در طليعه سخن، رواست كه دوازدهمين سالگشت مجله زنان را شادباش بگويم. در دياري كه عمر مطبوعات آن را چندان كوتاه مي كنند كه انسان همواره ياد پروانه هاي زيبا و عمر كوتاه شان مي افتد، پايداري دوازده ساله شما سزاوار خجستگي است و اميد كه همچنان پاينده باشيد. بدين مناسبت چنانكه خواسته بوديد سطوري را قلمي مي كنم كه شايد پراكنده نويسي و به قول طلاب «مباحث شتي» بنظر آيد و گاهي داخل موضوع (يعني گفتاري پيرامون مجله باشد) و گاهي خارج از آن اما به هر صورت موضوع آن «زنان» است و غرض تكريم آن.از آنجا كه مجله زنان با دفاع از حقوق زنان آغاز كرد و در آغاز جلوه فمينيستي نداشت اما به مرور و امروز آشكارا خود را در جرگه جنبش فمينيستي مي داند و بر آن شدم با نكته اي در همين زمينه فتح باب كنم. بديهي است كه اين نوشتار را نه يك پژوهش و يك مقاله كه يك يا چند نكته اي همچون ثبت در دفتر يادبود بايد پنداشت.
گرچه فمينيست ها غالباً دأب و داعيه برابري با مردان را دارند و گاه فراتر از اين برابري هم داد سخن داده اند امّا به نظر مي آيد كه در پاره اي از آنان چنين داعيه هايي از نوع آن «الاكبرهايي» است كه «الاصغر» در آن مستتر است(1) يعني در پشت اين نمايش جبروت، نوعي احساس استخفاف نهفته است. مفروضات خودكم بينانه اي در جوف آن وجود دارد كه ظاهراً رفتارشان واكنشي به آن مفروضات است. به همين جهت گويا كه زن بودن خويش را نوعي نقصان مي پندارند لذا اگر از «هنر زن بودن» سخن گفتي آنرا تئوريزه كردن و يا رمانتيك سازي فرومايه پنداشتن يا نگاهداشتن زنان قلمداد مي كنند حال اينكه زن بودن يك واقعيت است و هنر زن بودن به معني حقير بودن نيست بلكه به معني هنر انسان بودن است، انساني از نوع زن؛ زيرا تفاوت هاي فيزيكي و رواني زن و مرد حقيقت دارد و ساختگي و يا مولود تبعيض گذاري نيست، به عقيده من نبايد به بهانه فمينيسم، هنر زن بودن را از دست داد، زن به مثابه مادر و به مثابه مربي و بسياري صفات عالي ديگر.
از برخي موضعگيري ها و نوشته ها چنين استنباط مي شود كه وضع جنسيتي و حقوقي را يكي دانسته اند و يا اينكه گويي حقوق انسان ها تابع جنسيت آنهاست. اين دو مقوله را بايد تفكيك كرد. با وجود آنكه اين تفكيك خيلي واضح به نظر مي آيد امّا اشتباه ما هميشه در امور غامض نيست. ما بسياري از اوقات در امور بديهي و واضح خطا مي كنيم. تفاوت جنسيتي دليل و مبناي تفاوت حقوقي نيست. حقوق انسان ها مستقل از جنسيت، ايدئولوژي و پايگاه طبقاتي آنها بوده و يكسان است. در گذشته اگر از تفاوت هاي فيزيكي زن و مرد، نابرابر حقوقي را استخراج مي كردند امروز نبايد به عنوان برابري حقوقي، تفاوت هاي ديگر را ناديده پنداشت. هنر زن بودن، هنر مرد بودن، نفي مرد سالاري و يا نفي زن سالاري مغايرتي با آنچه گفته شد ندارد.
درنگي نيست كه بدون زن زندگي قابل تحمل نيست. زنان تعادل بخش و آرامش بخش زندگي اند امّا نبايد در دام مطلق گويي درباره زنان يا مردان فرو افتاد. مردان و زنان بسياري را هم مي بينيم كه آرامش و تعادل خويش، خانواده و جامعه شان را بر هم مي ريزند. به همين دليل بايد به جاي «ايسم» سازي درباره زنان يا مردان، محور سخن وتلاش را بر دفاع از حقوق آنان و برابري حقوقي شان نهاد نه بر ايسم ها. من از فمينيسم نه به مثابه يك ايدئولوژي بلكه به عنوان يك جنبش برابري خواه دفاع مي كنم. در ايران، برخي به دليل عدم آشنايي كافي با ادبيات علمي فمينيستي، تلقي نادرستي از آن يافته و در محافل مطرح مي سازند و خواسته يا ناخواسته نوعي زن سالاري را در برابر مردسالاري تبليغ مي كنند در حاليكه فمينيسم به عنوان حضور يافتن بخش مهم يا نيمي از پيكره جامعه انساني در فرضيات، فرهنگ، علوم انساني و مديريت و. . . به معني نگاه كاملتر به زندگي و جامعه است.
واقعيت اين است كه فمينيسم در غرب روييده و پيامد مسئله هايي است كه در آن جامعه وجود داشته مسئله سرمايه داري، استثمار زن، عدم استقلال مالي زن، انحلال هويت زن در هويت شوهر پس از ازدواج و دهها قضيه ديگر. بسياري از اين مسايل در جوامع شرقي مانند ايران وجود نداشته اند نه اينكه مسئله اي نداشتند بلكه مسئله آنها از نوع ديگري بوده است از قبيل اينكه ديه مرد كامل و ديه زن نصف ديه مرد است، شهادت دو زن در برخي موارد برابر شهادت يك مرد است، همچنين دو برابر بودن سهم الارث پسران نسبت به دختران كه در همه اين احكام، ارزش زن و حقوق آن نصف مرد است. مشكل جواز تعدد زوجات براي مردان و يا دادن حق طلاق به مردان و عدم حق طلاق براي زنان، ممنوعيت سقط جنين، مجازات سنگسار براي زنان (و مردان) و پرده نشيني و. . .
