(به مناسبت اول خرداد روز بزرگداشت ملاصدرا)
مجله مهرنامه شماره22 خرداد1391 ص 31-33
در مطالعه اندیشه ها در دنیای شرق و غرب همواره با یک واقعیت روبروییم و نظریات فلسفی و سیاسی مشابهی را می یابیم. نظریاتی که دلالت بر دفاع از مالکیت خصوصی، کار و ارزش اضافی و منشاء بودن آن در مالکیت، حقوق مدنی،تجربه گرایی و استقراء، اصالت عقل و…دارند در غرب شالوده تمدن جدید و انسانگرایی و حقوق بشر شناخته شده اند و مشابه همین آراء و گزاره های اخلاقی و حقوقی دیگر در آثار کلاسیک شرقی نیز دیده می شوند. همین مشابهت ها موجب می گردد که برخی متفکران منفعل دل به این تقدم ها خوش داشته و در برابر پیشرفت های حیرت انگیز غرب برای گریز از استخفاف به تخفیف دستاوردهای غربی پرداخته و برآنند که غرب هنری نکرده زیرا این اقوال و آرا در فرهنگ ما پیشینه ای درازتر داشته اند، حتی می کوشند وانمود کنندکه غرب میراث خوار ماست. اما واقعا یکی از پرسش های مهم دنیای اندیشه در ایران و جهان اسلام این است که چرا این نظریه ها در غرب به شکل گیری مدرنیته و توسعه و تمدن جدید انجامید و در شرق علیرغم وجود همان نظریات حتی با قدمتی بیشتر به واپس ماندگی و درجازدگی و وابستگی انجامید؟
در پاسخ می توان به مسائل چندی اشاره داشت مانند اینکه تقدیس برخی نظریه ها به جای تنقید نشسته و یا عناصر و شرایط دیگری که برای بالیدن آن اندیشه لازم بوده وجود نداشته است، اما یکی از دلایل آن فقدان نظام معرفتی است. در غرب هنگامی که اسپینوزا کتاب اخلاق را می نویسد از توحید و اخلاق آغاز می کند و ثمره مباحث خود را در سپهر اجتماع نشان می دهد و از آنجا به سیاست و جامعه مدنی و روش حکومت می رسد. در واقع یک هندسه فکری ترسیم می شود. جان لاک نیز در “رساله دوم درباره دولت” از خلقت آدم آغاز می کند و به طبیعت وآنگاه به جامعه می رسد و از آن به سیاست.
در شرق اما اثری که شباهتی به این دست آثار دارد “مقدمه” ابن خلدون است. او از وحی و نبوت آغاز می کند و به طبیعت جامعه می رسد اما بیشتر نظریه ای اجتماعی در می افکند. در میان آثار متاخر”اسلام شناسی” شریعتی و “اسلام دین فطرت” از آیت الله منتظری چنین ساختاری دارند. در شرق یک گسست معرفتی وجود داشته و دارد به گونه ای که حوزه های مختلف معرفتی چون فلسفه، اخلاق، فقه و حقوق، سیاست، و…. چون جزایر جدا افتاده ای از یکدیگر بودند.پیشرفته ترین ماشین نیز از قرار گرفتن قطعات گوناگون در جای خود و پیوند پایدار آنها ساخته می شود وگرنه همه این قطعات در صورت جدا افتادگی حتی اگر عالی ترین کیفیت را داشته باشند سیستم پویایی را پدید نمی آورند. همین آسیب موجب شده است که بحث حرکت جوهری ملاصدرا همچون بسیاری از مباحث دیگر در سطح لاهوت جاخوش کرده و در حد یک بحث مجرد فکری و دلمشغولی و باریک اندیشی ذهنی باقی مانده و دلالت های التزامی و ثمرات این نظریه در حوزه اجتماع و سیاست محط نظر قرار نمی گیرد.
