سخنراني در مراسم چهلوسومين سال تأسيس نهضت آزادي ايران(25/2/83)
به نام خداوند آزادي و انسان
در چهل و سومين سالگرد عمر نهضت آزادي ايران، تشكيلاتي با كارنامهاي پربار و كولهباري از تجربه هستيم.
بههرحال نهضت آزادي مانند هر جريان در تاريخ خودش فراز و فرودهايي داشته و شايد نقدها و انتقاداتي به آن بوده و باشد. به قول مرحوم شريعتي هيچ ديكته نانوشتهاي غلط ندارد.
هر جريانيكه فعال باشد، مبارزه كند ممكن است در جاهايي هم در معرض نقد و پرسش قرار بگيرد. نهضتآزادي ايران شجره طيبهاي است كه نام پاك مرداني چون آيتالله طالقاني و مهندس بازرگان و دكتريدالله سحابي زينتبخش اين سازمان و بر تارك نهضت آزادي ايران ميدرخشد.
نهضت آزادي ايران به اعتقاد من آموزگار مشي اصلاح طلبي در دوره اخير بوده است به ويژه در دوراني كه فضاي سياسي ايران فضاي دو قطبي شد. فضايي كه منطق حكومت يا «با ما» يا «بر ما» شده بود. يا بايستي در صحنههاي دشمني و جنگ با حكومت قرار ميگرفتند يا بايستي ذوب در حكومت و ولايت ميشدند. در چنين شرايطي نهضت آزادي از دو سو به سختي تحت فشار بود. از سوي دو جبههاي كه هر دو يكديگر را برميكشيدند و در اين بركشيدن، مشي اعتدال را سركوب ميكردند. نهضت آزادي توانست در اين مقطع با سربلندي از اين آزمايش بزرگ بيرون بيايد.
با وجوديكه نيروهاي ملي مذهبي و نهضت آزادي همواره جزء اپوزيسيون نجيب جمهوري اسلامي بودند، اما همواره بيش از همه مورد جفا و تحت ستم قرار گرفتند. بههرحال اپوزيسيوني كه ميخواهد در چارچوب قانون مبارزه كند، براي يك نظام عاقل و معقول سياسي غنيمتي است. همه نظامهاي سياسي در پي اين هستند كه سخت ترين دشمنانشان را ترغيب كنند كه به زبان قانون و مدنيت با آنها سخن بگويند و مبارزه كنند. اما ما در كشوري به سر ميبريم كه حكومت هميشه ميكوشد حتي كساني را كه با زبان عقلاني و منطق سخن ميگويند، به موضع خشم و خشونت سوق دهد و همواره اين مشي در ساختار حكومتي ما وجود داشته است. در تجربه سالهاي اخير هم ميبينيم وقتي كه جريان جنبش اصلاحطلبي آغاز شد با آن چه كردند. اصلاح طلبي كه واقعاً خواست حكومت نبود. به اعتقاد من جنبش اصلاح طلبي محصول يك دگرديسي بود كه طي چند سال، در بطن و دل اين جامعه رخ ميداد و محصول عوامل متعددي بود، يك سلسله تغييرات اجتماعي و فرهنگي ايجاد شد. كشوري كه در سال 57 دويست هزار دانشجو داشت و الان به چهار ميليون ميرسد، افرادي كه به تحصيلات عالي ميرسند بينش، نگرش، منش و شخصيتشان تغيير ميكند. اين نمونهاي است از شبكهاي از تغييرات اجتماعي كه بوجود آمده و همچنين پديده اطلاعرساني و ارتباطات دو سويه جهاني موجب شده كه فكر و منش و شخصيت جامعه تغيير كند. اين تغييرات موجب شد در فرصتي كه در دوم خرداد بوجود آمد، اين جنبش كه در بطن جامعه جريان داشت فوران كند و يك واقعيتي را به سيستم تحميل كند كه سيستم خواهان آن نبود. به همين دليل هم در برابر آن مقاومت كرد و اين جريان را پس زد. يكي از عوامل و آموزگاران جنبش اصلاح طلبي نهضت آزادي بود. يكي ديگر از برجستگاني كه واقعاً در صدر آموزگاران جنبش اصلاحطلبي است حضرت آيتالله منتظري بوده و افكار و آثارشان الهام بخش روشنفكران مذهبي بود كه توانست در اين دوره خودش را به اين سيستم تحميل كند ولي پس زده شد و در ساخت حكومتي اين جريان به بنبست رسيد.
