کتاب «دنیای بسته؛ جامعهشناسی و روانشناسی زندان از درون» در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران رونمایی شد
ایده زندانوارگی به دنبال فهم زندان به مثابه گفتمان است
مهرنامه شماره ۴۵ سال ششم، دی ماه 1394 ص 34-32
(دو فقره داخل کروشه در مجله حذف شده اند)
عاطفه شمس:در معرفی کتاب «دنیای بسته؛ جامعهشناسی و روانشناسی زندان از درون» آمده است «در زندان مفهوم خانواده، ملاقات، تلفن، حتی دیدن آسمان، ابر، آفتاب، سبزه، درخت، دیوار و مفهوم زمان با مفهوم همان کلمات در بیرون از زندان یا برای یک فرد آزاد بسیار متفاوت است. در این کتاب، به موضوعاتی چون زمان، ارتباط با خانواده، ارتباط زندانیان با یکدیگر و با زندانبانها و نیز ارتباط با محیط فیزیکی و کالبدی و اشیای پیرامون زندانی و… با نگاهی از ژرفای زندان و روش مشاهده مشارکتی همدلانه پرداخته میشود، روشی که دستیابی به آن میسر نیست. مشابهتهای زندان با جامعه بسته و رفتارشناسی ساکنان دنیای بسته، پدیدارشناسی زندان، سنخشناسی زندانیان، مسأله خانواده، روانشناسی و رفتارشناسی اجتماعی و فرد در زندان، سندرم زندان، نقش خبر و آگاهی برای زندانی، رساندن رؤیاها و باورها و کار کردن در زندان، علل و منابع تنش در میان زندانیان، محرومیتهای جنسی، کنش متقابل و مناسبات پیچیده زندانی و زندانبان از جمله مباحث مطرحشده در این کتاب هستند. زندانوارگی، ایده بنیانی کتاب است که از دل تجارب زندان و در هنگام یادداشتهای نگارنده در زندان برآمد و هنگام تدوین و تکمیل این یادداشتها دوباره به عنوان پیشفرض و ایده حاکم بر سراسر کتاب بازگشته و چون نخ تسبیح در تمام بندها و فصول آن جریان یافته است. در این کتاب فلسفه نفی شکنجه و دلیل حق بودن حق ارتباط زندانی با جهان خارج روشن میشود».
مراسم رونمایی از کتاب «دنیای بسته؛ جامعهشناسی و روانشناسی زندان از درون» سه شنبه سوم آذرماه به همت انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. بسیج دانشجویی هم برخلاف رفتارهای دونِ شأنِ بسیج و دانشجو، رفتاری مدنی داشت و با نصب شعارنوشتههای متعددی از نقطهنظرات باقی درباره مجازات اعدام و انتقاد به آن به پیشواز آمده بود.
در این مراسم حسام سلامت دانشجوی دکترای جامعهشناسی و عضو انجمن اسلامی به عنوان مدیر برنامه در شروع جلسه با ارایه توضیحاتی درباره کتاب دنیای بسته گفت: تا آنجا که من اطلاع دارم دستکم در زبان فارسی تاکنون کتابی مانند دنیای بسته نوشته نشده است و تا به امروز در فضای علوم اجتماعی و جامعهشناسی به مسأله زندان به طور مشخص و به شکل تحلیلی و مفهومی نپرداختهایم و بیشترین دیتایی که از زندان داریم خاطرهنوشتههاست. سؤالی که به وجود میآید این است که چرا تا به حال زندان برای ما تبدیل به یک مسأله نشده است، شاید به خاطر اینکه زندان بخشی از زندگی ماست. اگر فرض دکتر باقی و کتاب ایشان را در نظر بگیریم که ما اساسا در جامعهای زندانواره زندگی میکنیم، که وضع باز هم بدتر میشود. اما باید دست ایشان را فشرد که کاری نظری و عملی درباره مسأله زندان انجام داده است. انجمن دفاع از حقوق زندانیان نیز از معدود نهادهایی بوده که تحت نظر ایشان مسأله زندان را بررسی کرده و به امور و حقوق زندانیان میپرداخت.
