یادداشتی است درباره آتش سوزی ساختمان پلاسکو
صدا، شماره 103 شنبه 9بهمن1395 ص13و14
با گذشت یک هفته از حادثه دردآور پلاسکو شاید دیگر سخنی نمانده باشد که نقادان و ناظران نگفته باشند. در این چند روز در مطبوعات و رسانه ها نکته ها و نظرات فراوانی به میان آمد که تجلی خردجمعی بود و برای دست اندرکاران، دنیایی از آگاهی و تشخیص را به ارمغان می آورد اما بخاطر عظمت حادثه نتوانستم این هفته به موضوع دیگری بپردازم تا به این زودی ها در زیر خروارها حادثه دفن شود. فاجعه پلاسکو ابعاد گوناگونی دارد و هر کس از زاویه رشته تخصصی خویش سخن ها درباره آن تواند گفت و من اینجا بر یک نکته انگشت می گذارم، اینکه چرا جامعه درهر حادثه ای در جستجوی پس و پشت آن است؟ این البته فی نفسه ستودنی است که یک جامعه ظاهر بین نباشد و بکوشد از پرده ها عبور کند اما از منظر آسیب شناسانه این ویژگی با بدگمانی، یک باریکه مو فاصله دارد و در جامعه ای که هرروز خبرهای تلخ می آید ما را در دریای شایعه شناور می سازد.. اگر متهم به سیاه نمایی نشوم فقط آنچه را هر روز در روزنامه ها و تلویزیون مشاهده می کنیم فهرست کنم، سقوط اتوبوس به دره، تصادف قطار، ریزش پل و زلزله، آتش سوزی در مدرسه و کشته و مجروح شدن دانش آموزان بخاطر فقدان امکانات و استفاده از بخاری های قدیمی و غیراستاندارد، آمار تلفات جاده ای( که می گویند هر سال آن از تلفات 8سال جنگ بیشتر است)، آتش سوزی های زنجیره ای که آخرین آن فاجعه تکان دهنده پلاسکو بود، خشک شدن دریاچه ارومیه و زاینده رود و ….، رشد فقر و بیکاری و خبرهایی که این روزها سایت های اصولگرا برای زمین زدن دولت بیشتر برجسته اش می کنند و هر روز خبر اعتصاب ها بخاطر عقب افتادن، ده ماه و هفده ماهه حقوق را پوشش می دهند (بدون اینکه بگویند این مسئله از دولت های قبلی به ارث رسیده است حال آنکه می دانیم یک ماه عقب افتادن حقوق چه فجایعی در زندگی یک خانواده به وجود می آورد)، اسید پاشی، رشد نرخ اعتیاد، آمارهای تکان دهنده تن فروشی که بطور رسمی اعلام می شود، پدیده ی گور خوابی، رشد روزافزون پدیده کودکان کار و کودکان خیابانی، مصایب بیمارستان ها و احساس ناامنی بیماران، فجایع محیط زیستی و کشته شدن محیط بانان، و فهرستی که می تواند همچنان ادامه داشته باشد ولی مدیران کشور به ژرفای پیامدهای آنها نمی اندیشند و حتی اگر دغدغه حقوق بشر هم نداشته و فقط دغدغه قدرت داشته باشند آیا نمی دانند تراکم این حوادث و پیامدهایش واقعی ترین براندازی است ولی رسیدگی به آنها نه با زور و زندان که با تصحیح مدیریت و نرم کردن سیاست و جذب سرمایه گذاری داخلی و خارجی از طریق ایجاد امنیت و اعتماد میسر است.
فاجعه پلاسکو البته به نحوی با رخدادهای ذکر شده هم مرتبط است اما یکی از نمک هایی که بر زخم آن پاشیده می شد رنگ باختن عواطف انسانی در پای خصومت های سیاسی بود.. جامعه ایران به شدت سیاسی شده است. سیاسی شدن یک جامعه نشانه زنده بودن و پویایی است اما این سیاسی شدن دو جنبه دارد. یکی اینکه در فضای عمومی گمانه زنی ها و پیدا کردن دلیل و مستند برای آن رواج می یابد و شایعه رونق می گیرد و دوم اینکه علیرغم یک تراژدی انسانی و دردناک، جناح های سیاسی در پی بهره برداری علیه همدیگر و متهم کردن همدیگر می افتند که نه تنها به فضای شایعه دامن می زند و مشکوک بودن را القاء می کند بلکه موجب انزجار عمومی می شود و وجدان جامعه راجریحه دارد می کند. مردم می گویند افرادی در آتش می سوزند و دیگران به جای نجات آنها در پی مطامع سیاسی خود هستند. این بخش از موضوع نیز یک سقوط اخلاقی در جامعه سیاسی را نمایش می دهد.
