شماره دوم کتاب-مجله #آگاهی_نو در ۵۶۰ صفحه در آستانه تعطیلات طولانی نوروزی منتشر شد و مثل بقیه کارهای دیگر آقای #محمد_قوچانی پروپیمان است. همیشه در جامعه مطبوعاتی ایران بزرگترین انتقادی که به نشریات میشد این بود که مشتریان می گفتند پول می دهیم مجله یا روزنامه می خریم اما چیز دندانگیری برای خواندن ندارد. از این جهت معترض بودند که گویی پولشان دور ریخته می شود اما در مورد کارهای آقای قوچانی همیشه انتقاد این بوده که آنقدر پروپیمان است که وقت نمیکنیم بخوانیم. همیشه بیشترین انتقادات به این بوده که حجم مطالب را کم کنید تا فرصت خواندن پیدا کنیم اما این سردبیر گوشش بدهکار نیست و کار خودش را میکند.
در شماره جدید آگاهی نو، من با سه مطلب حضور دارم. یک گفتگوی مفصل درباره ماجرای نوشته شدن کتاب حزب قاعدین در حدود۴۰ سال پیش و درباره انجمن حجتیه و دیدگاهی که در باره آن وجود داشت و تغییراتی که در نظرات من نسبت به #انجمن_حجتیه پدید آمده است. دومی مقاله ای درباره فیلم «شیکاگو۷» و سومی هم مقاله ای در معرفی کتاب قهرمانان تاریخ.
به احترام کسانی که ۷۰ هزار تومان می دهند و مجله آگاهی نو را می خرند تصمیم دارم متن کامل و مفصل مصاحبه را در صفحاتم بازنشر نکنم اما به احترام عزیزانی که در صفحات من عضو هستند گزیده هایی از آن را منتشر خواهم کرد ولی دو مقاله دیگر که معرفی و نقد فیلم و معرفی و نقد کتاب است را بازنشر می کنم.
اما اگر در انتشار شماره تازه مجله و خواندنش، شتاب و انتظار داشتم ابدا بخاطر مطالب خودم نبود، به خاطر مجموعه مطالبی بود که کنجکاو در خواندن و دانستنش بودم. مقاله بلند و کتابگونه سردبیر درباره «نوصفوی گری» که قبلاً کاربرد این اصطلاح بحث ها و ابهام هایی را برانگیخته و باعث روان کردن اتهامات و گمانهزنیهایی شده بود. بنابراین طبیعی بود که منتظر باشم تفسیر آفریننده اصطلاح و مقصودش از آن را بخوانم. این مقاله مروری بر تاریخ سیاست و اندیشه عصر صفویه و پیش از صفویه تا امروز بوده و سنتز بحث ها جالب و جذاب است. یک خاطره را هم برای من زنده میکرد. در سال ۶۲ یعنی حدود ۳۹ سال پیش با معرفی نامه مرکز تحقیقات عقیدتی سیاسی سپاه در قم به دانشکده افسری در تهران می آمدم و تحقیقات پرحجم و کتابهای قطوری که توسط فارغ التحصیلان دانشکده افسری در دوره پهلوی نوشته شده بود را میخواندم. یافته هایم جذاب بود و در تضاد با فکر مسلط زمانه ما که نگاه دو قطبی «تشیع علوی و تشیع صفوی» دکتر شریعتی بود. دیدگاهی که همچنان غلبه دارد بگونه ای که وقتی کلمه #نوصفوی_گری بر زبان جاری می شود گویی یک جریان فاسد و جنایتکاری را در مقابل #شیعه_علوی علم کرده اند اما آن مطالعات باعث شد که در سال ۶۴ در کتاب «کاوشی درباره روحانیت» نظریه تشیع علوی و تشیع علوی تشیع صفوی شریعتی را که به آیه روشنفکری زمان بدل شده بود به چالش بکشم هرچند که نیمی از این کتاب در دفاع و ستایش از دکتر شریعتی بود.
مطالب دیگر این شماره آگاهی نو مثل «شبنامه» وکاریکاتور و طنز هادی حیدری وهمکارانش، مقاله محمدحسین باقی درباره شارل دوگل، پرونده اش درباره آمریکای بایدن، پروندهای درباره جنبش دانشجویی در هیات دفتر تحکیم وحدت، پرونده درباره جان لاک فیلسوف لیبرال، پرونده «جان ایران» به مناسبت دهمین سالگرد درگذشت محمد نوری، پرونده به یاد دکتر داوود فیرحی و گفتگوی آقای هادی درویشی با مرحوم فیرحی درباره بنیادگرایی و یافته های جالب تحقیق او، همچنین پرونده حقوقی این شماره درباره قانون اساسی و رویای رفراندوم و چندین مصاحبه و مقاله خواندنی دیگر بود.
اما یکی از پرونده هایی که برای من جذابیت ویژه داشت، پرونده مربوط به جنسیت در سرویس کاوش بود آنهم بعد از جنجال بزرگی که درباره کلمه «#چندش_آور» (که درباره عکس دو همجنسگرا به کار برده بودم)، راه انداختند.