عمادالدین باقی در این کتاب تلاش کردهاند از تجربه خود مفهوم سازی کنند و به این شکل به ساحت دانش نزدیک شدهاند. کتاب «دنیای بسته؛ جامعهشناسی و روانشناسی زندان از درون» به نوعی از منظر اولشخص نوشته شده؛ از زبان «منی» که تجربه زیسته خود را به تعبیری روایت میکند اما آقای باقی با مفهوم سازی میکوشد تا حدی فاصلهگذاری کند و کتاب به تجربه روایی یک اولشخص تقلیل پیدا نکند. تم زندانوارگی میکوشد زندان را فراتر از یک محیط فیزیکی و به مثابه یک گفتمان بفهمد. در واقع کتاب به گونهای دو پاره است؛ به یک معنا ادعا میکند آنچه میگوید قابل تعمیم به کل جامعه و کل نهادهاست و از سوی دیگر کاملا به صورت جزءنگارانه و محلی، مناسبات و روابط داخل نهاد زندان را به اتکای تجربه نویسنده به صورت کاملا جزیی و تجربی بیان میکند.
حسام سلامت با اشاره به نهادهایی چون خانواده و مدرسه در ایران، گفت من معتقد نیستم که ما در جامعهای زندانواره زندگی میکنیم، سالهاست که نهاد خانواده و مدرسه در ایران به هر چیزی شبیه است به غیر از زندان و اساسا ما با نوعی اقتدارزدایی از نهاد خانواده و مدرسه مواجه هستیم. با اینکه این کتاب تلاش رو به پیشی است برای مفهوم سازی کردن از تجربه زندان اما گمان من بر این است که با شرایط متأخری که جامعه ما چند سالی است از سر میگذراند و از آنجا که آماج انواع و اقسام دگرگونیهای سریع اجتماعی و اقتصادی قرار گرفته، تز اصلی کتاب خیلی قابل اطلاق به جامعه ما نباشد. نکته دیگر اینکه بدون اینکه بخواهیم تجربه درخشان آقای باقی را در نگارش این کتاب نادیده بگیریم به رویکرد روششناختی دیگری برای نوشتن تاریخ زندان در ایران نیاز داریم و آن اتفاقا نوشتن تاریخ زندان از بیرون است. این نکته مهمی است که البته ملاحظات آقای باقی را ابطال نمیکند اما ما به مطالعاتی نیاز داریم که بتواند از بیرون به گونهای ابژکتیو و عینی تاریخ جامعهشناختی یا جامعهشناسی تاریخی زندان را بنویسد.
سپس عمادالدین باقی نویسنده کتاب «دنیای بسته» با تأکید بر اینکه برای این جلسه بیشتر مشتاق شنیدن نظرات و سخنان دوستان است و فقط از باب مقدمه و دستگرمی سخنانی را بیان میکند، افزود: مقوله زندان ابعاد مختلف حقوقی، جامعهشناختی، سیاسی و امنیتی دارد. ابعاد حقوقی مانند اینکه حقوق زندانی چیست و چگونه باید این حقوق را به او آموخت یا اجرا کرد. اما این احکام حقوقی نیز باید مبتنی بر منطق و دلیلی باشد. از اینجاست که ما وارد فلسفه حقوق میشویم و بحث جامعهشناسی زندان اهمیت پیدا میکند و پای جامعهشناسی نیز به حقوق باز میشود. برای مثال درباره حق ارتباط زندانی با جهان خارج، دو دیدگاه وجود دارد که یکی از آنها دیدگاه مسلط متولیان زندان است که میگوید یک زندانی دوره محکومیت خود را میگذراند؛ این دوره، دوره سختی و تنبیه است، لازمه تنبیه محرومیت و لازمه این محرومیت نیز قطع ارتباط با دنیای بیرون است. از این مقدمات نتیجه میگیرند که ارتباط تلفنی زندانی با خانواده و بستگان برای او یک امتیاز به شمار میآید و نه یک حق و چون امتیاز است زندان میتواند هر لحظه که اراده کرد آن را از زندانی دریغ کند. به عقیده عمادالدین باقی با این نگاه این تلقی ایجاد میشود که بخشی از چیزهایی که ما با رویکرد جامعهشناختی حق میدانیم، آنها امتیاز میدانند. او ادامه داد: سخن گفتن از این مسایل، بحثهای جامعهشناختی و روانشناختی میطلبد از جمله اینکه به طور مثال، قطع ارتباط زندانی با دنیای خارج چه عوارضی دارد؟ آیا این قطع ارتباط به اصلاح او کمک میکند یا نتیجه عکس میدهد؟ با مطالعه روانشناختی به این نتیجه میرسیم که این قطع ارتباط نوعی شکنجه روحی-روانی است که آثار جسمی نیز برای زندانی در پی دارد. باقی پس از آنکه عوارض ویرانگر روحی و جسمی قطع ارتباط زندانی را به واسطه پژوهشهای اجتماعی امری قابل اثبات دانست، به پیوند این بحث جامعهشناختی با حقوق پرداخت و گفت: «حال به اسناد بینالمللی حقوق بشر وقانون اساسی جمهوری اسلامی ایران رجوع میکنیم. در قانون اساسی ایران تعبیر «ممنوعیت هر نوع شکنجه» به کار رفته است. بحثهای خبرگان قانون اساسی نشان میدهد به کار بردن این تعبیر از روی تعمد بوده است. آنها بحث میکنند که شکنجه تنها کابل و شلاقزدن نیست و آزارهای روانی و شکنجه سفید نیز مصداق شکنجه است؛ اگر قائل باشیم هر نوع شکنجه ممنوع است و به همین ترتیب به این نتیجه برسیم که قطع ارتباط زندانی با بیرون نیز شکنجه محسوب میشود، نتیجه بعدی این خواهد شد که چنانچه مطالعات جامعهشناختی نشان دهد که قطع ارتباط شکنجه است دیگر ارتباط زندانی با بیرون، یک حق خواهد بود نه امتیاز. این قضیه نشان میدهد جامعهشناسی نهتنها در مواضعی با حقوق پیوند دارد و بحثهای حقوق و جامعهشناختی بر هم منطبق میشوند بلکه گاه مقدم بر حقوق میشود.
خلق ایده زندانوارگی
عمادالدین باقی سپس درباره روند نامگذاری کتاب توضیحاتی داد و عنوان کرد: «در طول این سالها، اسامی مختلفی برای کتاب برگزیده شد، در دورهای عنوان فرعی فعلی کتاب یعنی «جامعهشناسی و روانشناسی زندان» و در دورانی نیز «کالبدشکافی زندان» انتخاب شده بود. منتها هیچکدام از عناوین، ایده اصلی من را پوشش نمیداد، چراکه کتاب تنها متمرکز روی مقوله زندان نبود و ایده اصلی آن، در فصل اول کتاب توضیح داده شده است. در واقع کتاب به دنبال آن است تا نشان دهد، زندان صرفا یک محیط فیزیکی نیست بلکه یک گفتمان است و اگر بحث درباره زندان را به سطح گفتمانی ارتقا دهیم ایده «زندانوارگی» شکل میگیرد. یعنی یک دنیای بسته به اسم زندان داریم که جامعه بسته نیز از لحاظ سلسله قواعد و رفتارها با آن مشابهت مییابد. حتی فراتر از این، دنیای بسته ذهنی نیز در همین گفتمان قرار میگیرد زیرا ممکن است فردی در یک جامعه دموکراتیک زندگی کند اما در دنیای بسته ذهنی سیر کند و زندانی تعصبات خود باشد. پیدا کردن اسمی که هم بتواند بیانگر وضع زندان باشد و هم بیانگر وضع جامعه بسته و حتی به سپهر فردی راه یابد و دنیای بسته ذهنی را هم دربر بگیرد، نیاز به اندیشیدن داشت و نهایتا اسم «دنیای بسته» به این دلیل انتخاب شد که بین تمامی دنیاهای بسته مشترک بود. کتاب به دنبال آن است که بحث زندان را از چهاردیواری محل زندان فراتر ببرد تا خواننده بتواند آن را در قالب گفتمان زندانوارگی فهم کند. اگر ما پدیده زندان را به خوبی بشناسیم و روابط درونی آن را درک کنیم -که من سعی کردهام آن را نشان دهم- آن وقت متوجه میشویم که جامعه بسته با زندان مشابهتهای متعددی دارد. در زندان و جامعه بسته، نرخ افسردگی بالاست. در جامعه زندانوار، به عبارتی مدیران جامعه بسته بیش از آنکه مدیر باشند از جهتی زندانبان محسوب میشوند. اما از آنجا که تلقی رایج همگان از زندان، یک محیط فیزیکی بسته است تنها افراد خاصی را زندانبان میدانیم و تلقی من این است در جامعه بسته کسی که در راس نشسته، عملا مدیر زندان است.»
