روزنامه سازندگی، ش ۱۵۵۶ شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۲ سرمقاله صفحه ۱ و ۲
عمادالدین باقی
نقطه فراتر از بحران برای اعتبار رسانه رسمی درون یک کشور این است که رسانههای رسمی هرچه بگویند جامعه باور نمیکند بلکه برخلاف آن اعتقاد پیدا میکند چنانکه در ماجرای قتل هولناک مرحوم مهرجویی و همسرش و جان باختن آرمیتا گراوند مشاهده میکنیم که آنچه رسانههای رسمی میگویند هیچ اثری ندارد. این وضعیت، یک شبه و به خودی خود یا به خاطر القائات دشمن به وجود نیامده است بلکه محصول یک فرایند و عملکرد خود دستگاه عظیم رسانه ملی است، پیامد اجتناب ناپذیر فرقه ای و انحصاری شدن رسانه است. آن زمان که رسانه تمام اعتبار خود را با پخش اعترافات تلویزیونی تاخت میزند، بخاطر این است که نمیفهمد در هزینه-فایده این کار چه چیزی به دست میآورد و چه چیزی را از دست میدهد؟
نمونه دیگرش جنگ خونین اسراییل با فلسطینیان است. فراوانی گیج کننده اخبار فیک بهحدی است که حتی نخبگان سیاسی در سطح رئیس جمهور آمریکا و رسانههای جهانی مثل سی.اِن.اِن را هم بازی میدهد طوری که خبر سربریدن ۴۰ کودک اسرائیلی را که صهیونیستها ساخته و پرداخته بودند انتشار میدهند و بعد از اثبات کذب بودنش مجبور به عذرخواهی میشوند.
بیمارستان الاهلی مسیحیان بمباران می شود که اسرائیل آن را به عهده جهاد اسلامی میاندازد و رسانههای حامی اسرائیل در دنیا هم آن را بازتاب میدهند بدون اینکه توجه کنند تا روز قبل از آن و در طول یک هفته به گفته سازمان جهانی بهداشت، ارتش اسرائیل ۴۳ مرکز درمانی و بیمارستانی را بمباران کرده بود و کلیسای بیت المقدس هم رسماً اعلام کرد ارتش اسرائیل قبل از حمله به الاهلی به آنها هشدار داده بود اما باز هم رسانهها به گونهای عمل میکنند که القاء نمایند کار حماس یا جهاد اسلامی است. رسانههایی مثل بی بی سی گزارش میدانی تهیه میکنند، گرچه صراحتاً نمیگویند کار چه طرفی بود؟ اما همین که همچنان تردید را القا میکنند موفقیت اسرائیل برای فرار از فشار افکار عمومی جهان است.
اسراییلی ها از یک طرف آدم میکشند و پیروزمندانه اعلام میکنند در فلان حمله عده زیادی را کشتهاند اما از طرف دیگر ویدئوهایی میسازند که نشان دهد فلسطینیها کشتهسازی میکنند و کشته های مشاهده شده یک نوع کار نمایشی است. کار به جایی میرسد که فکت نیوز که شعبه فارسی سازمان جهانی فکت چکر است بعضی از این ادعاهای کشته سازی را بررسی و دروغ بودنش را اعلام میکند.
