جامعهشناسي دين و گفتمان گفتگو
شايد بتوان گفتگوي بين دو فرد را يك مقوله جزيي و فردي تلقي كرد و چون واحد مطالعه جامعهشناسي، ساختارها و جوامع هستند نه فرد يا افراد، پديده گفتگو را خارج از قلمرو مطالعه جامعهشناسي دانست و آنرا در حوزه فرهنگشناسي يا زبانشناسي مورد مطالعه قرار داد، اما بدون شك «گفتمان گفتگو» يك پديده جامعه شناختي است. «گفتمان» امري است اجتماعي و با تكيه بر پيش زمينههاي اجتماعي است كه ميتوان به درك گفتمان موجود در گفتگو نايل آمد. گفتمانها، اداركي كلي و انتزاعي هستند كه واسطه فهم آدميانند و گفتگوها را جهت و سامان ميدهند و معنا ميبخشند. براي مثال برخي پژوهشگران تعدادي از گفتگوهاي تلفني يا حضوري را عيناً نوشتهاند. يك خواننده هنگامي كه آنها را مطالعه ميكند با تعدادي جملات مبادله شده ميان افراد مواجه ميشود كه نميتواند به خوبي منظور آنها را درك كند اما به محض اينكه مطلع ميشود دو طرف گفتگو، پليس و متهم هستند يا زن و شوهر و… همه كلمات و حروف و صداهاي تعجب و تاكيد و لحنها، معناي خاصي در متن پيدا ميكنند(20). بنابراين پارهاي آگاهيهاي قبلي كه نشاندهنده نوع خاصي از گفتگو و ادبيات و گفتمان ويژه گفتگو ميان پليس و بازجو يا همسران و دوستان و… هستند به فهم متن ياري ميدهند. گفتمان حلقه واسطهاي است ميان «فهم ما» و «گفتگو». از همين جا ميتوان به رابطه دين و گفتمان پي برد. جامعهشناسي به مطالعه نسبتها ميپردازد. مطالعه نسبت دين با جامعه و فرايندهاي اجتماعي به ويژه آنكه دين از بزرگترين و موثرترين متغيرهاي اجتماعي و يا اثر گذار بر جامعه است در حوزه پژوهشهاي جامعهشناسي قرار ميگيرد. اديان در طول تاريخ بشر هم سازنده گفتمان هايي بودهاند و هم اينكه گفتمان ديني، خود به صورت مستقلي نقش آفريني كرده است.
اگر دين به عنوان يك باور عمومي و موثر فاقد شاخصهاي مناسب براي گفتمان گفتگو باشد يا مخالف آن باشد چنين گفتماني شكل نميگيرد يا در تقابل با دين و فرهنگ ديني شكل خواهد گرفت. روايات و گزارههاي ديني مورد عقيده مردم ميتوانند گفتماني بسازند كه به صورت فيلتر عمل كرده و پيشداوري يا ارزشداوري هايي را درباره عقايد و نظرات ديگران يا ساير مسلكها و پيروان شان ايجاد نمايد به نحوي كه بدون اين فيلتر و گفتمان ديني نميتوان گفتارها را درك و معنا كرد و فهميد و يا اينكه درك و فهمي متفاوت در پي ميآيد. برخي از شاخصهاي مستقيم و نا مستقيم گفتمان گفتگو در صفحات پيش بيان شد. اكنون در مقام تست اين شاخصها در معرفت ديني (مورد اسلام) هستيم و برآنيم دريابيم كه آيا آموزههاي اسلامي، موافق و يا فربه ساز اين شاخصها هستند و ميتوانند گفتمان گفتگو را بيافرينند يا نه؟ آيا فيلتري كه ايجاد ميكنند روان گردان و تسهيل كننده گفتگو است يا دشوار ساز؟ آيا پيشداوري و مطلق بيني را القأ ميكنند يا نسبي انديشي و عدم پيشداوري؟
سنجش شاخصهاي گفتماني مستقيم
در اينجا صرفاً به بيان نمونه هايي از آيات و روايات ميپردازيم. ممكن است گفته شود با تفسير يا قرائت خاصي از اسلام، ميتوان قرائت دموكراتيك يا غير دموكراتيك و قرائتي موافق يا مخالف گفتگو ارايه داد اما ما در اينجا به تفسيرهاي ديني استناد نميكنيم بلكه به دلالتهاي ظاهري يا نصوص ديني كه با هر تفسير و گرايشي روي آن اجماع وجود دارد تكيه ميكنيم و از تفسير ميپرهيزيم.
نسبي انديشي (پلوراليزم ديني)
يوسفي اشكوري يكي از روشنفكران مذهبي ايران در اين زمينه ميگويد: «بدون اينكه بخواهيم وارد بحث «پلوراليسم» به صورت تفصيلي و تخصصي شويم، پلوراليسم به معناي «تكثرگرايي معرفتي» يعني اعتقاد به اين اصل انكارناپذير كه شناخت حقيقت نسبي است و لذا در عمل نيز بايد به فهمهاي مختلف از يك متن يا كلام و يا طبيعت و پديده احترام بگذاريم، ولو اينكه به نظر ما و حتي به گونه نفس الامري نادرست بيايد و آنها را مردود و باطل بدانيم. زماني ميتوان از «وحدت» (همگرايي) صحبت كرد كه الزاماً «كثرت» (واگرايي) وجود داشته باشد و به عكس. چنان كه قرآن هم بارها به مناسبتهاي مختلف اشاره كرده است «تفاوت» و «تمايز» در طبيعت انسان جامعه و تاريخ اراده و مشيت خداوند است و حتي قرآن به صراحت اعلام ميكند كه اگر ميخواستيم آدميان را «امة واحده» ميكرديم ولي نكرديم(21) و يا ميگويد شما را شعبه شعبه (شعوب) آفريديم «لتعارفوا». براي اينكه همديگر را بشناسيد.(22) وقتي اصل كثرت را قبول كرديم و آن را طبيعي دانستيم، «پلوراليسم معرفتي» نيز طبيعي است چرا كه اولاً اجتنابناپذير است و ثانياً حق و مفيد و بر وفق مشيت الهي است. پلوراليسم به معناي اعتبار بخشيدن به «همه حق» بودن و يا «هرهري مذهبي» نيست، بلكه فقط اعتبار دادن به اصل تنوع، تفاوت، تكثر و چندگانگي در حوزه انديشه و عقيده و ايدئولوژي است.
