اشاره: زنان ايراني در ميان كشورهاي خاورميانه پيشتاز تحولات اجتماعي بودهاند، حتي بعضي از مورخان، انقلاب هندوستان يا انقلاب اكتبر روسيه را متاثر از تحولات ايران و انقلاب مشروطه ميدانند. همانطور كه ايران درخاورميانه پيشگام مدرنيزاسيون بوده، زنان ايراني نيز نسبت به زنان خاورميانه در جنبشهاي اجتماعي پيشتاز بودهاند. نقش زنان در تاريخ معاصر ايران موضوع سخنراني عمادالدين باقي بود. اين سخنراني در روز چهارشنبه 3 تير 1383 به دعوت انجمن زنان پژوهشگر تاريخ در دفتر اين انجمن برگزار گرديد.
نقش زنان در جنبش تنباكو، نقش زنان تحصيلكرده قاجار در جنبشهاي اجتماعي، نقش مطبوعات زنان در پيشبرد مطالبات آنها و غيره… از محورهاي اين سخنراني بود.
روزنامه شرق ۱۴و15 دى ۱۳۸۳ – ۲۱- ۳و4 ژانويه ۲۰۰۵ صفحه تاریخ تحت عنوان
سيرى در نقش اجتماعى زنان در تاريخ معاصر ايران
پيشتازان جنبش
متن کامل
گفتار پيش رو متن كامل اين سخنراني است كه تنظيم و ويرايش گرديده است.
مهمترين ويژگي زنان در يكصد سال اخير اين است كه زنان در بسياري از جنبشهاي سياسي، اجتماعي حتي جنبشهاي مسلحانه شركت داشتهاند. اين ويژگي، موقعيت آنان را با سدههاي پيش از اين متمايز ميكند. از طرف ديگر چون ايران در ميان كشورهاي خاورميانه پيشتاز تحول بوده، حتي بعضي از مورخان، انقلاب هندوستان و يا انقلاب اكتبر روسيه را هم متاثر از تحولات ايران و انقلاب مشروطه ميدانند، به همين دليل ميتوان گفت، همانگونه كه ايران در خاورميانه پيشگام مدرنيزاسيون و تحول خواهي بوده زنان ايراني نيز، نسبت به زنان خاورميانه در جنبشهاي اجتماعي پيشتاز بودهاند.
براي بررسي نمونههاي عيني مشاركت زنان در جنبشهاي اجتماعي به دوره قاجاريه باز ميگرديم، دورهاي كه آن را آغاز تاريخ معاصر ميشماريم.
دوره قاجاريه
در اين دوره طبقه متوسط، خيلياندك شمار بود، جامعه به دو طبقه اشراف و طبقه پايين تقسيم ميشد. زنان اين دو طبقه شباهتهاي زيادي به يكديگر داشتند، مثلاً هر دو وقتي به خيابان ميآمدند از فرق سر تا نوك پا پوشيده بودند، از پيادهروهاي جدا استفاده ميكردند، در روضهها شركت كرده، دخيل ميبستند و سفره حضرت ابوالفضل ميانداختند. اما عليرغم همه شباهتها نقش واقعي آنها تفاوت داشت.
زناني كه در طبقه اشراف و قدرتمندان بودند يا زناني كه در حرمسرا بودند در مردان سياست، نفوذ پنهان داشتند و اين نفوذ مقدرات كشور را رقم ميزد. نمونه خيلي بارز آن مهد عليا زن محمد عليشاه و مادر ناصرالدين شاه بود كه از نفوذ خود براي عزل و قتل اميركبير بهره برد يا انيس الدوله همسر ناصرالدين شاه كه غير مستقيم در اداره كشور دخالت داشته است.
تعدادي از زنان حرم تحصيل كرده بودند و اين يكي ديگر از ويژگيهاي اين طبقه و تفاوت آنها با طبقه پايين بود. مثلاً دو تا از دخترهاي ناصر الدين شاه تحصيلكرده بودند، فخرالدوله رماننويس و مترجم بود و تاج السلطنه در جريان مشروطه به جنبش مشروطه ميپيوندد و جزو مخالفان قاجار ميشود. اينها زناني بودند كه سنت شكني كردند و رفتار آنها الگويي شد براي زنان جامعه. يعني وقتي اينها ميتوانستند تحصيل كنند، ديگر حكومت نميتوانست مانع تحصيل زنان ديگر شود.
