• بگرد
  • بازیابی گذرواژه

پيرامون تاريخچه جنبش دانشجويي


فرياد ازادي نشريه انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه همدان اذرماه 1384
(متن ويراسته)
مصاحبه اختصاصي فرياد آزادي با عماد الدين باقي پيرامون تاريخچه جنبش دانشجويي:‏
نگاهي به تاريخچه جنبش دانشجويي
اساساً جنبش دانشجويي در ايران از چه زماني شكل مي‌‌گيرد و ما شاهد نخستين بارقه‌هاي آن ‏مي‌باشيم؟
‏- تاريخ جنبش دانشجويي در ايران را نمي‌توان جداي از تاريخ تأسيس دانشگاه مطرح كرد و ‏در عين حال نمي‌توان بين تأسيس دانشگاه و پيدايش جنبش دانشجويي در كشور قائل به همزادي ‏شد به اين معني كه نخستين دانشگاه ايران، دانشگاه تهران بود كه در سال 1313 تأسيس مي‌شود ‏و دومين دانشگاه، دانشگاه تبريز است كه آن هم در سال 1326 تأسيس شد، اما حركت ‏دانشجويي به مفهومي كه مورد نظر شماست سالها بعد از تأسيس دانشگاه شكل مي‌گيرد. در ‏مورد نخستين بارقه‌ها، دانشگاه تهران به اين دليل كه در اوج خفقان رضاشاهي تأسيس شد و به ‏دليل نوپايي و عدم شكل گيري مبارزه دانشجويي، لااقل تا پايان دوره رضاخان پديده‌اي به نام ‏‏«جنبش دانشجويي» مشاهده نمي‌شود، اما با اشغال ايران در شهريور 1320 كه ناگهان پرده ‏استبداد پاره مي‌شود و فضاي كشور از لحاظ سياسي به طور نسبي باز مي‌شود گروههاي سياسي ‏مختلفي در گوشه و كنار رشد مي‌كنند كه يكي از بزرگترين احزاب آن زمان حزب توده بوده . ‏مي‌توان گفت از ان تاريخ به بعد در دانشگاه تهران شاهد شكل‌گيري پديده‌اي به نام جنبش ‏دانشجويي هستيم. البته پيش از اين دوران و در اوج دوران خفقان در سال 1314 گروهي شكل ‏مي‌گيرد كه بعدا به 53 نفر معروف مي شود. اينان گروهي با گرايشات ماركسيستي و متشكل از ‏روشنفكران و تحصيلكردگاني بودند كه برخي در خارج از كشور تحصيل كرده و با مدرنيسم ‏آشنا بودند و بعضاً دانشجو نبودند، اما در هر حال پيدايش اين گروه زمينه‌اي بود براي حوادث ‏پس از شهريور 1320 كه با ورود متفقين به ايران در جنگ جهاني دوم‏‎ ‎‏ باقي مانده اين گروه كه ‏در زندان به سر مي‌برند آزاد شدند و حزب توده را تاسيس كردند. يكي از پايگاههاي اصلي كه ‏اين حزب براي فعاليت خود برگزيده بود محيط دانشگاهي بود و مي توان چنين گفت كه ‏شكل‌گيري جنبش دانشجويي در آغاز متأثر از رنگ و بوي ماركسيستي بود. در تبريز هم پس از ‏تأسيس دانشگاه در سال 1326، به دليل مجاورت آذربايجان با شوروي كه اردوگاه ‏ماركسيستهاي بلشويك بود و همچنين نقش آذربايجان در جنبش مشروطيت، اين منطقه و افكار ‏قومي سياسي‌تر از ساير مناطق كشور محسوب مي‌شد، به همين دليل دانشگاه تبريز نيز از همان ‏اوايل تأسيس شاهد حضور جريانات چپ ماركسيستي بود.‏
نقش عواملي دروني و بيروني در شكل گيري جنبش دانشجويي ايران را چگونه ارزيابي ‏مي‌كنيد؟
