• بگرد
  • بازیابی گذرواژه

نیاز به حُرّ و حرُیت در عصر ما

 

متن سخنرانی به تاریخ شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱ برابر با اول محرم ۱۴۴۳در تکیه حسینخانه ساوه از قدیمی ترین حسینیه های شهر که در سال 1216 قمری تاسیس شده است.

ویدئوی سخنرانی در یوتیوب

منتشر شده در روزنامه سازندگی، شماره 1224 پنجشنبه 13 مرداد 1401 -6 محرم 1444 – 4 آ گوست 2022 ص1و2 و3 (تیتر اول)

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ و با سلام بر شما

من قبل از اینکه سخنان خودم را در موضوع اعلام شده تقدیم حضورتان کنم برای اینکه یک رابطه دو طرفه در بحث داشته باشیم می خواستم پرسشی را مطرح کنم. معمول است که مخاطبان عزیز طرح پرسش می کنند اما پرسش از ما و پاسخ از شما مهم و مفید است خصوصا اینکه تجربه من در این چند سال نشان داده که در شبکه های اجتماعی فارغ از عده ای قلیل و پر سر و صدا که زبان به ناسزا و دشنام باز می کنند یا حرف های سطحی می زنند، شایعات را دوست دارند یا می پراکنند اما گاهی در میان کامنت ها یا نقطه نظرات کاربران، نکته هایی را می بینم که به اندازه یک مقاله آموزنده است و یا جرقه های خوبی می زنند و از آنها بسیار آموخته ام.

حکایتی از شیح سعید ابو الخیر است که در مجلسی بر منبر شد. ازدحام جمعیت چنان بود که یکی از مریدان برخاست و ندا داد خلایق، رحمت خدا بر شما، برخیزید و گامی فراپیش نهید (منظورش این بود که جلوتر بیایند و جاهای خالی را پر کنند تا برای دیگران هم جا باز شود). شیخ از منبر پایین آمد و گفت هرآنچه امروز می خواستم بگویم را این مرد در یک جمله گفت. این حکایت نشان می دهد گاهی شنونده تمام حرف سخنران را در یک جمله ممکن است بگوید.

می خواستم بپرسم به نظر شما که در این برنامه ها شرکت می کنید ضرورت و نیاز به برگزاری های سالیانه مراسم چیست؟ آیا صرف اینکه تبدیل به مناسک شده دلیل برگزاری است؟ یا این که مستقل از جنبه مناسکی که پیدا کرده ما قائل به ضرورت آن هستیم؟

ضرورت را هم از دو منظر می‌شود دید: یکی از منظر فرد معتقد، که دلایل خاص خودش را دارد و یکی از منظر فرد غیر معتقد. فرد غیر معتقد آیا می تواند دلیلی برای برگزاری مراسم داشته باشد؟ البته موضوع من درباره نحوه برگزاری مراسم نیست یا به عبارتی درباره سبک های سوگواری مثلاً زنجیر زنی یا سینه زنی و گل مالی و قمه زنی و علم و کتل و غیره، بلکه در مورد اصل مراسم سوگواری است، حداقل هایی مثل همین سخنرانی ها و بحث‌هایی که هر سال انجام و تکرار می شود.

ممکن است منِ سخنران، برای خودم دلیلی و انگیزه ای داشته باشم مثل اینکه من نتیجه مطالعات و تحقیقاتم را بیان می‌کنم و یا به دلیل اینکه دعوت شده ام، آمده ام و یا برخی ‌مداحان به دلیل پول هنگفتی که می گیرند یا به دلیل اینکه فرد مورد توجه قرار می گیرد و غیره، ضرورت هایی را هم برای خود ببینند اما می خواستم بدانم شما که خودجوش و آزادانه تصمیم گرفته اید و همه ساله در این مراسم شرکت می کنید چه توضیحی بیان می کنید؟

پاسخ شما مهمتر از پاسخی است که سخنران می تواند داشته باشد. من در ابتدا این نکته را عرض کردم برای این که هم تا پایان جلسه فرصت داشته باشید تامل کنید و در جلسه امروز و یا فردا و در بخش دوم برنامه، نظراتتان را بفرمایید که هم من و هم دیگران بهره مند شویم. البته ترجیح من به نوشتن شما است چون نوشتن ماندگار تر است و اگر بنویسید هم از اینجا خوانده می شود و هم عزیزان برگزار کننده برنامه اگر بخواهند بعداً مجموعه مباحث را پیاده و تنظیم کنند کارشان آسانتر خواهد بود.