در واقع هركس حق دارد به هر حقيقتي كه مدعي است به آن دست يافته است، پايبند باشد، اما بايد بداند كه اولاً مالك تمامي حقيقت نيست و لذا نزد ديگران هم چيزي براي آموختن هست و ثانياً در هر صورت احتمال خطا در معرفت و تشخيص او وجود دارد (ولو اندك) و ثالثاً ديگراني هم هستند كه به گونهاي ديگر ميانديشند و بايد آنها را هم به رسميت بشناسد و لذا آماده تعامل انتقادي و ديالوگ با آنها باشد. بنابراين هر كس ميتواند عقايد و افكار خود را حتي مطلق بداند اما حق ندارد مطلقهاي ديگران را با زور و خشونت محو كند. به عبارت ديگر همه حق دارند خود را حق بدانند و از آن دفاع جانانه كنند اما همين حق را براي ديگران نيز بايد قائل باشند. به هر حال پلوراليسم يك مقوله اخلاقي نيست بلكه يك مقوله معرفتي است.
اما پلوراليسم ديني، داستان ديگري است و سخت حساس و پرمناقشه. كساني چون هايك پلوراليسم ديني را به معناي «حقانيت مساوي همه اديان» ميدانند و معتقدند كه هيچ ديني نميتواند ادعا كند كه حق است و ديگري باطل و حتي هيچ ديني نميتواند بگويد من «حق ترم» يعني از شأن و حقانيت بيشتري برخوردارم و البته ادلهاي نيز براي مدعاي خود آوردهاند كه در منابع مربوطه به تفصيل آمده است. به همين دليل نيز اينان به «صراط هاي مستقيم»(23) اعتقاد دارند نه «صراط مستقيم». گفتني است كه در مقابل، چه در ميان متفكران غرب و چه اسلامي و ايراني، نوعاً به حقانيت مساوي اديان اعتقاد ندارند.
حقانيت مساوي اديان و پلوراليسم ديني به اين معنا قابل دفاع نيست. دلايلي كه هايك و سروش و ديگران عرضه كردهاند، مخدوش است و هيچ ديندار مقيدي (چه مسيحي و چه مسلمان) نميتواند پلورال به اين معنا باشد و از آن دفاع كند. حداقل اگر قرآن و سيره پيامبر و مسلمانان صدر اسلام (سلف صالح) را قابل استناد بدانيم، روشن است كه اسلام خود را حق ميدانسته و ديگران را به پذيرش خود فرا ميخوانده است و در مسالمتجويانهترين حالت گفته است: «يا اهلالكتاب تعالو الي كلمة سوأ بيننا و بينكم».(آلعمران/ 64) پيامبر نيز در عمل اين گونه بود و برخورد او با بتپرستان و اهل كتاب (يهوديان، مسيحيان، صائبان) و نيز نامههاي دعوت او از سران امپراتوريهاي آن روزگار براي قبول كردن اسلام و نيز انديشه و عمل مسلمانان تربيت يافته اسلام، كاملاً غيرپلورال بوده است و البته با توجه به روشني اين حقيقت است كه دكتر سروش اعتراف ميكند كه پيامبر پلورال نبوده است (كه سخن حقي است) ولي ما مسلمانان بايد پلورال باشيم.
پلوراليسم ديني به معناي حقانيت مساوي اديان (حتي اديان توحيدي موجود) قابل مناقشه جدي است. اما اگر پلوراليسم به معناي اعتقاد به يگانگي و وحدت ذاتي و جوهري اديان توحيدي باشد (نه مطلق اديان) كه در واقع همان اعتقاد به «نبوت عامه» است و نيز به معناي فهمهاي متكثر و متنوع از حقيقت (كه حتي ممكن است در نزد بتپرستان هم سخن حقي پيدا شود) و نيز احترام به عقايد و افكار هر انساني (ديني، غير ديني، باطل يا حق)، البته مورد قبول است. از نظر اجتماعي و به اصطلاح از منظر «علت» نه «دليل»، عامل مهمي كه در طرح «پلوراليسم ديني» به معناي حقانيت مساوي اديان در غرب و بهويژه در سالهاي اخير در جامعه ما نقش داشته است، مبارزه بنيادي و معرفتشناسانه با انحصارطلبي مذهبي و خشونت زير پوشش دين است. به عبارتي عدهاي براي اينكه بنياد فكري و معرفتي استبداد و انحصارطلبي و خشونت ديني را ويران كنند، اين ادعا را مطرح كردهاند كه اساساً هيچ ديني حقتر از ديگري نيست و لذا تو حق نداري به نام اسلام همه را نفي كني. البته اين واكنش قابل فهم است اما نبايد حقيقت را فداي مصالح (هرچند درست) مقطعي كرد. از سوي ديگر استبداد لزوماً از خود حق پنداري، برنميخيزد بلكه استبداد ناشي از انحصارطلبي معرفتي از يك سو و اغراض نفعطلبانه فردي يا گروهي و حتي مذهبي از سوي ديگر است. در واقع اشكالي ندارد هر كس خود را حق بداند، اما حق حيات و خود حقپنداري را براي ديگران هم قائل باشد.»(24)
با آنچه كه به عنوان مقدمهاي درباره بحث نسبي انديشي و پلوراليزم ديني گذشت اكنون به نمونهاي از آيات قرآن (در حد يك نمونه) بدون شرح و تفسير ميپردازيم و تنها بايسته تاكيد است كه اين آيات از سوره كافرون در چهارده قرن پيش آمده كه بسيار فراتر از زمان خود بوده است.
قل يا ايهاالكافرون، لا اعبد ما تعبدون، و لا انتم عابدون ما اعبد، ولا انا عابد ما عبدتم، و لا انتم عابدون ما اعبد، لكم دينكم ولي دين.
بگو اي گروه كافران من آنچه را شما ميپرستيد نميپرستم. شما نيز آنچه را من ميپرستم نميپرستيد. براي شما دين شما و براي من دين من يعني هركس به دين خويش.
خود كامل بيني
«برخي ميگويند قرآن به دليل اين كه دين اسلام را «حق» ميداند و گفته ميشود «الاسلام يعلو و لايعلي عليه» چنين ديني نميتواند متضمن دمكراسي 1دمكراسي ، 4و آزادي1آزادي، 4 باشد. اما ميدانيم كه هر مكتبي بايد خود را حق و محق بداند و گرنه نميتواند به عنوان يك مكتب قوام بگيرد و راه را بنماياند. اسلام نيز موضع درونياش نسبت به خودش حقانيت است. اما دموكراتيك1دموكراتيك، 4 بودن يك دين از روي موضع آن نسبت به خودش (كه بايد باور به حقانيت باشد) مشخص نميشود بلكه از روي موضع آن نسبت به دگرانديشان و افراد خارج از آن دين شناخته ميشود. اسلام حق بودن خود را مرادف طرد و تحقير غير اهل اسلام و ساير اديان و حتي مكاتب غيرالهي نميداند.
