• بگرد
  • بازیابی گذرواژه

مسأله برده گیری زنان در قرآن و تملک زنان شوهردار

عمادالدین باقی

اراپه شده به همایش فقه پژوهی با موضوع چالش های حقوق زنان در فقه به همت موسسه فرهنگی فقه الثقلینُ آذرماه ۱۳۹۷

منتشر شده در کتاب: چالش های حقوق زنان در فقه، جلد اول ، ص 472-446

 

چکیده

با توجه به اینکه گفته می‌شود آیات 24و 25 سوره نساء، بر دو پدیده ناهنجار و ضد حقوق بشری، مهر تأیید و رسمیت زده و مؤید برده‌ گیری زنان و تملک زنان شوهردار است و جریان سازی‌های تبلیغی فراوانی به استناد این دو آیه علیه قرآن راه افتاده ما نه در مقام یک متکلم و نه یک خدا باور یا خدا نا باور، بلکه صرفاً در مقام یک پژوهشگر باید ببینیم واقعیت چیست؟

در تحلیل تاریخی و ادبی، نتیجه‌ای بر عکس شایعات به دست آمده و آشکار می‌شود که این آیات در اصل، در مقام بیان حرمت ازدواج با زنان شوهردار است و این­که گفته می‌شود زنان شوهرداری که کنیز هستند، از این حکم مستثنی شده‌اند، برخلاف نص صریح آیات است. این آیات، نه تنها مؤید تملک زنان شوهردار نیستند، بلکه آنچه در باره «ما مَلکَت أیمانُکم» گفته شده ناظر به حقوق اسیران و پناهندگان است، نه اتباع و شهروندان و همچنین از استقلال زنان و حق تغییر عقیده و طلاق آنها دفاع شده و حقوق خانواده و همسران نیز در دورانی که به نظر می‌رسد قانون گرایی وجود نداشته، به نحو احسن پاس داشته شده است.

واژگان کلیدی:

زنان، برده‌داری، قرآن و تملک زنان شوهردار

 

مقدمه

ماده چهار اعلامیه جهانی حقوق بشر در باره لغو برده داری است. یکی از مسائلی که در گذشته نیز به وفور گفته می‌شد و امروزه در شبکه‌های اجتماعی در گستره بیش‌تری می‌توان مشاهده کرد، شبهه تأیید به بردگی گرفتن زنان در قرآن و تملک زنان شوهردار است. گفته می‌شود که در آیات 24 و 25 سوره نساء، دو پدیده ناهنجار و ضد حقوق بشر، مهر تأیید و رسمیت خورده است: یکی برده‌ گیری زنان و دوم تملک زنان شوهرداری که به بردگی در آمده‌اند. گفته می‌شود در این آیات، نه تنها مسأله وجود کنیز به رسمیت شناخته شده، بلکه اجازه داده است که با آنان چون شیء رفتار شده و مالک‌شان شوند و بدون ازدواج و رضایت، با آنان آمیزش کنند و این حکمی غیر انسانی است؛ زیرا چنین زنانی را انسان و واجد حق ندانسته و مانند کالایی به مالکیت در آورده‌اند.

اکنون ما، نه در مقام یک متکلم و نه یک خدا باور یا خدا نا باور، بلکه صرفاً در مقام یک پژوهشگر باید ببینیم واقعیت چیست و تسلیم دلیل و سند باشیم، نه تسلیم تعصب دینی یا ضد دینی! به عبارت دیگر، باید متن و سند مورد انتقاد را با فرض یک متن عادی و بدون هیچ پیش‌فرض و غرض، ولی با رعایت اصل انصاف و تعهد علمی و بی‌‌طرفی بررسی کرده و دریابیم متن چه می‌گوید. این از برکات نقد است. اگر مجال نقد در اسلام وجود داشته باشد، فرصت این نوع بررسی‌ها برای دست‌یابی به حقیقت فراهم می‌شود. در باره این انتقادات؛ البته پاسخ‌هایی گفته‌اند که از جایگاه یک مفسر و معتقد و البته به اختصار بوده است. هر چند ممکن است یک پژوهشگر هم در نهایت به نظر یکی از طرفین نزدیک شود. در این‌جا نگارنده، اگر پیش فرضی هم داشته باشد، این است که به عنوان کسی که قائل به اصالت حقوق بشر است، بر این سند مروری می‌نماید. نتیجه‌گیری من هم محدود به همین موضوع است و در سایر موضوعات باید جداگانه بررسی کرد و نتیجه را به نحو جزئی بیان نمود.

همچنین برای من به عنوان یک جامعه شناس دین و یک دین پژوه، کشف قوانین و نظامات حقوقی و ساخت و سنت‌های اجتماعی مهم است. لذا باید متن قرآن را به مثابه سندی معتبر و دقیق، درست فهمید و از تفاسیر نادرست؛ اعم از متعصبانه و جانبدارانه و مغرضانه پیراست و نیز تأثیر آداب و رسوم بر اجتهاد دین پژوهان را مشاهده کرد که چگونه از نظر هرمنوتیکی متن و مؤلف و مفسر، مستقل از همدیگر بوده و می‌تواند تفسیر و فهم از متن با متن و نص، نامتقارن باشد.

مسئله: دستاویز

اگر امروزه موجی راه افتاده که نشان دهد آیاتی که هم از نظر انسانی و هم از نظر اخلاقی زننده هستند و سایت‌‎ها و کانال‌هایی با نام‌‎های مختلفی چون زندیق، کافر و غیره به نشر آن می‌پردازند، ممکن است گفته شود اینان مغرض‌اند، اما واقعیت این است که این بیانات برگرفته از منابع و روایات خود مسلمین است. برخلاف آنان که به این منتقدین ساختارشکن و نفی کننده مبانی دینی، اتهام ارتداد می‌بندند من معتقدم باید از آنها سپاسگزار بود که نقدهای بی‌رحمانه‌شان ما را به اندیشه وا می‌دارند و از قضا این نقدها کمک می‌کنند که اگر باوری را غیر منطقی پذیرفته‌ایم در آن تجدید نظر کنیم و اگر حجت نیرومندی برای دفاع از باورها داریم عرضه کنیم تا هم دیگران به حجت، قوی شوند و هم منتقدان اگر در جستجوی حقیقت هم تجدید نظر کنند و اتهام ارتداد، انسان را از همه این نعمت‌ها و فضیلت‌ها محروم می‌کند.

در واقع دو گروه این سخنان را درباره جواز مالکیت زن شوهر دار بیان می‌کنند: گروهی با هدف بیان باورهای اسلامی خودشان و گروهی با هدف براندازی این باورها. برای مثال، طبری می‌گوید:

وملك اليمين: السبايا اللواتي فرق بينهن وبين أزواجهن السباء، فحللن لمن صرن له بملك اليمين من غير طلاق كان من زوجها الحربي لها؛ ملک یمین؛ یعنی زنان اسیری که بین آنها و شوهرهای آنها جدایی افتاده، بنا بر این، کسی را که ملک یمین او شد، بدون طلاق که از شوهرش که دشمن حربی بود، بر او حلال می‌شود.

[و به دنبال آن چندین حدیث می‌آورد با مضمون:] كل امرأة لها زوج فهي عليك حرام إلا أمة ملكتها ولها زوج بأرض الحرب، فهي لك حلال إذا استبرأتها، (طبری، 1365، ص245). هر زنی که همسر داشته باشد، در برابر شما ممنوع است، مگر یک زن برده‌ای که او را در اختیار داشته و در سرزمین طرف جنگ، همسری دارد؛ زیرا اگر عده نگه‌دارد و پاک شود، برای شما مجاز است.

البته روایات مشمئز کننده‌ای وجود دارند که در باب شأن نزول آیه بیان شده از جمله طبری چند روایت آورده مبنی بر اینکه این آیه در مورد اسارت زنان اوطاس نازل شده است.

أن نبي الله يوم حنين: بعث جيشا إلى أوطاس، فلقوا عدوا، فأصابوا سبايا لهن أزواج من المشركين، فكان المسلمون يتأثمون من غشيانهن، فأنزل الله تبارك وتعالى هذه الآية، (همان)؛ پیامبر در روز حنین، لشکری را به اوطاس فرستاد و آنها با دشمن برخورد کردند و زنانی را اسیر کردند و متوجه شدند که بعضی از آنها همسرانی از مشرکان دارند و این مسلمانان برای زنای خود احساس خیانت و گناه می‌کردند، بنا بر این خداوند متعال این آیه را نازل کرد.

