از ديدگاه شما دليل اصلي نتايج انتخابات اخير رياست جمهوري چيست؟
در دو سال گذشته بارها بحث شكاف گفتماني روشنفكران با جامعه را به تفصيل مطرح ساختهام كه هشدار گونهاي براي پيشگيري از بازگشت به عقب بود. بحث اولويت حقوق بشر بر دموكراسي را مورد تاكيد قرار دادهام كه دليل آن عبارت بود از نخبهگرايانه بودن مفهوم دموكراسي و توجه اعلاميه جهاني حقوق بشر به آموزش، رفاه، آزادي بيان و ساير شئون زيست اجتماعي.
(http://www.emadbaghi.com/archives/000269.php – http://www.emadbaghi.com/archives/000176.php – http://www.emadbaghi.com/archives/000303.php)
http://www.emadbaghi.com/archives/000543.php
همچنين بحث بيگانگي روشنفكران با جامعه را نيز پيوسته مطرح ساختهام.
(http://www.emadbaghi.com/archives/000175.php – http://www.emadbaghi.com/archives/000101.php – )
http://www.emadbaghi.com/archives/000521.php
اما گويي فقط به هنگام شكست و به بهايي گزاف برخي سخنان را بايد شنيد و شايد باز هم نشنيد.
شكاف گفتماني و توسعهاي
در آغاز سال 1384 به نجف آباد و اصفهان عزيمت كرده بودم. پس از بازگشت مقالهاي نوشتم با عنوان «نجف آباد، مثالي از شكاف گفتماني و توسعهاي» اين مقاله در نخستين روزهاي سال نو در روزنامه ارجمند شرق درج شد اما در واپسين لحظات ارسال به چاپخانه به يك دليل شخصي خواهان حذف آن شدم كه مقالهاي با همان حال و هوا به قلم تواناي آقاي قوچاني جايگزين آن شد. مقاله كوتاه محذوف و منتشر نشده خويش را در پاسخ نخستين سوال ميآورم. همين سخنان را در حاشيه سمينار دو سالانه حقوق بشر دانشگاه مفيد در تاريخ 24 ارديبهشت / 14 May براي جميز كريك دبير دوم سفارت كانادا در تهران نيز گفتهام. نجف آباد اززمان شاه عباس تاسیس شده است. وي عده ای از زندانیان سیاسی ترک و لر و بلوچ و تاجیکی و عرب را به این منطقه آورده و اسکان داده و مشغول زراعت کرده است و زمین های زراعتی نجف آباد یادگار آن دوره است. نقشه شهر را هم شیخ بهایی کشیده است به همین دلیل است که نجف آباد از نادر شهرهای قدیمی است که از ابتدا با نقشه ساخته شده و کوچه های کج و معوج ندارد و خیابان ها صاف هستند. نجف آباد شهري چون يك «روستای بزرگ» است، این شهر با آنهمه شهرتش هنوز خیلی فقير است .
يكي از دلايل فقر شهر هم این است که «فریدن» زیر آب رفت و ساکنان آن به نجف آباد کوچ کردند. از روستاهای اطراف هم به آنجا آمده اند و چون آنها فقير بودند جمعیت شهر هم اینگونه زیاد شده و شکل گرفته است. ضمن اینکه به دلایل سیاسی نيز به اين شهر رسیدگی نمی کنند. به قول مهندس محمود حجتي نزديكي نجفآباد به اصفهان معايب و محاسني داشته است. از محاسن آن دسترسي به امكانات شهري چون اصفهان بوده و از معايب آن تبديل شدن نجفآباد به حاشيهي اصفهان و منطقهي مهاجرنشين. آنانكه از روستاها به شهر مهاجرت ميكنند و در اطراف شهر سكني ميگزينند آنجا را به محلهاي شبيه اسلامشهر براي تهران تبديل ميكردند كه در چند سال اخير جلوي اين روند گرفته شده است. البته پيش از انقلاب پس از آن نامهرباني ساخت قدرت با فضاي سياسي اين شهر نيز در ركود آن بينقش نبوده است.
