باهوش ترین مرد سیاسی
سال هاست انگ ساده لوحی به باهوش ترین مرد آزادیخواه ایران زده اند و امکان بحث در رسانه های داخلی درباره ان نبوده است. در شماره امروز روزنامه شرق ش۳۰۳۹ – چهارشنبه ۲۹ آذر۱۳۹۶ به مناسبت هشتمین سالگرد درگذشت ایشان یادداشتی نوشته ام با عنوان”منتظری و مسیله دگردیسی و سنگوارگی”. برخی عبارت ها را نگارنده برای مصلحت روزنامه حذف کرده بود و عباراتی را هم خود روزنامه حذف کرد ولی متن اصلی را در کانال و سایت خود بازنشر کرده ام. در همان حدی هم که در روزنامه چاپ شد غنیمت است چون نفس پرداختن به موضوعاتی که تابو بودند گامی به پیش است. اشاره به فرافکنی یا ساده لوحی کسانی که این اتهام را وارد کرده اند و نکاتی دیگر که در متن مقاله خواهید خواند. البته هنوز فضا و زمانه ذکر مصادیق هوشمندی این مرجع بزرگ و مظلوم نیست اما کسانی که اهل مطالعه و تحقیق باشند کافی است مروری در کتاب های خاطرات ایت الله منتظری، کتاب انتقاد از خود و نیز کتاب واقعیت ها و قضاوت ها داشته باشند.
عمادالدین باقی
روزنامه شرق ش۳۰۳۹ – چهارشنبه ۲۹ آذر۱۳۹۶
(عبارت های داخل کروشه را نگارنده برای مصلحت روزنامه و عباراتی را هم خود روزنامه حذف کرد و اینجا متن اصلی بازنشر می شود)
در سه دهه گذشته پاره ای نسبت ها به آیت الله منتظری داده شده و در مستند قائم مقام نیز عینا تکرار شده است. تبدل آراء و ساده لوحی از جمله آنهاست. اساساً مرجع تشخیص سادگی، اشخاص یا مراکز قدرت نیست بلکه مرجع تشخیص آن وجدان عمومی است. اکنون باید دید قضاوت وجدان عمومی با قضاوت ارباب قدرت چقدر منطبق است.
من فکر می کنم کسانی که علاقه مند به موضوع آیت الله منتظری هستند نباید به مطالب تصویری و نوشتاری دیگران اکتفا نمایند که بعضا شبیه محاکمه غیابی بوده و به همین دلیل در وجدان عمومی پذیرفته نشده است. افراد باید آرای گوناگون را مطالعه کنند. وجدان عمومی نیازمند داوری عالمانه و علمی و مستند از طریق شنیدن روایت های متفاوت است.
از ذکر مصادیق گوناگون که نقیض عناوین منتسبه است می گذرم. این مصادیق در خاطرات ایشان و انتقاد از خود و واقعیت و قضاوت های مورد تایید آیت الله، به تفصیل آمده اند. در این جا بیشتر بر وجه نظری مسئله تمرکز می کنم.
دگردیسی آراء:
در این سخن یک پیشفرض نهفته است و آن اینکه انجماد و سنگوارگی ونفوذ ناپذیری، مطلوب و تغییر آرا نامطلوب است. برآیند ستایش انجماد، خسارت های جبران ناپذیری است که در این سال ها به کشور وارد شده است. ویژگی ایت الله منتظری این بود که اگر نظری با منطق و استدلال برایش درست یا نادرست تشخیص داده می شد شجاعت داشت آن را اعلام کند و از اینکه متهم به تجدید نظرطلبی شود هراسی نداشت زیرا تبدل آرای وی، علی المبنا بود نه علی البنا. به همین دلیل همان اندازه که منعطف بود اگر در مسئله ای متقاعد نمی شد مقهور جو نیز نمی گردید چنانکه برای مثال درباره ریاست جمهوری زنان چون مجاب نشده بود با وجود جو سنگین مطالبات مطرح شده در این زمینه زیربار نمی رفت.
