كيهان چهارشنبه 26 آذر 1382، ص 2 محمد ايماني
از شهريور 1320 شمسي كه چكمه پوشهاي آمريكايي به همراه نظاميان انگليس و روس، ايران را اشغال كردند، بيش از 62 سال مي گذرد. مقاطع تاريخي واقع در اين 62 سال يك واقعيت را براي ملت ما مسلم داشته و آن اينكه دولت هاي حاكم بر جمهوري فدرال آمريكا هرگز نگاه دوستانه و محترمانه به كشور ما نداشتهاند هيچ، كه همواره خصمانه و رياكارانه برخورد كردهاند. پرونده انگليسي ها البته قطورتر است.
كيهان چهارشنبه 26 آذر 1382، ص 2 محمد ايماني
از شهريور 1320 شمسي كه چكمه پوشهاي آمريكايي به همراه نظاميان انگليس و روس، ايران را اشغال كردند، بيش از 62 سال مي گذرد. مقاطع تاريخي واقع در اين 62 سال يك واقعيت را براي ملت ما مسلم داشته و آن اينكه دولت هاي حاكم بر جمهوري فدرال آمريكا هرگز نگاه دوستانه و محترمانه به كشور ما نداشتهاند هيچ، كه همواره خصمانه و رياكارانه برخورد كردهاند. پرونده انگليسي ها البته قطورتر است.
اين نكته بديهي ترديد ناپذير از آن جهت مهم است كه توسط جمعي از فعالان عرصه سياسي و رسانه به هردليل مورد تغافل قرار ميگيرد آن هم در بحث هايي كه مسائل اساسي حركت و سياست جامعه را در مدار توجه دارند. به عبارت ديگر طيفي صاحب ثروت و سرمايه و رسانه و قدرت، از بحث هاي سرنوشت ساز كشور، شكلي گلخانه اي و بدون دشمن و نفوذ طلبيهاي بيگانه تصوير ميكنند اما در درون كشور نگاهي به شدت توطئه نگرانه و بدبينانه دارند.
هر كس اندك بهره اي از حافظه برده به راحتي ميتواند مرور كند كه طي ساليان گذشته چگونه آمريكاييها را در جايگاه قديس و فرشته نشاندند و ادعاي دموكراسي خواهي او و سرزنش جمهوري اسلامي را لبيك گفتند و حق به چانب دولتي دادند كه به تدريج عناد خود با دموكراسي و حقوق بديهي انساني را آشكارتر مي كرد. اين جريان البته شامل چند طيف مي شد. گروهي همان ها بودند كه خدمتگزاران رژيم ديكتاتور، كودتايي و خون آشام پهلوي بودند؛ اعم از سلطنت طلبهاي دو آتشه، چپ نمايان آمريكايي و برخي عناصر وابسته به جبهه ملي. طيف دوم ائتلاف نهضت آزادي و سازمان مجاهدين خلق (منافقين) بودند كه پس از طيف اول كوشيدند با التقاط و رياكاري ـ خودي نمايي و خيانت ورزي ـ جمهوري اسلامي نوپا را از درون دچار دوگانگي و تزلزل كنند. اين طيف عميقا در پيوند با هم بودند همچنان كه دبير كل سابق نهضت آزادي بارها سازمان مجاهدين را فرزندان خود خوانده بود، اگر چه بعدها براي ماندگاري و حفظ ظاهر، نهضتيها مجبور شدند ادعا كنند حسابشان از منافقين جداست.
طيف سوم مبلغ خوش بيني به آمريكا و جريان متمايز بودند كه سرانجام به ائتلاف رسيدند و متوليان دولتي اصلاحات غربي شدند. اينها اگر چه تا چندي پيش بر حسب ظاهر و به خاطر جنگ قدرت با نام چپ و راست جديد با هم گلاويز نشان ميدادند، سرانجام در تاريكخانه «سكولاريسم» به آشتي رسيدند و توافق كردند كه از دو طرف، تيشه به ريشه حكومت ملي و ديني جمهوري اسلامي زنند. اينان كه برخي از اعضاي افراطي دو حزب كارگزاران و مشاركت (دو حزب جبهه مانند و داراي طيفهاي دروني متناقض) را تشكيل ميدادند، سرانجام به ائتلاف راست افراطي (ليبراليسم) پيوستند كه از اول انقلاب و حتي در مقام معارضه با پيشگامان ديني مبارزه با رژيم طاغوت، در تكاپو بودند و به معارضه با پيشگامان ديني مبارزه با رژيم طاغوت، در تكاپو بودند و به اقتضاي عصر، تاكتيكها و شعارهاي تازه را در دستور كار قرار ميدادند.
