هفته نامه آسمان شماره65، شنبه 25آبان1392 ص 92
رنگ ها فقط معنی رنگ نمی دهند، در قصور زبان گاه جای کلمه می نشینند و نمادی برای معناها و منظورها می گردند. سپید را به عنوان نشانه شادی، خوشبختی و روشنی به کار می گیرند و سیاه را نماد عزا و مرگ و شوربختی و قرمز را به معنی خطر و زرد را به جای ترس و احتیاط و آبی را نماد زندگی.
در چندماه اخیر هنرمندان بیش از گذشته در آسمان آبی به پرواز درآمده اند. سریال زیر تیغ در سال1385 در شبکه اول تلویزیون، از فیلم های موفق بود و در سال گذشته، فیلم “هیس” و “دهلیز” نیز مضمون قصاص و اعدام داشتند. اما نمایش دیگری که در نیمه اول سال1392 مورد توجه قرار گرفت تئاتر”احساس آبی مرگ” به کارگردانی آقای امین میری بود. هرچند”آبی” و “مرگ” پارادوکسیکال به نظر می آمدند اما محور و مضمون اصلی این نمایش اعدام افراد زیر18 سال بود. مباحث حقوقی درباره منع شرعی و قانونی اعدام مرتکبین جرائم سنگین که زیر 18 سال سن دارند قبلا در مطبوعات به کرات و گستردگی مطرح شده اند و قانون جدید مجازات اسلامی که در اردیبهشت سال جاری ابلاغ شده است با توجه به اینکه قانون لاحق اگر به نفع متهم و محکوم باشد عطف به ماسبق می شود برای توقف اجرای این مجازات، کافی است و جای شگفتی دارد که چرا با وجود تصویب چنین قانونی باید همچنان دغدغه اعمال مجازات سنگین برای افراد زیر18 سال وجود داشته باشد. در فضای همین دغدغه ها بود که نمایش احساس آبی مرگ با سادگی و حداقل امکانات و صحنه آرایی ها و نورپردازی های گران اجرا شد و اگر از پشتیبانی امکانات فرهنگی و فنی بیشتری برخوردار بود درخشش افزون تری هم می یافت و می توانست مخاطب را پس از ترک سالن با موضوع و هدف خود بیشتر همنوا کند. آنچه این تئاتر را در کانون توجه قرار می داد نه بازی ونمایشنامه و امکانات فنی و صحنه بلکه سوژه آن بود. سوژه ای که سال ها بود در حوزه مطبوعاتی بیشتر مورد توجه قرار می گرفت ولی در عرصه هنرهای نمایشی کمتر مطرح بود و احساس آبی مرگ از این نظر کاری تکراری نبود. برخی صحنه های سمبلیک آن هم برجستگی خاصی به نمایش می داد مانند صحنه آخر. چهارپایه هایی که محکومان اعدام روی آن می ایستند و با خالی شدن زیر پای شان در آسمان معلق شده و در دوسه دقیقه جان می دهند و به همین آسانی با یک رشته طناب و یک چارپایه، در غیاب رحمت و رافت و بخشش و عفوی که خداوند مرجح دانسته است(بقره /178، مائده /45، شوری/40)جهانی ویران، انسانی نابود، عشقی و زندگی ای خاموش می شود، درصحنه آخر گردن این چارپایه ها به طناب بسته شده و بدون هیچ انسانی به دار آویخته می شوند. بالا رفتن آنها یعنی “دار” است که به “دار” آویخته می شود.
