روزنامه سازندگی، ش99 چهارشنبه6تیر1397ص12و13
عمادالدین باقی
خانواده شهید محمد منتظری با این دلنگرانی که شرایط وخیم زندگی کنونی مردم انگیزه سخن گفتن درباره محمد را سلب کرده و در وانفسای دشواری زیست مردم، سخن گفتن از وی گرهی از رنج مردم نمی گشاید مهر سکوت بر لب زدند. نگارنده نیز با وجود احساسی همانند ایشان اما در بازخوانی زندگی و اندیشه محمد منتظری سرچشمه های بخشی از مسائل کنونی را می جوید .
چهل سال پیش یک انقلاب محسوس را پشت سر گذاشتیم اما انقلاب نامحسوس بزرگتری در این بازه زمانی رخ داده است که در تحلیل مسائل، گاهی مغفول می ماند. اینکه چهل سال پیش برای بسیاری از ما اموری مقدس بودند و امروز چنان نیستند یا برعکس، اموری نامقدس بوده و امروز مقدس شده اند. چرخشی عظیم در نگرش ها و هنجارها به ویژه در نسل سوم پدید آمده که حجابی بر گذشته شده و غالبا انسان را در داوری ها به خطا می افکند.
گفته اند تحریف یا معنوی است، یا لفظی و تقطیع را هم نوعی از تحریف دانسته اند. این سخن درباره کلمه و متن و درباره رویدادها گفته شده اما درباره اشخاص نیز صدق می کند. وقتی که شخصیتی را به یکی از ابعاد وجودی اش فرو بکاهیم او را تحریف کرده ایم. محمد منتظری هم تحریف شده است زیرا او را فقط به عنوان یک کنشگر مدافع نهضت های آزادیبخش می شناسند و بدتر از آن اینکه حرکت تندروانه اش در فرودگاه مهرآباد را در برابر ممانعت دولت موقت از سفر به لیبی، معرفِ تامه شخصیت او می پندارند، گویی او تنها همین یک فضیلت (مدافع نهضت های آزادیبخش بودن) را داشت که در گذر زمان و تغییر هنجارها به ضد فضیلت بدل شده و امروز تمام شده است. این نوع کنشگری، البته در مقطعی جزو ویژگی های بارز محمد منتظری بود ولی پیش از آن، وی یک دانش پژوه و یک مبارز ضد استبدادی بود گرچه نماند که آینده را ببیند و ببینیم در آینده چه می گوید و بر همان مشی می ماند یا نه؟ اما به قرینه پدر و همه خانواده اش می توان راه او را حدس زد.
اگر محمد می ماند
برا ی اینکه دریابیم او اگر می ماند چگونه بود باید وجوه دیگری از شخصیت او را بکاویم و بشناسیم.
همنشین کتاب و فرهنگ:
محمد منتظری یک شخصیت فرهنگی هم داشت. یک کتابخوان حرفه ای و فردی پر مطالعه بود. کتاب هایی را که سودمند تشخیص می داد ترویج می کرد. برای نمونه، شمار زیادی از نسخ چاپ شده کتاب «قلعه حیوانات» جُرج اُروِل را می خرید و هدیه می داد. از روی علاقه اش به این کتاب و آنچه قابل تشبیه و تطبیق با روند انقلابات است، می توان دیدگاه های او را در صورت زنده ماندن حدس زد.
