(درحاشیه لغو سخنرانی در مراسم یادبود آیت الله منتظری)
یکشنبه سوم محرم برابر با دوم مهر1396 پیرو دعوت ستاد بزرگداشت هشتمین سالگشت رحلت فقیه آزاده حضرت آیت الله منتظری برای سخنرانی و شرکت در سوگ مردم آزادیخواه و باوفای نجف آباد به حسینیه اعظم رفتم که حسینیه ای براستی اعظم است و مجلس براستی باشکوه بود. از اصفهان تا نجف آباد در معیت دکتر فضل الله صلواتی از شخصیت های علمی، سیاسی و مذهبی شناخته شده در اصفهان بودم.
سخنرانان بعدازظهر اقای محمود صلواتی عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم و نگارند(عمادالدین باقی) بودند که بخاطر ممانعت بی دلیل از سخنرانی ام اقای محمد نصر به جایم سخنرانی کرد و نگارنده در مراسم حضور داشت.
نمی دانم چه ندبیری پشت این تصمیمات است که جز بی تدبیری نمی زاید؟ جلوگیری از یک سخنرانی ای که پیامدهای منفی اش بیشتر از آن چیزی باشد که تصمیم سازان توهم می کنند، تدبیر نیست، بی تدبیری است. حضرت حجت الاسلام و المسلمین احمد منتظری به آن اعتراض کردند. دو سخنران مجلس هر کدام در مطلع سخنان خویش به این موضع اشاره و اعتراض داشتند. مجریان مراسم نیز چندبار انتقاد کردند این در حالی بود که اگر سخنرانی ایراد می شد پیامد سیاسی اش کمتر بلکه هیچ بود به ویژه که موضوع بحث کاملا علمی و درباره آیین حکمرانی در اندیشه فقیه عالیقدر بود.
دوسال پیش نیز همین اتفاق روی داد و ساعتی پیش از سخنرانی در مراسم یادبود ششمین سال رحلت آیت الله منتظری از آن ممانعت شد و با واکنش منفی حاضران و مجری مراسم روبرو گردید. در هر دو بار هم گفته شد که شورای تامین استان و استاندار بر لغو سخنرانی پافشاری داشته اند و آنها هم بر عهده مرجع نامعلومی در تهران انداخته اند. طُرفه آنکه بار گذشته نیز موضوع سخنرانی ام شخصیت اخلاقی استاد گرانپایه، حضرت آیت الله منتظری بود و متن کامل پیش نوشته سخنرانی بعدا تحت عنوان « تقدم آزادگی بر آزادیخواهی: وجوهی از شخصیت اخلاقی آیت الله منتظری» در نشریات داخلی منتشر شد( مهرنامه، شماره32، آذرماه1392 ص195-194). مطالعه آن نشان می دهد که جلوگیری از ارائه چنان گفتاری چقدر خطا بوده است و اگر پیامد منفی ای در کار بوده فقط برخاسته از ممانعت بوده است. مگر در تهران که مراسم یادبود دکتر ابراهیم یزدی برگزار شد و نگارنده(باقی) هم یکی از سخنرانان بود چه اتفاقی افتاد؟
به گفته مولانا:
تدبیر کند بنده و تقدیر نداند
تدبیر به تقدیر خداوند نماند
بنده چو بیندیشد پیداست چه بیند
حیله بکند لیک خدایی نتواند
گامی دو چنان آید کو راست نهادست
وان گاه که داند که کجاهاش کشاند
استیزه مکن مملکت عشق طلب کن
کاین مملکتت از ملک الموت رهاند
باری تو بهل کام خود و نور خرد گیر
کاین کام تو را زود به ناکام رساند
کانال گفتارهای باقی
https://t.me/emadbaghi