بنابراين در كنار آن شباهتها، اين تفاوتها نيز وجود داشت. اما درمورد زنان طبقه پايين جامعه وضعيت يكسان نبود و بخش زيادي از موقعيت آنان تابع عوامل جغرافيايي و فرهنگ خاص بود. مثلاً اگر زنان طبقه ثروتمند و اشرافي، سلطه مردان را برنميتابيدند و سعي ميكردند نفوذ خود را افزايش دهند، در مقابل در طبقات پايين زنان مطيع مردان بودند و اين نيز در ايالتهاي مختلف وضعيت يكساني نداشت. در جامعه شناسي بحثي است درمورد عوامل تغييرات فرهنگي و اجتماعي كه عامل جغرافيايي را يكي از عوامل تغييرات فرهنگي و اجتماعي ميداند. مثلاً در مناطقي كه زنان به دليل شرايط خاص جغرافيايي در اقتصاد خانواده مشاركت دارند، از آزادي بيشتر نيز برخوردارند. اما در جايي كه زنان در اقتصاد خانواده مشاركت ندارند، پشت ديوارهاي بسته در صندوقخانهها هستند.
بنابراين شما درمورد زنان سطوح پايين جامعه با دو وضعيت مواجه هستيد، مثلاً در مناطق شمالي ايران چون بارندگي و كشت در فصول خاصي است و تمام خانواده بايد به سرعت بسيج شوند زنان نيز پا به پاي مردان تلاش ميكنند و در جامعه حضور دارند، آنها به بازار ميروند،خودشان خريد ميكنند و ميفروشند، شرايطي مانند اين در مناطق عشايري نيز به صورت سختي وجود داشته است.
اما در اثر افزايش تماس ايرانيان با خارج از كشور به ويژه غرب، ذهنيتها تغيير ميكند و ما به تدريج شاهد تفاوتهاي جديد هستيم. اين تماس با غرب ابتدا بعد اقتصادي داشت اما بعد ابعاد فرهنگي و اجتماعي نيز پيدا كرد. با افزايش تماسها مانند سفرهاي مقامات دولتي يا تجار يا رفت و آمد تحصيلكردگان، ايدههاي غربي در سطح جامعه هم بيشتر انتشار پيدا كرد و به تدريج يك تغيير ذائقه فرهنگي را در جامعه به وجود آورد.
زنان در جنبش تنباكو
زنان ابتدا در جنبش نهضت تنباكو در هيات يك جنبش سياسي خودشان را نشان دادند. وقتي ميرزا حسن شيرازي فتواي تحريم تنباكو را صادر كرد، تلاش دولت براي شكستن اين تحريم شورش را شعله ورتر كرد. ناصرالدين شاه به ميرزاحسن آشتياني اخطار داد كه يا در ملاء عام قليان بكشد يا شهر را ترك كند. ميرزا حسنآشتياني نيز خروج از شهر را اختيار ميكند. خبر اين اتفاق مثل بمب در شهر ميپيچد، مردم گروه گروه ميآيند و خانه ميرزا را محاصره ميكنند، در ميان كساني كه دور منزل ميرزا جمع شده بودند، زنان بسياري ديده ميشوند. زنها در مسير رفتن به منزل ميرزاحسن آشتياني مغازههايي را كه صاحبان آنها اعتراض نكرده و مغازهها را ترك نكرده بودند به تعطيلي كشاندند آنها عليه شاه شعار ميدادند و وقتي كامران ميرزا آمد و وعده و وعيد داد كه خارجيان را اخراج ميكند و ميرزا حسن آشتياني را تبعيد نخواهد كرد، زنها چنان به او حمله ور ميشوند كه مجبور ميشود ميدان را ترك كند و پس از آن شاه دستور تيراندازي ميدهد كه بر اثر آن عدهاي از زنان نيز كشته ميشوند.
اين حركت و تلفاتي كه زنان دادند نمونهاي از شروع حركتهاي سياسي ـ اجتماعي زنان است البته نه در قالب جنبشهاي فمينيستي يا مبارزه براي كسب اهداف ديگر، بلكه در قالب سياسي ـ مذهبي است. آنها همپاي مردان مشاركت كردند و كشته شدند و اين حركت به درون حرم ناصر الدين شاه هم كشيده شد، آن چنان كه زن شاه به وي ميگويد همان كسي كه ما را به شما محرم كرده، قليان را حرام كرده است.
درمورد عامل شكل گيري اين تشكل و انسجام بايد بگويم در آن دوره حزب سياسي در ايران نداشتيم و هياتهاي مذهبي زنانه كانون تشكل و انسجام بود، آخرين خبرها در جلسات مذهبي و روضه رد و بدل ميشد و درباره آن بحث كرده و براي تظاهرات تصميمگيري ميكردند. در اين دوره زنان حتي در حمل سلاح نيز مشاركت داشتند.
بعضي مواقع كه مردان به دليل داشتن مسئوليتهاي خانوادگي يا اينكه به قول جامعه شناسان به دليل آسيب پذيري اقتصادي و يا به دلايل ديگر وارد اين معركهها نميشدند. زنها جلودار يك حركت ميشدند اين باعث برانگيخته شدن حس غيرت مردان ميشد و آنها را دنباله رو اين حركت زنان ميكرد. اين چيزي نيست كه ما الان فهميده باشيم. در يكي از نشريههاي قانون به مديريت ميرزا ملكم خان، مقالهاي به قلم يك زن نوشته شده است. نويسنده در اين مقاله از عنصر غيرت براي تحريك مردان به شكل زير استفاده كرده است: «زنان ايران نااميد نشويد ما هنوز مانند شوهرانمان نامرد نشدهايم.»