کتابخانه شخصی او نشان می دهد که در زمینه سیاست و تاریخ مطالعات فراوانی داشت. کتابخانه اش چندان غنی بود که در سال 1364 قرار شد نخستین کتابخانه تخصصی سیاسی در قم با استفاده از آنها تشکیل شود که مرحوم شیخ جعفر محمودیان مسئولیت آن را برعهده گرفت و با افزوده شدن کتاب هایی که از انبار دادستانی گرفته شد، کتابخانه ای مهم شکل گرفت. (درباره داستان این کتابخانه بنگرید به گفتگوی تفصیلی نگارنده با مستند قائم مقام در سایت تاریخ ایرانی)
نظریه پرداز:
محمد منتظری اگر مانده بود به حوزه نظریه پردازی وارد می شد. او درس فلسفه را نزد پدرش و آیت الله محمد شاه آبادی خوانده بود. پدرش می گوید «خیلی باهوش بود و گاهی راجع به برخی مسائل فلسفه با من بحث می کرد» (خاطرات: ج1، ص386). آیت الله منتظری در نامه ای به محمد منتظری در زندان به تاریخ ٢٧ رمضان ١٣٨٧ برابر با 8 دی 1346 (که برای نخستین بار متن کامل آن در اینجا منتشر می شود) نوشته اند: «ان شاء الله شما از مطالعه و بحث غفلت نمی کنید چون جوانید و سن شما مساعد است اگر به سن من برسید از حافظه محروم خواهید شد. خلاصه قدر فراغت و جوانی را هم شما و هم رفقای شما بدانید و از فرصت استفاده کنید و به معلومات خود بیفزائید». و محمد که روحیه خودش هم چنین بود به توصیه پدر وفادار بود. دفترهای یادداشت های زندان او نشان می دهد اهل فیش برداری و نوشتن و ثبت تأملات خویش بود. یکی از دفترهای زندان او دیدگاه هایش درباره اقتصاد است. مهم نیست که امروز با آن دیدگاه ها موافق باشیم یا مخالف. امروز اگر مارکس هم زنده بود شاید با برخی نظریات خود مخالفت می کرد چنانکه نئو مارکسیست های زمانه، تفسیر متفاوتی از مارکس و آرای او ارائه می کنند که شاید به مخیله خود مارکس هم خطور نمی کرد.
دیده بانی اندیشمندانه رویدادهای فکری در ایران:
از محمد منتظری آثار زیادی در دست نیست اما همان اندازه که برجای مانده است گویای دغدغه های اوست. او با وجود انقلابیگری اما با «چپ روی»، میانه ای نداشت. او به تاریخ ٢٠ اسفند 1355 نامه ای احتمالا از لبنان یا سوریه و با نام مستعار «سمیعی» برای آقای انصاری از دوستان نزدیک ایرانی اش که در حوزه نجف به تحصیل اشتغال داشت نوشته است. مرحوم حسینعلی انصاری پس از انقلاب نماینده آیت الله منتظری در زندان ها شد و بسیاری از زندانیان دهه 60 خاطرات نیک و ارزنده ای از وی دارند و جان خویش را مدیون او می دانند. نامه محمد منتظری نشان می دهد که هم برای شریعتی و هم مطهری بسیار احترام قایل بود و آنان را اندیشمندان دوران ساز می دانست و خرده گیری های مطهری بر شریعتی را نمی پسندید اما شریعتی را «خطابی» و مطهری را اهل دقت ها و باریک اندیشی های فلسفی می دانست و در عین حال هیچکدام را بت نمی پنداشت. متن نوشته او به اندازه کافی گویا و بدون نیاز به تفسیر است. در بخشی از نامه آورده است:
«…برادر عزیز؛ دیروز نامه تان رسید و موجب بسی خوشحالی و ضمنا حاوی اطلاعات مفید از وطن. البته بنده چندین بار تصمیم گرفته ام که سری به آن دیار بزنم ولی تاکنون موفق نشده ام. امید می رود که سرانجام به آنجاها بیایم و زیارتی و دیداری … در هر حال بگذریم. چه خوب می بود که از شرایط فکری هموطنان برایم می نوشتی: یکی از جهت روشن بینی، و دیگر اینکه آیا چقدر چپ زدگی وجود داشت؟ و آیا جریان منافقین چه نتایجی ببار آورده بود؟ آیا موجب نشده بود که در میدان مبارزه، مبانی اعتقادی را پیوسته نبایستی نادیده گرفت و یا فراموش کرد؟ آیا هنوز هر که مبارز بود، خوب می دانستند و یا اینکه فکر می کردند که مبارزه در راه چه آرمانی و با توجه به چه زیربنای فکری و عقیدتی؟ … در مورد داستانهای عباداللهی و فرخ صادقی و نسیم خاکسار، هنوز ندیده ام تا اظهار نظر کنم و آنها را هم نمی شناسم. در مورد مسافرت آقای مطهری به آن دیار با اینکه از مسافرتشان خوشحال شدم و ایکاش من هم می بودم و زیارتشان می کردم، ولی اظهارنظرهای ایشان و همچنین حساسیت های ایشان در مورد نوشته جات آقای شریعتی معمولا – به نظر بنده – ناصحیح است. البته این بدان معنی نیست که برای آقای مطهری ارزشی قائل نباشیم و نوشته جات ارزنده و مفید و پرمحتوای ایشان را نادیده بگیریم. هر کسی به شکلی خدمت می کند و ای کاش که این اختلافها نمی بود. ولی چه می توان کرد؟ آقای مطهری معمولا با دید فلسفی و از طریق شپش کشیهای فلسفی به عبارات و الفاظ و احیانا نحوه بیان مطالب آقای شریعتی می نگرد و لوازم و مستلزمات و لوازمِ لوازم و غیره آنها را ترتیب اثر می دهد. در صورتی که نحوه بیان مطالب آقای شریعتی، خطابی است و اجتماعی … در هر حال بایستی دید که چه آثار ارزنده و مثبتی در رابطه با نوشته جات و سخنرانی های آقای شریعتی ببار آمده و بسیار بسیار از مردم را، چه از هموطنان و چه از دیگر کشورها، به راه راست و ارزشهای مترقی اسلامی رهنمون ساخته است. تحولی که آقای شریعتی بنوبت خود ارزانی بخشید، بسیار بزرگ است که بایستی بر او آفرین گفت، گو اینکه همه این مطالب بدین معنی نیست که از افراد، بت بسازیم و آنان را معصوم و غیر قابل اشتباه و خطا بدانیم…»
چپ روی در زندان روی:
همان زاویه داشتن با چپ روی، نظام ارزشی او را هم ساخته بود. در زمان شاه (و نیز امروز) برخی افراد به زندان به عنوان یک فضیلت می نگریستند و نفس زندان رفتن و مبارزه را فارغ از آرمان و هدف، یک ارزش می دانستند و هرچه حبس بیشتر، افتخار هم بیشتر؛ اما محمد می گفت هنر این است که انسان کار خودش را بکند و زندان نرود ولی اگر رفت قهرمانانه بایستد.
نقد پذیری:
گرچه برخی افراد او را تک رو می دانند (کیهان 4 بهمن ۱۳۹۵، ص 6 / رئیسی، خاطرات حدیده چی دباغ: 54) اما شاید به اقتضای ضرورت های مبارزه و در مواضعی خاص از خود پافشاری در مواضع نشان داده باشد اما داده های دیگر درباره روحیات او نشان می دهد، محمد منتظری اهل پذیرش خطا و انتقادات و دارای سعه صدر بود. شاهد شاخص آن مناسباتش با مرحوم بهشتی بود. محمد منتظری که با القاب تندی چون راسپوتین انقلاب از دکتر بهشتی یاد می کرد، تنها دو سال بعد با بهشتی زیر یک سقف در حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند. روابط او با بهشتی التیام یافته بود و حتی اگر با همه نظرات و کردارهای او موافق هم نبود اما اشتباه خود در داوری های تند نسبت به بهشتی را پذیرفته بود. امروزه در میان اهل سیاست و اندیشه کمتر چنین انعظاف هایی را مشاهده می کنیم.
نفی انحصار و باور به گردش نخبگان:
بنیان فکرش با انحصار مخالف بود و به مشارکت دادن نخبگان در قدرت اهمیت می داد به همین روی اگر می ماند در برابر گردش نخبگان و در برابر تغییر مقاومت نمی کرد. آیت الله منتظری نقل می کنند که او می گفت: «در کشور ما قحط الرجال نیست، جهل الرجال است. محصور کردن همه کارها در چهار پنج نفر کار درستی نیست» (خاطرات، ج1: ص430) کاری که تا چند دهه ادامه داشت.
