دو مقاله عدالت حیوانی و الهیات گوشتنخواری را در زیر ببینید
عدالت حیوانی
عمادالدین باقی
کتابنامه آگاهی نو، ش۳ پاییز۱۴۰۲ ص 201-205
درباره کتاب: چرا گیاهخواری، پیتر سینگر، ترجمه: کیوان شعبانی مقدم، تهران، انتشارات طرح نو ۱۴۰۱
گیاهخواری یک موضوع کاملاً مستقل از حقوق حیوانات است. دو موضوعی که در عین مستقل بودن از همدیگر به شدت با هم مرتبط اند و بر همدیگر تاثیر میگذارند به گونه ای که نمیشود از یکی سخن گفت بدون بحث درباره دیگری.
کتابی کم حجم در ۱۱۸ صفحه اما پر از نکته و فایده است. یک مقدمه از مترجم و دو مقدمه از نویسنده چاپ شده که 35 صفحه از کتاب 118 صفحه ای فارسی است بدون آنها خود کتاب خیلی کم حجم تر می شود. فصل های کتاب مختصر و در حد مقاله های کوتاه است و هرچه جلوتر می رود کوتاه تر می شود.
مقدمه مترجم، خودش مستقلاً مقاله ای خواندنی است. در فرازی از آن اشاره میکند که گیاهخواری پدیده جدیدی نیست و از هزاران سال پیش تا امروز وجود داشته است. پلوتارک حدود ۵۰ تا ۱۲۰ پیش از میلاد چندین رساله در مورد هوش حیوانات و تاثیرات اخلاقی بهداشتی و مذهبی رژیم گیاهخواری نوشت و پورفیری حدود ۲۳۳ تا ۳۰۶ پس از میلاد متن مفصل و بحث انگیزی علیه گوشتخواری نوشت که در آن برخی استدلالهای رایج آن زمان را با موشکافی و دقت تمام رد کرد. برای مثال گفت به این دلیل که ما نمیفهمیم سگها چه میگویند نمیتوانیم ادعا کنیم که آنها فاقد زبانند. ما زبان بربرها را نیز نمیفهمیم. از پیامبر اسلام هم نقل شده است که حمایت از هر جانداری نزد خدا پاداشی دارد و به صورت حیوانات نزنید چون هر موجودی تسبیح گوی خداست و سپس روایات درخور توجهی را در این زمینه نقل میکند( ص۱۰).
در مقدمه به این پارادوکس جالب هم اشاره میکند که «حق طبیعی حیوان این است که در محیطی زندگی کند تا بتواند ذات و طبیعت خویش را آزادانه بروز دهد. این حق نباید ذیل عنوان دلسوزی، حمایت و دوست داشتن، از آنها سلب شود. اینکه ما حیوانی را از محیط طبیعی اش جدا کنیم و منتها درجه رفاهیات را برایش در نظر بگیریم و مثلاً از شامپوی گران قیمت برای شستن بدنش استفاده کنیم و در بهترین شرایط زندگی انسانی قرار دهیم به معنای این است که او را از حقوق طبیعی اش محروم ساخته آیم زیرا حیوان در خانه ما باید از سبک زندگی انسانی پیروی کند، غریزه هایش را سرکوب کند و طبق شیوهای که بر او تحمیل میکنیم، بخورد، بیاشامد و حتی ادرار کند( ص۱۳).
این نکته یادآور اخبار این روزها است مانند آنچه محمدحسین روانبخش در یادداشتی با عنوان «غیر قابل باورترین فاصلهی طبقاتی و اجتماعی در تاریخ ایران» نوشته است: کنسرو خوراک گوشت آبدار مخصوص سگهای بالغ قیمت: ۸۵۰ هزار تومان، کنسرو مخصوص سگ با طعم مرغ و بوقلمون قیمت: ۶۸۰ هزار تومان. خوراک ویژهی پروبیوتیک به همراه حشرات خشک شده مخصوص همستر : قیمت: ۵۲۰ هزار تومان. یونجهی معطر، تهیه شده در کوههای آلپ ، کاملاً طبیعی مخصوص جوندگان خانگی: قیمت ۴۰۰ هزار تومان، قلاده چرم طبیعی در سه سایز قیمت: ۸۰۰ هزار تومان و…..این ها قیمت برخی از محصولات موجود در یک فروشگاه حیوانات خانگی زنجیرهای (پت شاپ) در خیابان فرشته تهران است! اینکه سگ خانگی در فلان محلهی شمال تهران کنسرو ۸۵۰ هزار تومانی بخورد یا همستری در ایران، یونجهی کوههای آلپ را تناول کند و غیر قابل باورترین فاصله طبقاتی و اجتماعی در تاریخ کشور به وجود آید به گونهای که پول دو وعده خوراک یک سگ خانگی در یک شهر، برتبر تمام درآمد ماهانهی دست کم یک میلیون خانوار چهار نفره در همان شهر باشد».
مقدمه مترجم همچنین بحثی در مورد اشتباه غذا دادن به حیوانات و تاثیر آن در به هم ریختن تعادل طبیعت را که ناشی از یک ترحم غیر منطقی است به میان میکشد و اشاره میکند که در کشورهایی چون آمریکا و استرالیا غذا رساندن به حیوانات جرم است و در برخی کشورهای اروپایی مثل ایتالیا نه فقط غذا به سگها حتی غذا دادن به کبوتر هم جریمه دارد( ص۱۸).
تنها دو نکتهای که در مقدمه نیازمند توضیح بیشتر است این است که میگوید: «مبحث حقوق حیوانات در کشور ما نسبتاً جدید است و قدمت چندانی ندارد» دوم اینکه میگوید «مسئله رعایت حقوق حیوانات از هر حیث که به آن بنگریم موضوعی بحث برانگیز است و اجماعی دربارهاش وجود ندارد».
درباره نکته اول به نظر میرسد به دلیل غفلت از منابع کلاسیک است و عدم توجه به اینکه در سدههای پیش دهها کتاب تحت عنوان حقالحیوان منتشر شده و بعضی از آنها هنوز جزو نسخ خطی هستند و انتشار عمومی نداشته اند و یا ان روایاتی که از قول پیامبر آورده نشان میدهد این بحث قدمت داشته اما هیچ وقت به صورت پروبلماتیک در نیامده است. البته ممکن است کسی این را هم رد کند و بگوید اگر به صورت پرابلماتیک در نیامده بود اینهمه کتاب دربارهاش نوشته نمیشد. نکته دوم اینکه گرچه اجماعی درباره حقوق حیوانات وجود ندارد اما حق حیات حق بنیادی شان است.
پس از مقدمه های مترجم و نویسنده، نخستین فصل را با عنوان«رهایی حیوانات» با یادی از کتاب «حیوانات، انسانها و اخلاقیات» که به صورت گروهی نوشته شده شروع کرده و می نویسد این کتاب مانیفستی برای جنبش رهایی حیوانات است و خواستار تغییر کامل نگرش ما به غیر انسانهاست و از ما میخواهد که طبیعی و اجتناب ناپذیر انگاشتن بهرهکشی از گونههای دیگر را متوقف کنیم و در عوض آن را نوعی بیعدالتی اخلاقی مستمر ببینیم. پاتریک کربت استاد فلسفه دانشگاه ساسکس روح کتاب را در سخنان پایانی اش چنین توصیف میکند «اینک نیاز داریم که اصول بزرگ آزادی برابری و برادری را به زندگی حیوانات تعمیم دهیم. بگذارید بردگی حیوانات به بردگی انسانها در گورستان گذشته بپیوندد» (صفحه ۴۲ و ۴۳).
در قسمتی از این فصل درباره تاثیر منطق «گونه پرستی» در مورد آزمایش روی غیر انسانها بحث میکند و میلیونها آزمایش روی حیوانات و آسیبهایی که به آنان وارد میشود را مورد بحث قرار میدهد. بعد درباره زنده شکافی حیوانات بحث میکند و اینکه طرفداران این شیوه میگویند آیا راضی میشوید که اجازه دهید هزاران نفر بمیرند در حالی که به آزمایش روی یک حیوان جان آنها نجات پیدا میکند؟ در ادامه درباره دامداریهای صنعتی و طرز نگهداری حیوانات که منجر به تصویب قوانین در انگلستان شد که ایجاد فضای کافی برای گردش آزاد حیوانات را الزامی کرد (ص۵۳-۶۶).