بدون شك اين جريان در بطن جامعه تداوم خواهد يافت اما اين احتمال بعيد نخواهد بود كه بار دوم اين موج باز گردد و اين بار ممكن است كه قالب شكني كند. در موج اول اصلاح طلبي، جامعه مايل بود كه در چارچوب نظم و نظام موجود مطالباتش برآورده شود ولي وقتي كه اين سيستم ظرفيت وكفايت لازم را براي اين خواسته از خود نشان نداد، جامعه وقتي كه رشد كرد و وقتي كه تكامل يافت در پي قالبهاي متناسب با خودش بر خواهد آمد. اگر حكومت اين قالب را، اين جامه را كه بر تن جامعه هست به موقع بازسازي نكند اين جامه دريده خواهد شد و در موج دوم بازگشت اصلاحطلبي اگر اين اتفاق نيفتد ممكن است اين موج اين بار قالب شكني كند. (كف زدن حضار) با توجه به اين كه ما در سالگرد نهضتآزادي ايران هستيم لازم ميدانم به اين نكته هم اشارهاي داشته باشيم كه اگر بخواهيم جمعبندي از آنچه كه در هفتسال گذشته اتفاق افتاده داشته باشيم لازم ميآيد كه باز هم به گذشته برگرديم. به گذشته دورتر و يك آسيبشناسي از جريان تحزب و فعاليتهاي حزبي در ايران داشتهباشيم كه به كمك اين جمعبندي، راهنمايي براي آينده پيش روي خودمان داشتهباشيم. جمعبندي از تجربيات حزبي در گذشته و فعاليتهاي حزبي دوران اخير نشان ميدهد كه نخبگان وسياستمداران ما گاهي سير دموكراسي را جهش وار پيمودهاند.
شما اگر به تجربه تحزب در غرب بنگريد، پيش ازآنكه احزاب سياسي به مفهوم مدرن در آنجا شكل بگيرند، بيش از سه هزار سال سابقه تاريخ فعاليت انجمنهاي صنفي و نهادهاي صنفي در غرب را شاهد هستيم كه آنها هم افت وخيزهايي داشتهاند. در دوراني سركوب ميشدند. در طول يك دوره پنجاه ساله خاموش ميشدند و دوباره برميآمدند و با تكيه به آن سنت گذشته انجمنهاي صنفي و نهادها به فعاليتهايشان ادامه ميدادند. در واقع كار جمعي را آموختند و فرهنگ كار جمعي نهادينه شد، همبستگي منافع شكل گرفت كه همبستگي مبتني بر منافع پايدارتر ازهمبستگي مبتني بر ايدئولوژيك يا سياسي است. به همين جهت بهتر بود كه بسياري از نيروهاي سياسي و نخبگان ما طرحي براي سامان دادن به نهادهاي مدني و انجمنهاي صنفي، بريزند. حتي امروز هم با وجود رشد دانش سياسي جامعه ما، وقتي صحبت از جامعه مدني ميشود افكار بلافاصله معطوف و متمركز بر احزاب و مطبوعات ميشود. گو اينكه اين نهادها و انجمنها كه شالوده و زيربناي يك جامعه دموكراتيك هستند، فرع داستان دموكراسي هستند. البته در چند سال گذشته اگر اين نهادها شكل گرفته اند و
