به مناسبت پیروزی زُهران ممدانی نامزد مسلمان شهرداری نیویورک در انتخابات روز گذشته( سه شنبه 13 ابان 1404) که از شگفتانه های انتخاباتی امریکا به شمار می رود مقاله ام در اخرین شماره کتابنامه آگاهی نو، درباره قران تامس جفرسن را بازنشر می کنم که نگاهی عمیق تر به انچه رخ داده است را باز می نمایاند. این کتاب درباره چگونگی شکل گیری اندیشه حقوق شهروندی مسلمانان و دیگر اقلیت ها در امریکا برای شرکت در رقابت های انتخاباتی است و اینکه چگونه حقوق شهروندی در امریکا از دل جدال های مذهبی در غرب پدید آمد .
داستان اسلام، حقوق شهروندی مسلمانان و مداراجویی در آمریکا
گزارشی تحلیلی از کتاب: قرآن تامس جفرسون: اسلام و بنیادگذاران آمریکا، دنیس. آ. اسپلبرگ، ترجمه مسعود عالمی
کتابنامه آگاهی نو شماره 7 بهار1404 ص 129- 154
مقدمه
این کتاب درباره نخستین ترجمه انگلیسی قرآن متعلق به تامس جفرسون است که محقق از رهگذر آن به نظرات جفرسون از بنیانگذاران آمریکا درباره آزادی دین میپردازد و اینکه درک امریکاییها نسبت به اسلام در چه زمینه و بستری و چگونه شکل گرفته است؟ اما سیر بحث او ایجاب کرده که درباره دیدگاه بنیانگذاران نسبت به یهودیت، کاتولیکها، مسلمانان و آیینهای غیر دینی هم سخن بگوید.
کتاب خانم اسپلبرگ الگویی از یک پژوهش واقعی، جدی و دقیق است و حول یک موضوع جزئی و مشخص همه مسائل مرتبط را مطرح و حلاجی می کند. به نظر من این کتاب اسپیلبرگ را باید به عنوان کتابی تحت عنوان تاریخ اندیشه مدارا قلمداد کرد که برای پژوهشگران حقوقی و حقوق بشر متن بسیار سودمندی است و پیشینهها و پشتوانههای اندیشه مدارا را ترسیم میکند. کتاب سرشار است از اطلاعات و نکته های ارزشمند تاریخی و فکری.
داستان کتاب از ۱۷۶۵ یازده سال پیش از تنظیم بیانیه استقلال آمریکا آغاز میشود( اکنون در زمان نگارش مقاله 250 سال از بیانیه استقلال می گذرد) که جفرسون جوان تازه از رشته حقوق فارغ التحصیل شده و ترجمه از قرآن را که در دو جلد بود خریداری کرده است. جفرسن پس از اتمام کار نگارش بیانیه استقلال آمریکا در تابستان ۱۷۷۶ به ویرجینیا بازگشت تا در پاییز، لوایح جدیدی را در مورد جدایی دین از حکومت برای ایالت خود تدوین کند. ان سال جدا از بسیاری مسائل دیگر، سال مهمی برای اندیشه او درباره اسلام بود. مجلس نمایندگان ویرجینیا جفرسون را در ۱۱ اکتبر ۱۷۷۶ به عضویت در کمیسیون ۱۹ نفره دین منصوب کرد (ص ۱۳۷). برونداد این کمیسیون همان بنیاد دموکراسی آمریکایی بود که دوتوکویل هم آن را به خوبی شناخت و هسته اصلی کتاب او درباره «دموکراسی در آمریکا» را به وجود آورد» “آزادی دین”.
«میان سالهای ۱۷۷۶ و ۱۷۷۹ جفرسون بیش از یکصد لایحه قانونی برای ایالت ویرجینیا تهیه دید اما تا دم مرگ بیش از همه به لایحه شماره ۸۲ درباره تحقق آزادی دینی افتخار میکرد که روی سنگ مزار وی هم از آن یاد شده است. دو مورد دیگر، تالیف بیانیه استقلال آمریکا و تاسیس دانشگاه ویرجینیا بود. در همه جای دنیا کلیسا و دولت متحد بودند و اعتراض کنندگان، رنج ها و مجازاتهای بسیاری را متحمل میشدند. جفرسون تغییری انقلابی را بر اساس دو اصل پیشنهاد نخست آزادی مطلق وجدان و عقاید دینی دوم جدایی کلیسا و دولت»(ص ۱۵۵). کتاب درباره ریشه ها و آبشخورهای این تفکر است.
مترجم در مقدمه اشاره میکند که جورج واشنگتن فرماندار ارتش انقلابی و نخستین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا صنعتگران مسلمان را برای مرمت و بازسازی خانهاش استخدام کرد جان آدامز از پدران بنیادگذار و دومین رئیس جمهور آمریکا پیامبر اسلام را همراه با سقراط و کنفوسیوس به مانند یکی از بزرگترین جستجوگران حقیقت در تاریخ ستود و تامس جفرسون زبان عربی را با استفاده از قرآن نزد خود آموخت و حتی در دوران ریاست جمهوری اش یک بار در ماه رمضان در کاخ سفید مهمانی افطار برگزار کرد.
نویسنده کتاب در مقدمهاش اشاره میکند که ترجمه دو جلدی انگلیسی قرآن جفرسون زمانی مورد توجه افکار عمومی آمریکا قرار گرفت که در ژانویه ۲۰۰۷ کیف آدیسون نخستین نماینده مسلمان مجلس نمایندگان آمریکا تصمیم گرفت سوگند خصوصی خود را بر روی متن مقدس اسلام که متعلق به آن پدر بنیادگذار بود یاد کند.
نویسنده در مقدمه اشاره میکند که پس از مطالعاتی که انجام داد دریافت است که ایده «مسلمان به مانند شهروند» در بدو تاسیس ایالات متحده به اندازه شهروندی یهودیان و کاتولیکها مجادله برانگیز بوده است و میافزاید اکثریت قریب به اتفاق ما آمریکاییها احتمالا به یاد میآوریم که اجدادمان زندگی خود در این کشور را همچون خارجی مهاجر و بیگانه آغاز کردهاند و نه شهروند.
اسپلبرگ برای اینکه نشان دهد نظرات جفرسون در مورد مدارای مذهبی از کجا آمده به تاریخ جدالهای مذهبی در اروپا و آمریکا و دیدگاههای مدارا و ضد مدارا میپردازد.
مسئله بنیادگذاران
زمان تاسیس آمریکا مهمترین مسئله این بود که بنیادگذاران آمریکا همگی از پیروان مذهب پروتستان بودند و پرسش این بود که آیا ایالات متحده باید کشوری پروتستان باشد؟ یا تکثر دینی را بپذیرد؟ می گفتند اگر قرار باشد منحصراً پروتستان باشد با رژیمهای دیکتاتور اروپایی که کاتولیک بودند و پروتستانها را می کشتند و از حقوق شان محروم میکردند و به همین دلیل بسیاری از اروپاییها از ترس جانشان و به خاطر ناامنی به آمریکا مهاجرت کردند چه فرقی میکند؟ و اگر قرار است تکثر دینی را بپذیرد این تکثر دینی باید چگونه باشد؟. آیا به معنی برابری سیاسی و حقوقی شهروندی است؟ اگر به معنی به رسمیت شناختن حقوق شهروندی و برابری سیاسی است آیا شامل امکان تصدی بالاترین مقام اجرایی در کشور هم خواهد بود؟
در پاسخ به همین پرسشها بود که به خاطر آینده ایالات متحده تصمیم گرفتند اساساً دین رسمی در قانون اساسی نداشته باشند و ایده جدایی دین از حکومت را دنبال کردند اما این کار ساده ای نبود چون متعصبین پروتستان و کاتولیک به سادگی زیر بار نمیرفتند.
در واقع نبرد اصلی میان خود مسیحیان و پروتستانها و کاتولیکها بود. “اقلیت کاتولیک آمریکایی در همه ایالتها از حمایت قانونی ناچیزی برخوردار بود. انها در نیویورک به دلایل دینی و اعتقادی از حق تصدی مسئولیتهای سیاسی محروم بودند (صفحه ۱۳) اما چرا و چگونه پای اسلام و مسلمانها به این بحث باز شد در حالی که مسلمانان انقدر اندک بودند که گویی در جامعه آمریکایی اصلاً وجود نداشتند؟ مسلمان ها انقدر کم بودند که « یک دهه پیش از آنکه جورج واشنگتن در ۱۷۸۴ به گشوده بودن نظر خود نسبت به صنعتکاران مسلمان اشاره کند (و دعوت به مرمت خانهاش کند) دو زن برده از غرب آفریقا را در فهرست املاک مشمول مالیات خود قرار داده بود که نام مادر و دختر فاطمه و فاطمک به ثبت رسید. همچنین شماره نخستین مسلمانان آمریکایی که در غرب آفریقا دستگیر و به عنوان برده به قاره جدید انتقال داده میشدند توانسته سر به دهها هزار نفر زده باشد جمعیتی که مسلماً بیش از یهودیان و حتی کاتولیکها بوده است (ص۱۶ و ۱۷).
پیشینه بحث درباره اسلام در اروپا و تاثیرش در امریکا
دلایل ضدیت: توجه به یکی از دلایل ضدیت با اسلام در اروپا از نکات مهم در بررسی های خانم اسپیلبرگ است. هرچند جنگ های صلیبی و پس از آن داستان دزدان دریایی را می توان یکی از دلایل ضدیت اروپاییان با اسلام دانست( که در بخش پایانی این مقاله درباره موضوع دزدان دریایی خواهم نوشت)، بخشی از نوشتهها و افکار ضد اسلامی از سده ۱۶ به بعد محصول جدالهای مذهبی میان کاتولیکها و پروتستانها بود. به دلیل دیکتاتوری مذهبی کلیسا، پروتستانها برای اینکه غیر مستقیم کلیسای کاتولیک را بکوبند سعی میکردند از نمادها و استعارههای اسلامی استفاده کنند تا در ذهن مخاطبان خود با قیاس و تشبیه کلیسای کاتولیک به نمادهای اسلامی آنها را بکوبند. آنها هرچه را میخواستند علیه کلیسا بگویند و یا از قدرت طلبی و هرزگی در دستگاه آنها بگویند آن را به نام اسلام بیان میکردند. اسپلبرگ مینویسد: پروتستانهای انگلیسی اسلام را تحقیر میکردند تا سرکوبگری مسیحیت انگلیکن، دین رسمی حکومت انگلستان را نقد کنند. بنابراین اسلامی که بنا بود با معیارهای خودش استفهام گردد به صورت انتخابی و تحریف شده بازنویسی میشد(ص ۹۹).
نمونه ان ولتر بود. «ولتر هم در دام همین شیوههای جدلی افتاده بود و برای اینکه ایمان اجباری و تحمیلی کلیسا را مورد حمله قرار بدهد یک نمونه اسلامی از آن درست میکرد که او میخواست نشان دهد که چگونه مشرکان سرسخت مکه در سده هفتم میلادی با خشونت وادار به رها کردن دین به ایمان خود به پذیرش حاکمیت محمد پیامبر جعلی گشتند اما در عالم واقعیت تسلیم نهایی مکه ملحد در برابر نیروهای توحیدی پیامبر در سال ۶۰۳ میلادی ۲ سال قبل از آن با معاهدهای مورد مذاکره قرار گرفته بود و هنگام تسلیم شهر در عمل تنها ۴ نفر از ساکنان آن کشته شدند اما بازگویی این حرکت اساساً مسالمت آمیز نمیتوانست خدمتی به مقصود ولتر در مورد تعصب دینی کند»(صفحه ۴۳).
