مجله صدا عنوان«دایه مهربان تر از مادر؟» را برای آن برگزیده است.
یادداشت سلیمی نمین در پایان این گفتار آمده است.
صدا، شماره 103 شنبه 9بهمن1395 ص 16و17
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
خوش برانیم جهان در نظر راهروان
فکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
1- اصل یادداشت اینجانب در مجله صدا درباب سنجش کارنامه مرحوم آیت الله هاشمی در ترازوی حقوق بشر (در حدمجاز در مطبوعات) بود و مسئله تاکتیکی یا استراتژیکی بودن اختلاف و اتحاد هاشمی با اصلاح طلبان تنها درآمدی بود برای ورود به آن بحث اصلی لذا رغبتی به پرداختن به حواشی نداشتم اما از باب «اجتنبو من مواضع التهم» ناگزیرم، به ویژه که پیش از ایشان جریده کیهان(یکشنبه 26دی1395 ص2) نیز در خبر ویژه اش همین سخن ها را بازگو کرده بود.
2- کسی که مدعی است:«تمسک جستن به هر وسیله ای در عرصه سیاست ورزی با رویکرد به قدرت، اوج تنازل از ارزش های مورد قبول عامه است» و می کوشد نقش یک منتقد را بازی کند نمی دانم چرا فقط به سراغ انتقاد از افراد و اموری می رود که هیچ هزینه ای ندارد و خوشایند قدرت نیز هست و چرا صدها مسئله مهم دیگر که بحق می توان مطرح کرد اما به مذاق قدرت خوش نمی آید را خط قرمز خود می دانند و گویی این مسائل وجود ندارند که ارزش نقد کردن داشته باشد؟ همین که در نقد نوشته فوق شایعات درباره درگذشت آیت الله هاشمی را یک سناریوی سیاسی دانسته و خود را از بررسیدن ژرفای یک مسئله مهم اجتماعی آسوده می کنند و حاضر نمی شوند ریشه این مسئله را که چرا جامعه به این سرعت دچار شک و شایعه می شود دریابند و بیان کننند؟ جلوه ای از همان ملاحظات است.
3- نمی دام فقرات مختلف مقاله«مواجهه فرصت طلبانه با ارزش ها» چه ربط منطقی با شخص بنده داشت آنهم با اتهام جعل تاریخ و آنهم فقط به دلیل اینکه در آن مقاله پس از اشاره به اختلاف های آیت الله هاشمی و اصلاح طلبان در جریان انتخابات مجلس ششم گفته بودمک «نگارنده در همان سال های نقار اصلاح طلبان، مواضعی دیگر داشت» و منتقد محترم برای اثبات جعلی بودن این ادعای من گفته اند: «در حملات غیر اصولی بر سر قدرت به آقای هاشمی، عمادالدین باقی جزو پیش قراولان بود» و شگفت تر اینکه برای اثبات این ادعای پیشقراولی عمادالدین باقی اسنادی رو کرده اند از قبیل اینکه باقی: «در پاییز 1377 در دانشگاه اصفهان به دلیل انتقادات مرحوم سید احمد خمینی از عملکرد آقای هاشمی فوت وی را مشکوک خواند» و در ادامه آورده اند:«روزنامه تهران تایمز در سالروز فوت احمد خمینی ضمن انتشار خبری نوشت که حسن خمینی گفته است شایعات مربوط به قتل پدر او را علیرضا نوری زاده … نخستین بار در خارج انتشار داده و بعد عمادالدین باقی به آن پرداخته است. براساس این خبر در دیدار بین حسن خمینی و نیازی صرفاً شایعاتی که در روزنامه عرب زبان «الوطن» (وابسته به عربستان) منتشر شده بود مورد بحث قرار گرفت.» (فرهنگ نیوز، 24/12/1392، شناسه خبر 67567(. رسانه خارج کشوری «عصر نو» نیز طی مقالهای تحت عنوان “خشم هاشمی و مرگ احمد خمینی” نوشت: «عمادالدین باقی از چهره های مطبوعاتی 2 خرداد مدعی شد که سید حسن خمینی پسر احمد خمینی به وی گفته است که آخوند نیازی رئیس دادگاه نیروهای مسلح که پرونده رسیدگی به این ماجرا به آن سپرده شده بود در دیداری با او (حسن خمینی) گفته است که مجرمان قتل های زنجیره ای گفته اند احمد خمینی توسط محفل قتل های زنجیره ای کشته شده است ولی او (نیازی) اظهارات آنان را ادعایی نادرست می داند… احتمال قتل احمد خمینی با توجه به درجه مزاحمت و موی دماغ بودن او با اظهاراتش برای سیاست گذاران اصلی نظام امری بعید نیست.» (عصرنو، جمعه 23 اسفند 1387، 13 مارس 2009)
این نقل قول ها البته همه اش درباره این است که باقی مدعی شده فوت سید احمد مشکوک است و هیچ ربطی به موضوع هاشمی ندارد. خود منتقدمحترم هم برای اینکه فهمیده اند هیچ ربطی ندارد برای بافتن این ربط فرموده اند:«با توجه به این که امروز نیز افرادی که فوت آقای هاشمی را در هاله ای از ابهام فرو می برند همسنخ کسانی اند که مرگ سید احمد خمینی را مشکوک اعلام می داشتند و آن را به نوعی به آقای هاشمی نسبت می دادند».