ملا صدرا (979-1050ه.ق/ 1640م-1571) در شرايط دشواري از نظر فکري و سياسي به تحقيق و تدريس آراء خويش پرداخت. مرحوم مجلسي (پدر و پسر، ملامحمد باقر و ملا محمد تقي) جو اخباريگري را حاکم ساخته بودند و ميان حوزه نقل و عقل تکدر و حتي ستيزي درکار بود که منجر به تبعيد ملاصدرا به کهک قم گرديد و دويست سال سلطنت صفويه هم که همراه با جنگ هاي پي در پي با عثماني بود، قدرت سياسي مسلمين را فرسوده کرده بود و نابسامانيهاي اقتصادي و اخلاقي به وجود آورده بود و به اعتبار روحانيت و مذهب نیز صدمه جدي وارد ساخته بود. به طوري که مردم در مقابل يورش عده معدودي به رهبري محمود افغان مقاومتي نکردند تا سلسله صفويه سقوط کرد. اما صدر المتالهین با آراء خويش تحولي را در فلسفه اسلامي به وجود آورد و با حکمت متعاليه ميان چهار مشرب فکري و فلسفي دنياي اسلام توافقي به عمل آورد اما آنچه براي آينده گان، بسی اهميت يافت نظريه حرکت جوهري بود. لب لباب نظریه حرکت جوهری چنین بود: جهان هستی از عرض و جوهر تشکیل می شود «جوهر ماهیتی است که برای موجود شدن نیاز به موضوع ندارد و دارای ۵ قسم می باشد: 1- ماده 2- صورت 3- عقل 4- نفس 5- جسم» اما عرض یا صورت و نمود اشیا برای ایجاد شدن در خارج به موضوع نیاز دارند.چنانکه رنگ برای موجود شدن در خارج باید بر چیزی بنشیند اما جسم برای موجود بودن نیاز به ضمیمه ای ندارد. جواهر پنجگانه اساس هستی را تشکیل می دهند و این جواهر پیوسته در حال حرکت هستند. حرکت در جوهر، علت حرکت وتغييرات در عوارض آن جوهر است.اگر سیبی که بر درخت است بزرگ می شود و تغییر رنگ می دهد و می پوسد همه این تغییرات کمی و کیفی ناشی از حرکت در ذات و جوهر سیب است. اساس این نظریه در اندیشه اسلامی از آیه:”كل يوم هو في شان” (خداوند هر لحظه دست اندر کار خلق جدید است- رحمن29) اقتباس شده بود.
نظریه حرکت جوهری البته منتقدانی هم دارد و پاسخ هایی نیز برای منتقدان وجود دارد اما در اینجا فارغ از بحث ها و نقدهای موجود در پیرامون آن نظریه، به لوازم و دریافت های قابل استنتاج از آن ( و آنهم در حوزه اجتماعیات) متمرکز می شویم. گرچه در قرون پیش از میلاد نیز دانشمندانی در حد حدس و گمان از پدیده ای به نام اتم سخن گفته بودند و فارغ از اینکه با حرکت جوهری صدرایی موافق باشیم یا مخالف، بدون شک در عصری که حرکت تنها در امور قابل مشاهده تعریف می شد و برای مثال یک سنگ یا دیوار ساکن شناخته می شد و آنچه از کنارش عبور می کرد متحرک می نمود در چنین جغرافیای معرفتی، نظریه حرکت جوهری بیانگر فهم عمیقی بود و چند سده بعد با شناخت پدیده مولکولی و اتم، دیگر درک علمی انسان از دیوار و اشیای ساکن همان درک پیشینیان نبود زیرا از دوران دبستان به بعد آموخته ایم که همه اشیای پیرامون ما از مولکول تشکیل شده اند. مولکول، کوچکترین ذره تشکیل دهنده یک ماده است که ویژگیهای آن ماده را دارد و با چشم عادی ما دیده نمی شود و دائم در حال جنبش و حرکت است. وقتی ماده به شکل گاز است مولکول ها دارای جنبش بسیار زیاد هستند و فضای ما بین مولکولها زیاد است در حالت مایع فضای بین مولکولی کمتر و جنبش مولکول ها نیز کمتر است در حالت جامد مولکولها به صورت منظمی چیده شدند و دارای چرخش به دور یک فضای مشخص هستند دمای یک ماده نشانگر میزان جنبش مولکول های آن ماده است.خود مولکول از دو یا چند اتم تشکیل شده که با پیوند شیمیایی به هم متصلند. البته مولکول بعضی عناصر (همچون گازهای بیاثر)تنها از یک اتم تشکیل شده است.برخی مولکول ها مانند مولکول متان از یک اتم کربن و چهار اتم هیدروژن تشکیل شده است. اسيد سولفوريك از سه عنصر ئيدروژن، گوگرد و اكسيژن تشكيل شده و در هر مولكول آن دو اتم ئيدروژن،يك اتم گوگرد و چهار اتم اكسيژن وجود دارد.ماکرومولکول ها(مولکولهایی که دارای اندازهٔ خیلی بزرگ هستند) مثل پروتئین ها، اسید های نوکلئیک و کربوهیدراتها حداقل از چندین هزار اتم تشکیل شدند. خود اتمها مستقل از اینکه چند الکترون داشته باشند (۳یا ۹۰ الکترون)، همه تقریباً یک اندازه دارند. به صورت تقریبی اگر ۵۰ میلیون اتم را کنار هم روی یک خط بگذاریم، اندازه آن یک سانتیمتر میشود پروتون و نوترون هميشه در مركز اتم قرار دارند. دانشمندان مركز اتم را هسته مي نامند.اتم ابری الکترونی، تشکیلشده از الکترونها با بار الکتریکی منفی، دارد که هستهٔ اتم را احاطه کردهاست. هسته نیز خود از پروتون که دارای بار مثبت است و نوترون که از لحاظ الکتریکی خنثی است تشکیل شده است. الكترون ها را مي توان هميشه در حال حركت سريع در فضايي دور هسته یا به دور پروتون و نوترون (هسته اتم) پيدا كرد که با سرعت نور میچرخند. و البته در درون برخی از این ذرات ،باز هم ذرات دیگری شناخته شده اند که در حال حرکت هستند.
