اعتماد ملي شنبه13/5/1386
وسئل عليهالسلام: ايهّما افضل العدل او الجود؟
فقال (ع:) العدل يضع الامور مواضعها والجود يخرجها من جهتها و العدل سايس عام والجود عارض خاص. فالعدل اشرفهما و افضلهما
و از [ علي(ع] ) پرسيدند عدل يا بخشش كدام بهتر است؟
فرمود: عدالت كارها را بدانجا مينهد كه بايد و بخشش آن را از جايش برون نمايد. عدالت تدبيركنندهاي است به سود همگان و بخشش به سود خاصگان. پس عدل شريفتر و بافضيلتتر است.*
اما در عصر ما رئيس دولت ايران محمود احمدينژاد، مردي كه بر مذهب شيعه و طريقت عدليه است از ميان جود و عدل، جود را برتر از عدل ميداند، حتي اگر شعار دولتش عدالت باشد. محمود احمدينژاد كه دولتش را بحق اولين دولتي ميداند كه سراسر ايران را از شهرها تا كورهراهها ديده است، شب جمعه در سيماي جمهوري اسلامي شرحي كشاف از بخششهاي خويش در حق رعاياي ايرانزمين به استناد صدا و تصوير ارائه كرد. از دختري گفت كه در كردستان خانهاي خواسته بود و از دختري ديگر كه در خراسان از او خواسته بود پدرش را دريابد و ديگري پيرمردي كه حاجتي داشت و آن يك كودكي كه پدر جانبازش شهيد شده بود و نيز نامههايي كه هر روز ميخواند و يك روزنامهاي خواند كه نام و نشان نداشته اما طلب و حاجت داشت و او كه ذهن كشافش قدرت بينظيري به وي داده به ياد آورد كه اين حاجتمند در فلان شهرستان و بهمان استان اين نامه را به كف باكفايت او داده، الساعه پرسيمرغ سوزاند و استاندار را فراخواند و از راه اماره دختر بيچاره را يافت و حاجت او برآورد. شب جمعه در اين بارگاه نوشيرواني كه زنگ دادگري برقرار است، همسفران رئيس دولت نه در مقام خبرنگار و پرسشگر كه در جايگاه همراه و همسفر سيدناالرئيس هر يك خاطرهاي ميگفتند و روايتي ميخواندند و گاه از سر شور و اشتياق داغتر از رئيس دولت بر منتقدان آن ميتاختند و چون اركان دولت خبر از وعده و وعيدهاي او ميدادند و گاه به رخ ميكشيدند كه همين روزهاست كه دوباره پاشنهها بركشند و كولهها پر كنند و دگربار راهي سفر شوند تا خانه سهاتاقه آن دختر كردستاني و سراي آن مرد خراساني را افتتاح كنند. بدين ترتيب اگر در دولتهاي پيشين روساي جمهور كارخانهها را افتتاح ميكردند، در دولت كنوني اين خانههاست كه به دست رئيسجمهور افتتاح ميشود. ما را البته به اين بارگاه راهي نيست، اما ايكاش بودند خبرنگاران منتقد و نويسندگان مخالف در مراسم افتتاح آن خانه دختر كرد در سفر ديگر رئيس دولت به كردستان تا ديده به اين لطف و كرم و جود كه بر جاي عدل و عقل و دم سرد روساي سابق دولت نشسته است؛ ميگشادند.
الغرض، امروزه دولتي بر سرير قدرت است كه گرچه شعارش عدالت است اما بيش از عدل بر جود تكيه دارد و كيسه نفت چنان قدرت جود و كرمي به اين دولت بخشيده كه كسي را ياراي نقد و نظر نيست و اصلاحگرايان ايران چه بيخبرانند كه نزاع ميان اين دولت و خويش را نبرد عدالت و حريت ميدانند، نزاع اقتصاد و سياست، نزاع عدالت اجتماعي و توسعه سياسي كه آنچه در دولت محمود احمدينژاد معيار است نه عدالت كه بخشش است. دولت مدرن براي آن به وجود آمده كه از قدرت دولت بكاهد. همه دولتهاي مدرن چون از مرحله دولت مطلقه عبور كردند و مشروطه شدند (كه ما هم درست 101 سال پيش در چنين روزي مشروطه شديم) بهتدريج از تمركز دولت مركزي كم كردند و به قدرتهاي پيراموني افزودند تا رستگار شدند و دموكرات و توسعهيافته. بوروكراسي در كشور ما كلام و كلمهاي مطعون است اما نظام اداري براي آن سامان گرفته تا با تفكيك قوا و تقسيم قدرت، نظامي مستقل و خودكار تاسيس كند كه همچون عهد باستان انوشيروان مجبور نباشد براي برقراري عدالت زنگ و زنگولهاي بر سر كاخ خويش بياويزد.
ساليان دراز است كه در جهان جديد از بار عام دادن شاهان و رخصت دادن به رعايا براي بيان حاجات خويش و صله و هبه دادن فرمانروايان گذشته است. اگر در گذشته هر كسي ميتوانست با ديدن كدخدا كام دل برآورد و به مراد خويش برسد، امروز در جهان مدرن قدرت روساي دولت حتي از اقتدار يك كارمند عادي دولت كمتر است در برآوردن نيازهاي اداري شهروندان. دولتهاي مدرن حكومت قانونند و قانون استقلال جزءجزء اعضاي حكومت را تضمين كرده است.
اگر كارمندي جزء از قانون تخطي و به اربابرجوع ظلم ميكند بنا به اصل تفكيك قوا رسيدن به شكايت او و گرفتن حق او بر عهده دادگاه است نه دفتر رئيسجمهور.