در هر حال سنت تاریخی سوگواری شیعه، خودش به تنهایی و فی نفسه یک موضوع مهم اجتماعی – مذهبی و قابل توجه از منظر جامعه شناسی دین است اما اندیشیدن به این پرسش به یک انتقاد نسبت به تکراری و تقلیدی بودن آن پاسخ می دهد و به مراسم و جلسات ما معنای تازه ای می بخشد و ما را از اتهام انجام کار بی دلیل تبرئه می‌کند و اگر احیانا بی دلیل باشد چرا انجام میدهیم و اگر با دلیل باشد از این پس با انگیزه قوی تری آن را انجام می‌دهیم و برای دیگران هم توضیحی داریم.

نیاز به حر و حریت در زمانه ما

شخصی زیر پوستر برنامه در این شبکه های اجتماعی نوشته بود چرا ننوشتید «آزادیخواهی و ازادگی»؟. توضیح دادم موضوع بحث همین است اما چون «حُر» اسم شخصی است که موضوع بحث است و هم اسم و هم معنای ان مورد نظر بوده از این کلمه دو منظوره استفاده شده است.

آزادی خواهی و آزادگی دو مقوله کاملا متفاوت است. ممکن است کسی آزادیخواه باشد اما آزاده نباشد. آزاده کسی است که منش، اخلاق و سلوک فردی اش بر مدار آزادی است  آنهم نه آزادی خودخواهانه که آزادی دیگرخواهانه و برای مخالف خود. ممکن است کسی بلحاظ نظری آزادیخواه ولی بلحاظ شخصیتی مستبد باشد یا ممکن است ناخودآگاه عقایدی داشته باشد که منجر به استبداد می شود اما شخصیت او آزاده باشد و همین آزادگی مانع از غلطیدن به دامن استبداد می شود.  قرآن هم می گوید« فَمَن یَکْفُرْ بِالطاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ استَمْسک بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى» کسی که می خواهد به طاغوت و ظلم کفر بورزد، به خدا ایمان می آورد و به ریسمان محکمی چنگ می زند وگرنه خودش بعد از پیروزی یک طاغوت دیگر می شود. اگر کسی آزادیخواه باشد ولی آزاده نباشد احتمال اینکه به دامن استبداد بیفتد و یا خودش هم مستبد شود زیاد است. در همه انقلابات کم نداشتیم انقلابیونی که با شعار آزادی و عدالت آمدند ولی وقتی پیروز شدند خودشان بدتر از طاغوت قبلی شدند. عالی ترین نمونه آزادگی آیت الله منتظری است که امروز شب سالگرد رحلت ایشان است. او از کسانی بود که اندیشه ولایت فقیه را تبیین و ترویج کرد. بگذریم از اینکه در همان دستگاه فکری ولایت فقیه هم اصول بنیادینی داشت که با استبداد همخوان نبود و بعدها در تغییر جهت و گرایش او موثر بودند با این حال همان زمان که ولایت فقیه را تبیین می‌کرد خودش شخصیت آزاده ای بود و راهی که میرفت بهتر از نظریه سیاسی ای بود که از آن دفاع می کرد.

حُر یک آزاده بود. بعضی افراد اگر خودشان هم خیلی بزرگ نباشند مثل حر که یک فرمانده یزید بود و در برابر بزرگی امام حسین هم کوچک به نظر می آید اما از نظر الگویی خیلی مهم هستند ولی در سایه اتفاقات و آدم های بزرگتر این نقش الگویی شان دیده نمی شود. حر یکی از انهاست. وقتی پیکر او را نزد امام آوردند كه خون از بدنش جارى بود امام گفت: «به به! ای حُرّ! تو در دنیا و آخرت آزاده‌ای همان گونه که آزاد نامیده شده‌ای». حر از این جهت مهم تر می شود که ادم های مشابه در تاریخ زیاد دارد. ان گروهی که در وحشتناک ترین شرایط المان هیتلری علیه او کودتا کردند ولی شکست خوردند و همگی اعدام شدند و چند ماه بعد هیتلر سقوط کرد. آن آدم ها حر زمان خودشان بودند. گروه «فارک» که چریک های انقلابی کلمبیا بودند 50 سال بود می جنگیدند و حکومت هم سرکوب می کرد اما رئیس جمهور کلمبیا در سال 2016 جایزه نوبل گرفت چون مشی صلح با چریک ها را با وجود مخالفت افکار عمومی در کشورش دنبال کرد. همه اینها ارزش الگویی دارند اما به مناسبت محرم و به مناسبت نیاز جامعه خودمان ما از حر سخن می گوییم و این به معنی نادیده گرفتن حرهای دیگر در تاریخ نیست.