در شنیدن نظرات دیگران نیز سن و مقام افراد به هیچ وجه مدخلیت نداشت. از یک فرد عادی تا کوچکترین شاگرد خود، از جوانان تامعمرین رای شان محترم و مغتنم بود. حتی اصرار داشت همه نامه های ارسالی به او داده شود و می گفت گاهی در همین فحش هایی هم که به من می دهند نکته های خوبی وجود دارد.
او خود بارها در درس های خارج و در سخنرانی هایش از قول آیت الله بروجردی استاد خویش می گفت: «انا فی کل یوم رجل». یعنی من فرزند زمان خویشم و امروز و فردایم ممکن است متفاوت باشد. این مرام او در علم و سیاست و زندگی اش بود. در نظریه های علمی نیز منجمد نبود. ابتدا از «نظریه نصب» به «نظریه نَخب» رسید سپس در نظریه ولایت فقیه که شارح اصلی اش بود تجدید نظرهایی داشت. دکتر شریعتی هنگامی که در درس های اسلام شناسی تهران مورد انتقاد قرار می گیرد که آنچه می گوید با اسلام شناسی مشهد او متفاوت است پاسخ می گوید: به قول استادم گورویچ من کنسرو نیستم. این ویژگی ایت الله منتظری مشهور بود. جالب اینکه شهید بهشتی دو تن را دارای ویژگی پویایی دانسته است: شریعتی و منتظری را. او می گوید: «کسانی که خلاق نیستند اگر در سال سی ام زندگی خود، رأیی را بگویند، می توان آن را به حساب سال هفتادم زندگی شان هم گذاشت. می پرسیم رأی آقا درباره فلان مطلب چه بوده؟ می گویند به نوشته هایش نگاه کن؛ می خواهد نوشته های سال سی ام، می خواهد نوشته سال هفتادم! همه یک جور است. ولی آدم هایی که دارای اندیشه پویا، متحرک و خلاق هستند، رأیشان درباره یک مطلب امسال با پارسال فرق می کند. به قول آیت الله منتظری، دوست عزیز و فقیه مجاهد ما «امروز امروز است، دیروز دیروز». ایشان اگر دیروز مطلبی گفته باشد و امروز رأیش عوض شده باشد، می گوییم آقا! دیروز این جور گفتید! ایشان می گوید: «دیروز دیروز بود، امروز امروز است» (کتاب: دکتر شریعتی در جستجوی شدن).
این سخن بهشتی به عنوان یکی از کسانی که از پیش از انقلاب در پی رهبری و مرجعیت آیت الله منتظری بود پس از آیت الله خمینی بود(که در مناسبت دیگری دلایل و مدارک آن روشن خواهد شد) نشان می دهد این ویژگی ممتاز و مثبت آیت الله منتظری که برخی بجای مدح، قدح کرده اند شهره بوده و همه کسانی که وی را همراهی و پشتیبانی کردند با علم به این صفات بوده است ]اما ناگهان دستگاه تبلیغی آن را به ذنب لایغفر بدل کرده[ و از دگردیسی آرای وی اتهام دیگری را به عنوان ساده لوحی برگرفته اند.
ساده لوحی :
به طور خلاصه به عنوان کسی که حرفه اصلی اش پژوهش بوده، در مورد سند چنین مدعایی، در این 30 سال هر چه بیشتر کاویده ام کمتر یافته ام یعنی تا امروز یک نفر را ندیده ام که برای این مدعا یک دلیل قانع کننده بیاورد [ و این قدرت رسانه و سرکوبگری اش را در دوره رسانه های مونولوگ نشان می دهد که چگونه می توانستند دروغی را با زور غالب کنند. ولی بر عکس تمام آنچه به عنوان دلیل برای ساده اندیشی ایشان مطرح کرده اند، دلیل نقض اعای خود آنهاست یعنی آنها دلیلی است به تیزهوشی] در نتیجه این پرسش ایجاد می شود که چرا این اتفاق می افتد. پاسخ را می توان در نظریه معروف فرافکنی در روانشناسی جست. [در واقع کسانی که خود نقصی دارند آن را به دیگران نسبت می دهند. وقتی می بینیم دلایلی که ارائه می کنند همگی نقیض مدعا و دلیل بر تیزهوشی ایت الله منتظری است این معنایی جز فرافکنی ندارد].
