مقاله زیر، متن نوشته شده سخنرانی در مراسم سالگرد آیت الله طالقانی در تالار امیرالمؤمنین مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی است که در تاریخ جمعه22شهریور1392 توسط تعدادی از انجمن های اسلامی دانشگاه تهران برگزار شده است. این متن پس از انتشار در مجله هفته نامه آسمان، شماره60 شنبه 30شهریور92ص 49-47، بسط یافته و به صورت کنونی درآمده است.
درباره روحانیت همواره با قضاوت های بسیار متنوع و متناقضی روبرو هستیم. در زمانی گفته می شود که روحانیت مرجع مردم و مردم مقلد یا تابع روحانیت هستند و در زمان دیگری گفته می شود مردم از روحانیت بیزار شده اند. اوایل انقلاب، زمانی که طالقانی را به خاک می سپردند جمعیت بر سر و سینه خود می کوفتند و بیل و کلنگی که با آن خاک بر مزار طالقانی ریخته بودند را می بوسیدند. این کنشی به غایت عاطفی و حتی شاید بتوان گفت غیرارادی بود. در همان زمان مردم از برخی روحانیون بیزاز بودند و حتی روحانیونی اعدام می شدند. در سال84 گفته می شد یکی از دلایل اینکه آقای هاشمی رفسنجانی رای نیاورد روحانی بودن اوست و در سال 92 در حالی که یکی از رهبران بلندپایه نظام در نشستی خصوصی گفته بود مردم دیگر به یک روحانی رای نمی دهند (و به همین دلیل نامزدهای غیر روحانی به میان آورده بودند) و یکی از اصلاح طلبان شاخص هم می گفت آقای روحانی رای نمی آورد چون روحانی است اما علیرغم اینکه دو گروه کاملا مخالف به نظر واحدی رسیده بودند در این انتخابات یک روحانی رای خیره کننده ای را کسب کرد و این بار نه عوام الناس که نخبگان و توده هم نظر شده بودند. این اتفاق نشان می دهد که مسئله را نباید سطحی نگریست . اولا باید میان روحانی و روحانیت تفاوت گذاشت، کاری که مردم انجام می دهند.
از ارزیابی یک روحانی حکم کلی درباره کل روحانیت نمی توان صادر کرد و از ارزیابی کلیت روحانیت هم نمی توان درباره تک تک روحانیون یک حکم صادر کرد. دو دیگر اینکه هر کس لباس روحانی پوشید لزوما روحانی نیست و سوم اینکه وضعیت روحانیت تابع متغیرهای گوناگونی است. یکی از مهم ترین آنها مفهوم”نقش” است. من با وجود همه مشکلاتی که این مفهوم دارد می خواهم از آن کمک بگیرم و چون بحث گسترده ای است چکیده ای از آن را ارائه می کنم. این مفهوم با وجود سادگی ظاهری و اولیه و اغواگر خود خیلی پیچیده است و در سه سطح جامعه شناختی، سطح شخصیتی و سطح میانِ فرد و دیگری، مورد مطالعه قرار می گیرد. “نقش” عامل پیوند یا دوری فرد با جامعه و با دیگر افراد است. این نظریه با الهام از هنر تئاتر شکل گرفته است.
نقش تاثیر فراوانی در زبان و در تربیت و تکوین شخصیت و پذیرش عقاید تازه یا انتقال عقاید و ارزش ها دارد(نک:توسلی،316-304). «نقش های مربوط به شوهر، زن و کودک در خانواده های مختلف نسبتا ثابت هستند. این متحدالشکل بودن از این واقعیت نشأت می گیرد که این نقش ها از چارچوب یک گروه خانوادگی خاص فراتر می روند. این جامعه است که نقش زن را به عنوان کدبانوی خانه home maker تعیین می کند و به شوهر،«سرپرست اقتصادی» provider head اعطا می کند. بنابراین نقش ها به عرف و عادت، ضوابط و ارزش های جامعه درکلیت خود بستگی دارند»( اسپنله ،38)
اعضای مختلف خانواده پیرامون رفتارهای مناسب در قبال یکدیگر یا رفتارهایی که از یکدیگر توقع و انتظار دارند به توافق می رسند. مفهوم توافق در بحث نقش، کلیدی است و نشانه دوسویه بودن نقش است نه تک عاملی بودن.