خداوند در سوره كافرون به رسول خويش ميگويد: قل يا ايهاالكافرون، لا اعبد ما تعبدون، و لا انتم عابدون ما اعبد، ولا انا عابد ما عبدتم، و لا انتم عابدون ما اعبد، لكم دينكم ولي دين.»(25)
و در آيه ديگري ميگويد: «ان الذين امنوا و الذين هادوا و النصاري و الصائبين من آمن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون. (بقره / 62)
همانا كساني كه ايمان آوردهاند و يهود و نصاري و ستاره پرستان كه به خدا و روز آخرت ايمان دارند و عمل صالح انجام ميدهند نزد پروردگار خويش مأجور هستند.]اين آيه تصريح دارد كه عمل صالح افراد صرفنظر از عقيده و مكتبي كه بدان باور دارند ملاك پاداش نزد خداوند است[.
«اگر ميخواهيد از حقوق مومنان دفاع كنيد و قدرت بر دفاع پيدا كنيد بايد اول از حقوق غير مومنان دفاع كنيد. در غير اين صورت با پايمال كردن ديگران، مومنان هم پايمال خواهند شد. در اين رابطه شواهد فراواني در كتاب و سنت وجود دارد. براي مثال در حالي كه خداوند تنها ذنب لايغفر را شرك ميداند و ساير گناهان را قابل بخشش ميخواند و ميفرمايد: ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر مادون و ذلك لمن يشأ (نسأ/ 116)5ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر مادون و ذلك لمن يشأ (نسأ/ 116)، 4 خداوند هر كه را به او شرك بورزد نخواهد بخشيد ولي غير از شرك يعني گناهان ديگر را براي هر كس بخواهد ميآمرزد. در آيه ديگري ميفرمايد: لا تسبوالذين يدعون من دون الله فيسبوالله عدوا بغير علم (انعام/ 108»)(26)
برابري موقعيت
از آنجا كه در اين نوشتار بنابر اختصار است و فقط شاخصهاي پيش گفته در حد نمونه آزمون ميشوند در زير قسمتي از فرمان نامه امام علي به برخي كارگزاران حكومت ميآيد:
ـ وَاَمَرَهُ اَن لَّايَجْبَهَهُمْ وَ لَا يَعْضَهَهُمْ، وَ لَا يَرْغِبَ عَنْهُمْ تَفَضُّلاً بِالْاِمَارَةِ عَلَيْهِمْ، فَاِنَّهُمُ الْاِخْوَانُ فِي الدِّينِ، وَالْاَعْوَانُ عَلَي اسْتِخْرَاجِ الْحُقوقِ.
و او را فرمان ميدهم كه با مردم تند خو نباشد، به آنها دروغ نگويد و با تكيه بر امتياز ناشي از مقام سياسي خود، مورد بي اعتنايي قرارشان ندهد، كه آنان برادران ديني اوياند و نيز همكارانش در به دست آوردن حقوق دولت.(27)
اهليت گفتگو
سخن زير از امام علي (ع) گرچه در ذيل اهليت گفتگو آمده اما ميتواند از نمونهها و مستندات مناسب براي شاخصهاي برابري موقعيت و اخلاقي بودن نيز به شمار آيد. امامعلي در نامهاي به محمدبن ابيبكر به هنگام واگذاري اداره امور مصر به او ميگويد:
ـ فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ، وَ اَلِن لَّهُمْ جَانِبَكَ، وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ، وَ ءَاسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ، حَتَّيَ لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَآءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ، وَ لَا يَيْاَسِ الضُّعَفَآءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهمْ.
در برابر مردم فروتن باش و با آنان نرم خويي و انعطاف پذيري پيشه كن. و در برخود با آنان گشاده رو باش و برابري را ـ هر چند در نگاه و اشارههاي تعارفآميز ـ پاس دار، تا زورمندان در ظلم تو طمع نبندند و ناتوانان از عدالتت نوميد نشوند.(28)
در كلامي قريب به مضمون فوق در قرآن نيز آمده است: و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توكل علي الله انه هو السميع العليم (انفال / 61)
اگر كافران تمايل به سازش نشان دادند شما هم صلح كنيد. اين كلام بيانگر ميل به گفتگو و سازش و دوري از جنگ و كينه جويي است.
فهم كلام و انتخابگري
ـ فبشر عبادي الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه (زمر/ 18)
بشارت بده به بندگان كه سخن را بشنوند سپس بهترين كلام را برگزيده و آنرا بپذيرند و تبعيت كنند.
هر چند برخي مفسران منظور از «قول» را قرآن و يا اوامر الهي دانستهاند. لذا استدلال ميشود كه در آيه آمده است «يستمعون القول» سخنها را ميشنوند «فيتبعون احسنه» و آنرا تبعيت ميكنند يعني دستورات الهي را ميشنوند و از بهترين آن تبعيت ميكنند و نگفته است «فينتخبون احسنه» يعني سخنان را بشنوند و بهترين را انتخاب كنند. انتخابگري وجود ندارد. اما تفسير نمونه در ذيل همين آيه گفته است كه منظور از قول عام است و تبعيت از بهترين قولها مراد آيه است:
مستند گويي
ـ و لا تقف ماليس لك به علم ان السمع و البصر و الفواد كل اولئك كان عنه مسولاً (الاسرأ/ 36)
در موردي كه علم و آگاهي نداريد موضعگيري نكنيد و ايستادگي ننمائيد كه بدون ترديد گوش و چشم و دلهاي شما مورد بازخواست قرار ميگيرد و مسئول است.
و امام علي نيز ميگويد:
ـ «الْبَاطِلُ اَن تَقُولَ سَمِعْتُ، وَ الْحَقُّ تَقُولَ رَاَيْتُ».
«باطل آن است كه بگويي شنيدهام، و حق اين است كه بگويي ديدهام».(29)
و امام در خطبه ديگري گفته است:
ـ لَاتَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ بَل لَّا تَقُلْ كُلَّ مَا تَعْلَمُ، فَانَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ فَرَضَ عَلَيَ جَوَارِحِكَ كُلِّها فَرَآئِضَ يِحْتَجُّ بِهَا عَلَيْكَ يَوْمَ الْقِيِامَةِ.
نه تنها از گفتن آن چه بدان علم نداري خودداري كن، بلكه پارهاي از آن چه را كه ميداني بر زبان مياور، چرا كه بي گمان خداوند هر يك از اندامهايت را مسووليتي رقم زده است كه روز قيامت بر تو احتجاج كنند.(30)
منطقي بودن
مراد از منطقي بودن، استحكام كلام از نظر صوري و محتوايي است. يعني هم ساختار ظاهري كلام منطقي باشد و هم از نظر استدلال و مباني استدلالي محكم باشد. چنين سخني را در زبان عرب و فرهنگ قرآن «قول سديد» ميگويند.