تئاتر احساس آبی مرگ یک جلوه بیرونی دیگری هم داشت که از نظر اجتماعی اهمیتی فراتر از خود تئاتر داشت. این تئاتر یک اجرای خیریه داشت به منظور جمع آوری پولی برای تامین دیه و آزادی جوانی که در سن 15 سالگی در نزاعی در پاکدشت مرتکب قتل شده بود. او محکوم به قصاص شد و به کانون اصلاح و تربیت انتقال یافت و پس از رسیدن به سن بلوغ به زندان عمومی رجایی شهر منتقل شد. اما آنچه در حاشیه این تئاتر و موضوع و مقصود آن رخ داد باطل کننده برخی فرضیات شایع درباره جامعه ایران است. سال هاست جامعه شناسان نسبت به فروپاشی اخلاقی هشدار می دهند. تردیدی نیست که در سال های اخیر به دلایل چندی پایه های اخلاقی در جامعه سست شده اند و ناهنجاری ها و رشد خشونت و جرم و جنایت موجب نگرانی های عمیق شده است اما در حاشیه تئاتر احساس آبی مرگ، همیاری شگرفی رخ داد. در یک شب توسط مردم بخشی از مبلغ دیه برای آزادی نوجوانی، تامین شد که او را نمی شناختند. خود خیرین پاکدشت که شهری محروم است نیز در این کار سهیم شدند. این نشان می داد در جامعه ای که هنگام اجرای اعدام یا تئاتر واقعی مرگ، هزاران نفر به تماشا می روند و از ساعت های قبل به پیشواز رفته و نوبت می گیرند و بخشی از آنها مشوق و همدل و موافق سلب حیات هستند، کم نیستند کسانی که به تماشای تئاتر دیگری می روند برای جلوگیری از سلب حیات یک انسان و برخلاف دسته نخست، در این راه هزینه مالی هم متحمل می شوند.
این رویداد نشان می دهد در جامعه ایرانی هنوز ارزش های انسانی و اخلاقی بزرگ زنده اند و هنوز این جامعه دچار فروپاشی اخلاقی نشده است و باید این کنش های برجسته انسانی اش نیز برجسته و مشاهده شوند وگرنه ارزش های متعالی را بی رمق می کند. سال ها پیش در مراسم نخستين نشست هيأت امناي انجمن دفاع از حقوق زندانيان(فروردین1383)، گفتم «انتظار نداريم همگان كار و زندگي خود را تعطيل كنند و يكسره به امور زندانيان رسيدگي و انديشه كنند. كافي است هريك از ما نظر فقط يكصدم از برنامه زندگي و كار و انديشه خود را به زندانيان اختصاص دهيم آن گاه موجي آفريده خواهد شد كه زندان گرایی را به عقب ميراند». درباب اعدام ها نیز فقط شکوه از آمار بالای آن دردی را درمان نمی کند.در جامعه ای که قانون از چنین مجازاتی پشتیبانی می کند و خود جامعه به جایی نرسیده است که این قوانین را تجدید نظر کند، روش جلب رضایت و روش های حقوقی از روش های مؤثر برای کاستن از این آمار هستند. تجربه ما نشان داده است که وقتی برنامه منسجم و پیگیر و سنجیده ای در چارچوب ظرفیت های داخلی و حقوقی کنونی برای نجات یک محکوم به اعدام و برای مثال جلب رضایت از شاکی و یا اقدامات حقوقی انجام می شود برخی از محکومان بخت زنده ماندن می یابند و به همین دلیل بسیاری از محکومان می توانستند اعدام نشوند اگر چنین تلاشی برای کمک به آنها صورت می گرفت اما بسیاری از مردم چنان سرگرم زندگی خویش و بی اعتنا به مرگ دیگران در چنبره مشغله های خود گرفتارند که حتی خبرهای منتشر شده در روزنامه ها درباره اعدام ها نیز اهمیتش از پیگیری اخبار فوتبال در روزنامه ها کمتر است در نتیجه فعالان مدنی آنقدر اندک می شوند که فقط قادرند تعداد انگشت شماری از این موارد را رسیدگی کنند و سرانجام خسته و فرسوده و مبتلا به مشکلات روحی و روانی از دور خارج می شوند به ویژه که فرایند جلب رضایت از اولیای دم گاهی چنان طولانی و پر کشمکش و سخت است که ماهها و گاه چند سال طول می کشد( چنانکه در پرونده نوجوان پاکدشتی علیرغم اینکه گفته می شود عمده پانصد میلیون تومان درخواستی فراهم شده است اما هنوز بحث جلب رضایت ادامه دارد) و اگر هر شهروندی فقط چند دقیقه در روز در این مسائل بیندیشد و گامی بردارد هزینه این تلاش ها میان تعداد پرشماری تقسیم شده و به هر کس سهم ناچیزی تعلق می گیرد و دیگر نیازی نخواهد بود که برخی بیش از توان خود درگیر شده و فرسوده شوند و عده زیادی هم نجات می یابند. پس با دغدغه بیشتری در این راه آسمان آبی زندگی را به همنوعان خویش هدیه کنیم.