در بخش دیگری از نشست هنگامی که حسام سلامت مدیر برنامه پرسید آیا این ایده درباره جامعه کنونی ایران است؟ باقی پاسخ داد بحث من به هیچ وجه جنبه مصداقی ندارد یا مرتبط با موقعیت خاصی مانند ایران نیست بلکه با تامل در باب زندان و جامعه بسته به بیان شاخصهایی میپردازد که نهتنها درباره جوامع زیادی صدق میکند بلکه میتواند در مواردی به جامعه دموکراتیک هم تسری یابد.
پس از آن پرسش و پاسخهای دانشجویان مطرح شد. یکی از دانشجویان با اشاره به اینکه این کتاب در برخورد تحلیلی با مسأله زندان پیشگام شده است و میتوان آن را جزو رفرنسهای درجه یک در باب این موضوع دانست، نظر خود را اینگونه ابراز کرد که مفهوم سازی هر چه بیشتر ما را از پرداختن عملی به مسأله زندان بازمیدارد. بحث این است که ما جرأت اعتراض نداریم و به جای آن آلترناتیوهایی مثل پژوهش را پیشنهاد میکنیم.
باقی در پاسخ به نقدهایی که به کتاب او وارد شد نکاتی را بازگو کرده و گفت: «این کتاب یک شروع است؛ ممکن است عمر بنده کفاف ندهد تا خلأها و کاستیهای پژوهش، برطرف شود ولی در آینده کاستیهای آن توسط بسیاری برطرف خواهد شد. وی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه چرا تاکنون زندان برای جامعهشناسان به کیفیتی که در این کتاب مورد توجه قرار گرفته مطرح نبوده است، گفت: «سوال مهمی است که چرا با اینکه زندان یکی از قدیمیترین نهادهای جامعه بشری بوده و هزاران هزار نفر آن را تجربه میکنند اما کسی دغدغه ژرفبینی نسبت به این موضوع را نداشته و کسی دغدغه مفهوم سازی ندارد. این در حالی¬ست که همه زندانیان هم، زندانیان عادی نبودهاند و زندانی سیاسی و امنیتی کمتعداد نبوده است. در کشورهای زیادی زندانی سیاسی داشتهایم. تعداد زیادی از مسئولین جمهوری اسلامی هم در زمان شاه زندان بودهاند اما جز خاطراتی که سالها بعد نوشته یا گفتهاند اثری تئوریک ندارند». وی سپس به این سوال از چند منظر پاسخ داده و گفت: «هرچند به طور گسترده میتوان به این موضوع پرداخت اما به صورت تیتروار میتوانم به بعضی از دلایل آن اشاره کنم. یک بحث موضوع خوگیری انسان نسبت به وضعیتی است که در آن زیست میکند. در یک جامعه بسته انسان آنقدر به محیط خو میگیرد که خودآگاهی لازم را نسبت به وضعیتی که در آن زیست میکند از دست میدهد و به همین دلیل شاید خیلی به زیر و بم آنچه برای خود و جامعهاش رخ میدهد توجه نداشته باشد. شبیه این موضوع در جامعه نیز وجود دارد و اجتنابناپذیر است یعنی انسان برای اینکه بتواند شرایط را تحمل کند ناچار است با آن خو بگیرد و کنار بیاید. اما درمورد زندانی دلایل دیگری نیز وجود دارد؛ یکی اینکه اساسا زندان تجربه خوبی نیست که افراد پس از بیرون آمدن بخواهند آن را تکرار کنند، حتی دوست ندارند ناخوشیهای زندان را تکرار ذهنی کنند و اغلب تمایل دارند از آن فاصله بگیرند. من اشخاص زیادی را سراغ دارم که خودشان و خانواده شان بعد از آزادی هیچ تمایلی به بازگشت حتی ذهنی به روزهای زندان ندارند و سعی میکنند از آن فاصله بگیرند. نکته دیگر اینکه زندان برای برخی غافلگیرانه است و برنامه قبلی برای آن نداشته و آمادگی