کسانی که تاریخ مطبوعات را به یاد دارند می دانند که سنگ بنای سلوک امروز کیهان زمینی در کیهان هوایی گذاشته شد و در حالی که انتظار می رفت بخاطر بنا نهادن این سنت توبه شود با کمال تعجب مشاهده شد که همان سیره کیهان هوایی و زمینی همچنان جاری است زیرا در حالی که خود روزنامه های خرداد و فتح و کتاب «تراژدی دموکراسی در ایران» در دسترس بوده اند و او می توانست مستقیما به آنها مراجعه کند و استشهاد نماید و ببیند دقیقا چه گفته شده است اما به نشریات و سایت های غیررسمی و یا غیر معتبر و اپوزیسیون استناد می کند.
من به اینکه دیگران درباره آیت الله هاشمی چه گفته اند و او چه جواب داده کاری ندارم از اینکه راقم را هم داخل موضوع کرده به نظر می آید مدت هاست در انتظار لحظه ای بوده برای ایراد سخنی بوده که مایه تشفی دل منتقد محترم شود زیرا می توانست اگر حال و حوصله دیدن منابع اصلی را ندارد صحت و سقم آن ادعاها را با یک تلفن از خود من بپرسد. از انجا که قبلا مشاهده کرده بودم که دیگران بارها نام مرا به عنوان تخریبگر هاشمی ذکر کرده بودند لذا برای پیشگیری افراد دیگر از تکرار آن اشتباه، در همان مقاله کوتاه دوبار منبعی را معرفی کردم و شماره صفحه دادم که کارشان آسان شود. یکبار درست در ادامه همان جمله ای که دلیل جعل تاریخ گرفته شده، آورده ام:« آنچه به نگارنده مربوط می شود این است که در همان سال های نقار اصلاح طلبان، مواضعی دیگر داشت که در کتاب «جنبش اصلاحات دموکراتیک» آمده است و در این مجال امکان بازنشر آن نیست». و باردوم ضمن ذکر منبع، شماره صفحه داده ام:«نامزدی هاشمی، حملات تخریبی بخشی از اصلاح طلبان برای از دور خارج کردن هاشمی را به دنبال داشت که خسارات عظیمی در پی آورد(جنبش اصلاحات دموکراتیک، ص241-255)».
اگر منتقد محترم از شدت شتاب زدگی در واکنش، عبارت اولی را ندیده بودند اما دومی را هم ندیده اند؟ کسی که ادعای تحقیق در تاریخ دارد به خودش زحمت نمی دهد همان منبع اصلی و معرفی شده را نگاه کند؟ چنانکه روزنامه کیهان هم همین کار را کرد. در حالی که وی برای نشان دادن اهل سند و تحقیق بودن عین عباراتی را که گویا مدتی بود ذخیره کرده و مانده بودند کجا خرج کنند، نقل کرده و آدرس دقیق منبع را ذکر می نمایند اما منبع و شماره صفحه ای که مانند لقمه آماده و جویده در اختیارشان گذاشته شده تا مرتکب این خبط های توجیه ناپذیر نشوند را نمی بینند؟
4- بگذریم که آن نقل ها درباره فوت مرحوم سید احمد خمینی، هیچ ربطی به اینکه باقی از پیشقرولان کوبیدن هاشمی بوده ندارد، اما این موضوع که موسسه تنظیم و نشر اثار امام بیانیه ای صادر کرد و صحت نقل قول اینجانب را تصدیق کرد و در مطبوعات چاپ شد هنوز آنقدر تاریخی نشده که از حافظه ها محو شده باشد. البته اظهارات اینجانب درباره فوت مرحوم سید احمد و بیانیه مؤسسه تنظیم و نشر آثار، جزییات جالب و مهمی دارد که در فرصت مناسب بازگو خواهد شد.