در دنیای زیست شناسی نیز سلول های اندام انسان در حال مردن هستند و سلول های تازه جای آن را می گیرند. سلول های برخی قسمت های بدن عمر کوتاهتر و برخی عمری درازتر دارند. در واقع هیات صوری انسان تقریبا ثابت به نظر می آید(در طول زمان آن هم به تدریج تغییر می کند) اما سلول های آن و مولکول های بدن از بین می روند و دائم سلول ها و مولکول های نو تولید و جایگزین می شوند. لذا معنای فیاض بودن خداوند این است که هستی دائم محتاج فیض اوست و چنانکه دكارت فیسوف بزرگ عصر رنسانس(1650 – 1569) می گوید: خدا هم صانع است هم حافظ و اگر آني از خلق و كار جهان بازماند عالم نابود ميشود. دکارت و ملاصدا هم عصر بودند اما در دو نقطه جغرافیایی از جهان که همدیگر را ندیدند و نشناختند ولی پاره ای از اندیشه هایشان مصداق بارز ” توارد” است. توارد یعنی دو کس بدون اینکه همدیگر را ببینند و بشناسند و تاثیری از هم پذیرفته باشند مانند هم اندیشیده یا سخن می گویند. طبق دیدگاه این دو فیلسوف بزرگ به دلیل این که اگر خداوند آني از خلق و كار جهان بازماند عالم نابود ميشود او هر لحظه دست اندرکار خلق جدید است و یا جهان دائما در حال آفرینش خویش است و صورت ها برقرار اما ذاتیات در تحولند و اعراض هم به تبع ذاتیات به مرور تغییر می کنند و طبق قانون آنتروپی (Entropy)که بیانگر پیر شدن همه موجودات اعم از سيستمهاى فيزيکي،مکانيکى، زيستى و اجتماعي است، سخت ترین اشیا هم زمانی ولو دیر تر می پوسند و از بین می روند وهیچ چیز در حقیقت ثابت و ماندگار نیست و “این همانی” وجود ندارد و به قول هراكلیت فیلسوف یونانی (۴۸۰-۵۴۰ق .م) که برخلاف فلاسفه پیش از خود كه در پی شناخت ماده اولیه طیبعت بودند، او تغییرات طبیعت و چگونگی این تغییرات را مطالعه می کرد: «در یك رودخانه دو بار نمی توان شنا كرد». به عبارت دیگر بار دوم که وارد آب می شوید ظاهر رودخانه همان رودخانه است اما آن آب همان آب قبلی نیست و رفته است و خود انسان هم مانند آن رودخانه تغییراتی گرچه بطئی تر و نهانی تر داشته است. در دیدگاه مشایی و عرفان صدرایی جهان هر لحظه در حال نو شدن است.