ـ فليتقوا الله و ليقوا قولا سديدا (نسأ/ 9)
پس بايد تقوا و پرواي خدا داشته و سخن محكم و متقن بگويند.
در اين آيه قول منطقي از جلوههاي تقوا شمرده شده است و نشان ميدهد تقوا به معناي محدود دوري از گناهان مندرج در رسالههاي علميه نيست.
اخلاقي بودن
خداوند به پيامبر خويش ميگويد:
«فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظّاً غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفرلهم» (آلعمران / 159)5فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظّاً غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفرلهم» (آلعمران / 159)، 4. به مرحمت خدا تو با آنان نرمخو شدهاي و اگر خشن و سختدل يا بدزبان بودي از دور تو پراكنده ميشدند پس آنان را ببخش و برايشان آمرزش بخواه اگر زبان نرم نداشتي و با خشونت سخن ميگفتي مردم از گرد تو پراكنده ميشدند».
در نتيجه رمز موفقيت پيامبر اسلام از نظر قرآن، به كار بردن قول لين است و بدينوسيله به پيروان او ميآموزد اينگونه باشند تا كسي را از گرد خود پراكنده نسازند.
ـ خداوند همچنين درباره مجادله و گفتگو با مخالفان ميگويد:
ـ ادع الي سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن (نحل / 125)
ـ درباره خشمگين نشدن، بردباري و گذشت در برابر كلام لغو مخالفان مي گويد:
«و اذا مرو باللغو مّروا كراما(فرقان / 72)5و اذا مرو باللغو مّروا كراما(فرقان / 72)، 4 اگر بر شما عبور كردند و رفتار لغو و باطلي انجام دادند شما با آنان با بزرگواري و كرامت برخورد كنيد.
و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما: (فرقان 63/) 5و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما: (فرقان 63/) ، 4بندگان خاص خداي رحمان آنانند كه به تواضع روي زمين راه ميروند و هرگاه مردم جاهل به آنان خطاب و عتابي كنند با سلامت نفس و زبان خوش پاسخ گويند.
سنجش چهارگانههاي گفتماني نامستقيم
هر چند در بادي امر به نظر ميآيد كه رابطهاي ميان چهارگانههاي گفتمان عقل، دموكراسي، اومانيسم و حقوق بشر با گفتگو وجود ندارد و نميتوان گفت يكي از آداب و شروط گفتگو كردن، اعتقاد به اين امور است اما چهارگانه مذكور بيش از آنكه به فعل و عمل گفتگو مرتبط باشند با گفتمانِ گفتگو پيوند دارند. به عبارت ديگر يك رابطه گفتماني در كار است نه يك رابطه عملي. به عبارت ديگر جامعهاي كه فاقد گفتمان يا فرهنگ گفتگو و اصول و شاخصهاي آن باشد نميتواند جامعهاي دموكراتيك باشد و متقابلاً نحلهاي كه به يكي از چهارگانههاي گفتماني فوق ملتزم و باورمند نباشد نميتواند گفتمان گفتگو را در يك جامعه ايجاد كند و وجود افراد و واحدهايي كه گفتگو ميكنند دليل بر عموميت گفتگو و فرهنگ شدن آن نيست.
عقل، تعقل:
بحث گسترده حسن و قبح ذاتي و مستقلات عقليه در اصول فقه، قرابت فراواني با عقل خود بنياد دارد با اين تفاوت كه دين، چنين استقلال عقلي را تأييد كرده و آن را موهبت خداوند ميداند لذا برخلاف قائلان به تضاد سنت و مدرنيته، عقل خود بنياد را در تقابل با دين و يا به مفهومي بي نيازي از شريعت و وحي نميانگارند.
اشعريان و معتزليان و اخباريان ديدگاههاي متفاوتي وجود دارد از بحث مهم مستقلات عقليه ميگذريم و به تعداي از آيات و روايات كه تصديق كننده شاخص عقل و عقلانيت هستند بدون شرح و تفسير بسنده ميكنيم:
در قرآن كراراً مردم به تعقل و تفكر فراخوانده شدهاند.
افلا تعقلون ـ 14 بار (31)
لعلكم تعقلون ـ 7 بار (32)
لعلكم تتفكرون ـ 2 بار (33)
افلا يتدبرون ـ 2 بار (34)
افلا تتفكرون ـ 1 بار (35)
لعلكم تذكرون ـ 4 بار (36)
افلا تتذكرون ـ افلا تذكرون ـ 9 بار (37)
لايات لقوم يعقلون (جاثيه / 13)
اگر آياتي كه با افلا يبصرون و افلا يسمعون به نوعي دعوت به تفكر ميكنند را هم به آنها بيفزائيم تعدادي افزونتر را ملاحظه خواهيم كرد.
علاوه بر اين در قرآن، عقل و شرع بر همديگر منطبق هستند و ميتوان گفت قاعده معروف «كلما حكم به العقل حكم به الشرع و كلما حكم به الشرع حكم به العقل» در اصول فقه، ريشه قرآني دارد:
و قالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا في اصحاب السعير (الملك / 10)
دوزخيان ميگويند اگر ما به شريعت گوش ميسپرديم و يا اينكه تعقل ميكرديم از اصحاب جهنم نميشديم. و اين آيه نشان ميدهد كه عقل و وحي انسان را به مقصد واحدي ميرسانند. گرچه در آياتي از قرآن آمده است كه «خداوند هر كه هدايت كند او راه يافته ميشود و هر كه را به كژ راهه نهد از زيانكاران ميگردد» (اعراف / 178) ولي مفهومش اين نيست كه عقل و انتخاب انسان زايل شده و همه چيز با جبر هدايت و ضلالت از پيش تعيين شده است زيرا درست به دنبال همان آيه ميگويد آنانكه به دوزخ ميروند كساني هستند كه قدرت عقلاني خود را بكار نبستهاند و چشم و گوش و دل را كه وسيله فهميدن و ديدن و شنيدن هستند بكار نميگيرند و همچون چهارپايان بلكه گمراه ترند و جزو بي خبران و غافلان هستند (اعراف /179) بنابراين نسبت مستقيمي ميان عقلانيت و هدايت شدگي و جهنمي شدن وجود دارد. تعداد فراواني حديث نيز در ستايش از عقل و خرد در جوامع روايي ديده ميشد. امام هفتم ميگويد: خداوند دو حجت بر بندگان دارد. حجت ظاهري كه انبيأ هستند و حجت باطني كه عقل است».(38) در اين روايت عقل، رسول باطني شمرده شده است. امام هفتم همچنين ميگويد:«ليس بين الايمان و الكفر الاقله العقل»(39)
و امام علي درباره فلسفه ارسال پيامبران ميگويد:
ليثيروا لهم دفائن العقول(40)
انبيأ براي احياي عقول انسانها مبعوث شدهاند.
