(شیوه های براندازی مبارزه با فساد)
مقاله زیر درباره این است که چگونه می توان به نام مبارزه با فساد، فساد را فربه تر کرد یا فسادهای دیگر را امنیت بخشید.
عمادالدین باقی
روزنامه سازندگی،ش457 سه شنبه5شهریور1398ص2
برای ضایع کردن هر چیزی روش های مختلف وجود دارد. درباره مبارزه با فساد هم چنین است.
1- یکی از عوامل لوث کردن مبارزه با فساد استفاده سیاستمداران از آن است. وقتی جامعه می بیند از اواخر دوره قاجار تاکنون هر دولتی در ایران روی کار آمده شعارمبارزه با فساد سرلوحه برنامه اش بوده ولی غول فساد هر روز فربه تر شده دیگر باورش به مبارزه با فساد را از دست می دهد.
2- دیگر اینکه افزون بر استفاده سیاسی از آن، سرچشمه های فساد را ازطریق مبارزه با عوامل دست چندم پنهان می دارند. وقتی شریف امامی با شعار مبارزه با فساد، سکان دولت را به دست گرفت و عده ای از مقامات را بازداشت کرد مردم باور نکردند و معتقد بودند سررشته اصلی جای دیگری است و دولت می خواهد افرادی را قربانی کند تا سرچشمه اصلی فساد مستور شود. این تفکر که همواره در جامعه وجود داشته و دارد ریشه اش چیست؟
3- سومین نکته زیاد تکرار کردن شعار مبارزه با فساد بدون اقدام عملی است و بدون حل اساسی ریشه های فساد انقدر از فساد بگویند که حساسیت جامعه را نسبت به آن از بین ببرند. اکنون هم مشاهده می کنیم که زمانی سخن گفتن درباره فساد به نحو مصداقی مکافات داشت ولی برعکس امروز سخن گفتن از فساد آنقدر زیاد می شود که به تدریج اصل موضوع لوث شود و مردم وقتی فساد، فساد، فساد، لقلقله زبان همه می شود دیگر حالت اشمئزاز پیدا می کنند. آنچه در واقع رخ میدهد این است که هیچ وقت اعماق فساد شناسایی نمی شود و همیشه نفرات اصلی و کلیدی پنهان و افراد دست چندم قربانی می شوند و هنگامی که سرنخ فساد بخواهد به افراد اصلی برسد قبل از آن کور می شود.
4- دیگر اینکه بعضی افراد تا وقتی در قدرت هستند امکان انتقاد یا بیان فساد شان وجود ندارد. برای مثال راه دوری نمی رویم. همین آقای طبری فرد شناخته شده ای تا پیش از جنجال های اخیر نبود ولی کسی جرأت نمی کرد نام او را ذکر کند. حتی اقای زاکانی هم در مناظره با آقای تاجزاده از ذکر نام او طفره می رفت ولی در شرایطی قرار گرفت که مجبور شد نام وی را ذکر کند.
به محض اینکه فردی را که دیگران می دانند آلوده است ولی جرات نمی کنند متعرض وی شوند از قدرت کنار می رود احتمال اینکه مصونیتش را از دست دهد بیشتر است به همین دلیل بعضی افراد می کوشند به هرقیمتی در قدرت بمانند اما همین مسئله نشان می دهد که مشکل اصلی کجاست. نشان می دهد که افراد تا وقتی در قدرت باشند حتی امکان این که بتوان درباره فساد شان سخن گفت وجود ندارد.
5- مبارزه با فساد را به فساد اقتصادی فروکاستن و برای فساد سیاسی و قضایی و اداری و غیره مصونیت ایجاد کردن نیز خودش شیوه دیگری از لوث کردن مبارزه با فساد است. وقتی در مبارزه با فساد فقط از اختلاس و ثروت بادآورده گفته می شود و جلوه ها و چهره های دیگر آن که گاهی مهم تر و مقدم بر فساد مالی هستند نادیده گرفته می شود نتیجه اش این است که صدسال است این شعار تکراری را می شنویم و فساد رویین تر می شود قدرت های بادآورده اهمیت شان کمتر ازثروت بادآورده نیست. یک حکم قضایی ناعادلانه اهمیت اش کمتر از یک اختلاس نیست. سواستفاده از قدرت هم نوعی فساد است. ستم آموزشی و اداری و قومی وترویج خرافه و… هم چهره های دیگری از فساد هستند و مبارزه با فقط یکی از آنها در حقیقت تداوم فساد به اسم مبارزه با فساد است. مبارزه با تمام مظاهر فساد و هرنوع رانت و ویژه خواری می تواند دریچه امیدی بر نتیجه بخشی آن باشد.