جالب تر اینکه همه منابع، مسئله مشکوک بودن فوت مرحوم سید احمد را به اینجانب مستند کرده اند و آنها نیز همچون نویسنده«مواجهه فرصت طلبانه با ارزش ها» به اصل کتاب مراجعه نکرده اند اما این جمله که «با توجه به این که امروز نیز افرادی که فوت آقای هاشمی را در هاله ای از ابهام فرو می برند همسنخ کسانی اند که مرگ سید احمد خمینی را مشکوک اعلام می داشتند و آن را به نوعی به آقای هاشمی نسبت می دادند» هم جعل عجیب دیگری است زیرا هیچگاه چنین نوشته ای با چنین مضمونی از سوی اینجانب منتشر نشده است به همین دلیل وی ناگزیر به استناد به منابع نامعتبر شده است. این نشان می دهد بقیه مدعیات شخصی که مسئول یک بنیاد تاریخ نگاری انقلاب اسلامی است چه قدر اعتبار دارد و وای به تاریخی که اینگونه نوشته می شود.
5- البته حواشی دیگری هم در آن نقدنوشته وجود دارد از جمله اینکه در رد تاکتیکی بودن اختلاف هاشمی با اصلاح طلبان گفته است:«عمده انتقادات اصلاح طلبان همچون بسیاری از اصول گرایان در دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی مبتنی بر اصول و ارزش های ماندگار بود و عنوان مجهول «اختلافات تاکتیکی» دادن به آن غیر قابل فهم است».
من نمی دانم از چه زمانی سمت دایه مهربان تر از مادر و نمایندگی از اصلاح طلبان را اخذ کرده اند که به نیابت از آنها بفرمایند اختلاف شان با آقای هاشمی تاکتیکی بوده یا اصولی؛ در شرایطی که مواضع و سخنان خود آیت الله هاشمی و خانواده اش و اصلاح طلبان در دسترس است؟ اینکه ایا اختلاف اصلاح طلبان با آیت الله هاشمی تاکیتکی بود یا استراتژیکی؛ کسی که در اردوگاه اصولگرایی تعریف می شود که نمی تواند ان را گواهی کند بلکه این برعهده خود آیت الله هاشمی و اصلاح طلبان است و اصلاح طلبان هم البته یک حزب نیستند، یک طیف اند.
مواجهه فرصت طلبانه با ارزش ها
عباس سلیمی نمین
تمسک جستن به هر وسیله ای در عرصه سیاست ورزی با رویکرد به قدرت، نه درایت بلکه اوج تنازل از ارزش های مورد قبول عامه است. این ویژگی مردم ایران است که به دنبال کوتاه شدن دست یک شخصیت سیاسی دارای کارنامه ای با معدل مثبت از دنیای فانی، بر اساس فرهنگ رایج بر عملکرد های مثبت او متمرکز می شوند و بر خطاها و لغزش ها چشم می پوشند، به آن امید که خداوند نیز از آن ها درگذرد. رسانه ملی بر اساس این مشی کریمانه در فرهنگ ایرانیان تمامی همت خود را در این وادی به کار بست تا بدرقه ای شایسته از پیکر رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام صورت گیرد. منتقدان اصولی و منطقی دیروز و امروز این تازه متوفی با حفظ مواضع خود آمدند تا نیروهایی که جهت گیری شان با منافع سیاسی خارج از مرزهای میهن تنظیم می شود نتوانند چنین شخصیتی را در پایان راه از آن خود سازند. البته این نگرانی چندان بی پشتوانه تجربی نبود.
تشییع هوشمندانه پیکر سیاستمداری که با همه سلائق سیاسی، ائتلاف ها و تقابل ها داشت یک بار دیگر ثابت کرد اگر نیرو های دارای تعلق به این مرز و بوم جایی برای میدان داری «غیر» در تعاملات داخلی نگشایند، رخنه بدخواهان برای برهم زدن روند توسعه سیاسی در کشور هرگز ممکن نخواهد شد. اما آنان که از تبدیل رقابت ها به دشمنی و عداوت ورزی در مراسم بدرقه هاشمی سرخورده شدند ظاهراً بیراهه دیگری را این روزها در پیش گرفته اند که از آن جمله در هاله ابهام فروبردن فوت جناب آقای هاشمی رفسنجانی در سن 82 سالگی است. تلخ تر اما تکرار این مسائل از سوی عناصر تندرو یک جناح سیاسی است تا جناح مقابل را تحریک کند و به صحنه منازعه پوچ و بی منطق بکشاند. در میانه عداوت گستری بیرونی ها غلامعلی رجایی نامی مدعی می شود یک پزشک آلمانی اخیراً بعد از معاینه آقای هاشمی گفته بود قلب ایشان مانند جوان بیست ساله است. روح الله زم نیز مطالب بی اساس مشابهی عنوان می دارد و … هرچند بر صاحب نظران پوشیده نیست که این سوءاستفاده غیر اخلاقی صرفاً با هدف تبدیل انتخابات پیش رو به یک چالش احساسی صورت می گیرد، اما با عنایت به این که نیروهای مرتبط با آقای احمدی نژاد نیز در سایت های مربوط به خود وعده می دهند که منتظر انتشار اخبار مهمی در آینده نزدیک باشید به نظر می رسد چنین چالشی می تواند دو سر پیدا کند؛ به عبارت دیگر دو جریان فرصت طلب بی تمایل نیستند که با انتشار تردید زمینه تضعیف عقلانیت سیاسی را که در تشییع جنازه آقای هاشمی تبلور یافت، فراهم آورند. باید گفت بدون شک آن کس که فوت آقای هاشمی را مبهم می سازد هدفش تقویت اصطلاح طلبی نیست. در این میان برخی نیز از فضای کریمانه جامعه برای جعل تاریخ بهره می جویند که از آن جمله می توان از آقای عمادالدین باقی یاد کرد. وی در مقاله ای در هفته نامه صدا نوشته است: «هاشمی در هر دوره ای ، متحد جناحی بوده و جناحی علیه او شوریده است، زیرا پیوستن او به هر جناحی می توانست کفه آن را سنگین کند؛ لذا همه جناح ها در کارنامه شان حملاتی به او دارند… هم هاشمی و هم اصلاح طلبان رفتار خویش را تصحیح کردند زیرا اتحادشان استراتژیک و اختلافشان تاکتیکی بود… اما آن چه به نگارنده مربوط می شود این است که در همان سال های نقار اصلاح طلبان، مواضعی دیگر داشت.» (هفته نامه صدا، شماره 101، شنبه 25 دی 1395، ص 16)
اولاً عمده انتقادات اصلاح طلبان همچون بسیاری از اصول گرایان در دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی مبتنی بر اصول و ارزش های ماندگار بود و عنوان مجهول «اختلافات تاکتیکی» دادن به آن غیر قابل فهم است. ثانیاً آن چه اصلاح طلبان از آن توبه تاکتیکی کردند حملات غیر منصفانه در دوران دولت اصلاحات بر سر دست یابی به جایگاه ریاست مجلس ششم بود. ثالثاً در حملات غیر اصولی بر سر قدرت به آقای هاشمی، عمادالدین باقی جزو پیش قراولان بود. ایشان فراموش نکرده اند که در پاییز 1377 در دانشگاه اصفهان به دلیل انتقادات مرحوم سید احمد خمینی از عملکرد آقای هاشمی فوت وی را مشکوک خواند: «روزنامه تهران تایمز در سالروز فوت احمد خمینی ضمن انتشار خبری نوشت که حسن خمینی گفته است شایعات مربوط به قتل پدر او را علیرضا نوری زاده … نخستین بار در خارج انتشار داده و بعد عمادالدین باقی به آن پرداخته است. براساس این خبر در دیدار بین حسن خمینی و نیازی صرفاً شایعاتی که در روزنامه عرب زبان «الوطن» (وابسته به عربستان) منتشر شده بود مورد بحث قرار گرفت.» (فرهنگ نیوز، 24/12/1392، شناسه خبر 67567)
رسانه خارج کشوری «عصر نو» نیز طی مقالهای تحت عنوان “خشم هاشمی و مرگ احمد خمینی” نوشت: «عمادالدین باقی از چهره های مطبوعاتی 2 خرداد مدعی شد که سید حسن خمینی پسر احمد خمینی به وی گفته است که آخوند نیازی رئیس دادگاه نیروهای مسلح که پرونده رسیدگی به این ماجرا به آن سپرده شده بود در دیداری با او (حسن خمینی) گفته است که مجرمان قتل های زنجیره ای گفته اند احمد خمینی توسط محفل قتل های زنجیره ای کشته شده است ولی او (نیازی) اظهارات آنان را ادعایی نادرست می داند… احتمال قتل احمد خمینی با توجه به درجه مزاحمت و موی دماغ بودن او با اظهاراتش برای سیاست گذاران اصلی نظام امری بعید نیست.» (عصرنو، جمعه 23 اسفند 1387، 13 مارس 2009)
با توجه به این که امروز نیز افرادی که فوت آقای هاشمی را در هاله ای از ابهام فرو می برند همسنخ کسانی اند که مرگ سید احمد خمینی را مشکوک اعلام می داشتند و آن را به نوعی به آقای هاشمی نسبت می دادند باید فهم شود این گونه تلاش ها جز بی اعتباری و در گرداب تناقض گویی ها گرفتار آمدن، نتیجه دیگری را رقم نخواهد زد.
این گونه شایعات یک بار دیگر دعوای بر سر قدرت را در آستانه انتخابات پیش روی تداعی می کند و بر شناخت جامعه از فرصت طلبان خواهد افزود.