و شوكي كه به اقتدار گرايان وارد آمد و تا چند ماه آنان را دچار سردرگمي ساخته بود؛ موجب شد كه تا اوايل سال بعد حالت بيم و ترديد سيطره داشته باشد و اگر هم اقدامي عليه مطبوعات نوپاي اصلاح طلب به عمل ميآمد، براي رعايت حفظ ظاهر هم كه شده؛ تشريفات ظاهري قانوني لحاظ ميشد. سال 77 و 78 سال شكوفايي و “بهار ركن چهارم” بود. تيراژ مطبوعات بطور بي سابقهاي رشد كرد و بر ارتقاي موقعيت كتابخواني هم آثار مثبتي برجاي گذاشت. اعتماد مردم به دستگاه رسانه اي كشور و نظام سياسي در حال ترميم شدن بود. مطبوعات به زبان گوياي مردم و چشم مديران كشور مبدل گرديدند و اندكي از شكاف عميق و تاريخي ميان دولت و ملت را پر كردند؛ براي نخستين بار به حريمها و محدودههاي جديدتري گام نهادند و با نهادهاي قدرت كه وظيفه خويش را به درستي انجام نميدادند، دست بهگريبان شدند. در اين دوره، روزنامه نگاري منزلت اجتماعي نويني را كسب كرد. اگر تا پيش از آن، اين شغل مهجور بود و بسياري از روشنفكران و انديشمندان تمايلي به لقب روزنامه نگاري براي خويش نداشتند؛ اما در دوره بهار مطبوعات، و اعتباري كه به مدد فعالان جديد عرصه مطبوعات به دست آمد، اصحاب قلم و انديشه حضور گستردهتري در آن يافتند و مسابقهاي براي تصاحب عنوان روزنامه نگاري پديدار شد! نيروي مقابل كه از آگاهي و گردش آزاد اطلاعات به وحشت افتاده و از گشوده شدن بسياري از پروندهها نگران بود، صبرش به سر آمده و با اقدامات ايذايي برخورد با مطبوعات را تست مي كرد… سرانجام سال 79 ( سالي كه به نظر من مي توان آنرا كودتاي سفيد عليه اصلاح طلبان نام داد) و در ادامه آن در سال 80، تهاجم عليه مطبوعات به قوي ترين شكل ممكن، صورت گرفت.
در ميان موارد مختلفي كه مطبوعات اصلاحطلب به آن پرداختند؛ شما كداميك را از همه مهمتر ميدانيد؟
به اعتقاد من، عظيمترين كاري كه در دوره شكوفايي مطبوعات صورت گرفت؛ افشاي برخي از ابعاد قتل هاي زنجيرهاي دگرانديشان و پيگيري آن بود. كاري كه تاوان سنگيني در پي داشت و بلكه از علل اصلي تهاجم به مطبوعات بود.
به نظر شما در سال گذشته چه تحولات مثبت و منفياي در عرصه مطبوعات ايران رخ داده است؟
آنچه از سوي مخالفان رخ داد؛ تداوم اقدامات منفي و توقيفها و بستنها بود كه همچنان آثار زيانبار داخلي و بينالمللي را در پي داشت. در اين يكسال مطبوعات همچنان تحت فشار و نگران از فرداي خويش بودهاند و شكايات عجيب و غريبي – كه در تاريخ مطبوعات ايران ضربالمثل خواهدشد!- عليه مديران مسئول و روزنامهنگاران سرازير بود.اما در اين مدت، تحول مثبت چشمگيري نيز در عرصه مطبوعات ايران رخ داد. “نوروز” و “بنيان” از نمونههاي آن بودند كه محاق توقيف نگذاشت دوام بياورند. اما يكي ديگر از حركتهاي مثبتي كه از سوي روزنامهنگاران در فرايند تعقيب و مقاومت شان صورت گرفت، انتشار ضميمه 8 صفحه اي روزنامه همشهري بود. اين ضميمه الگويي ترسيم كرد كه نشان ميداد در فضاي بسته تهديد و فشار مي توان روزنامهاي منتشر كرد كه اگر چه خواستهها و نيازهاي روزنامهاي و خبري جامعه را ارضاء نمي كند؛ اما مي تواند خواندني باشد و در ميان مردم و نخبگان جايي بگشايد تا تن رنجور نحيف اين رسانه را برپاي نگهدارد.
فكر ميكنيد جشن آزادي مطبوعات سال 1382 ، در چه فضايي برگزار ميشود؟
جشن مطبوعات 1382 جشن تلخي خواهد بود و فضاي آن با غم يادبود بيش از هشتاد نشريه توقيفي و خاطره زنداني كردن عده زيادي از روزنامه نگاران در اين چند سال، توأم است. فضاي سرد و نااميدي در اصلاح ساختارهاي كنوني – از طريق نهادهاي مدني و مطبوعات- برجامعه سايه افكنده است و مظلوميت ركن چهارم را مي توان به خوبي احساس كرد.