مدیریت رخداد را ندارند. اما اینکه چرا خود من به این موضوع پرداختهام، باید بگویم چند عامل دست به دست هم دادهاند. به جهت فعالیتهای قبلی، زندان برایم غافلگیرکننده نبود. همچنین مسأله زندان همیشه برای من مطرح بوده و به عنوان یک زندانی که قبل از به زندان رفتن، حرفهاش نویسندگی بوده و همینطور به جز سابقه حوزوی فارغالتحصیل جامعهشناسی نیز بوده است، احساس میکردم فرصتی طلایی بهدست آمدهاست برای من مسأله زندان همیشه وجود داشته به ویژه در دهه 60، چراکه ما از نزدیکان آیتالله منتظری بودیم و از آنجا که مراجعات زیادی به ایشان میشد این موضوع برای ما ملموس بود. بعد از سال 79 نیز چون مسأله زندان برای من مطرح بود بلافاصله برای خود پروژهای تعریف کردم و این مسایل نیز کنار هم قرار گرفت؛ اینکه کسی که به زندان میرود قبل از آن یک نویسنده بوده، زندان نیز مسأله او بوده و غافلگیر هم نشده، بنابراین فکر میکند این یک فرصت طلایی است.» باقی در همین ارتباط اضافه میکند: «مهمترین مشکل من از روز اول این بود که چگونه مرز خاطرهنویسی و پژوهش جامعهشناختی و میدانی را از یکدیگر تفکیک کنم. به هر حال میدانستم خاطره نویسی سبکی دیگر است ولی من چطور باید به این تفکیک دست پیدا کنم. البته روزی اگر خاطرات زندان منتشر شود میتواند به عنوان یکی از مستندات همین کتاب تلقی شود چون جزییاتی وجود دارد که من به دلیل اینکه تلاش کردهام انتزاعی بحث کنم، از ورود به آنها پرهیز کردهام».
] اهمیت مطالعه زندان «از درون»
به گفته باقی نکته دیگر اینکه، «در مقدمه کتاب هم اشاره کردهام و تفحص تقریبی من در منابع انگلیسی و عربی نشان میدهد که نوعا آثاری که با این موضوع منتشر شدهاند از سوی محققانی بودهاند که از بیرون با این پدیده برخورد کردهاند؛ در حالیکه همان طور که در مقدمه کتاب نیز گفتهام اگر شما برای به تحریر کشیدن تجربه زندان از روش مشاهده مشارکتی نیز کمک بگیرید بازهم نمیتوانید احساس واقعی فرد زندانی را عمیقا درک کنید و این مطالعه ناقص است. حتی اگر شما بخواهید تحقیقی با روش مشاهده مشارکتی داشته باشید و از زندان هم اجازه بگیرید ولی هیچوقت نمیتوانید یک زندانی واقعی باشید چراکه شمای محقق هر وقت اراده کنید موقعیت خود را تغییر میدهید لذا نمیتوانید همان حسی را داشته باشید که یک زندانی دارد. به همین دلیل است که این اتفاق یک فرصت استثنایی برای من بود که هم محقق باشم و هم زندانی و زندان با من نیز همان رفتاری را داشته باشد که با دیگر زندانیان دارد.» در جامعهشناسی میگوییم هر تحقیقی با مسأله آغاز میشود. بنابراین من مسأله و پرسشهایی داشتم و کنجکاویهایی که معمولا دیگر زندانیها نداشتند.[
اهمیت فهم مفهوم «اجبار»
باقی در ادامه گفت: «کسی که نگاه پژوهشی نداشته باشد فقط در حال کنش و واکنش نسبت به موقعیت خویش است ولی من در دوران زندان پرسش و کنجکاوی داشتم؛ پرسشهای زیادی داشتم که باید جواب آنها را میگرفتم. شما در کتاب به مفهومی برمیخورید که ما در زندگی روزمره شاید خیلی به آن توجه نداشته باشیم. یعنی سادهترین چیزی که همه ما میشناسیم ولی پاسخ به یک سوال مهم است».