دفتر رئيسجمهور براي رسيدگي به چنين اموري نه قادر است و نه صالح. قادر نيست، چراكه مظالم نظام اداري در عدد نيايد و چه كسي تضمين ميكند كه همه مظلومان بتوانند رئيس دولت را ببينند يا نامه بنويسند يا آنچنان كه رئيسجمهور تعريف كرده از سد ماموران بگذرند و از ميلهها بالا روند و محمود احمدينژاد و ايشان را ببينند و دستور ديدار بدهند و رخصت ملاقات و چون چنين تضميني نيست و رئيسجمهور هم بشر است و نميتواند لحظهاي نخوابد و همواره نامه بخواند و حتي در عقد دخترش شركت نكند، بنابراين از عدل هم به دور است كه لطف او شامل حال يكي شود و ديگري نه. و اين كار در صلاحيت رئيسجمهور هم نيست، چراكه رسيدگي به ظلم و بيدادگري كار عدليه و دادگستري است تا همه جوانب كار را ببينند و با ورع و تقوا ميان طرفين دعوا اقامه دعوي و دليل كنند و اگر كار به عدليه راست نيايد بايد آن را به قواي مجريه و مقننه ارجاع داد كه قوانين مناسب براي احقاق حق وضع و آن را درست اجرا كنند.
معضل مسكن محدود به آن دختر كردستاني و پير خراساني نيست و كار دولت هم با كار كميته امداد يكي نيست. دولتها بايد بتوانند چنان بر قواعد نظم اقتصادي جامعه نظارت كنند كه هر كس بتواند به اندازه استعداد و تلاش خويش از ثروت و منزلت برخوردار باشد، حتي سوسياليستترين دولتها تفاوت خويش و بنگاههاي خيريه را ميشناسند. از سوي ديگر، دولتها وظيفه دارند با پاسداري از حكومت قانون مانع از ظلم در جامعه شوند، نه آنكه در مقام پهلوانهاي اسطورهاي همچون عاملي خارجي و فراتر از نظم حقوقي جامعه داد مظلومان را از ظالمان بستانند. نه رئيسجمهور رستم دستان است و نه شهروندان ايران رعاياي عهد باستان. تا صد سال پيش مردم ايران را رعيت ميخواندند كه بر سرزميني از آن اربابي كار ميكردند و از ظلم او به خدا پناه ميبردند و چون عدل و عدليهاي نبود ناگزير به انتظار سواري مينشستند تا از گرد راه برسد و داد مظلومان بستاند.
در ايران كهن به اين سواران، عياران و در غرب جهان كهن به آن شواليه و در شرق جهان كهن به آن سامورايي ميگفتند. عياران اهل شبيخون زدن بودند، نه به كاروان بيچارگان كه به كاروان ثروتمندان. آنان از توانگران ميدزديدند و به ناتوانان هديه ميكردند، چرا كه <مالكيت را دزدي ميدانستند> و دزدي از دزدان را عين عدالت و <تودوا الامانات الي اهلها.>
با به قدرت رسيدن همان شواليهها و ساموراييها در غرب و شرق جهان و با به صحنه آمدن عياراني مانند ستارخان و باقرخان در ايران عصر مشروطه بساط اين عدالتخواهي سنتي به پايان رسيد. قانون جاي شبيخون را گرفت و دولتمردان به جاي عياران و اربابان نشستند. رعايا به شهروندان بدل شدند و عدل جاي جود را گرفت.
بر اساس قانون، نظام اداري سامان گرفت و هركس بر جاي خود نشست. ميان قوا تفكيك ايجاد شد و استقلال قوا معنا پيدا كرد. بارگاه و درگاه و دربار كاركرد خود را از دست دادند و بار عام و شرف حضور و شرف عرض به نزد حاكم معني خود را از دست دادند. نامهها به جاي پادشاهان به سوي مديران روانه شد و آنگاه كه در هزارتوي بوروكراسي نامهنويسي بيمعني شد روزنامهنويسي چهره گشود و روزنامهها به نامههاي سرگشاده تبديل شدند. ستونهاي شكايت و قضاوت به روزنامهها نقل مكان پيدا كرد و كار دولت به پاسخگويي آنان در افكار عمومي محدود شد.
اما در عصر ما رئيس دولت ايران محمود احمدينژاد همچنان سر آن دارد كه آن جهان كهن و كهنه را زنده كند. از عهد شهرداري خويش تا عصر رياستجمهوري بار عام و شرف حضور و شرف عرض را احيا كرده، نامهنويسي را بر جاي روزنامهنويسي نهاده و به جاي دولتمردي عياري پيشه كرده است.
افتخار ميكند كه آمار رئيسجمهور از آمار استاندار و مديرش دقيقتر است و به رخ ميكشد كه در ايران امروز كافي است كدخدا را ببينيد تا به مراد دل برسيد.
اينگونه است كه امروز آرزوي هر ايراني ظلمرفتهاي نه به عدليه رفتن كه ديدن رئيس دولت است و اين در يكصدويكمين سالروز مشروطه ايران در 14 مرداد 1385 چيزي نيست جز ايستادن بر همان نقطه آغاز. گويي هرگز راهي نپيمودهايم.
گويي هرگز… انقلاب مشروطه ايران پيروز نشده بود. گويي هنوز گوش به سخن اميرمومنان از وراي قرنها پيش از آنكه مدرنها به مدرنيته برسند نسپردهايم كه عدل از جود برتر است و حكومت را نبايد با لطف و كرمش با جود و بخشش كه با عدل و عقلش بسنجيم كه حكومت عدل با حاكميت قانون و حكومت عقل با حاكميت تدبير برقرار ميشود نه با جود و كرم و مهرورزي.
پانوشت:
* نهجالبلاغه / ترجمه دكتر سيدجعفر شهيدي / صفحه 440