به هر حال آمريكا با فزون طلبي كم سابقه خود طي دو سه سال اخير، متوليان ائتلاف مذكور را در منظر مردم تهي مايه، متهم و گزافه گونشان داد. البته حدس و استدلال اشتباه آمريكاييها اين بود كه با اشغال افغانستان و عراق و فشار از اطراف و تكاپوي دروني با مخالفان كه تا مرز اغتشاش و آشوب هم بايد ادامه مييافت، ميتوان ايران را مانند ميوهاي رسيده كه خود تكان ميخورد و سقوط ميكند، در اختيار گرفت و بلعيد. به تصريح امثال ريچارد پرل مشاور رامسفلد حتي آدم اجير كردند اما آنچه رخ داد، همان بود كه گري سيك ميگفت؛ حكومت ايران ريشه دارتر از آن بود كه با اين اغتشاشها دچار تزلزل شود. آنها به راحتي آشوبگران را كنترل كردند.
از اين مقطع، طيفي از همان ائتلاف سكولاريسم متوجه برخي كشورهاي اروپايي شدند كه نسبت به آمريكا خوش نام تر مينمودند. اينان همان طيف حاضر در قدرت بودند كه بعضا با وجود برخي همسوييها و همداستانيها در زمان اقتضاي منافع مشترك، آمريكايي كامل نشده و شجره نامه آمريكايي ـ مثل برخي از اعضاي جبهه ملي و نهضت آزادي نداشتند ضمن اينكه فشار تبليغاتي آمريكا ميتوانست سرجاي خود محفوظ باشد و مورد بهره برداري داخلي قرار گيرد. منتها، نبايد بيش از اين روي همدستي با آمريكا تاكيد ميشد.
اتفاق تازه اين بود كه شامه اروپاييها، اين محظوريت و نياز به تغيير مؤتلف خارجي را در ميان جريان راست افراطي ( ائتلاف عناصر قدرت طلب و متنفذي كه حتي در حزب مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب هم به تدريج در نقطه انزوا و اتهام قرار ميگرفتند) استشمام كرد و به ناگهان رفت و آمدها و مذاكرات بدور از شفافيت شدت يافت و رسيد به آنجا كه برخي مقامات فرانسوي و انگليسي و آلماني اثر گذار در اتحاديه اروپا ضمن ابراز نارضايتي تدريجي از سيد محمد خاتمي و طيفهاي اصولگراي همسو با وي، تصريح مي كردند از اصلاحات معطوف به سكولاريسم در ايران حمايت مي كنند همچنان كه جك استراو وزير خارجه انگليس پس از بازگشت از يكي از سفرها به تهران تصريح كرد «اين سفر براي حمايت از جريان سكولاريسم در ايران بود». اين همكاري ها در فشار عليه ايران به خاطر دستيابي به فناوري اتمي به اوج رسيد.
تازه ترين نوع از اين حمايت ها و همراهيها، ديدار خانم عبادي با شيراك رئيس جمهور فرانسه ـ با حالت مكشفه و بدون حجاب ـ بود كه در آن شيراك تصريح ميكرد « من آمادهام اروپائيان را براي حمايت از اصلاحات در ايران بسيج كنم». اين ديدار چند روز پس از آن صورت ميگرفت كه رئيس نروژي اعطاي جايزه صلح نوبل در جلسه واگذاري جايزه تصريح مي كرد اين جايزه به خاطر جانبداري از همه مبارزات و فعاليتهاي سكولاريستي در ايران اعطا ميشود.
پس نبايد شگفت زده شد از اينكه عماد ـ باقي از گردانندگان روزنامه هاي زنجيرهاي فتح، خرداد و شرق كه پيش از اين پاتوق سياسي باند تروريست مهدي هاشمي معدوم (كتابخانه سياسي قم) را كانون نوگرايي ديني! خوانده بود، با خبرگزاري ايرنا مصاحبه كند و بگويد «جنبش حقوق بشر خواهي بايد جايگزين جنبش دموكراسي خواهي شود» (ايرنا ـ 25 آذر 82).
اگر دموكراسي پروژه تلبيغاتي آمريكا براي نفوذ بوده، پروژه اروپا طي سالهاي اخير همين عنوان حقوق بشر بوده است و تعجب آور اينكه هنوز چند ماهي از آن ايام كه تندروهاي مشاركت و به تبع آنها برخي تحكيميهاي منزوي و انگشت نما اعلام كردند تاريخ مصرف جبهه دوم خرداد (اصلاحات) به سر آمده و بايد جنبش دموكراسي خواهي با انشعاب از جبهه اصلاحات تشكيل شود، نميگذرد.