من باورنمي كنم كه اين مقاله توسط ميرزا ملكم خان و از زبان يك زن نوشته شده باشد، چون مقاله با امضا نيست. ولي به هر حال نشان ميدهد كه از زبان يك زن در آن زمان ميشد براي تحريك غيرت مردان استفاده كرد.
در جنبش تنباكو جامعه براي اولين بار سياسي ميشود و بيداري پيدا ميكند و زمينه مساعد براي رويدادهاي دوره مشروطه پيدا ميشود.
زنان در دوره مشروطه
در دوره مشروطه بعد از اينكه يكي از تجار محترم تهران فلك بسته شد، ديگر تجار اعتراض كرده و به حرم حضرت عبدالعظيم مهاجرت ميكنند، نيروهاي نظامي حرم را محاصره ميكنند و زنها در دفاع از متحصنان با سنگ وكلوخ در زير چادرها در پشت بامها مستقر ميشوند تا با نيروها درگير شوند. در تهران وقتي مظفرالدين شاه قصد داشت وارد كاخ شود، زنان كالسكه شاه را محاصره و آن گونه كه كسروي در كتابش آورده برخورد شديد و صريحي با شاه كرده و به وي ميگويند ما رهبران روحانيمان را ميخواهيم، آنها حافظ نواميس ما هستند. بعد شاه را تهديد ميكنند كه اگر روسيه و انگلستان عليه دستورات رهبران ديني ما از تو حمايت كنند، ميليونها ايراني عليه شاه جهاد ميكنند و اين فشارهاست كه مقاومت شاه را ميشكند.
در اصفهان زنهاي چادري با چادر به كنسولگري انگليس حمله ميكنند و در تهران بعد از آنكه طلبه جوان كشته ميشود عده زيادي از مردم، سفارت انگليس را اشغال ميكنند و شايعه ميشود كه چندين هزار زن تهراني آمادهاند تا به آنها بپيوندند و اين باعث ميشود كه مظفرالدين شاه نخست وزير را عزل و تصميم مجلس موسسان را بپذيرد.
اين اتفاقات نشان ميدهد كه زنان يكي از عوامل اصلي و پيشتاز جنبش بودند و توانستند مقاومت شاه را در هم شكنند. اين به آن معنا نيست كه زنان حقوق خود را به دست آوردند، زيرا در همان زمان در نشريه حبلالمتين يكي از زنان در مقالهاي نوشت: چرا در قانون اساسي مشروطه، زنان از به دست آوردن حقوق خود بازداشته شدند، وي جملهاي مينويسد كه اين جمله در دورههاي بعد نيز صادق است: «زنان در انقلاب شركت نكردند كه بعدها باعث لگدمال شدن حقوق خودشان شوند.»
زنان در برابر استبداد محمدعلي شاه
زماني كه محمدعليشاه در برابر مشروطه ايستاد و جنگ داخلي چهارده ماهه قواي دولتي با مردم آذربايجان شروع شد، حبل المتين از تظاهرات 500 نفر از زنان به حمايت از مردم آذربايجان گزارش داد و نوشت در اصفهان زنان طلا و جواهرات خودشان را براي حمايت از مردم آذربايجان به فروش ميگذارند. در آذربايجان نيز زنان نقش چشمگيري در مبارزه دارند و حتي در مواردي اسلحه به دست ميگيرند. در خود آذربايجان نيز زنان در پشت جبهه مانده بودند و مسئوليت تامين غذاي رزمندگان و پرستاري مجروحان و شستشوي البسه مبارزان را برعهده داشتند.
زنان در مقاومت عليه اولتيماتوم روسها
نمونه ديگر از حضور زنان در دوران مجلس دوم است، كه مجلس ضعيفي بود. در اين دوران دولت، «مورگان شوستر» را براي امور دارايي استخدام ميكند، روسها آن را نشانه نفوذ آمريكاييها دانسته و اولتيماتوم ميدهند كه مورگان شوستر اخراج شود، اين درخواست، تحقير ايران تلقي شده و بازار تعطيل ميشود، مجلس در برابر اولتيماتوم آماده تسليم ميشود، اما حدود 300 تن از زنان تهراني كه عدهاي نيز مسلح بودند، وارد مجلس شده و نمايندگان مجلس را تهديد ميكنند، در صورتي كه در برابر اولتيماتوم روسيه تسليم شوند آنها را خواهند كشت، از سوي ديگر چند هزار زن كفن پوش نيز به خيابان آمده و عليه اولتيماتوم روس اعتراض ميكنند. در اين رويداد نقش زنان عليه اولتيماتوم روسيه آن قدر گسترده است كه به بيرون مرزها نيز كشيده ميشود، عدهاي از زنان كه «انجمن مخدرات وطن» را تشكيل داده بودند، طي تلگرافي به كميته زنان در لندن، از آنها ميخواهند در برابر اولتيماتوم روسيه موضع گيري كنند.