آمار و ارقام آنها خيلي چشمگير شده اند. بخصوص كه دولت اصلاحات وقتي دم از انجمنهاي صنفي و نهادهاي مدني ميزد براي اينكه بيلان درخشاني نشان بدهد، آمار و ارقام ميگويدكه الان بيش از هفت هشت هزار انجمن صنفي داريم. ولي بدون اينكه قصد جسارت به آنها داشته باشم بسياري از اينها انجمنهاي مقتدري نيستند. شبيه كاريكاتوري از انجمنها و نهادهاي مدنياند. به نحوي كه ميشود گفت بخشي از اينها بود و نبودشان هيچ تغيير مهمي در جامعه ايجاد نميكند. بنابراين اين حركتهاي پرشوار و جهشوار بهسوي دموكراسي ممكن است باعث درجا زدن شود و اين يك تجربهاي است كه بيش از گذشته بايد به آن توجه كرد. نيروهاي سياسي در حوزههاي اجتماعي نبايد آنقدر غافل باشند، در جريان دوم خرداد اصلاح طلبان در حوزه سياست نسبتـاً خوب عمل كردند. اما در امور اجتماعي عقب ماندند بخصوص وقتي كه مجلس ششم تشكيل شد و عدهاي از اصلاح طلبان وارد قدرت شدند بهتدريج گفتماني شكل گرفت و اينها از عرصه عمومي دور شدند و يك شكاف گفتماني بين اصلاح طلبان درون حكومت و جامعه ايجاد شد. اين شكاف آنقدر زياد شد كه وقتي نمايندگان مجلس ششم دست به تحصن زدند، كه اگر هشتاد نماينده در هر كشوري در دنيا دست به تحصن بزنند رژيم سياسي آن كشور دگرگون ميشود، اما در اينجا تحول مهمي رخ نميدهد. نه اينكه انتظار داشته باشيم شورش و بلوايي در جامعه صورت بگيرد نه، ممكن است به دليل فضاي بسته شاهد چنين بلوايي نباشيم. يكي از افراد شناخته شده جناح اقتدارگرا به من گفت كه همين كه هيچ اتفاقي در جامعه نيفتاد نشان ميدهد كه مردم با اينها نبوده و نيستند. گفتم در عراق هم صدام سيسال جنايت كرد آب از آب تكان نخورد. اما اينها در وجدان عمومي چنان متراكم شد كه وقتي يك دشمن قدار و اشغالگر آمد مردم به استقبال او شتافتند. آنچه كه باعث نگراني است آنست كه نه تنها در جامعه آب از آب تكان نخورد بلكه به دليل شكاف گفتماني كه پديد آمد حتي در يكي از نظرسنجيها از 140 نفر در پاي صندوق رأي 90 نفر اساساً از تحصن اطلاع نداشتند. اين نشان ميدهد كه اصلاح طلبان از جامعه دور شدهاند يكي ديگر از آسيب شناسيها اين است كه ازآفتهاي جدي جريان حزبي در ايران و به تبع آن جريان اصلاحطلبي. مركزگرايي و مركزنشيني مفرط است به دليل اينكه احزاب در ايران همواره يك ساختار روشنفكرانه پيدا كردهاند. بهدليل ساختار روشنفكري تفكر بيشتر آنها تفكر شهري است و گويي اينها جامهاي هستند كه به قباي جامعه شهري دوخته شدهاند. چنان فاصله اي بين اينها ميافتد كه وقتي در چند ماه گذشته من براي پژوهش در بعضي از روستاهاي سيستان و بلوچستان رفته بودم آنقدر فاصله بين بعضي باورها، پنداشتها، هنجارها وآداب و رسوم آن مردم با تهراني ها و اصفهاني ها و ساكنان شهرهاي بزرگ بود كه انگار نه انگار اينها بخش قابل توجهي از مردم اين سرزمين هستند. با آنچه كه در تهران و شهرهاي بزرگ مشاهده ميشود گويي دو جامعه هستند گويي انسانهايي هستند كه در سيارهاي ديگر زندگي ميكنند.