ـ تفكر ساعه خير من عباده سبعين سنه(41)
يك ساعت انديشه كردن برتر از هفتاد سال عبادت است.
ـ لادين لمن لاعقل له (42)
آنكه عقل ندارد، دين هم ندارد (يعني دينداري وابسته به تعقل است).
ـ العقل رسول الحق (43)
عقل پيامبر حق و بر حق است.
اومانيسم:
هر چند در فقه شيعه طي قرون گذشته همواره اصل بر دفاع از حقوق مومنان بوده است و انسان ذاتاً كرامتي نداشته اما چنانكه آيت الله منتظري از فقهاي برجسته معاصر اجتهاد كرده و با اجتهاد خويش انقلابي در نظام حقوقي و انديشهاي اسلام پديد آورده است، آنچه در نص و متن دين وجود داشته كرامت ذاتي انسان است.(44)
تنها چند نمونه از آيات و روايات كه بيانگر اين شاخص هستند در زير نقل شده و شرح و تفصيل آن به مقاله ديگري ارجاع ميشود(45).
ـ و اذا قال ربك للملائكه اني جاعل في الارض خليفه (بقره/ 30)
… پروردگارت به فرشتگان فرمود: من در زمين جانشيني قرار خواهم كرد. طبق اين آيه انسان در مقام خداوند زمين و جانشين پروردگار جهانيان است.
ـ ولقد كرمنا بني آدم… و فضلنا هم علي كثير ممن خلقنا تفضيلا (اسرأ/ 70)
ما آدمي زادگان را گرامي داشتيم و كرامت و حرمت نهاديم و آنان را بر بسياري از موجودات و مخلوقات برتري داديم.
ـ و سخر لكم ما في السماوات و ما في الارض جميعا منه ان في ذلك لايات لقوم يتفكرون (جاثيه / 13)
آنچه در زمين و آسمان است خداوند همگي را به تسخير انسان درآورده و رام او ساخت كه همگي از اوست و بي گمان در اينها براي گروهي كه اهل تفكر و خردورزي هستند نشانه هايي وجود دارد.
ـ و لقد خلقنا الانسان من سلاسه من طين….ثم انشأ ناه خلقاً آخر فتبارك الله احسن الخالقين (مومنون / 14 ـ 12)
ما انسان را از چكيدهاي از گل آفريديم… آنگاه آن را آفرينش تازهاي داديم پس آفرين بر خدا كه بهترين آفريدگاري است كه آفريد ]و انسان بهترين آفريدگان خداست به گونهاي كه خداوند خود را به خاطر آفرينش او ميستايد[
حقوق بشر:
رعايت برابري حقوق انسانها زير بناي حقوق بشر است و ظاهراً مورد پذيرش همگان قرار دارد اما آزمون درستي يا نادرستي اين پذيرشِ نماد باور به حقوق بشر را در اوج خود ميتوان در رعايت حقوق مخالفان و دشمنان دريافت. به عبارت ديگر به ميزاني كه هر نظام حقوقي يا مسلكي پايبند به رعايت حقوق دشمنان و مخالفان باشد، روح حقوق بشر در آن ساري و جاري است. در قرآن، بر حقوق مشركاني كه مخالفان بنيادين عقيدتي هستند تاكيد شده است و حتي هر گونه اهانت به آنان ممنوع شناخته شده:
«لا تسبوالذين يدعون من دون الله فيسبوالله عدوا بغير علم (انعام/ 108) 5لا تسبوالذين يدعون من دون الله فيسبوالله عدوا بغير علم (انعام/ 108) ، 4به آنان كه به غير از خدا دعوت ميكنند (مشركان1مشركان، 4) اهانت و ناسزا نگوييد كه اگر چنين كرديد يعني حق آنها را پايمال كرديد. آنان نيز به خداي شما اهانت ميكنند و حق شما را پايمال ميكنند. از دشنام دادن به مشركان نهي ميكند آن هم مشركاني كه فعال هستند و دعوت به غير خدا ميكنند. اين آيه يكي از عبارات حكيمانه و شگفتانگيز قرآن است ميگويد اگر حرمت ميخواهيد حرمت نگه داريد. قرآن 3قرآن ، 4ميگويد اگر به مشركين اهانت كنيد آنها هم به خداي شما اهانت ميكنند پس شما چنين نكنيد. آزادي 1آزادي ، 4يك حق است و همه ميتوانند مطالبه كنند اما مدارا يك رابطه است يكه رابطه دَوَراني است. اگر حرمت ميخواهيد بايد حرمت نگه داريد. ميفرمايد اگر هتاكي كنيد، طرف مقابل هم هتاكي ميكند و اين روش موجب تحريك احساسات ميگردد. زيرا قرآن ميگويد: «فيسبوالله عدواً بغير علم5فيسبوالله عدواً بغير علم، 4» يعني آنها هم در مقابل از روي دشمني (نه خردورزي) و بدون علم و آگاهي (و نه از روي عقلانيت) به مقابله ميپردازند و خداوند را سَبّ ميكنند. يعني اگر شما دشنام دهيد حتي به مشركان1مشركان، 4، اين رفتار موجب ميشود كه كنش عقلاني از جامعه رخت بربندد و كنشهاي عاطفي غلبه كند و عقلانيت و علمورزي تعطيل شود و افراد موضع دشمني و تجاوزگري نسبت به هم بيابند. پس اگر ميخواهيد حقوق شما پايمال نشود حقوق مخالفان 1حقوق مخالفان ، 4خود و حتي مشركان 1مشركان ، 4را پاس بداريد.
