(مهندس بازرگان با حقوق بشر چه نسبتی داشت؟)
مهرنامه شماره 39- دی و بهمن 1393 صفحات43-41
متن سخنرانی عمادالدین باقی در مراسم بیستمین سالگرد بازرگان در سالن همایش های رایزن دو دوم بهمن93 که از سوی اداره اماکن به عنوان نداشتن مجوز جلوگیری شد.
پیش از هر سخنی برای پیشگیری از سوء تفاهم ناشی از کاربست تعبیر حقوق بشر ایرانی این توضیح ضروری است که مقصود از آن نسبیت حقوق بشر نیست. همانطور که کنوانسیون های بین المللی حقوق بشر آفریقایی، اروپایی و امریکایی وجود دارند که در مقام ماهیت، حقوق بشر در همه یکسان است اما در مقام اجرا حقوق بشر با توجه با شرایط و اقتضائات هر منطقه اجرا می شود و اولویت ها و فوریت ها در هر منطقه ای متفاوت است. در ایران نیز تجربه اندیشه ورزی و کنشگری حقوق بشری معطوف به شناخت شرایط فرهنگی و اجتماعی و تاریخی خود بوده و این خود موضوعی مستقل برای گفتگوست.
در این گفتار برآن نیستم که از بازرگان یک کنشگر و نظریه پرداز حقوق بشر ترسیم کنم. او یک شخصیت جامع بود که مهم ترین ویژگی اش اعتدال بود و این ویژگی در سیاست و دینداری و کنشگری او تجلی می کرد، به همین دلیل با حقوق بشر هم مرز و همخانه می شد. همچنین در بند اصطلاحات نیستم که بستری لغزنده اند و چون شنا کردن در دریای ابهام و حرکت در فضای وهم آلود است چنانکه امروزه ترکیب های رنگارنگی همچون اسلام اخلاقی، اسلام عرفانی، اسلام سیاسی، اسلام علوی، اسلام تاریخی، اسلام محمدی، اسلام وهابی، اسلام اردوغانی، اسلام خمینی، و دهها ترکیب دیگر ساخته شده که گاه می تواند اغواگر و لغزنده باشد و تعقل را به بازی بگیرد و در حالی که یکی اصطلاح اسلام رحمانی را دارای بار مثبت می پندارد، دیگری هم اسلام امریکایی و اسلام رحمانی را یکی می داند و آن را «پروژه جدید دینی استعمار پیر تحت عنوان قرائت رحمانی یا دین جهانی؟» قلمداد می کند (واعظی، 1392). در اینجا فارغ از اینکه در پس و پشت هر کدام از این القاب واصطلاحات چه نهفته است از نظر من اسلام رحمانی یعنی دینی که برای انسان است نه انسان برای دین. به قول دالایی لاما دین مطلوب آن است که انسان را به خداوند نزدیکتر سازد و از او آدم بهترى بسازد. با این نگاه، مهم ترین شاخص چنین دینی «حقوق بشر» است. اگر اسلام رحمانی را آگزیوماتیزه کنیم به مجموعه ای از اصول حقوق بشری دست می یابیم. دینی که برای انسانِ حق مدار باشد. لذا بحث از حقوق بشر سخن از آیینی فطری است و حقیقت دارد اما همانطور که به قول قرآن وقتی که دین برای رفع اختلاف میان بشر آمد انسان ها از روی حسد یا ستم در همان نیز اختلاف کردند (1) و با تفسیرها و پیرایه هایی که بر آن بستند دین را به وسیله جدال مبدل ساختند اکنون به نظر می آید برای این آیین انسانی و فطری یعنی حقوق بشر نیز همین سرنوشت در حال تکرار شدن است.