ابى سعيد خدرى گفته: اين آيه در باره اسير شدن اوطاس نازل شد كه مسلمانان زنان مشركين را اسير گرفتند و با اين‌كه در دار الحرب شوهرانى مشرك داشتند، با اين همه به حكم اين آيه حلال شدند و منادى رسول خدا6 ندا در داد كه هر كس كنيزى از اين زنان نصيبش شده، اگر كنيزش حامله است، با او همخوابگى نكند تا وضع حمل كند و آنها هم كه كنيزشان حامله نيست، صبر كنند تا مدت استبرا تمام شود (طباطبایی، 1374، ج‏4، ص 426).

و می‌افزاید: در اين تفسير مكرر خاطر نشان كرديم كه امثال اين حوادث كه در روايات به عنوان شأن نزول نقل شده و مخصوصاً حوادثى كه مربوط به بعضى از جملات يك آيه و به اجزاى آن مى‏باشد، صرف تطبيق‏هايى است كه راويان كرده، حوادث را با آيات تطبيق نموده‏اند، نه اين‌كه سبب حقيقى نزول آيه‏اى باشد (همان، ج‏4، ص457).

طبری نیز در سده سوم قمری در نقد این روایات گفته است: اسیران اوطاس با سلطنت و اسارت بدون اسلام به اسارت نمی رفتند. زیرا آنها مشرکانی بودند که بت می پرستیدند. شواهد ثابت شد که زنان بت پرستان بدون اسلام مجاز به ازدواج نیستند و اگر اسلام بیاورند اسلام آنها را از شوهرانشان چه اسیر و چه مهاجر جدا می کند. اما اگر اسیر بودند، اگر با تطهیر اسلام آوردند، جایز بود:

مسلمانان به صرف اسیرشدن زنان اوطاس، با انان همبستر نشده اند؛ زیرا آنها مشرکانی بودند که بت می پرستید  و شواهد و مدارک ثابت می کند که زنان بت پرستان بدون مسلمان شدن مجاز به ازدواج نیستند و اگر این زنان ـ خواه اسیر باشند یا مهاجر ـ مسلمان شوند، اسلام آوردن شان، خودبه‌خود بین آن‌ها و شوهرانِ مشرکشان بدون نیاز به طلاف جدایی می‌افکند و اگرآنان اسیر شده و سپس مسلمان شوند، ازدواج با آن‌ها فقط پس ازدوره استبراء جایز است.»[2](تفسیر طبری،ج8 ص169)

علامه طباطبایی می‌گوید: تفسير ديگرى به استناد روایت مذکور بیان كرده‏اند که درست نيست و آن اين است كه گفته‏اند مراد از جمله: «ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ» زنان جوانى است كه شوهر كافر دارند، ولى در جنگ اسير مسلمانان شده‏اند (و آيه شريفه مى‏خواهد بفرمايد به‌طور كلى زن شوهردار حرام است، الا چنين زنى كه با اين‌كه شوهر دارد، از آن‌جا كه جزء غنائم جنگى مسلمين شده براى مسلمان تمتع از او حلال است) و وجه نادرستى اين تفسير اين است كه عبارت‏ «ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ» مطلق است؛ هم شامل اسراى جنگى شوهردار مى‏شود و هم شامل غير آنان و روايت نامبرده به خاطر اين‌كه سندش ضعيف است و قدرت آن را ندارد كه اطلاق قرآن را مقيد كند (همان ج‏4، ص426).

ما در این‌جا، نه بر پایه روایاتی که به آنها خدشه وارد است، بلکه بر پایه خود قرآن نظر می‌کنیم. حقیقتاً این دست روایات با سیاق قرآن همخوان نیست و دست کم با طبع بشر امروز و حقوق بشر در تضاد است؛ هر چند انسان امروزی هم با آزادی‌های جنسی حیرت انگیز، از آن زمان عقب‌تر رفته است.

دلیل آیات بردگی و تملک زنان

دو آیه پی در پی 24 و 25 در سوره نساء، در باره زنانی سخن رانده که برخی گفته‌اند این آیات، بیانگر قانون ازدواج با زنان برده و ازدواج با زنان شوهردار است. اصل آیات این است:

وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ الله عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ الله كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا﴾، (نساء، آیه 24)؛ و زنان شوهردار [نيز بر شما حرام شده است]، به استثناى زنانى كه در پیمان شما هستند (مترجمان نوشته‌اند، مگر زنانی که مالك آنان شده‌‌ايد). اين فريضه الهى است كه بر شما مقرر گرديده است و غير از اين [زنان نامبرده] براى شما حلال است كه [زنان ديگر را] به وسيله اموال خود طلب كنيد؛ در صورتى كه پاك‌دامن باشيد و ز‌ناكار نباشيد و زنانى را كه متعه كرده‌ايد، مهرشان را به عنوان فريضه‏‌اى به آنان بدهيد و بر شما گناهى نيست كه پس از مقرر با يك‌ديگر، توافق كنيد، مسلماً خداوند داناى حكيم است.

وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلًا أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُم بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَٰلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنكُمْ وَأَن تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَّكُمْ وَاللهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (نساء، آیه 25)؛ و آنها كه توانايى ازدواج با زنان پاكدامن با ايمان را ندارند، مى‏توانند با زنان پاكدامن از هم پیمانان با ايمانى كه در اختيار دارند، ازدواج كنند ـ خدا به ايمان شما آگاه‏تر است و همگى اعضاى يك پيكريد ـ آنها را با اجازه خانواده‌شان تزويج نماييد و مهرشان را به خودشان بدهيد؛ به شرط آن‌كه پاكدامن باشند، نه به‌طور آشكار مرتكب زنا شوند و نه دوست پنهانى بگيرند. و در صورتى كه ازدواج کردند و مرتكب عمل منافى عفت شوند، نصف مجازات زنان دیگر را خواهند داشت. اين براى كسانى از شماست كه بترسند به زحمت بيفتند و خوددارى براى شما بهتر است و خداوند، آمرزنده و مهربان است.

نتایج بررسی پژوهشی و ادبی

یکم- منطق عمومی تفسیر:

پر روشن است، همان‌طور که در هر متن عادی بشری فرازهایی از سخن نویسنده را با فرازهای دیگری از سخنان او در صفحات دیگر و حتی در کتاب‌های دیگر او تفسیر می‌کنند و نظریه او را با استناد به سطور پراکنده‌ای از او درک می‌نمایند، قرآن نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ چنان‌که علی(ع) در منطق تفسیر قرآن می‌گوید: كِتَابُ اللهِ تُبْصِرُونَ بِهِ وَ تَنْطِقُونَ بِهِ وَ تَسْمَعُونَ بِهِ، وَ يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ، (نهج البلاغه، خطبه 133)؛ كتاب خداست، كه به يارى آن، حق را مى‌بينيد و مى‌گوييد و مى‌شنويد. برخى از آن، برخى ديگر را تفسير مى‌كند و برخى از آن، به برخى ديگر شهادت مى‌دهد.

این روش را روش تفسیر قرآن با قرآن می‌نامند که روشی عرفی و متداول در باره همه متون است.

کار وکلا در همه دنیا نیز این است که در دفاع از حقوق متهمان، به مواد قانونی مختلف و پراکنده در متون حقوقی استناد می‌کنند و قاضی را متوجه می‌نمایند که فقط به استناد یک ماده و عبارت و بدون توجه به مدلول مواد و عبارات دیگر، فردی را محکوم کرده است. در این‌جا نیز باید به مواد و آیات دیگر برای دریافت کامل حقوق فرد مراجعه کرد. از این‌رو، دو آیه مزبور نیز باید با آیات دیگری مانند آیه 10 سوره ممتحنه و آیه 4 سوره محمد درک شوند.

دوم- موارد کاربرد ما ملکت ایمان.

این تعبیر در قرآن سیزده بار به کار رفته و فقط ضمیر آنها در برخی «هم» و در برخی «کم» یا «ک» است:

  1. سوره نساء، آیه بیست و چهار. 2. سوره نساء، آیه بیست و پنج (این در آیه در بالا آمده است). 3 و 4. سوره نساء آیه سوم و آیه سی و شش. 5. سوره نَحل، آیه هفتاد و یک. 6. سوره مؤمنون، آیه شش. 7ـ 8 و 9. سوره نور، آیات سی و یک، سی و سه و پنجاه و هشت. 10. سوره روم، آیه بیست و هشت. 11 و 12. سوره احزاب، آیات پنجاه و پنجاه و پنج و 13. سوره مَعارج، آیه سی.(نک: یادداشت1).