البته این نوع دیدگاه نسبت به حیوان، مشکلاتی را هم در راه علم ایجاد میکند. بسیاری از تحقیقات آزمایشگاهی را برای اینکه نمی توان روی انسانها انجام داد و خطر مرگ یا آسیب رساندن به انسان را پذیرفت روی حیواناتی انجام میشود چون دانشمندان میدانند آنها هم سیستم عصبی شبیه انسان دارند و درد میکشند.
این موضوع دیگریست که من الان در ضمن معرفی کوتاهی از کتاب سینگر نمیخواهم وارد آن شوم چون اولاً باید مرز آن را با گوشتخواری مشخص کرد و اینکه آیا مخالف گوشتخواری بودن، ملازم مخالفت با این آزمایشات هست یا خیر؟ دوم اینکه ورود به چنین بحثی نیاز به دانش تخصصی دارد درباره اینکه آیا موجودات جایگزین دیگری وجود دارد یا خیر؟ آیا با روشهای دیگری میتوان در این آزمایشات به نتیجه رسید یا نه؟ و سوم اینکه نیاز به اطلاعات و آمار دقیق دارد که ببینیم واقعاً چقدر از این آزمایشات برای ضرورتهای حیاتی پزشکی است و چقدر از آن برای این منظور کافی چه تعداد غیر ضروری هستند و تحمیل درد و رنج به چه تعداد از حیواناتی که تحت آزمایش بودهاند قابل اجتناب بوده و نیز چه مقدار از آنها اساسا برای مسائل تجاری و آرایشی و غیره است.
فصل بعدی، مقاله کوتاهی است تحت عنوان «روش اخلاقی برای رفتار با مرغها». مقاله کوتاهی است که سینگر با همکاری«جیم میسون» نوشته درباره توانایی مرغها، تشابه سیستم عصبی شان با انسان و احساس درد در آنها، درباره مشکلات سوله های نگهداری آنها در صنعت مرغ گوشتی و دستورالعمل انجمن صنفی صنعت مرغ ایالات متحده در مورد تراکم نگهداری برای پرنده ای با وزن متوسط در بازار، و گزارشی از وضعیت ناهنجار کشتارگاههای مرغ.
در فصل بعد تحت عنوان «گیاهخواران آکسفورد» به بیان اینکه خودش چگونه به گیاهخواری گروید و کتابهایی که در این زمینه مطالعه کرد و روی افکارش تاثیر داشت پرداخته و از جمله به دو کتاب از همعصرانش به نام «قربانیان علم» و حمله درخشان آن به آزمایشهای حیوانی از ریچارد رایدر و کتاب «حقوق حیوانات» از آندرولینزی که از منظر الهیات مسیحی به موضوع حقوق حیوانات علاقه داشت، اشاره میکند، همچنین توضیحاتی درباره گروه گیاهخوارانی که در آکسفورد تشکیل دادند.
فصل بعدی مقالهای است تحت عنوان «یک فلسفه گیاهخواری». در این یادداشت درباره طولانیترین دادگاه تاریخ حقوق انگلستان در ۱۹۹۷ تحت عنوان دادگاه «مک لیبل» که ۵۱۵ روز طول کشید و دادگاه اظهارات ۱۸۰ شاهد را استماع کرد بحث میکند. دادگاه درباره پرونده شکایت شرکت مک دونالد و رستورانهای مک دونالد از دو نفر به نامهای استیل و موریس بود. آنها به اتهام افترا محاکمه شدند چون در بروشوری تعبیرهای «مک قاتل« و «مک شکنجه» را نوشته و توضیح داده بودند که آنها روزانه میلیونها برگر را در ۵۵ کشور جهان میفروشند و شرایط سخت زندگی مرغها در دامداری عظیم صنعتی آنها را توصیف کرده بودند. در ضمن این گزارش، مناظرهاش با یک بودایی و نوع استدلال او در دفاع از گوشتخواری را گزارش میکند که برخلاف تعالیم بودا که میگوید از آسیب زدن به موجودات با احساس خودداری کنید گوشت می خورد.
در این قسمت با اشاره به نظر نویسنده ای به نام گلاور و نیز داستان مک دونالد توضیح می دهد که چرا تمام مصرف کنندگان محصولات حیوانی مسئول بروز اقدامات بیرحمانهای هستند که در فرایند تولید آنها رخ میدهد. در آخر مقاله یک دستور غذایی با استفاده از عدس میدهد که تناسبی با بقیه مقاله ندارد و میتوانست در پایان کتاب در یک فصل مستقل، دستور غذایی جامعتری داده شود.
فصل کوتاه بعدی با عنوان «اگر ماهیها بتوانند فریاد بزنند» با همه کوتاهی اش برای من بیش از بقیه فرازها اهمیت داشت چون با وجود اینکه به دلیل یک تجربه خاص چندسال آن را هم برای خود ممنوع کرده بودم اما گاهی ماهی را از باب «اکل میته» میخورم با این منطق که نمیدانم آیا ماهی درد را احساس میکند یا نه؟ خود را به تجاهل میزنم. سینگر در این فصل به مقالهای در همین زمینه اشاره میکند و برآورد سازمان ملل مبنی بر اینکه سالانه ۶۰ میلیارد حیوان برای مصرف انسان کشته میشوند یعنی ۹ حیوان به ازای هر انسانی که روی کره زمین است و برآورد یک تریلیون ماهی صید شده یعنی ۱۵۰ ماهی به ازای هر انسان. همچنین به کتاب ویکتوریا برایت وایت استاد شیلات و زیست شناسی دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا تحت عنوان «آیا ماهیها درد را احساس میکنند؟» استناد میکند و میگوید ماهیها نه تنها قادرند درد را احساس کنند بلکه بسیار باهوشتر از چیزی هستند که بیشتر مردم تصور میکنند. او که در ابتدای این فصل به مقاله ای اشاره کرده که میگوید اگر قرار است حیوانات برای تهیه غذا کشته شوند باید بدون درد و رنج کشته شوند و مثلاً پیش از کشته شدن بیهوش شوند، در پایان این فصل میگوید: ماهیها قربانیان فراموش شده بشقابهای غذای ما هستند به این خاطر که آنها خونسرد و پوشیده از فلس اند اما ماهیگیری تجاری درد و رنج غیر قابل تصوری را بر ماهیها تحمیل میکند و ما باید یاد بگیریم چطور ماهیها را به شکل انسانی صید و شکار کنیم و گزینههایی را که کمتر بیرحمانه هستند انتخاب کنیم.
در فصل «پروندهای برای گیاهخوار شدن» با اشاره به اینکه هم اینک سالانه نزدیک ۱۰ میلیارد حیوان در ایالات متحده پرورش یافته و کشته میشوند میگوید: مطالعات نشان میدهند ما بدون گوش میتوانیم با سلامت بیشتر زندگی کنیم و با گیاهخواری مطلق بدون مصرف هیچ نوع محصول حیوانی و با افزودن ویتامین ب ۱۲ به برنامه غذایی خود به خوبی زندگی کنیم. تولید گازهای گلخانهای دامداریها و آسیبی که به آب و هوا و طبیعت میزند سبب بروز گرمایش جهانی شده اشاره میکند و کتاب «فرانسیس مورلاپه» با عنوان «رژیم غذایی برای یک سیاره کوچک» را که سال ۱۹۷۱ منتشر شده در این رابطه معرفی میکند.