در پاسخ به اين سوال و در مورد عوامل بيروني مي‌توان به تاثيرات ابر قدرت شوروي بر ‏جريانات سياسي ايران و كشمكش‌هاي تاريخي ايران در روسيه هم اشاره كرد. ورود متفقين به ‏ايران هم باعث شكسته شدن فضاي استبداد رضاخاني شد و به علاوه گسترش تفكر ماركسيستي ‏در سطح بين المللي مجموعا عوامل موثر بيروني بودند، عوامل داخلي را هم مي‌توان در ‏مقولاتي چون استبداد سياسي، فقر اقتصادي و وابستگي جستجو كرد ضمناً‌ در محافل دانشگاهي ‏دانش مدرن هم ذاتا دانش انتقادي بود چون به هر حال علم جديد، علمي پويا بود، نه ايستا و همين ‏مسئله در تفكر دانشجو اثر گذار بود. نقطه مهمي كه مي‌شود به عنوان يك عامل ديگر براي شكل ‏گيري حركات دانشجويي ذكر كرد، چالش‌هاي فكري بود كه به همين دليل به نظر من مي‌توان ‏گفت جنبش دانشجوي پديده‌اي عكس العملي بود، چون بخش چپ جنبش دانشجويي در برابر ‏مقولة استبداد و فقرو وابستگي واكنش نشان مي‌داد، و بخش مذهبي جنبش دانشجويي واكنشي بود ‏در برابر ‏
تفكر ماركسيستي از يك سو و تفكر امپرياليستي و غرب زدگي از سوي ديگر به همين دليل در ‏داخل دانشگاه شاهد تشكيل تشكلهايي هستيم . به عنوان نمونه مهندس بازرگان در دانشكدة فني ‏دانشگاه تهران انجمني تأسيس مي‌كند كه واكنشي است در برابر رواج علم پرستي كه باعث ‏شده بود نهاد ايمان در نسل جوان روبه نابودي گذارد و آنها احساس كنند كه پاسخگوي تمامي ‏نيازهايشان علم است و اساساً معتقد بودند كه مذهب نهادي غير علمي است و بسياري از ‏مفاهيم مذهبي چون برايشان توجيه علمي نداشت از ارزش و اعتبار ساقط بود، در نتيجه ‏مي‌توان مهندس مهدي بازرگان و دكتر يدالله سحابي را جزء پيشتازان جنبش دانشجويي مذهبي ‏در ايران به حساب آورد كه تلاش مي‌كردند نوعي توجيه علمي دربارة مفاهيم مذهبي ارائه ‏كننده و در برابر سيل تفكرات وارداتي اعم از امپرياليستي و ماركسيستي و علم زدگي، مذهب ‏را از اين سيل ويرانگر نجات دهند و مي توانيم بگوييم نقش مذهبي جنبش دانشجويي هم يك ‏واكنش بود در برابر اين دو جريان.‏
جنابعالي جنبش دانشجويي را به چند دوره تقسيم مي‌كنيد و مشخصاتي كه براي هر دوره در ‏نظر مي‌گيريد، كدامند؟ ‏
‏- فكر مي‌كنم براي اينكه پيوند بحث با بحث قبلي هم برقرار شود لازم است به اين نكته تصريح ‏كنيم كه بايستي ميان دو مقوله« مرحله شناسي جنبش دانشجويي »و «گونه شناسي جنبش ‏دانشجويي» تمايزي قائل بشويم. گونه شناسي جنبش دانشجويي ناظر به مقولاتي مانند بار ‏ايدئولوژيك و فكري تشكلها و جريانات دانشجويي است. مثلاً‌فرض كنيد بخش مذهبي جنبش ‏دانشجويي كه پرسش شما را شامل مي‌ گردد و همين باعث تفاوتش مي‌شود. اما درباره مقوله ‏دوم نمي‌توان دوره‌بندي غيرقابل تجديد نظري ارائه داد، به اعتقاد من مي‌توان دوره‌بندي‌هاي ‏مختلفي ارائه كرد. منتها آنچه اهميت دارد اين است كه شايد بتوانيم برا هر دوره‌بندي توجيهي ‏داشته باشيم يعني دوره‌بندي‌ها بنا به عاملي خاص باشد، مثلاً فرض كنيد يك دوره‌بندي ده‌دهي ‏صورت بگيرد كه شامل دهه‌هاي تاريخي ايران مثل دهه 20، 30، 40 يا 50 باشد. معمولاً