سوم: برگردان جنسیتی آیه:

غالباً این جمله را ترجمه جنسیتی کرده و در باره زنان یا کنیزان دانسته‌اند که به نظر می‌رسد جعل و تحریف برای تحمیل منظوری خاص است؛ در حالی که بسیاری از لغت شناسان و مفسران تصریح داشته‌اند که منظور از آن، کنیزان نیستند، بلکه کنیزان و غلامانند (اسیران زن و مرد). بنا بر این، ترجمه جنسیتی کاری غیر علمی و مغرضانه است. «تفسیر المیزان» می‌نویسد: «منظور از جمله: «ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ» بردگان از كنيز و غلام است»، (طباطبایی، 1374، ج‏4، ص562). اطلاق جمله «‏أوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ»؛ هم شامل غلامان مى‏شود و هم كنيزان و از روايات نيز اين اطلاق استفاده مى‏شود، (همان، ج‏15، ص156). هم‌چنین در «مجمع البيان» (ج 7، ص 138) ذيل جمله: «أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ» گفته است كه بعضى‌ها گفته‏اند منظور از آن، غلام و كنيز، از بردگان است و اين قول از امام صادق هم روايت شده‏، (طباطبایی، 1374، ج‏15، ص162).

چهارم- غرض از حکم:

منظور از این حکم صادره در باره اسیران، بیگاری و ستم نبوده، بلکه در عصری که بی قانونی و خشونت و خوارانگاری زنان، سکه روز بود، گامی به سوی بهبود حقوق زنان بوده و ملاک و معنای آن این است که متناسب با زمان، بهبود حقوق زنان باید صورت گیرد و دلیلی بر توقف در آن زمان خاص وجود ندارد. علامه طباطبایی توضیح می‌دهد که در آیه، به جای برده و اسیر، گفته می‌شود «ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ»؛ چيزى كه شما مالك آن شده‏ايد و نمی‌گوید «مَن مَلَكَتْ ايمانكم»؛ كسى كه شما مالك او شده‏ايد. شايد براى اين كه اسلام از مالك شدن انسان‌ها كراهت دارد، (همان، ج‏4، ص562) و می‌افزاید اسلام سفارش كرده كه مولا با عبد خود معامله پدر و فرزندى نموده و او را يكى از اهل بيت خود حساب كنند و بين او و آنان در لوازم و احتياجات زندگى فرق نگذارد؛ چنانكه رسول خدا هم با غلامان و خدمتكاران خود همين طور رفتار مى‏نمود؛ با ايشان غذا مى‏خورد، نشست و برخاست مى‏كرد، در خوراك و پوشاك و امثال آن هيچ تقدمى براى خود بر آنان قائل نبود (طبرسی، بی‌تا، ج‏6، ص499) و غزالی در «احیاء العلوم» (غزالی، 1383ق، ج7، ص140) مى‏گويد: «رسول خدا داراى غلامان و كنيزانى بود و در خوراك و پوشاك از ايشان برترى نمى‏جست»‏، (طبرسی، بی‌تا، ج‏6، ص445).

البته در ترجمه فارسی طبری که با متن عربی تفاوت‌های بسیار دارد و در سده چهارم هجری قمری بر دست علما و فقهای ماوراء النهر نوشته شده «ما مَلَکَتْ ایمانکم» را زیردستان و پرستاران معنا کرده است: «و پاكيزگان از زنان، مگر آن‌كه زير دست شمایند؛ يعنى پرستاران شما ـ حجّت خداى بر شما ـ و حلال كرد بر شما آنچه بيرون آن است كه بجویيد به‌خواست‌هاى شما، پاكيزگان نه پليدان…»، (نساء (4): 24) و در آیه 25 از سوره نساء «و هر كى نتواند از شما فراخ كارى كه بزنى كند، پاكيزگان را زنان گرويده [پس آنچه‏] پادشا گردد، دست‌هاى شما از پرستاران شما گرويدگان و خداى دانا[تر]ست به ايمان شما…، (طبرى، 1412ق، ج‏1، ص293).

جالب اینکه این آیه با تعبیر «بعضکم من بعض»، (به معنای همه مؤمن و در رتبه ای یکسان هستید)، زنان کنیز و آزاد را برابر می‌داند و حتی تبعیض مثبت به سود زنان اسیر قائل شده؛ ضمن اینکه می‌گوید: «مى‏توانید با كنيزان مؤمنه‏اى كه ساير مؤمنين دارند، ازدواج كنید و از اين­گونه ازدواج ننگ نداشته باشيد كه مؤمنين همه از همند و فرقى بين آزاد و كنيزشان نيست»(نک: یادداشت2). در مجازات آنان در صورت ارتکاب جرم، تخفیف قائل شده و می‌افزاید: «اگر مرتكب زنا شدند، عقوبت‌شان نصف عقوبت زنان آزاده است».

  1. «اهل»، خانواده اسیر است یا مالک او؟

مفردات آیه در فهم درست آن اهمیت به‌سزایی دارند. آیه می‌گوید: ﴿فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ﴾ با اجازه اهل‌شان با آنها ازدواج کنید. اهل یعنی چه کسی؟ مالک یا خانواده؟ چون برخی می‌گویند با اجازه اهل‌شان؛ یعنی با اجازه مالک و مولای‌شان (منظور از مولا در این‌جا همان مالک است، نه خانواده)؛ چنان‌که حتی مرحوم علامه طباطبایی در «المیزان» همین فراز از آیه را این‌گونه ترجمه می‌کنند: «با اجازه مولاي‌شان ازدواج كنيد»، (طباطبایی، 1374، ج‏4، ص 415)؛ هر چند وی در تفسیر می‌گوید مراد این است که کنیز، اهل خانواده است و به این ترتیب جایگاه او را بالا برده:

مراد از جمله: «فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ» اين است كه مردم را ارشاد كند به اين­كه زنان برده را نكاح كنند، اما به شرطى كه با اذن صاحب كنيز باشد؛ چون اختيار امور كنيزان تنها به دست صاحبان آنان است و نه فرد ديگر و اگر از صاحب كنيزان تعبير فرمود به اهل آنان، خواست تا به مقتضاى جمله: «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ» عمل كرده باشد و بفهماند كنيز هم يكى از افراد خانواده مولا است و مولاى او اهل او است، (همان، ص443).

اما علیرغم توجیه مثبت گرایانه علامه طباطبایی، برای یک محقق، ملاک درستی یا نادرستی این نظر در تعریف کلمه «اهل»، خودِ نص است. همین که پذیرفته شد منظور از اهل، نه خانواده، بلکه مالک است، با وجود تفسیرهای مثبت نگر، اما راه برای آرایی گشوده می‌شود که موجه نیستند. برای مثال، علامه تعدادی روایت آورده با این مضمون که مولای کنیز، اگر او را به همسری غلامش در آورد، هر زمان خواست می‌تواند او را از غلامش جدا کند و به همسری خود درآورد، (همان، ص457 ـ 454). هرچند ایشان به نوعی مضمون این روایات را تأیید می‌کند و می‌گوید: بنا بر اين، جمله: «إِلَّا ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ» در اين مقام خواهد بود كه حكم منعى كه در محصنات بود، از كنيزان محصنه بردارد؛ يعنى بفرمايد زنانى كه ازدواج كرده‏اند و شوهر دارند، ازدواج با آنها حرام است، به استثناى كنيزان كه در عين اينكه شوهر دارند، ازدواج با آنها حلال است؛ به اين معنا كه صاحب كنيز كه او را شوهر داده مى‏تواند بين كنيز و شوهرش حائل شود و در مدت استبرا نگذارد با شوهرش تماس بگيرد و آنگاه خودش با او همخوابگى نموده، دوباره به شوهرش تحويل دهد كه سنت هم بر اين معنا وارد شده است.