خداوند عقيده و حق يا ايدئولوژي و حقوق را تفكيك كرده است. عقيده آنها باطل است اما تلازمي بين عقيده آنها و حقوقشان نيست. آنجا كه خداوند از قتال با مشركان سخن گفته جايي است كه آنها اقدام به جنگ و تجاوز عليه مسلمانان ميكنند و دفاع در برابر تجاوز نه تنها در برابر مشركان كه حتي در برابر مسلمان هم واجب است. اگر مسلماني هم به مسلمانان ديگر تجاوز كرد بايد با آن مقابله كرد: فمن اعتدي عليكم فاعتدو عليه بمثل ما اعتدي عليكم (بقره/ 194»).(46)
ـ همچنين امام علي در جريان جنگ صفين شنيد كه يارانش به دشمن دشنام ميدهند. با وجود آنكه شاميان در حال جنگ با علي و يارانش بوده و آب به روي آنان بسته و جنايت ميكردند امام علي به اصحابش گفت:
ـ اِنّيَّ اَكْرَهُ لَكُمْ اَن تَكُونُوا سَبَّابِينَ. وَلّكِنَّكُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ اَعْمَالَهُمْ وَ ذَكَرْتُمْ حَالَهُمْ كَانَ اَصْوَبَ فِي الْقَوْلِ. وَ اَبْلَغَ فِي الْعُذْرِ. وَ قُلْتُمْ مَكَانَ سَبِّكُمْ اِيَّاهُمُ: اللَّهُمَّ احْقِن دِمَآءَهُمْ، وَ اَصْلِحْ ذَاتَ بَيْننَا وَ بَيْنِهِمْ، وَ اهْدِهِم مِّن ضَلَالَتِهِمْ حَتَّيَ يَعْرِفَ الْحَقَّ مَن جَهَلَهُ، وَ يَرْعَوِيَ عَنِ الْغَيِّ وَ الْعُدْوانِ مَن لَّهجَ بِهِ.
خوش ندارم كه شما بدزبان و دشنام گويان باشيد، اگر عملكرد دشمن و چه گونگي شرايطشان را منطقي توصيف كنيد و يادآور شويد، گفتارتان به صواب نزديكتر است، و (و چون به جاي دشنام دادن به ديگران درباره دشمن آگاهي دادهايد) خود از توجيهي رساتر بهرهمندايد. بهتر است به جاي دشنام، بگوييد:
بارخدايا، تو خود خون ما و جبههي ما و جبههي مقابلمان را حفظ نما، روابطمان را اصلاح فرما و اينان را، كه گفتار گمراهي اند، هدايت كن، تا آنان كه حق را نميشناسند، بازش شناسند و آنان كه به گمراهي و تجاوز آلودهاند، باز ايستند.(47)
دموكراسي
^بازيافت شاخصهاي دموكراسي در فرهنگ اسلامي: همين شاخصهاي چهارگانه را ميتوان در تاريخ و فرهنگ اسلامي نيز ملاحظه كرد.
هر نفر يك رأي و «اصل بر كميت بودن» را در «بيعت» ميتوان ديد. در بيعتي كه توسط پيامبر اسلام براي امامت1امامت، 4 علي(ع)5علي(ع)، 4 گرفته شد افراد مختلف مردم كه داراي مقامات و كيفيتهاي مختلف بودند شركت جستند و ارزش رأي همه آنها يكسان بود و هركدام يك رأي داشتند. يادآوري ميشود در مواردي كه بيعت با سران قبايل و عشاير انجام شده است در حقيقت آنان به نمايندگي از قبيله و عشيره خود بيعت كردهاند. جالب اينكه در غرب، حق رأي ابتدا به اشراف سپس به اشراف و اصناف اختصاص داشت و در دوره دموكراسي نوين حق رأي اختصاص به مردان داشت اما پس از چند دهه مبارزه و جانفشاني زنان براي كسب حق رأي برابر با مردان، سرانجام دراواخر قرن نوزدهم و در طول قرن بيستم به زنان حق رأي داده شد در حالي كه در رأيگيريهاي صدر اسلام همه زنان و مردان حق رأي داشتند. تنها تفاوت در شكل اجراي آن است. در آن زمان به دليل كمي جمعيت، بيعت به شكل حضوري انجام ميشد و از طريق دست دادن بود. مردان به نوبت با منتخب خود دست ميدادند و زنان به دليل نامحرم بودن در تشت آبي دست ميبردند كه دست پيامبر در آن قرار داشت امّا با افزايش و پراگندگي گسترده جمعيت در شهرهاي مختلف، اين شكل بيعت ميسر نيست و به شكل ديگري كه اخذ تعرفه و يا برگ رأي است انجام ميشود. در آن زمان تكنولوژي و ابزار و امكانات امروزي براي رأيگيري وجود نداشت.
^كيفيت افراد هم مدخليتي ندارد. البته دانش و يا مبارز بودن معيار فضيلت اخلاقي است امّا معيار امتياز حقوقي در رأي دادن نيست چنانكه گناهكار بودن معيار نقصان حقوق افراد نيست. سابقه انقلابي داشتن و رزمنده بودن ارزش دارد چنانكه قرآن ميگويد «فضل الله المجاهدين علي القاعدين اجراً عظيما6فضل الله المجاهدين علي القاعدين اجراً عظيما، 4» (نسأ / 95) امّا ميگويد خداوند اين برتري را قايل شده و اجر آن را ميپردازد. پاداش آن هم اخروي است و در همين آيه ميگويد: «و كلاً وعدالله الحسني» خداوند به همه، چه قاعدين چه مجاهدين، وعده نيكو داده ولي مجاهدين را برتري داده است. در دنيا هم ارزش و امتياز براي دانش و مجاهده و ساير فضيلتها به شمار ميآورند اما نه در حقوق عمومي1حقوق عمومي، 4 و امر حكومت كه همه برابرند، حتي در بيعت با پيامبر5پيامبر، 4 نيز آنان كه داراي سابقه جهاد و تقوا و يا سبقت در اسلام بودند با آنانكه چنين نبودند شركت داشتند و بدون تبعيض بيعت كردند و رأي دادند زيرا حكومت يك حق عليحده است و هر حكومتي هنگامي كه تصميمي اتخاذ ميكند بر زندگي فردفرد مردم با هر كيفيتي كه دارا باشند تأثير ميگذارد.
3 ـ اينكه مردم قدرت تشخيص دارند عاليترين مظهرش اين است كه خداوند در قرآن «ناس» را مخاطب قرار داد نه خواص را. مفهومش اين است كه همه مردم صلاحيت درك، فهم و تشخيص آن را داشتهاند. به همين دليل است كه در قرآن خطاب به پيامبر دستور آمده است «وشاورهم فيالامر6وشاورهم فيالامر، 4» يعني در مسئله حكومت و امور مردم و آنچه به آنان مربوط ميشود (امر) با خودشان مشورت كن سپس تصميم بگير. تصميم گرفتن حاكم موكول به همهپرسي است و ميگويد رأي آنان را بپرس. در آيه ديگري هم ميگويد نعمتهاي دنيا و متاع زندگي و آنچه نزد خداست مخصوص آنان است كه «و امرهم شوري بينهم» (شوري / 38)6و امرهم شوري بينهم» (شوري / 38)، 4 كارهايشان را با مشورت يكديگر انجام ميدهند. يعني مشورت يكي از رازهاي دستيابي به نعمت و خوشبختي است.