اولین مقاله در این بخش از کاوه فیض اللهی با این عبارت شروع میشود:«در سال ۲۰۱۸ فردی ۵۲ ساله با آناتومی مردانه که خود را خانم کارن وایت مینامید به دلیل ارتکاب جرائمی محکوم به زندان شد در زندان زنان منچستر در انگلستان اما خانم وایت در آنجا به جرم تجاوز به چند زن بار دیگر محاکمه و این بار به حبس ابد محکوم شد. بعد از این جنایت وزارت دادگستری انگلستان از انتقال او به زندان زنان عذرخواهی کرد. دادستان گفت که او خود را زنی تراجنس معرفی می کند تا از این طریق به قربانیانش نزدیک شود.جالب اینکه او تا پیش از ۳۰ سالگی خود را مرد می دانست و نامش استیون بود. در آن زمان به پسران زیر ۱۲ سال تجاوز می کرد. نزدیک به یک سال بعد در سپتامبر ۲۰۱۹ جوبایدن رئیسجمهور کنونی آمریکا در نشست هم اندیشی دگرباشان جنسی گفت: در زندان، هویت جنسی شما را خودتان تعیین می کنید نه آنچه زندان می گوید.
سیاستمداران را چیزی می باید گفت که رایدهندگان را خوش آید نه علم را».
نویسنده اشاره میکند که استراتژی مارکسیسم فرهنگی برای دستیابی به آرمان برابری و عدالت اجتماعی، انکار طبیعت انسان است و نقش زیست شناسی در تعیین ویژگی های فردی و اجتماعی را ناچیز جلوه می دهد و با شعبده بازی جای واقعیت و ایدئولوژی را عوض می کند. از جمله دو واقعیت علمی وجود دارد که ایدئولوگ ها با آنها به دلیل پیامدهای سیاسی شان مخالفند. نخست اینکه تفاوت های رفتاری میان نر و ماده، هم تا اندازه ژنتیکی و هم نتیجه عملکرد انتخاب طبیعی است.
دوم آنکه جنسیت یک ویژگی دوحالتی است. نویسنده به این مسئله میپردازد که چرا جریان چپگرا دنبال تحریف این حقیقت علمی است.سپس به کروموزوم های xxوyx در تعیین جنسیت می پردازد و اینکه «با ابداع gender به عنوان یک برساخت اجتماعی می کوشند مفهومجنسیتsex را از چنگ زیست شناسی درآورند و این جریان مانند آتش سوزی جنگل رو به گسترش است و در حال فتح دانشکدههای علوم و ژورنال های علمی معتبر است به گونه ای که اگر امروز زیست شناسی جرأت کند و از این واقعیت علمی بدیهی دفاع کند که جنسیت دوحالتی است زندگی حرفهای را به خود حرام خواهد کرد».
نویسنده به مشکلاتی که این موضوع در اختصاص دادن فضاهای زنانه به مردان ترتسجندر و یا مسابقات ورزشی به وجود می آورد و کودکانی که پس از تغییر جنسیت پدر یا مادر آسیب می بینند پرداخته است.
مقاله بعدی در این فصل، پیرامون این موضوع است که جنسیت در انسان گرچه دوحالتی مطلق نیست اما به شدت دو قله ای است و با اشاره به اینکه تراجنسگراها مدعی هستند که نمیتوان مدعی شد فقط دو جنس وجود دارد پاسخ میدهد که دستکم در ۹۸ درصد موارد می توان جنسیت افراد را بدون هیچ ابهامی تشخیص داد. اگر چه جنسیت، دوحالتی مطلق نیست اما دو قله ای است یعنی ۹۸ و ۹۹ درصد افراد به طور قطعی در دو دسته زن یا مرد جای می گیرند بدون آنکه همپوشانی داشته باشند و تعداد ناچیزی است که یکی از حالتهای تراجنسی یا بیناجنسی و… را دارند.
مقاله دیگر با عنوان «دردسر برای خانم رولینگ» نویسنده مشهور مجموعه هری پاتر است که چندی پیش با توییتی درباره اینکه «جنسیت زیستشناختی واقعی است» طوفانی در شبکههای اجتماعی راه انداخت و به شدت مورد هجوم قرار گرفت. این ماجرا در دسامبر ۲۰۱۹ و هنگامی آغاز شد که او از یک زن انگلیسی که به دلیل اظهاراتش درباره افراد تراجنسیتی شغلش را از دست داد حمایت کرد. در ژوئن ۲۰۲۰ رولینگ بار دیگر رشته توییتی درباره اصطلاح «افرادی که قاعده می شوند» نوشت. در این نوشته که بیش از ۲۷۰ هزار بار نیز لایک شده انتقاد میکند که در استراتژی جدید #دگرباشان_جنسی lGBT ها کلمه زن حذف شده است( قابل توجه فعالان حقوق زنان). او نوشت:«اگر جنسیت واقعی نباشد، کشش میان دو همجنس نیز وجود ندارد. اگر جنسیت واقعی نباشد، واقعیت زیسته زنان در سرتاسر جهان محو میشود. من تراجنس ها را میشناسم و دوستشان دارم اما پاککردن مفهوم جنسیت، بسیاری از افراد را از توانایی گفتگوی معنی دار درباره زندگی شان محروم میکند. بیان حقیقت نفرت پراکنی نیست».