در فصل بعد با عنوان «آیا گوشت پرورشی میتواند سیاره زمین را نجات دهد؟» با اشاره به اینکه در حال حاضر صنعت دام، مسئول حدود ۱۵ درصد از انتشار گازهای گلخانهای است اصطلاح گوشت پاک را مطرح می کند و اینکه طرفداران پرورش گوشت در سطح سلولی این اصطلاح را نه به دلیل ایجاد تشابه با انرژی پاک بلکه به منظور تاکید بر اینکه گوشت حیوانات زنده کثیف است، استفاده میکنند. در این مورد چند سال پیش یادداشت کوتاهی به نقل از یک نشریه فارسی زبان منتشر شده در آمریکا نوشتم که نشان میدهد این گوشت ها طعم و خاصیت گوشت حیوانی را دارند بدون اینکه ضررهای آن را داشته باشند. تنها اشکال آن گرانی است که هرچه تولید آن انبوهتر شود قیمت آن هم کاهش پیدا میکند و چه بسا از گوشت حیوانی هم بسیار ارزانتر شود.
فصل کوتاه آخر در این کتاب با عنوان «دو نیمه تاریک کووید ۱۹» که با همکاری فردی به نام پائولا کاوالیری نوشته، به بازارهای تره بار چین اشاره میکند که حیوانات بسیاری از توله گرگ، لاکپشت، خوکچه، موش صحرایی، سمور گورکن، گربه و غیره که در کشورهای دیگری مثل ژاپن ویتنام و فیلیپین هم بازارهای مشابه وجود دارند و برای خوردن فروخته و کشته میشوند و اینکه چطور از بازار تره بار ووهان چین این ویروس در دنیا پخش شد.
نتیجه نهایی کتاب همین جمله است که مترجم در مقدمه آورده که: از نظر سینگر (نویسنده کتاب) از در صلح و آشتی درآمدند با تمام موجوداتی که زبانی برای دفاع از خود ندارند آغازی است برای یک زندگی اخلاقی و فضیلتمندانه( ص۲۳).
سخن اخر
وقتی این تناقض بزرگ را که سینگر دیده و ما هم مشاهده می کنیم که بسیاری از کسانی که عاشق حیواناتند و با افتخار در خانهشان حیواناتی را نگه میدارند و برایش هزینه میکنند و حتی در برابر فشارهای حکومت درباره سگ گردانی مقابله می کنند و… اما ساندویچ همبرگر و گوشت، بخش مهم غذایی شان است می فهمیم که راه درازی در پیش است و برای درک رنج حیوانات نیازی نیست عاشق انها باشیم یا سگ و گربه در خانه نگه داریم ولی گوشت بقیه حیوانات را با لذت تناول کنیم. این غیر از اصل بنیادین اخلاقی مانند عدالت و اجتناب از زورگویی و ظلم حتی نسبت به حیوانات( یعنی همه گروههای حیوانی ناطق وغیر ناطق) است که در توصیه های اخلاقی پیشوایان دینی خودمان هم بسیار آمده است. راه درازی در پیش است چنانکه سینگر در مقدمه کتابش آن را به موضوع بردهداری تشبیه میکند که چگونه قرنها انسانها کسانی را که پستتر میدانستند به انقیاد درآوردند و درد و رنج عظیمی را به آنها تحمیل کردند و به قرنها زورگوی سفید انسانهای سفید پوست بر انسانهای سیاه پوست اشاره میکند.
وقتی نژادپرستها میگفتند «سیاه پوست خوب سیاه پوست مرده است» بعضیها از این جمله به عنوان ضرب المثلی در سیاست و حقوق و حقوق بشر استفاده میکنند اما اگر آن را به حیوانات هم تعمیم بدهیم می بینیم چه منطق پرمصرفی است که اگر اتومبیل یک پرنده یا حیوانی را زیر بگیرد یا جلو چشممان با آن حیوان خشونت بشود عمیقاً متاثر میشویم اما گوشت آن را که به صورت کارخانهای و تر و تمیز بستهبندی شده یا به صورت غذایی هوس انگیز درآمده با لذت میخوریم یعنی: حیوان مرده حیوان خوب است.
اینجاست که اهمیت ان فرد روستایی بیسوادی که برای ثبت نام در نامزدی ریاست جمهوری آمده بود یا آن روستایی که برای ثبت یک ان جی او به وزارت کشور رفته بود فهمیده می شود که مترجم در مقدمهاش اشاره میکند چطور آنها دستمایه سوژه طنز و تمسخر قرار گرفتند چون هر دو برای دفاع از حقوق خران آمده بودند و میگفتند چرا تا وقتی این حیوانات نیرو دارند از آنها استفاده میشود ولی هنگامی که پیر میشوند آنها را در بیابان به حال خود رها میکنند.
ما در مرحله جدید تکامل اخلاقی بشر نیازمند عدالت حیوانی هستیم که گامی بلندتر از عدالت انسانی است حتی شاید بتوان گفت بدون عدالت حیوانی، نمیتوان به عدالت انسانی هم رسید.
الهیات گوشت نخواری
داستان من و گوشت نخواری
کتابنامه آگاهی نو، ش۳ پاییز۱۴۰۲ ص 206- 216
ما انسان ها در پیله عادت خویش گرفتاریم و به ندرت قادر به شکستن این پیله سخت و خروج از آنیم. برای مثال ما چنان در زیست روزمره خود غرق هستیم که هیچگاه به درد زندانی نمی اندیشیم. ممکن است سال ها با اتومبیل خود شتابان از جلوی در زندان عبور کنیم اما یک لحظه به پشت دیوار نیندیشیم ولی اگر پای خودمان به زندان باز شد انوقت شاید به این موضوع حساس شویم. این مسئله در همه چیز صدق می کند. یکی دیگر از تجارب من مهمان نوازی و اطعام میهمان است که در ادامه توضیح می دهم.
اولین بار آقای…. که در سازمان حقوق بشری بود و بعد به … رفت و با من در تماس بود و در سال …. از من خواست مقاله ای در این رابطه بنویسم و نوشتم و به انگلیسی ترجمه کردم و فرستادم و برای این نوشته تامل و تمرکز کردم و گفتگوهایی با او صورت گرفت که مرا به این حقیقت بزرگ نهفته در درونم آگاه کرد که حیوانات درد و رنج را احساس میکنند و عاطفه دارند.
بیش از ۱۵ سال است که از خوردن گوشت خودداری می کنم. با امتناع از خوردن گوشت قرمز شروع شد و بعد گوشت سفید مانند مرغ و دیگر طیور و سرانجام هم گوشت ماهی، هرچند با منطقی که من دارم در مورد گوشت ماهی تردیدهایی داشتم که خواهم نوشت.
وقتی که شروع کردم با مقاومت ها و مخالفتهای زیادی در پیرامون خود مواجه شدم. با توجه به اینکه ماده اصلی بیشترغذاها را گوشت تشکیل می دهد اولین سوالی که به وجود میآمد این بود که خوب اگر گوشت سفید و قرمز را حذف کنیم دیگر چیزی برای خوردن باقی می ماند؟ اما وقتی می توان حداقل دهها ماده غذایی را نام برد که دو تای انها گوشت است در عمل دیدم دامنه انتخاب غذایی می تواند بسیار گسترده باشد اما به دلیل اینکه گوشت پای خودش را در همه غذاها باز کرده تصور می شود بدون گوشت دیگر غذای زیادی برای خوردن، باقی نمی ماند.
نگرانی های دیگری هم وجود داشت. وقتی محبت مادرانه می گفت اگر گوشت نخوری ضعیف می شوی با شوخی و جدی می گفتم اما فیل و زرافه که آنقدر پوست کلفت هستند و قدرت دارند که شیر و ببر گوشتخوار را هم می توانند از پا در بیاورند گیاهخوارند و هیچ وقت به خاطر گوشت نخوردن ضعیف نشده اند. جواب می دادند که بافت بیولوژیک آنها با انسان ها فرق می کند. من هم از آدمیان مثال می زدم و میلیون ها هندو که نسل اندر نسل خوردن هر نوع گوشتی را ممنوع می دانند اما هیچ وقت ضعیف نشده و معمولاً سالم تر از بقیه آدم ها هم هستند.