در این میان انهایی بازنده اند که رسانه ملی را تبدیل به بلندگوی شخصی یا فرقه ای کرده و فکر می کنند رسانه اند. در چنین جنگ رسانهای گیج کننده ای وقتی رسانههای داخلی اعتباری نزد افکار عمومی نداشته باشند نتیجه اش سپردن افکار عمومی به دست فیک نیوزها است. نتیجه این میشود که در بسیاری از کشورهای جهان که اتفاقاً دولتهای شان حامی اسرائیل هستند، میلیونها نفر در اعتراض به نسل کشی اسرائیل اعتراض می کنند و حتی در کشورهای مدعی آزادی مثل انگلستان و فرانسه که حمایت از فلسطینیان و یا تظاهرات علیه اسرائیل را ممنوع اعلام میکنند هزاران نفر از مردم بدون هیچ نگرانی از گلوله و گاز اشگ آور و باتوم و زندان به خیابان میآیند ولی در ایران که شبانه روز رسانههای حکومتی و مسئولانش علیه اسرائیل سخن میگویند و وعده نابودی آن را میدهند هیچ حرکت خودجوش مردمی و مستقل از حکومت اتفاق نمیافتد اما باز هم سکانداران، بلندی زنگ خطر را نمیفهمند و به همان مشی پیشین خود در داخل کشور ادامه میدهند. آنها از تشییع با شکوه قاسم سلیمانی و متعاقب آن شلیک به هواپیمای اوکراینی که نوع مواجهه حکومت و رسانه هایش با ان ویرانگر بود و نیز جنبش مهسا هم درس نگرفتند و این رخدادها نیز آنها را بیدار نکرد. چرا بیدار شدنی نیستند؟
هنگامی که رسانه ملی به رسانه های ایدئولوژیک و فرقه ای تبدیل شود، فقط اعضای فرقه که دلشان می خواهد چیزی را بشنوند که دوست دارند به اون گوش می دهند و اعتماد می کنند مانند معتادی که می داند ماده مخدر زیان آور بوده و نشئگی اش کاذب و موقت است اما برای اینکه از واقعیت بریده است و به نشئگی نیاز دارد، ادامه می دهد. این نوع سیستم مدیریتی تا نابودی خودش و دیگری پیش میرود. این وضعیت را می توانم «راسپوتینه شدن» سیاست و رسانه بنامم. «راسپوتین» چهره ای بود که در مردم روسیه مشهور به فساد و هرزگی بود و تا وقتی او را در کنار حکومت می دیدند برای مردم شیطان و برای درباریان یک قدیس بود و وقتی شایع شد حکومت با وی دشمنی دارد برای مردم قدیس و برای حکومتی ها ابلیس شد.
وقتی که عدهای در حکومت تمام دغدغهشان فقط حفظ وفاداران باشد، دیگر انذاراز کاشتن بذر نفرت، هیچ موضوعیتی برای آنان نخواهد داشت حال آنکه دریای نفرت میتواند بلم عقلانیت را هم غرق کند. حتی خداوندی که خالق هستی و قادر مطلق است نیز بخاطر حفظ حرمت خود، پیروانش را از تولید نفرت برحذر می دارد و میگوید به آنچه نزد مشرکان محترم است اهانت نکنید زیرا باعث میشود آنها هم دچار واکنشهای عاطفی شوند و دیگر بدون معیارهای علم و عقلانیت و از سرعدوان و خصومت به خدای شما توهین کنند( سوره انعام آیه ۱۰۸). به نظر می رسد اکنون وضعیت جامعه به همین نقطه رسیده است اما هنوز آنانکه باید بفهمند نمی خواهند بپذیرند.
اکنون رسانه ملی که می توانست یک مولفه قدرت باشد( در جای خود تجربه الجزیره را به عنوان مثالی برای این موضوع توضیح خواهم داد) اما کارکردی موریانه وار برای قدرت و برای براندازی نرم یافته است. یکی دیگر از دلایل بی اعتباری رسانه های دولتی به ویژه صدا و سیما این است که انسانیت، موضوعیت و محوریتی در این رسانهها ندارد و چنان نیست که انسان فلسطینی و انسان اوکراینی و انسان ایغوری و… به دلیل انسان بودنشان حق حیات دارند و باید از حقوق انسانی شان دفاع کرد. به عبارتی جنجال رسانهای و اظهار اندوه درباره فلسطین را از سر سیاست می دانند نه انسانیت به همین دلیل هیچ همدلی در مردم بر نمیانگیزد.
البته در وضعیتهای بحرانی مثل جنبش مهسا یا جنگ خونین اسرائیل و غزه، تلویزیون به صورت محدودی به سراغ بعضی از چهرههای مستقل میرود که در روال عادی اش، میل دیدن آنها را هم ندارد. مشکل اینجاست که آوردن این چهرهها جنبه تاکتیکی دارد نه استراتژیک، یعنی به یک روال ثابت و رو به توسعه در صدا و سیما بدل نمیشود. تا زمانی که در حاکمیت، اهمیت رسانه، حق آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعات، فهمیده نشود و مورد عمل قرار نگیرد در بر همین پاشنه میچرخد.
کانال گفتارهای باقی https://t.me/emadbaghi
وبسایت www.emadbaghi.com
اینستاگرام https://instagram.com/emadeddinbaghi
فیس بوک https://facebook.com/Emadbaqi