ما حر را به عنوان یک شخصیت الگویی باید بشناسیم. حر از دو جهت شخصیتی درخور توجه است. یکی از جهت وجودی خودش و دیگر اینکه او محصول تاثیر شخصیت حسین بن علی بود.

 

اول ببینیم حر که بود؟

نوشته اند که نسب حرّ بن یزید به یکی از تیره‌های قبیله تمیم می‌رسد و خاندان حرّ در زمان پیش از اسلام و پس از اسلام از بزرگان بودند. خود او هم از مشهورترین جنگاوران كوفه بود و فردی با دیسیپلین نظامی و پایبند به فرمان‌های حکومتی بود. یک نظامی بود که در سیاست دخالتی نمی کرد و در هیچ منبعی از موضع‌گیری سیاسی‌اش در اوضاع پرتنش کوفه در سال ۶۰ قمری سخنی به میان نیامده است. درباره نسل حرّ نیز گفته اند دو خاندان مستوفیان قزوین که حمدالله مستوفی تاریخ نگار مشهور از ایشان است و خاندان آل حر در جبل عامل لبنان از آنها هستند.

چرا «حُرّ»، حُرّ شد؟

یک عامل ثابت و یک یا چند عامل متغیر وجود دارد. عامل ثابت، زمینه و استعداد تغییر است. همین شرایطی که درباره حر پیش آمد برای دیگران هم پیش آمد اما آنها حر نشدند. اینجا عامل ثابت یعنی شخصیت و تربیت و شاکله فرد است که اثر گذار است، به قول قرآن «کل یعمل علی شاکلته». در یک خانواده، دوقلوها تحت تربیت یک پدر و مادر و شرایط مساوی تربیت می شوند اما دارای دو شخصیت کاملا متفاوت می شوند چون هر کدام شاکله ای دارند که ممکن است ژنتیکی باشد یا ممکن است طبیعت ثانوی باشد. بعد از آن است که عوامل دیگر موثرند.

مراحل برخورد حر با امام هم قبل از عاشورا و هم روز عاشورا جالب است. قبل از عاشورا امام درمنطقه «ذو حُسَم» با سپاه حرّ که از سوى ابن زیاد براى جلوگیرى از ورود امام به کوفه فرستاده شده بود برخورد کرد. وقت نماز ظهر امام به «حجّاج بن مسروق» گفت: «أَذِّنْ رَحِمَکَ اللهُ!…حَتّى نُصَلِّی». رحمت خدا بر تو باد اذان بگو  تا نماز بگزاریم. حجّاج که اذان گفت امام به حرّ بن یزید خطاب کرد: «یَابْنَ یَزیدَ! أَتُریدُ أَنْ تُصَلِّىَ بِأَصْحابِکَ وَ أُصَلِّی بِأَصْحابِی؟». آیا می خواهی با یاران خود نماز بخوانی و من با یاران خود؟. حر پاسخ داد: شما با یارانت نماز بگزار ما هم به تو اقتدا مى کنیم.

با وجود اینکه تعداد یاران حر انقدر بود که می توانستند به حر اقتدا کنند و دو نماز تشکیل شود اما او و به تبع او یارانش به امام اقتدا کردند. البته بعضی از یاران حر به او اعتراض کردند و او پاسخ داد حسین فرزند فاطمه دختر رسول خداست چطور نماز جداگانه بخوانیم؟ بعد خودش رفت اقتدا کرد و از سپاه هم درخواست کرد اقتدا کنند. تا اینجا هنوز حر در جبهه دشمن قرار دارد.

امام پس از نماز برخاست و به شمشیرش تکیه داد و خطبه خواند: پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم! این اتمام حجتى است در پیشگاه خداوند و مسلمانان حاضر، من خود به سوى دیار شما نیامدم مگر آن که نامه هاى شما به دستم رسید و فرستادگانتان به سویم آمدند و گفتند: به سوى ما بیا چرا که ما پیشوایى نداریم بدان امید که خداوند به وسیله تو ما را در مسیر هدایت گرد آورد. اگر همچنان بر دعوت خود باقى هستید که اکنون آمدم. بنابراین، اگر با من پیمان و میثاق هاى محکم مى بندید به گونه اى که مایه اطمینان خاطرم گردد، با شما وارد شهرتان مى شوم و اگر چنین نکنید و از آمدنم به این دیار ناخشنودید به مکانى که از آنجا آمده ام باز مى گردم.[1]