در نمایشنامه “فناتیسم یا محمد پیامبر، نوشته ولتر در ۱۷۴۲ جمله شمشیر و قرآن در دستان خون من سکوت را بر بقیه بشریت تحمیل خواهد کرد. «اکثر شخصیتهای محمد متعصب یا محمد پیامبر مخلوق ولتر بودند و هیچ ارتباطی با واقعیت تاریخی نداشتند» (صفحه ۴۳). ولتر شدیدا ضد کلیسا بود ولی برای گریز از سرزنش مستقیم روحانیت کلیسا و حکومت در مصونیت از انتقام جویی آنان، طرح داستان خود را بر مبنای زمینه اسلامی مجسم کرد اما ترفند وی نتوانست بازرسان کاتولیک را فریب دهد (صفحه ۴۱ و ۴۲). اسپیلبرگ توضیح میدهد که چگونه نمایشنامه ولتر به نام «محمد مکار» در ۱۷۴۴ به عنوان ابزار تبلیغ علیه فرانسه و مذهب کاتولیک در بریتانیا در لندن روی صحنه رفت و نیز در ۱۷۸۰ در شهر نیویورک به عنوان حربه بریتانیایی برای نقد انقلاب آمریکا به نمایش درآمد و در ۱۷۸۲ به مثابه نقد آمریکایی بر استبداد بریتانیا مورد استفاده قرار گرفت(ص ۴۵ – ۴۹).
به قول اسپلبرگ، ولتر با نادیده گرفتن اطلاعات نسبتا دقیقی که در دسترس وی قرار داشت عامدانه تصمیم گرفت تاریخ اسلامی را چنان ابزار هشدار دهنده در برابر سرکوب و استبداد دینی تعریف کند. اسپلبرگ با نقل فرازی از نمایشنامه ولتر شمشیر و قرآن در دستان خونین من سکوت را بر بقیه بشریت تحمیل خواهد کرد میگوید این کاریکاتور ولتر عملاً نفی کننده آگاهی وی در مورد تاریخ واقعی و آموزه دینی اسلام است زیرا تا سال ۱۷۳۸ وی ترجمه انگلیسی جورجسل از قرآن را در اختیار داشت که شامل توضیح بالا بلندی در مورد تاریخ و آیین اسلام بود اما ولتر با نادیده گرفتن این اطلاعات نسبتا دقیقی که در دسترس وی قرار داشت آمدن تصمیم گرفت تاریخ اسلامی را چنان ابزار هشدار دهنده ای در برابر سرکوب و استبداد دینی تحریف کند(ص ۴۴). اما کلیسا باز هم باور نکرد و ولتر تکفیر شد. «ولتر برای لغو تحریم خود در ۱۷۴۵ مستقیماً به پاپ بندیکت چهاردهم نامه نوشت و به زبان ایتالیایی به او به مانند رهبر دین واقعی ادای احترام کرد»(ص۴۴)
بحث درباره اسلام و مسلمانان در اروپا مطرح بود و به نوشته خانم اسپیلبرگ تقریباً یک هزاره تحریفهای منفی درباره اسلام در اروپا وجود داشت و همین نگرش را امریکاییها به ارث برده بودند. اولین نمایشنامهای که در آمریکا درباره اسلام به روی صحنه رفت به قلم فرانسوا ماری آروئه معروف به ولتر( ۱۶۹۴ – ۱۷۷۸) بود و محمد متعصب یا محمد پیامبر نام داشت(صفحه ۴۱ و ۴۲).
«در سده شانزدهم میلادی کسانی که از اندیشه مدارا با پیروان دیگر مذاهب سخن میگفتند جان خود را بر سر آن میگذاردند و دچار مرگ، زندان، طرد یا تبعید شدند” (صفحه ۱۵) لذا در امریکا هیچ فرقهای به اتفاق آرا نظر مثبتی نسبت به غیر پروتستانها به عنوان شهروند کامل آمریکایی نداشت “(ص۱۶). و آنهایی که از تکثر دینی دفاع میکردند برای اثبات درستی نظر خود از آنجا که تصویر به شدت منفی درباره مسلمانان وجود داشت با این منطق که «چون که صد آید نود هم پیش ماست» میگفتند حتی اگر یک نفر مسلمان هم باشد (یعنی کسی در این حد از انحراف باشد) نمیتوان به دلیل عقیدتی از حقوق مدنی و سیاسی محرومش کرد و وقتی از اسلام و مسلمانان میگفتند در واقع از مسلمان خیالی حرف می زدند که در جامعه آمریکایی وجود نداشتند یا آنقدر ناچیز بودند که دیده نمیشدند. ” در واقع این دفاع از مسلمانان خیالی فضای سیاسی برای در نظر گرفتن حقوق سایر اقلیتهای مطرود یعنی یهودیان و کاتولیکها ایجاد میکرد”(ص۱۳) بدین سان حقوق غیر پروتستانها مانند یهودیان و کاتولیکها به مسلمانان پیوند خورده بود.
نهضت وحدت و تقریب مذاهب در اوج تضادهای مذهبی
نتیجه این رویکرد چنان تحریف و نارواگویی بود که بعضی از نویسندگان مسیحی منتقد بی انصافیها در مورد اسلام شدند و کوشیدند منصف باشند و با این تحریفات مقابله کنند.
اسپلبرگ که نفرت لوتر و کالون از اسلام را تشریح کرده است میگوید برخلاف لوتر و کانون پروتستانی به نام سباستین فرانک ۱۴۹۹ تا ۱۵۰۲ عقایدی را در مورد مسلمانان بیان کرد که ۵۰ سال بعد منوکیوی آسیابان با آن اشتراک نظر داشت فرانک استدلال میکرد که خداوند در میان ادیان تبعیض قائل نمیشود او مدافع برابری دینی مسلمانان بود و اندیشههایش در مورد مدارا با مسلمانان چند سال بعد در نوشتههای کاستدیو راه پیدا کرد او کشیش کاتولیک بود که تغییر مذهب داد و به آیین لوتری گروید و سرانجام با هر دین و مذهب سازمان یافته قطع رابطه کرد و عقاید خود را در مورد مدارای دینی و آزادی بیان منتشر کرد که موجب حبس وی و سپس تبعید وی از استراسبورگ در ۱۵۲۹ شد. نوشتههایش توقیف و در شهرهای دیگر هم طرد شد و برای گذراندن زندگی اش به کار صابون سازی میپرداخت. نه تنها مسلمانان را محکوم نمیکرد بلکه اظهار داشت که یکی از علائم برتری مسلمانان امتناع آنان از مجبور ساختن مردم به پذیرش اسلام است یکی از روحانیون کاتولیک فرانسوی نیز در رسالهای در ۱۵۵۴ از شیوه مدارای عثمانی سخن گفته است(ص۷۴-۷۵).
«در ۲۸ آوریل ۱۵۸۴ میلادی آسیابانی پرحرف از شهری در نزدیکی ونیز در ایتالیا به دستگاه تفتیش عقاید گفت که عیسی به همه دستور داده است که خدا و همسایه خود را دوست بدارید یکی از کاربردهای حکم زرین که به زعم او مسلمانان را نیز شامل میشد ین بود که عظمت خداوند روحالقدس را به همه بخشیده است به مسیحی ملحد ترک مسلمان و یهود دا همه را عزیز میدارد به همه آنها به یکسان رستگار خواهند شد دومنیکو اسکاندلّا متخلص به منوکیو (متوفی ۱۶۰۱ میلادی) برابری اسلام، یهودیت و مسیحیت را تبلیغ میکرد، ندیشهای که برای مفتشین انگزیسیون که اعتقاد داشتند هیچ راه رستگاری در بیرون از کلیسای کاتولیک وجود ندارد تکان دهنده و ارتداد آمیز بود. منو کیو ناخواسته به ادعای الحادآمیز اُری یِنس آدامانتیوس، معروف به اُری یِنس اسکندریه(متوفی ۲۵۴ م) مهر تایید زده بود و به همین جرم در نخستین دادرسی انگیزسیون در ۱۸۵۴ متهم شد که بدعت اُری یِنس را دوباره مطرح ساخته است و به مدت دو سال در شرایط بدی زندانی شد و پس از آنکه سلامتیاش را از دست داد از زندان رهایی یافت و به دستور کلیسا مجبور شد روپوشی با یک صلیب به علامت توبه به تن کند و هرگز از عقاید خود سخنی بر لب نیاورد و روستای خود را ترک نکند». «برخلاف مسلمانان که یک نیروی سیاسی قدرتمند بیرونی بوده و اغلب در خارج از جامعه اروپا میزیستند یهودیان اقلیتی پراکنده و ساکن بودند و خطر نظامی برای مسیحیان محسوب نمیشدند واژه کافر بیایمان که در مورد مسلمانان به کار گرفته میشد در مورد یهودیان کمتر به کار میرفت اما یهودیان به شیوه منحصر به فردی به خداکشی متهم میشدند و به جرم شرکت در مرگ عیسی مغضوب همیشگی بودند. در الهیات اکثر پروتستانها و کلیسای کاتولیک، مسلمانان و یهودیان به انحای گوناگون به دیده تهدید برای جامعه مسیحی نگریسته میشدند. دفاع منوکیو از مسلمانان به عنوان افرادی که در نظر خداوند رستگار و برابرند به یهودیان هم بسط یافت. او در دومین محکمه خود در ۱۵۹۹ با جسارت به بازجویان خود گفت: خداوند با همه فرزندان خویش مهربان است. دو سال بعد در ۱۶۰۱ منوکیو که به عنوان مرتد شناخته شده بود حکم اعدامش را از دادگاه تفتیش عقاید دریافت کرد. اندیشههای این آسیابان گمنام ایتالیایی در بایگانی اگزیسیون مدفون گشت تا اینکه مورخی در سده بیستم آنها را کشف کرد(ص ۶۱ – ۶۹).
«50 سال پیش از مرگ آسیابان گمنام ایتالیایی میکائیل سروتوس باعث نخستین چالش مکتوب نظام مند به کشتار بدعتگذاران مسیحی توسط دولت شد. نمونهای از اولین تلاشهای پروتستان برای ارتقای نگرشی توام با مدارای دینی با مسلمانو یهودیان در اروپا بود. او که از دستگاه تفتیش عقاید کاتولیک در فرانسه به ژنو در سوئیس گریخته بود در سن ۴۲ سالگی در ۱۵۵۳ میلادی در برابر دروازههای ژنو به اتهام ارتداد به دست شعله های حریق سپرده شد. رسالهای که وی تحت عنوان خطاهای تثلیث در ۱۵۳۱ منتشر ساخت توسط پروتستانها و کاتولیکها محکوم شده بود. ژان کالون اصلاح طلب پروتستان او را به دو بدعت متهم کرد: رد تثلیث و غسل تعمید نوزاد. میکائیل سروتوس در رساله خود استدلال کرده بود که مفهوم تثلیث را نمیتوان در انجیل یافت او همچنین بر انسانیت عیسی تاکید داشت او که اسپانیایی بود و میدانست صدها هزار یهودی که از تغییر آیین به کاتولیک و پذیرش تثلیث امتناع ورزیده بودند در ۱۴۹۲ از کشورش طرد شدند و هزاران مسلمان که به دلیل حفظ توحید خود در خفا در صدهای پانزدهم و شانزدهم طعمه آتش انگیزسیون اسپانیا گشتند پرسید چرا باید مسلمانان و یهودیان را به دلیل امتناع از پذیرش مفهومی که در کتاب مقدس یافت نمیشود این چنین سرکوب کرد؟ یک سال پس از سوزاندن سروتوس در ملا عام، سباستیان کاستلیو، پروتستان فرانسوی و پژوهشگر انجیل رسالهای را با عنوان: “درباره بدعت سازان: آیا باید آزار ببینند و چگونه باید با ایشان رفتار کرد؟” به رشته تحریر درآورد. اثر کاستلیو مورد لعن و نفرین کالون قرار گرفت. نوشت کشتم یک انسان دفاع از آموزه نیست این کار صرفاً کشتن یک انسان است گرچه او اعتراف کرد که از مرتدین و بدعت سازان متنفر است اما به خاطر این موضوع ابراز نگرانی کرد که کشته شدگان سزاوار سرنوشتی که به سراغشان آمد نبودند آگاهی کاستلیو از اسلام قابل توجه است زیرا بیشتر اطلاعات او دقیق بود وی اشتراک عقاید مسلمانان یهودیان و مسیحیان را در ایده فقط یک خدا شناسایی کرد کاستلیوم مانند منوکیو از رویکرد مدارای مسیحیان با مسلمانان پشتیبانی میکرد اما برخلاف ابان ایتالیایی به برتری مسیحیت بر همه آیینهای دیگر معتقد بود و دینهای دیگر را دروغین میپنداشت مسلمانان از نظر او نه در ایمان برابر بودند نه شایسته رستگاری(ص۶۹-۷۲).