البته خواهرزاده من هم که پزشک است همیشه اصرار داشت که چون برخی از مواد غذایی فقط از راه گوشت به بدن میرسد حتماً مشکلات و کمبودهایی دارید که متوجه نمی شوید. به اصرار ایشان و با نسخه خودش، آزمایشی انجام شد که وقتی جواب آزمایش را دید گفت هیچ چیزی کم ندارید، همه چیز خوب خوب است.
البته این روش غذایی مشکلات زیاد دیگری را هم در روابط اجتماعی ایجاد کرده و هماهنگی با جمع را به مسئله دشواری تبدیل می کند. در زندان هیچ وقت از گوشت نخوردن حرف نزدم اما از خوردن غذاهای گوشتی امتناع میکردم طوری که بعضی از هم بندی ها بعد از زندان متوجه شدند من گوشت نمی خورم. یکی از دلایلی که از این مسئله غفلت می کردند این بود که علاقه زیادی به غذاهایی که با بادمجان درست می شود نشان می دادم. گاهی به شوخی گفتم بادمجان اشرف مخلوقات عالم است یا می گفتم بدون وضو و بسم الله، خوردن بادمجان مکروه است. به شوخی می گفتم روایت داریم که وقتی حضرت آدم ازبهشت رانده شد تنها چیزی که همراهش بود بادمجان بود لذا بادمجان میوه بهشتی است. یا وقتی اسمش می آمد مزاح کرده و می گفتم «روحی و ارواح العالمین له الفدا» که زندانبان فکر کرد دارم ولایت فقیه را مسخره می کنم.
اما این ابراز ارادت سبب شد که چند ماه محکوم به بادمجان خوردن شوم بدون اینکه دیگران متوجه باشند که محبت شان چه مشکلی ایجاد می کند. در زندان برای رعایت رژیم سلامتی از خوردن شام پرهیز می کردم و عصرها با خوراکی ساده ای سر می کردم، می ماند صبحانه و ناهار. صبحانه هم که معمولاً ماده اصلی آش لبنیات است. بنابراین وعده غذایی اصلی ناهار بود. از طرفی در زندان هفته ای یک روز بار می آوردند و زندانی ها برای یک هفته مرکبات و سبزیجات را خریداری می کردند. در آشپزخانه برای درست کردن میرزا قاسمی(که ماده اصلی اش بادمجان است) همه اتاق ها نمی توانستند همزمان انجام بدهند و روزها تقسیم می شد. بنابراین هر روز یک اتاق میرزا قاسمی داشت. همبندی ها به خاطر لطف و محبت شان هر اتاقی که میرزا قاسمی درست می کرد یک پرس هم برای من می آوردند و چون ممکن بود بعضی ها هم شریک شوند پرس را در حد یک سینی می دادند. من هم به احترام آنها باید این غذا را می خوردم. نتیجه این شد که چند ماه فقط غذای من شده بود میرزا قاسمی یا یکی از غذاهایی که با بادمجان بعمل می آیند. مشکلات دیگری هم وجود داشت. مثلاً وقتی برای درگذشت مرحوم قابل به همراه دامادم علی آقا مقامی به مشهد رفتیم. آقای ضراب از دوستان خوب ما در مشهد به پیشواز مان در فرودگاه مهرآباد آمدند و صبح زود ما را به بهترین کله پاچه ای در مشهد بردند که کله پاچه سفارشی آماده کرده بود. وقتی با محبت دوست مواجه می شوی و از طرف دیگر خودداری از خوردن گوشت، باعث شرمندگی مهمان و شاید هم توی ذوق خوردن میزبان می شود.
نمونه دیگری در نجف آباد بود که عده ای از دوستان محبت کرده و به باغ دعوت کردند و برای احترام گوسفندی را سر بریده و گوشت تازه کباب کردند اما وقتی سر سفره می نشینی و فقط گوجه و ماست می خوری حال انسان را خراب می کند چون احساس می کردم حمل بر بی اعتنایی به این مهمان نوازی می شود.
از گوشت خواران هم بدم نمی آید. بهترین دوستان و عزیزان من گوشتخوارند ولی طبعا اگر تصمیم بگیرند از خوردن آن خودداری کنند بسیار خوشحال می شوم.وقتی با خانواده بیرون می رویم آنها غذاهایی را انتخاب می کنند که گوشت دارد و شما نمیتوانید همراهی کنید باز هم یک ناخوشایندی دیگری ایجاد می شود.
البته مشکل اندرونی خانه حذف شده است. دیگر خانواده و اطرافیان یادگرفته اند وقتی خورش درست می کنند قبل از اینکه گوشت را با ان مخلوط کنند مقداری از آن را برای من جدا می کنند و بعد برای خودشان با گوشت در می آمیزند. حتی آبگوشت را وقتی نخود و لوبیا و سیب زمینی با رب گوجه و ادویه اش پخته شد و گوشت را جدا می پزند. من هم خورش هایی مثل قیمه، قورمه سبزی و فسنجان را گاه با تکه های بادمجان سرخ کرده و به جای گوشت در خورش می اندازم و گواراترش می کنم.
اما ازاین بحث که بگذریم می رسیم به عادات رسوبی شده ما ادمیان. سال هاست به هر میهمانی که می روم فقط با جوجه و چنجه و کوبیده و … پذیرایی می کنند و من به برنج و ماست و گوجه اش اکتفا می کنم و همه انقدر اسیر عادات خویش هستند که احتمال نمی دهند میهمانی هم باشد که یا به دلایل پزشگی یا پرهیز از گوشتخواری یا دلایل دیگر ممکن است نتواند از این خوان بهره ای ببرد. حق غذا خوردن یک حق بشری است اما حق غذاخوردن میهمان که ارزش یک حق موضوعه یا عرفی را دارد. همین وضعیت درباره رستوران ها هم بود اما مدتی است که رستوران های عرضه کننده غذاهای بدون گوشت زیاد شده اند که نشان دهنده احترام به حق انتخاب این گروه هم هست.
تا اینجا مسئله حل میشود اما بعضی دوستان احساس می کنند این گوشت نخوردن نوعی نفی گوشتخواری آنهاست لذا گارد می گیرند و یا به مباحثه و محاجه بر میخیزند.
گوشتنخواری و گیاه خواری
چنانکه در سطور پیش اشاره شد از سده های پیش از میلاد هم وجود داشته و کتاب های بسیاری درباره اش نوشته اند اما اساساً بعضی از مسائل استدلالی و عقلانی نیستند و بیشتر به خلقیات و روحیات انسان ها بر می گردند و روانشناختی آند.
من همچنان میدانم که گوشت لذیذ است و هیچگاه از آن تنفر پیدا نکرده ام. الان هم از سر تنفر نیست که از خوردن آن خودداری می کنم. همین الان با وجود اینکه سالهاست لب به گوشت نزده ام اما بوی گوشت کباب شده تحریک کننده است. طعم و بوی آن لذیذ است اما وقتی می خواهم گوشت را بخورم همین که تصور می کنم از یک موجود زنده است احساس بدی پیدا می کنم. کسی که چنین احساسی پیدا نکند باید دنبال دلیل بی احساسی خود بگردد.
گفتهام اگر ملاک فقط همین بوی عطر گوشت و سازگاری اش با طبع آدمی باشد ما موقعی که گوشت کباب شده می خوریم از زنجیره تولید قبل از آن خبر نداریم. بارها اخباری در رسانههای دنیا منتشر شده است از کسانی که گوشت انسان را کباب کرده و خورده اند یا به دیگران خورانده اند بدون اینکه آنها اطلاع داشته باشند و از آن غذای لذیذ لذت هم برده اند. گوشت آدمی هم اگر اطلاع نداشته باشید و آن را چرخ کرده و کباب کرده یا به صورت خورشتی بدهند بخورید و ندانید که گوشت انسان است از آن لذت می برید.
