چکیده
1- تفاوت نگاه من و یک نواندیش دینی این است که نقطه عزیمت یک نواندیش دینی در این بحث، دفاع از دین از طریق بازتفسیر آن است و روش او به متکلمین نزدیک تر است اما نقطه عزیمت من در بحث، حقوق بشر است و سنجش مفاهیم و نظریه های دینی با حقوق بشر و با نگاهی آشتی جویانه. از اینرو بحث چهارم و ششم محوریت دارند.
2- اصل بر فلسفه حکم است نه خود حکم و سیاق عبارات و شأن نزول و شرایط تاریخی و اجتماعی نشان می دهد که این حکم در واقع برای محدود کردن عمل رایج تنبیه بدنی زنان نازل شده و در زمان بیان این حکم، هدف اصلی جلوگیری از خشونت علیه زنان بوده است.
3- طبق نص آیه، اصل بر عدم ضرب است چون حکم اباحه و انحصار ضرب در صورت نشوز به معنای تحریم ضرب در غیر آن است یعنی اصل بر عدم ضرب است.
4- اصل و مستند اصلی ما در این بررسی، قرآن است و به روایات فقط تا جایی که موافق قران باشند استشهاد میشود. به روایات هم نه به عنوان کلام مقدس بلکه به عنوان فکت ها و نقل های تاریخی می نگریم که قابل نقد و جرح و تعدیل هستند.
5- افزون بر نکات حقوقی برجسته، چند نکته بزرگ و بسیار مهم اخلاقی در آیه مطرح است که مورد بحث قرار گرفته است.
6- آیه ضرب درباره نشوز زن است یعنی زنی که مرتکب فحشای مبین شود. در گذشته و حتی امروز چنین زنانی مورد خشونت قرار می گیرند اما حق مدیریت و مالکیت فرد بر بدن خود حقی بشری و ذاتی است و حتی با ازدواج ملغی نمی شود. به عبارت دیگر زن و شوهر مالک هم نمی شوند و فقط حق بر بدن و مالکیت فرد بر خودش با ازدواج محدود شده و فرد متعهد است که این مالکیت را در اختیار کسی جز همسر قانونی خود قرار ندهد و پیمان ازدواج با مودت و رحمت است که دوام می یابد و اگر فردی برخلاف پیمان عمل کرد، قرارداد فسخ می شود. آیه مورد بحث می گوید اگر زن نشوز کرد و مرتکب فحشای آشکار شد و خوف و خطری برای بقای کانون خانواده به وجود آمد، ابتدا او را با زبان خوش نصیحت کنید اگر این راه را به درستی رفتید و نتیجه ای نداشت با او قهر کنید به نحوی که این قهر کردن فقط در خانه باشد و خارج از محیط خانه کسی نفهمد و مدت این قهر کردن هم از حداکثر سه روز تجاوز نکند و اگر این مرحله را هم انجام دادید و سودی نبخشید او را تنبیه کنید اما با نخ یا مسواک به او بزنید به نحوی که هیچ اثری از آن نماند و اگر اثری بماند باید قصاص شوید و دیه بدهید و وتعداد آن نیز به حداقل ممکن بوده و حداکثر آن از دَه تجاوز نکند و این عمل هم نزد دیگران از جمله فرزند نباید صورت گیرد. افزون بر اینها چنین تنبیهی نباید از روی غضب و خشم باشد و فقط هم به قصد اصلاح صورت گیرد نه انتقام و تشفی دل. و چون اساس زندگی بر مودت است و تنبیه به همین شکل هم منحصر به ارتکاب فحشاست و در غیر آن تنبیه کردن و بدرفتاری با زن حرام است در صورتی که او تمکین کرد و دست از امر خلاف برداشت حق ادامه بدرفتاری و بهانه جویی ندارید.
در واقع در صدر اسلام، ضرب، اولین واکنش مردان در برابر نشوز زنان بود و پیامبر اسلام آن را تبدیل به آخرین راه کرد و برای آنهم آنقدر شرط و شروط گذاشت که عملا منتفی شود. بازهم پیامبر درباره این آیه می گوید حواستان باشد که زنان امانت خدا هستند و بر زنان است که کس دیگری را به بسترشان راه ندهند که شما را ناخوش آید و اگر چنین کردند و شما ناگزیر از این تنبیه شدید باید تنبیه غیر مبرِّح باشد و در عین حال از این عمل فراتر نروید و مسئولیت رزق و روزی و زندگی و رفتار خوش با آنان بر عهده شماست.
در آن دوران برای چنین نافرمانی هنوز مجازات بهتری وجود نداشت و مشروط به عرف بوده و امروزه مجازات طلاق را گذاشته اند و راه حل این است که به جای استفاده از خشونت علیه زنی که مرتکب نقض عهد همسری و فحشا می شود مشکل به یک دادگاه صالحه و قوه قضاییه مستقل و عادلانه ارجاع گردد.در عصری که نظام قضایی وجود نداشت قرآن به حکمیتی از دو سو ارجاع داده است و در قرون بعد که حکومت و نظام قضایی برساخته شد این حکمیت شکل متعالی تری یافته است.
مجله مهرنامه در شماره 29 مورخ تیر1392 ص180-173متن نسبتا کامل این بحث را با حذف روایات پاورقی ها و منابع پایانی به منظور کوتاه کردن برای مجله و نیز حذف و تغییر معدودی از کلمات برای پیشگیری از حساسیت های احتمالی، منتشر کرده است.
برای مشاهده متن کامل روی جلد کلیک کنید