ياشار هدايي
(ياس نو، دوشنبه 26 آبان 1382، شماه 207)
فرجام اصلاحات چيست ؟ شايد اين پرسش سه كلمه اي كلان ترين پرسشي باشد كه امروزه اذهان را ميگزد. پرسشي كه بسته به نوع پاسخي كه به آن داده مي شود. نوعي از رفتارهاي سياسي را نيز شكل مي دهد.
اينك چه در ساخت سياسي ( اعم از اصلاح طلبان و محافظه كاران ) و چه در ساخت اجتماعي ( افكار عمومي) سه نوع پاسخ به اين پرسش داده مي شودپس
ياشار هدايي
(ياس نو، دوشنبه 26 آبان 1382، شماه 207)
فرجام اصلاحات چيست ؟ شايد اين پرسش سه كلمه اي كلان ترين پرسشي باشد كه امروزه اذهان را ميگزد. پرسشي كه بسته به نوع پاسخي كه به آن داده مي شود. نوعي از رفتارهاي سياسي را نيز شكل مي دهد.
اينك چه در ساخت سياسي ( اعم از اصلاح طلبان و محافظه كاران ) و چه در ساخت اجتماعي ( افكار عمومي) سه نوع پاسخ به اين پرسش داده مي شودپس .
ـ بخشي از جامعه و افكار عمومي در چشم انداز اصلاحات ، افق اميدوار كننده اي نميبيند. اين دسته طيف رنگانگ و وسيعي از كساني كه چشم به بيرون از مرزهاي كشور دارند و افرادي كه «سياست» را بي پدر و مادرتر از آن مي دانند كه به ريسك تعقيبش بيارزد و قائلين به «تئوري توطئه» كه هرگونه رخداد سياسي را محصول برنامه اي مي دانند كه پيش از اين در لوح محفوظ قدرتمندان جهاني نوشته شده و با انگاره هاي «دائي جان ناپلئون »، «جبر» را تقدير محتوم سياست ميدانند و دست آخر جريان جديد الولاده اي كه صبوري از كف داده و انتظار معجزه را جايگزين آن كرده است و در نتيجه راي چند سال اخير به اصلاحات را بي تاثير مي داند و … را شامل مي شود .
ـ اصلاح طلبان به عنوان بخشي از ساخت سياسي بر ادامه اصلاحات و پافشاري بر مطالبات برآمده از جامعه مصرند . گره خوردن اين بخش از ساخت سياسي به ساخت اجتماعي كه از طريق روشنفكران ونهادهاي مدني نظير احزاب و مطبوعات شكل گرفته، باعث شده تا بخشي از جامعه نيز آنان را در ادامه اصلاحات همراهي كنند.
ـ بخشي ديگر از ساخت سياسي كه تنها حمايت 10 الي 15 درصد از جامعه را با خود دارد، با بي اعتقادي به ضرورت اصلاحات همچنان در قبال آن سرسختي نشان مي دهند .
از اين روز سه نوع رفتار سياسي در جامعه امروز قابل مشاهده است:
1 ـ بي اعتنايي به احوال سياست (و از جمله اصلاحات )
2 ـ اصلاح طلبي بازيگرانه
3 ـ مخالفت با اصلاحات
فرجام اصلاحات بستگي به غلبه هر يك از الگوهاي رفتاري در جامعه و نحوه تاثير گذاري آنها بر يكديگر دارد. آنچه در اين ميان روند اصلاحات را تهديد و دچار مخاطره مي كند، نحوه تاثير گذاري الگوي رفتاري نخست ـ « بي اعتنايي به احوال سياست» ـ و الگوي رفتاري سوم ـ «مخالفت با اصلاحات» ـ بر يكدگر است.
اگر چه خاستگاه تئوريك و معرفت شناختي اين دو الگوي رفتاري متفاوت از يكديگرند، اما از آن جا كه با تاثير گذاري بر يكديگر ، الگوي رفتاري دوم ـ «اصلاح طلبي بازيگرانه» ـ را در منگنه قرار مي دهند، همچون دو بازوي يك انبر عمل مي كنند.
اين سخن عمادالدين باقي كه «پروژه اصلاحات و دموكراسي پروژه اي ميلي متري است» (ايسنا 18/8/82 ) واقعيتي است كه تاكنون نه به حكم تاريخ و علم (تجربه بشري) و نه توسط تئوري هاي تبيين كننده «مسير تحولات جوامع» نقض نشده است.
اما سخت جاني افراطي در برابر اين پروژه ، خود عاملي است تا بخشي از جامعه كوشش هاي اصلاح طلبانه در برابر اين سخت جاني را كافي نداند و با «پا پس كشيدن» از عرصه سياست به اميد معجزه و «پيشرفت كيلومتري» اعتكاف گزيده و ميدان را براي مانور مخالفان اصلاحات خالي گذارند.
شايد اميد به ظهور اين پديده بود كه باعث مي شد تا مخالفان اصلاحات، حمايت همه جانبه اجتماع از اصلاحات را در بدو جنبش اصلاحي، تبي بدانند كه دير يا زود به عرق سردي فرو خواهد نشست . اما تداوم غفلت آنان از منشاء تب ـ دموكراسي خواهي ـ باعث شده تا همچنان با طرح شعارهايي به عاريت گرفته شده از رقيب ، نظير «عدالت اجتماعي» و جدا سازي آن از پروژه اصلاحات و دموكراسي و ايجاد دو قطبي كاذب بين اين دو مفهوم، حرارت اين تب را به نقطه جوش برسانند و «پسرفت كيلومتري » را جانشين «پيشرفت كيلومتري» اصلاحات كنند. زيرا در نقطه جوش نه تنها دموكراسي كه عدالت اجتماعي نيز خواهد سوخت.