اصلا اگر گوشت موجود زنده را بتوان خورد چرا مثل زردهای چشم بادامی، همه حیوانات را نتوان خورد؟ و چرا انسان را نتوان؟ من چندسالی است خود را از لذت گوشتحواری محروم کرده ام. می گویم «لذت گوشتخواری» زیرا هنوز عطر کباب و بوی خوش آن ذائقه را تحریک می کند. در واقع از گوشت متنفر نیستم اما با اراده خود تناول نمیکنم زیرا اگر ملاک ما عطر و گواری بودن طعام باشد بدون شک بوی کبابی که از گوشت تن ادمی ساخته می شود نیز همان بو و طعم را دارد اما چرا انسان ها نوعا ان را تجویز نمی کنند؟
منطق من برای گوشتنخواری
حالا می خواهم وارد منطق اصلی خود شوم. دلیل من البته دلیل و منطق گیاهخواران و خامخواران نیست. گوشتنخواری و گیاه خواری دو مقوله اند و من از دسته اولم نه دوم. گیاهخواران، تخم مرغ وشیر را هم بر خود حرام می کنند. گوشت نخوردن من از سر گیاهخواری نیست بعضی ها بلافاصله به نقد گیاهخواری و بیان مضرات پرهیز از مصرف لبنیات و….می پردازند. برای آنها توضیح می دهم منطق من، منطق آنها نیست. منطق حقوقی است (اعم از حقوق بشر و حقوق حیوانات). گیاهخواران از خوردن لبنیات هم اجتناب می کنند. منطق من این است که گوشت هر موجود زنده ای که «عاطفه دارد» و « و رنج می برد» را نمی خورم. از خوردن هر چیزی که مستلزم سلب حیات چنین موجود زنده ای باشد پرهیز می کنم و خوردن لبنیات و تخم مرغ مستلزم سلب حیات موجودات زنده نیست.
بنابراین تخم مرغ و لبنیات و فراورده های پر و پشم انها را که مستلزم سلب حیات انها نباشد مباح می دانم. ممکن است گفته شود این نوعی استثمار است اما ضمن اینکه دغدغه من موجود زنده بودن و عاطفه داشتن و رنج بردن است حتی در مسئله استثمار هم این توجیه وجود دارد که انسان ها در ازای حقوقی که دریافت می کنند کاری و خدمتی ارائه می دهند و حیوانات هم در ازای تغذیه و نگهداری و پرورش شان خدماتی ارائه می دهند و استفاده از تخم مرغ و سیر انها هیچ اسیبی به حیات شان وارد نمی کند.
برخی انگیزه های گیاهخواری خودخواهانه است. خودخواهانه نه به معنی منفی بلکه به معنی اینکه هدف از ان دوری از رنج کشیدن حیوان(هدف اخلاقی) و یا حمایت از محیط زیست و کاهش گازهای گلخانه ای(هدف دیگرخواهانه و محیط زیسنی) نیست هدف فقط سلامتی و نفع شخصی است.
نکته شگفت و جالب برای من در مطالعه کتابچه سینگر این بود که در طول ۱۶ سالی که از خوردن گوشت حیوانات پرهیز می کنم همواره برای دیگران توضیح داده ام که این انتخاب به دلیل گیاهخواری نیست به دلیل اخلاقی و بخاطر بیزاری از رنج کشیدن حیوان و عاطفه داشتن حیوان است. این بحث هم تازگی نداشته چنانکه کانت میگوید حیوانات چون فاقد قدرت تعقلند، فاقد منزلت اخلاقیاند و جرمی بنتام در رد آن می گوید مسئله این نیست که حیوانات قدرت تعقل دارند یا ندارند! مسئله این است که آیا آنها رنج میکشند یا نه؟(چرا گیاهخواری، ص۲۰) و دیدم سینگر دقیقا به یکی از آنها که رنج کشیدن است استدلال کرده است. خود سینگر نویسنده کتاب در مقدمهای که سال ۲۰۲۰ در کتابش نوشته و اشاره میکند که ۴۷ سال پیش نوشتن علیه خوردن حیوانات را شروع کرده آورده است «اگر رک بگویم من مدافع حقوق حیوانات نیستم زیرا دیدگاههایم بر پایه نسبت دادن حقوق به حیوانات بنا نشده به جای آن استدلال میکنم که ما نباید از اقداماتی همچون خوردن حیوانات که منجر به رنج قابل اجتناب میشود حمایت کنیم. با تمام این تفاصیل کتاب مرا آغازگر جنبش مدرن حقوق حیوانات دانستهاند (ص۲۶). او سپس به مسئله تولید گازهای گلخانهای در صنایع دامداری و تغییرات آب و هوایی و همچنین الگوی تغذیه سلامتی در این زمینه اشاره می کند. و یا اینکه آنفولانزای خوکی سال ۲۰۰۹ و یا کرونا چطور است طریق حیوانات به انسان منتقل شده اما منطق اصلی او رنج کشیدن حیوانات است و توضیح میدهد که آن دسته از آبزیانی که عصب مرکزی و مغز ندارند و رنج نمیبرند را میخورد و میگوید خود را وگان منعطف میدانم(ص۲۸).
منطق معارض دینی و نقد آن
همواره در موضوع گوشت نخواری با دو بحث و انتقاد جدی مواجه می شوم: یکی بحث دینی و دیگری بحث فلسفی. گروه اول می گویند از نظر دینی خوردن گوشت جایز است که خداوند در قرآن به آن امر کرده و غیره. پاسخ من این است که قرآن خوردن طیبات را به طور کلی حلال کرده است و حداکثر بعضی از حیوانات را یکی از مصادیق طیبات قرار داده و تجویز کرده است. تجویز کردن به معنای واجب کردن نیست. حلال کردن به معنای این که باید آن را بخوری و نخوردنش گناه باشد نیست. نخوردن آن ارتکاب گناه یا فعل حرام نیست. از نظر مذهبی اینطور نیست که اگر حیوانات را بخوریم مرتکب گناه شدهایم چنانکه در خود قرآن درباره برخی اعمال میگوید «این کار گناهی ندارد ولی اگر انجام ندهید بهتر است» (مثل آیه ۶۰ سوره نور).
در حالی که در بعضی از جوامع امروز مانند چین و فیلیپین و کره و ژاپن جمعیت بزرگی هستند که در حال حاضر هر موجود زنده ای را میکشند و میخورند، اگر قرن ها پیش، قرآن خوردن فقط بعضی حیوانات را حلال کرده اما نخوردن آن را حرام و ممنوع نکرده است. من هم حکم شرعی نمی دهم، نسخه برای دیگران نمی پیچم و کسی را هم دعوت نمی کنم. دیگران اگر خواستند و مجاب شدند و پذیرفتند می توانند این رویه را داشته باشند .تنها می گویم خداوند این همه طیبات را حلال کرده و اگر گوشت بعضی حیوانات مثل پرندگان و گوسفند را حلال کرده به خاطر این است که انسان های گوشتخوار که انسان را هم می خوردند اگر آن را تجویز نمی کرد همدیگر را می خوردند.
آیاتی که درباره شعور حیوانات است این تفکر را به هندوییسم خیلی نزدیک میکند که برای هر جنبنده ای حرمت قائلند و آنها را نمی کشند و نمی خورند «وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ» (آیه 38 سوره انعام) و هر جنبندهای در زمین و هر پرندهای در هوا که به دو بال پرواز میکند همگی طایفههایی مانند شما (نوع بشر) هستند. ما در کتاب (آفرینش، بیان) هیچ چیز را فرو گذار نکردیم، آن گاه همه به سوی پروردگار خود محشور میشوند.
اما در قرآن در مورد انگشت شماری از حیوانات جواز داده است و میتوان گفت که آنها هم به سبب اضطرار است مثل حکم برده داری که آن را از باب اضطرار تایید کرده و در جهت براندازی آن رفته است چون مردم همه چیز می خوردند و این ایه در جایی نازل شده که سوسمار هم خوراک شان بود و اگر همه این ها را ممنوع می کرد مردم همدیگر را می خوردند.
در فرسته ای ازسوی یکی از خوانندگان مقاله پیشین من به روایاتی درباره گوشخواری استناد شده بود. در پاسخ نوشتم:
اولا زمانه فرق می کند و ما تابع دانش روز هستیم.
دوم اینکه این موضوعات جزو امور عبادی و شرعی نیستند که شارع تعیین تکلیف کند.