6- فسادهای بزرگ سبب کم اهمیت شدن و نادیده گرفتن فسادهای کوچکی شده که اتفاقا بستر فسادهای بزرگ است. کارمندی که رشوه می گیرد تا وظیفه خود را در راه اندازی کار مردم انجام دهد، نانوایی که از هر چونه چندگرم کم می گذارد یا با پاشیدن چند دانه کنجد معادل20 تومان اما200 تومان روی نان می کشد و درحالی که باید نان ساده تحویل بدهد مگر آنکه مشتری نان دیگری تقاضا کند اما برعکس عمل می کند، راننده ای که خودش تعیین نرخ ناعادلانه می کند و بقال و کاسبی که دلار فقط دو روز 18 دلار شد و چند روز بالای 15 هزار بود اما ماه هاست که علیرغم پایین امدن دلار همچنان با همان دلار 15تا17 اجناس را می فروشند، استادان دانشگاه که بابت راهنمایی یا مشاوره پایان نامه پول خود را گرفته اند اما پایان نامه دانشجو را به نام مقاله به صورت مشترک چاپ می کنند و از مزایای رتبه آوری مقاله در مجلات علمی- پژوهشی نیز استفاده می کنند و صدها مثال دیگر نشان می دهد که هرکس در حد توان خود و قلمرویی که قدرت و امکان بهره مندی بیشتر را دارد چنین می کند و اگر فردا هرکدام از اینها به مناصب بالاتر بروند همین کار را می کنند.
7- فرایند تبدیل گناه به صواب نه تنها فسادزدایی را لوث بلکه آن را لایزال می نماید. از نظر جامعه شناختی “گناه” وقتی عمومی می شود، یا به صواب استحاله پیدا می کند یا اینکه دیگر گناه به شمار نمی رود و برعکس، آنچه برخلاف هنجار عمومی شده است ناهنجار می نماید.
فساد اکنون چنین وضعیتی پیدا کرده است. انقدر عمومی شده که پاکدست بودن یا تظاهر به نظر می رسد یا فریب و یا کودنی و اینکه چنین فردی چون نتوانسته(نه اینکه چون نخواسته) فساد نکرده است . کمتر کسی باور می کند کسانی منابع را در دسترس داشته باشند وپاکدست مانده باشند. قبح فساد ریخته و در شرایطی که هرکس به نوعی زیاده خواهی اش را ارضا می کند، مبارزه با فساد چون آب در هاون کوبیدن است. هرکس اگر به پیامدهای ویرانگر فساد آگاه و در مبارزه با آن صادق است باید ازخودش آغاز کند.
8- ایجاد “دور” یکی دیگر از دلایل ناکامی مبارزه با فساد است. از نظر جامعه شناختی این سخن درستی است که فساد سیستم را نمی توان و نباید ازخلقیات جامعه جدا کرد. حاکمان از مریخ نیامده و برونداد جامعه خویش هستند(از کوزه برون همان تراود که در اوست). در رویکردهای ساختارگرا نیز اصالت به نهادها به ویژه نهادهای قدرت داده می شود. در روایات که بیانگر تفکر سنتی هستند نیز هر دو دیدگاه تضمین شده و هم عبارت “الناس علی دین ملوکهم”(مردم پا جای پای حاکمان خود می گذارند و حکومت سرچشمه رذایل و فضایل مردم است) از پیامبر(ص) روایت شده و هم عبارت “کماتکونوا یُوَلی علیکم”.(هرگونه باشید همانگونه بر شما حکومت می کنند، خلایق هرچه لایق) از نظر کلی هم این سخن طلایی قرآن درست است که إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ [الرعد:11].(خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه آن قوم خود سرنوشتش را تغییر دهد).
اما در خصوص فساد، موکول کردن آن به اینکه اول باید ازجامعه آغاز کرد یا حکومت؟ و انداختن آن در “دور”سرگردان کننده اول مرغ پدید آمد یا تخم مرغ،
خودش نه یک خطای معرفتی که خطایی فساد آور است زیرا مطالعات تجربی ثابت می کند که سیستم ها نقش کاتالیزور و گاه علت محدثه و مبقیه فساد را دارند و توقف چرخه فساد را باید از سیستم آغاز کرد اما مبارزه ای که بی عدالتی قضایی و بی عدالتی آموزشی و بی عدالتی سیاسی را هم فساد بداند و به اختلاس تقلیل ندهد و مبارزه ای که بتواند اعتماد جامعه را برانگیزد.
سخن پایانی: آنچه مبارزه با فساد را کامیاب می کند همه جانبه بودن آن است و اعتماد مردم. خطر بی اعتمادی بدتر از خطر فساد است چون فساد، اول اعتماد را نابود می کند ولی بعد هرتلاشی برای مبارزه با فساد به سبب بی اعتمادی، باورپذیر نخواهد بود. صرف بگیروببند، اعتماد را برنمی گرداند. برفرض که مبارزه با فساد هم واقعی باشد اما این نگاه تک متغیری است و باید مجموعه ای از رفتارها و گفتارها و برنامه ها و آدم ها تغییرکنند تا اعتماد را برگرداند.