يكي از نكات مهمي كه از منظر جامعهشناسي شهري و جامعهشناسي توسعه، توجه انسان را به خود جلب ميكرد اين بود كه نجف آباد با وجود آنکه اززمان شاه عباس تاسیس شده اما هنوز شهر، به معنای دقیق کلمه نشده و به یک روستای بزرگ با خیابان های آسفالته شبیه تر است. نجف آباد در 25 کیلومتری اصفهان قراردارد و اکنون اين دو شهر به هم چسبیده اند. به محض اینکه از یک پل هوایی عبور می کنیم تا از محدوده نجف آباد وارد اصفهان شویم گویی وارد جهان دیگری شدهایم. این هم نمونه ای از مدل توسعه نامتوازن در ایران است. از شهری توسعه نیافته با ساختمانهای یک یا دو طبقه ناگهان به شهری مدرن وارد می شویم. شکاف توسعه را در همین جا هم می توان دید. نمونه نجف آباد در استانها و شهرهاي ديگري نيز قابل مشاهده است. اسلامشهر در كنار تهران و حتي در درون خود تهران و محلههاي شمالي و مرفهنشين مصاديق ديگري از آن است. در خيابان قيطريه بناهاي مدرن و نمادهاي منطقه مرفه نشين را ميتوان ديد اما در پشت اين بناها كوچه پس كوچههاي يك متري با خانههايي فقيرنشين وجود دارند كه شايد بسياري از رهگذران به آن توجه نكردهاند. از همين نقطه ميتوان به يكي از بحثهاي آسيب شناسانه جريان روشنفكري و اصلاح طلبي در جامعه نيز وارد شد. بحث مرکز گرایی روشنفکران و اینکه خیال می کنند ایران تهران است. حتی تصوری که روشنفکران ما از تهران دارند نیز تصور کاملی نیست و آنها محدودهای از تهران را به جای ایران گرفتهاند. براي نمونه ميتوان بي اطلاعي آنان را از محلهاي به نام «خاك سفيد» در حاشيه شهر تهران خاطرنشان ساخت. خاك سفيد محلهاي پر از جرم بود كه در سال 1380 پليس آنجا را محاصره و بسياري از ساكنان آن را دستگير كرد. تا پیش از اینکه ماجرای خاک سفید و حمله نیروی انتظامی به آنجا پیش آید کسی نمیدانست که در همین تهران و بیخ گوش ما محله ای با 45 هزار سکنه وجود دارد که هزاران روسپی و قاچاقچی و معتاد در آنجا زندگی می کنند و یک منطقه امن برای خود ایجاد کرده اند و دختران فقیر و فراری را به آنجا جذب می کنند. علاوه بر اين شكاف فرهنگي ميان شهر و روستا و تهران با شهرهاي حاشيه كشور و مناطق محروم در كردستان و سيستان و بلوچستان چنان گسترده است كه اگر روشنفکران ما به بسیاری از مناطق کشور بروند آنچه درباره حقوق زنان یا دموکراسی می گویند ممکن است با سیلی کسانی مواجه شود که برای دفاع از حقوق شان حرف می زنند. اين شكاف گفتماني را در تفكر مذهبي و انديشه ورزي هم ميتوان مشاهده كرد. براي مثال، شيعيان كه بخشي از مسلمانان هستند به 12 امام به عنوان بنيانگذاران مكتب تشيع اعتقاد دارند و آنها را معصوم از گناه و اشتباه ميدانند و بر اين عقيده هستند كه دوازدهمين و آخرين امام پس از ولادت مخفيانهاش غايب شده و با گذشت 1200 سال از ولادت او هنوز زنده و مخفي است. برخی روشنفکران مذهبی ما در تهران از اینکه امام زمان ( امام دوازدهم) اساساً وجود دارد یا نه بحث می کنند در حالی که سالیانه 3-4 میلیون تن از مردم بدون اعتنا به این بحث ها به زیارت مسجد جمکران می روند که فقط عالمی درخواب دیده است که امام زمان درباره این مسجد توجهی داشته است. اين شكاف را ميان گفتمان حكومت و مردم نيز ميتواند مشاهده كرد.
نماز جمعه يكي از شئون حكومتي است و نجف آباد شهری مذهبی است اما در موقع نماز جمعه با وجود دستور قرآن مبنی بر اینکه وقتی نداي اذان و نماز جمعه را شنیدید تجارت را رها کنید و به نماز بپیوندید فروشگاههای اطراف میدانی که مسجد جامع شهر در آن قرار دارد و محل برگزاری نماز جمعه است باز بود و افراد به کاسبی و تجارت خویش مشغول بودند حال آنکه شنیده بودم در سالهای گذشته چنین نبود و مردم پایبندی بیشتری داشتند.
منظورم این است که ما شاهد یک گپ و شکاف عمیق گفتمانی درحوزه کلام، اعتقادات و سیاست میان مردم و روشنفکران هستیم و آنها زبان هم را نمی فهمند، روشنفکران که بايد شعور هدایت کننده جامعه باشند به جای اینکه حلال مشکل باشند خودشان بخشی از مسئله و مشکل هستند و همین امر ناهنجاری را در جامعه توسعه داده است. روشنفکران شتاب می کنند، بیش از ظرفیت جامعه حرکت می کنند، خودشان هم خیال پرداز و متوهم شدهاند. آنها که باید مسئله شناسی کنند خود جزئی ازمسئله هستند. این شکاف را در همه بخشها میتوان دید حتی در فضاي كالبدي شهر. از نجف آباد كه به اصفهان ميآيیم ناگهان از یک روستای بزرگ وارد شهر اصفهان میشویم. جهان توسعه نیافته ای درست در کنار شهری توسعه یافته. این اغتشاش و شکاف در فضاهای کالبدی نیز انعکاس و انتشار یافته است.