نقش ها جزمیت ندارند و انعطاف پذیرند. ایفای نقش پدر مستلزم رفتار واحدی در تمام جزییات نیست بلکه انواع و اشکال گوناگونی دارد اما در برخی موارد همگانی و ثابت است. همانطور که طبیعت اجتماعی جنبه های ثابت و جنبه های سیال دارد “نقش” هم چنین است. دل بستن به جنبه های ثابت موجب بروز قضاوت های غیر واقعی می شود مثلا اینکه گفته شود: “جوانان مومن و ملت ایمانی ما چنین و چنان اند” و با این طرز تلقی ها فکر می کنند فلانی رای می آورد اما ناگهان با نتیجه معکوس و متضاد با پندار خود مواجه می شوند. دل بستن به جنبه سیال جامعه هم منشاء خطاهای روشنفکری می شود و آنها را با نتایج متضاد با پندار خود روبرو می کند و دچار تحلیل های روزمره و آشفتگی می سازد. مانند اینکه فکر می کردند همیشه در قدرت هستند ولی درسال84 شکست خوردند.
“کل یعمل علی شاکلته” به جنبه ثابت نقش یا شخصت پایه اشاره دارد و کنش ها و اعمال مستوجب ثواب و عقاب به جنبه های سیال و متغیر اشاره دارند. انسان موجودی خلاق و پویا و دارای فورانی از خودجوشی هاست. هیچ نقش متحجر و کنسرو شده ای وجود ندارد. حتی در نقش تئاتری هم فرد در چارچوب همان نقش تعریف شده ممکن است منفعل یا فعال و خلاق یا کودن، جذاب یا غیر جذاب ظاهر شود. سنگوارگی نقش و فهم و عقیده به صورت قاعده وجود ندارد. نقش های رسمی و قلبی و خصوصی و عمومی لزوما همسان نیستند. نقش ها پویا و خلاق و تنوع پذیر اما دارای رویکردی روشن می باشند.
رابطه نقش و الگو: برخی جامعه شناسان مفاهیم نقش و هنجار و الگو را چنان نزدیک به هم مطرح کرده اند که گویی مفهوم واحدی هستند. در موضوع نقش البته فرمول واحد و ثابتی هم وجود ندارد. “کنش” و “نقش” فرد برآمده از ترکیبی از حضور نیروی جمعی و اجتماعی در درون شخص و نیز کنش خلاقانه فردی اوست. توازن این دو عامل فردی و جمعی یا میزان سنگینی وزن هرکدام از آنها است که سازنده شخصیت های متفاوت می باشد.
یکی از معانی نقش این است که نقش در معنای فردی خود عبارتست از کار و وظیفه ای که بر عهده شخص در میان مجموعه ای از نقش ها و انسان ها نهاده شده است و فرد به میزانی که وفادار به نقش خود باشد موفق است و طبق انتظاری که از او می رود عمل کرده است. نمونه های کلیشه ای، نقش هایی هستند که ما می سازیم. این نمونه های کلیشه ای که مشخصات افراد و گروهها را می سازد مثل پستچی و مغازه دار و استاد دانشگاه و روحانی و غیره گاه در رفتارهای بخصوصی تجلی دارند و گاه حتی به سطح امور ظاهری و بدنی هم کشیده می شود مثلا به لباس و سبک پوشش هم تعمیم می یابد و یک گروه یا طبقه اجتماعی با لباس مخصوصی که می پوشند مشخص می شوند مانند کشیش هاو روحانی ها، نظامی ها، پزشکان،تعمیرکاران، قضات، وکلا، پرستاران و دیگران. این لباس و پوشش خاص، انتظارات خاصی را از این افراد القا می کند. گاهی همین لباس با وجود صوری بودنش در نقش و جوهری نبودنش اما در نقش و در شخصیت فرد اثرات منفی یا مثبت بزرگی دارند. برای مثال لباس روحانی و خصلت هایی که ایجاد می کند. چند سال پیش در گفتگوی مفصلی که آقای بهنود با من انجام داد براساس یک تجربه شخصی و نگرانی درباره خودم نکته ای درباره لباس روحانیت گفتم و توضیح دادم که من فقط یکبار لباس روحانیت پوشیدم آنهم در جبهه بود و وقتی که از فاو برای نماز جمعه به شوشتر می آمدیم چون با لباس رزمنده ها بودم و نمی شناختند همدیگر را هل می دادند و در آب و گل می انداختند اما یکبار که با لباس آمدم راه را باز می کردند و احترام می گذاشتند در حالی که من عوض نشده بودم فقط لباسم عوض شده بود. احساس کردم وقتی انسان این لباس را می پوشد به ویژه با توجه به نوع رفتاری که دیگران با او دارند به انسان القا می شود که او متفاوت از دیگران است و در تکرار و درازای زمان برایش این انتظار شکل می گیرد که باید با او رفتاری متفاوت داشته باشند وگرنه بی احترامی است. این القای متفاوت بودن و توقعی که در انسان به وجود می آورد اگر انسان ضعیف باشد خصلت استکباری در او پرورش می یابد. من درباره خودم دچار خوف شدم و با آن وداع کردم. پس از سال ها از این ماجرا و آن گفتگو، اخیرا مکتوبی از شهید آیت الله صدر ثانی دیدم که عینا همین نکته را گفته بود(اسدی: به کوشش،96).