^در مورد اينكه مردم ممكن است خلاف صلاح خود عمل كنند و نبايد با قهر و زور با آنان برخورد كرد و اختيار دارند كه خلاف مصلحت خويش عمل كنند، حتي نسبت به وحي و پيامبر هم چنين بوده است، در قرآن ميگويد:
^«و ما علينا الا البلاغ» «انا هديناه السبيل و اما شاكراً اما كفورا» (انسان / 3)6و ما علينا الا البلاغ» «انا هديناه السبيل اما شاكراً اما كفورا» (انسان / 3)، 4 ما راه درست و نادرست را به شما نمايانديم ميخواهيد راه درست را برويد و سپاسگزار باشيد و ميخواهيد راه نادرست برويد و كفر بورزيد. چند آيه ديگر به همين مضمون در قرآن3قرآن، 4 آمده است.(48) بيعت نيز يك قرارداد است و مردم ميتوانند هنگامي كه مدت آن سر رسيد قرارداد را تمديد نكنند يا فسخ كنند و همين موضوع بيعت1بيعت، 4 نيز دلالت بر حق و قدرت تشخيص و انتخاب1انتخاب، 4 مردم دارد.
^4 ـ تفكيك حريم عمومي1حريم عمومي، 4 و خصوصي هم به اشكال مختلف در آموزههاي ديني صورت پذيرفته است. يكي از نمونههاي آن تفكيك حقالله و حقالناس1حقالناس، 4 است. حقالله1حقالله، 4 مربوط به گناهان و جرايم خصوصي و فردي است مانند نماز1نماز، 4 نخواندن، حتي شرب خمر كه حرام است اگردر حريم خصوصي1حريم خصوصي، 4 و چارديواري خانه انجام شود را نميتوان مجازات كرد و جزو حقالله است. اينها از جمله گناهاني است كه بخشش يا مجازات آن ربطي به مردم و حكومت ندارد و در اختيار خداوند است. حتي مواردي كه تجاوز به حقوق ديگران بوده، مانند زنا را به دليل داب شارع براي عدم افشاي آن جزو حقالله قرار داده و تا زماني كه افشأ و اثبات نشده، بخشش و مجازات آن دست خداوند بوده و گناهكار ميتواند به درگاه او توبه كند. حقالناس1حقالناس، 4 از اموري هستند كه اضرار به ديگران و تجاوز به ديگران به شمار ميآيد و تا صاحب حق خصوصي يا عمومي يعني مردم آن را عفو كنند خداوند هم نميتواند از آن درگذرد و مجازات ميكند و حكومت هم نميتواند از آن درگذرد چون حق خصوصي و حق عمومي كه جزو حقالناس است در اختيار خود مردم است.(49)
جمع بندي و نتيجهگيري
اين مقاله توضيح ميدهد كه برخلاف پندار برخي از صاحبنظران، گفتوگو يك امر فرهنگي و ميان فردي است و آنچه بيش از گفتوگو ماهيت جامعهشناختي دارد، گفتمان گفتوگوست. سپس به بيان دو رويكرد پوزيتيويستي و تفهمي ميپردازد كه نشان دهد مقوله گفتوگو قائم به رويكرد معناكاوي است كه طبق آن جامعه انساني و روابط انساني اموري فهميدني و تفسيري هستند.
هسته اصلي مفهوم حوزه عمومي هابرماس، كنش ارتباطي آزاد از هرگونه زور است كه افراد ميتوانند آزادانه تبادلنظر كنند تا به حقيقت دست يابند زيرا حقيقت از درون تبادلنظر شناخته ميشود. هابرماس، ديني را كه از طريق اقناع عقلاني عمل ميكند مزاحم حوزه عمومي نميداند بلكه بر آن است كه چنين سنت دينياي در حوزه عمومي تقويت ميشود و حوزه عمومي را تقويت ميكند. در نظام ليبرالي نيز هر جا كه ايمان و خرد همنوايي كنند، نظام گفتوگو بهتر و سهلتر شكل ميگيرد.
مقاله حاضر با درافكندن اين پرسش كه آيا دين در حالي كه متكي بر پيشفرضهاي ديني و تعبدي است منطق گفتوگو را برميتابد يا نه؟ به بيان دوازده شاخص مستقيم و چهار شاخص نامستقيم براي منطق گفتوگو ميپردازد و شاخصهاي معكوس يا منفي هريك را مينماياند سپس به سنجش يكايك شاخصها در ادبيات و متون اصلي اسلامي پرداخته و با ذكر مستنداتي نتيجه ميگيرد كه تمامي آنها قابل بازيافت در دين هستند. گرچه گزارههاي غيرمعقول يا معارض با گفتوگو نيز در ادبيات ديني يافت ميشود اما به لحاظ گفتماني ميتوان مدعي شد كه از نظر گفتماني، دين اسلام حائز شرايط لازم و زمينه مساعد براي گفتوگو است. بنابراني، اين امكان وجود دارد كه سنتهاي فرهنگي ريشهدار و كهن ديني در جامعه را از طريق جذب، باز تفسير و بازپرداختي نوين در خدمت تقويت حوزه عمومي و گفتمان گفتوگو و عقلانيت دانست نه اينكه با تعارضبيني يا تعارضفكني ميان آنان استهلاك و فرسايش منابع محدود فكري و مادي جامعه را در اين رويارويي رقم زد.
اين مقاله عهدهدار تحليل نظري موضوع است و فاز تجربي آن يعني پژوهش در واقعيت جوامع اسلامي و تفاوتهاي آنان و چرايي مناسبات غيردموكراتيك در بسياري از آنها را كه تابع شبكهاي از علل تاريخي، سياسي، جغرافيايي و فرهنگي است به مجال و مقالي ديگر ميسپارد.
پي نوشتها
.1 نام اين رساله در زبان فارسي محتاج توضيح است زيرا اصطلاح گفتمان، اصطلاحي تازه ساخت بوده و پس از سال 1370 در ادبيات سياسي و علمي ايران رونق گرفت. به سبب شباهتي كه با واژه تركيبي گفتگو داشت و هم ريشه و هم خانواده تلقي ميشد آن دو را هم معنا پنداشتند و در سالهاي گذشته اغلب سياستمداران و حتي نويسندگان و مطبوعات از همه جناحها و گرايشها، واژه «گفتمان» را به جاي «گفتگو» به كار بستند و چون تازهتر بود آنرا ترجيح ميدادند. فراوان مشاهده شده است كه گفته يا نوشتهاند «ما بايد با هم گفتمان كنيم» يا «گفتمان كردن راهي براي رفع سوء تفاهمات است» و… و منظور از آن گفتگو بوده است. در حالي كه گفتگو معادل dialogue و گفتمان معادل discourse است.