اين ‏نوع دوره‌بندي‌ها در مطالعات تاريخي خيلي دقيق به شمار نمي آيد چون به هر حال براي هر ‏دوره‌بندي اساساً بايد نقاط عطفي مدنظر قرار گيرند، اما جالب اينجاست كه تصادفاً هر دهه‌اي ‏از دهه‌‌هاي مذكور داراي ويژگيها و مختصات خاص خودشان هستند كه آنها را از دهه‌هاي ‏ديگر متمايز مي‌كند، به همين دليل اين تقسيم بندي ده‌دهي چندان هم غيرمفيد نيست. مثلاً فرض ‏كنيد دهه 20 با توجه به اشغال ايران در شهريور 20 و تحولاتي كه پس از آن به وجود آمد تا ‏پايان اين دهه، همه بر شواهد و حقايقي دلالت مي‌كند كه منجر به حوادث آينده در دهه 30 ‏مي‌شود. از آغاز دهه 30 كه نهضت ملي‌شدن صنعت نفت در ايران اتفاق مي‌افتد، دكتر مصدق ‏به قدرت مي‌رسد و پايان اين دهه محشون از جنبش ملي شدن صنعت نفت است. درست است ‏كه در 28 مرداد 1332 دولت ملي مصدق سرنگون مي‌شود اما تعقيب و گريزها و سركوب ‏نهضت ملي، شكل‌گيري نهضت مقاومت ملي و بعد از آن جبهة ملي و همة اينها حوادثي بود كه ‏تا پايان اين دهه رخ مي‌دهد. در آغاز دهة 40 با پيدايش نهضت امام خميني در سال 1341 ‏دهه‌اي آغاز مي‌شود كه تفاوتهاي بارز كيفي با دهه نفت دارد و باعث تحولات عظيمي در دهه ‏‏50 مي‌شود.‏
مثلاً در اواخر دهه 40 شاهد جنبش اجتماعي در ايران و همراه با آن ورود جنبش دانشجويي ‏به فاز نويني هستيم كه در كنار آن جنبشهاي مسلحانه شكل مي‌گيرد. تا پيش از آن جنبشهاي ‏سياسي، جنبشهاي ايدئولوژيك بودند اما در سال‌هاي 48 و 49 هسته‌هاي گروههاي چريكي ‏شكل‌گرفت و از آغاز دهه 50 اوج درگيري‌هاي مسلحانه چريكي، بمب‌گذاري و انفجارها و ‏باز داشتها بود. پس دهه 50 كلاُ به لحاظ مبارزه با دهه قبل تفاوت پيدا مي‌كند. وقتي در سال ‏‏57 انقلاب اسلام شكل مي ‌گيرد، به دليل اينكه ساختار سياسي ايران دگرگون مي‌شود و ‏جمهوري اسلامي بوجود مي‌آيد شايد بتوان گفت دهه 60 دهه‌اي است كه جنبش دانشجويي در ‏شرايط كاملاً متفاوتي قرار مي‌گيرد و دهة 70 هم دهه‌اي است كه پس از رحلت بنيانگذار ‏جمهوري اسلامي و دوران جنگ واقع مي‌شود. به دليل ويژگيهاي دوران جديد، شرايط ‏اجتماعي و سياسي جديدي هم در جنبش دانشجوي بوجود مي‌آيد.‏
اما اگر از نگاهي ديگر بخواهيم قائل به تقسيم‌بندي شويم، از نظر تحول جنبش مي‌شود گفت ‏مرحله اول از شهريور 20 آغاز مي‌شود، مرحله دوم را مرحلة پيدايش نهضت ملي و مرحله ‏سوم را از 15 خرداد 42، مرحله چهارم را از سال 57 كه پيدايش تفكرات اسلامي در فضاي ‏دانشگاهها و تسلط آن پس از انقلاب تا آغاز جنگ تحميلي مرحله اي بسيار كوتاه اما بسيار ‏پربارو حادثه است مرحلة پنجم از آغاز تا پايان جنگ 8 ساله است كه دوران خاموشي سياسي ‏جنبش دانشجويي است و نقش ويژه‌اي كه جنگ در محيط دانشجويي ايفاء مي‌كند و ارتباطي كه ‏دانشگاه با وضعيت جديد و جنگ تحميلي دارد و حتي نقشي كه در فرماندهي، فني و اطلاعات ‏جنگ ايفا مي‌كند. مرحله ششم آغاز جمهوري دوم يا پس از جنگ و رحلت بنيانگذار جمهوري ‏اسلامي است تا دوم خرداد1376. مرحله آخر هم از دوم خرداد و به روي كارآمدن آقاي ‏خاتمي است تا بعد.‏