کاتن مّتِر نیز در کتاب خود در سال 1721 تحت عنوان «فیلسوف مسیحی» خوانندگان مسیح خود را راهنمایی میکند که در تقوا و پیگیریهای فکری بر مسلمانان پیشی گیرند اگرچه متر اسلام را به عنوان یک دین تحقیر میکرد ولی آن را نمونهای مفید برای آشتی دادن علوم طبیعی و فلسفه میدانست نخستین ترجمه لاتین از رساله اسلامی ابن طفیل که مّتِر آن را ستود پیشتر بر فیلسوف انگلیسی جان لاک تاثیر گذارده بود تا یکی از اندیشههای اصلی روشنگری را توسعه بخشد (ص 31-32).
جاناتان ادواردز (۱۷۰۳ تا ۱۷۵۳) که علیه اسلام تبلیغ میکرد و رساله مینوشت ادعا کرد که تخریب کلیسای کاتولیک و اسلام میتواند روز قیامت را که در کتاب مکاشفه پیشبینی شده است آغاز کند (ص ۳۳).
اسپلبرگ در بخش دیگری از کتاب خود به سوابق مثبت مسیحیان اروپا در مدارا با مسلمانان و حضور آنها در مستعمرات آمریکایی بریتانیا در ۱۵۵۴ تا ۱۷۰۶ میپردازد و دیدگاههای مداراجویانه تامس هِلویس، باپتیست انگلیسی و راجر ویلیامز عابد و متکلم انگلیسی و همچنین جان لاک فیلسوف انگلیسی را نقل میکند.
امریکا وارث اروپا
آمریکاییان همان مهاجران اروپایی و وارث همان اندیشههای اروپایی در مورد مسلمانان بودند. «گفتار جدل ورزانه ضد اسلامی پس از گذر از اقیانوس اطلس مخاطبان آمادهای را در میان مجامع پروتستان در سراسر مستعمرات بریتانیا در آمریکا یافت. واعظان آمریکایی به پیروی از اسلاف اروپایی خود شخصیت نمادین اسلام و پاپ را به عنوان دجال دو سر محکوم میکردند»(ص ۳۱ ). «در ۱۷۶۶ بیشتر پروتستانهای آمریکایی معتقد بودند که اسلام، اختراع محمد(ص) بوده و او پیامبری دروغین است”(ص ۲۳). البته پروتستانهای اروپایی همان اندازه که ضد اسلام بودند ضد پاپ و مذهب کاتولیک هم بودند. چون در آن زمان امپراطوری عثمانی با ممالک اروپایی درگیر بود و در ۱۴۵۳ میلادی قسطنطنیه آخرین سنگر امپراطوری بیزانس مسیحی به دست ترکان عثمانی افتاد و بعد از آن هم به پیشروی خود درصد شانزدهم در اروپا ادامه دادند و مجارستان را در ۱۵۲۶ شکست داده و وین را در ۱۵۲۹ محاصره کردند هراسی در دل اروپا انداختند، در ذهن آنان، ترک مساوی بود با مسلمان لذا وقتی مارتین لوتر رهبر پروتستانها مینویسد: روح دجال، پاپ است اما بدن او از ترک است(ص۲۵) در واقع اوج نفرت خود را از مسلمانان و پاپ نشان میدهد. لوتر قرآن، کتاب مقدس مسلمانان را کتابی کفر آلود میدانست و از انتشار ترجمه لاتین آن در ۱۵۴۲ در سوئیس حمایت کرد تا به زعم خودش، مسیحیان، دروغها و افسانه بافیهای آن را ببینند. تا سال ۱۶۰۰ نویسندگان اروپایی تقریباً ۶۰۰۰ عنوان در مورد موضوع ترسناک اما جذاب ترکهای عثمانی تولید کردند. جان کالون اصلاح طلب پروتستان فرانسوی سده۱۶ نیز از دیگر متکلمانی بود که دیدگاههایش در مورد اسلام مستقیماً بر پروتستانهای آمریکایی تاثیر گذاشت. وی مانند لوتر، دجال را پدیده ای اسلامی معرفی میکرد ولی به جای سلطان عثمانی، پیامبر اسلام را دوقلوی پاپ تصویر میکرد (ص ۲۶ و ۲۷). پروتستانها همزمان، پیامبر اسلام و پاپ را محکوم میکردند. جورج وایت فیلد(۱۷۱۴-۱۷۷۰) یک مبلغ دوره گرد انگلیسی که چندین سفر به آن سوی اقیانوس اطلس انجام داد و مورد استقبال و تحسین قرار میگرفت و محبوبیت داشت، اسقف کلیسای انگلستان را به سختی محکوم کرد و گفت: او بیش از محمد یا یک کافر مسیحی حقیقی نیست (ص ۳۴).
دریافت اسلام به عنوان تهدید دینی و نظامی محدود به قاره اروپا نبود. در انگلستان جان فاکس( ۱۵۱۶ – ۱۵۸۷) مورخ پروتستان در رنجنامه ای ۸ جلدی شرح مصائب همکیشان خود را همچون شهدای فناتیسم کاتولیک به شیوه مصور ارائه داد و در ۱۵۶۶ بخش دیگری در ۲۰۰ صفحه را به آن اضافه کرد که در آن از ریشههای اسلام سخن گفته ولی بیشتر روی تاریخ نظامی عثمانی متمرکز شده است. به دنبال کتاب فاکس، متن جدلی ضد اسلامی دیگری که به همان میزان محبوبیت یافته بود توسط نویسنده ای انگلیسی منتشر شد که تاثیری به سزا در آمریکایی که مستعمره بریتانیا بود داشت. در ۱۶۹۷ یک روحانی وابسته به کلیسای انگلیکن انگلستان به نام هامفری پرایدو( ۱۶۴۸ – ۱۷۲۴) برای حمله به خداباوران عقلی(دِئیست ها) و سوسی نیانها، کتابی منتشر کرد با عنوان: ماهیت واقعی شیادی که…(صفحه ۲۸ و ۲۹). پرایدو این فرقهها را متهم کرد که معتقدند انجیل عیسی مسیح سندی جعلی است و آنها را به پیروی از محمد پیامبر متهم کرد و مدعی شد که حضرت محمد سورههای قرآن را بر اساس منابع یهودی و مسیحی جعل کرده است. این حملات او به خدا باوران عقلی به این دلیل بود که آنان با عدم مدارای دینی و تحمیل مسیحیت تعصبگرا توسط روحانیون مخالفت میورزیدند و مانند سوسی نیانها خداگونه بودن عیسی و تثلیث را رد میکردند. ۱۹ سال پیش از پرایدو هم، لّن سِلات اّدیسن در ۱۶۷۸ کتابی را با عنوان: «نخستین حالت محمدیسم…»، منتشر کرده بود. پرایدو با بهرهگیری از چنین نشریاتی ترجمههای ناقص لاتین از متون عربی و بحثهای جدلی مسیحیان قرون وسطی، اظهارات نادرست بسیاری در مورد اسلام مرتکب میشد. شاید پرایدو کتابش را در پاسخ به رساله ۱۶۷۱ هنری استوب نوشته بود. استوب منکر این اتهام بود که دامنه اسلام با شمشیر گسترده شده و پیامبر را در پرتو منحصر به فرد مثبتی نشان داد. به همین دلیل کتاب او ممنوع شد و متهم به دفاع از اسلام گردید ولی به صورت دستنویس به گونهای وسیع انتشار یافت اما کتاب پرایدو چندین بار چاپ شد و به آمریکا هم رسید (صفحه ۲۹ – ۳۱).
جریان رواداری با مذاهب و با اسلام در امریکا
یکی از کسانی که اندیشه مدارای مذهبی از جمله با مسلمانان را بنا نهاده بود راجر ویلیامز ( ۱۶۰۶ – ۱۶۸۳) بود. او دانشگاه کمبریج کلیسای انگلیکن را ترک کرد و به پاکدینان پیوست و پیش از عزیمت از انگلستان به مقصد مستعمره نشین خلیج ماساچوست در ۱۶۳۱ به کسوت روحانیت درآمد اما ۴ سال بعد با نهاد رسمی پاکدینان در افتاد و از مستعمره نشین ماساچوست اخراج شد. او خواستار قطع روابط پاکدینان با کلیسای انگلیکن انگلستان بود و همچنین ادعای پاکدینان را بر سرزمینی که معتقد بود متعلق به سرخ پوستان بومی آمریکاست رد میکرد. تحریک آمیزتر اینکه اصرار داشت تئوکراسی پاکدین خلیج ماساچوست، حق اعمال اراده بر افراد در امور دینی را ندارد. او مانند هلویس و بابتیستهای اولیه معتقد بود که تنها لوح دوم و مدنی ۱۰ فرمان سرچشمه مناسب قلمرو اجرایی دولت است. ویلیامز در ۱۶۳۵ تبعید شد و یه پناهجویی نزد قبیلهای از بومیان آمریکایی در جنوب ماساچوست رفت. او ۳۰ سال پس از هِلویس رساله خود را نوشت و نقش کالون در شهادت سروتوس را محکوم کرد. ویلیامز مانند منوکیو، کاستلیو و فرانک در مورد حقوق مسلمانان و یهودیان سخن بسیار برای گفتن داشت اما بر خلاف منوکیو و فرانک معتقد بود که مسیحیت برتر است و از این جهت با کاستلیو و هلویس هم نظر بود و پیامبر اسلام را فردی میدانست که پیروان خود را گمراه کرده و به جهنم محکوم میساخت و قائل رستگاری مسلمانان نبود. با این حال حق مسلمانان را در اعتقاد به آنچه آیین دروغین میدانست انکار نمیکرد و از آزادی سیاسی مسلمانان و همه دیگر باوران در برابر مداخله دولت دفاع میکرد. اعتراضیه ای از وی نسبت به رفتاری که در ماساچوست با او شده بود تحت عنوان:”علیه آموزه خون آلود سرکوبی به دلیل اعتقاد: مورد بحث در گفتگوی میان حقیقت و صلح” در ۱۶۴۴ در لندن به چاپ رسید. این کتاب خوانندگانش را در انگلستان چنان به وحشت افکند که یک ماه پس از انتشار در ملأ عام سوزانده شد اما ویلیامز با نسخههای متعددی به مستعمره نشین خود رُدایلند و ماساچوست بازگشت که از ان اخراج شده بود. نام کتاب اشاره به سرکوبی خشونت بار مذهبی در اروپا داشت و در فرازی از کتاب آمده است: “خون چندین صد هزار انسان پروتستان و کاتولیک که به پای اعتقادات هر یک در جنگهای معاصر و اعصار گذشته ریخته شد مورد نیاز و پذیرش عیسی، شهزاده صلح نیست”. کتاب “علیه آموزه خون آلود سرکوبی…” بر تعصب سیاسی و دینی مسیحی تمرکز داشت اما ارجاعات متعددی در سراسر کتاب در مورد تحمل مسلمانان به چشم میخورد(ص۸۱-۸۴).
در ۱۶۷۶ راجر ویلیامز پاکدینی که عقاید ارتداد آمیزش منجر به تبعید وی از خلیج ماساچوست شد برای محکوم کردن پیروان آیین کوئِکِر در مستعمره جدید خود در پراویدنس، رُدابلند، تصاویر ضد اسلامی را به یاد مخاطبانش می آورد و میگفت قرآن نیز ابداع محمد پیامبر است. با وجود اینکه کوئکرها را به شدت محکوم میکرد اما وقتی در خلیج ماساچوست آنها در معرض اعدام قرار داشتند در مستعمره جدید خود پناه شان داد و با آنان مدارا کرد. در مورد اسلام هم با وجود تهمتهایی که نثار بنیادگذار آن میکرد معتقد به مداراجویی با مسلمانان بود(ص۳۲ و۳۳).