حر و سپاهیانش در برابر سخنان امام(ع) ساکت مانده و جوابى ندادند. در این خطبه، جمله اگر میثاق مورد اطمینان می بندید قید مهمی است که باید مقصود از آن بیان شود. اشاره دارد به پیمان سستی که قبلا بسته بودند و اینکه هیچ امامی نمی تواند بدون اتکا به یک پیمان محکم و قابل اطمینان حرکتی انجام دهد. طبق روایت دیگرى امام فرمود: همه شما مى بینید که چه پیش آمده، مى بینید اوضاع زمانه دگرگون شده، خوبى آن روى گردانیده و با شتاب درگذر است، و از آن جز اندکى مانند ته مانده ظرف ها و زندگى ناچیزی چراگاه دشوار و خطرناک، باقى نمانده است. آیا نمى بینید به حق عمل نمى شود و از باطل جلوگیرى نمى گردد، در چنین شرایطى بر مؤمن لازم است شیفته دیدار پروردگارش باشد. یقین من مرگِ (در راه حق) را جز سعادت، و زندگى در کنار ستمگران را جز ننگ و خوارى نمى بینم.[2]

علاّمه مجلسى در ادامه این خطبه روایتی را پیدا کرده و آورده که می گوید: إِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدّینُ لَعِقٌ عَلى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانوُنَ».مردم بندگان دنیایند و دین لقلقه زبانشان است و تا زمانی که زندگى شان به وسیله آن پر رونق است، آن را نگه مى دارند، ولى هنگامى که به در بلاها آزموده شوند، تعداد دینداران اندک است.

من تحقیقی درباره اینکه چنین سخنی واقعا از امام صادر شده  یا نه نکرده ام ولی قرائن حالیه و مقالیه دلالت می کند که ظاهرا این سخن در چنین روزی بیان شده که عبارت مهمی است و در کتاب جامعه شناسی کوفه شرح داده ام.

با این که «حرّ بن یزید ریاحى» به امام احترام می گذارد و خود به او اقتدا می کنند ولى مأمور بود به هر قیمتى شده اجازه ندهد امام به کوفه نزدیک شود، و اجازه بازگشت به مدینه را هم ندهد.

در روایت دیگری امده است امام در خطبه نماز گفت: «اى مردم! من فرزند دختر رسول خدایم، ما به ولایت این امور بر شما (امامت بر مسلمین) از این مدّعیان دروغین که در میانتان به ظلم و ستم و تجاوز رفتار مى کنند سزاوارتریم. اگر به خدا اعتماد کنید و صاحبان حق را بشناسید، مایه خشنودى خداوند است و اگر ما را ناخوش داشته و حقّ ما را نشناسید و عقیده شما برخلاف آن باشد که در نامه هایتان نوشته اید و فرستادگانتان گفتند، از نزد شما باز مى گردم.

این کلمات نشان می دهد امامی که شعیان معصوم می دانند هم تابع رای مردم است و می گوید اگر شما نخواهید من بر می گردم.

حرّ بن یزید در پاسخ عرض کرد: «اى اباعبدالله ما از این نامه ها و فرستادگان بى خبریم و جرو آنان که این نامه ها را نوشتند نیستیم، مأموریت ما آن است که از تو جدا نشویم تا تو را نزد امیر (عبیدالله بن زیاد) ببریم».

این دومین اتمام حجّت امام به کوفیان و سپاه «حرّ» بود. با این مقدمه به ذکر 5 عامل می پردازم.

1- از ویژگی ها او علاقه به پیامبر و خاندان او بود. وقتی حر راه را بر امام می‌بندد و اجازه حرکت نمی‌دهد، امام با عتاب به او می‌فرماید:«ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ». نوعی سرنش غیر مستهجن است شبیه مادر به عزا در فارسی که البته ترجمه کرده اند به «مادرت به عزایت  بنشینید». بعضی بزرگان (آیت الله علوی بروجردی) گفته اند «چون اشاره به مادر  دارد در میان عرب خط قرمز است و توهین بزرگی تلقی می‌شود و حتماً باید جواب گوینده‌اش داده شود اما وقتی امام به حر چنین گفت، نقل است که حر لحظه‌ای تأمل کرد و گفت: یا اباعبدالله! هر کسی غیر از تو بود و نام مادر مرا می‌برد، نام مادرش را به زشتی یاد می‌کردم و جوابش را می‌دادم؛ اما در مورد تو نمی‌توانم. تو مادری داری که نمی‌توانم نامش را به زشتی ببرم. نه‌تنها هیچ زشتی در وجودش نبوده، که تمام صفات کمال در او بوده». اینکه این جمله اهانت باشد یا نه جای بحث دارد چون خود حر هم همین جمله را درباره سپاه عمربن سعد در همان کربلا به کار برد ولی این روایت دست کم نشان دهنده حرمت حضرت فاطمه نزد حر است.