وی در تبیین مفهوم اجبار مثالی را بیان کرد و گفت وقتی ما گزارش زندگی خود در زندان را مینویسیم میگوییم صبح برخاستیم، صبحانه خوردیم، ورزش کردیم و ظهر ناهار خوردیم، نماز خواندیم، استراحت کردیم، کتاب خواندیم، اخبار گوش کردیم و شب خوابیدیم و این گزارش هر روز تکرار میشود. این دقیقا مشابه همان کاری است که در بیرون از زندان هم انجام میدهیم. حتی ممکن است در درون زندان ارتباطاتمان بیشتر از بیرون زندان باشد. افراد زیادی هستند که به دلیل بازنشستگی، بیماری یا نوع شغل خود همهروزه در یک اتاق، یا محیط کوچک به سر میبرند بنابراین این سؤال پیش میآید که این دو نوع زندگی با یکدیگر چه تفاوتی دارند؟ چه فرقی میکند که نام یکی را زندان میگذاریم و یکی را آزادی؟ چرا در یکی از آنها انسان دچار مشکلات روحی و جسمی میشود و در دیگری دچار عوارض مشابه آن در زندان نمیشود؟ چون در یکی اجبار نهفته است. من این را به عنوان یک بحث کلیدی در کتاب با عنوان رمزگشایی از زندان بیشتر توضیح دادهام. شما به مفهومی میرسید که خیلی به آن توجه ندارید و آن مفهوم اجبار است. حتی فراتر از یک چهاردیواری ممکن است در بیرون از زندان در طول سالها اصلا از شهر خارج نشوید اما به محض اینکه به شما بگویند به اقامت اجباری در شهر محکوم شدهاید حس شما به شهر دگرگون شده و احساس نامطلوبی پیدا میکنید. این تغییر احساس به کارکرد مفهوم اجبار برمیگردد که عوارض و مشکلات روحی-روانی متعددی را به فرد تحمیل میکند. در حقیقت دیوارهای جداکننده ما از جامعه تنها یک مقوله فیزیکال نیست بلکه این دیوارها، اجباری نهفته را تحمیل میکنند که زندگی در زندان را با زندگی در بیرون متفاوت میکند و عوارض مختلفی را به وجود میآورد. مفهوم جبر یکی از کانونهای ارتباط زندان و جامعه بسته است. در جامعه بسته هم انسان احساس میکند قدرت انتخاب و تغییر سرنوشت خود را ندارد. ممکن است شما سالها از شهر خود خارج نشوید اما اگر به شما گفته شود محکوم به اقامت اجباری در این شهر هستید عوارض آن پدیدار میشود. اینجاست که بین زندان و جامعه بسته پیوند ایجاد میشود و اینکه گفتهام زندان را گفتمان میبینیم و باید از آن فراتر رفت به این دلیل است که وجود جبر از ویژگیهای جامعه بسته نیز هست.