مسئله زنان و مجلس اول مشروطه
در اين دوران عليرغم نقش گسترده و فعاليت چشمگير زنان وقتي در مجلس اول مشروطه، قانون اساسي تصويب ميشود بسياري از حقوق زنان ناديده گرفته ميشود. از جمله به زنان حق راي و حق آموزش داده نميشود.
در اين مجلس درباره حقوق زنان بحثي بين مخالفان و موافقان در ميگيرد. مخالفان ادعا كردند آزادي زنان يعني به فساد كشيدن زنان، اصلاً خداوند زن را آزاد خلق نكرده است كه شما سبب آزادي زن شويد و در مقابل بعضي نيز از حق راي و حق آموزش آنها دفاع ميكنند.
در مجلس اول مشروطه جدال سنگيني وجود داشت كه به زنان آزادي بدهند يا نه؟ آيا زنها با مردان برابرند و حق راي دارند يا ندراند؟ در همين زمان جريانهاي افراطي خارج از مجلس در نشريات خود مينوشتند مادام كه زنها از يوغ اسلام آزاد نشوند، رهايي زن هم امكانپذير نيست و اتفاقاً اين حرفها موضع نيروهاي سنت گرا را تقويت ميكرد. زيرا آنها فكر ميكردند آزادي زن نتيجهاش يعني اينكه زنها بايد از يوغ اسلام آزاد شوند و از اين رو در مقابل هرآنچه به آزادي زنان مربوط ميشد، مقاومت ميكردند.
در همان زمان در سال 1911 ميلادي، روزنامه تايمز نيز گزارش مفصلي از كشمكش مجلس در مورد حقوق زنان منتشر كرد. نتيجه بحث و درگيري بين موافقان و مخالفان شكاف ميان زنان بود. زنان طبقات بالا و پايين تا قبل از ايجاد شكاف به صورت متحد عمل ميكردند، اما هرچه اختلافات بين مشروطه خواهان بيشتر ميشد، شكاف در ميان زنان نيز گسترش مييافت. در نتيجه بخشي از آنها به موضع حمايت از محافظهكاران و مخالفان مشروطه كشيده شده و بعضي به دفاع از مشروطيت بر ميخواستند. صرف نظر از اينكه زنان به كدام سمت متمايل ميشدند، نكته مهم اين است كه جنش زنان باعث رشد آگاهي جمعي و سياسي آنان ميشد و مشاركت زنان را براي آينده نهادينه ميكرد.
نكته دوم اين است كه در همين دوره نيز محور جنبش زنان مسئله جنسيتي نبود. بيشتر مسائل ملي، عام و كلي اعم از مسائل زن و مرد بود.
دوره رضاخان و كشف حجاب
مرحله بعد، مرحلهاي است كه رضاخان دولت تشكيل داد و به قدرت رسيد. رضاخان در آغاز تشكيل دولت تمايلات مذهبي از خود بروز ميداد و نسبت به علما موضع همراهي داشت، اما از همان اوايل حكومت او زمزمه كشف حجاب نيز شنيده ميشد. مثلاً وقتي همسر پادشاه افغانستان بدون حجاب به ايران ميآيد، شايع ميشود كه اين مقدمهاي براي بي حجابي در ايران است.
البته مسئله كشف حجاب چيزي نبود كه از زمان رضاخان آغاز شده باشد، اين مسئله چند دهه پيش شروع شده بود. يعني در دوران اميركبير و از ماجراي سيد محمد باب.
اولين زني كه كشف حجاب كرد، طاهره قره العين بود، اين زن به روايتي از پيروان سيد علي محمد باب و به روايتي نيز معشوقه وي بود. سيد علي محمد باب درباره حجاب مينويسد: زنها ميتوانند با لباس پوشيده و آرايش كرده با مردان اختلاط كنند و بدون حجاب بر صندليها بنشينند (اين گفته نزديك به فتواي آقاي احمد قابل است كه گفته پوشش تن واجب است، اما پوشش سر واجب نيست و مستحب است و البته آقاي قابل نظريه اجتهادي خويش را بر اساس ادله محكم فقهي، روايي، قرآني و تاريخي ارايه كرده است.)
طاهره قرهالعين از يك خانواده روحاني بود و بي حجابي او و تبليغ از بابيگري باعث غريو و بلواي مردم شد. باب در 1850 اعدام شد و دو سال بعد طاهره به دستور شاه كشته شد.