حریت و جسارت:
محمد جسور بود و حریت داشت. دست بوسی را که رسم شاهان بود مردود می دانست. در زمانی که بوسیدن دست مراجع و در عرصه سیاستمداران، بوسیدن دست شاه مرسوم بود، آیت الله منتظری می گوید محمد با دستبوسی مخالف بود. زمانی که محمد هنوز خیلی جوان بود وقتی ایشان می خواهد که محمد دست استادش آیت الله بروجردی را ببوسد او مخالفت می کند. محمد به سبب همین روحیه، پس از انقلاب با وجود دلبستگی اش به آیت الله خمینی، مقهور شخصیت کاریزماتیک، نافذ و مقتدر وی نشد. زمانی که مجاهدین خلق از امام خمینی با ستایش و لقب خمینی کبیر و برخی گروه های چپ مارکسیستی مانند توده در حد پرستش از او یاد می کردند، محمد منتظری ضمن احترام به آیت الله خمینی او را نقد می کرد، به همین دلیل بیانیه هایش چون شبنامه پخش می شد. بیانیه های ساتجا که لحنی تند و انقلابی متناسب با ادبیات تند زمانه داشت مخفیانه پشت درب مساجد و کنار خیابان ها انداخته می شد. هسته اولیه سپاه پاسداران در ساتجا شکل گرفت.
عصر تقدس جنبش های آزادیبخش:
کارنامه او فقط رفتارش در قضیه قذافی و پشتیبانی از جنبش های آزادیبخش نبود. در آن زمان نیمی از جهان در سیطره جنبش های انقلابی بود به گونه ای که در دل گنگره امریکا نیز بحران مک کارتیسم به وجود آمد. چهار دهه پیش، عصر تقدس انقلاب های آزادیبخش بود. در درون امریکا و ممالک اروپایی پر نفوذترین روشنفکران آنان بودند که با استعمار ستیز و از جنبش های آزادیبخش پشتیبانی می کردند. ربع قرن جنگ خونین ویتنام، جهان را به دو بخش تقسیم کرده بود. پیروزی انقلاب های الجزایر، کوبا و نیکاراگوئه و….فضایی از شعف و حقانیت برای این جنبش ها در سطح جهانی ساخته بود. انقلابیگری در آن زمان ارزش مسلط بود اما امروز پارادایم جهانی دگرگون و به ویژه پس از فروپاشی اتحاد شوروی و اروپای شرقی، نظام ارزش ها در جهان زیر و رو شده است و امروز برای ارزش هایی که آن زمان در اقلیت و حاشیه بود ند ارزش قایل هستیم.
محمد را دوباره باید شناخت گرچه انقدر عمر نیافت و دفتر زندگی اش پُر برگ نشد ولی در دوره خودش اثرگذار بود و مانند چه گوارا، انقلابی بی خانمان آمریکای لاتین که با عمری کوتاه، اشتهار جهانی یافت و الگوی یک نسل شد، محمد منتظری نیز چون چه گوارا در ایران یک انقلابی تمام عیار بود. هر چند او حتی در دوره انقلابیگری هم با گروه های چریکی درون ایران این تفاوت را داشت که با روش ترور مخالف بود. او از سال 1349 مانند یک انقلابی خانه به دوش به افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه و لبنان رفت و مصایب و مسائل مسلمانان را از نزدیک می شناخت و تابستان سال 1356 اعتصابی را در کلیسای «سنت مری» پاریس در پشتیبانی از زندانیان سیاسی در ایران سامان داد. سفری هم به لندن داشت برای سازماندهی مخالفان (خاطرات حدیده چی دباغ، کیهان4 بهمن ۱۳۹۵). وقتی در سال 50 یا 51 به عراق رفت مبارزین می گویند، دست ما باز شد، چون ایشان کانال هایی برای جذب کمک های مالی مسلمانان ایران و خارج داشتند. (خاطرات سید هادی موسوی)