راجر ویلیامز در ۱۶۶۳ مجبور شد درخواست منشور جدیدی برای مستعمره نشین خود در پراویدنس ارائه دهد و آن را از چارلز دوم دریافت کند. چارلز دوم در انگلستان (حکومت ۱۶۶۰ تا ۸۵ ) در منشور آزادی عمل دینی مینویسد: اراده و منویات ملوکانه ما بر آن است که از این پس و همواره هیچ شخصی در مستعمره نام برده به دلیل اختلاف نظر در امور دینی مورد سرکوب و مجازات قرار نگرفته و آشفته و دلسرد نگردد یا زیر سوال نرود مگر آنکه عملاً آرامش مدنی (سیاسی) مستعمره ما را بر هم زده باشد (اسپلبرگ، ص ۹۱).
استدلال پایه گذاران حقوق مدنی به انجیل: ویلیامز با استناد به انجیل متّی، باب سیزدهم آیههای ۳۰ تا ۳۸ استدلال کرد که مسئولیت تصمیم گیری در مورد ریشه کن ساختن علفهای هرز از باغ با بشر نیست. او در سال ۱۶۵۵ هنگامی که در مقام ریاست انتخابی مستعمره نشین پراویدنس پلن تی شنز( که خودش تاسیس کرده بود) خدمت میکرد دیدگاه خود را درباره حکومت آرمانی این گونه توصیف کرد که حکومتی است که برای مسلمانان یهودیان و کاتولیکها به شرطی که در امور دنیوی از اقتدار مدنی پیروی کنند جا باز میکند(ص۸۶-۸۷).
تساهل در عمل آمریکایی توسط دیگران هم ترویج میشد دو سال پس از آنکه ویلیامز به بینش خود از کِشتی چند مذهبی دولت شکل میبخشید ۳۱ تن از ساکنان قلمرو هلندی فلاشینگ در نیو آمستردام (لانگ آیلند فعلی در نیویورک) از حفاظت مداراگرانه مشابهی برای مسیحیان و غیر مسیحیان حمایت کردند. آنها هرگز آثار راجر ویلیامز را نخوانده بودند. این هلندیها از مدارای مذهبی تاریخ خویش بهره میگرفتند. امضا کنندگان اعلامیه علاوه بر اعلام این نکته که ایمان هر فرد به خود او وابسته است به این نیز اشاره کردند که دولت اختیار ندارد برای رستگاری انسان واسطه شود. انان اشاره کردند که آزادی عقیدتی در زادگاهشان هلند، مسلمانان( ترکها و مصریها) و یهودیان را شامل میگردد (ص۸۸-۹۰).
بنجامین فرانکلین از پدران بنیادگذار ایالات متحده و امضا کننده بیانیه استقلال گزارش داد که روحانیون محلی به وایتفیلد اجازه نمیدادند از منبرهایشان برای تبلیغ بهره ببرد بنابراین او در مزارع موعظه میکرد برای برطرف کردن سختیهای شرکت کردن در جلسات او در هوای باز متولیان شهر تصمیم گرفتند بنایی بسازند برای استفاده همه مبلغان هرگونه دین و مذهبی که بخواهد چیزی به مردم فیلادلفیا بگوید این مدارای ظاهراً جهان شمول فرانکلین و گنجاندن اسلام در برنامهریزی مکان جدید کاملاً غیر متعارف بود (صفحه ۳۴).
رمان «اسیر الجزایری و ملا» به قلم رویال تایلر که در ۱۷۹۷ منتشر شد، درس آمریکایی در تطبیق دین و مدارا بود که در ۱۷۹۷ منتشر شد. چون بسیاری از اسیران اروپایی و برخی اسیران آمریکایی به اسلام گرویده بودند این کتاب مورد توجه قرار گرفت. برخلاف تصویری که ولتر از گذشتههای دور به دست میداد اسیر الجزایری از راه بازگویی داستان خیالی درباره یکی از اهالی نیوهمشایر که توسط دزدان دریایی الجزایر به اسارت گرفته شده بود داستان زندگی یک اسیر آمریکایی را به دست الجزایریها توضیح میدهد که یک ملا میخواهد برای تغییر دین به او کمک کند. گفتگوها و مناظرههای میان آنها شکل میگیرد گرچه این اسیر ر برابر تغییر دین مقاومت میورزد اما همدردی آشکاری با اسلام دارد ه این همدردی به مذاهب کاتولیکی یا یهودیت گسترش نمییابد در این کتاب یهودیان به مانند نژاد حیلهگر توصیف میشوند که خود را با مسیحی تسلی میدهند که جلال او در خزانه آنان نهفته است و در ثروت مخفی میغلتند و اهمیت فاعلیت و واسطگی یهودیان در امور بانکی و دیپلماسی حاکمان شماره آفریقا را به گونهای دقیق به تصویر میکشد و در حالی که آندره هیل صیت این داستان که پزشک بوده جان جوان یهودی را نجات میدهد اما این جوان حق ناشناس برای بار دوم او را به بردگی میفروشد. چشمگیرترین قسمت نمایش کیش همه نگری یا جهانگرایی تایلر آنجاست که آندره هیل نفرت تعصب آمیز جورج سل مترجم قرآن و همچنین هامفری پرایدو، مجادله کننده ضد اسلام را مورد تمسخر قرار میدهد. تایلر اولین آمریکایی نبود که سعی در ارائه دیدگاه مثبتتری از اسلام داشت. ۶ سال پیش از وی در ۱۷۹۱ مجله نیویورک داستانی را منتشر ساخته بود با عنوان “محمد: یک رویا” که در آن پیامبر ابتدا مکار خوانده میشود اما سپس به مانند یک مرد بزرگ مورد حمایت قرار میگیرد و اسلام به مثابه ایمانی نویدبخش رهایی و اخلاق تعریف میگردد. در ۱۸۰۱ چند سال پس از انتشار کتاب اسیر الجزایری، رمان دیگری با عنوان «انسانیت در الجزایر» مسلمانی را به تصویر میکشد که یک اسیر آمریکایی را آزاد ساخته و وصیت میکند سالانه این کار را انجام دهد اما این سه اثر در میان متون معاصر آن زمان که اکثراً برخوردی خصمانه با اسلام داشتند استثنایی بودند. در پایان سده هجدهم گفتن اینکه اسلام شایستگیهایی هرچند فقط برای مسلمانان در بر دارد به لحاظ کلامی و سیاسی همچنان خطرناک بود. در واقع تایلر خصومت متقابل مسلمانان و مسیحیان را سرزنش کرده و خشونت هر گروه را همچون انحرافی از عقاید خود آن گروه مورد انتقاد قرار داد. تایلر میگوید نه قرآن آنها نه روحانیون شان آنها را به غارت کردن، بردگی گماردن یا عذاب دادن تحریک نمیکنند. قرآن صریحا صدقه دادن، عدالت و رحمت را نسبت به همنوعان خود توصیه میکند. من کتاب مقدس آیین خود را با قرآن محمد مقایسه نمیکنم ولی نمیتوانم به این نکته خارق العاده بی توجه بمانم که پیروان محمد مسیحیان را به دلیل دین منفور میدارند و مسیحیان از مسلمانان به دلیل عقیده بیزارند در حالی که قرآن مسلمانان، الوهیت مسیحای مسیحیان را تصدیق میکند و انجیل مسیحیان به ما دستور میدهد که دشمنان خود را دوست بداریم. اگر هر یک از این دو گروه از احکام آشکار کتاب مقدس خود پیروی میکرد دست از نفرت بیزاری و نابودی دیگری میکشید اسپیلبرگ در ادامه میگوید این افکار اما طی سدهها تکامل یافت و سرانجام تحت عنوان آزادی دینی، برابری سیاسی و حقوق شهروندی مورد حمایت جفرسون و دیگر بنیادگذاران ایالات متحده واقع گشت(ص۵۰-۵۹).
گرچه امروزه دیگر مسئله برابری حقوق شهروندی جزو بدیهیات به شمار میرود اما بحث آشتی مذاهب اسلام و مسیحیت همچنان به عنوان یک جریان فکری در میان آمریکاییها رواج دارد که برای نمونه دو کتاب گلن اسمیت Glen Smith درباره ادیان ابراهیمی قابل ذکر است که در سال های ۲۰۲۲ و ۲۰۲۴ به زبان انگلیسی در آمریکا منتشر شده اند و نگارنده و دکتر سجاد قیطاسی و افرادی دیگر نیز در هر دو کتاب مقاله داریم، همین رویکرد را دنبال می کند که وحدت مضمونی ادیان ابراهیمی و عمدتا اسلام و مسیحیت را نشان می دهد.
شالوده تفکر جدایی دین و دولت و سیاست
تامِس هِلویس( ۱۵۷۵ – ۱۶۱۴) یکی از نخستین بابتیستهای انگلیسی از مدارا با مسلمانان و یهودیان در لندن حمایت کرد. او گفت بگذار آنها ملحد، ترک (مسلمان)، یهود یا هر آنچه میخواهند باشند. بر عهده قدرت دنیوی نیست که حتی به کمترین میزان مجازاتشان کند.
از انجا که هِلویس از معتقدان فرقه باپتیست بود حاکم وقت و اکثر همکیشان پروتستان انگلیسی اش به او انگ کافر زده بودند. ارتباط با جان اسمیت نخستین رهبر انگلیسی جنبش باپتیستها به جدایی وی از کلیسای انگلستان و حمایت از غسل تعمید بزرگسالان انجامید، اندیشهای که منجر به حبس و ازار بابتیستهای اولیه در انگلستان شده بود. هلویس به هلند مهاجرت کرد و همسرش که جا مانده بود به دلیل عقایدش به زندان افتاد. هلویس موضعی شبیه کاستلیو داشت و معتقد بود که مسیحیت بهترین دین است و همه کیش و آیین های دیگر مملو از اشتباهات فاحش اند. با این وصف او نیز مانند کاستلیو، زورگویی حکومت در مورد دین و ایمان را رد میکرد و هر دو آرزو داشتند که غیر مسیحیان تغییر دین داده و مسیحیت را داوطلبانه و به گونه مسالمت آمیز بپذیرند. دفاع هلویس از آزادی دینی مسلمانان شامل دو اصل جدید و پیوسته بود: جدایی دولت از کنترل اعمال دینی و آزادی کامل عقیده فردی. هلویس درخواست خود را مستقیماً خطاب به پادشاه جیمز اول مطرح کرد. او نوشت: آقای ما، پادشاه، همچون ما، جز خاک و خاکستر نیست با این همه حقیقت را با او در میان خواهیم گذارد حتی اگر حیات را از ما دریغ بدارد. او اندکی پس از بازگشت به انگلستان سر از زندان درآورد و دیگر روی آزادی به خود ندید.
اصرار مداوم هِلویس در جدایی حکومت از امور دینی سهمی بینظیر در اندیشهای داشت که با او در انگلستان از میان نرفت. او از جان اسمیت پیروی کرده بود که میگفت: مقام اجرایی به دلیل منصب، نباید به اجبار وادار کردن افراد به این یا آن شکل از دین یا آموزه به دخالت در امور دینی یا عقیدتی بپردازد بلکه باید دین مسیحی را برای وجدان همه آزاد بگذارد و فقط به تخلفات مدنی جراحات و خطاهای انسان علیه انسان در قتل زنا و دزدی و غیره رسیدگی کند(ص۷۷-۸۱).