در 1920 نشريه نامه زنان به خاطر نوشتن مقالاتي درباره لغو حجاب توقيف شد . پيش از كشف حجاب استفاده از چادرهايي به رنگها و سبكهاي غير سنتي كه جوامع محلي را عصباني كرد مد شد و افراد بي حجاب ظاهر ميشدند اما پليس كاري نداشت.
در دوره رضا خان زنان زنداني هم داشتيم از جمله شهناز آزاد صاحب امتياز نشريه زنان ايران كه كمونيستي هم نبود و فقط بخاطر يك انتقاد به رضا شاه توقيف و او زنداني شد.
شريعت سنگلجي از علمايي بود كه گفت بايد اجتهاد جديدي درباره حجاب شود، آيت الله حائري هم در قضيه سفر رضا خان به قم دستور داد درباره موضوع كسي بحث نكند تا شورش و كشتار نشود.
مخالفان كشف حجاب فقط روحانيون نبودند كسروي هم به شدت نسبت به آن دسته از مردان تحصيلكرده اروپايي كه مبلغ آزاديهايي به سبك اروپايي براي زنان بودند و اين كار را به منظور فريب دختران معصوم و استفاده جنسي از آنها انجام ميدادند بدون اينكه بخواهند مسئوليت تشكيل خانواده را بر دوش بكشد حمله ميكرد او به زندگي خانوادگي اصالت ميداد.
نهضت ملي
ميان نقشي كه زنان در دورههاي مختلف داشتند با نقش آنان در نهضت ملي نكات مشابهي وجود دارد اما در جريان نهضت ملي يك تفاوت، نظر را جلب ميكند، درست است كه در نهضت ملي هزاران زن پرچم به دست در تظاهرات به حركت در ميآيند، در اعتصابات شركت ميكنند و در درگيريها كشته ميشوند، اما يك تفاوت با دفعات قبل دارد و آن اين است كه اين بار اين حركت به شكل حزبي برگزار ميشود. اگر قبلاً زنان مذهبي سنتي بودند و جلسات مذهبي هياتها كانون تشكل بود، اين دوره دورهاي است كه حزب توده به عنوان يكي از قويترين احزاب سياسي در كشور بسياري از زنان را سازماندهي ميكند.
جنبش زنان در ايران پيوسته نبود و استمرار نداشت. هرازگاهي كه موجي در ايران بلند ميشد، زنها نيز همپاي مردان مشاركت ميكردند و سپس يك دوره ركود بر فعاليت اجتماعي ـ سياسي زنان حاكم ميشد.
نهضت انجمنهاي ايالتي و ولايتي و حق راي زنان در سال 1342 قانون انجمنهاي ايالتي و ولايتي تصويب شد در اين قانون به زنان حق راي داده شد.
البته بحث حق راي چيزي نبود كه فقط در اين دوره مطرح شده باشد. بلكه در مجلس اول مشروطه هم مطرح بوده در مطبوعاتي كه زنان منتشر ميكردند و انجمنهايي كه تشكيل ميدادند غالباً به اين موضوع ميپرداختند. درنهضت ملي نيز اين بحث مطرح شد و آيت الله كاشاني شديداً موضعگيري كرد و از دولت خواست كه جلوي حق راي زنان را بگيرد. ايشان اعلام كرد كه وظيفه زنان اين است كه بروند در خانه و بچهها را نگهداري كنند. بنابراين در زمانهاي مختلف اين بحث مطرح بوده است. اما در سال 1342 وقتي اين لايحه تصويب شد، واكنش علما و روحانيون را برانگيخت. بيانيهاي صادر شد كه خيلي از علماي وقت، آن را امضا كردند و فتواي حرام بودن شركت زنان در انتخابات به عنوان منتخَب و منتِخب صادر شد. يعني زنان نه ميتوانند براي انتخاب شدن كانديدا شوند و نه ميتوانند انتخاب كنند و راي بدهند. درنتيجه اين كشمكشها عَلَم نخست وزير وقت عقب نشيني كرد و لايحه را پس گرفت.
البته آن زمان فقط روحانيون نبودند كه مخالف بودند، بلكه عناصر سكولاري نيز بودند كه مخالفت ميكردند براي مثال حسننزيه يكي از كساني است كه آن موقع با حق راي زنان مخالفت ميكند. يا حتي جبهه ملي كه از افراد ملي مذهبي و غيرمذهبي تشكيل شده بود با حمايت از دكتر آخوندي با حق راي زنان مخالفت ميكنند، سطحانديشه جامعه در آن زمان همين بوده است.
به هرحال شاه در جريان انقلاب سفيد مسئله حق راي زنان را اعلام ميكند و مجلس 21 اولين مجلسي است كه زنان هم به عنوان منتخَب و هم به عنوان منتِخب در انتخابات آن شركت ميكنند، در اين دوره زنان براي اولين بار وارد پارلمان ايران ميشوند.