 

امام در سخنرانی بعد از نماز که حر و سپاهش هم حضور داشتند به فرزند زهرا بودن خود اشاره می کند. این خیلی موضوع مهمی بوده است. برای اینکه اهمیت موضوع را متوجه شوید اشاره می کنم که امام نسایی متکلم، محدث و صاحب سنن، یکی از صحاح سته اهل سنت که در سال 215قمری به دنیا آمده که خیلی نزدیک به تاریخ صدر اسلام است، اهل ترکمنستان بوده که آن زمان بخشی از خراسان بزرگ محسوب می شد و امروز کشور مستقلی است. امام نسایی از پیشوایان بزرگ اهل سنت است که منتقد معاویه و علاقمند به حضرت علی است وقتی می بیند در منابر، سب علی و امام حسین می کنند  کتابی می نویسد به نام خصاِئص امیرمؤمنان و روایات زیادی را از قول پیامبر در منقبت امام علی و حضرت فاطمه و حسنین گردآورده کرده و روی فرزند فاطمه بودن حسنین توجه خاصی دارد.

2- تاثیر نام شخص. حتی می توان گفت نام شخص بر شخصیت او اثر دارد. بی دلیل نیست که پیامبر سفارش به انتخاب نام نیکو برای فرزندان دارد. این معنا را در بیان امام هم می شود دید. حضرت که بر بالین او آمد در حالی که با دست خود گرد و غبار از صورت حرّ پاک می‎کرد، می‎فرمود «أَنْتَ الْحُرُّ کَمَا سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرّاً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ»  همچنان که مادرت تو را حرّ نامید، واقعاً تو در دنیا و آخرت آزاد هستی.

3- روش امام در برخورد با دشمن: این مورد بسیار مهم است و نشان می دهد این روش برخورد ما است که می تواند کسی را به دوستی یا دشمنی سوق بدهد. امام(ع) وقتی به طرف ذو حُسَم می رفت، سپاه دشمن هم به همین طرف می‌تاخت ولی امام(ع) و همراهانش زودتر رسیدند و خیمه‌ها را بر پا کردند. حر و سپاهیانش هنگام ظهر رسیدند و در حالی که تشنه بودند، در برابر امام حسین(ع) و یارانش قرار گرفتند. به رغم این صف آرایی خصمانه، واکنش امام(ع) با آنان صلح آمیز بود و به یاران خود دستور داد سپاهیان حر و اسبان‌شان را سیراب کنند.

برخورد تعیین کننده دیگر این بود که توافق حرّ با امام در ۲دوم محرم پایان یافت.دو گروه به نینوا رسیده بودند که نامه ابن زیاد به دست حرّ رسید که دستور داده بود بر امام و یارانش سخت بگیرد و آنان را در زمینی بی‌آب و علف و بی‌حصار متوقف کند. و نوشته بود: «به فرستاده‌ام دستور داده‌ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد، والسلام».

حر نزد امام حسین(ع) آمد و نامه ابن زیاد را خواند. امام پاسخ داد: بگذارید در «نینوا» یا «غاضریه» فرود بیاییم.

حرّ، که در تنگنا قرار گرفته بود و ابن زیاد هم پیک خود را به مراقبت و جاسوسی از او گماشته شده بود به ناچار کاروان امام را متوقف کرد و درخواست امام و یارانش مبنی بر اردو زدن در روستای نینوا یا غاضریه نپذیرفت و امام در کربلا ونزدیکی رود فرات، اردو زد. زهیر از یاران امام گفت: «به خدا سوگند پس از این، کار بر ما سخت‌تر می شود، اکنون و تا قبل از رسیدن بقیه سپاه کمکی جنگ با حر و یارانش برای ما آسان‌تر است ولی وقتی سپاه کمکی می‌آیند ما را طاقت مبارزه با آنها نیست». حرف زهیر برای کسی که فقط به پیروزی و شکست فکر می کند درست بود اما امام(ع) پایبند به اصول انسانی مهمی بود و فرمود: «درست می‌گویی ای زهیر ولی من آغازکننده جنگ نخواهم بود». این جمله یکی از دلایل ما در بحث صلح طلبی امام حسین هم هست.