جان لاک، اسلام و مدارا
آنچه تاکنون درباره مداراجوی مذهبی مطرح بود را جان لاک یک گام به جلو برد. اسپیلبرگ اشاره میکند بر خلاف نظر ویلیامز که منحصراً بر مبنای الهیات قرار داشت لاک در رساله خود بر نظریه جدید حقوق طبیعی سلب ناشدنی برگرفته از خرد تاکید ورزید. حرکت لاک که ابتدا حقوق مدنی را برای مسلمانان ترویج میکرد فراتر از ویلیامز بود. او این ایده را از پیشینههای آموزش انجیل کاملاً تفکیک نمیکرد لاک مدعی بود که تحمل دیگران در کشوری عمدتاً پروتستان آنگلیکن وظیفه مسیحی است. لاک علاقهای به اسلام و مدارا داشت. تحصیلات لاک شامل آموزش عربی و اسلام و همچنین دانشمندان تاریخ اسلام بود هنگامی که لاک ۴ ساله بود کرسی زبان عربی در دانشگاه آکسفورد تاسیس شد. لاک احتمالاً نخستین بار در ۱۶۴۷ عربی را در دوره متوسطه در آموخت که توسط ادوارد پوکوک برگزار میشد که نزد لاک بیش از بقیه احترام داشت لاک بعدها به پسر پوک که او نیز ادوارد نام داشت آموزش داد پوکوک جوان تحت نظر پدرش رساله حی بن یقظان از ابن طفیل را به لاتین با عنوان “فیلسوف خودآموخته”برگرداند که در اروپا هیجانی به پا کرد و بارها و بارها تجدید چاپ شد و بسیاری از اندیشمندان اروپایی را تحت تاثیر قرار داد. این متن بعدها به انگلیسی ترجمه شد و الهام بخش دانیل دفو در نگارش رمان رابینسون کروزو ۱۷۱۹ گردید تا سال ۱۷۲۱ تاثیر این کتاب اسلامی در آن سوی اقیانوس اطلس در ماساچوست مشاهده شد جایی که کاتن متر پوکتین از بدگویی به پیامبر و دجال خواندن وی دست برداشت و به تمجید و تحسین اندیشه این فیلسوف مسلمان قرون وسطا مبنی بر جمع عقل و دین در فلسفه طبیعی پرداخت. این احتمال وجود دارد که کتاب لاک با عنوان “رساله درباره درک انسان” از ترجمه پوکوک الهام گرفته باشد. در واقع مفهوم لاک از ذهن انسان به طرز حیرت انگیزی مشابه اندیشههایی است که در تمثیل این فیلسوف اسلامی بیان شده حتی اگر لاک هیچ دلیل مستقیمی از تاثیر این اثر بر اندیشه خود بر جای نگذارده باشد(ص۹۲-۹۴).
من چند سال پیش از اینکه کتاب اسپلبرگ را بخوانم در مقالهای درباره جان لاک و آیت الله منتظری چنین نوشته بودم:” آنچه باعث می شود که آیت الله منتظری را بیشتر به جان لاک نزدیک بدانم این است که شیوه ورود ایشان به بحث حکومت شبیه به شیوه ورود جان لاک است. این فیلسوف قرن هفدهم به عنوان بنیان گذار لیبرالیسم و افکاری که بعدها از درون آن مباحث حقوق بشر و اعلامیه استقلال آمریکا بیرون آمد و قانون اساسی آمریکا و دوران روشنگری اروپا هم به شدت متأثر از دیدگاه های او است در کتاب «رساله ای درباره حکومت» معتقد بود که انسان چون آزاد آفریده شده، آزاد است و همه انسان ها باهم برابرند. این مبنای کل دستگاه فکری جان لاک است.
البته دو تفاوت میان آیت الله منتظری و جان لاک وجود دارد: یک تفاوت این است که آیت الله منتظری این نظریه را به سنت قدیمی تر و دیرپاتری ارجاع می دهد و به کلام امیرالمؤمنین (ع) استناد می کند. حضرت علی (ع) در نامه 31 نهج البلاغه می فرمایند: «لاتکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرّاَ»(نهج البلاغه: نامه31) یعنی «بنده دیگری نباش چرا که خداوند تو را آزاد آفریده است». این حدیث نشان می دهد که سخنان جان لاک، هزار سال قبل از او با همین تعبیر در کلام امیرالمؤمنین نیز وجود دارد. با این تفاوت که این تعبیر در غرب از سوی جان لاک، بیان شده و به زیربنای یک دستگاه فکری تبدیل می شود و حتی از دل آن لیبرالیسم و حقوق بشر بیرون می آید اما مشابه همین جمله با همین تعبیر، بلکه با تعبیری دقیق تر در نهج البلاغه وجود دارد در حالی که منشأ هیچ اتفاقی در دنیای اسلام نمی شود؛ مانند بذر مرغوبی که در زمین انداخته باشیم و آن بذر، پوسیده و از بین رفته باشد»(باقی،ص ۳۴۷ تا ۳ ۴۹ نیز ۳۱۳ تا ۳۱۶).
در آن زمان اطلاع نداشتم که لاک عربی میدانسته و با منابع اسلامی هم آشنا بوده و امروز میتوانم با احتمال قویتری بگویم که بعید نیست جان لاک بنیادیترین نظریه خود را از امام علی گرفته باشد هرچند مانند بسیاری از اندیشمندان که به برخی از منابع اثرگذار بر اندیشه خود اشاره نمی کنند، به قول اسپیلبرگ، لاک “هیچ دلیل مستقیمی از تاثیر این سخن بر اندیشه خود بر جای نگذارده باشد”.
تاثیر اندیشه اسلامی و مداراگری در اسلام بر اندیشه مداراگری در آمریکا و اروپا
یکی از نکات جالب در تحقیق اسپیلبرگ که اندیشههای مداراگری را ردیابی میکند این است که به جز تاثیر برخی از متفکران مسیحی از آموزههای انسانگرایانه عیسی مسیح که منجر به تکفیر و مجازات آنان هم شد تاثیرات اندیشه اسلامی است که به شدت در اروپا تحقیر و تخریب میشد. اسپلبرگ به بیان دیدگاههای هنری استوب در مورد مدارا و تاثیر آن بر لاک میپردازد و مینویسد: بنا به اسناد موجود، نخستین بار علاقه لاک به مدارای دینی بر اثر رساله ۱۶۵۹ یکی از همشاگردانش در کلاس عربی در وست مینستر، سپس در کالج کلیسای مسیح آکسفورد به نام هنری استوب(۱۶۳۲ تا ۱۶۷۶) برانگیخته شد(ص۹۵). نکته جالب اعتراف او به مدارا در مسلمانان و اسلام است. اسپلبرگ مینویسد: در ۱۶۷۱ همان سالی که لاک ترجمه لاتین پوکوک را میخواند، استوب به نخستین دفاع مستمر از اسلام و پیامبر مسلمانان در انگلستان همت کرد. استوب با ارائه اسلام به مانند بردبارتر از مسیحیت، آن را در مقابل عدم تحمل جامعه مسیحی خود قرار داد اما دفاع دقیق و شدید وی از اسلام و انتقاد از سرکوبی دینی در انگلستان برای چاپ و انتشار بسیار تحریک آمیز بود و اثر او تنها به صورت دستنویس، دست به دست گردید. کتاب “گزارشی از ظهور و پیشرفت محمدیسم: با زندگی محمد و اثبات بیگناهی او و دینش در برابر افترا زنیهای مسیحیان” به طور گستردهای از ترجمههای دکتر پوک به زبان لاتین از تاریخ صدر اسلام تاثیر پذیرفته بود هدف استوب حمله به “دروغ پردازیهای بزرگ” و “کم صداقتی” مسیحیان در تاریخ نگاری اسلام بود و به تنهایی یک هزاره بحث و جدل مسیحی بر علیه اسلام را به چالش کشید. استوب تاکید اسلام بر توحید و رد تثلیث را تحسین میکرد و آن را نتیجه نفوذ آریانیسم به مانند بدعتی در مسیحیت میدانست. از این رو دین محمد پیامبر، جدید نبود و شکل قدیمیتر و حقیقیتر مسیحیت را احیا کرده بود مسیحیتی که سپس با آموزه تثلیث و الوهیت عیسی به فساد گرایید(ص۹۵-۹۶).
پاسخ استوب به اتهامات مربوط به تعدد همسران پیامبر: اسپلبرگ مینویسد، استوب به خوانندگان یادآوری کرد که داوود نبی نیز چندین همسر داشته است و استدلال کرد که پیامبر اسلام به جای نهادینه کردن هرزگی، به حل معضلی اجتماعی همت گماشته بود زیرا بنا به ادعای عجیب استوب تعداد زنان در شرق و جنوب بسیار بیش از مردان است (ص ۹۷).
پاسخ استوب به اتهام پیشرفت اسلام به ضرب شمشیر: استوب با نادرست خواندن این عقیده که اسلام با شمشیر گسترش یافته است آن را رد کرد و خاطرنشان ساخت که بسیاری از متکلمان مسیحی در مورد گسترش دین به ایمان خویش با استفاده از زور صحبت کردهاند. وی تاکید داشت که الگوی اسلامی مدارا و تحمل مسیحیان و یهودیان از قرآن سرچشمه میگیرد و در زمان فتح خاورمیانه توسط جانشینان پیامبر به اجرا گذارده شده و این الگو همچنان به محافظت از مسیحیان در امپراتوری عثمانی دامه میدهد. استوب میگفت که جهان اسلام با مسیحیانی که در انگلستان مانند بدعتگذار تعریف شده بودند بهتر رفتار میکرد زیرا محمد که به توحید و روز قیامت باور داشت هیچکس را به نام دین سرکوب نکرد(ص۹۷).
اسپیلبرگ در مورد تاثیر استوب بر لاک مینویسد: رساله استوب در زمان حیات لاک منتشر نشد اما این امکان وجود دارد که لاک همچون دوست و طرف مکاتبه به نسخه خطی آن نوشته که بسیار دست به دست میگشت دسترسی داشته است لاک در آثار بعدی خود در مورد مدارا همچنین ه مدارای ترکان عثمانی در برابر مسیحیان اشاره میکند(ص۹۷-۹۸).
در فصلی تحت عنوان «سابقه لاک برای مدارا با مسلمانان برگرفته از ادوارد بک شاو در ۱۶۰۶» میگوید: جان لاک بیشترین تاثیر را از ادوارد بک شاو( ۱۶۲۹ تا ۱۶۷۱) پذیرفت و در دو رساله خود درباره حکومت از او نقل قول کرد اما در حالی که بک شاو از مدارای کامل دینی با همه مسیحیان حمایت میکرد و میگفت آنها باید از هرگونه حمایتی که مسلمانان و یهودیان از آن برخوردارند بهرهمند گردند، لاک تحمل معترضان مسیحی را رد کرد و معتقد بود یک صاحب اختیار عامه یا پادشاه در امور دینی مسیحیان همه گونه اختیاری دارد زیرا در آن زمان لاک به ارتقای نظم مدنی علاقه داشت نه مدارای صرف (ص ۱۰۰ و ۱۰۱).
لاک در نخستین نامهاش درباره مدارا در ۱۶۸۹ بر حقوق مدنی مسلمانان تاکید کرد بنا به قوانین انگلستان بیگانگان از جمله مسلمانان به «دوستان» و «دشمنان» تقسیم میشدند اما حکمی در میانه ۱۱ هفدهم مسلمانان مقیم (تبعه) را به مانند دوست مشخص کرده بود که به این ترتیب هرگونه دشمنی با ترکها یا کافران را از میان برمیداشت. ولی در حالی که سرکوب دینی مسلمانان ممنوع بود آنها به مثابه بیگانه کماکان از حقوق کامل شهروندی محروم بودند.حمایت لاک از تساوی حقوق مدنی برای مسلمانان، تخصیص نقش «مقیم» برای آنها را رد میکرد اما او همه کسانی را که با یک حاکم مسلمان بیگانه بیعت کرده بودند و به این ترتیب بیگانگان دشمن انگلستان محسوب میشدند رد صلاحیت میکرد و نگران پایبندی به قوانین اسلامی به عنوان نشانه وفاداری به سلطان عثمانی بود. او نوشت مسخره است کسی در دین، خود را پیرو محمد و در سایر امور پیرو وفادار به حاکم مسیحی معرفی کند در حالی که همزمان اذعان دارد که پیروی کورکورانه از مفتی قسطنطنیه دارد که خودش کاملاً مطیع امپراتوری عثمانی است و علمای جعلی آن دین را به دلخواه خود برمیگزیند اما چنین مسلمانی که در میان مسیحیان زندگی میکند اگر همان شخصی که ریاست دین وی را عهده دارد به عنوان مقام عالی اجرایی دولت نیز بشناسد از حکومت مسیحیان آشکارا انصراف داده است (ص ۱۰۳).