ما دچار يك نوع تفكر جردن نشيني شدهايم. دچار يك مركزگرايي و به اصطلاح آموزههاي مركزنشيني شدهايم و همين موجب ميشود كه بسياري از روشنفكران، اصلاحطلبان و احزاب ما تحليل جامعهشناسي درست و دقيقي از اين جامعه و تغييراتي كه در بطن آن رخ ميدهد نداشتهباشند. اينكه عرض ميكنم در دل اين جامعه تغييراتي دارد رخ ميدهد، يك پژوهش نشان ميدهد كه در يكي از روستاهاي فيروزكوه مردمي كه خيلي ارتباطي با شهر يا رسانهها ندارند شوراي شهر تشكيل مي دهند. اين شوراي شهر پهلو ميزند به مترقيترين پارلمانهاي دنيا. درآنجا تمام تصميمات مجلس در شورا، در يك پارلمان گرفته ميشود در آنجا NGO درست ميكنند. پارك براي گفتگو درست ميكنند. اينها تغييراتي است كه در دل اين جامعه وجود دارد و رخ ميدهد و چه بهتر كه اصلاح طلبان از اين پس كمي بيشتر به حوزههاي اجتماعي بازگردند. اين نمونهاي است از آسيب شناسي فعاليت حزبي و جريان اصلاح طلبي در ايران.
اكنون جمهوري اسلامي در واپسين آزمايش خود قرار دارد، هر چند كه در ايران هيچ وقت حاكميت يگانه امكان پذير نبوده حتي قبل از انقلاب هم وقتي كه شاه دو حزب را منحل ميكند و حزب يگانه رستاخيز را تشكيل ميدهد، در مسير اينكه رژيم توتاليتر وقتي بهسمت يكپارچه سازي ميرود اين يكپارچهسازي حد يَقف ندارد اما اين تلاش آنقدر نافرجام بود كه سرانجام شاه هم مجبورشد كه در دل حزب رستاخيز دو جناح بسازد و جناحسازي كند. بنابراين پس از انقلاب با تحولات عظيمي كه در اثر آن انقلاب ايران بوجود آمد و نيروي فكري و نيروي اجتماعي اي كه آزاد شد، امكان يكدست كردن حاكميت وجود ندارد. اما در عين حال تلاشهايي كه صورت گرفته و براي يك مدت كوتاهي چه بسا قواي سهگانه را به قبضه خود در بياورند. از حالا پيشبيني ميشود كه انتخابات رياست جمهوري انتخابات بسيار بياهميتي باشد چون حتي اگر رئيس جمهوري با چند ميليون راي داشتهباشيد و گلوي آن دردست مجلس هفتمي باشدكه اكثريت آن در دست محافظهكاران است رئيس جمهوري بيعمل و بيخاصيتي خواهد شد. بنابراين ديگر از اين به بعد اينها نميتوانند مثل 25 سال گذشته كه تمام ناكاميها و نارسايها را به گردن همديگر ميانداختند ـ چون هميشه اين قوا در حال گردش در دست جناحهاي مختلف بود ـ از اين به بعد هر اتفاق و هر ناكامي و هر نارسايي و مشكلاتي كه در كشور اتفاق بيافتد از چشم سه قوه و رهبري واحد آن وآن كسي كه در واقع هدايت كننده اينهاست ديده ميشود. لذا ولايت فقيه هم در آخرين و نهاييترين آزمايش خود قرار دارد و اصلاح طلبان دقيقاً در همين نقطه است كه بايد به سرعت به يك جمعبندي از گذشته و يك برنامه براي آينده برسند تا در تحولات آينده و آلترناتيوهايي كه براي كشور شكل خواهد گرفت، جايابي شايستهاي را براي خود انجام دهند.
———————————————————————–
متن خبر ايسنا
عمادالدين باقي: شكاف گفتماني ،اصلاح طلبان را از جامعه دور كرده است.