[email protected] صابر مصطفوی
آقاي باقي …
آيا تشکلهايي که ميگوييد در ايران نداريم ، قرار است در چهارچوب قانون اساسي فعاليت کنند؟ اگر چنين است ، مفهوما چه کاري از آنها بر مي آيد که از اصلاح طلبان دولتي بر نمي آمد؟
به نظر شما در اينکه مردم ايران بتواند در وجود يا عدم وجود شوراي نگهبان اظهار نظر کنند ، قبل و بعد از بوجود آمدن تشکلها تفاوتي وجود خواهد داشت؟
به نظر شما امروز که ما هفت سال است يک دولت اصلاح طلب داريم ، اصلاح طلبان بيشتر توان و پتانسيل بسيج کردن مردم را دارند يا محافظه کاران ؟ هيچ ميدانيد که مردم حاضرند حرف نزنند ولي آبرويشان لکه دار نشود؟ ولي رفاه نسبي شان از ميان نرود؟ من هم مثل شما ، ميشناسم کساني را که حاضرند براي استفاده از تسهيلات بسيج کارگري ، در هر راهپيمايي ، پرچم دست بگيرند و شعار بدهند.
آقاي باقي … اصلاح طلبان چه زماني ميتوانند براي هوادارانشان “دنيا” بسازند؟ … اگر امروز آستان قدس رضوي اراده کند ميتواند به تمام هواداران فکريش ، تسهيلات ويژه سفرهاي خارجي اعطا کند. شما که بهتر از من ميدانيد.
ميفرماييد دموکراسي هزينه دارد. بله. همه چيز هزينه دارد. بنده هم امروز اگر بخواهم يک اتومبيل بنز الگانس داشته باشم ، خواسته من در حد يک رويا خواهد ماند و آن اتوموبيل الگانس ، به صرف اينکه من ميخواهم ، از آن من نخواهد شد. من شک ندارم که شما و خيلي از مردم ، دموکراسي ميخواهيد. اما آقاي باقي ، ببينيد در کجا زندگي ميکنيم. اينجا ايران است. اينجا بهشت اصول ثابت و لايتغير و خطوط پيچ در پيچ قرمز است. يک اصلاح طلبي که اسمش اکبر گنجي بود ، ميخواست فکر کند همانجايي زندگي ميکند که آرزو دارد. براي همين هم الان در زندان است. شما خوب فکر ميکنيد اما فاصله افکار مردمسالارانه شما با پتانسيل جامعه ما ، فاصله وضعيت اکبر گنجي با وضعيت حاکميت آزادي بيان است.
من يک فرض براي شما ميکنم : شما ميخواهيد يک خانه به قيمت 600 ميليون بخريد. صاحب خانه به شما ميگويد ، شما “هر جور که دلت خواست” هزينه منزل را بپرداز اما “قبل” از پرداختن هزينه حق نداري وارد خانه شوي.
اگر درآمد شما فرضا ماهي 500 هزار تومان باشد ، آيا براي خريد چنين خانه اي اقدام ميکنيد؟ طبيعي است که مي انديشيد ، اگر بخواهيد از حقوقتان ، هيچ مقدار مصرف نکنيد ، بايد 1200 ماه ، آنرا پس انداز کنيد ، و اين برابر عمري است که شما در ايده آل ترين شرايط هم نخواهيد کرد.