مسئله حق راي زنان در ايران بسيار زودتر از بعضي كشورها تصويب شد مثلاً در كشور سوئيس به سال 1975 ميلادي به زنان حق راي داده شد، يعني تنها چهار سال قبل از انقلاب ايران. در زماني كه زنان ايران حق راي پيدا كردند، هنوز در برخي از كشورهاي اروپايي به زنان حق راي داده نشده بود.
لازم است نكتهاي را يادآور شوم و آن اين است كه زنان در ايران بسياري از حقوقشان از جمله حق راي را بدون هزينه زياد دريافت كردند، اما زنان كشورهاي اروپايي در طول سه، چهار دهه مبارزات خونيني انجام دادند و اعتراضاتي به راهانداختند كه گاه به شكل خشونت باري سركوب ميشد.
از سال 1920 ميلادي به بعد كشورهاي اروپايي به تدريج به زنان حق راي ميدهند. مثلاً زنان در انگلستان در سال 1920 ميلادي در بعضي از كشورهاي اروپايي در سال 1940 ميلادي و در سوييس در سال 1975 ميلادي حق راي را كسب ميكنند. در ايران دستاوردهاي زنان خيلي كم هزينه بود يك دليل آن نكتهاي است كه قبلاً اشاره كردم يعني در كشورهاي اروپايي چون مبارزات زنان بار جنسيتي پيدا ميكند و محور فمينيستي به خود ميگيرد، مانع از مشاركت و همراهي جنس مذكر ميشود، به هرحال قدرت سياسي و نظامي هم در دست جنس مذكر بود. اما در ايران تمام جنبشهايي كه زنان در آن مشاركت داشتند، به دليل آن كه سياسي ـ مذهبي بود و همپاي مردان صورت ميگرفت و جنبه جنسيتي نيز نداشت، خودش از عواملي بود كه كمك ميكرد زنها بهتر بتوانند حقوقشان را به دست آورند.
در واقع جنبش زنان در ايران بدون آنكه مشكل خشونت باري پيدا كند هم استحاله ميكرد و هم استحاله ميشد و از اين رو حقوق خودش را كسب ميكرد.
بعد از اعطاي حق راي به زنان الگويي كه توسط حكومت دنبال ميشد، الگوي غربي تمام عيار بود. در كتاب «به سوي تمدن بزرگ» الگويي كه براي حضور زنان در حوزههاي آموزش و پرورش، اشتغال و جامعه مطرح ميشود كپي برداري از مدلهاي غربي است و كمال مطلوبش چيزي است كه در سوئيس و در جوامع اروپايي مشاهده شده است.
الگوبرداري از غرب در حوزه مسائل زنان از سوي پايگاه قدرت منجر به بروز دور جديدي از مشكلات در ايران ميشود. از يك طرف مسيري كه دنبال ميكند آزادي زنان است منتها نوعي از آزادي زنان كه اوجش را در جشن هنر شيراز ميبينيم. آن جشن و مسائل آن با جريحه دار كردن احساسات مذهبي مردم، زمينه ساز انزجار بيشتر مردم از رژيم شاه و مشاركت بيشتر آنان در انقلاب اسلامي سال 1357 شد. سفير انگليس كه با فرهنگ غرب مانوس است در كتاب خاطراتش مينويسد: «صحنههاي جشن هنر شيراز آن قدر مستهجن بود كه اگر اين صحنهها در انگلستان هم اتفاق ميافتاد، بازيگرانش از دست مردم جان سالم به درنميبردند.»
در ايران كشف حجاب يعني همان چيزي كه در مقطعي به عنوان نماد ترقي تلقي ميشد كاركرد برعكسي داشت و به يك نماد منفي تبديل شد و حجاب كه به زور از زن ايراني برداشته شد، سمبل مبارزه با رژيم شاه شد. يعني هم حجاب و هم بي حجابي تبديل به دو مقوله سمبوليك شد. مسئله حجاب يك پديده عادي نبود، بلكه كاملاً جنبه سياسي و ايدئولوژيك پيدا كرد و به همين دليل است كه عَلَم در كتاب خاطراتش مينويسد:
«به دانشگاه شيراز كه رفتم وقتي چشمم افتاد به تعداد دانشجويان محجبه ترس همه وجودم را گرفت.»