دغدغه جان لاک در مورد سرسپردگی دوگانه مسلمانان در انگلستان بازتابی از اضطرابهای او در مورد کاتولیکها نیز بود زیرا نسبت به پیروی آنان از پاپ مظنون بود. لاک سرانجام تشخیص داد کاتولیکهایی که از سرسپردگی به پاپ سر باز زدند نیز باید از حقوق کامل شهروندی برخوردار گردند اما نسبت به آنها محتاط باقی ماند(ص ۱۰۵).
لاک میگفت: نه ملحد، نه مسلمان، نه یهودی به دلیل دین نباید از حقوق مدنی (آزادی سیاسی) کشور محروم گردد (ص ۱۰۶). استدلال او در مورد اینکه مسلمانان نباید از حقوق مدنی کشور کنار گذاشته شوند بر این اتکا داشت که انجیل چنین چیزی را امر نمیکند به این ترتیب لاک برهان مسیحی را برای مدارا با غیر مسیحیان در یک کشور مسیحی مطرح کرد(ص۱۰۷).
لاک در پاسخ به یکی از مخالفان پذیرش یهودیان و مسلمانان و کفار در قوانین کشوری با طعنه یادآور شد که مسیحیان در امپراتوری عثمانی با هیچ اجباری روبرو نیستند. لاک هرچند مسلمانان را گمراه میدانست اما معتقد بود ترکان( که منظورش مسلمانان بود) نیز مانند مسیحیان صادقانه به دنبال حقیقتند(ص۱۰۹).
ظهور بخشهایی از رساله استوپ در آثار «بلاونت» خداباور انگیزه حمله هامفری پرایدو در سال ۱۶۹۷ به محمد پیامبر و همچنین کیفرخواستی علیه عقاید خداباوران عقلی انگلیسی شد. موحدون انگلیسی در لندن برای گفتگو پیرامون اشتراک نظر در الهیات خود ملاقات کنند لاک از این ملاقات آگاه بود و از فرد آشنایی خواست توصیفی از سفیر مسلمانان برایش بنویسد. او سرانجام در برابر سرکوب یکتاپرستان انگلیسی و مسلمانان در اثرش در مورد مدارا از هر دو دفاع کرد(ص۹۸).
جان لاک پس از دفاع مکرر از حقوق دینی و سیاسی مسلمانان در ۱۶۹۶ به صورت مکتوب متهم شد که سوسی نیان و یک خداباور عقلی است. جان ادواردز، روحانی کلیسای انگلیکن انگلستان به خداشناسی لاک در کتاب معقولیت مسیحیت( ۱۶۹۵) حمله کرد و با اعتراض به عدم حمایت آشکار لاک از تثلیث، وی را همچون مسیحی بدعت گذاری که جانبدار توحید اسلامی است نفرین کرد. یکی از اتهامات او این بود که “به نظر میرسد از کتاب مقدس محمدیها مشورت گرفته است” که اتهامی بسیار مهم و کوبنده بود ولی در واقع لاک نسخهای از ترجمه فرانسوی قرآن توسط “آندره دو ریه ر” را که در ۱۶۴۷ منتشر شده بود در کتابخانه خود داشت(ص ۱۱۱ و ۱۱۲)
جفرسون و اسلام
نویسنده سرانجام پس از آنکه گزارش مفصلی از آنچه در مورد حقوق مسیحیان مطرود و یهودیان و مسلمانان و کشمکشها بر سر آن ارائه کرده است، در فصلی تحت عنوان “آنچه جفرسون از قرآن آموخت و آنچه نیاموخت” اشاره میکند که جفرسون در ۱۷۶۵ یک نسخه از قرآن ترجمه سِل را در دو جلد خریداری کرد. تعامل جفرسون با اسلام ۱۱ سال پیش از نگارش بیانیه استقلال آمریکا با خرید یک جلد ترجمه قرآن آغاز شد که این قرآن تا امروز در کتابخانه کنگره قرار دارد.
نویسنده کتاب اشاره میکند به نسخه ای از انجیل که جفرسون خریده بود و پس از مرگ وی تحت نام انجیل جفرسون آوازه یافت و عبارت “قرآن تام جفرسون” هم به معنای علاقهای برای ایجاد نسخه ای از متن مقدس اسلامی که وی آن را تایید کرده باشد نیست اما حاکی از نقطه شروع محوری در کاوش مادام العمر وی در اعتقادات و تاریخ اسلامی است ارجاعات مستقیم وی به قرآن به اندازه ارجاعات او به انجیل نبود (ص۱۲۶).
نویسنده کتاب می گوید: اندیشههای جفرسون در مورد اسلام به ویژه یادداشتهای او در مورد حقوق در انگلستان و اسلام در دهه پس از دستیابی به این کتاب از مقدمه سل بر ترجمه قرآن تاثیر پذیرفته است. جورج سل( ۱۶۹۶ – ۱۷۳۶) وکیل و پیرو کلیسای انگلیکن انگلستان، در صفحه اول ترجمه خود، محمد پیامبر را با عبارات مانند “قانونگذار اعراب” توصیف کرد که خوشایند جفرسون وکیل آمد. هدف سل این بود که به خوانندگان مسیحی خود نابرحق بودن دین اسلام را یادآوری کند اما او همچنین میخواست کارش به تغییر دین مسلمانان به مسیحیت پروتستان کمک برساند(ص ۱۱۷).
نخستین ترجمه انگلیسی قرآن تقریبا یک سده پیش از نسخه سال ۱۷۳۴ سل انتشار یافته بود. الکساندر راس در ۱۶۴۹ قرآن را نه از زبان اصلی عربی بلکه از نسخه فرانسوی ترجمه آن که توسط دیپلمات “آندره ریه ر” منتشر گشت ترجمه کرده بود. کار راس، موجی از مخالفت را برانگیخت و حتی قبل از انتشار آن ترجمه، ناشرش زندانی و همه نسخهها توقیف گردید. ترجمه راس نخستین ترجمه ای بود که از اقیانوس اطلس عبور کرد و مورد استفاده مستعمره نشینان در آمریکا قرار گرفت. هنگامی که قرآن سل وارد مستعمرات بریتانیا در آمریکا شد، آموزندهترین و دقیقترین ترجمه موجود به شمار میرفت. ترجمه سل با موفقیت چشمگیری در سراسر اروپا انتشار یافت. ولتر که خود مالک یک نسخه از قرآن سل بود با توصیفی نظیر منطقی و خردمندانه از آن تمجید به عمل آورد( ۱۱۸ و ۱۱۹).
《سل با بیمیلی استدلال کرد که باید از اجبار اجتناب ورزید. او اشاره نکرد که قرآن به طور قاطع بیان کرده است “لا اکراه فی الدین” (سوره بقره: آیه ۲۵۶) ولی واژه خشونت را در ترجمه آیه جایگزین کرد و نوشت: در دین هیچ خشونتی وجود ندارد(اسپلبرگ، ص۱۲۰).
سل در عین حال بعضی از نوشتههای اروپاییان علیه پیامبر اسلام را هم نقد و به منابع آنها حمله کرد و گفت عموماً افسانههای مضحکی را با آنچه ارائه میدهند مخلوط کردهاند.
سل ضمن اینکه پیامبر اسلام را متهم به تحمیل آیین نادرست به بشریت میکند میافزاید نباید ستایش فضایل واقعیاش از وی دریغ گردد و این فضایل را از جمله تقوا، راستی، عدالت، آزادگی، مهربانی، فروتنی، پرهیز و به ویژه خیرات و از خود گذشتگی برمیشمارد و دو اتهام رایج تحمیل اسلام با شمشیر و اتهامات جنسی به خاطر تعدد زوجات پیامبر را نقد و نفی میکند. او در مورد تعدد زوجات میگوید این امر نه تنها اغلب در عربستان زمان محمد انجام میگرفت بلکه در میان یهودیان عهد عتیق هم رایج بود. این بدان معنی است که پیامبر احتمالاً فکر میکرد از آنجا که این رسم مورد تایید بزرگترین معلمهای دین بوده و توسط آنها اجرا میشده پس رسمی عادلانه و معقول است و در مورد ادعای اینکه اسلام با خشونت گسترش یافته میگوید: آنها که تصور میکنند قانون محمد تنها به زور شمشیر تبلیغ شده سخت در اشتباهند. او نه تنها از نشان دادن اسلام به مانند دینی توحیدی که جنگ افروزی کرده خودداری میورزد بلکه به خوانندگان خود یادآور میشود که یهودیان و مسیحیان هرگز از نیروی پرشور قهرمانی غافل نبوده و فراموش نکرده اند که چگونه یا استدلالها و وعدههایی طرفداران خود را قانع میکردند تا به نام ایمان بجنگند. او به جنگ مقدس یا جنگهای صلیبی اشاره میکند و در پایان اذعان می نماید که مسیحیان روحیه عدم مدارای خشونت بارتری نسبت به یهودیان یا مسلمانان نشان دادهاند(ص ۱۲۱ و ۱۲۲). سل همچنین با ذکر نمونههایی از آیات قرآن به تکریم زنان در قرآن اعتراف مینماید (ص۱۲۴).
همین تلاش سل برای ارائه تصویری نسبتاً عاری از تعصب از اسلام و پیامبران منجر به سرد شدن روابط وی با کارفرمایش انجمن انگلیکن ترویج دانش مسیحی شد و حتی ادوارد گیبون او را به دلیل انتقاد از اهانتهای ضد اسلامی پرایدو محکوم کرد.
اسپلبرگ در فصلی هم به تاثیر پذیریهای جفرسون از اطلاعات نادرست “پوفِندُرف” و “ولتر” درباره اسلام و مسلمانان می پردازد(ص۱۳۳-۱۳۶) و اشاره می کند که” محکومیت اسلام توسط ولتر حاوی عنصر دیگری بود که تاثیر ماندگاری بر اندیشه جفرسون گذارد”(ص۱۳۶). از جمله اشاره میکند که جفرسون این نکته را از ولتر گرتهبرداری کرد که مربوط به فتح مصر توسط عمر بود و به غلط ادعا کرد که مسلمانان کتابخانه معروف اسکندریه را سوزاندند. اسپلبرگ در اینجا خطای ولتر را توضیح میدهد و میگوید این کتابخانه چه بسا پیشتر از محاصره اسکندریه توسط مسلمانان که آنهم با آتش بس پایان یافت، تخریب شده بود. با این وجود رواج افسانه تخریب کتابخانه اسکندریه توسط مسلمانان تا امروز ادامه دارد. این ادعای ولتر عجیب بود زیرا خلافش را خود بهتر میدانست. ولتر تنها ۴ صفحه بعد، فهرست بخشی از دستاوردهای علمی، پزشکی و ریاضی اسلامی را به دست داد که دانش اروپاییان در اواخر سدههای میانی را تقویت کرده بود و اعتراف کرد که جبر یکی از اختراعات مسلمانان بود و شیمی و پزشکی توسط اعراب ترویج و ارتقا یافت و با تاکید افزود که شیمی در ابتدا نزد اروپاییان ناشناخته بود. ولتر میتوانست توضیح دهد که آثار ارسطو نیز به طور مستقیم به اعراب منتقل گشت و شرح های تفصیلی ابن رشد درباره ارسطو که در سده سیزدهم در اسپانیا از عربی به لاتین ترجمه شد پیشرفت تجربه گرایی و خردگرایی را در دانشگاههای پاریس و بولونیا موجب گشت و پژوهشهای اسلامی دوره قرون وسطا هیزم کش بحثهای دوران نوزایی اروپا گردید که بدون آن، فلسفه خردگرایی جفرسون نمیتوانست پدید آید(ص ۱۳۳ – ۱۳۶).