به صورت تخصصي بپردازيم به دوران پس از انقلاب. در درجة اول شما چشم‌انداز جنبش ‏دانشجويي را پيش از واقعه دوم خرداد چگونه ارزيابي مي‌كنيد. چه در دهه 60 و چه در ‏دوران موسوم به دوران سازندگي جنبش دانشجويي ايران چه فعاليتهايي دارد و كلاً در چه ‏وضعيتي به سر مي‌برد؟
‏- پس از انقلاب دوره كوتاه سال 57 تا آغاز جنگ تحميلي را داريم كه به دليل بازشدن فضاي ‏سياسي و عدم استقرار كامل دولت جديدو اينكه برخي از سازمانها و نهادهاي حكومتي به ‏وجود نيامده و گروههاي سياسي مختلفي در گوشه و كنار شكل گرفتند شاهد تكثر سياسي بي ‏قاعده اي در فضاي عمومي كشور و در فضاي دانشگاه هستيم . پس از آن در دورة جنگ وارد ‏مي شويم كه خود شرايط جنگ فضاي سياسي را تحت تأثير قرار مي دهد. پس از بحث انقلاب ‏فرهنگي در سال 1359 خيلي از گروههاي سياسي سركوب مي‌شوند و كنار مي‌روند وبه تبع ‏آن فضاي دانشگاه يكدست مي‌شود. ما عملاً چيزي به نام جنبش دانشجويي نداريم و نهادهاي ‏دانشجويي هم كاملاً همسو با حكومت حركت مي‌كنند. در زمان جنگ هم در خدمت جنگ و ‏عرصه‌هاي نظامي و فكري و فرماندهي جنگ هستند. بعد از پايان جنگ به دليل اينكه ترك ‏‏‌هايي در دستگاه فكري ايدئولوژيكي نيروهاي مذهبي به وجود مي‌آيدو نيروهاي محافظه‌كار ‏ارام آرام به قدرت مي‌رسند و به موازات آن تشكل‌هاي دانشجويي هم از آن متأثر مي‌شود و ‏باصطلاح جوسياسي دانشگاهها دو شقه مي شود. ثنويت از جهاتي راه را براي شكل‌گيري ‏رفتار تازه‌اي در دانشگاهها باز مي‌كند و بعد از روي كارآمدن آقاي خاتمي، جنبش دانشجويي ‏به خاطر نقشي كه در اين تحول داشت، موقعيت ممتازي پيدا مي‌كند.‏
‏- در رابطه با شكل‌گيري حادثه دوم خرداد، تعامل بين دانشگاه و جامعه را در شكل‌گيري دوم ‏خرداد چگونه تحليل مي‌كنيد؟ به عنوان كسي كه از نزديك شاهد اين قضيه بوديد.‏
‏- جنبش دانشجويي به دليل اينكه تحول آرام و تدريجي را تجربه‌ مي‌كرد توانست محاسبه شده‌تر ‏عمل كند، مجموعاً تعامل مثبتي با جامعه وجود داشت و اساساً شكافي بين دانشگاه و جامعه ‏نبود. درست است كه در آن زمان جنبش دانشجويي صرفاً فعاليت سياسي مي‌كرد اما نگاه ‏اجتماعي هم برايش مهم بود. و چون سابقة و سنت چپ را هم پشت سرداشت حداقل هاي ‏اقتصادي اجتماعي برايش اهميت داشت اما بعد از دوم خرداد اين تعامل ضعيف مي‌شود. ‏تضعيف نگرش سياسي و پديد آمدن نوعي پوپوليسم دانشجويي از علل اين ضعف است .علاوه ‏بر اين بين دو مقوله دفاع از ديگران و دفاع از عقيده ديگران فرق قائل نمي‌شدند. يعني اين ‏عقيده به وجود آمد كه وقتي ما از ديگران دفاع مي‌كنيم از عقيدة آنها هم دفاع مي كنيم.‏
بعد از دوم خرداد جنبش دانشجويي نقش‌هاي متفاوتي داشته از موتور اصلي حركت اصلاحات ‏تا منتقد اصلي اين جريان، چه علل يا عوامل را در اين امر دخيل مي‌بيند؟