در دانشگاههاي ايران تا قبل از سال 1350 دانشجوي محجبه ديده نميشد، اگر كساني از خانوادههاي مذهبي بودند و ميخواستند حتماً ادامه تحصيل دهند، آن قدر فضاي دانشگاه سنگين بود كه آنها مجبور بودند حجاب را از سرشان بردارند. در خاطرات دانشجويان ايران هست كه آنها مخفيانه نماز ميخواندند يا پنهاني روزه ميگرفتند در اين فضا دختران خانوادههاي مذهبي يا نميتوانستند به دانشگاه راه پيدا كنند يا اگر به دانشگاه راه پيدا ميكردند، بايد بيحجاب ميشدند. اما بعد از آن فضا چنان متحول شده و مسئله حجاب و بيحجابي آن چنان سمبوليك ميشود كه هر كس ميخواست به وضع موجود اعتراض كند از حجاب بهره ميبرد، همچنان كه بعد از انقلاب بعضيها براي نشان دادن موضع مخالفت خودشان با جمهوري اسلامي روسري را عقب ميزدند و سعي ميكردند به شكلي متفاوت ظاهر شوند، آن زمان هم اينگونه بود.
البته در اين خصوص نقش شريعتي هم بسيار موثر است. وقتي او كتاب «فاطمه فاطمه است» و كتاب «زن در چشم و دل محمد» را مينويسد. وقتي كه زن مسلمان را به صورت سمبوليك ترسيم ميكند و تفسيري كه از مفاهيم ديني ارائه ميدهد آن قدر جذابيت دارد كه تاثير بسياري را در وضعيت دانشگاهها و در سطح جامعه بر جا ميگذارد.
نگاه امام خميني به زن همان است كه در سال 1341 در رساله عمليه آمده بود، موقعيتي كه ايشان براي زن ترسيم كردهاند، با نگرش شريعتي درمورد زن نگرش همساني نيست.
شريعتي معتقد بود كه نيروهاي سنتي زن را در حد يك ماشين لباسشويي يا ماشين توليد نسل ميشناسند و اين را مورد نقد قرار ميدهد.
واقعيت اين است كه در انقلاب اسلامي سال 1357 زنان به طور غيرمترقبه رشادتهاي قابل توجهي را از خود نشان ميدهند. براي اولين بار حضور زنان به صورت گستردهاي مشروعيت پيدا ميكند. يعني به عنوان يك نيروي فعال سياسي حركت ميكند و اين مشروعيت پيدا ميكند. يعني زن به عنوان يك نيروي فعال سياسي حركت ميكند و اين مشروعيت نزد مذهبيها تثبيت ميشود. در اوايل انقلاب حدود 70، 80 نفر از نمايندگان مجلس طي نامهاي به امام خميني نوشتند، شما كسي هستيد كه در سال 1342 فتوايي صادر كرديد كه مورد تاييد آيت الله خويي و آيت الله مرعشي و ديگر مراجع هست، بنابراين اجازه ندهيد كه اين بدعت گذاشته شود و اجازه دهيد كه زنان در انتخابات شركت كنند. اين نمايندگان هم به چيزي استناد كردند كه ايشان در گذشته با آن موافق بود، ولي چند روز بعد از نامه نمايندگان ايشان طي يك سخنراني در جواب آنها به شدت از اينكه زنها بايد در صحنه باشند و زنها بايد سياسي شوند، دفاع كردند.
جمعبندي
بنابراين به عنوان نتيجه و جمع بندي بحث ميتوان گفت بذر جنبش زنان در جريان نهضت تنباكو پاشيده شد، در دوره مشروطيت آبياري شد و در دوره نهضت ملي جوانه زد و در انقلاب اسلامي به يك نهال ماندگار تبديل شد. ما هرچه كه به اين اواخر نزديكتر ميشويم جنبش زنان به تدريج محور جنسيتي نيز پيدا ميكند. خصوصاً در سالهاي اخير به طور رسمي و مشخص جرياني تحت عنوان فمينيست فعال شده است ولي اين وقايع و بسياري از جريانات مانند بسياري از وقايع در كشورهاي ديگر تنها جنبه اجتماعي دارند، اما در وضعيتي به سر ميبريم كه همه عادت كردهاند نه تنها به مسائل سياسي، به صورت سياسي نگاه كنند، بلكه به مسائل اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي نيز سياسي نگاه كنند. شما اگر بخواهيد نگاهي اجتماعي به موضوعات مسائل سياسي بيندازيد، يك چيز هضم نشدني است. به نظر من بسياري از وقايع سياسي آبشخور اجتماعي دارد. وقتي ميخواهيم توجيه كنيم كه احتياج به يك روزنامه حرفهاي داريم كه حتي مسائل سياسي در سطح بينالمللي را از آن زاويه نگاه كند. خيلي مفهوم نيست. چند مثال ميزنم تا موضوع بيشتر روشن شود و بتوانند آن نگاه را در بحثهايشان به كار برند:
الان طرح خاورميانه بزرگ مطرح است، مطبوعات مسائلي را مطرح ميكنند و بحثهاي سياسي ميكنند و ميگويند دف اين است كه سلطه آمريكا در منطقه گسترش پيدا كند يا اسرائيل سرزمينش را گسترش بدهد يا تسلط بر منابع نفتي و غيره… انواع و اقسام بحثها، ما هيچ كس توجه ندارد كه اين يك ريشه اجتماعي هم دارد.