نقش یعنی اینکه هر کس همان کاری را که در وجدان عمومی از او انتظار می رود انجام دهد.معلم باید تعلیم دهد و اگر مواد مخدر توزیع کند برخلاف توقع نقشی است. روحانی باید اصلاحگر باشد نه اختلاف افکن. یک رهبر حزبی باید مدافع منافع حزب و تمام اعضای آن باشد و در برابر حزب مسئول است. یک رهبر باید فراتر از گروه ها و جناح ها و حتی مخالفان قرار گیرد و همه شهروندان موافق و مخالف او و نظام باید به یک اندازه به او دسترسی داشته و مورد حمایت باشند. امام علی درباره نقش یک رهبر ملی و اجتماعی سخنان گهرباری دارد: امام خطاب به رهبران ميگويد در برابر مردم بالهاي خود را متواضعانه فرو نشانيد،خفص جناح كنيد و با گشادهرويي با آنان روبرو شويد و به همه آنان به يك چشم و يكسان بنگريد. این عبارت او خیلی مهم است: و آسِ بینهم فی اللَّحظَهِ و النَّظرَهِ حتی لایطمع العُظَماءِ فی حیفک لهم و لاییاسَ الضعفاءِ من عدلک علیهم(نامه 27 فيض الاسلام، نامه خطاب به محمدبن ابی بکر هنگام اعزام به مصر) و در نامه دیگری به کارگزاران حکومتی می گوید: وآس بینهم فی اللحظه و النظره والاشارهِ و التحیهِ(نامه 46). اگر این جمله را 14 قرن پیش کسی در دنیای مسیحی یا در دنیای غرب گفته بود جهان را به تسخیر ارزش ها و فرهنگ خود درمی آوردندو بام تا شام آن را به جهانیان یادآوری می کردند.
نقش فردی و اجتماعی: نقش اجتماعی یعنی الگویی خاص از رفتارها و نگرش ها و هنجارها. نقش یعنی «الگوی رابطه میان من و تو»(158). مفهوم نقش اجتماعی به معنای تئاتری نقش نزدیک تر است که بیانگر تقسیم کار برنامه ریزی شده است. نقش اجتماعی و نقش تئاتری: نقش های اجتماعی به شدت نقش های تئاتری، تجویزی و توصیه شده نیستند(اسپنله ،96).
رابطه نقش و الگو: به عقیده لینتون در دیدگاهی که به سال 1945 ارائه کرد الگوهای فرهنگی مقام ها یا پایگاه های اجتماعی را توصیف می کنند. مقام ها به واسطه نقش ها متجلی می شوند و تعارض میان الگوهای متضاد، تعارض نقش ها را به تصویر می کشد(همان،82) مقام های اختصاص یافته مانند سن و جنسیت و مقام های اکتسابی مانند مقام معلم. هر مقام هم جنبه حقوقی دارد هم جنبه روانشناختی مانند نگرش ها یا شخصیت وابسته به مقام. مثلا مقام زن در انگلستان قرن نوزده : زن در ادبیات و زندگی حقیقی چون موجودی رنگ پریده، خجالتی، بیمارگون، رام و مطیع پدیدار می شود(همان،83).
تشخیص اینکه الگوها و شیوه های زیستی از کجا منشاء می گیرند کار دشواری است برای مثال اینکه سه وعده غذا خوردن یک الگوی فرهنگی و توافقی است یا بر مبنای نیاز زیستی رخ می دهد؟ می گویند الگوی فرهنگی است. مثال دیگر در چگونگی شیر دادن به نوزاد است. سوال دیگر اینکه نقش از الگوها و مقام ها انتزاع می شود یا الگوها از نقش ها؟
ادامه در صفحه جدید