سوم اینکه اگر برای کسی مهم این باشد که ائمه در این زمینه چه می گویند صرفنظر از اینکه آنها هم انتظار ندارند دیگران در تمام امور، عقل و دانش را تعطیل کرده و تابع روایاتی باشند که صحت و سقم آنها معلوم نیست اساسا شارع آن چه که حرام است مشخص می کند و آنچه حلال است تجویز شده است نه واجب. خوردن گوشت هم تجویز شده اگر کسی بخورد عمل حرام انجام نداده، معنایش این نیست که باید گوشت بخورید.
چهارم اینکه این موضوعات نه تقلیدی هستند و نه موضوعات شرعی که منتظر نظر شارع باشیم. اگر هم ائمه نظری داده باشند نظر شخصی شان است به همین دلیل است که از یک طرف رویات زیادی داریم دال بر نهی از گوشت خواری مانند:
روایتی از امام علی(ع) که می گوید امام کمتر از گوشت استفاده می کرد و می گفت: «شکمهایتان را گورستان حیوانات قرار ندهید»
از امام رضا(ع) هم نقل شده: «مصرف فراوان گوشت حیوانات وحشی و گاو موجب تغییر عقل و سرگشتگی فهم و کُندذهنی و فراموشی زیاد میشود»
گوشت خوک که در قرآن صراحتا حرام شده ولی در روایاتی درباره گوشت گاو هم آمده است: پیامبر اسلام می گوید:
عَلَیکُم بِأَلبانِ البَقَرِ و سُمنانها و إیّاکُم و لُحومَها فَإِنَّ ألبانها و سُمنانها دَواءٌ و شِفاءٌ و لُحومُها داءٌ؛ بر شما باد شیر و روغن گاو، اما از گوشت آن، حذر کنید، چراکه شیر و روغنش دارو و درمان، و گوشتش بیمارى است.
از امام على(ع) نیز روایت شده: لُحومُ البَقَرِ داءٌ و ألبانها دَواءٌ و أسمانها شِفاءٌ
گوشتِ گاو، درد و بیمارى، شیرش دارو، و روغنش درمان است.
روایات زیادی هم در نهی از خوردن ماهی وارد شده است. مانند اینکه پیامبر خدا(ص) فرمود: «أکلُ السَّمَکِ، یَذهَبُ بِالجَسَدِ» خوردنِ ماهى، بدن را از میان مىبرد. و از امام على(ع) نیز روایت شده: «السَّمَکُ الطَّرِیُّ یُذیبُ اللَّحمَ» ماهى تازه، گوشت را ذوب مىکند.
گرچه این روایات بطور کلی نهی کرده ولی به قرینه روایات دیگر شاید منظور از از ان مداومت یا زیاده روی است مانند«لاتُدمِنوا أکلَ السَّمَکِ فَإِنَّهُ یُذیبُ الجَسَدَ». در خوردن ماهى، مداومت نکنید، که تن را ذوب مىکند.
در مقابل، روایات زیادی هم درباره توصیه به خوردن گوشت وارد شده. تعارض این روایات نشان می دهد که به هیچکدام نباید تمسک کرد و باید به تجربه و دانش امروز مراجعه کرد. حال اگر هم نخواهیم این روایات را نادیده بگیریم و به نوعی میان آنها جمع کنیم حداکثر آنچه که میشود استنباط کرد این است که در مصرف گوشت نباید زیاده روی شود.
کسانی که صدها سال پیش زندگی می کردند که دامنه مواد غذایی نسبت به امروز بسیار محدود بوده با اینحال توصیه به پرهیز از افراط در خوردن گوشت می کردند برای امروز ما – به ویژه که گوشت پاک هم اختراع شده است- این معنا را دارد که با وجود هزاران ماده غذایی با ارزش غذایی بالا که قابلیت جایگزینی دارند حذف آن هم بلااشکال است.
قربانی در قرآن
در ایه 3 سوره مائده می گوید: حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ. «بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت خوك و آنچه به نام غير خدا كشته شده باشد و خفه شده و به چوب مرده و از بلندى افتاده و به ضرب شاخ مرده و آنچه درنده از آن خورده باشد مگر آنچه را [كه زنده يافته و] سر ببريد و آنچه براى بتان سربريده شده». در این آیه سربریدن حیوان را با دو کلمه ذکی و ذبح بیان کرده است.
کلمه ذبح 9 بار در قران امده است. در آیه: وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ(صافات 107) و او را در ازاى قربانى بزرگى باز رهانيديم، نیز برای قربانی کردن کلمه ذبح را به کار برده است. این آیه نیز دستوری برای ذبح ندارد. در سه ایه مشابه سوره قصص آیه4 و سوره بقره آیه 49و سوره ابراهیم ایه 6 هم کلمه ذبح درمورد سربریدن پسران به دست فرعون امده است. در ایه إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ (صافات 102) که ابراهیم به فرزندش اسماعیل می گوید: اى پسرم من در خواب دیدم كه تو را سر مى برم. برای قربانی کردن اسماعیل که انجام نشد، کلمه ذبح امده. در ایات 37 و 71 سوره بقره نیز که موسی فرمان قربانی کردن و بریدن سر گاو را می دهد. در ایه 21 نمل درباره تهدید سلیمان به بریدن سر هدهد امده است.
درآیه «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ» نیز کلمه وانحر، برای قربانی کردن امده و برخى مفسّران گفتهاند: مقصود، قربانى در منا است. اما در ایاتی که مستند اصلی قربانی کردن در حج است و هرساله هزاران گوسفند و گوساله قربانی می شود نه کلمه ذکی است نه ذبح و نه نحر. تعبیر قران در همه ایات «هَدی» است.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لَا الْهَدْيَ وَ لَا الْقَلائِدَ (مائده آیه2) اى كسانى كه ايمان آورده ايد حرمت شعاير خدا و ماه حرام و قربانى بى نشان و قرباني هاى گردبنددار و راهيان بيت الحرام را كه فضل و خشنودى پروردگار خود را مىطلبند نگه داريد.
وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَلَا تَحْلِقُوا رُءُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ(بقره آیه196) و براى خدا حج و عمره را به پايان رسانيد و اگر به دلیلی بازداشته شديد آنچه از قربانى ميسر است قربانى كنيد و تا قربانى به قربانگاه نرسيده سر خود را متراشيد و هر كس از شما بيمار باشد يا در سر ناراحتى داشته باشد به كفاره آن روزه اى بدارد يا صدقه اى دهد يا قرباني كند و چون ايمنى يافتيد پس هر كس از عمره به حج پرداخت [بايد] آنچه از قربانى ميسر است قربانى كند.
در این آیه نیز سه بار که کلمه قربانی و قربانگاه آمده با کلمه «هَدی» آمده است. در آیه دیگری می گوید:
جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْيَ وَ الْقَلائِدَ (مائده آیه97).خداوند، كعبه و همچنين ماه حرام، و قربانيهاى بىنشان، و قربانيهاى نشاندار را وسيلهاى براى استوارى و سامان بخشيدن به كار مردم قرار داده است.
در این آیات و نیزآیه 48 سوره فتح، قربانی را با کلمه هَدی و گاهی هم به دنبال هدی، کلمه قلائد را آورده و مراد از قلائد قرباني هايى است كه به گردن آنها چيزى مى بستند تا معلوم شود قربانى است و كسى متعرض آنها نشود. در اصل قربانى حج «هدى» است به همین دلیل غير آن را اضحيه گويند. در چند آیه الْهُدَى(به ضم هاء) به معنی هدایت امده و در این آیات الْهَدْيُ ( به فتح هاء)آمده به معنی هدیه. دوبار هم امده است اگر نتوانست هدیه کند(به تعبیر رایج نتوانست قربانی کند) هر مقدار از ان را که توانست قربانی کند. با توجه به اینکه گفته می شود قربانی یک حیوان است که سربریده می شود چطور ممکن است مقداری از حیوان قربانی شود؟ این کار که تجزیه پذیر نیست. حیوان یا قربانی می شود یا نمی شود. اینکه هر مقدار از ان میسر است چه معنایی می دهد؟ مفسران می گویند این قسمت از ایه، حد وجوب را که سهل و میسر بودن است بیان می کند یعنی هرکدام از شتر یا گاو و یا گوسفند را که بتوانید. ولی اینکه با وجود کلمات دیگر در قران برای کشتن حیوان، در اینجا تعمدا و مکررا از کلمه هدیه استفاده کرده است که نشان می دهد انچه موضوعیت دارد تهدیه است نه سربریدن حیوان.