مثال ديگر در مورد سخنراني چند ماه پيش بلر در حزب كارگر است. او در شروع سخنراني گفته بود: «من ميدانم كه شما پيشاپيش معترضيد به سياست انگليس در خاورميانه و در عراق و معترضيد به اينكه دموكراسي تحميلي نيست، دموكراسي را با لشكركشي نميتوان به دست آورد. اما ما در دنيايي زندگي ميكنيم كه وابسته به هم هستيم و خاورميانه منطقهاي است با اين وضعيت و شروع كرد به توضيح مختصات خاورميانه: منطقهاي است كه ميانگين سني آنها جوان هستند و كشورهايي كه جوان هستند، مستعد بحران و درگيري است. منطقهاي است كه در آينده 100 ميليون بيكار خواهد داشت و عوارض بيكاري را گفت و اين كشورها وقتي كه نتوانستند مسائلشان را حل كنند سرازير ميشوند و كشورهاي همسايه هم ناخواسته درگير مسايل و مشكلات ميشوند و ما جزو كشورهايي هستيم كه ناخواسته به دام مسائل و مشكلات كشورها ميافتيم و بعد از آنكه اين مسائل را مطرح كرد، گفت: راه حل اين است كه در اين مناطق اشتغال ايجاد شود، آنها توليد داشته باشند و براي اين كار سرمايه گذاري كنند. آنها براي سرمايه گذاري نياز به ما پيدا ميكنند و ما براي سرمايهگذاري نياز به امنيت داريم، بنابراين ما بايد امنيت را ايجاد كنيم و براي امنيت هم بايد منطقه دمكراتيزه شود.»
يعني بحث خاورميانه ارتباط مستقيم پيدا ميكند به مسائل اجتماعي و جمعيتي. مسائل زنان هم همينطور است. شما وقتي دقيق ميشويد، درست است كه وقتي جنبش زنان صورت ميگيرد، محور جنسيتي ندارد، اما به تدريج هرچه جلوتر ميرود، اين محور جنسيتي شكل ميگيرد و اين بيشتر به موقعيتي كه زنان در ايران دارند باز ميگردد. در جامعهاي كه بسياري از دختران در سن كودكي ازدواج ميكردند يا از آموزش محروم بودند يا بسياري از حقوق زنان از آنها دريغ ميشد و ميشود اختيار مطلق طلاق در دست مردان است. مجموعه اينها جنبش زنان را در موقعيتي قرار ميدهد كه آگاهي سياسي را افزايش داده، ميرود به سمتي كه در قالب خاستگاه زنانه تبلور پيدا ميكند.
نكته دوم اينكه جنبشهاي زنانه دردورهاي به شكل سازمانيافته ظهور ميكنند كه نيروهاي چپ در ايران فعال هستند. در واقع ميخواهم اشاره كنم كه نبايد نقش گروهها و سازمانهاي چپ را در تقويت جنبش زنان ناديده گرفت. از مشروطه به بعد ما شاهد اين پديده هستيم كه گروهها بسياري از دختران را جذب كرده و سازمان ميدهند. از اين رو در اين دوره بايد نقش سوسياليستها و كمونيستها را برجسته تر ديد.
مسئله ديگر اينكه يك سري نهادهاي سنتي هميشه در جامعه وجود داشتهاند كه كاركردهاي بزرگ و تعيينكنندهاي داشتهاند، اما اين كاركرد آشكار نبوده است كه آنها را به عنوان هياتهاي مذهبي زنانه ميشناسيم، اين نهادها در دورهاي كه سازمانها و احزاب نبودند، كانون اصلي برنامهريزي جنبشهاي سياسي زنان بودند و اين كاركرد همچنان وجود دارد. تحقيقي كه دو سال پيش گزارشي از آن منتشر شد نشان ميداد كه در تهران تعداد هياتهاي مذهبي نسبت به گذشته بيشتر شده است. هياتهاي مذهبي ويژه بانوان وجود دارند كه 70 يا 80 سال سابقه دارند، اين هياتها خصلت داوطلبانه دارد و داراي نگاه طبقاتي نيست و خيلي از مسائل و مشكلات خانوادگي و حتي مادي در اين جلسات حل ميشود، اين هياتها هنوز كاركرد سنتي خودشان را دارند. به همين جهت در بررسي جنبش زنان نميشود اين عنصر مهم را ناديده گرفت.
نكته آخري كه مهم است و قبلاً به آن پرداختهام اين است كه دستاورد زنان در ايران در مقايسه با آنچه كه در غرب اتفاق افتاد با كمترين خشونت همراه بود.
salla, tashakor az maghale
kheili kamel va rasa bod.