اینکه حر می بیند امام با وجود اینکه امکان حمله داشت و بخت پیروزی هم داشت اما حمله نکرد و گفتگو و صلح را ترجیح داد در حر موثر بود. دلیل حرفم کلام خود حر است. تاثیر روش امام اینجا خودش را نشان می دهد که حر پس از توبه رو در روی لشکر عمر بن سعد ایستاد و به نصیحت آنها پرداخت و گفت: «ای قوم آیا پیشنهادهایی که حسین(ع) به شما کرد باعث نشده تا خداوند شما را از جنگ با او باز دارد؟» گفتند: «سخنت را به عمر بن سعد بگو.» حر همین سخن را با عمر بن سعد گفت ولی سعد  جواب داد: «من به جنگ با حسین(ع) حریصم و اگر راهی دیگر داشتم همان کار را می‌کردم» پس حر خطاب به لشکر گفت: «ای مردم کوفه مادرانتان به عزایتان بنشینند. آیا این مرد شریف را به سوی خود خواندید و گفتید: در یاری تو با دشمنانت خواهیم جنگید اما اکنون که به سوی شما آمد دست از یاری‌اش برداشتید؟».

4- چهارمین نکته همان نماز امام و و مطالبی است که گفت و اتمام حجتی که کرد و چنان تردید و تزلزلی در او ایجاد شد که پس از نماز« فردی به حر گفت من در کار تو در مانده‎‏ام چون اگر از من می پرسیدند دلاورترین افراد کوفه کیست؟ جز تو نامى نمی‎بردم. این چه حالتى است که در تو مى‏‎بینم؟ حر  جواب داد: به خدا که خود را بر سر دو راهى بهشت و دوزخ مى‏‎بینم «أُخَیِّرُ نَفْسِی بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ».

5– نکته پنجم اینکه به حر گفته شده بود مانع راه امام شود و نگفته بودند قصد کشتن امام را دارند. روز ممانعت هم گفت: «من مأمور به جنگ با شما نیستم مأمورم از شما جدا نشوم تا شما را به کوفه ببرم، پس اگر از آمدن به کوفه خودداری می‌کنی راهی را در پیش گیر که نه تو را به کوفه برساند و نه به مدینه تا من نامه‌ای برای عبیدالله بنویسم. شما هم در صورت تمایل نامه‌ای به یزید بنویسید شاید به صلح منجر شود و به نظر من این کار بهتر  از آنست که به جنگ و ستیز با شما آلوده شوم».

حر تا اینجا به حکم ارتش چرا ندارد و المامور و معذور کار خود را انجام داد ولی روز عاشورا دید در سناریویی بازی کرده که اگر از اول گفته بودند آخرش کشتن امام است نمی پذیرفت لذا در جواب خیانت یزید و به جبران مشارکت خود، حر شد. افرادی که از روی صداقت و نیت خیر دچار اشتباه می شوند و می فهمند فریب خورده اند کوشش می کنند جبران نمایند ولو اینکه هزینه گزافی بدهند.

بعد از آن سخنان بود که حر نزد امام آمد و عرض کرد: ای پسر رسول خدا فدایت شوم من جلوی بازگشت شما به وطن را گرفتم و همراهت آمدم تا به ناچار در این سرزمین بمانید و گمان نمی‌کردم که پیشنهاد شما را نپذیرند و به این سرنوشت دچارتان کنند. به خدا اگر می‌دانستم، هرگز به چنین کاری دست نمی‌زدم و من اکنون از آنچه انجام داده‌ام به سوی خدا توبه می‌کنم».

انسان و ماشین

حر به معنی آزاد و آزاده است. حربن یزیدبن ریاحی شخصیت آزادی ای بود که تصادفا نامش هم حر بود. اسم و رسمش یکی بود. ما از نظر تاریخی اطلاعات زیادی درباره حرم نداریم اطلاعات قطعی که از او وجود دارد نشان می دهد که او در درون دستگاه یزیدی  تابع قاعده المامور معذور تا نهایت راه نبود و همین اندازه اطلاعات از شخصیت او کافی است برای اینکه از او به عنوان یک الگو یاد کنیم. انسان آزاده پیچ‌و‌مهره ماشین استبداد نمی شود و در درون دستگاه استبدادی هم استقلال شخصیت خود را حفظ می کند. این نکته نافی نگاه مکانیکی به انسان و به نهادهای انسانی است.