دموکراسي در ايران ، آن خانه گرانقيمتي است که براي پرداخت هزينه آن شرايطي معين نيست و براه انداختن يک دوم خرداد ديگر ، فقط چند ورق روزنامه ميخواد اما از اين دوم خردادها چه چيز بيش از دوم خرداد خاتمي بر ميايد؟ هزينه” استقرار” دموکراسی بيش از توان ايرانيان است. خيلي ثقيل است برای جوان ايرانی. حنيف مزروعی چند بار عمر ميکند که ماه به ماه آنرا در نا کجا آبادی باشد که خانواده اش هم ندانند؟ شما کمي فکر کنيد. اگر يک دختر و پسر جوان بخواهند بدون مزاحمت براي ديگران ، در يک محيط تفريحي ، از زندگيشان لذت ببرند ، جواب چند فقيه و عالم و دانشمند را بايد بدهند و از چند کانال بايد محکوم به “غير عاقلانه” رفتار کردن بشوند؟ … شما فکر ميکنيد نيروي انتظامي و همه نيروهای جامعه ما ، واقعا جداي از اين علما و انديشمندان و خارج از ديدگاه آنها عمل ميکند؟ اصلاح طلبي و اصلاح خواهي ، چه زماني خواهد توانست اين مفهوم را جا بيندازد که : “ترجيح انسان ارزش دارد” ؟ اصلا آيا يک اصلاح طلب ايراني چنين چيزي را قبول دارد؟ اصلا اگر قبول داشته باشد ، هم سلول گنجي نخواهد شد؟
دموکراسي هزينه دارد. هزينه اش را جوان ايراني نميتواند بپردازد. او هم ميخواهد زندگي کند. زندگي بر مبارزه ارجح است. اگر حرف زيادي بزند ، از حقوق مسلم ديگرش نيز محروم ميشود. اگر ميبينيد جامعه جوانان دانشجو از سياست دور شده اند ، علتش “عدم امنيت” کار سياسي ، حتي در حيطه روابط خانوادگي است.
من ميشناسم جوانان اصلاح طلبي را که حتي در خانه هم از لحاظ فکري امنيت ندارند. حتي در دانشگاه. حتي در خيابان ها. نميدانم آيا پيشرفت شهرداري تهران را ميبينيد؟ فکر ميکنيد يک دانشجوي اصلاح خواه که همه حيثيت خود را بابت اصلاحات فدا کرد ، وقتي از همين مردم کوچه و بازار ، تعريف و تمجيد آقاي احمدي نژاد را ميشنود ، چه احساسي پيدا ميکند؟ آيا آن جوان ، توان مالي و تسهيلاتي لازم را داشت که مردم هواداريش را آينده دار ببينند؟ من پيش بيني ميکنم ، شاخه دانش آموزي و دانشجويي “آبادگران” ، به زودي چنان جذبي از بين دانش آموزان و دانشجويان خواهد کرد که نتيجه هيچ انتخاباتي غير قابل پيش بيني نخواهد بود. چون آنها توان دارند. آقاي باقي … شما اگر ميخواستيد ازدواج کنيد و محتاج وام بوديد ، اگر آقاي احمدي نژاد و همفکرانشان آمدند و وام به شما دادند ، چقدر محتمل است که ايراني باشيد و زندگي خود را مديونشان ندانيد؟ نميخواهم همه را معلول ذهني فرض کنم ولي خيليها هم هستند که همين چيزها برايشان مهم است. همين زندگي. همين يکبار عمر. همين ايران. همين رهبران. همين اقتصاد. همين کوچه و بازار و سينما و … خيليها هستند که امروز فکر ميکنند : براي زندگي در جايي مثل ايران ، حتي هزينه زيادي هم صرف شده است. لازم نبود گنجي الان در زندان باشد. لازم نبود اين همه نامه سر گشاده نوشته شود…. خيليها هستند که از خريد آن خانه گرانبها منصرف شدند ، تا شايد در يک خانه چهل متري اجاره نشيني کنند ، ولي “زندگي کنند” . زندگي با واقعياتي که قدرت تغييرشان نيست.
آقاي باقي. تشکلها نمي آيند چون اينجا حاکمان ، حاضرند براي انديشه شان بميرند و بکشند. تشکلها نمي آيند چون ديدند که خاتمي چگونه خار در چشم و استخوان در گلو ماند. تشکلها نمي آيند چون شايد با صدقه محافظه کاران بشود حداقل آزادي و رفاه را داشت. شايد امتحان نکرده باشيد اما اگر يک بسيجي فعال باشيد ، به مراتب حرفتان را بيشتر گوش ميکنند تا اينکه اکبر گنجي باشيد. اين “وقايع” تلخ است ولي واقعيت است.
دموکراسي چه انتخاباتيش و چه غير انتخاباتيش ، براي مردم ايران ، لقمه اي بزرگتر از دهان است. شايد ما که رفتيم ، فرزندان ما ، جور ديگر ديدند. شايد رهبرانشان ، زاويه ديد آنها را به رسميت شناختند. شايد آنروز که من و شما به کتابهاي تاريخ رفتيم ، کسي مجبور نباشد روزگار ما را بخواند و بيست سال بعد بفهمد که “دروغ” خوانده است.