(درآمدی بر پوپولیسم شناسی)
عمادالدین باقی
منبع: نشریه «آدینه»/ انجمن فرهنگ و سیاست دانشجویان دانشگاه شیراز
پوپولیسم با بقیه ایسم ها یک تفاوت مهم دارد. برای مثال مارکسیسم دوطرف دارد، یک مارکس است و جمعی «ایست» یعنی مارکس و گرونده هایش. در لنینیسیم یک لنین وجود دارد و عده ای پیرو، در لیبرالیسم یک ایده وجود دارد به نام آزادی و جمعی هوادار. یک طرف مراد است و طرف دیگر مرید. در پوپولیسم، بُتی که در میان است «توده» است و «ایست» ها، هواداران توده هستند اما پوپولیست ها در واقع مردم پرست نیستند بلکه ذیل پرستش توده، دنباله روی آنها را می جویند و ستایش و پرستش توده، صادقانه نیست بلکه برای تهییج و بسیج آنان در خدمت اهداف خویش است و اگر این توده، پیرو نباشند و کف نزنند دیگر پرستش نمی شوند و سزاوار ملامت اند. در پوپولیسم یک بی صداقتی آشکار نهفته است. تمام خودکامگان از جمله هیتلر و صدام و… پوپولیست بودند. آنها به تاکتیک راه اندازی «جمعیت چشم پرکن» متوسل می شدند در حالی که این جمعیت، یک نیروی جسمانی بود نه عقلانی، یک بخش از جامعه بود نه همه آن و غالبا گروه های برخوردار بودند نه محروم. برخورداری لزوما به معنای ثروت نیست و شامل ثروت یا شغل یا امنیت اعطایی نیز می شود. شعارهای ملت بزرگ، ملت قهرمان، ملت حماسه ساز و دهها شعار همانند، از دهان اینان زیاد شنیده می شود. مردم تا وقتی همراه هستند خوب اند اما اگر همراه نباشند، عافیت طلب، دمدمی مزاج، نان به نرخ روز خور، کوفی صفت و مصداق اکثرهم لایعقلون و اکثرهم لا یفقهون و غیره خوانده می شوند. به همین دلیل پوپولیسم را نباید مردمگرایی یا توده گرایی نامید، بلکه معادل درست آن «مردم ابزاری» است زیرا به مردم فقط به چشم ابزاری برای نیل به قدرت یا حفظ قدرت نگریسته می شود.
پوپولیسم گرچه ظاهراً بها دادن به توده است اما در دیدگاه حقوق شهروندی و حقوق بشر جایی ندارد زیرا در حقوق بشر، انسان ها اولا شهروند هستند یعنی کسانی که حق تعیین سرنوشت به دست خودشان است. دوم اینکه مالکیت مشاع بر کشور و حکومت دارند و سوم اینکه همه در برابر قانون یکسانند و خودی و غیر خودی ندارند. امنیت برای همه است حتی برای مخالفان.
میان مردم در دموکراسی و مردم در پوپولیسم هم تفاوت وجود دارد. در دموکراسی، مردمان، «شهروند» هستند و در پوپولیسم ابزارند. در واقع حتی مردم ابزاری در برابر مردم سالاری نیست زیرا مردم سالاری نیز مفهومی تعریف ناشده بلکه تعریف ناشدنی است و در دل خود ابهام و ایهامی دارد که نوعی پوپولیسم بزک شده را عرضه می نماید و دیرتر شناخته می شود. در «دموکراسی حقوق بشری»، شهروند سالاری وجود دارد. در پوپولیسم، مردم پرستش می شوند البته تا جایی که باعث تحکیم قدرت هستند اما در دموکراسی مردم هم صاحب حق اند هم نقد می شوند اما نه پس از آنکه به قدرت پشت کردند بلکه در همان زمان که همراه اند. این نقد نیز همگانی است و شهروندان و صاحبان قدرت (که همان شهروندانی هستند که موقتا به کرسی قدرت رسیده اند) از حق برابر در نقد کردن ونقد شدن برخوردارند.
پوپولیسم یا همان مردم سالاری ابهام آلود می تواند خشن ترین نوع استبداد را به ارمغان آورد زیرا نه به نام استبداد فردی که آشکارا نامطلوب است بلکه به نام مردم علیه مردم اعمال می شود و می تواند در صورت های موجه نمایی از جمله مردم سالاری و یا نخبه گرایی هم ظهور کند. تنها، شهروندی است که حق فردی، فردیت، کرامت ذاتی و انسانی، حق تعیین سرنوشت و حق مالکیت مشاع شهروندان را صرفنظر از هر عقیده، نژاد و جنسیتی به رسمیت می شناسد و مانع استبداد و دیکتاتوری می شود.
بازنشر شده در
www.kaleme.com/1395/04/03/klm-245202/