وجود حر و حرها نظریه مکانیکی در سیاست را باطل می کند. بعضی ها طوری حرف می زنند که انگار همه آدم ها مثل پیچ و مهره یک سیستم اند و توجه ندارند ماشین قدرت، یک برساخته بشری و متشکل از آدم هاست که صاحب خرد و وجدان و تاثیر پذیرند نه اینکه مثل اجزای یک ماشین، مهره های بی اراده اند.

حر نشان داد در یک دستگاه سرکوب مانند معاویه و یزید حتی در میان انها که وفادار به سیستم هستند آدم هایی پیدا می شوند که خودشان باشند. یکی از ویژگی ها حر این بود که وجدانش نمرده بود.

اگر بپذیریم که در طول تاریخ، بیشترین ضربات را دین از ناحیه حکومت دینی خورده چون به قول امام علی بالاخره مردم مشکلاتی می بینند و به نام حکومت دینی و دین تمام می شود انوقت اهمیت حر هم بیشتر می شود. چون در سیاست و حکومت اگر غیر دموکراتیک باشد نارسایی و ظلم سیستماتیک وجود دارد و حتی اگر نظام خوبی هم باشد ظلم غیر سیستماتیک وجود دارد و اجتناب ناپذیر است. صاحبان قدرت همیشه دنبال فرار از مسئولیت اند. در حکومت های غیر دینی با رشوه و خریدن رسانه ها و بستن و خفه کردن دهان منتقد و… مشکل را حل می کنند اما در حکومت دینی پشت دین مخفی می شوند و از اعتبار دین خرج می کنند.

ما از دین چه به عنوان معتقد و متکلم و چه به عنوان جامعه شناس حرف بزنیم دین یک نیاز است. اگر یک فرد معتقد می گوید دین فطری است(فِطرةَ اللهِ التي فَطَر النَّاسَ عَلَيْهَا)، جامعه شناس سکولار هم می گوید دین از عوامل همبستگی اجتماعی و تقویت کننده اخلاق و پلیس باطنی است. در کتاب« روحانیت و قدرت» فصلی دارم با عنوان« مثلث مذهب، روحانیت و اخلاق» و با اشاره با تجربه اروپا و کلیسای قرون وسطی و نهضت مشروطیت  و نهضت ملی در ایران نشان داده ام در جامعه سنتی مذهبی که دین از منابع عمده ارزشهای اخلاقی است چگونه وقتی اعتبار روحانیت آسیب می بیند و منزلت آن کاهش می یابد پایه های اخلاقی جامعه و باورهای مذهبی هم سست می شوند و بر اثر حکومت دینی این سرمایه اجتماعی در حال فرسایش و آسیب دیدن است و باید حرهایی پیدا شوند.

آنانکه دنیای سیاست و جامعه را سیاه و سفید می کنند و هیچ رنگ دیگری را نمی بینند، ضد حر و حریت عمل می کنند. اگر کسی دستش آلوده به خون و جنایت باشد حکمش فرق می کند اما اگر کسی گناه یا ظلمی کرده باشد و توبه اصلح کند. «فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ» (مائده آیه39). یعنی ضمن توبه کردن در جبران آن هم بکوشد خدا هم می بخشد چه رسد به بنده خدا.

این که مثلا فردی در گذشته در کار یا مسئولیتی بوده و امروز منتقد گذشته خویش است باید استقبال کرد اما بعضی ها همینکه کسی کمترین سابقه ای داشته با چماق حکومتی بودن تخریبش می کنند در حالی که گاهی و‌ البته گاهی اینها حتی بر کسانی که قبلا مخالف بودند هم فضیلت دارند. در دنیای خردمندان و حقوق بشر هم همینطور است رئیس جمهور نژادپرست آفریقای جنوبی با وجود اینکه در رژیم آپارتاید مسئولیت داشت و چه بسا غیرمستقیم مسئول بعضی از جنایات هم بود وقتی که مسیر دیگری را اتخاذ کرد به او و ماندلا با همدیگر جایزه صلح نوبل را دادند. نمونه دیگرش گروه فارک و رئیس جمهور کلمبیا بود که هر دو نامزد صلح نوبل شدند ولی به رئیس جمهور دادند. این ها نشان می دهد که توبه یک گشایش و باب تحول و پیشرفت است.