رأی علامه در موضوع اضطراب دارد و گاهی صورتی انسانی پیدا می‌کند و گاه صورتی ناپسند؛ زیرا اصل مالکیت بر زن اسیر یا پناهنده را پذیرفته و می‌خواهد تعدیلش کند. لذا در فراز دیگری می‌گوید:

و اما اينكه بعضى مفسرين گفته‏اند مراد از جمله: «إِلَّا ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ» مالكيت مولى نسبت به خود برده نيست، بلكه صاحب اختيارى و ملكيت همخوابگى و شهوترانى از زن به وسيله نكاح و يا به وسيله مالك كنيز شدن است، پس اين تفسير درست نيست؛ به خاطر اينكه اولاً بايد بگویيم مراد از كلمه (محصنات) زنان عفيفند، نه شوهردار، تا استثناى منقطع نشود كه اشكال آن­را قبلاً تذكر داديم و گفتيم زنى كه از آن چهارده طايفه نباشد، ازدواجش حلال است؛ چه عفيف باشد و چه نباشد و ثانياً اين معنا از قرآن كريم معهود و سابقه‏دار نيست كه عبارت‏ «ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ» را بر غير برده اطلاق كرده باشد، در اصطلاح قرآن كريم، ملك يمين به معناى برده است و بس، نه به معناى تسلط بر شهوترانى و امثال آن، (همان، ص 457 ـ 454).

این رأی که منظور از «اهل»، مالک است و مالک هم می‌تواند محلل شود و یا هر وقت اراده کرد، زنی را که به همسری فرد دیگری در آورده می‌تواند جدا کند و خودش با او نکاح نماید، که گویی چون کالایی قابل دست به دست شدن است، در متون فقهی هم مشهور است، اما از هیچ فرازی در قرآن و در آیات مورد بحث، چنین نظری استنباط نمی‌شود و رأی مفسران و فقیهانی است که یا سنت‌ها و پنداره‌های موجود را تئوریزه کرده‌اند و یا برحسب تقلید از هم، یک رأی را تکرار کرده‌اند. در این گفتار، اما سرچشمه سخن ما خود قرآن است که دلیلی بر مالکیت انسان بر انسان و دست به دست کردن زن آزاد یا اسیر در آن مشاهده نمی‌شود و در رابطه جنسی و زناشویی نیز اصل را بر تراضی و مهرورزی و حفظ حقوق زنان، حتی پس از طلاق قرار می‌دهد.

محل نزاع در آیه، جمله «ما مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم» است. «ما» حرف موصوله است، به معنای «آنچه» یا «چیزی که». «ملکت» از ریشه ملک و به معنای مالک بودن و در اختیار و تصرف داشتن است. کلمه أیمان، به فتح الف است و با ایمان که به کسر الف است، فرق می‌کند. کلمه ایمان از ریشه «امن» است و «أیمان» از ریشه «یمن» که به معنای «دست» و «عهد، پیمان یا سوگند» است و البته این دو معنا با هم رابطه‌ای دارند. یمین در زبان عرب؛ یعنی دست راست، در مقابل یسار، به معنای دست چپ است.

چون اعراب، پس از نهایی شدن پیمان یا هم قسم شدن به هم دست می‌دادند، (منتظری، 1379، ج2، ص321 – 318) و معمولاً با دست راست این کار را می‌کردند و البته در جوامع دیگر هم چنین رسمی بوده و هست، لذا اَیمان جمع یمین، به معنای دست دادن دو یا چند نفر و عهد و پیمان بستن است. «ما ملکت ایمانکم»؛ یعنی «آنچه عهد و پیمان‌تان به اختیار شما در آورده است». با وجود اینکه هر چه در تصرف انسان است، مصداق «ما ملکت ایمان» است، اما منظور در این دو آیه، زنانی هستند که در اختیار افراد قرار دارند و اصطلاحاً به کنیز معروف شده است.

کلمه «اهل» در زبان عرب؛ یعنی خانواده و در این آیه نیز به همین معنا است، هم به دلالت خود نص که در این آیات، در باره مقررات ازدواج و برشمردن کسانی است که ازدواج با آنان ممنوع یا مجاز است و یکی از مصادیق آن «ما ملکت أیمان» است و اگر منظور از آن مالک باشد، با توجه به مصادیق ذکر شده در آیه (المحصَناتِ المؤمنات؛ زنان پارسای با ایمان و آزاد) مالک بودن معنا نمی‌دهد. از طرفی، وقتی می‌گوید زنان شوهردار جز «ما ملکت أیمانکم» بر شما حرام است، پس اگر خواستید با آنها ازدواج کنید، با اجازه اهل آنها ازدواج کنید، اگر معنای کلمه اهل، مالک باشد، معنای آیه می‌شود، اینکه «کسی که مالک است، از خودش اجازه بگیرد» که این نامعقول و حشو است. لذا گفته‌اند منظور این است که اگر فرد دیگری خواست با این زنان ازدواج کند، از مالک‌شان اجازه بگیرد. علامه طباطبایی می‌گوید:

مراد از جمله: «فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ» كنيزانى است كه در دست ساير مؤمنين هستند، نه آنهايى كه در دست خود مردى است كه مى‏خواهد نكاح كند؛ چون نكاح كردن مرد با كنيز خودش باطل و غير مشروع است و اگر كنيزان را به عموم مؤمنين نسبت داده و به مرد عرب فرموده با كنيز مؤمنين ازدواج كن، با اين‌كه خود آن مرد عزب نيز جزء مؤمنين است، به خاطر اين است كه مؤمنين با اتحادى كه در دين دارند، گويا همه آنان يك شخصند، مصالح و منافع‌شان يكى است، (طباطبایی، 1374، ج‏4، ص435).

ششم- «ما مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم» کیستند؟

آیات24 و 25 سوره نساء در باره زنانی است که می‌توان با آنها ازدواج کرد. در آیات پیش (آیات22و23) می‌گوید:« با زنانى كه پدران‌تان به ازدواج خود درآورده‏‌اند و مادرانتان، دختران‌تان، خواهران‌تان، عمه‌هاي‌تان، خاله‌هاي‌تان، دختران برادر و دختران خواهر و مادرهاي‌تان كه به شما شير داده‏‌اند و خواهران رضاعى شما و مادران زنان‌تان و دختران همسران‌تان كه [آنها دختران] در دامان شما پرورش يافته‏‌اند و با آن همسران همبستر شده‏‌ايد، ازدواج نكنيد و با زنان پسران‌تان كه از پشت‏ خودتان هستند و جمع دو خواهر با هم‌ديگر، مگر آنچه كه در گذشته رخ داده باشد، ازدواج نکنید. در ادامه می‌گوید، اگر نتوانستید با زنان پاکدامن و آزاد ازدواج کنید، می‌توانید با زنانی که «ما مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم» هستند، ازدواج کنید». این زنان کیستند؟

اگر «ما مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم»؛ چنانکه پیشینیان تصور کرده‌اند، به معنای زنانی باشد که در تملک قرار گرفته‌اند، این آیه منحصراً در باره زنانی است که در جنگ اسیر شده‌اند. چون در آن زمان مانند امروز نبود که اسرا در اردوگاه ویژه اسیران زندانی باشند، بلکه آنان را در میان خانواده‌ها تقسیم می‌کردند و آنها مانند دیگر افراد عادی در ازای هزینه معاش خود موظف به کار کردن بودند و سفارشات فراوانی از پیامبر و امام علی وجود دارد در باره اینکه به آنان همان خوراکی را بدهید و لباسی را بپوشانید که خودتان می‌خورید و می‌پوشید، در واقع اسرا در جامعه و میان مردم نگهداری می‌شدند، اما در همه امور، مانند افراد آزاد (حرّ) نبودند. اما اگر «ما مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم» را چنانکه معنای لفظی و ظاهری آن دلالت دارد و برخی مترجمان هم گفته‌اند، به معنای «زنانی که هم پیمان شما» یا «در پیمان شما» هستند، بدانیم، نه به معنای برده و کنیز (که به خطا ترجمه و رایج شده است)، آنگاه چنانکه از خود این دو آیه و آیات دیگر بر می‌آید «ما مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم»، دو دسته‌اند: یکی زنانی که مهاجرند و به بیان امروزی، پناهنده‌اند که نه در تملک، بلکه در پیمان جامعه میزبان یا افرادی از آن هستند و در آیه می‌گوید آنان‌که به شما پناهنده شده‌اند را به کفار برنگردانید. دسته دوم هم زنانی هستند که در جنگ اسیر شده‌اند.

طبری هم چند روایت با این مضمون آورده است که زنانی بودند که به مسلمانان پناه آورده بودند، سپس همسران‌شان مهاجرت می‌کردند و مسلمانان مانع از پناه آوردن زنان می‌شدند: «كان النساء يأتيننا ثم يهاجر أزواجهن فمنعناهن» و پیامبر این آیه را خواند، (طبری، 1392ق، ج6، ص25).