با وجود اینکه خود قران فلسفه قربانی کردن را تقوا ورزیدن می داند: لَنْ يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْكُمْ(آیه 37 سوره حج) برای اصرار به سربریدن حیوان اسرار می تراشند و به وفور گفته می شود «کشتن حیوان نمادی از کشتن حیوان نفس است». اینهم برخاسته از همان تفکر ریشه داری است که حیوان پست است و نفس را به حیوان تشبیه می کنند چون به قول کانت حیوان عقل ندارد پس منزلت و حقوق هم ندارد و در این نگاه، حق حیات یا مصون ماندن از درد و رنج برایش بی معنی است.
یا چنانکه گویی خداوند نیاز به خون دارد( تفکری که در سنت قربانی دوران جاهلیت جوامع چندخدایی وجود داشت) می گویند «اصل، کشتن قربانی است».
اگر قربانی کردن خصوصیت تعیینی داشت دیگر لازم نبود کلمه هدیه به کار رود به همین دلیل است که تخییر راه پیدا کرده و چون هدیه است در همان آیه تصریح شده اگر به هر دلیلی از قربانی کردن بازداشته شدید به اندازه میسور هدیه کنید و «فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ» و هر کس به قربانی تمکّن نیافت(برای مثال قربانی یا پول آن را نیافت) سه روز در ایام حجّ روزه بدارد و هفت روز هنگام مراجعت. «فَمَنْ لَمْ يَجِدْ» جمله ای کلی است ولی معنای ان را به یافتن قربانی یا تمکن مالی، محصور کرده اند در حالی که کلیت کلام می تواند شامل یافتن های دیگری هم بشود. بنابر تهدیه و تخییر، آیات ذکر شده منعی برای تبدیل قربانی به کار دیگری مانند کمک مالی به فقیران به همان میزان ندارند چنانکه خود قران درباره مصرف گوشت قربانی، پس از انکه می گوید خود حاجیان هم از ان بخورند می افزاید «وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ»(آیه 28 سوره حج) و فقیران بیچاره را نیز از قربانی ها طعام دهید. صیغه امر نیز دلالت بر وجوب این کار دارد. گویی در ان زمان قربانی در حج یکی از راه های کمک غذایی به نیازمندان بوده به ویژه که ان زمان هنوز پول، نقشی به وسعت امروز نداشت و کمک های جنسی بیشتر رایج بود.
فقهای شیعه (مانند ایت الله سیستانی) می گویند: در تقسیم گوشت قربانی، آن که لازم است بنابر احتیاط صدقه دادن یک سوم قربانی به فقیران است وحنابله و شافعیه، تقسیم گوشت قربانی واجب را فقط در میان مستمندان حرم واجب میشناسند.
قربانی کردن در جوامع ابتدایی و چندخدایی
سنت قربانی کردن، سنت عمیق، ریشهدار و پیچیدهای است که از ادیان ابتدایی و چند خدایی قبائل در هزارههای پیش تا ادیان توحیدی و حتی دنیای مدرن امروز وجود داشته و همواره برای جلب نظر خدایان یا تغییر تقدیر محتوم انجام میشده است با این تفاوت که در ادیان ابتدایی هم حیوان و هم انسان قربانی میشد اما ادیان توحیدی از زمان حضرت ابراهیم به بعد قربانی کردن انسان را ممنوع کرده و فقط حیوان را قربانی میکردند. هرچند در بعضی از قبایل اروپایی تا بعد از میلاد مسیح هم این قربانی کردن انسان رواج داشت اما هدف و فلسفه آن تا امروز تغییر چندانی نکرده است.
در آیین مسیحیت همانطور که در فیلم «تنها پسر او»( His Only Son ) از تورات روایت شده است اگر حضرت ابراهیم آماده شد اما خداوند پیام داد که آنها از آزمون سربلند بیرون آمدند و نیازی به قربانی کردن نیست و در پایان فیلم ۲۰۰۰ سال بعد از زمان روایت، میگوید: خداوند عیسی پسر خود را قربانی کرد. به عبارتی فلسفه به صلیب کشیده شدن عیسی همان فلسفه قربانی کردن است.
ماجرای ابراهیم و اسماعیل را برخی اینگونه تصور می کنند که واقعا ابراهیم می خواست سر اسماعیل را ببرد. برخی مخالفین و منتقدان ادیان هم از همین پندار استفاده خود را می کنند اما در بالا گفتم اگر ذبح گوسفند در زمان ابراهیم( 4هزارسال پیش) تجویز نمی شد آدم ها همدیگر را می خوردند. در ممالک اسکاندیناوی شامل نروژ، دانمارک، سوئد و فنلاند مردمانی که وایکینگ بودند به خدایان متعددی باور داشتند که جریانهای طبیعی و دائمی کیهان را کنترل میکنند، خدای باد، خدای باران، خدای صاعقه، خدای عشق، خدای زنا و زایش، خدای ثور و «اودین» خدای خدایان، و… مسیحیان آنان را به جرم مشرک بودن می کشتند و آنها هم که جنگاوران تنومندی معروف به وایکینگ ها بودند جوامع مسیحیان را به جرم عقیده انحرافی درباره خدا و نفی خدایان و نیز برای غذا و غنیمت و بَرده گرفتن، مورد تاخت و تاز و کشتار قرار می دادند. انها معابدی داشتند که برای خدایان قربانی می کردند. معبد اوپسالا(یکی از شهرهای مرکزی سوئد است و در ۷۰ کیلومتری شمال استکهلم قرار دارد) یکی از معروف ترین انها بود.
« در آثار قرن یازدهمی آدام برمن به نام «مناسبتهای همابورگنسیس اسقفهای کلیسا» و در «هیمسکرینگلا» نوشته اسنوری استورلوسون در قرن سیزدهم از آن نام برده شدهاست. نظریههایی مبنی بر توصیفاتی از معبد و یافتههای کاوشهای باستانشناسی در منطقه، همراه با یافتههای اخیری از سازههای چوبی بسیار و خطوط چوبی که میتواند نشانگر فعالیتهایی مثل آیینهای قربانی کردن در این منطقه بوده، ارائه شدهاست».
قربانیان انسان های داوطلبی بودند که به شوق والهالا (بهشت) خون شان ریخته میشد، سرشان را می بریدند. این رسم تا ۳-۴ قرن پس از اسلام هم در این ممالک رواج داشت. مسئله قربانی کردن انسان سابقه درازی در فرهنگ ها دارد. در یونان باستان چنانکه در ایلیا نوشته هومر آمده … برای جلب حمایت خدایان دخترش را سر می برد.