در پایان سخنانم می خواهم کمی صحنه ای را تصور کنید. کسانی که همه اهل لااله الله و اسلامند، خانواده دارند، زن و فرزندان شان‌ منتطرند، بعضی شان با هم‌خویشاوندی هایی دارند یا تا دیروز دوست بودند، زیر آفتاب سوزان و تشنه الان همدیگر را با شمشیر محاصره می کنند، خون هم را می ریزند، سر می برند. بنابر روایتی قبیله‌ حر از جداشدن سر حر بن یزید ریاحی جلوگیری کردند اما بنابر قولی دیگر، سرِ حر بن یزید به همراه سرهای برخی شهیدان کربلا در زیارتگاه رئوس الشهداء در قبرستان باب الصغیر شهر دمشق دفن شد.

این وضعیت دلخراش برای چه؟ و برای که؟ برای یزیدی که در جای گرم و نرم نشسته تا به هرقیمتی شده حکومت کند؟ اگر همه‌ حر باشند و وقتی فرمان ناحق یا شبهه ناکی می‌بینند نافرمانی کنند امکان ندارد چنین جنایاتی روی دهد. اینجا اهمیت حر بیشتر نمایان می شود. در نظام اخلاقی اسلامی و در یک نظام دموکراتیک و عقلانی، شخص در سیستم ذوب نمی شود. شخصیت و استقلال خود را حفظ می کند و در برابر کارهایش مسئول است و در قیامت هم باید پاسخگو باشد و این عذر که مأمور و معذور بوده پذیرفته نیست. آنانکه حر را کشتند یا نامی ندارند با منفور در تاریخند و حر هنوز مورد احترام است. این نشانه وضع آنها در آخرت هم هست. وجود حرها در هر نظامی هرچه بیشتر باشد جلوی فساد و انقراض آن را می گیرد.

لینک روزنامه سازندگی

http://saazandegi.ir/post-167

کانال گفتارهای باقی https://t.me/emadbaghi

اینستاگرام emadeddinbaghi

وبسایت www.emadbaghi.com

فیس بوک Emadbaqi@

 

[1] – «أَیُّهَا النّاسُ! إنَّها مَعْذِرَةٌ إِلَى اللّهِ وَ إِلى مَنْ حَضَرَ مِنَ الْمُسْلِمینَ، إِنِّی لَمْ أَقْدِمْ عَلى هذَا الْبَلَدِ حَتّى أَتَتْنِی کُتُبُکُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَىَّ رُسُلُکُمْ أَنْ اَقْدِمَ إِلَیْنا إِنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنا إِمامٌ، فَلَعَلَّ اللّهُ أَنْ یَجْمَعَنا بِکَ عَلَى الْهُدى، فَإِنْ کُنْتُمْ عَلى ذلِکَ فَقَدْ جِئْتُکُمْ، فَإِنْ تُعْطُونِی ما یَثِقُ بِهِ قَلْبِی مِنْ عُهُودِکُمْ وَ مِنْ مَواثیقِکُمْ دَخَلْتُ مَعَکُمْ إِلى مِصْرِکُمْ، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ کُنْتُمْ کارِهینَ لِقُدوُمی عَلَیْکُمْ اِنْصَرَفْتُ إِلَى الْمَکانِ الَّذِی أَقْبَلْتُ مِنْهُ إِلَیْکُمْ».

[2] – «اِنَّهُ قَدْ نَزَلَ مِنَ الاَمْرِ ما قَدْ تَرَوْنَ، وَ إِنَّ الدُّنْیا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُها، وَ اسْتَمَرَّتْ جِدّاً وَ لَمْ یَبْقَ مِنْها إِلاّ صُبابَةً کَصُبابَةِ الاِناءِ، وَ خَسیسِ عَیْش کَالْمَرْعَى الْوَبیلِ، اَلا تَرَوْنَ إِلَى الْحَقِّ لا یُعْمَلُ بِهِ، وَ إِلَى الْباطِلِ لا یُتَناهى عَنْهُ، لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقاءِ رَبِّهِ حَقّاً حَقّاً، فَإِنّی لا أَرىَ الْمَوْتَ إِلاّ سَعادَةً، وَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إِلاّ بَرَماً».

نوشته شده توسط
عمادالدین باقی
دیدن همه یادداشت ها
گذاشتن پاسخ

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

In order to use the Instagram feature, please install and activate Meks Instagram Widget plugin .

نوشته شده توسط عمادالدین باقی