دوره ما و دوره بازرگان
میان دوره ما و دوره بازرگان تفاوت های و تشابه های زیادی وجود دارد و یکی از این تفاوت ها این است که در زمانه او حقوق بشر جایگاه امروزین را در سرزمین ایران نیافته بود. در سال 1382 در نشستی با دبیران خبرگزاری ایرنا در پاسخ این سوال که چه برنامه ای دارید ؟گفتم: ما امروز نيازمند جايگزيني جنبش حقوق بشر به جاي دموكراسيخواهي هستيم(جمهوریت، 1383) و امروز گمان می کنم ما می توانیم ادعا کنیم که وارد مرحله جنبش حقوق بشرخواهی شده ایم زیرا در دهه گذشته حقوق بشر یکی از پربسامدترین واژگان در ادبیات ایرانیان بوده است. دو دهه پیش سخن گفتن از حقوق بشر بهنجار نبود و در مطبوعات خیلی محتاطانه و در حاشیه به آن پرداخته می شد اما در سال1384 توانستیم صفحه ای را در روزنامه جمهوریت به حقوق بشر اختصاص دهیم. در انتخابات سال1388توانستیم برای نخستین بار حقوق بشر و شهروند را در برنامه نامزدها بیاوریم، نامزهای اصلاح طلب ریاست جمهوری بیانیه های حقوق شهروندی صادر کردند و وعده رعایت حقوق بشر دادند. بیانیه آقای مهدی کروبی تبدیل به تیتر یک روزنامه اعتماد ملی شد با عنوان:« اعدام کودکان را لغو کنید». اینها در دوره جمهوری اسلامی رخدادهای مهمی به شمار می آیند.
امروز مدافع حقوق بشر بودن البته ارزش دارد اما در زمانه ای که دیگر همه حتی مخالفان و دشمنان حقوق بشر از آن سخن می گویند همان ارزشی را ندارد که در دوره فقدان جنبش حقوق بشر خواهی داشت . هنگامی که باران می بارد یک لیوان آب همان اهمیتی را ندارد که در زمان خشکسالی دارد.
از بعد نظری، بحث حقوق بشر در ایران پیشینه درازی دارد. نخستین بیانیه حقوق بشری بیانیه حقوق بشر و شهروند پس از پیروزی انقلاب فرانسه منتشر شد. انقلاب فرانسه در سال های ۱۷۹۹-۱۷۸۹ جریان داشت. چندسالی پس از آنکه انقلاب فرانسه پیروز شد در ایران هم تکاپوهای حقوق بشری آغاز گردید. میرزا یوسف خان مستشارالدوله(۱۲۳۹ ق – ۱۳۱۳ ق برابر با ۱۸۲۳ م – ۱۸۹۵ م) اعلامیه حقوق بشر فرانسه را ترجمه کرد و رساله معروف «یک کلمه» را در 1284ه.ق برابر با 1867 میلادی نوشت و در ۱۲۸۷ ق-1249ش برابر با 1870میلادی یعنی 37 سال پیش از انقلاب مشروطه در ایران(1906م- 1285ش-1324ق) منتشر شد. او بند بند بیانیه حقوق بشر را با شریعت ، فقه رایج و سنتی و آیات و روایات تطبیق می دهد و کوشش می کند نشان دهد که تمام موزاین و معیارهای حقوق بشری در شریعت اسلام تضمین شده است. برخی مثل میرزا ملکم خان که می گویند ارمنی بوده در کتاب «قانون» عبارات عجیبی دارد؛ و می گوید شریعت اسلام و قوانین مترقی اسلام از حقوق بشر هم جلوتر است، قانون، در ذات شریعت اسلام است و ما با داشتن شریعت به قوانین اروپایی نیازی نداریم. البته در نقطه مقابل،روشنفکرانی چون فتحعلی آخوند زاده بودند که درعین کمال احترام به شریعت و پیامبر اسلام نامه ای به میرزا یوسف خان مستشارالدوله می نویسند و او را مورد انتقاد قرار می دهد که این تلاش بیهوده ای است که بین شریعت و فقه با حقوق بشر سازگاری ایجاد کنید.
نکته اصلی این است که تلاشی که امروز در صدد نشان دادن سازگاری بین آموزه های حقوق بشر و اسلام مشاهده می شود، کار جدیدی نیست و چهار دهه پیش از مشروطه هم مطرح بوده است. اما از بعد عملی حقوق بشر نه در ساختار قدرت جایگاهی داشت نه در جامعه. در تحقیقی که در زمینه جامعه مدنی داشتم صدها انجمن و کانون سیاسی و مذهبی را از مشروطه تا امروز شناسایی کرده ام. از انجمن مبارزه با مسکرات و بی حجابی گرفته تا انجمن دفاع از صهیونیسم ولی در میان اینهمه نهاد مدنی و سیاسی تنها یک انجمن به نام جمعیت دفاع از حقوق بشر وجود داشت که بازرگان از بنیانگذاران آن بود. لذا از بعد عملی بازرگان پیشتاز بود. افزون بر اندیشه ورزی در دو مرحله می توان حساسیت عملی او و همفکرانش را در زمینه قوق بشر مشاهده کرد. یکی در تاسیس نهضت و دیگری در تاسیس جمعیت دفاع از حقوق بشر.