نه تنها برخی از رسانه های پوزیسیون و اپوزیسیون در وانفسای حادثه در پی تسویه حساب های سیاسی بودند در آلمان نیز یک فعال سیاسی سوری مقیم آن کشور به نام نیدال قضایی پستی گذاشت برای نظرسنجی درباره اینکه آیا از ریزش ساختمان پلاسکو خوشحالید یا ناراحت؟ 57 درصد اعلام خوشحالی و 43 درصد اعلام ناراحتی کردند.
این کنش ها نشان می دهد، همدردی انسانی چگونه قربانی خصومت های سیاسی می شود در حالی که در چنین مواقعی باید میان جنگ سیاسی و قدرت، با آلام انسانی تمایز نهاد همان که فلسفه صلیب سرخ جهانی است که می گوید در اوج جنگ باید طرفین برای ماموران صلیب سرخ امنیت ایجاد کنند تا بتوانند مجروجان و مصدومان را نجات دهند و درمان کنند.
شایعات نیز می توانند همدردی ها را قربانی مسائل دیگری نمایند. در روزهای گذشته سیل شایعات در جامعه روان بود. برای مثال اینکه: «انفجار پلاسکو عمدی بوده تا به جای آن هتلی ساخته شود»، «اینکه برای فروش رفتن مغازه های دیگری در فلان منطقه پلاسکو آتش گرفت»، «می خواستند سرقفلی ها را باطل کنند»،« در ساختمان از قبل مواد منفجره کار گذاشته شده بود» و شایعات فراوان دیگر، اما این اختصاص به فاجعه پلاسکو ندارد. وقتی سید احمد خمینی یا هاشمی رفسنجانی هم چشم از جهان فرو می بندند یا بسیاری از وقایع دیگر که رخ می دهند همین اتفاق می افتد..مسئله واقعا چیست؟ چقدر شایعه است و چقدر واقعیت؟ ارزیابی صحت و سقم این شایعات کار این گفتار نیست اما یک مسئله مشترک در همه آنها وجود دارد و آنهم سرعت پخش شایعه و پذیرش نسبی آن است. در برابر، برخی فورا به ساده ترین و شکست خورده ترین شیوه ها متوسل می شوند: «حذف». تلگرام وسیله پخش شایعه است پس باید مسدود شود. حال آنکه در سال 1357 که نه تنها موبایل و تلگرام وجود نداشت بلکه اغلب مردم از تلویزیون سیاه و سفیدی که فقط دوشبکه ایرانی داشت نیز بی بهره بودند اما شایعات در یکساعت سراسر ایران را در می نوردید و رژیم شاه را مات و بنیان های مشروعت اش را سست می کرد. شایعه تصویر امام در ماه مگر در چه فاصله زمانی در سراسر ایران التهاب آفرید؟
پس استعداد شایعه در ایران پیشینه اش بسی دراز تر از اتفاقات این روزهاست ولی هیچگاه نتوانسته است به عنوان یک موضوع پژوهشی عمیق مورد تحقیق قرار گیرد. دستگاه های امنیتی و قضایی که اینهمه نسبت به مسائل امنیتی حساس اند و بیشترین عنوان اتهامی افراد سیاسی را دو ماده 500و 610 قانون مجازات اسلامی (تبلیغ علیه نظام، و اقدام علیه امنیت ملی از طریق اجتماع و تبانی…) تشکیل می دهد اما از امنیتی ترین مسائل که تهدید واقعی است غفلت می کنند زیرا توجه به آن مستلزم تدبیرها و تغییرها در روش هایی است که تاکنون اتخاذ شده و فضای عمومی را به این نقطه رسانده است. یکی از این مغفول مانده ها شناخت درست شایعه و ریشه های ان است.
استعداد شایعه یک آسیب شناسی جدی می طلبد. شایعاتی که نه فقط بنیان یک سیستم سیاسی بلکه نظام اجتماعی را هدف قرار می دهد. جالب اینکه بسیاری از شایعات نه در رسانه های ناراضیان بلکه در خود مردم می چرخید. و یک جریان طبیعی و غیرسازمان یافته و درون زا بود و نمی توان با انتساب به دسیسه و دشمن و خارج از مرزها چشم روی آن بست. گرچه رسیدگی بایسته به این موضوع نیازمند یک پژوهش گسترده بوده و از عهده یک یادداشت کوتاه خارج است اما برای اینکه از «چاه و راه» سخن گفته باشیم ولو بر سبیل تکرار، به اشارتی و گزیده ای، بسنده می شود.