آرزو داريد سال 1383 جشن مطبوعات در چه فضايي برگزار شود؟
مگر گواراتر از آزادي و امنيت براي مطبوعات وجود دارد؟! آرزومند جشن آزادي مطبوعات آزاد در سال 1383 هستم. اما اگر منظورتان پيش بيني سال 1383 است، از آنجا كه پيش بيني فضاي جامعه ومطبوعات در سال 1383 براي ما مسير نيست، بهترين پاسخ اين است كه ” نمي دانم”.
چرا پاسخ يك كارشناس ارشد جامعه شناسي و روزنامهنگار پرسابقه نميدانم است؟!
چون اگر تاكنون برمبناي شبكه اي از متغيرهاي داخلي امكان “ابداع” و “حصر عقلي” احتمالات و پيش بيني كردن آينده وجود داشت ؛ اكنون، و به ويژه پس از تحولات عراق، نظام بينالمللي و اوضاع منطقهاي در شرق، در معرض دگرگونيهايي قرار گرفته است كه نقشي كليدي در تحولات آينده ايران خواهند داشت. به دليل تازگي نظم نوين و نيز شرايط جهاني و منطقهاي و كثرت متغيرهاي بيروني، كه هنوز يا براي ما كاملاً شناخته شده نيستند و يا از لحاظ علمي احصاء نشدهاند؛ نمي توان به آساني از آينده سخن گفت. اين قضيه هنگامي دشوارتر مي شود كه توجه داشته باشيم، يكي از روشهاي علمي گمانهزني درباره آينده، برآوردهاي كارشناسانه درباره افكار عمومي و گرايشات و تغييرات آن در جامعه است؛ و مهمترين ابزار آن نيز” نظرسنجي” است. در جامعهاي كه با پديده نظرسنجي به مثابه يك جرم برخورد ميشود (مگر آنكه]…![) چگونه ميتوان از آينده سخن گفت؟!
اما بالاخره از سير كلي رويدادهاي داخلي و بينالمللي، مواردي- هرچند كلي – ميتوان استنباط كرد…
بله، تا اين حد معلوم است كه جامعه جهاني، ديگر نسبت به آنچه در بسياري از كشورها ميگذرد، بي تفاوت نبوده و واكنشهاي عملي نشان خواهدداد. از اين پس، اقتدارگرايان ايران هيچ راهي ندارند جز
اينكه يا با مردم كنار بيايند، و يا به دست خود سرنوشت تيرهاي را براي خود رقم زنند.
و در رابطه با مطبوعات؟
تنها به صورتي كلي در پاسخ اين سوال مي توان گفت كه، بدون شك اوضاع كنوني و فشارها عليه مطبوعات پايدار نخواهد بود و اميد به اينكه سال 83 (و بلكه سال 84 ) در فضايي آزادتر شاهد جشن مطبوعات باشيم، افزونتر است.
آقاي باقي، همانطور كه ميدانيد؛ دو دسته زنداني مطبوعاتي در كشور وجود دارند ، عده اي كه زندان رفتند و بعد از آن اعلام كردند كه افراط و تفريط داشتهاند و بايد در رفتارشان تجديد نظر كنند؛ و عدهاي كه زندان رفتند و همچنان بر همان شيوه اول خود پاي فشردند. آيا شما اين دو دسته را كاملا از هم جدا مي دانيد؟تحليل شما در اين باره چيست؟
در پاسخ به اين پرسش بايد چند نكته را مورد توجه قرار داد: اول اينكه اساساً هر سخني كه بوي توبه و تسليم بدهد، از فرد زنداني پذيرفته نيست. چه از نظر حقوقي و شرعي و چه از نظر افكار عمومي جامعه، اعتراف زنداني هيچگونه اعتبار و ارزشي ندارد. بنابراين اساس اين دسته بندي، به دليل اينكه برمبناي اظهارات زنداني نهاده شده، معيوب است و چنين دو دستهاي نميتوانند موضوع بحث و اظهار نظر قرار گيرند.
دوم اينكه از ميان بيش از ده زنداني مطبوعاتي، فقط يك يا دو مورد از آنها چنين سخني برزبان راندهاند كه كاملاً قابل توجيه است. اگر زنداني، صرفا براي رهايي خود از حبس غيرعادلانه هم از خود انتقاد كرده، قابل سرزنش نيست و جامعه نيز او را سرزنش نخواهد كرد( گرچه براي آنانكه استقامت ورزيدهاند، ارج بيشتري قائل خواهد شد).
سوم اينكه نميتوان به صرف اعتقاد برخي روزنامهنگاران به افراط يا تفريط، آنها راچنين دسته بندي كرد. واقعيت اين است كه همواره مطبوعات اصلاح طلب رويه انتقاد از خود را، داشتهاند و علاوه بر چاپ مقالات انتقادي، جلسات نقدوبررسي را در درون خود داير ميكردند. آنها انتقاد از خود را يك سنت سازنده و اصلاحي ميشناختند و بسيار بيش از آنچه شما در سؤال خود مطرح كردهايد؛ خود را در بوته نقد و زير چاقوي تيز خردهگيري قرار داده اند. بنابراين هيچ روزنامه نگار اصلاح طلبي معتقد به عصمت خود نيست و اشتباه كردن را امري طبيعي ميداند. تنها نكته اين است كه ما فقط در محيط باز و آزاد حاضر به بازگو كردن اين اشتباهات هستيم؛ چنانكه بارها چنين كردهايم و به عنوان مثال در كتابي كه تازه به چاپ رساندهام (بهار ركن چهارم) نمونههاي آن را مي توانيد بيابيد.