‏- همان گونه كه گفتم تعامل جامعه و دانشگاه تا پيش از دوم خرداد به دليل اينكه سير تحول ‏آرام و تدريجي بود تعاملي مثبت بود و توضيح دادم كه اين گفتمان دچار شكاف نبود و اشاره ‏شد كه آن تفكر چپ تاريخي باعث شد كه به تحول اجتماعي و اقتصادي هم توجه شود اما پس ‏از دوم خرداد شرايط تغيير كرد و در اصل برعكس شد. اما در مورد عوامل: يكي تغيير ‏نگرش سياسي بود، يعني جنبش دانشجويي نسبت به تحولات اجتماعي و اقتصادي كه اتفاقاً ‏اولويت‌هاي دو دهه قبل جنبش دانشجويي ايران بود و اصلاً جنبش دانشجويي مدعي حمايت از ‏محرومين و طبقات آسيب‌ديده بود، بي اعتنا شد. يكبار در يكي از سخنراني‌ها در ابان 78 ‏نيزمن در نقد استراتژي تجمعات مردمي به اين نكته اشاره كردم كه اساساً وقتي جنبش ‏دانشجويي خود را با توده بيرون دانشگاه پيوند مي‌زند در دام پوپوليسم مي‌افتد. و عامل ديگر ‏درهم ريختگي مرزبندي‌هاي جنبش بود. بايستي به اين نكته توجه داشته باشيم كه دفاع از ‏حقوق ديگران و حقوق مخالفان به معناي دفاع از عقيدة آنها نيست و تلقي نيروهاي اقتدارگرا ‏هم اين بود كه وقتي جنبش دانشجويي انديشة مخالفان را منعكس مي‌كرد، اين انعكاس را به ‏عنوان مخالفت جريان دانشجويي مطرح مي‌كند و نيروهاي اقتدارگرا نيروهاي سياسي جنبش ‏دانشجويي را به سوي اين مسائل سوق مي‌دادند. توهم برخي نيروهاي جنبش در مورد موقعيت ‏خود نيز نقش مهمي داشت. به عبارت ديگر جنبش دانشجويي همواره نقش بازوي روشنفكري ‏را داشته و دامان پرورش روشنفكران بوده است اما توهم پديد امده موجب شد كه جنبش ‏دانشجويي خودش به جاي روشنفكران بنشيند و همه اينها منجر به اين شد كه شكاف عظيمي ‏ميان جامعه و دانشجويان به وجود بيايد كه نمونه‌اش را مي‌توان در انتخابات اخير رياست ‏جمهوري مشاهده كرد. افتادن به حركتهاي هيجاني، افتادن به حركتهاي چپ گرايانه افراطي يا ‏هوچي‌گري عده خاصي باعث شد بدون اينكه متوجه تفاوتهاي كيفي شرايط اجتماعي و تاريخي ‏ايران با كشورهايي كه در آن انقلاب دانشجويي رخ داده است، به اشتباه كپي‌برداري غلط از ‏انها كنند .اين كار شبيه خطايي بود كه پيش از انقلاب بخشي از ماركسيست ها مرتكب شدند و ‏خواستند بدون توجه به تفاوت هاي كيفي شرايط اقتصادي ،اجتماعي و فرهنگي انقلابات ‏ماركسيستي كشورها ي ديگررا تقليد كنند كه تمام اين نسخه‌ها باطل شد.‏
عدم توجه به اينكه هر جامعه شرايط خاص خود را داراست، به هر حال اينها باعث برآورد ‏نادرست درباره قدرت جنبش دانشجويي مي‌شد ولي در نهايت موجب اتخاذ روشهايي گرديد كه ‏پيكره جنبش دانشجويي را با خودش همراه نمي‌كرد. البته اين همان اشتباهي بود كه در سطح ‏جامعه هم رخ داد. وقتي روشنفكران و اصلاح طلبان و نخبگان سياسي تأكيدشان روي ‏مطالبات نخبه‌گرايانه بود و به مطالبات ملموس روزمره مردم توجه نمي‌كردند و مثلاً شعار ‏دموكراسي مي‌دادند نتيجه اين مي‌شود كه ديكتاتورها به مردم وعده نان مي‌دهند تا آزادي را از ‏آنها سلب كنند. جنبش دانشجويي زماني كه مطالبات صرف خود را مطالبات سياسي قرار داد و ‏از مطالبات صنفي و آموزشي و علمي خود عدول كرد، با برآورد نادرست از موقعيت خود و ‏ارزيابي غلط از شرايط جامعة ايران و عملكرد بسيار راديكال تصور كردند كه مثلاً در زمان ‏انتخابات با طرح يك سري شعارهاي خاص مي‌توانند جامعه را با خود همسو كنند. به هر حال ‏بحث برسر خوب يا بد بودن اين وضعيت نيست مي‌خواهم بگوييم بالاخره اين شكاف رخ داد و ‏متأسفانه پس از اين رخداد به جاي اينكه كوشش كنيم تا اين اتفاق را اسيب شناسي كنيم سعي ‏مي‌كنيم كه دوباره با همان مفروضات و تفكراتي كه پيش از اين ساخته ايم اين وضعيت را ‏تفسير كنيم لذا وضعيتي كه به مرور شكل گرفت و اتفاق افتاد اين بود كه در مجموع تعامل ‏دانشگاه و جامعه تعاملي مثبت و مكمل نبود.‏
اكنون سؤالي كه مطرح مي‌شود اين است كه در رابطه با جريانات اصلاح طلب، احزاب، ‏گروهها و شخصيت‌هاي دخيل در سياست، گروههايي مانند جبهة مشاركت، سازمان‌ مجاهدين ‏انقلاب اسلامي، حتي مجمع روحانيون مبارز و گروههاي موسوم به اصلاح طلب در جامعه ما ‏و نقش‌شان در فاصله‌گيري كه جنبش دانشجويي با آنها داشته است و نتيجتاً باعث بوجود آمدن ‏فضايي شد كه دو طرف همديگر را متهم، به اشتباه مي‌كنند؟
البته من در پاسخ به اين سؤال قبلاً مقالاتي در جاهاي مختلف ارائه كرده‌ام كه خوانندگان ‏علاقمند را به خواندن آنها دعوت مي‌كنم ولي اجمالاً دو چيز را منشاء ان قضيه مي‌دانم: يكي ‏تأكيد بر اينكه اصلاح طلبان در عرصة سياسي خوب پيش رفتند ولي در عرصة اجتماعي عقب ‏افتادند و بسياري از مسائل و نيازهاي اجتماعي را مد نظر قرار ندادند و نكتة دوم اينكه تأكيد ‏افراطي بر مطالبات روشنفكرانه و نخبه‌گرايانه مثل آزادي بيان و دموكراسي كه البته جزء ‏نيازهاي ضروري جامعه است، فرصت را براي اقتدارگراها فراهم كرد تا پشت مطالبات ‏معيشي مردم سنگر بگيرند و اما در مورد جنبش دانشجويي، جنبش دانشجويي به دليل خاصيت ‏پيشتازيش، شعار جامعة مدني مي‌دهد و اين شعار در مقابل ساخت سياسي كشور يك شعار ‏پيشرو است اما با تحقق اين شعار جنبش دانشجويي كارايي خود را از دست خواهد داد چون ‏در يك جامعه مدني ما نهاد دانشجويي داريم نه جنبش دانشجويي پس نهضت به نظام تبدل ‏مي‌شود. بنابراين جنبش دانشجويي از يك سو پيشرو است و از سوي ديگر عملكرد سنتي دارد ‏و روش و ادبياتش انقلابي است. پس ميان شعار و عملش يك حالت تناقض به وجود مي‌آيد.‏
چشم انداز ايندة جنبش دانشجويي را با توجه به تاريخچه، وضعيت فعلي دفتر تحكيم وحدت به ‏عنوان مهمترين پرچمدار اين جنبش و حتي ساير تشكلهاي كوچك و بزرگ دانشجويي چگونه ‏مي‌بيند؟