اگر افرادی قبل یا اوایل انقلاب از هوشمندی آیت الله منتظری می گفتند و پس از ان قائل به ساده اندیشی وی شدند، ایراد متوجه آنهاست که تغییر رای دادند نه متوجه آیت الله منتظری اما به لسان طلبگی می توان گفت، عدالت از امور اثباتی و علمیت و فراست از امور ثبوتی اند. ممکن است شخصی با یک دروغ از عدالت ساقط شود ولی علمیت از امور ثبوتی است و ساقط نمی شود. فراست و هوشمندی نیز از امور ثبوتی است نه اثباتی. یعنی این صفات زایل شدنی نیستند مگر به زوال وجود شخص [یعنی اگر ایشان قبلا باهوش بوده، حتما بعدا هم باهوش است یعنی بر خلاف آنچه گفته می شود، آیت الله منتظری قربانی فراست خویش شد که باعث آفتابی شدن بی فراستی دیگران بود]. اما این اتهام دو عارضه دارد: یکی اینکه اصل انقلاب و نظام را هدف می گیرد. دو دیگر اینکه خود مسئولان انقلاب و نظام را هم در معرض اتهام قرار می دهد و شنونده می گوید اگر او ساده اندیش بود چرا دیگران وی را تایید و ترویج کردند.
از بیان مصادیق و نقد انها که فعلا میسر نیست می گذرم و تنها اشاره می کنم که نخستین بار این ادعا از زبان سیدمهدی هاشمی در اعترافات تلویزیونی اش مطرح شد و در همان زمان مستدل ترین پاسخ را آیت الله خامنه ای داده و در یک سخنرانی در جمع دانشجویان با اشاره به منابع متعدد آگاهی و خبری آیت الله منتظری گفتند در دیدارهایی که مسئولان نظام با ایشان داریم:«گاهی ایشان از زیر مجموعه ما مسئولان اطلاعاتی دارد که خود ما نداریم». این دفاع علمی و انضمامی نشان می داد که منابع خبری و کانال های اطلاعاتی آیت الله منتظری آنقدر متعدد بود که امکان کانالیزه شدن وی وجود نداشت و در دفتر او نیز تکثر وجود داشت. در خانه او و در ذهن او به روی همه باز بود.
هنگامی که مرحوم سید احمد خمینی در رنج نامه اش خطاب به آیت الله منتظری می نویسد: شما نقش تعیین کننده ای در تثبیت مرجعیت امام داشتید وآقای حمید روحانی در جلد نخست کتاب بررسی و تحلیل نهضت امام خمینی که با ویرایش و نظر امام خمینی در نجف منتشر شد از آیت الله منتظری به عنوان رهبر انقلاب در داخل کشور یاد کرده است و مسئولان و همراهان انقلاب همواره از وی به عنوان دوم شخص انقلاب یاد کرده اند این شبهه پدید می آید که اگر کسی که نفر دوم انقلاب، مؤسس انقلاب، مؤسس مرجعیت آیت الله خمینی و.. بوده، ساده لوح باشد،[ اگر او پس از انقلاب که تجاربش بسیار غنی تر شده نیز ساده لوح بوده، در نتیجه می توان گفت پیش از انقلاب حتما ساده لوح تر بوده است. بنابراین همه رهبران و مسئولان انقلاب و نظام از او ساده لوح تر بوده اند]. از اینرو کسانی که این انگ بی پایه و غیر اخلاقی را به یکی از باهوش ترین مردان سیاسی ایران نسبت می دهند با این سخنان در واقع اعتبار و مشروعیت برآمدگان وی و مدیریت و نظام موجود را به چالش می کشند.
کانال گفتارهای باقی https://t.me/emadbaghi
اینستاگرام emadeddinbaghi