خود این مورد استشهاد (آیه 10سوره ممتحنه)، فارغ از بحث‌هایی که تاکنون موافقان و مخالفان داشته‌اند، از نظر تاریخی، سند وجود یک واقعه تاریخی و یک رخداد حقوقی است، ولی آنقدر بر حواشی دیگر تمرکز کرده‌اند که این اطلاعات مهم تاریخی نادیده گرفته شده اند. این آیه اولاً نشان دهنده وجود مسأله پناهندگی در آن زمان است و دوم اینکه نشان دهنده قانون استرداد پناهندگان است که قرآن، آن زمان استرداد پناهندگان را با تأکید بر زنان نفی کرده است.

هفتم- قانون مربوط به دسته اول:

این است که می‌گوید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ، (ممتحنه، آیه 10)؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏‌ايد! چون زنان با ايمان مهاجر نزد شما آيند، آنان را بيازماييد، خدا به ايمان آنان داناتر است، پس اگر آنان را با ايمان تشخيص داديد، ديگر ايشان را به سوى كافران بازنگردانيد؛ نه آن زنان بر ايشان حلالند و نه آن [مردان] بر اين زنان حلال و هر چه خرج [اين زنان] كرده‏‌اند، به [شوهران] آنها بدهيد و بر شما گناهى نيست كه در صورتى كه مِهرشان را به آنان بدهيد، با ايشان ازدواج كنيد و به پيوندهاى قبلى كافران متمسك نشويد [و پاي‌بند نباشيد] و آنچه را شما [براى زنان مرتد و فرارى خود كه به كفار پناهنده شده‏‌اند]، خرج كرده‏‌ايد [از كافران] مطالبه كنيد و آنها هم بايد آنچه را خرج كرده‏‌اند [از شما]، مطالبه كنند، اين حكم خداست [كه] ميان شما داورى مى‌‏كند و خدا داناى حكيم است.

هشتم: قانون مربوط به دسته دوم:

این است که می‌گوید: فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِنْ لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ، (محمد،آیه 4)؛ پس چون با كسانى كه كفر ورزيده‏‌اند، برخورد كنيد، گردن‌ها [يشان] را بزنيد تا چون آنان را [در كشتار] از پاى درآورديد، پس [اسيران را] استوار در بند كشيد، سپس يا [بر آنان] منت نهيد [و آزادشان كنيد] و يا فديه [و عوض از ايشان بگيريد] تا در جنگ اسلحه بر زمين گذاشته شود؛ اين است [دستور خدا] و اگر خدا مى‏‌خواست، از ايشان انتقام مى‌‏كشيد، ولى [فرمان پيكار داد] تا برخى از شما را به وسيله برخى [ديگر] بيازمايد و كسانى كه در راه خدا كشته شده‏‌اند، هرگز كارهاي‌شان را ضايع نمى‌‏كند.

ابتدا همین جا تذکر می‌دهم که جمله «حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ» (تا اینکه دست از جنگ بکشند) در ادامه «فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ» نشان می‌دهد، این دستور مربوط به شرایط جنگی است و اینکه جنگ را آنها شروع کرده‌اند. می‌گوید هرجا آنها را یافتید، بکشید تا زمانی که دست از جنگ بکشند. در همین آیه است که می‌گوید و اما اگر از آنها اسیر کردید، «حتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ» و ضمیر «هم» شامل مردان و زنان و عام است، پس دو کار می‌توانید انجام دهید: یا اینکه منت نهاده و بدون هیچ عِوضی، اسیران را رها کنید «فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ» یا اینکه فدیه آزادی‌شان را بگیرید؛ یعنی عوض بگیرید «إِمَّا فِدَاءً».

نهم- لزوم آزادی اسیران زن و مرد با فدیه یا بی فدیه:

اکنون بازگردیم به آیات 23 و 24 نساء. زمان نزول این آیات (آیات سوره نساء)، پس از جنگ اُحُد است که عده‌ای از مسلمین کشته شده و زنان و فرزندان آنها بی‌سرپرست مانده بودند و همچنین عده‌ای از زنان اردوگاه دشمن که برای تشویق و تهییج یا خدمات دیگر همراه آنان بودند، به اسارت در آمده‌اند.

طبری در تفسیر خود در باره «ما مَلَکَتْ اَیْمانُکُم» می‌گوید اینان غالباً زنانی بودند که در مقام مشوِّق و کمک کننده، با سپاه دشمن به جنگ با مسلمانان آمده و پس از شکست دشمن، اسیر می‌شدند و چون مسلمان‌ها زندان نداشتند، آنها را در خانه‌های خود نگه می‌داشتند، زن اسیر؛ هر چند مشوّق کشتار مسلمین بود، اما یکی از راهکارهای زیر در باره وی اجرا می‌شد:

  1. آزاد شده و به قوم خود ملحق می‌گشت، (سوره محمّد، آیه 4).
  2. کسانش از قافله‌ دشمن مراجعه کرده و با پرداخت عوض (فِداء) او را ـ در صورت رضایت خودش ـ پس می‌گرفتند، (محمّد، آیه4).
  3. نزد مسلمان‌ها به صورت زن اسیر باقی می‌ماند؛ یعنی کسانش برای بازپس گرفتن او مراجعه نمی‌کردند. در این صورت، می‌توانست ـ پس از گذران «عدّه»، اگر قبلاً شوهری داشت ـ به ازدواج یکی از مسلمان‌ها ـ چنانچه خواستارش بود ـ درآید. در این‌جا به هیچ‌وجه بحث تصاحب جنسی زن اسیر (به صورت زنا کاری یا رفیق گیری)، بدون مقرّرات شرعی مطرح نبود (چنانچه در آیه 25 سوره نساء نیز به آن تصریح شده است)؛ البتّه ازدواج با زن اسیر، تفصیلات و آماده سازی‌های مربوط به ازدواج با زن آزاد را در بر نداشت. بحث طلاق هم این‌جا برای زن اسیر که شوهر داشته مطرح نبود؛ زیرا شوهرِ کافر وی که در جنگ کشته نمی‌شد، اگر برای باز پس گرفتنِ همسرش مراجعه نمی‌کرد، در حقیقت او را طلاق داده بود و پس از برگزاری عدّه، اشکالی برای ازدواج مجدّد با آن زن وجود نداشت، (حسینی طباطبایی، بی‌تا، بیان معانی در کلام ربانی ذیل آیه 3 سوره نساء). با این اوصاف، نگارنده نمی‌داند برخی مترجمان، این جمله من در آوردی «در حالی که شوهر دارند» را از کجا آورده‌اند؟ و حتی مرحوم علامه طباطبایی با وجود نکات ارزنده‌ای که در تفسیر آیه گفته‌اند، اما در ترجمه آورده‌اند: «ازدواج با افراد زير بر شما حرام شده است،… و زنان شوهردار، مگر كنيزانى از شما كه شوهر دارند»، (طباطبایی، 1374، ج‏4، ص415) و چه خسارت‌هایی به‌خاطر بی مبالاتی‌ها در برگردان فارسی، به دست پاره‌ای از مترجمان رخ داده است و بدون شک این برگردان‌ها متأثر از فرهنگ عصری و شرایطی بوده که افراد در چنبره آن می‌زیستند.

دهم – حق تغییر عقیده و حق طلاق:

در آیه فوق، صاحبان این‌گونه پیمان‌ها مشخص می‌گردند و اینکه چه زنانی، حتی اگر شوهر داشته باشند، می‌توان با آنها ازدواج کرد. اینها کنیز یا برده نیستند، بلکه زنانی هستند که به جمع مؤمنان پیوسته‌اند و به عبارتی پناهنده شده‌اند. کسانی که این آیات را به عنوان آیات ضد زن و ضد حقوق بشری معرفی می‌کنند، در واقع توجه ندارند که:

اولاً آنچه در باره «ما ملکت أیمانکم» گفته شده ناظر به حقوق اسیران و پناهندگان است، نه اتباع و شهروندان.

دوم اینکه سده‌ها پیش از اینکه بحث‌های امروزی در خصوص حقوق زنان مطرح باشد، در این آیه به زنان حق داده شده است که وقتی تغییر عقیده می‌دهند و همسران‌شان و جامعه‌شان آنان را برنمی‌تابند و ناگزیر از ترک آنها شده و پناهنده می‌شوند، اجازه طلاق یک طرفه داده شده است و این زنان هستند که با وجود اینکه شوهر داشته‌اند، می‌توانند به میل خود ازدواج کنند. دفاع از حق تغییر عقیده و حق انتخاب شخصی و احترام به انتخاب زنان در دورانی که زن موجودی فاقد کرامت و احترام بود، یک رویداد پیشرو حقوقی است؛ در حالی که همین آیه به یکی از بزرگ‌ترین دستاویزها علیه قرآن از سوی مخالفان تبدیل شده است.