هر نفس نو می شود دنیا و ما
بی خبر از نو شدن اندر بقا
عرفای صدرایی جهان را یکسره در حال تسبیح پروردگار می بینند و معنای «کل فی فلک یسبحون»(انبیاء43ویس40) و یا« یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض»(جمعه1)را همین می دانند.اینکه تمام هستی یکسره در حال تسبیح پرورگار است یعنی یکسره در حرکت و جنبش است و آن ناآرامی ذاتی و دائمی در قرآن تعبیر به تسبیح شده است. جهان در دریایی از جنبش شناور است. این نظریه در جهان بینی به وحدت وجود می رسید که طبق آن خدا نه دور از ما که در ماست و در تمام هستی است و از رگ گردن انسان به او نزدیک تر است (ق / 16). اسپینوزا (77-1632) از دانشمندان معاصر ملاصدرا در غرب نیز به نظریه ای همانند وحدت وجود (Pantheism) رسیده بود که توسط کنيسه یهودیان تکفیر شد. نظریه وحدت وجود خلاف ها و مخالفت هایی را برانگیخت تا جایی که به تکفیر صدرالمتالهین رسید اما اگر در حوزه اجتماعیات هم وارد می شد همانطور که در دنیای فلسفه انقلابی ایجاد کرد در دنیای سیاست هم تحولاتی را در پی می آورد و بستر نرم افزاری اندیشه های دموکراتیک را فراهم می ساخت.
نظريه ملاصدرا از آغاز پرداخته شدن به آن توسط فيلسوفان به صورت يک نظريه فلسفي محض، مجرد و ذهني مطرح شد و به صورتي باريک و عميق مورد بحث قرار ميگرفت و هيچ گاه بازتاب در زندگي عملي و فکري مردم و جلوه اجتماعي نداشت که شايد هم کوتاهي از خود او بوده که در ارتباط با اين که اين بحثها چه منشأ اثر اجتماعي مستقيمي دارند سخني نگفته است. البته شايد از حرکت جوهري نیاز به آفریننده و وابستگی به فیضان دائمی را نتيجه گرفته سپس هدفدار بودن خلقت و بعد لزوم ارسال رسل و انزال کتب و … را اما اينها نتايج غير مستقيم و مع الواسطه نظريه اوست که اگر کسي با اين نتايج موافق نباشد آنگاه آراء ملاصدرا در باب حرکت جوهري آن قدر محض و ذهني ميشود که فقط کساني را که تأملات و پروازهاي بلند ذهني را خوش است خوشایند خواهد بود. شايد هم خود او نميخواست چنين شود اما پيشينيان چنين کردهاند. و حال اين که با نگاهی زمینی تر، جلوه عملي و اجتماعي مستقيم حرکت جوهري مقدم بر نتايج غير مستقيمي است که از آن اتخاذ ميکنند.
بشر همواره در تلاش براي رسيدن به آرامش و رهايي از تضادها و کمبودها است و حاصل اين ميل مفرط و تلاش برای آسايش، ظهور مکاتب و فلسفههاي فراواني شده که هر یک از آفرينندگان آنها ميخواستهاند مدينه فاضله، جامعه ايده آل و جامعهاي که عاري از جنگ و کمبود و … است بنا کنند، اتوپيا به وجود آمده و عوام و مردمان عادي هم که بوئي از فلسفه و تفلسف نبردهاند اگر مبارزه ميکنند براي رسيدن به آرامش و سکون و قرار است و جان همه تلاشهاي آدمی همين است اما کسي که نظريه حرکت جوهري را پذيرفت بايد باور داشته باشد که جنبش و تکاپوي ابدي،بيقراري و نهاد نا آرام جهان، ذاتي هستي است و جهان و زندگي يکسره جنبش و مبارزه و به تعبير مارکس، سراسر تز و آنتي تز و سنتز است و هر لحظه، تولدي جديد و آفرينشي ديگر در روح و ذهن و جسم و ماده است و اساساً آرامش و سکون و قرار يعني نيستي مطلق، پس بايد به پيشواز حوادث و جنبشها رفت. البته به پيشواز رفتن، فقط درک ذهني ماست زیرا از نظر ذهني چه به پيشواز برويم چه نرويم در عالم واقع چيزي تغییر نخواهد کرد و هستي از جنبش باز نميايستد و ما همچون یونس در شکم این واقعیت زندگی می کنیم. نميتوان حرکت جوهري را پذيرفت و آرامش طلب بود. دريافت ديگر من از نظريه ملاصدرا اين است که نميتوان حرکت جوهري را پذيرفت و مذهبي جزمی بود. مذهبي بدين معنا که به اصول جزم و لايتغيري معتقد بوده و آن را به همه شئون حیات اجتماعی تعميم دهیم. از دیدگاه حرکت جوهری فقط یک حقیقت محض وجود دارد که خداست و جز او همه چیز ناپایدار و در معرض چون و چراست. اگر هم در عقاید گوناگون حقایقی مشاهده می شوند به این دلیل است که حقیقت چون آیینه شکسته ای است که قطعات آن پخش و منتشر است و هر نظریه ای، چهره ای و جلوی ای از حقیقت را آشکار یا برجسته می کند و تمام حقیقت نزد هیچکس نیست. حتی در مذاهب باطل هم حقیقتی یافت می شود اما به سبب غلو در آن به انحراف رفته اند.