در آغاز مرامنامه نهضت آزادی ایران به تاریخ 25 اردیبهشت1340آمده است: « به حکم 1- مبادی عالیه دین مبین اسلام و قوانین اساسی ایران 2- اعلامیه جهانی حقوق بشر 3- منشور ملل متحد، نهضت آزادی ایران فعالیت خود را آغاز می نماید(اسناد نهضت، ج1: 44) مواد اصول مرامنامه نهضت متاثر از همین سه منبع است.
این نکته از این لحاظ حائز اهمیت است که دربحبوحه انتخابات سال88 و پیش از رخدادهای ناگوار خرداد آن سال می گفتیم ما پیروز هستیم چون نخستین بار است که حقوق بشر و شهروندی را توانستیم در برنامه نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری بلکه سرلوحه برنامه آنان وارد کنیم. این یک پیروزی بود در عین حال که نشانه یک قهقرا هم بود زیرا وقتی که در اعلامیه نهضت در سال1340 استناد به حقوق بشر گنجانیده شده است باید پس از انقلاب طرح این مقولات عادی می بود اما چنان سه دهه به محاق رفت که در سال 88 آن را پیروزی قلمداد کردیم. این قهقرا تکان دهنده است. مطهری که او هم به اسلام رحمانی می اندیشید در سال های 1345 و 1346 در مقالاتی برای مجله زن روز که بعد مجموعه آنها تحت عنوان کتاب نظام حقوق زن در اسلام منتشر گردید، گفت حقوق بشر فطری و غیرقابل سلب کردن است اما پس از انقلاب برخی از روحانیون مؤثر در ساخت قدرت تعبیر حقوق موهوم بشر را به کار می برند و این حرف تکیه کلام مطبوعات بنیادگرا می شود.
گام بعدی بازرگان و همفکرانش در سال 1357 بود که نخستین نهاد مدنی عام گرای حقوق بشری را به وجود آوردند. قید عام گرا را تعمداً به کار برده ام تا میان نهاد حقوق بشری عام و تخصصی تمایز قایل شوم. نهاد تخصصی مانند انجمن دفاع از حقوق زندانیان، انجمن پاسداران حق حیات، انجمن دفاع از آزادی مطبوعات و… اما نهادعام یعنی کلیت حقوق بشر و همه مسائل آن.
در16 آذرماه 1356 به دنبال پایمال شدن حقوق و آزادی های مردم ایران و نیز اعلام سیاست حقوق بشر دولت کارتر (اسناد نهضت….ج9: ص سه) و با استفاده از فضای به وجود آمده بر اثر سیاست های دولت جدید آمریکا، فعالیت رسمی «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» با نامه 29 تن از شخصیت های سیاسی و روحانی به دبیرکل سازمان ملل متحد آغاز شد. نامه ها و بیانیه های بعدی این جمعیت بیانگر ادبیات ملایم، محترمانه و اصلاحی آن است.
آیت الله حاج سیدابوالفضل زنجانی که از مؤسسین جمعیت بود برای دفع پاره ای شبهات و اتهامات انتسابی به جمعیت، جزوه ای تحت عنوان حقوق بشر از دیدگاه اسلام و سازمان ملل متحد را در اسفند1356 نوشت( نک: اسناد نهضت 21-7) و عملکرد سازمان ملل در زمینه حقوق بشر را نیز مورد انتقاد قرار داد. او در این جزوه به مستند ساختن تک تک مواد اعلامیه حقوق بشر به آیات قرآن پرداخت به نحوی که گویی مواد اعلامیه برگرفته از قرآن و نهج البلاغه و احادیث نبوی و ترجمان آن است. این همان شیوه دفاع بومی از حقوق بشر بود که ذائقه توده و فرهنگ جامعه با آن احساس بیگانگی نکنند.