آیه 10سوره ممتحنه صراحت دارد، اگر این زنان را امتحان کردید و دانستید که ایمان آورده‌اند، به‌سوی کفار بازشان نگردانید؛ زیرا نه این زنان بر شوهران کافرشان حلال هستند و نه شوهران کافر این زنان بر ایشان و این زنان بر اساس عقد و پیمانی در خانه مؤمنین می‌ماندند و اگر مؤمنین قصد ازدواج با این زنان را هم داشتند، بر اساس عقد نکاحی که جاری می‌شد و در صورت تمایل، این زنان با ایشان ازدواج می‌کردند. اوج نگرش و رفتار حقوقی و انسانی این‌جاست که در قرآن تصریح می‌کند که با ایشان، با اجازه خانواده‌شان ازدواج کنید؛ در صورتی که بنا به رسم جاهلیت، بردگان و کنیزان جزء مایملک اربابان و صاحبان برده و کنیز بودند که حتی می‌توانستند آنها را بکشند و از بین ببرند و از کسی اجازه نگیرند، اما اینکه در آیه می‌گوید «با اجازه خانواده‌شان»، روشن است که قانونی برخلاف رسوم زمانه بوده است.

ممکن است گفته شود، وقتی آنها اسیر بودند، چگونه با اجازه خانواده‌شان باید ازدواج می‌کردند؟ در پاسخ باید گفت در واقع پس از پایان جنگ بوده و همان‌طور که در دنیای امروز همزمان با جنگ، سفارتخانه کشورهای طرفین دایر است و امور مربوط به اتباع کشورهای دو طرف را انجام می‌دهند و پس از جنگ هم این کار ادامه دارد، در آن زمان نیز چنین بوده است؛ به گونه‌ای که قرآن می‌گوید؛ گرچه نباید زنان پناهنده را بازگردانید، اما اگر خواستید با آنها ازدواج کنید، باید هر چه در طرف مقابل، خرج [اين زنان] كرده‏‌اند، به [شوهران] آنها بدهيد و نیز اگر زنان شما هم مرتد و فرارى و به كفار پناهنده شده‏‌اند، شما می‌توانید هر چه خرج كرده‏‌ايد [از كافران]، مطالبه كنيد، (ممتحنه، آیه 10). پس این آیه از نظر تاریخی و اجتماعی، نکته مهم دیگری را نشان می‌دهد که با وجود اسیر یا پناهنده‌شدن زنان، امکان ارتباط با خانواده‌های آنها و کسب اجازه یا دادن و گرفتن خسارت، وجود داشته است.

یازدهم- توافق و رضایت، شرط قطعی ازدواج زنان آزاد و اسیر:

ازدواج با زن شوهردار اعم از حر یا کنیز خلاف اصل است. غیر از قاعده کلی و عام «  تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ» در آیه 29 سوره نساء، در خصوص زناشویی نیز تعبیر «لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهًا» (برای شما حلال نیست که زنان را به اکراه و جبر به میراث گیرید) در آیه 19 سوره نساء که در نفی سنت جاهلیت در به ارث بردن زنان بود و نیز تعبیر« إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ»( در صورتی که زنان و مردان میان خودشان به روشی شایسته و متعارف توافق کنند)  در آیه 232 سوره بقره از جمله ایاتی است که صراحت دارند بدون عقد نکاح انهم مشروط به رضایت طرفین، رابطه جنسی ممنوع و حرام است و این ایات هم اطلاق دارد و قید زنان مومن و غیر مومن و حر و غیر حر ندارد.

چنانکه پیش‌تر نیز اشاره شد، در آيه 36 سوره نساء نيز «ما مَلَکَتْ أیْمانُکُم» را در رديف اعضاي خانواده و همسايگان و بستگان قرار داده است و خواسته است به آنها مانند اعضای خانواده نیکی کنید. این سخن امروز نیست که گمان شود در برابر منتقدان و یا متاثر از حقوق بشرخواهی، مطرح شده است. از آنچه شهید اول، «صاحب لعمه» در قرن هشتم گفته است، (شهید اول، 1410ق، ج 6، ص372 ـ 311) نیز بر می‌آید که حتی آنان‌که معتقد بودند «ما ملکت أیمانکم» اشاره به زنان اسیر شده در جنگ دارد، گفته‌اند منظور از اسارت و مالکیت آنها این نیست که زنان شوهردار که در جنگ در حال کمک به دشمن دستگیر می‌شوند، بدون مقررات شرعی به نکاح در می‌آیند. این پندار که میان مترجمان و مفسران هم رایج بوده با دیگر آیات قرآن در تضاد است. آيه‌: وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ إِلَّا عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ، (مؤمنون، آیات 5، 6 و 7) می‌گوید: هر كس با غير همسر يا كنيزش نزديكى كند، تجاوزگر است. دلیل آن‌هم خروج از مقررات نکاح است.

اسفراینی فقیه و مفسر اهل سنت(شافعی) نیز از ‌ثُمامَة بن ‌اشرَس نُمَیری، متکلم معتزلی قرن دوم و سوم که چندی به زندان افتاد ولی بعد از مشاوران هارون و مامون شد نقل می‌کند: «هر کس زنی را به اسارت درآورد و بدون عقد نکاح با او درآمیزد زناکار است»(الاسفراینی، ص٨٠) هرچند اسفراینی این سخن را از بدعت های ثمامه شمرده است.

در این زمینه بحث‌های زیادی وجود دارد که خارج از موضوع این نوشتار است، اما به طور خلاصه مي‌توان گفت، زنان اسیر شده در صورتی که شوهر داشته باشند، فقط مشروط به فوت همسر یا طلاق، به نکاح در می‌آیند و یا اگر مسلمان شوند، از پیمان نکاح همسر غیر مسلمان خود خارج می‌گردند و در هر صورت، رضایت خود فرد برای ازدواج یک شرط به‌ طور مطلق است؛ اعم از اینکه زن آزاد باشد یا اسیر؛ زیرا در قرآن در اصل ازدواج و در فروع آن، اصل بر تراضی است. در اصل ازدواج می‌گوید: «و چون زنان را طلاق دادید و زمان عده آنها به پایان رسید، نباید آنها را از شوهر کردن منع کنید: هرگاه به طریق مشروع به ازدواج با مردی تراضی کنند»، (بقره، آیه ٢٣٢) و در فروع آن‌هم، حتی در خود آیه 24 سوره نساء که محل بحث ما است، می‌گوید: وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ.

طبق روایات فراوانی در منابع گوناگون حدیثی و تفسیری و تاریخی از جمله در «اصول کافی کلینی»، امام علي هنگامي كه يكي از دختران «خسرو پرويز» به اسارت در آمد و در حكم برده بود، ولي تصميم‌گيري در باره انتخاب همسر را به خود او واگذار كرده و مي‌گويد با هر كه خود تمایل دارد و مي‌پسندد ازدواج كند،‌ (کلینی، 1407ق، ج2، ص369). داستان «شهربانو» همسر امام حسین؛ هر چند جزء مشهورات است و منابع زیادی؛ مانند تاریخ یعقوبی، الارشاد شیخ مفید و منتهی الامال، وقعة الصفین و کافی نقل کرده‌اند، اما برخی از پژوهشگران تکذیب می‌کنند و می‌گویند شخصی به نام شهربانو و دختر یزدگرد سوم وجود خارجی ندارد و یا در آن تردید می‌کنند، (مطهری، 1368، ص133 ـ 131 و شهیدی، 1365، ص27 ـ 12)، اما با وجود اینکه هیچ سند مطمئنی برای این ادعا وجود ندارد، مهم این است که چه از نظر تاریخی واقعیت داشته باشد، چه نداشته باشد، اما همواره به عنوان یک باور در باره حق انتخاب زن برای ازدواج در میان شیعیان در کتاب‌های روایی وجود داشته است.