.2 تحليل انتقادي گفتمان. نورمن فركلاف. جمعي از مترجمان (تهران. مركز مطالعات و تحقيقات رسانهها. 1379) ص 8.
.3 همان، ص 97.
.4 جامعهشناسي. آنتوني گيدنز. ترجمه منوچهر صبوري (تهران. نشر ني، 1376). ص 122
.5 همان، ص 124
.6 همان. ص 126
.7 درسهايي در فلسفه علم الاجتماع. عبدالكريم سروش (تهران. صراط. 1374). ص 180 و 181 تلخيص.
.8 درسهايي درباره علم الاجتماع. ص 186.
.9 درسهايي از علم الاجتماع. ص 211.
.10 همان ص 227 با تصرف.
.11 رويكردهاي نظري در گفتگوي تمدنها. دكتر محمد منصورنژاد (تهران. پژوهشكده علوم انساني و اجتماعي جهاد دانشگاهي و مركز بين المللي گفتگوي تمدنها. 1381). ص 311 تا 314 تلخيص.
.12 درسهايي از علم الاجتماع. برداشت آزاد از ص 258، 263 و 267 و 268.
.13 يورگن هابرماس، مجله كيان، پيشين، صص 9 ـ 158. (به نقل از رويكردهاي نظري در گفتگوي تمدنها. ص 319 و 320.
.14 ليبراليسم. ژرژ بوردو، ترجمه عبدالوهاب احمدي (تهران. نشرني. 1378) ص 211.
.15 همان. ص 212.
.16 شرق. شنبه 20 مهر 82، مرتضي قربانيفر.
.17 همان. سرمقاله.
.18 براي مطالعه مبسوط پيرامون اين قبيل تعارضات نگاه كنيد به: عقل فقهي (بي جا، بي نا، 1382) و نيز…..
.19 گفتمانهاي ديني معاصر، خلاصه صفحات 302 تا 305.
.20 در كتاب تحليل انتقادي گفتمان نمونههاي متعددي از اين گفتگوها آمده و تحليل شدهاند.
.21 از جمله مائده / 48 و هود / 118.
.22 حجرات / 13.
.23 عنوان كتابياز دكتر سروش.
.24 تاملات تنهايي ـ ديباچهاي بر هرمنوتيك ايراني ـ حسن يوسفي اشكوري (تهران، سرايي، 1382) صفحه 143 تا 148.
.25 حقوق مخالفان، عمادالدين باقي، (تهران، نشر سرايي، چاپ دوم، 1381، ص 49، 50).
.26 همان، ص 49 و 50.
.27 نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 26، خورشيد بي غروب خطبه 456، متن كامل روايت: در اسرار سياست و جنبههاي پنهاني كارهايش، آن جا كه گواه و نمايندهاي جز خدا حضور ندارد، او را به تقواي الهي فرمان ميدهم.
و نيز در فرمانش ميدهم كه مبادا در ظاهر خدا را اطاعت كند و در خلوت بدان كار ديگر پردازد! كه هر آن كه پيدا و پنهان و گفتار و كردارش دو گانه نباشد از عهدهي اداي امانت برآيد و در عبادت توفيق اخلاص يابد.
نيز فرمانش ميدهم كه با مردم تند خود نباشد، به آنها دروغ نگويد و با تكيه بر امتياز ناشي از مقام سياسي خود، مورد بي اعتنايي قرارشان ندهد، كه آنان برادران ديني اوي اند و نيز همكارانش در به دست آوردن حقوق دولت.
.28 نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 27 خورشيد بي غروب خطبه 457.
.29 نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 141. خورشيد بي غروب خطبه 242. متن كامل روايت: اي مردم، هر كه برادر خويش را به استواري دين و درستي راه شناخت، بايد بر هرزه دارييهاي مردم گوش ببندد!
هشداريد، كه بسا تيرانداز تيري افكند، و تير به خطا ميرود اما تير سخن باطل به هر ترتيب، اثري بر جاي ميگذارد، هر چند اثر باطلش در روند تباهي باشد، كه خدا شاهد و شنوا است. زنهار، كه جز چهار انگشت، ميان حق و باطل، مرزي نباشد.
در اين هنگام تفسير اين سخن از حضرت پرسيده شد و امام در پاسخ، چهار انگشت خود را جمع كرد و در ميان چشم و گوش خويش نهاد و گفت:
«باطل آن است كه بگويي شنيدهام، و حق اين كه بگويي ديدهام».
.30 نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 383، خورشيد بي غروب خطبه 952.
.31 قرآن كريم: بقره 44، صافات 138، بقره 76، آل عمران 65، انعام 32، اعراف 169، قصص 60، يس 68، يونس 16، هود 51، يوسف 109، انبيأ 10، انبيأ 67، مومنون 80.
.32 قرآن كريم: بقره 73، بقره 242، انعام 151، يوسف 2، نور 61، غافر 67، حديد 17.
.33 قرآن كريم: بقره 266، بقره 219.
.34 قرآن كريم: نسأ 82، محمد 24.
.35 قرآن كريم: انعام 50.
.36 قرآن كريم: نحل 90، نور 1، نور 27، ذاريات 49.
.37 قرآن كريم: انعام 80، يونس 3، هود 24، هود 30، نحل 17، مومنون 85، سجده 4، صافات 155، جاثيه 23.
.38 اصول كافي ج 1، ص 28.
.39 اصول كافي ج 1، ص 16.
.40 نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 1 ـ در نقل يك آيه و دو روايت اخير از كتابچه عقل فقهي (بي جا، بي نا، 1382) الهام گرفته شده است.
.41 اوصاف الاشراف. ص 47 و روايات مشابه در بحارالانوار، جلد 71، ص 327 و 336.
.42 بحار الانوار ج 77 ص 158 و درر و غرر آمدي جلد 6 ص 400.
.43 درر و غرر جلد 1، ص 70.
.44 براي تفصيل اين بحث مهم بنگريد به: روزنامه شرق 24 آبان 82 يا EmadBaghi.com W.W.W مقالات ديني.
.45 همان.
.46 حقوق مخالفان، ص 50 و 51.
.47 نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 179 يا خورشيد بي غروب. خطبه 356.
.48 مانند سوره نحل آيه 35، سوره نور آيه 54، عنكبوت آيه 18، يس آيه 17 و شوري آيه 48 كه وظيفه پيامبر را فقط ابلاغ ميداند.
.49 گفتمانهاي ديني معاصر، صفحه 305 ـ 309.
گفتگوي اديان بسيارامري پسنديده به خصوص براي جوانان است
اما لطفا از جوانان علاقه مند دعوت كنيد تا آنها دراين مسايل آگاهي هاي لازم رابدست آورند