اعضای 29 نفره هیات موسس عبارتند از: مهندس مهدی بازرگان، آیت الله سیدابوالفضل زنجانی، دکتر نورعلی تابنده، دکترعلی اصغر حاج سیدجوادی، احمدصدرحاج سیدجوادی، دکتر عبدالکریم لاهیجی، دکتر اسدالله مبشری، دکترناصر میناچی، حسن نزیه و چند تن دیگر و مهندس بازرگان با اکثریت آراء رئیس جمعیت شد. اشخاص تشکیل دهنده اما همه اعتراف دارند که بازرگان از پایه ها و پایگاه های این حرکت بود. سن و تجربه و وجاهت و دینداری و اندیشه ورزی و زندان و مبارزه از امثال او و طالقانی و سحابی شخصیتی ممتاز ساخته بود. نامه های شخصی بازرگان به مراجع یا شاه و نامه ها و بیانیه های بازرگان و سحابی و حاج سید جوادی خطاب به مقامات دولتی یا بین المللی، جزو اسناد فعالیت های جمعیت و یا موسسین جمعیت پیش از پیروزی انقلاب به شمار رفته است.(اسناد نهضت…ج9: 45 به بعد). حکومت شاه هم با انفجار سه بمب در خانه بازرگان و سحابی و مقدم مراغه ای و نیز حمله به برخی دیگر مانند ضرب و شتم لاهیجی سخنگوی جمعیت، به این کار واکنش نشان داد. طُرفه آنکه این اقدامات را به نام گروه های مجعولی تحت عنوان نیروی پایداری، کمیته انتقام و کمیته زیرزمینی انتقام انجام می دادند.
حقوق بشر و ملی گرایی: نکته ارجمندی که نباید مغفول نهاد اینکه بازرگان، جهانی می اندیشید اما محلی، ملی و بومی عمل می کرد. در چشم انداز بازرگان، حقوق بشر و ملی گرایی تعارضی نداشت. او بسان کسانی نبود که به بهانه حقوق بشر هر اقدام غیرملی را می خواهند موجه سازند. بازرگان حتی بخاطر منافع ملی از برخی حقوق شخصی خویش هم چشم پوشی می کرد. گاهی انسان باید بخاطر آبروی این سرزمین کهن با تاریخ درخشانش، حتی از حق شخصی اش بگذرد. بازرگان ضمن اینکه به حقوق بشر در اندیشه و رفتار، پایبند بود اما می گفت اول به فکر ایران، دوم به فکر ایران، سوم به فکر ایران(عنوان مقاله او در سال 1330 با برجسته کردن جمله ای از یک کارگر ایرانی)(م آثار4: 221). در اساسنامه نهضت آزادی هم آورده اند: ما ایرانی و مسلمانیم. یعنی ایرانیت را رکن زندگی سیاسی و فکری خویش می دانستند. او حتی در مقاله ای در سال 1334ش برای استفاده از مهندسین و متخصصان خارجی هم قیود و شروط و احتیاط هایی را بر می شمارد( م آثار ج4: 303-297)
روش بازرگان: در زمانه رواج انگاره های تضادی مذهبی و ضدمذهبی و متجدد و بنیادگرا، بازرگان نه با هوچیگری، نه با متضادانگاری دین و حقوق بشر و نه با نگاه به خارج و نه به طمع جایزه و هورا کشیدن بلکه با درونگرایی و توجه به متن فرهنگی جامعه خویش و کوشش برای تعامل به پیشرفت حقوق بشر می اندیشید.
تبیین مبانی فکری در کنار تلاش های عملی کار دیگر او بود. او نه مانند یک عملگرای بی بهره از ژرفای معرفتی و نه مانند یک روشنفکر برج عاج نشین بود بلکه روشنفکری متدین، اخلاقی و عملگرا بود. بازرگان فقط در امتداد خط میانه سیاسی نبود بلکه در اندیشه ورزی نیز در خط میانه بود.
ریشه انسانشناختی حقوق بشر گرایی بازرگان: نکته کانونی گفتار اینجاست که كل حقوق بشر اگر خلاصه شود يك كلمه است «اصالت انسان». مسئله اصلي انسان است و انسان حرمت ذاتي دارد، جوهر حقوق بشر نیز همین است. حقوق بشر در يك كلمه خلاصه ميشود«حرمت ذاتي انسان»(باقی، جمهوریت، 1383). از سویی تفکراسلام رحمانی بازرگان برخاسته از انسان شناسی او و به بیان دقیق تر، انسان شناسی قرآن از دیدگاه اوست. از آغاز دهه 60 به بعد سلسله بحث هایی درباره انسان شناسی قرآن را آغاز کرد تا این مبانی را تبیین کند. کاری که البته پیشتر شریعتی انجام داده بود. بازرگان البته اومانیسم رانقد می کند. در سال 1355 هنگامی که کتاب گریز از آزادی اریک فروم را خلاصه و نقد می کند می گوید: اینکه انسان را هدف انسان و زندگی کردن را هدف زنده بودن بدانیم «خودهدفی» است و در منطق علمی هیچ چیز نمی تواند هدف و مقصد خود باشد(م ج10: 97-96). چه فرقی می کند که انسان خودش را یگانه مرکز و غایت حیات خویشتن گیرد و بپرستد یا مصنوعاتِ دست و مغزش را؟ (همان، 102) بازرگان خودانگیختگی اریک فروم را منتهی به خودپرستی در برابر خداپرستی می داند(همان، 107) و چون معتقد است خودانگیختگی و جوشش درونی مطلوب است اما برمبنای «خارج هدفی» نه «خود هدفی» از اینرو او اصالت انسان را نه در نفی خدا بلکه در پیوند با آن می شناسد و هدفی والاتر از خود انسان را مطرح می کند که «خداهدفی» است و دیدگاه بازرگان مبتنی بر فرض گرفتن اصالت و وحیانی بودن قرآن است.