آيه 33 سوره نور، ضمن اینکه در باره زنان اسیر شده می‌گوید: «آنان که تقاضای مکاتبه کنند (یعنی بخواهند که خود را از مولا به مبلغی مشروط یا مطلق خریداری و آزاد کنند) تقاضای آنها را، اگر خیر و صلاحی در ایشان مشاهده کنید، بپذیرید و (برای کمک به آزاد شدن آنها) از مال خدا که به شما اعطا فرموده (به عنوان زکات و صدقات در وجه مال المکاتبه) به آنها بدهید» و در ادامه می‌افزاید: وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً (نور، ایه 33)؛ (و كنيزان خود را مجبور به دادن زنا نكنيد؛ در صورتى كه خودشان مى‏خواهند عفيف باشند). این فراز را گرچه چنین تفسیر کرده‌اند که: چون بعضی از موالى مى‏خواستند از راه ناموس‏ فروشى كنيزان خود، عوايدى به‌دست آورند، در نتیجه در آن ايام كنيزى به دادن زنا عادت مى‏كرد و اين عمل را كاسبى خود قرار مى‏داد، (طباطبایی، 1374، ج‏4، ص: 445)، خداوند از این کار نهی کرده است، اما اطلاق آیه این است که نه تنها زنان آزاد که امری بدیهی و غیر قابل بحث و تذکر است، حتی کسی حق ندارد کنیزان را مجبور به رابطه جنسی کند و حتی در تنگنا و رودربایستی قرار دهد که کلمه کراهت، اعم از اجبار و تنگنا است.

نتیجه‌گیری

مرور آیات در این نوشتار نشان می‌دهد که:

  1. ازدواج با زن شوهردار مطلقاً حرام است؛ اعم از اینکه اسیر باشد یا آزاد مسلمان باشد یا غیر مسلمان.
  2. «ما ملکت أیمانکم» را به زنان برده ترجمه کرده‌اند؛ در حالی که از خود این دو آیه و آیات دیگر بر می‌آید «ما مَلَكَتْ أيْمَانُكُم» دو دسته‌اند: یکی زنانی که مهاجرند و به بیان امروزی، پناهنده‌اند که نه در تملک، بلکه در پیمان جامعه میزبان یا افرادی از آن هستند و در آیه می‌گوید آنان‌که به شما پناهنده شده‌اند را به کفار برنگردانید. دسته دوم هم زنانی هستند که در جنگ اسیر شده‌اند. از این‌رو، معنای «زنانی که هم پیمان شما» یا «در پیمان شما» هستند، دقیق‌تر است.
  3. همچنین صرف اسارت زن سبب فسخ نکاح قبلی او نیست، مگر اینکه خود او مایل به متارکه باشد.
  4. آیات 5 تا 7 سوره مؤمنون می‌گوید: «مؤمنان کسانی هستند که شرم‌گاه خود را از کار حرام دور نگه می‌دارند و خارج از چارچوب نکاح با همسر عقدی یا ملک یمین، اگر با هر کس رابطه جنسی برقرار کند، تجاوزگر است.
  5. منظور از ازدواج با «ما ملکت أیمانکم»، ازدواج با زنان اسیر جنگی یا زنان پناهنده‌ای است که تغییر عقیده داده و خواهان جدایی از همسر خود که هنوز باقی بر شرک است، شده و تمایل به ازدواج داشته باشند و اگر مرد مسلمانی بخواهد با آنها ازدواج کند، طبق نص صریح قرآن باید؛ هم مهریه به شوهر قبلی‌شان را بپردازند و ازدواج نیز با اجازه خانواده زن و با دادن مهریه و همان شرایطی که دیگران دارند، میسر است تا در سرزمین میزبان راه سوء استفاده از آنها بسته شود. ازدواج با زنان پناهنده نیز دارای همان شرایط و مقررات ازدواج با زنان دیگر است.
  6. زن یا مرد اسیر، بدون عوض یا با عوض، با فدیه یا بدون فدیه، باید آزاد شوند.
  7. مراد از اهل، در آیه خانواده است، نه مالک.
  8. و برآیند معناى آيه اين است که: هر مسلمانى که نمى‏تواند از زنان مؤمنه و آزاد همسری بگيرد، به دلیل اینکه بنيه مالي او آن چنان زياد نيست كه بتواند سنگينى مهر و نفقه او را تحمل كند، مى‏تواند با اسیران مؤمنه‏اى كه پناهنده شده‌اند، ازدواج كند.
  9. وارونه خوانی تاریخی آیات 24و25 سوره نساء سبب شده است، آیاتی که می‌توانست جنبه‌های تاریخی و اجتماعی و نظام‌های حقوقی آن زمان را باز نمایی کند، از این نظر مغفول بماند و هم‌چنین جنبه‌های انسانی و پیش‌رو این آیات که بر حقوق زنان دلالت دارد، نادیده گرفته شده و برترین آیات به صورت بدترین آنها جلوه نماید.

 

یادداشت‌ها:

یادداشت 1.

این آیات عبارتند از:

  1. سوره نساء، آیه 24.
  2. سوره نساء، آیه 25 (این دو آیه در متن آمده اند).
  3. سوره نساء، آیه 3: ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَ ثُلاَثَ وَ رُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَيْمَانُکُمْ ذٰلِکَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُوا﴾؛ اگر شما بیم دارید که نتوانید در کار یتیمان به عدالت رفتار کنید، پس از زنان هرچه مورد پسند شماست، دو تا، سه تا و چهار تا به عقد خویش در آورید و اگر بیم دارید که میان زنان نتوانید به عدالت رفتار کنید، یک زن بگیرید یا هر چه مالک آن هستید. این راهی بهتر است، برای اینکه مرتکب ستم نشوید.
  4. سوره نساء، آیه 36: ﴿وَ اعْبُدُوا اللهَ وَ لاَ تُشْرِکُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَ بِذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاکِينِ وَ الْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَ الْجَارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ مَا مَلَکَتْ أَيْمَانُکُمْ﴾؛ خدا را بپرستید و هیچ چیز را شریک او قرار ندهید و با پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و همسایه خویشاوند و همسایه بیگانه و یار هم‌صحبت و مسافر رهگذر و آنان که مالک‌شان هستید، نیکی کنید.
  5. سوره نَحل، آیه 71: ﴿وَ اللهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلَى مَا مَلَکَتْ أَيْمَانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَوَاءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللهِ يَجْحَدُونَ﴾؛ و خداوند برخی را در رزق و روزی بر برخی دیگر برتری داده است. پس چرا آنان که برتری یافته‌اند، از روزی خود به آنان که مالک‌شان هستند، نمی‌‎دهند؛ در حالی که آنان نیز حق داشتن آن را دارند. آیا نعمت خدا را انکار می‌کنند؟
  6. سوره مؤمنون، آیه 6: ﴿وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ‌ إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ‌﴾؛ آنان (مؤمنان) که شرم‌گاه خود را نگه می‌دارند، جز بر همسران یا آنان که مالک‌شان هستند و آنان در نزدیکی با اینان مورد ملامت قرار نمی‌گیرند.
  7. سوره نور، آیه 31: ﴿وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ… أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ﴾؛ به زنان مؤمن بگو که چشمان خویش را فرواندازند و شرم‌گاه خود را حفظ کنند و زینت‌های خود را جز آن مقدار که پیداست، آشکار نکنند و مقنعه‌های خود را تا گریبان فرواندازند و زینت‌های خود را آشکار نکنند جز برای شوهر خود… یا زنان هم‌کیش خود یا آنان که مالک‌شان هستند.
  8. سوره نور، آیه 33: ﴿وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ نِکَاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَيْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً﴾؛ آنان که توانایی ازدواج کردن ندارند، باید پاک‌دامنی پیشه کنند تا خداوند از کرم خود توانگرشان گرداند و از آنان که مالک‌شان هستید، آنان که خواهان بازخریدن خویشند، اگر در آنها خیری یافتید، بازخریدشان را بپذیرید.
  9. سوره نور، آیه 58: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذِينَ مَلَکَتْ أَيْمَانُکُمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ﴾؛ ای کسانی که ایمان آوردید! باید آنان که مالک‌شان هستید و آنها که هنوز به حد بلوغ نرسیده‌اند، در سه هنگام از شما (برای وارد شدن به خانه) رخصت طلبند.
  10. سوره روم، آیه 28: ﴿ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ مَا مَلَکَتْ أَيْمَانُکُمْ مِنْ شُرَکَاءَ فِي مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ کَخِيفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾؛ برای شما از خودتان مثلی می‌آورد: مگر آنان که مالک‌شان هستید، در آن چه به شما روزی داده‌ایم با شما شریک هستند تا در مال با شما برابر باشند و همچنان که شما (آزادان) از یک‌دیگر می‌ترسید، از آنها هم بیمناک باشید؟
  11. سوره أحزاب، آیه 50: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ اللاَّتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَ مَا مَلَکَتْ يَمِينُکَ مِمَّا أَفَاءَ اللهُ عَلَيْکَ﴾؛ ای پیامبر! ما زنانی را که مَهرشان را داده‌ای و آن زنان را که به عنوان غنائم جنگی خدا به تو ارزانی داشته است و تو مالک‌شان شده‌ای، بر تو حلال کردیم.
  12. سوره أحزاب، آیه 55: ﴿لاَ جُنَاحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبَائِهِنَّ وَ لاَ أَبْنَائِهِنَّ وَ لاَ إِخْوَانِهِنَّ وَ لاَ أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ وَ لاَ أَبْنَاءِ أَخَوَاتِهِنَّ وَ لاَ نِسَائِهِنَّ وَ لاَ مَا مَلَکَتْ أَيْمَانُهُنَّ﴾؛ زنان را گناهی نیست، اگر در نزد پدر و پسر و برادر و برادرزاده و خواهرزاده و زنان هم‌دین خود یا آنان که مالک‌شان هستند، بی حجاب باشند.
  13. سوره مَعارج، آیه 30: ﴿وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ‌ إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ﴾؛ آنان (نمازگزاران) که شرم‌گاه خود را جز بر همسران یا آنان که مالک‌شان هستند، نگه می‌دارند و در نزدیکی با اینان مورد ملامت قرار نمی‌گیرند.