كساني كه خواستار دموكراسي در ايران هستند در اينده بايد چه كنند؟
مهمترين كاري كه بايسته است روشنفكران و نخبگان انجام دهند اين است كه همچون گذشته باز هم اين رخداد شگفت و غيرمنتظره را وارونه تحليل نكنند. روشنفكران و اصلاحطلبان ما در چند سال اخير پيوسته شكست خوردهاند (انتخابات شوراها، مجلس هفتم، انتخاب نماينده هيئت نظارت بر مطبوعات و رياست جمهوري نهم) اما همواره به گونهاي آن را ريشهيابي كردهاند كه علل حقيقي را نبينند و گناه رويدادها را به گردن عواملي خارج از خودشان و اختيار خودشان بيفكنند. در انتخابات نهم رياست جمهوري سه گروه به چشم ميخورند: 1- وفاداران به وضع موجود و محافظهكاران .2- اصلاح طلبان مخالف وضع موجود كه در انتخابات شركت جستند. 3- اپوزيسيون تحريم كننده انتخابات. گرچه اينك گروه دوم كوشش ميكنند واقع بينانهتر به نتايج انتخابات بنگرند ولي هنوز جماعتي از آنها با استناد به تخلفات مطرح در انتخابات و يا تودهگرايي برخي نامزدها از پذيرش ساير حقايق سرباز ميزنند و در گروه سوم نيز يكي ديگر از تحليلهاي خود اغفالگر اين است كه ميگويند مشاركت 60 درصد از مردم در انتخابات، به اين مفهوم است كه 40 درصد مخالف نظام كنوني و طرفدار تحريم وجود دارند پس رأي تحريمكنندگان به تنهايي بيش از هر يك از نامزدها و جناحهاست. اما اين نوع محاسبه بر بنياد نادرستي استوار است زيرا گويي فرض بر اين است كه استاندارد مشاركت در همه جاي جهان 100 درصد واجدين شرايط است پس با كسر رقم شركتكنندگان، رقم مخالفان به دست ميآيد حال اينكه Norm مشاركت در جوامع دموكراتيك 50-45 درصد است و با بروز شرايط التهابي و اضطراري به 65-60 درصد ميرسد. چنانكه در انتخابات دومين دوره رياست جمهوري بوش در آمريكا به دليل شرايط جنگي در كشور و تهديد تروريسم نرخ مشاركت به 62 درصد رسيد. در جوامع در حال توسعه كه دموكراسي استقرار نيافته و وضعيتهاي اضطراري وجود دارد اين نرخ معمولاً تا 65 درصد ميرسد. و در همهجاي جهان معمولاً 30 الي 35 درصد مردم بهدليل مختلف و نوعاً غيرسياسي در انتخابات شركت نميكنند. بنابراين سقف مشاركت 65 درصد است. البته وضعيت انقلابي (مانند رفراندم جمهوري اسلامي در سال 58) و وضعيت جنبش (مانند دوم خرداد 76) را بايد از اين قاعده استثناء كرد.
بنابراين آمار واقعي تحريمكنندگان را بايد با كسر شركتكنندگان از 65 (يا 70) درصد بهدست آورد.
بايد از چند شكست اخير اين حقايق را دريافت:
1-گفتمان روشنفكران و اصلاحطلبان (و بسيار بيش از آنان، اپوزيسيون خارج كشور) از گفتمان عمومي فاصله دارد.
2-آنان همواره اكثريت خاموش را همان ناراضيان ميپنداشتند در حالي كه ناراضيان بهدليل دسترسيهاي رسانهاي صداي بلندتري دارند اما اقشار محروم جامعه اقشار بيصدايي هستند كه تنها در موسمي چون انتخابات از طريق رأي صدايشان به گوش ميرسد و اين اقشار معمولاً مورد توجه قرار نميگيرند.
3-مردم خواهان تغيير و بهبود هستند اما با روشهاي راديكال و تند و تنشزا همراهي نميكنند.
4-در همهجاي جهان (مانند مردم اروپايي) هنگامي كه افراد از نيازهاي اوليه زيستي و معيشتي فارغ ميشوند به حقوق بشر و دموكراسي ميانديشند لذا براي اكثريت مردم ايران معاش بر دموكراسي و آزادي بيان اولويت دارد. پس از رهايي از غم معاش است كه بيش از پيش به آزادي و دموكراسي ميپردازند.
5-بيش از نيمي از مردم خواهان تغيير جمهوري اسلامي نيستند ولي خواهان اصلاح آن هستند.
6-جنجال رسانهاي واقعيات را تغيير نميدهد. تبليغات فقط اگر فرودگاه مناسبي در بستر اجتماعي بيايد اثر بخشي دارد.
7-حقوق بشرخواهي بر دموكراسيخواهي اولويت دارد.
8-جامعه مدني هنوز بسيار ضعيف است و روشنفكران بايد توان خويش را در حوزه اجتماعي مصروف نمايند و اين توان را يكسره در ستيزهاي سياسي با قدرت هدر ندهند.
9-روشنفكران و اصلاحطلبان عليرغم اختلاف با حاكميت بايد در خصوص منافع ملي نزاع را كنار بگذارند و حاكميت نيز محدوديتها و سختگيريهاي گوناگون عليه آنان را بردارد.
—————————————————————
اين پاسخها با حذف برخي از عبارات و به صورت يك مقاله به زبان انگليسي توسط سايت انگليسي زبان open democracy انتشار يافت.