صداقت فکری و علمی مهم ترین ویژگی اخلاقی یک متفکر است. اگر کسی به مسیحیت یا مارکسیسم باور دارد روا نیست به نام مارکسیسم سخن الهی بگوید یا به نام مسیحیت سخن الحادی یا به نام اسلام سخن مارکسیسم یا فاشیسم را بگوید. باید هر متنی را چنانکه هست شناخت نه چنانکه می پسندیم. هرمنوتیک با همه نوآوری ها و بدایعی که داشته اما برخی بحث های اخیر هرمنوتیکی که به قرائت گادامری نزدیکتر است این لغزش بزرگ را در خصوص متون آفریده است که می گوید متن، مستقل از مؤلف و مفسر است و هر کسی می تواند متن را بفهمد و فهم و تفسير مؤلف از متن ، هيچ رحجانى بر ديگر تفاسير ندارد.
ما چه به قرآن باور داشته باشیم چه نداشته باشیم، چه آن را وحیانی بدانیم چه ندانیم باید خودش را چنانکه هست بفهمیم و این را نیز باید مفروض بدانیم که ممکن است فهم ما از آن خطا باشد.
بازرگان به همین دلیل گرچه خود یک روشنفکر و یک علم گرا بود اما ابتدا با دو گروه از روشنفکران مذهبی و علم پرستان مرزبندی می کند و می گوید: کاری که صحیح نیست و تفسیر به رای محسوب می شود این است که خواسته باشیم عقل و علم و فکر و تدبیر و بطور کلی تشخیص خودمان را به جای قران قرار دهیم یا با بینش و دانش خودمان و با عقل و احساسات و خواسته های بشری استدلال نموده اصول و احکام و قوانینی استنباط و وضع نموده آنها را چون به نظرمان صحیح و قطعی و معقول می آید منطبق با قرآن و در حکم اسلام بگیریم. این کاری است که بسیاری از روشنفکران به اصطلاح مذهبی مترقی امروزی می نمایند و هم در نزد اهل کلام و علمای قدیم متداول بوده، برای خدا تعیین تکلیف می کرده اند… طرز فکر دیگری هم وجود دارد- یا به ما نسبت می دهند- که علم را مقدم بر وحی و شرط پذیرش گفته های پیغمبران یعنی آیات و احکام دین می دانند و می گویند آن چیزی از اسلام و دین را قبول می کنیم که با عقل و علم و استدلال مان درست دربیاید. چنین طرز فکری در حقیقت انکار نبوت و وحی و ادعای بی نیازی انسان از دیانت و مساوی دانستن خودمان با خدا می باشد»(بازرگان،ج19: 20).