محمد فرصت نکرد
امروزه کسانی دیده می شوند که همفکر آن روز محمد منتظری بودند ولی منتقد گذشته خویش اند. سیدکاظم بجنوردی محکوم به اعدام در زمان شاه، زنده ماند ولی بخارایی محکوم به اعدام شد. امروز بجنوردی گذشته خویش را نقد می کند و آن روش را قابل دفاع نمی داند. برخی همرزمان چریک های چپ اعدام شده یا کشته شده در نبردهای مسلحانه نیز امروز گذشته شان را نقد می کنند. شاید اگر بخارایی و دیگران هم زنده بودند امروز مانند اینان مخالف عملکرد خویش بودند. این منطق البته با چالش هایی روبروست زیرا مثلا می توان گفت افرادی هستند که مگس را نمی کشند و از اتاق شان بیرون می کنند اما برای جان انسان ها به راحتی تصمیم می گیرند. لذا می توان با منطق «شاید اگر زنده می ماند» همه واقعیات را دیگرگون دید و در اینصورت قضاوت و ارزیابی و نقد، دیگر معنا ندارد در حالی که اصل بر عملی است که کسی انجام می دهد. این خرده گیری درست است اما سه نکته هم باید لحاظ شود:
1- اینکه بلحاظ حقوقی اصل تفسیر به نفع متهم جایز است اما اصل تفسیر به زیان متهم جایز نیست. می توان به گونه ای تفسیر کرد که متهم نجات پیدا کند اما نمی توان به گونه ای تفسیر کرد که بی گناه و غیر متهم گرفتار شود. بنابراین از لحاظ حقوقی اینکه بگوییم اگر کسی زنده بود ممکن بود جرم یا گناه ارتکابی را تکرار نکند قابل قبول است اما اینکه بگوییم ممکن بود فرد درستکاری، گناهکار و آدمکش شود درست نیست.
2- دوم اینکه از نظر تاریخی و اجتماعی ما می توانیم چنین مقایسه ای را با نمونه ای هرچه مشابه تر انجام دهیم. برای مثال حجتی کرمانی هم عضو یک گروه مسلح بوده است او هم روحانی و هم زندانی و هم بند محمد منتظری بوده است. گرچه در خاطراتی که چند دهه بعد و در دوره تغییر فکری اش نوشته است قضاوتش درباره محمد منتظری متاثر از زمانه تغییر است اما او زنده ماند و فرصت کرد تغییر کند و امروز این گونه محمد را ارزیابی کند. البته او حتی در سال 1374 در جلسه ای به نشانه ابراز میزان شیفتگی خویش به آیت الله خمینی می گفت «من هر وقت می دیدم امام کاری می کند که نمی توانم دفاع کنم می گفتم عقل من اشتباه می فهمد نه اینکه امام اشتباه می کند». وی حتی در سال 1374 نیز نگرشی داشت که محمد منتظری در دهه چهل نداشت و دستبوسی آیت الله بروجردی و امام خمینی را در همان زمان هم رد می کرد.
3- اماره های احتمال: برای احتمال باید نشانه ها و اماره هایی هم وجود داشته باشد. افزون بر روحیاتی که گفته شد و اینکه محمد در ابتدای انقلاب که فصل پرستش و ستایش امام خمینی بود به گونه ای که خود ایشان را به واکنش واداشت، محمد به او انتقاد می کرد، محمد فرزند یک خانواده گفتگویی بود. خانواده ای که پدر و فرزندان، محمد و احمد در اوایل انقلاب سه رویکرد داشتند و این نشانه یک خانواده دموکراتیک بود. اختلاف نظرهای سیاسی هیچگاه روابط انسانی و خانوادگی را تحت الشعاع قرار نداد.
کمترین بهره ای که از بازخوانی گذشته می توان گرفت این است که برای دستیابی به آزادی، رفاه و حقوق بشر اشتباهات گذشته را تکرار نکنیم.