اطلاع رسانی: بخشی از مسئله ریشه در نظام اطلاع رسانی ای دارد که سال هاست مورد انتقاد کارشناسان و خیرخواهان است اما هیچ گوشی شنوای آن نیست. داشتن یا نداشتن اطلاعات و پوشش ندادن دیدگاه های مختلف از بسترهای شایعه است. تناقضات فراوان خبری و تکذیب های پی در پی شبکه خبر و میدان داری رسانه های برون مرزی از رویدادهای درخور توجه این چند روز بود. در حالی که افکار عمومی به شدت برانگیخته شده بود و نگارنده افراد زیادی را دیده است که اصولا حساسیت های سیاسی و اجتماعی خاصی نداشتند اما در این حادثه می گریستند، در چنین فضایی رسانه های برون مرزی که دسترسی به صحنه نیز نداشتند با بازتاب دادن لحظه به لحظه اخبار و گفتگوهای پی در پی با کارشناسان مختلف، می کوشیدند گوی سبقت را بربایند چون رسانه ملی همچون سایر رخدادهای مهم به شیوه شایسته ای که درخور انتظار عمومی بود آن را پوشش نمی داد حال آنکه رسانه ها از همین طریق، نفوذ و اعتبار خبری کسب می کنند. با گفتن «بیبیسیفارسی قصد ماهی گیری از حادثه پلاسکو را دارد»(رجا نیوز شنبه2بهمن95) و این قبیل گزاره ها، نمی توان این واقعیت که آنها بخاطر پاسخگویی به نیاز عمومی برای اطلاع لحظه به لحظه از یک تراژدی در قلب تهران، می توانند موفق به ربایش افکار عمومی شوند، را تغییر داد و ضعف نظام اطلاع رسانی را نادیده انگاشت.
اینکه یک جامعه، سیاسی باشد نشان از شعور آن دارد ولی سیاسی شدن همه چیز، یک آفت است و خطر و زیان آن کمتر از غیرسیاسی شدن جامعه نیست. یکی از دلایل ولع تصویر برداری همین میل به مشارکت عمومی در تولید خبر و اطلاع رسانی و پرکردن خلاء و جبران کوتاهی رسانه های بزرگ است و اگر آنها وظیفه خود را به درستی انجام می دادند دیگر متاع این دوربین های تلفن همراه چنین رونقی نداشت
اعتماد: اما مهم ترین بخش مشکل ریشه در بی اعتمادی دارد. بی اعتمادی زمینه سقوط اعتبار و اقتدار است. البته برخی از شایعات با اندکی اطلاعات و تعمق، بنیادشان بر هوا بود اما مسئله این است که چرا جمعیتی دوست دارند این شایعات را بشنوند و تکثیر کنند و حتی باور کنند و بباورانند؟ «تئوری توطئه» و همیشه «کاسه ای زیر نیم کاسه است»، و «کار، کار انگلیس هاست» و…. در حافظه تاریخی ما عبارات ناآشنایی نیستند و به قول یکی از دوستان (دکتر باقر اسدی دیپلمات پیشین) جائی که عنصر اعتماد عمومی به گفتمان و روایت رسمی ضربه خورده و مخدوش است، هرشایعه ای هرچند غریب را می توان گفت و نوشت و پراکند و جا انداخت. حالا مسئولان پشت سر این روایت ها و خرده روایت ها بدوند و انکارکنند. به قول همدانی ها، «پنج انگشتشان را هم شمع کنند و بسوزانند، کسی باور نمی کند.».
نقد آزاد: به میزانی که اجازه دهند امنیت کافی برای پرداختن به پس و پشت حوادث، بدون ورود خصومت های جناحی و به شیوه کارشناسانه و توسط کارشناسان فراهم شود دامنه گمانه زنی ها و شایعه پردازی ها برچیده می شود. زیرا ولع یافتن پس و پشت حوادث از سوی جامعه، فرصت ساز و بستر شایعه پردازی ها به ویژه از نوع سیستماتیک آن است.
در پایان ناگزیرم بگویم حقیقت این است که پرسش اصلی این یادداشت همچنان بی پاسخ مانده است زیرا تحلیل دقیق و آسیب شناسانه پدیده شایعه و در جستجوی پس و پشت های حوادث افتادن؛ با خط قرمزهایی مواجه می شود که بخشی از آن ناشی از نابردباری است و همچنان پرسش را بی پاسخ و ناکامانه سخن را به پایان می برم.