پس از این مفروضات به بیان انسان شناسی قرآن می پردازد. او ابتدا تصریح می کند که قرآن نیامده است درس انسان شناسی یا جامعه شناسی بدهد همانطور که درس ستاره شناسی و هواشناسی نداده است(ج19: 52) اما باور دارد که قرآن بر یک انسان شناسی بنا شده است. بازرگان به تصور اینکه دیدگاه های هندی و چینی و وحدت وجودی با یکی کردن انسان و اشیاء در خدا و جهان هستی، عملا به اضمحلال وجودی انسان انجامیده و سلب شخصیت و اصالت و استقلال از او می نمایند آنها را نفی می کند(ج19: 73) و در مقابل معتقد است از نظر قرآن همه موجودات و زمین و آسمان در تسخیر انسان است و خداوند نیز از دخالت در کار خلیفه امانت دار خویش استنکاف می کند و به جای اینکه او راسا رشد دهنده انسان باشد انسان باید خود سازنده خود باشد(مجموعه آثار،ج19: 88). بازرگان گرچه منتقد دیدگاه های اومانیستی و مارکسیستی بود همانطور که منتقد دیدگاه های فاشیستی و متحجرانه بود اما اختلاف او با دیدگاه اومانیستی در هدف است ولی با دیدگاه متحجرانه و قرائت فاشیستی از دین در ناباوری آنها به انسانیت و کرامت انسان و قائل نشدن به حقوق ذاتی برای بشر است. بنابراین وجه فارق بازرگان از دیگران، نه نشانگان مذهبی که انسان مداری بود. با این دیدگاه، مومنان باورمند به حقوق بشر به لیبرال ها و حتی مارکس(نه مارکسیسم) نزدیک تر از بنیادگرایان مذهبی و داعشیگری هستند.
بازرگان می گوید جا دارد همانطور که کتاب فردوسی را شاهنامه خوانده اند، قرآن را خدانامه بخوانیم چون برخلاف متون همه مذاهب، قسمت اعظم قران بطور مستقیم و غیر مستقیم در توجه به خدا است. و چون چهره دیگر قران درباره انسان و آدمیزاد است می توانیم نام دیگر آن را انسان نامه بگذاریم.
من از مجموع نظریات بازرگان استنباط می کنم که از دیدگاه او قران، خدانامه ای انسان محور یا انسانگراست یا انسان نامه ای خدامحور است. ممکن است کسی مدعی انسان شناسی دیگری در قرآن باشد اما مهم این است که فهم انسان شناختی بازرگان چنین بود و از این نگرش می تواند حقوق بشر درآید اما از نگرشی که انسان را موجودی بیچاره، خمیرگونه، منفعل، مقلد و فقط اسیر نفس اماره می داند که صلاحیت تشخیص مصالح و مفاسد خود و قانونگذاری برای خود را ندارد، دیگر کرامت انسان و حقوق انسان جایی ندارد. در این دیدگاه اساس تشکیل حکومت و نظم و قانون مدرن و قانون برنامه سوم و چهارم و پنجم توسعه هم بی معنی و لغو است. این افراد با وجود اینکه خودشان هم یکی از همین موجوادت زمینی هستند اما بدون هیچ دلیلی خود را گویی تافته جدا بافته ای می بینند که باید بر دیگران سیطره داشته باشند. برونداد این تفکر، نظام رعیت-چوپان است بدون اینکه معلوم شود اگر بشر موجودی همچون گوسفندان است به چه دلیل بعضی از گوسفندان باید چوپان شوند. همین نشان می دهد که چنین انسان شناسی فقط برای توجیه سلطه و رانت خواری عده ای است که دست برقضا دست شان به قدرتی رسیده و تا وقتی قدرت در تصرف شان نبوده به گونه ای دیگر می اندیشیدند.
بعضی از کلمه حقوق بشر می ترسند. در ادبیات آنها جایی برای حقوق بشر نیست مگر در وقت دشنام دادن به آن. چرا باید از حقوق بشر بهراسند؟. حقوق بشر که دیگر ارتش خارجی نیست. یک امر حقوقی و ذاتی است که ریشه در فرهنگ شرقی و اسلامی هم دارد اما می ترسند چون حقوق بشر قدرت شان برای تاخت و تاز و یکه سالاری و حق ویژه داشتن و رانت خواری را محدود می کند و به جامعه و فرد ،هویت و شخصیت و استقلال و قدرت می دهد و فرد را از حالت یک مهره، یک ابار، یک دنباله رو و پیاده نظام و تابع و نیازمند و مطیع، خارج می کند. از حقوق بشر فقط در صورتی می ترسند که خود را بشر ندانند یا آن را مانع زیاده طلبی های بشر ببینند.
————————————-
1- كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ(بقره، 213)
مردم امتى يگانه بودند پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيمدهنده برانگيخت و با آنان كتاب [خود] را بحق فرو فرستاد تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند اما در آن نیز اختلاف کردند مگر كسانى كه [كتاب] به آنان داده شد پس از آنكه دلايل روشن براى آنان آمد به خاطر ستم [و حسدى] كه ميانشان بود [هيچ كس] در آن اختلاف نكرد پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند به توفيق خويش به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند هدايت كرد و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مىكند.