نكته در خور التفات اين است كه در گذشته زنان هيچيك از اين احكام را به زيان خويش نمي دانستند و بخاطر اعتقادات ديني خويش اين احكام را با طوع و رغبت پذيرا بوده اند، در جامعه اي كه به اين هنجارها خو گرفته و زيست مردمان، ديني است اساساً مسئله اي به نام نقض حقوق زنان در امور پيش گفته بلاموضوع است به همين دليل در غرب نيز از قرن هجدهم به بعد كه نوعي دگرديسي در هنجارهاي عام و رسوبي شده آغاز گرديد پديده اي به نام جنبش زنان براي كسب حقوق مدني مشاهده مي شود. در ايران نيز طي دهه هاي اخير كه تند بادهاي فرهنگي غرب و ورود ارزش هاي تازه به جامعه آغاز شده است احكام سابق الذكر به عنوان «مسئله» مورد توجه قرار گرفته اند و مناظرات و مشاجرات فقهي و فتاواي تازه اي در اين ابواب جوانه زده اند، مسئله حجاب نيز در غرب وجود نداشت و بي حجابي يك نُرم (هنجار) تاريخي بوده است و در ايران نيز گرچه حجاب و پرده نشيني نُرم فرهنگي آن بود امّا يك مسئله نبود تا زماني كه رضاخان موضوع كشف حجاب را مطرح كرد و از آن پس آنرا در رديف يكي از چالش هاي سياسي قرار داد و همواره مسئله حجاب و بي حجابي به نمادي در كشمكش جناح هاي سياسي صاحب قدرت و فاقد قدرت تبديل شده است و برخي آنرا در فهرست مربوط به نقض حقوق زنان آورده اند اين در حالي است كه اين قبيل موضوعات في نفسه نمي توانند نقض حقوق زنان به شمار آيند زيرا زنان محجبه اي كه با اختيار و رضايت آنرا برگزيده باشند از حق چنين انتخابي برخوردار بوده اند آنچه مي تواند مصداق نقض حقوق زنان باشد حجاب اجباري يا بي حجابي اجباري است. اگر زناني معتقد به حجاب باشند و از هر نوع مطلوب حجاب استفاده كنند حتي اگر اكثريت زنان يك جامعه باشند، نمي توان آنرا نقض حقوق زنان شمرد.
با اين مقدمات، مجله اي درباره زنان را مي توان از دو نگاه نگريست و منتشر ساخت يا مورد توجه قرار داد. يكي از ديدگاه فمينيستي و ديگر از ديدگاه تخصصي شدن امور. با توجه به هر چه تخصصي تر و جزيي تر شدن همه رشته هاي علوم و مسايل و موضوعات آنها گمان مي كنم پرداختن به موضوع زنان و يا يك مجله اختصاصي با همين محتواي زنان به عنوان نگاهي تخصصي بر نگرش فمينيستي (به عنوان يك ايدئولوژي) ترجيح داشته باشد. مجله زنان از آغاز به صورت يك مطبوعه روشنفكري و نخبه گرا پاي به عرصه نهاد و كم و بيش همين رويكرد را حفظ كرد. در عين حال بايد توجه داشت كه اغلب زنان ايران به نوعي از زن بودن و فرهنگ خود خو گرفته اند كه با آموزه هاي شما بيگانه است. مجله زنان مسئله هايي را طرح مي كند كه براي آنها وجود ندارد.
زنان خانه دار شهري و زنان شهرهاي كوچك و روستاها اكثريتي را تشكيل مي دهند كه نمي توانند همزبان شما يا مخاطب شما باشند. شما در لايه هايي از نخبگان، روشنفكران و تحصيلكرده ها راه گشوده ايد كه خودشان بدون شما نيز همينگونه مي انديشند و در واقع داد و ستد دارند، شما را تغذيه مي كنند و تغذيه مي شوند. لذا از زاويه فمينيستي، كار شما تحصيل حاصل است و نشريه اي است كه اخبار و گزارشات تازه اي را به مخاطب هاي خاص مي دهد. هر چند كه بايد پذيرفت شعاع اثر و نفوذ نخبگان در جامعه وسيع است و به لايه هاي پايين تر هم سرريز مي كند. علاوه بر اين يك مجله مي تواند همزمان همه مخاطب ها را فرا بگيرد و يا به دشواري چنين امري ممكن خواهد شد. در عين حال مجله زنان تا كنون موضوعات مهمي را پيگري كرده كه شبيه يك پروژه تحقيقاتي بوده اند از قبيل سلسله گفتارهايي كه در سال 8731 پيرامون روشنفكري ديني و مسئله زنان چاپ شد و اخيراً هم اين پرسش كه آيا در ايران جنبش زنان و فيمنيسم وجود دارد يا نه؟
1.اين تعبير را از شريعتي وام گرفته و دستكاري كرده ام كه به كنايه خطاب به روحانيوني كه در پايان نوشته و نامه هايشان «الاحقر» امضأ مي كردند مي گفت در اين الاحقر يك الاكبر مستتر است.
*اين مقاله با حذف چند كلمه در مجله زنان شماره 100 مورخ تيرماه 1382 به چاپ رسيده استو در اينجا متن كامل آن مي آيد
xterra nissan
xterra nissan