باقی در پاسخ به این سوال که آیا به نظر شما ما در جامعه زندانوار زندگی میکنیم گفت: «در این کتاب من در مقامی نیستم که به این سوال پاسخ دهم و فقط مفهومی را بیان میکنم و توضیح میدهم که «جامعه زندانوار» این خصوصیات را دارد و یکی از شاخصترین آن بحث «اجبار» است و اگر جامعهای به این خصوصیات نزدیک باشد شما میتوانید بگویید آن جامعه، اسیر زندانوارگی است. عنصر «جبر» کلید تمایز بخش جامعه زندانوار و غیر زندانوار است. حال هر چقدر جامعهای به این شاخصهایی که تعریف کردهایم نزدیکتر باشد شما میتوانید بگویید این جامعه به همان میزان اسیر زندانوارگی است. نکته دیگر اینکه سابق بر این، وقتی کتاب پوپر به نام «جامعه باز و دشمنانش» ترجمه شد شاید مهمترین دوگانهای که در ادبیات سیاسی جامعه ما مطرح بود بحث جامعه باز و جامعه بسته بود اما مطالعات و تجربیات شخصی من در زندان نشان داد که درست است که این مفهوم، مفهوم مهمی است و دو دنیا را جدا میکند اما مفهوم کافی و کاملی نیست چراکه در سپهر فردی وارد نمیشود و بیشتر میتواند جوامع متروپل و توسعهیافته را از جوامع عقبنگهداشتهشده متمایز کند اما مفهومی که نشان دهد ممکن است حتی کسی در آن جوامع باز زندگی کند اما اسیر زندانوارگی باشد و کاراکتر او با فردی که در جامعه بسته است فرقی نکند، وجود نداشت. مانند مسایلی که امروز میبینیم؛ کسانی که در همین روزها در فرانسه دست به جنایاتی اینچنینی میزنند و دهها نفر رادر عملیات تروریستی به قتل میرسانند افرادی هستند که در جامعه باز زیستهاند. بنابراین میتوانیم به جای این دوگانه، جامعه زندانوار را در مقابل جامعه انسانوار و تفکر زندانوار را در برابر تفکر انسان¬وار قرار دهیم و بعد این مفهوم زندانوارگی میتواند در سپهر فردی نیز تعمیم پیدا کند.
این مفهوم نشان میدهد که عنصر جبر، عنصر کلیدی تفکیککننده جوامع انسان¬وار و زندانوار است. در جامعه زندانوار ویژگیهای مشترکی در همه اجزا و خردهنظامها وجود دارد، در یک نظام آموزشی غیردموکراتیک همه تصمیمات از بالا برای او اتخاذ میشود اما در نظام آموزشی دموکراتیک، خود فردی که میآموزد، محور است. خانواده دموکراتیک، خانوادهای است که همه در آن شأن یکسانی دارند نه اینکه یک نفر مقتدر و سالار و فرمانروای مطلق باشد، در واقع آمریت یکی از ویژگیهای جامعه و خانواده زندانوار و تفکر زندانوار است. در تکمیل بحث نکته دیگر اینکه در زندان سلطه ترس و قواعد زندان منشأ عدم اعتراض است. یعنی در آنجا چون همه حقوق زندانی به طور مثال ارتباط با خانواده، تلفن زدن و… به امتیاز تبدیل میشود این تصور به وجود میآید که در صورت اعتراض میتوانند امتیاز را از او دریغ کنند، چراکه سیستم زندان حقمحور نیست. در یک جامعه بسته نیز به همین شکل است، عدهای خود را قیم میدانند و تصور میکنند مشروعیت خود را از غیب به دست آوردهاند. بحث دیگری نیز وجود دارد؛ اینکه در زندان ما با مسألهای به نام درماندگی آموختهشده مواجه هستیم که این در جامعه بسته به وفور دیده میشود. اگر در جامعه شاهد انفعال نسبت به فجایع انسانی باشیم- به طور مثال وقتی انسانی در تصادفی بر زمین افتاده است، همه از کنار آن عبور میکنند، فقط تماشاگرند و کمکی نمیکنند- نشان میدهد جامعه دچار رخوت شده و دست به تغییر این وضعیت نمیزند، این حاکی از نوعی درماندگی آموختهشده و ناتوانی است لذا به آن عادت میکنند. این درست مثل وضعیتی است که در زندان وجود دارد بنابراین مفهوم زندانوارگی یعنی دست و پنجه نرم کردن مدام با موانع غیر طبیعی و تا حدی سیستماتیک. این موانع میتواند ذهنی یا واقعی باشد. در زندان واقعا موانع عینی وجود دارند که فشار ملموسی بر انسان وارد میکنند اما اینکه کسی در بیرون از حصار زندان و ظاهرا در جامعه باز باشد اما احساس عجز و ناتوانی نسبت به تغییر وضعیت و سرنوشت خود داشته باشد، همان خصوصیت جامعه زندانوار است.