یادداشت2

علامه طباطبایی توضیح بیشتری در این زمینه داده که این توضیح هم نشانگر تمایل او به قرائتی انسانی و برابر انگار میان انسان‌هاست و هم اندیشیدن در چنبره تفکر سنتی و کوشش برای تعدیل آن. توضیح وی چنین است: «و چون اين جهت كه تنها فقرا از مكلفين را هدايت كرد؛ به اين‌كه با كنيزان ازدواج كنند، باعث مى‏شد كه تأثير گفتار در دل‌ها ناقص و كوتاه شود و عموم مردم از اين بيان نسبت به طبقه كنيزان احساس خوارى و پستى و ذلت كنند و خيال كنند خداى تعالى نيز اين طبقه را خوار و بى ‏مقدار مى‏داند و از سوى ديگر، خود اين طبقه هم از اين خطاب دل‌گير شوند و عموم مردم نيز خود را بافته‏اى جدا تافته پنداشته، با طبقه بردگان معاشرت ننموده و مخصوصاً مردان از ازدواج با كنيزان و زنان از ازدواج با غلامان خوددارى ورزند و از اين كه آنان را شريك زندگى نموده گوشت و خون خود را با آنها مخلوط سازند، احساس ننگ كنند. لذا با جمله‏ «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ» از اين سوء تفاهم جلوگيرى نموده و به حقيقتى صريح اشاره كرد كه با دقت در آن، توهم فاسد نامبرده از بين مى‏رود؛ زيرا مى‏فرمايد: برده نيز مانند آزاد انسان است و از نظر انسانيت و معيارى كه با آن يك موجود، انسان مى‏شود، هيچ تفاوتى با هم ندارند. برده نيز مانند آزاد واجد همه شئون انسانيت است؛ تنها تفاوتى كه بين اين دو هست، در سلسله احكامى است كه به منظور استقامت امر مجتمع انسانى در رساندن او به سعادتش تشريع شده و اين تفاوت‌ها به هيچ وجه نزد خداى تعالى معيار نيست، تنها چيزى كه نزد خداى عزوجل معيار است، تقوا است كه باعث كرامت و حرمت نزد او مى‏شود.

پس مردمى كه به خداى عزيز، ايمان دارند، نبايد تحت تأثير اين خلجانات ذهنى موهوم و افكار خرافى قرار گيرند كه اين افكار، آنان را از حقایق معارف كه متضمن سعادت و رستگارى آنان است، دور سازد. آرى بيرون شدن از وسط طريق مستقيم؛ هر چند كه در بدو نظر و ابتداى امر، حقير و بى اهميت است، ليكن همواره و به تدريج آدمى را از راه هدايت دور مى‏سازد تا سر انجام به وادى‏هاى هلاكتش بكشاند. از اين‌جا روشن مى‏شود كه ترتيبى كه در ابتداى آيه مورد بحث به صورت مشروط و تنزل قرار گرفته و فرموده: وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ…، در حقيقت سخن را به ترتيبى كه در مجراى طبع و عادت است، آورده است، نه اين‌كه خواسته مردم را به امرى غير طبيعى و غير عادى ملزم سازد؛ به اين معنا كه فرموده باشد جواز ازدواج با كنيزان مشروط بر اين است كه مسلمان توانايى ازدواج با زنان آزاد را نداشته باشد، نه، نمى‏خواهد اين را بفرمايد، بلكه مردم به حسب طبع خودشان اين طور عمل مى‏كنند و به همين جهت، خداى تعالى خطاب‌‎شان كرده كه اگر توانايى آن را نداريد كه با زنان آزاد ازدواج كنيد، مى‏توانيد ـ براى رهايى از فشار تجرد ـ با كنيزان ازدواج كنيد و از اين كار دل چركين نباشيد و در عين حال، تذكر داد كه آزاد و برده، هر دو انسان و از جنس هم هستند و نيز از اين جا روشن مى‏شود كه نظريه‏اى كه بعضى از مفسرين در ذيل جمله «وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ» داده‏اند، فاسد است. او گفته معناى جمله مذكور اين است كه اگر فشار تجرد را تحمل كنيد و با كنيزان ازدواج نكنيد، براي‌تان بهتر است؛ براى اين‌كه ازدواج با كنيزان نوعى تن به ذلت و خوارى دادن و نوعى سبكى است و علت فاسد بودن اين نظريه اين است كه جمله‏ «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ»، به‌طور قطع با آن منافات دارد، (سید محمد‌حسین طباطبایی، ترجمه تفسير الميزان، ج‏4، ص442 و 443).

 

منابع و مآخذ

قرآن کریم.

نهج البلاغه.

الاسفراینی، التبصیر فی‌ الدین‌ و تمییز الفرقة الناجیة عن‌ الفرق‌ الهالکین‌، به‌ کوشش‌ محمدزاهد کوثری‌، قاهره‌، ۱۳۷۴ق‌/۱۹۵۵م‌

حسینی طباطبایی، سید مصطفی، بیان معانی در کلام ربانی، ج15، بی‌نا، بی‌تا.

شهیدی، سید جعفر، زندگی حسین بن علی، تهران: مرکز نشر فرهنگ اسلامی، 1365 ش.

شهید اول، شمس الدین محمد بن مکی بن احمد عاملی، اللمعة الدمشقية، ج6، دار التراث ـ الدار اسلامیه، بیروت، 1410 هـ.ق.

طبری، محمد بن جریر بن یزید، جامع البيان في تفسير القرآن (تفسير الطبري)، ج1، بیروت ـ لبنان: دار المعرفة،1392 هـ.ق.

طبری، محمد بن جریر بن یزید، یغمایی‏، حبیب (مصحح)، جامع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: نشر توس، 1356 ش.

طباطبايى، محمدحسين‏، ترجمه تفسير الميزان‏، ج4، 15، قم: دفتر انتشارات اسلامي (وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم)، ج5، 1374 ش.

غزالی، ابو حامد، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، محسن فیض کاشانی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1383 هـ.ق.

کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، شرح مصطفوی، ج2، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1407 هـ.ق.

مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران: صدرا، 1368 ش.

منتظری، حسینعلی، مبانی فقهی حکومت اسلامی، ترجمه و تقریر: محمود صلواتی، ج2، تهران: نشر سرایی، چ3، 1379 ش.

 

[2] – «إن سبايا أوْطاس لم يُوطأن بالملك والسبِّاء دون الإسلام. وذلك أنهن كن مشركاتٍ من عَبَدة الأوثان ، وقد قامت الحجة بأن نساء عبدة الأوثان لا يحللن بالملك دون الإسلام ، وأنهن إذا أسلمن فرَّق الإسلام بينهن وبين الأزواج ، سبايا كنَّ أو مهاجرات. غير أنّهن إذا كُن سبايا ، حللنَ إذا هُنَّ أسلمنَ بالاستبراء»      https://B2n.ir/yu3765

 

نوشته شده توسط
عمادالدین باقی
دیدن همه یادداشت ها
گذاشتن پاسخ

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

In order to use the Instagram feature, please install and activate Meks Instagram Widget plugin .

نوشته شده توسط عمادالدین باقی