هنوز از آن بحران استراتژيك خارج نشده، دستورالعمل جديد براي گرفتن گراد وآرايش تازه صادر ميشود و آن تشكيل جنبش حقوق بشر خواهي است همچنان كه رئيس معزول ستاد انتخابات و نامزد ناكام و ورشكسته انتخابات شوراي شهر تهران حدود يك ماه پيش لو داد كه «پس از فشار به خاطر پروتكل الحاقي، فشار بعدي عليه ايران بر سر حقوق بشر خواهد بود.»! اين همه به ضميمه سناريوي جايزه نوبل ـ ولو به قيمت محروم كردن پاپ از آن هم در آستانه انتخابات حساس (هم براي ملت ايران و هم دشمنان سرخوردهاش) تصادفي نبود. آنها درنهايت سرخوردگي از ورشكستگي دموكراتيك هم پيمانان ايراني خود و آشكار شدن ناكارآمدي آنان نزد مردم، اميدي رنگ باخته به اين مطلب دارند كه صورت مسئله بحثها و انتقادهاي موجود نزد شهروندان را از حوزه «خدمت و كارآمدي و مشكل گشايي» و پرسش «مدعيان حقوق شهروندي، براي شهروندان عادي چه كرديد»، به حوزه تقابل با جمهوري اسلامي بكشانند و از اين آبگير گل آلود ماهي بگيرند.
قدرت هاي اروپايي هم البته در حوزه حقوق بشر، همانقدر خوشنامند كه آمريكا در ادعاي دموكراسي. آن از قصه غمبار ميليونها انسان فلسطيني كه در زد و بند صهيونيست ها با اروپا و آمريكا قتل عام ميشوند، آن از شراكت انگليس در تجاوز و اشغالگري آمريكا در عراق، و آن هم از حقوق بشر در فرانسه كه ديروز روژه گارودي را به خاطر مرور و زنده كردن واقعيتهاي تاريخ درباره ملت مظلوم فلسطين، محاكمه و مجازات كردند و امروز مصوبه ميگذارنند براي تحت فشار گذاشتن بيشتر به دختران محجبه.
پس از آنكه شيراك با گفتن اين عبارت كه «داشتن حجاب و پوشيدن روسري يك نوع تجاوز است»! چراغ سبز نشان دادن، كميسيون 20 نفره منتخب او داشتن هر نوع علامت مذهبي به ويژه حجاب اسلامي را براي 5 تا 7 ميليون شهروند مسلمان فرانسوي ـ پر شمار ترين اقليت مذهبي به لحاظ جمعيت ـ قدغن اعلام كرد. در تحليل اين مسئله، روزنامه آلماني اشپيگل ديروز نوشت: «شيراك قصد دارد از پيشرفت اسلام جلوگيري كند». آيا فرانسه به عنوان وطن گرايشي لائيكي در برابر يك مبارزه فرهنگي جديد بين دولت و جوامع ديني در اين كشور قرار دارد؟ فرانسه قصد دارد قواعد بازي براي همگرايي اقليت در اين كشور را تغيير دهد…
فرانسه موطن لائيسم با چنين مقرراتي خود را در رأس يك جنگ عليه مسلمانان در فرانسه و در نقاط ديگر اروپا قرار مي دهد. اين احتمال وجود دارد كه آلمان، ايتاليا و هلند نيز كه تا حدودي با مشكلات شبيه فرانسه روبرو هستند، از برخورد اين كشور با مسلمانان تقليد كنند. فرانسه كشوري اروپايي است كه بزرگترين جامعه اسلامي را در خود جاي داده است … خطر بروز يك جنگ فرهنگي و حتي يك جنگ ديني در فرانسه به مراتب بيشتر از ديگر كشورهاست.»
آيا يكي مثل خانم مستحق دريافت جايزه 2/1 ميليارد توماني نوبل حق دارد به مقدسات ملت ايران دهن كجي و كشف حجاب كند اما ميليون ها مسلمان در مهد سكولاريسم و دموكراسي حق ندارند روسري سر كنند و بايد از مدارس و دانشگاه ها اخراج شوند؟ ما چقدر تحمل داريم و آنها كه براي دشمني آشكار با ما صف آراستهاند، چقدر حوصله و تسامح به خرج مي دهند؟
راستي حقوق بشريهاي لاابالي به دين ميخواهند ما را به كجا بكشانند؟ و طي چند سال مسند نشيني و قدرت نشيني، حقوق شهروندي را چقدر در حق صاحبان زر و زور و مفسدان اقتصادي و سياسي و فرهنگي روا داشتند و چقدر از زندگي ميليونها ميليون شهروند عادي دريغ كردند. آنها كه معيشت و امنيت و فراغت و اشتغال و مسكن و مأواي مردم را جزو اسافل مطالبات خواندند و تحقير كردند، اكنون با چه رويي از حقوق بشر دم ميزنند و كاسه گدايي رأي به كف گرفتهاند و با نازك كردن صدا مينالند كه به ما عاجزان بينوا كمك كنيد؟!
براي ديدن مطلب اولويت جنبش حقوق بشر خواهي بر دموكراسي خواهي اينجا را كليك كنيد