طبق معمول بیان خانم #رولینگ با واکنش شدید و ناهنجاری روبرو شد و گروه هوادار دگرباشان جنسی نوشته های خانم رولینگ را نادرست و بی رحمانه و همجنسگرا هراسی و تراجنس هراسی خواندند. چند روز بعد او مقاله بلندی در واکنش به این انتقادها نوشته و در وب سایتش قرار داد و گفت:« هنگامی که در توالت ها و رختکن ها را به روی مردانی که تصور یا احساس میکنند زن هستند باز می گذارید در واقع دارید در را به روی تمام مردانی که می خواهند وارد شوند باز می گذارید».این مقاله باز هم انتقادات بیشتری را به سوی رولینگ روانه کرد و در چند مورد او را فمینیست افراطی خواندند که خواستار بیرون کردن زنان تراجنس (یعنی مردانی که خود را زن می دانند) از دایره شمول زنان است.
مقاله دیگر با عنوان«پسری که دختر نشد» درباره دو پسر دوقلو است که در ۱۹۶۵ در کانادا به دنیا آمدند و بر اثر اشتباه دکتر در ناحیه ختنه گاه یکی از آنها مشکلاتی پیدا شد و بعد دکتر سکس شناس دیگری توصیه به تطبیق جنسیت یکی از آنها به نام دیوید کرد اما با وجود گذشت چند سال او نتوانست هرگز به دختر بودن خودش عادت کند و سرانجام در بزرگسالی تلاش کرد مردانگی اش را پس بگیرد اما این داستان، پایان تراژیکی داشت. دیوید که از افسردگی شدید رنج می برد در سال ۲۰۰۴ در حالی که ۳۸ سال بیشتر نداشت با اسلحه به زندگی خود پایان داد و این ماجرا باعث رسوایی دکتری شد که او را به تغییر جنسیت سوق داده بود.
مقاله بعدی تحت عنوان «بسط جنبش بر ساخت گرایی اجتماعی از جنسیت و نژاد به گونه» توضیح می دهد که این جریان به جایی رسیده است که نه تنها جنسیت و نژاد حتی گونه را به عنوان یک برساخته اجتماعی مطرح میکنند و کسانی که خود را «#دگرخویش» می نامند بر این باورند که هویت اجتماعی خود را از تناسخ گرفته اند یعنی از روح و تبار نیاکانشان. مثلاً یکی از این افراد خود را اژدها میداند و میگوید:«احساس میکنم بیشتر من از بدنم منفک است، بدنم من نیست بلکه صرفاً وسیله ای است نقلیه که من اختیارش را به دست دارم». یا دختر ۱۷ ساله ای که خیال می کند سگ است و می گوید در ۱۰ سالگی احساس کرده که باید دم یا پوزه ای داشته باشد که اکنون سرجایشان نیستند و مدام به هویت واقعی هم فکر می کنم». فرد دیگری از «دگر خویشان» خود را گرگینه می داند ولی معتقد است بیشتر کسانی که خود را »دگر خویش» معرفی میکنند اصلاً دگرخویش نیستند و در پی جلب توجه اند.
خیلی از افراد تراجنسی گرچه در منطق برساخت اجتماعی مانند دگرخویشانند اما فکر می کنند که دگر خویشان آنها را دست انداخته اند بنابراین از آن نفرت عمیقی دارند.
مقاله دیگر تحت عنوان سن فقط یک عدد است میگوید هیچ چیز جلودار بلدوزر برساخت گرایی اجتماعی نیست در این مقاله گزارش می دهد در مورد مرد هلندی که ۶۹ ساله بوده و از دادگاه میخواهد که سن او را در شناسنامه تغییر دهند تا ۲۰ سال جوانتر شود و در پیدا کردن کار و عشق با مشکل روبرو نشود.دادگاه هم درخواست او را پذیرفت و هم اینکه فرد احساس کند که ۴۹ ساله است نه۶۹ ساله، فقط مدرکی لازم دارد که بانوان نتوانند به اتهام دروغگویی از او شکایت کنند.
در واقع همه چیز، حتی سن طبیعی هم دارد به عنوان یک برساخت اجتماعی مطرح میشود.
مقاله با این عبارت تمام میشود:« در ماجرای آن خانم سفید پوستی که احساس میکرد سیاهپوست است فیلسوفان اعلام مخالفت کردند و گفتند چنین چیزی امکان پذیر نیست اما اگر تنها معیار، احساسی شخصی باشد چرا که نه؟ اصلاً چرا باید بر ساخت گرایی را به سن محدود کرد؟ ممکن است مرگ هم یک برساخته اجتماعی باشد. مثلاً ممکن است خودم بدانم که مرده ام اما عملاً در بدن زنده به دام افتاده باشم. گاهی در درونم احساس می کنم در بدن اشتباهی گیر افتاده ام. در واقع بیل گیتس هستم و نیمی از ثروتش به من تعلق دارد».