حتي اگر فرض كنيم، زنداني تحت فشار نباشد؛ شما قبول اشتباه و عذرخواهي او را معتبر نميدانيد؟
اجازه دهيد خاطرهاي را برايتان بگويم. يكبار در زندان اوين، من و آقاي شمسالواعظين براي بازجويي احضار شديم. بازجو با تكيه بر يك اصل عقلايي مي خواست همين كلمه ساده “اشتباه كرديم” را از زبان ما بگيرد. او از راهي وارد شد كه هر انسان عاقلي همراهياش مي كرد. پرسيد:” آيا شما خود را معصوم مي دانيد و معتقد هستيد حتي يك اشتباه هم در طول اينهمه كار خود نداشتهايد؟!” بديهي است هر انسان عاقلي پاسخ منفي خواهد گفت و مي پذيرد كه اشتباه داشته است. بازجو هم متعاقباً ميخواست كه همين جمله را بگوئيم. اما پاسخ من اين بود كه “در زندان، خود را عاري از خطا مي دانم و حتي از اشتباهات احتمالي خود صددرصد دفاع كرده و ميگويم كاملاً درست بوده است. ولي در بيرون زندان و فضاي آزاد خودم را نقد مي كنم و از اينكه خطاهايم را برشمارم ابا نميكنم؛ زيرا اظهار اشتباه در زندان و بيرون زندان معناي ديگري دارد و حداقل اين است كه شما از آن با اهداف خاصي سوء استفاده خواهيد كرد”.
يعني شما معتقديد كه به طور كلي مطبوعات در دوره- به اصطلاح خودتان- بهار ركن چهارم، درست و مناسب عمل كردهاند؟ بسياري از اصلاحطلبان مطبوعاتي، تا حدودي قبول ميكنند كه تندروي داشتهاند.معتقدم كه مطبوعات در دوره شكوه اصلاحات و بهار ركن چهارم نه تنها بسيار مطلوب عمل كردهاند، بلكه به دليل نوپا بودن خود و ضرورت رعايت برخي مصلحتها كمتر از وظايف خويش عمل كردهاند. در يك جامعه آزاد، مطبوعات ميتوانند بالاترين مقامهاي كشور را استيضاح كنند، درباره آنها افشاگري كنند، به آنان بتازند و دستگاههاي امنيتي، قضايي و اجرايي را به محاكمه و صلابه بكشند و هيچ خط قرمزيجز رعايت ادب و نزاكت ندارند. اما در جامعه ما انواع خطوط قرمز تحميلي، مانع از ايفاي نقش راستين رسانهها بوده و هست.نكته ديگر اينست كه آيا فقط روزنامههاي اصلاحطلب تندروي داشتهاند؟! چرا نسبت به سيل اتهامات، افترا و دروغ و تخريب از سوي مطبوعات و رسانههاي سركوبگر، با مماشات و غمض عين رفتار شده و ميشود؟! (بلكه تحسين كرده و پاداش هم ميدهند!)
البته ما حتي تعطيل روزنامه يا زنداني كردن روزنامه نگاران مخالف و معارض اصلاحات را هم مردود ميدانيم؛ ولي با الهام از يكي از تعابير دوركيم درباره “ناهنجاري هاي طبيعي و مرضي”، ميگويم كه اشتباهات مطبوعات را مي توان به اشتباهات طبيعي و مرضي تقسيم كرد.اشتباهات طبيعي آن است كه در كار مطبوعاتي اجتناب ناپذير بوده و در هر رسانهاي در جهان رخ ميدهد و سرعت و حجم گزينش و پردازش دادهها همواره روزنامه را در معرض چنين اشتباهاتي قرار ميدهد، نوع خطاهاي مطبوعات ما (اصلاح طلبان) از اين دست بودهاند. اشتباهات مرضي آن است كه از حد معقول و مقبول و طبيعي تجاوز ميكند و در واقع اين نوع خطاها هستند كه به حالت مجرمانه بودن نزديك ميشوند و قصد و عمد ارتكاب بزه در آنها وجود دارد.به نظر من رسانههاي ضد اصلاحات غالباً اين نوع از رفتارها را مرتكب شده و مي شوند. چرا اينهمه تبعيض در برخوردهاي قضايي وجود دارد و به اينان مصونيت دادهاند؟ كلام آخر آنكه، اگر ما در كار روزنامهنگاري خويش اشتباهاتي كردهايم؛ كساني كه خود مظهر نقض حقوق شهروندان و دفاع از سلب و نقض حقوق مردم و مخالفان قانوني هستند، آنان كه از بهكاربردن زور و زندان عليه رقبا و مخالفان دفاع ميكنند و آنان كه زبان توهين و دروغ ميگشايند، صلاحيت اخلاقي براي نقد و بازگو كردن اشتباهات مطبوعات اصلاح طلب را ندارند