‏- من الان با ارتباطي كه با نيروهاي دانشجو دارم و شاهد فعاليتهاي آنها هستم فكر مي‌كنم به ‏مرور زمان نهادهاي تازه‌اي شكل گرفته‌اند و شكل مي‌گيرند كه از تجربيات نسل گذشته استفاده ‏مي‌كنند، اين غلظت سياسي و راديكاليسم را كاهش مي‌دهند و ادبياتشان را با جامعة مدني ‏متناسب مي‌كنند. پس كم كم روشهاي هوچيگرانه ايزوله مي‌شود و و روشهاي علمي تر مبارزه ‏ارتقا مي يابد .من خوشبينم به اينكه عقلانيت نويني در دانشجويان شكل مي‌گيرد و به شكل ‏ملايمترو موثر تري سعي در جلوبردن جامعه دارد. جرياني كه در حال شكل‌گيري است در ‏آينده به سمت تروج نوعي رفتار تازه حركت و جايگاه خودش را باز تعريف مي‌كند و به نظر ‏من موقعيت خود را به زودي پيدا خواهد كرد.‏

نوشته شده توسط
عمادالدین باقی
دیدن همه یادداشت ها
گذاشتن پاسخ

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

دیدگاه
  • آقای باقی عزیز با سلام و عرض معذرت کار دیگری که از دست ما ساخته نیست ولی خب شاید اثری داشته باشد:
    » از نماز واجب تر امروز اخراج اين رئيس جديد دانشگاه تهران است که کم کم اين بلا سر دانشگاه های ديگر هم خواهد آمد. اين ها نه تنها به فکر پيشرفت کشور نيستند بلکه می خواهند ريشه فکر کردن را برای هميشه بکشند. زيرا که فکر و منطق دشمن خرافه و سواری گرفتن از مردم است! به اين آقا بايد گفت اگر […]… برو حوزه ها را نجات بده! ببينيد رئيس قبلی دانشگاه در مراسم تجليلش از اين صريح تر می تواند فرياد بزند: فرجي دانا با بيان اينكه «اين جلسه براي ايجاد وحدت بسيار مناسب است»، گفت: احساس ياس و نااميدي كه مي‌تواند در نخبگان تزريق شود براي آنها و آينده‌ي ايران اسلامي مرگ‌بار است. ما بايد بكوشيم كه اين ياس را از آنها دور كنيم اين تكليف همه‌ي ماست. گرچه صدمه‌اي كه شايد به فضاي ذهني جوانان نخبه‌ي دانشگاه در تغيير و تحولات اخير وارد شده بزرگ است اما شايد شنيدن اين نكته از زبان من مي‌توانست التيام بخش اين فضاي زخم خورده باشد. او در جای ديگر می گويد: «…ايشان در جلسه‌اي كه درباره‌ي بحث وحدت حوزه و دانشگاه مطرح مي‌شد گفتند اميدواريم اين بحث رويه‌اي پيدا كند كه در آن نظم دانشگاه در حوزه بروز پيدا كند؛ و گريز از نمره و نمره دادن در دانشگاه. اكنون متاسفانه نمره در حوزه بروز و ظهور پيدا كرده و بي نظمي حوزه در دانشگاه.» اگر کسی می تواند کاری کند و نکند واقعا خائن به کشور است. چون اثرات مخرب آن در دراز مدت خود را نشان خواهد داد و اين جماعت فاقد عقل و بينشی هستند که بتوانند مسائل استراتژيک را درک کنند!

  • عماد عزیز مصاحبه خوبی بود اما به سرعت از رضا خان و پهلوی و انقلاب برش داده شد به جنبش در دوران خاتمی . بسیار دانشجویان در زمان جنگ در قالب جنبش دانشجویی عازم جبهه ها و مناطق محرومی مثل بشاگرد شدند . و هتی اشغال سفارت . و واقعه های بسیار از آن خبری نبود مثلا از کنفدراسیون هم خبری نبود ….. به هر حال آرزوی شادی و موفقیت دارم . روی قولم هم هستم . دانشگاه و درس …
    بدرود و به امید دیدار

In order to use the Instagram feature, please install and activate Meks Instagram Widget plugin .

نوشته شده توسط عمادالدین باقی