باقی در پایان افزود تحقیق من در زندان به نتایجی رسیده بود اما جرأت تعمیم آن را نداشتم و حداکثر میتوانستم بگویم نتایج مطالعه من در محدوده مورد مطالعهام صدق میکند اما با مطالعه منابع دیگری از زندانیهای مختلف در سرزمینهای متفاوت و زمانهای مختلف و مشاهده شباهت یافتههایمان، دیدم میتوان نتایج را تعمیم داد. به طور مثال خاطرات زندان داستایوفسکی در روسیه، علی دشتی در دوره رضاخان و گرامشی در ایتالیا را خواندم و دیدم که تجربیات و خاطراتشان درست مشابه تجربیات من در زندان بوده لذا به خودم جرأت دادم این نتایج را تعمیم بدهم.
]گرچه این مراسم برای رونمایی کتاب دنیای بسته بود اما بخشی از سوالات هم به موضوع مجازت اعدام مربوط میشد شاید به دلیل اینکه تابلوی بسیج دانشجویی با طرح نظرات باقی در این زمینه به استقبال آمده بود. کتاب «اعدام و قصاص» باقی نیز پیش از این با مجوز وزارت ارشاد منتشر شده بود. باقی در این خصوص پاسخهای مفصلی ارایه کرد. در بخشی از پاسخها گفت: نه به عنوان کسی که جامعهشناسی در دانشگاه خوانده است و نه به عنوان کسی که سالها فقه و اصول و تفسیر و معارف اسلامی آموخته است ادعایی ندارم اما با توجه به اینکه در موضوع مجازاتها و مشخصا اعدام و قصاص تتبعات زیاد داشتهام و میتوان گفت استقصای گستردهای در متون فقهی و تفسیری انجام دادهام، در این زمینه خود را صاحبنظر میدانم، با هرکس شاخصیتی در این بحثها داشته باشد حاضر به گفتوگو و مناظره هستم. دو کتاب هم با منطق دروندینی و فقهی و تفسیری در این زمینه نوشتهام که در مصر و لبنان به عربی ترجمه و منتشر شده و نسخههایی برای عدهای از علمای قم و تهران و همچنین برخی قضات و نمایندگان مجلس فرستادهام اما تاکنون هیچکس نفی یا نقد علمی بر آن نداشته است.
برگزاری این مراسم با حواشی و واکنشهایی از سوی برخی از سایتها همراه بود. سایت فارسنیوز وابسته به سپاه پاسداران و برخی سایتهای همسو با این نهاد با این انتقاد که «یک تشکل دانشجویی اصلاحطلب که در سالهای گذشته مواضع تند سیاسی علیه نظام جمهوری اسلامی داشته، این بار با دعوت از عمادالدین باقی به بهانه رونمایی کتاب «دنیای بسته»، سعی در تکمیل پازل قطعنامه ضدحقوقبشری سازمان ملل دارد»، مطالبی غیرمرتبط با این مراسم را منتشر کرده و بیش از آنکه به محتوای مطرح شده در این برنامه بپردازد، اکاذیبی را به نویسنده کتاب و سابقه حرفهای ایشان نسبت داده است. همچنین نشریه دانشجویی «عهد» در مصاحبهای با فردی به نام حجتالاسلام حسینیالست -که سمت وی را مسؤول امور درسی عمادالدین باقی در دوران طلبگی عنوان کرده- تمام تلاش خود را به مخدوش کردن سابقه این فعال سیاسی معطوف کرده است. گویا این سایتها و نشریات عزم¬شان را جزم کردهاند تا طبق روال همیشگی خود «از متن کاسته و به حاشیه بیفزایند».[