این حقیقت دان نه حقند این همه
نی به کلی گمرهانند این همه.
زان که بی حق باطلی ناید پدید،
قلب را ابله به بوی زر خرید(مولانا)
کسي که نظريه حرکت جوهری را به درستی فهم کرد و پذيرفت نميتواند با آفرينشها و انديشههاي ديگران بجنگد و اگر در حکومت بود نمی تواند جلوي آزادي افکار را بگيرد و نميتواند همواره از کودکي تا مرگ يک انديشه دگم داشته باشد، نميتواند متعصب باشد. طبق اين نظريه، آفريدن و انديشيدن و تغيير کردن و تجديد نظر نمودن، امری طبيعي است و مخالفت با آن خارج از اراده ماست.
اگر متفکري از عقيدهاي به عقيده ديگر رفت، با عقيده قبلي او شخصيت امروزين او را در هم نميکوبند و او را تخريب نميکنند. ژرژ گورويچ در مجلسي حاضر بود و سخني را از قول او نقل کردند، او منکر شد و گفت من چنين کلامي را معتقد نيستم و وقتي که مستند سخني را که از قول او گفته بودند بيان کردند، گورويچ گفت مگر من کنسرو هستم که بمانم و تغيير نکنم. اولين نتيجه مستقيم حرکت جوهري اين است که روح تعصب را در انسان ميتاراند و به او سعه صدر مي بخشد و او را به انتظار تحول و دريافتهاي جديد ميبرد و آزاد انديشي را ميپروراند.
این نظریه البته در سایر حوزه های معرفتی نیز پرسش ها و چالش هایی در می افکند. برای مثال هنگامی که سلول های بدن ما تغییر کرده و هر کدام از ما در سنین مختلف، بدن دیگری داشته ایم در صورت باور به قیامت و کیفر و پاداش اعمال در سرای دیگر این پرسش به وجود می آید که کدام بدن در کدام مرحله سنی مورد سوال و عقاب قرار می گیرد. به همین دلیل است که بحث معاد و قیامت به اینجا می رسد که برخی معاد را جسمانی را می دانند و برخی معاد را روحانی می دانند و اختلاف وسیعی به وجود می آید و ملاصدرا قائل به معاد مثالی می شود نه معاد جسمانی. گرچه این مقال در مقام داوری و پاسخ به شبهات نیست و لذا به همین اندازه بسنده می کند که با وجود همه تغییرات سلولی اما تمام خاطرات آدمی در حافظه او به عنوان یک شخص و یک”من” واحد ثبت شده و جاری است و همان شخصیت واحد است که پاسخگوست. پرسش ها و ابهام های دیگری درباره کیفیت رستاخیز پدید می آید که پیگیری آن درخور این گفتار نیست.
نظریه حرکت جوهری پیامدهایی در حوزه جهان شناسی و جامعه شناسی دارد. از نظر جهان شناسی این رود خروشان هستی جهت و مقصدی دارد چنانکه هیچ رودی بی مقصد نیست. جهان چون قطره ای دور افتاده از اقیانوس بیکران مبداء فیاض است و در تکاپوی وصال به آغوش آن و حرکت آن بسوی کمال مطلق است و چون حرکت کلی هستی، متعالی است، قهقرا و واپسگرایی برخلاف جریان هستی است. در جامعه و سیاست نیز نمی توان تفکر صدرایی را پذیرفت اما انجماد فکری و عقیدتی داشت. حرکت جوهری نسبیت همه چیز را القا کرده و ما را به پیشواز حرکت و تغییر و خلق دائمی فرامی خواند. اخلاق آدمی اگر متاله نبوده و طبیعت گرا باشد و بر سلک هستی سامان بگیرد و اگر متاله باشد و بر سلک اخلاق و سلوک خداوند خلاق سامان گیرد در هر صورت اخلاق پویا و آفرینش دائمی و نو شدن و فرار از ایستایی و انجماد است. اخلاق نسبی گرایی و تساهل است . در این تفکر همه چیز میراست بجز آفریننده و نظامی که بر مبنای آن برساخته شود نمی تواند مستبد باشد.