جفرسون در مقام ریاست جمهوری به حاکمان طرابلس و تونس اصرار میورزید که ملت وی از هیچ گونه تعصب ضد اسلامی برخوردار نیست و حتی تا آنجا پیشرفت که گفت به همان خدایی اعتقاد دارد که آنها اعتقاد دارند. با این همه جفرسون به مانند انسان زمانه خود از احساسات منفی نسبت به اسلام در امان نبود(ص۱۸).
جفرسون با وجود احساسات منفی خود نسبت به اسلام اما سرانجام توانست اندیشه شهروندی مسلمانان را از بیزاری خود نسبت به اسلام تفکیک کند (صفحه ۱۸) اما جو سیاسی مذهبی آنقدر تند بود که میتوان گفت “او نخستین کسی است که در تاریخ سیاست آمریکا به دروغ به مسلمان بودن متهم گردید مانند تهمتهایی که برای نفی مشروعیت نامزدی رئیس جمهور اوباما مورد استفاده قرار گرفت(ص۱۹)
《 جفرسون در اواسط دهه ۱۷۶۰ مسلمانان و یهودیان را افرادی همنوع قلمداد میکرد که شرعاً نباید به دلیل دین خود دشمن تلقی گردیده یا تحت تعقیب قرار گیرند چه در بریتانیا و چه در ویرجینیا》(ص ۱۲۹)
جفرسون و جان لاک
جفرسون نخستین بار در اثر از یکی از قهرمانان فکری خود جان لاک فیلسوف انگلیسی ۱۱۷ در مورد حقوق شهروندی مسلمانان مطلبی خوانده بود. لاک با تبلیغ ایده تحمل کردن مسلمانان و یهودیان، پا جای پای چند نفر دیگر در اروپا گذاشته بود که بیش از یک سده پیش از او این موضوع را در نظر داشتند. برخی از مسیحیان، مسلمانان را همچون ملاکی برای تعیین مرزهای نظری تحمل و مدارای خود در مورد مومنان همه ادیان برگزیدند.
دیدگاه جفرسون درباره شهروندی مسلمانان متاثر از لاک و متفاوت از او: همانطور که در سطور پیش آمد، جفرسون از دیدگاههای متفکران قبل از خود به ویژه جان لاک در مورد حقوق شهروندی و مدنی تاثیر پذیرفته بود اما “در حالی که لاک پیشنهاد میکرد مسلمانان و یهودیان به مانند شهروند در جامعه مسیحیان انگلیکن رسماً تحمل گردند آنها را همچون شهروندان کامل با حقوق مدنی برابر در یک جامعه تصور کرد. جفرسون در بحث حقوق مدنی مسلمانان مستقیماً از متن ۱۶۸۹ جان لاک در کتاب “نامهای درباره مدارا” الهام گرفت در حالی که لاک چندین بار به مسلمانان و اسلام اشاره کرده بود. او فقط موارد برجسته آن را در یادداشتهای خود حفظ کرده و میگوید: نه ملحد، نه مسلمان و نه یهودی به دلیل دین نباید از جامعه طرد گردد…جفرسون آنگونه که لاک، هلویس و ویلیامز در سده هفدهم کرده بودند با دفاع از حقوق غیر مسیحیان، ارجاعی به احکام مسیحی نمیداد”(ص۱۴۳-۱۴۵).
جفرسون از حد و مرزهای مدارای لاک عبور کرد: جفرسون در یادداشتهای خود در مورد لاک در اولین اشارهای که به مسلمانان دارد خاطرنشان میسازد که لاک از کسانی که “عقایدشان مغایر با قواعد اخلاقی لازم برای حفظ جامعه است” مدارا را دریغ میکند. از جمله افرادی که “تابع برخی شاهزادگان بیگانهاند” یا آنهایی که “وظیفه تحمل همه انسانها را در مسائل دین نمیپذیرند یا آموزش نمیدهند یا وجود خدا را انکار میکنند”. اسپیلبرت میافزاید همانگونه که گفته شد لاک نگران این بود که برخی از مسلمانان در انگلستان وامدار مفتی اعظم استانبول بوده و از این رو آنان را تابع سلطان عثمانی تلقی میکرد وی همچنین با استناد به اراده خداناباوران مبنی بر تضعیف و نابودی همه ادیان از مدارا با آنان امتناع میورزید و سوگندهای ایشان را غیر قابل اعتماد میدانست زیرا از نظر او کسانی که به خدا باور نداشتند هیچگونه عواقب اخروی برای دروغگویی نمیشناختند اما جبهستون چنین ترس و واهمهای نداشت و ملحدان و مسلمانان را در بینش خود برای ایجاد جامعه جدید گنجانده بود به همین ترتیب وی این اعتقاد لاک را رد کرد که کاتولیکها باید تهدید قلمداد شوند چون سرسپردگیشان به پاپ است. جفرسون جایی در پاورقی تایید کرد که تبعیت شهروند از شاهزاده بیگانه جرم سیاسی محسوب میشود اما این عقیده را مردود دانست که هرگونه تعلق خاطر دینی لزوماً مخل تبعیت شهروندی است. جفرسون بر خلاف لاک هرگز تعارض وفاداری را نه به مسلمانان و نه به کاتولیکها نسبت نمیداد. او لایحهای را برای مقرر داشتن سوگند وفاداری شهروندی و سوگندهای برخی مقامات دولتی در ۱۷۷۹ تهیه کرد. بنا به این قانون هر کس برای احراز شهروندی به ایالت ویرجینیا مهاجرت کرد باید نزد یکی از دادگاههای رسمی سوگند وفاداری ادا کند و از شخصیت تابع یا شهروند هر شاهزاده یا هر دولت دیگر دست بکشد و هرگونه سرسپردگی به آنان را نادیده بگیرد( صفحه ۱۴۹ و ۱۵۰). اصرار جفرسون بر این فراخ بینی نه بر اساس آرمانگرایی بلکه از روی آگاهی عملی از میراث وحشتناک خشونت مذهبی اروپا بنا شده بود میراثی که او مصمم بود ایالت و کشورش را از آن برهاند(ص ۱۵۱).
نکته جالبی که اسپلبرگ در اینجا در توضیح دلیل تفاوت دیدگاه لاک و جفرسون اشاره میکند یادآور نظریه ماکس وبر در مورد «منافع» به عنوان خاستگاه کنش و نظریه مارکس درباره نقش تعیین کننده انگیزههای طبقاتی و اقتصادی در کنشهای اجتماعی است به ویژه اینکه اسپلبرگ توضیح میدهد که چرا جفرسون نمیتوانست به مدارای مطلق خود پایبند باشد. او میگوید: این تمایزی ظریف است: مدارای مطلق جفرسون با پیروان سایر ادیان در برابر درخواست مشروط لاک برای مدارا بر اساس اعتقاد ضمنی به برتری مسیحیت پروتستان. اما مطمئناً هر دو متفکر ملاحظات تجاری و دیپلماتیک را بالاتر از هرگونه عدم ایید عقاید بتپرستانه مشرکان قرار دادند اصطلاحی که لاک شامل بومیان آمریکایی سرخ پوست بردگان متولد آفریقا میدانست معیار فراگیری که جفرسون بردهدار احتمالاً آن را رد میکرد (ص ۱۴۶).
جفرسون و شهروندی مسلمانان
جفرسون دو اصل آزادی مطلق وجدان و عقاید دینی دوم جدایی کلیسا و دولت را در قانون اساسی امریکا آورد. بنیاد نظریه او و نقطه عزیمت اساسیاش در تفکیک حقوق و عقاید انسانها بود و گفت: “حقوق شهروندی ما از عقاید دینیمان سرچشمه نمیگیرد”(ص۱۵۶). جالب آن است که ۲۰۰ سال بعد از او یک مرجع تقلید دینی بدون اینکه آرای جفرسون را بداند صرفاً با تکیه به منابع دینی خود ایده مستقل بودن وق انسانها را از ایمان و عقیدهشان مطرح کرد و بر همین اساس تحولی در رویکرد مذهبی او به وجود آمد و به خاطر مواضع ناشی از آن متحمل رنجهایی شد.
جفرسون در لایحه قانونی که به مجلس ارائه کرد علی رغم مقاومتها و مخالفتها از درج کلمه عیسی مسیح خودداری کرد و گفت: اجازه درج آن به معنی استقرار تلویحی مسیحیت تلقی خواهد شد و این کار نیت جهانشمولی آزادی دینی را پایمال خواهد کرد(ص ۱۶۰).
” در زمانی که اکثریت آمریکاییها نسبت به مسلمانان آگاهی نداشتند یا از آنها میهراسیدند تامس جفرسون مسلمانان را همچون شهروندان آینده کشور جدید و تاسیس خود تصور میکرد”(ص۱۱). او معتقد بود: تنها صلاحیت بر حق حکومت در مورد رفتار و کردار شهروندان است در مورد اعتقاد متافیزیک شهروندان نیست (ص ۱۵۱). جفرسون در زندگینامه خود در سال ۱۸۲۱ تایید کرد که نظر وی از اصل جهانشمولی این بود که شامل مسلمانان و یهودیان نیز باشد (ص۱۵۶).
پیشتر اشاره شد که و وقتی از اسلام و مسلمانان میگفتند در واقع از مسلمان خیالی حرف می زدند که در جامعه آمریکایی وجود نداشتند. همین فرضی و خیالی بودن موضوع سبب میشد که مخالفتها و مقاومتها نرمتر و کمتر شود و شاید اگر آنها میتوانستند ۲۰۰ سال بعد یعنی امروز را ببینند که شهردار نیویورک یک مسلمان شیعه است(زهران ممدانی، سیاستمدار مسلمان و حامی سرسخت حقوق فلسطینیان، با پیروزی تاریخی خود در انتخابات شهرداری نیوروک پیروز شد. دوشنبه2 تیر 1404) و یا 2 نماینده کنگره[1] و یا حتی باراک اوباما احتمالاً مقاومت سختتر میشد.
آنچه جفرسون تحت تاثیر عدهای از اندیشمندان ماقبل خود درباره مدارا میگفت در دنیای غرب (آمریکا و اروپا) یک انقلاب بزرگ بود اما برای مسلمانان امر تازه ای نبود زیرا چنانکه «کریگ کانسیداین» در کتاب “کثرت گرایی دینی و حقوق شهروندی در اسلام” با استناد به اسناد بازمانده از مسیحیان دوره صدر اسلام آورده بیش از ۱۱۰۰ سال پیش از آن پیامبر اسلام در حکومت خود در مدینه قائل به حقوق شهروندی مساوی بین مسلمانان، یهودیان و مسیحیان شده و معاهدهای را با آنان در همین زمینه به امضا رسانده بود و از این معاهده هم پشتیبانی میکرد.
جفرسون تا پایان عمر معتقد بود که لایحه او درباره آزادی دین دامنه جهانی دارد و از همه مومنان از جمله مسلمانان محافظت میکند ما او اشتباه میکرد لایحه او اهمیت زیادی برای شهروندان مسلمان آمریکایی آزاد در آینده داشت اما هرگز شامل نخستین مسلمانان آمریکایی که در سدههای هفدهم و هجدهم میلادی در غرب آفریقا به بردگی گرفته شده بودند نبود جفرسون به آنان به دیده مایملک مینگریست و نه شهروند دیدگاهی که قهرمان وی جان لاک نیز آن را تایید کرده بود. بردگان مسلمان نمیتوانستند بنا به دستورات ایمانی خود عمل کنند مگر به گونه پنهانی و محتاطانه(ص ۱۶۰). جورج واشنگتن برخلاف جفرسون در وصیتنامهاش قید کرد که همه بردگانش آزاد گردند جفرسون که صاحب ۲۰۰ انسان برده بود در طول حیات خود فقط سه نفر و در هنگام مرگ ۵ نفر را از قید بردگی رها ساخت(ص۱۶۲).