منطق معارض فلسفی و دفاع اخلاقی- فلسفی
اما بحث وقتی کمی پیچیده تر می شود که دوستان من موضع دینی را به موضع فلسفی تغییر میدهند و میگویند اگر این طور باشد گیاهان را هم نباید خورد برای اینکه گیاهان هم دارای حیات هستند. می گویم دو ملاک من «عاطفه داشتن« و «رنج بردن» است به همین خاطر هنوز برایم محرز نشده که مثلاً ماهیان مانند موجودات زنده خونگرم عاطفه دارند و رنج می برند یا خیر؟ به همین دلیل اگر چه سالها از خوردن آن هم خودداری می کردم اما در صورت ناچاری تناول آن را تحمل می کنم. چند سالی هم که قاطعانه امتناع کردهام تحت تاثیر یک اتفاق تکان دهنده بود. وقتی که در عید نوروز مردم برای خرید ماهی صف کشیده بودند فروشنده که می خواست مشتریان را زودتر راه بیندازد ماهی ها را از آب می گرفت و فرصت نمی داد که آنها به طور طبیعی جان بدهند و با چکش ضربه ای به سر ماهی می زد که بلافاصله ماهی از حرکت باز می ایستاد بعد تحویل همکارش میداد که ماهی را پاک کند صحنه آنقدر مشمئزکننده و ناراحت کننده بود که اعتراض کردم و از آن پس موقع دیدن خوراک ماهی تداعی اش آزاردهنده می شد. اما در برابر این منطق، می گویند گیاهان هم عاطفه دارند ولی ما مثل آنچه در حیوانات دیگر مشاهده می کنیم در رفتار گیاهان نمی بینیم. به شواهدی استفاده می کنند که می گوید گیاهان درک می کند یا با موسیقی شاد می شوند
لازم به توضیح زیادی نیست که در مورد گیاهان هم منطق ما صدق میکند زیرا همانطور که معتقدیم خوردن هر چیزی که مستلزم سلب حیات و رنج موجود زنده است، روانیست، در مورد گیاهان هم معتقد به از بین بردن و سلب حیات آنها نیستیم. استفاده از میوه درختان مستلزم سلب حیات آنها نیست و اگر میوهها را از درخت نگیرید، میپوسند و بر زمین میریزند و فاسد میشوند و گرفتن میوه از درخت به دوام و بقای آن کمک میکند. بعضی گیاهان هم اگر استفاده نشوند می پوسند و از بین میروند. البته درمورد حیات گیاهان و حیوانات مغالطهای صورت میگیرد.
مسئله بسیار ظریف و مهمی که در اینجا به عنوان مغلطه رخ می دهد این است که مسئله شعور کیهانی و همه موجوادت را وارد بحث میکنند و اینکه از نظر فلسفی کل هستی ذی شعور است. اما شعور غیر از حیات است. با فرض اینکه از نظر فلسفی ان را بپذیریم شعور غیر از عاطفه داشتن و رنج بردن است. موجود باشعوری که عاطفه دارد و رنج می برد غیر از موجودی است که فقط شعور دارد بدون اینکه عاطفه و رنج داشته باشد. مسئله دیگر اینکه موضوع حیات، شعور، عاطفه و رنج برای موجودات زنده یک موضوع حقوقی، روان شناختی است اما بحث تاثیر متقابل یک بحث فیزیکی است. فیزیک از تاثیر متقابل می گوید و به قول مارکس اگر شما چمدان را حرکت دهید در کهکشان هم تاثیر می گذارد. ﻭﻟﻔﮕﺎﻧﮓ ﭘﺎﻭﻟﯽ یکی از برندگان نوبل فیزیک بخاطر نظریه ای جایزه گرفت که می گوید حتی ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ در سر ﻣﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ، در جریان هستی تاثیر می گذارد.
این ها را در فیزیک مورد بحث قرار می دهند. تاثیر انرژی مثبت ومنفی بر آرایش مولکول های آب و رفتار گیاهان از این نوع است. حرکت الکترونها و پروتونها یک حرکت و جنبش دائمی است تاثیرات فوق العاده ای در هستی می گذارد بسیاری از مواد رادیواکتیو و آنچه که زندگی بشر را متحول کرده از آن گرفته می شود.
یک سیم برق را که نگاه می کنید در رشته سیم برق شما حرکت الکترون ها را مشاهده نمی کنید اما با زدن یک دکمه خروجی آن می شود نورپردازی ها و نور باران ها و رقص نورهای رنگارنگ که پدیده های شگفت آوری را ایجاد می کند. این نوع تاثیرات ملموس و فیزیکی به وسیله نیروهایی که دیده نمی شوند و فیزیکی نیستند موضوع علم فیزیک است.
این غیر از اصل بنیادین اخلاقی مانند عدالت و اجتناب از زورگویی و ظلم حتی نسبت به حیوانات( یعنی همه گروههای حیوانی ناطق وغیر ناطق) است. در این زمینه در توصیه های اخلاقی فراوانی از پیشوایان دینی وارد شده است که خودش به اندازه یک کتاب خواهد شد و در نوشته دیگری خواهم گفت.
چنانکه سینگر هم اشاره میکند ممکن است برخی موضوع رهایی حیوانات را بیشتر شبیه تقلید مضحک از جنبشهای آزادیخواهانه بدانند و فکر کنند وقتی از برابری خواهی سیاهان و زنان حمایت میکنیم به دلیل این است که آنان با سفیدپوستان و مردان در هوش و توانایی برابرند در حالی که انسانها و غیر انسانها چنین نیستند و طبعا نمیتواند مصداق بیعدالتی باشد.
معیار ما برابری و وابستگی آن به بهره هوشی نیست. برابری اخلاقی امری مجزا از برابری واقعی است. در غیر این صورت برابری خواهی ما انسانها هم با مشکلات جدی مواجه میشود چون همه انسانها از لحاظ توانایی جسمی و ذهنی برابر نیستند. من هم میخواهم به نظر سینگر اضافه کنم که اگر حیوانات زبان ندارند و یا زبان دارند چون خودشان با هم رابطه برقرار کرده و صحبت می کنند ولی ما زبان شان را نمیفهمیم، اما بعضی از حیوانات در بعضی از ویژگیها یا حواس، برتری بسیار چشمگیری نسبت به انسان یا دیگر حیوانات دارند.
ما در فقه وقتی که از احکام ومقررات صحبت میکنیم از اینکه شرط تکلیف، داشتن عقل و اختیار است صحبت میکنیم. وقتی وارد حوزه اخلاق میشویم همه علمای اخلاق انسانی را که دارای عقل و اختیار است در قلمرو اخلاق راه میدهند و میگویند کسی که فاقد آنهاست مکلف نیست و خارج از قلمرو قضاوت و ارزیابی اخلاقی قرار میگیرد. و با همین دیدگاه است که حیوانات هم خارج از قلمرو اخلاق قرار میگیرند یعنی این مغالطه روی می دهد که رفتار ما نسبت به آنها از حیطه عدالت و اخلاق خارج میشود. در حالی که میدانیم کودکان و بیماران و مجانین از عقل و اختیار بیبهرهاند اما تحمیل درد و رنج به آنها نه تنها غیر اخلاقی است بلکه همه ما آن را شنیعتر از تحمیل درد و رنج به انسانهای عاقل و صاحب اختیار میدانیم.
وقتی در سطور بالاتر نوشتم «ما در مرحله جدید تکامل اخلاقی بشر نیازمند عدالت حیوانی هستیم که گامی بلندتر از عدالت انسانی است حتی شاید بتوان گفت بدون عدالت حیوانی، نمیتوان به عدالت انسانی هم رسید» مطمئن بودم برخی خوانندگان، بیدرنگ خواهند گفت شما چقدررمانتیک و رؤیایی هستید و در حالی که حقوق انسانها پایمال میشود دنبال حقوق حیوانات هستید اما توجه ندارند اولویت دفاع از حقوق انسانها هیچ منافاتی با دفاع از حقوق حیوانات ندارد. دفاع از حقوق حیوانات هیچ وقت و سرمایه ای از ما نمی گیرد و تنها خویشتنداری در کشتن و آزار حیوان را می طلبد. اولویت گذاریها برای بی اعتنایی به بخش دیگری از بی عدالتیها در هستی، انسان را به یاد سخن «مارتین نیمولر» می اندازد که به برتولت برشت نسبت داده اند. می گوید: در آغاز نازي ها سراغ کمونیست ها را گرفتند تا با خود ببرند و سر به نیست کنند من سکوت کردم چون کمونیست نبودم. بعد در نخ اتحادیه های کارگری رفتند اما من چون در شمار آنان نبودم سکوت کردم. يهودی ها را که هدف گرفتند بازهم واکنشی نشان ندادم چون يهودی نبودم. تا اینکه آمدند سراغ خودم.
کانال گفتارهای باقی https://t.me/emadbaghi
وبسایت www.emadbaghi.com
اینستاگرام https://instagram.com/emadeddinbaghi
فیس بوک https://facebook.com/Emadbaqi