نویسنده کتاب البته درباره ازدواج جفرسون با یکی از زنان برده مسلمان سخن گفته و اینکه فرزندان او به عنوان یکی از پدران بنیادگذار آمریکا احتمالاً دارای مادر مسلمانی با ریشههای آفریقای غربی بوده اند.
غرب شناسی با دزدان دریایی
یکی از نکات جالب تاریخی که به نحوی با موضوع مباحث کتاب ارتباط پیدا کرده بحث دزدان دریایی است. داستان دزدان دریایی یکی از سوژههای غرب شناسی است. در حالی که بریتانیا فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی سده هجدهم مستعمراتی در دنیا داشتند اما در سده 16-18 خراج گذار ۴ کشور آفریقایی: مراکش، الجزایر، تونس و لیبی بودند. آنها از ترس حملات نیروی دریایی این کشورها به کشتیهایشان در دریا و به قلمروشان به آنها خراج و مالیات میدادند. به دلیل بالا رفتن مداوم خراج، اقتصاد آنها تحت فشار قرار میگرفت تا اینکه وقتی جفرسون به ریاست جمهوری رسید به کشورهای اروپایی پیشنهاد کرد یک نیروی دریایی مشترک برای مقابله با تهدیدات این چهار کشور تشکیل بدهند و از دادن خراج امتناع کنند یا اینکه آنها را مجبور کنند خراج کمتری از آمریکا و کشورهای قدرتمند اروپایی بگیرند. ایالات متحده تا سال ۱۸۰۰ با هر چهار قدرت شمال آفریقا: مراکش، الجزیره، طرابلس و تونس که تحت سلطه امپراتوری عثمانی قرار داشتند پیمان صلح برقرار کرد اما مسئله دزدی دریایی چنان جدی باقی ماند که تامس جفرسون در نخستین دوره ریاست جمهوری خود (۱۸۰۱ تا ۱۸۰۵) اقدام نظامی را در پاسخ انتخاب کرد(ص۵۰).
جفرسون ۱۷ سال پیش از انتخاب به مقام ریاست جمهوری یعنی از ۱۷۸۴ سفیر آمریکا در فرانسه شد. زمانی که کشتی بتسی به تصرف مراکش درآمد جفرسون سفیر ایالات متحده در پاریس بود و با کشورهای شمال آفریقا و عثمانی در مورد صلح و تجارت مذاکراتی انجام داد. جان آدامز سفیر آمریکا در بریتانیا (از پدران بنیادگذار که بعداً رئیس جمهور آمریکا شد) نیز در مذاکرات نقش داشت. یکی از نکات جالب این است که وقتی جفرسون و آدامز با سفیر طرابلس دیدار میکنند آمریکا کشوری جدید بود و اشتیاق به صلح داشت اما از بودجه اندکی برخوردار بود. سفیر طرابلس گفت آنچه شما میپردازید قیمت صلح موقت است و سفارش کرد که صلح دائمی مزایای بیشتری برای آنها دارد ولی گرانتر است (ص ۱۹۱ و ۱۹۲).
حملات نیروهای دریایی شمال آفریقا به کشتیهای انگلیسی توسط مراکش، الجزایر، تونس و لیبی از سده شانزدهم آغاز شده بود و تا اوایل سده ۱۹ بر دریاها مسلط بودند. کشورهای آفریقایی بعدها اونقدر ضعیف شدند که ۲۰۰ سال بعد غربیها توانستند آنبرهای سهمگین را بر سر لیبی بیاورند و بقیه آنها هم به کشورهای ضعیف تبدیل شوند. آمریکا و اروپای خراجگذار چهار کشور آفریقایی امروز میتوانند باند تروریستی حاکم بر اسرائیل را که یعترین جنایتهای تاریخ بشری را انجام میدهد مورد حمایت خود قرار دهند.
دزدی دریایی یا مقابله به مثل؟: اسپلبرگ مینویسد : دزدی دریایی شمال آفریقا در دریای مدیترانه و شرق اقیانوس اطلس همچون اقدامی از روی استیصال برای دفع حمله اسپانیا به خاک مسلمانان آغاز شد. اسپانیاییها در سده شانزدهم میلادی نزدیک به یکصد هزار مسلمان را در سرزمینهای خود اسیر کرده و به بردگی گرفتند. در جریان محاصره وَهران توسط اسپانیا ۴۰۰۰ مسلمان کشته و بیش از ۸۰۰۰ نفر به اسارت درآمدند و همه مسلمانان در بازارهای برده اروپا به فروش رسیدند. الجزایر همراه با طرابلس، تونس و مراکش به منظور مقابله با مهاجمان و جبران بخشی از این خسارات اقتصادی به دزدی دریایی روی آوردند. شماری از پرآوازه ترین ناخدایان این کشتیها در عمل، مسلمان زاده نشده بودند. برخی از آنها در واقع اروپایی و غالباً شورشیان و عیسویان انگلیسی مسلمان شده بودند. آنگونه که فرانک لمبرت مشاهده کرده است تجاوزات اروپاییان، الجزایر و سایر قدرتهای بربر را از کشورهای تجاری به دزدان دریایی مبدل ساخت(ص ۱۷۴ و ۱۷۵).
انگلیسیها که با تصویب و اجرای قانون غنیمت در سال ۱۷۰۸ سودهای کلانی از راه به بردگی گرفتن میبردند با کاربرد اصطلاح تحقیرآمیز دزد دریایی در مورد باکانیرهای دریای کارائیب و همه مسلمانان، با دهان دریدگی خاصی دیگران را محکوم میساختند (ص ۱۷۶).
خیانت آمریکای نخستین به صلح: یکی از دلایل رواج آنچه غربیها دزدی دریایی واندهاند خیانت آنها به صلح بود مراکش نخستین کشوری بود که در سال ۱۷۷۸ میلادی استقلال آمریکا را به رسمیت شناخت سلطان مراکش از این مسئله عصبانی بود که ایالات متحده این موضوع دیپلماتیک را نادیده گرفته و نماینده برای بستن پیمان صلح نفرستاده بود جفرسون این تاخیر را تایید کرد اما تقصیر آن را از گردن کنگره باز کرده و متوجه حوادث ناخوشایند دانست او برنامهای به تاریخ اوت ۱۷۸۵ با خوشحالی گزارش داد که حاکم مراکش حتی قبل از اینکه معاهده بتواند تنظیم شود همه زندانیان آمریکایی را به نشانه حسن نیت آزاد کرده است آفرین اما در نتیجه رفتار آمریکاییها در اکتبر ۱۷۸۴ کشتی تجاری آمریکایی بتسی به دستور سلطان مراکش توسط دزدان دریایی توقیف شد این آخرین کشتی نبود میان سالهای ۱۷۸۴ و ۱۸۱۶ ۳۶ کشتی تجاری و یک ناو نیروی دریایی آمریکا به اسارت کشورهای شمال آفریقا درآمد سرانجام جفرسون و جان آدامز در ۱۷۸۷ با مراکش پیمان صلح را امضا کردند جفرسون نوشت سلطان آماده پذیرش مادر شمار خراجگذاران خود است این را در خور مردمی آزاد نمییافت و موجب تضعیف جایگاه کشور نه تنها نزد دزدان دریایی بلکه در چشم ملتهای اروپا میدانست (ص ۱۷۷).
شباهت عجیب دو اصطلاح دزدان دریایی و تروریسم: چقدر تاریخ با مشابهت زیاد تکرار می شود. ماجرای تروریسم در دنیای امروز شباهت هایی به ماجرای دزدان دریایی دارد. در هر دو روایت سازی خودخواهانه غربی سیطره دارد. اروپایی ها خودشان برده گیری از آفریقایی های مسلمان را شروع کردند و وقتی آنها دست به مقابله به مثل زده و کشتی ها و ناوهای آنان را تسخیر و به اسارت در می آوردند لقب دزدان دریایی را برای انها ساختند و حتی امروز هم که مورخین غربی خود اروپا را بانی این وضعیت می دانند اما در فیلم های هالیوودی و سریال های تلویزیونی همچنان همان تاریخ ایدئولوژیک قرون وسطی را به مغزها تزریق می کنند و با نمایش چهره های کریه و وحشی و بی فرهنگ می خواهند همان اصطلاح بربر را جا بیندازند. امروز همین روایت سازی را در مورد تروریسم شاهد هستیم. آنها هر که را که در خدمت منافعشان باشد ولو جلاد و جنایتکار مورد حمایت قرار میدهند. یک رژیم تروریستی که بنیادش با دو سازمان تروریستی شکل گرفته و امروز آشکارا مسئولان کشورهای دیگر را ترور و با افتخار بطور رسمی خبر ترور را اعلام می کند و در نسل کشیهای غزه روی هیتلر را سفید کرده، رژیم دموکراتیک میخوانند و با تمام قوا از آن حمایت میکنند و پول و سلاح میدهند و مبارزانی را که طبق قواعد بینالملل در سرزمینهای تحت اشغال به عنوان گروه مقاومت شناخته می شوند تروریست مینامند.
ارجاعات:
– قرآن تامس جفرسون: اسلام و بنیادگذاران آمریکا، دنیس. آ. اسپلبرگ، ترجمه مسعود عالمی، تهران: انتشارات مینوی خرد ۱۴۰۲
– کثرت گرایی دینی و حقوق شهروندی در اسلام، نویسنده؛ کریگ کانسیداین، مترجم: فائزه دینی، تهران: انتشارات: علمی و فرهنگی، 1401
– شریعت نامه منتظری: فقیه انسانگرا در سپهر اجتهاد و فقه حقوق بشر. قم: دفتر حضرت آیت الله العظمی منتظری، ۱۴۰۲
-Living Suns, by Sara Cupp Smith, Sajjad Gheytasi, Glen Smith, Independently published, June 3, 2022
– Abrahamic Religions in the Age of AI, by Dr. Sajjad Gheytasi, Glen Smith, Independently published, March 1, 2024
[1] – رشیده طلیب، نماینده فلسطینیتبار از میشیگان. مرکز مطالعات “پیو” در واشنگتن، با اشاره به تقویت جایگاه یهودیان در کنگره جدید آمریکا اعلام کرد که از 535 کرسی کنگره آمریکا، 30 کرسی به یهودیان تعلق دارد که این تعداد در کنگره قبلی 28 کرسی بود.
پایگاه عربی 21 در گزارشی نوشت این مرکز خاطرنشان کرده است که یهودی ها و هندوها با کسب دو کرسی اضافی، بیشترین دستاورد را در کنگره جدید آمریکا محقق کرده اند؛ هندوها در کنگره جدید آمریکا 3 کرسی دارند.
براساس این گزارش یهودیان که 2 درصد ساکنان بالغ آمریکا را تشکیل میدهند، 30 کرسی معادل 6 درصد کل کرسی های کنگره آمریکا را به خود اختصاص داده اند؛ این درحالی است که تعداد کرسی های آنها از 28 کرسی در کنگره قبلی به 30 کرسی افزایش یافته است.
این گزارش می افزاید: «مسلمانان که 1 درصد ساکنان آمریکا را تشکیل میدهند، تنها دو کرسی در کنگره آمریکا دارند و این بدان معناست که بودایی ها و هندوها نیز در کنگره آمریکا کرسی بیشتری از مسلمانان دارند».
این گزارش حاکی است، یهودی ها علیرغم این که در کنگره جدید دستاورد خوبی داشته اند اما شمار نمایندگان کنونی آنها در کنگره و سنا، از سالهای 2009 و 2010 کمتر است؛ زیرا در آن سالها یهودی ها 45 نماینده در کنگره و سنا داشتند. براساس این گزارش از 30 نماینده یهودی ها در گنگره 28 تن عضو حزب دموکرات و تنها دو تن عضو حزب جمهوری هستند.
