مقالات ديني

پنجشنبه 11 دی 1399

#تحریف_قرآن در غوغای بی دانشی وخبرسازی

یکشنبه 25 آبان 1399

علیه #فقه_مذکر

شنبه 24 آبان 1399

متهم‎:‌‏ ملا حسین کاشفی

معرفی و نقد کتاب:‏
مقاله ای دارم با عنوان«متهم‎:‌‏ ملا حسین کاشفی» در مجله آگاهی نو شماره ۱ پاییز ۱۳۹۹ص ۳۷۰ تا ۳۷۴
برای اینکه متن کامل در فضای مجازی مطلوبیت ندارد خلاصه ای از مقاله ارائه می شود که به شرح زیر است:‏

جمعه 7 شهریور 1399

عزاداری؛ آری یا نه؟

یکشنبه 19 مرداد 1399

"ما" و "دین"

دوشنبه 23 تیر 1399

چرا اعدام به جرم شرب خمر نه تنها خلاف حقوق بشر و عقل بلکه خلاف شرع  نیز هست؟

جمعه 13 تیر 1399

نقدنامه ای بر فتوای حجاب آیت الله مکارم و پاسخ ایشان

هرچند این نامه و پاسخ با تأخیری چندساله توسط نشریه حوزوی تقریرات منتنشر شده اما همچنان مسئله روز است. در این نامه با بیان ادله ای در ادعای اینکه حجاب، ضروری دین است مناقشه شده و شیوه اجتهاد در پاره ای از موضوعات نیز نقد شده است.

دفتر آیت الله مکارم شیرازی پاسخ کوتاهی داده اند که در پایان ملاحظه می فرمایید. در این پاسخ به نوشته دو تن از فضلای نیز ارجاع داده و نسخه ای از نوشته های آنا ن را پیوست و با پست ارسال کرده بودند که لینک نوشته ها را برای دسترسی خوانندگان در انتهای جوابیه آیت الله مکارم تقدیم می کنم. پاسخ اصلی متعلق به یکی از شاگردان و اعضای هیات پاسخ به استفتائات است.

گرچه نقدنامه و پاسخ ها بلند است و در فضای مجازی، نوشته های فست فودی خواستاران بیشتری دارد اما اهل علم ومنطق و دقت در مباحث علمی و عملی مهمی از جمله حجاب که مبتلابه جامعه نیز هست حوصله بیشتری به خرج می دهند.

متن زیر همراه با پاسخ، منتشر شده در مجله تقریرات، سال ششم، شماره9 تیر1399 ص65-58 با عنوان: فتوای جنجالی حجاب و چند پرسش.

یکشنبه 21 اردیبهشت 1399

بر بند سر سفره، بگشای ره بالا

جمعه 16 اسفند 1398

نعمت الهی کرونا!

چهارشنبه 6 آذر 1398

درباره دستور زجر کش کردن مخالفان در تلویزیون حکومتی ایران

فردی به نام ابوالفضل بهرام‌پور که دارای مدرک کارشناسی ارشد ادبیات و علوم قرآنی از دانشکده الهیات دانشگاه تهران و از کارکنان سازمان تبلیغات اسلامی تهران است، به عنوان کارشناس علوم قرآنی صدا و سیما در برنامه تلویزیونی که پنجم آذر ماه از شبکه یک تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد، سخنان احمد خاتمی در نماز جمعه اخیر تهران و توصیه به سخت گیری و اعدام و زندان را به زبانی صریح تر بیان نمود و تاکید کرد که «به استناد آیات32و 33 سوره مائده قرآن: «معترضان نباید فقط کشته‌شوند بلکه باید زجرکش شوند.». وی در این برنامه تلویزیونی خواستار « زجرکش کردن، اعدام با طناب‌دار، قطع دست راست و پای چپ و نفی بلد» معترضان شد.
این اظهارات مثل بمب در شبکه های اجتماعی منفجر و تأثیر منفی و مخرب وسیعی برجای نهاده و دستاویز حملاتی به قرآن گردید. در این میان علمایی که بخاطر بیرون بودن یک تار موی زنی که هیچ خطری برای کیان اسلام ندارد فتواهای شدیدی صادر می کنند در برابر اظهارات فردی که هزاران برابر هر دشمنی آگاهانه ای، حیثیت دین را برباد می دهد ساکتند.
شگفت اینکه تلویزیون هم که فیلم ها و مصاحبه ها را سانسور می کند اینجا اهل تسامح می شود و شگفت تر اینکه به فردی را که همین اظهاراتش دال بر بیسوادی اوست میدان می دهند که چنین سخنان سخیفی را علیه مردم و حتی مخالفان بر زبان آورد در حالی که همه شهروندان از موافق و مخالف، شهروندان و مالکان این سرزمین اند که دارای حقوقی یکسان هستند. در شرایطی که کشور نیازمند نرمخویی و مدارا است و باید از بازماندگان کشته ها و مجروحان حوادث اندوهبار اخیر دلجویی شود عده ای قیم خودخوانده به هزینه دین می خواهند سیاست مشت آهنین خود را توجیه کنند اما داستان آیات 32و33 سوره مائده درباره قطع دست و پا چیست؟
بدون هیچ نوع اعتقاد اندیشی و تعصب و صرفا با منطقی علمی به بررسی تاریخی و قرآنی موضوع پرداخته و برای روشن شدن افکار عمومی نوشتاری را که سال ها پیش در کتاب «حق حیات» در این زمینه آورده بودم بازنشر می کنم که اگر کسانی علاقمند به آگاهی بیشتر درباره موضوع بودند در دسترس شان باشد.
ادامه مطلب در زیر:

جمعه 26 مهر 1398

راز جاودانگی حسین(ع)

متن ویراسته سخنرانی عمادالدین باقی، در مسجد/کانون توحید به مناسبت شب عاشورا و عزاداری محرم در هیات فاطمه‌الزهرای تهران، دوشنبه ۱۸ شهریور1398 (9محرم1441/ 9 سپتامبر2019)
منتشر شده در روزنامه سازندگی، ش501 پنج شنبه25مهر1398 ص8و9 به مناسبت اربعین و با اندکی حذفیات.
برای دیدن متن روی ادامه کلیک کنید:

سه شنبه 19 شهریور 1398

شرط های وحدت زایی مناسک محرم

یکشنبه 17 شهریور 1398

عصرمداحان (مداحی در چرخه تحولات اجتماعی)


در این نوشتار، نیم نگاهی به تاریخچه و معنای مداحی، اوجگیری آن پس از انقلاب 1357 و دلایل این اوجگیری، پیدایی ادبیات سخیف و سبک های مبتذل مداحی و اعتراضاتی که از سوی مراجع دینی و سیاسی رخ داده تا مسائلی چون فساد و جاسوسی که به برخی از آنها نسبت داده شده و سرانجام نوزایی در مداحی مورد بحث قرار گرفته اند.برخی فقرات نوشته را که بخاطر ملاحظاتی مانند کمبود فضای روزنامه و... حذف کرده بودم درون کروشه گذاشته ام.
عمادالدین باقی

یکشنبه 10 شهریور 1398

در گفتگو با نشریه حریم: لزوم و شرایط امر به معروف و نهی از منکر حاکمان

گزیده هایی ازمتن:
*تصویری که حاکمیت از امر به معروف و نهی از منکر در ذهن عامه ساخته تعبیر به مداخله در حریم خصوصی می شود ولی از نظر قرآن امر به معروف و نهی از منکر از جنس دوست داشتن یکدیگر و یک وظیفه همگانی است.
* طبق آیه قران زنان و مردان ولایت مساوی برهم دارند و اینجا مردسالاری وجود ندارد و ولایت انحصاری مردان نفی شده است.
* شیوه درست امر به معروف و نهی از منکر، رعایت حقوق و حدود شهروندان و حریم خصوصی آنها است.
* خشونت به نام امر به معروف و نهی از منکر از اعظم منکرات است.
* الان امربه معروف و نهی از منکر را متوجه حجاب و روزه و امور خصوصی کرده اند در حالی که امام حسین متوجه علما و امرا می کند و اساسا قرائت وفهم دیگری از موضوع دارد.
* توجه داشته باشید که همیشه در کنار حکومت ظلم عده ای ازعلما هم بوده اند که با حضورشان باعث اغوای مردم شده و مشروعیتی برای حکومت دست وپا کرده اند.
* اگر امر به معروف و نهی از منکر درست فهمیده شود شکل مدرن ان رکن چهارم و امنیت نقادی قدرت است. لازمه سوال مردم از صاحبان قدرت امنیت داشتن انهاست. .بهترین راهی که مردم بتوانند حکومت را از تقصیرها و قصورها در حفظ حقوق جامعه باز دارند این است که مردم نترسند
* حفظ حریم خصوصی واجب شرعی و عقلی و حقوق بشری است و تجاوز به حریم خصوصی تجاوز به قانون وشرع و تجاوز به حقوق بشر است امر به معروف و نهی از منکر در شکل کنونی عمدتا از نوع تجاوز به حریم خصوصی است.
* در یک حکومت مبتنی برارزش حق امربه معروف و نهی از منکر مردم حق سرپیچی دارند اما در یک حکومت خودکامه و فاشیستی مردم حق سرپیچی ندارند
* در حکومتی که در قانون اساسی اش مدعی است همه چیز با اتکا به ارای عمومی اداره می شود این حق مردم است که اگر راه های مدنی و قانونی مثل اصل 27 قانون اساسی بسته بود سرپیچی کنند و اگر حکومت با این حق مقابله کرد خودکامه است نه اسلامی و نه دموکراتیک.

یکشنبه 26 خرداد 1398

معیار حقیقت

برگزیده از متن: در دیدگاه ما انسان اصالت و کرامت دارد. در دیدگاه حقوق بشری که انسان در منظومه فکری حقوق بشر مرکزیت دارد، اصیل ترین معیار حقیقت این است که به سود مردم باشد. هرچه به سود خلق باشد حقیقت است. این معیاری است که هم با خرد و هم با مصلحت و هم با حقوق و حقوق بشر و هم با دین سازگار است و پشتیبانی می شود. خیرالناس من انفع للناس. این حدیث از پیامبر است. مرحوم آیت الله منتظری زیاد از این حدیث استفاده می کردند.
جالب این است که در قران برای بیان حق و باطل همین معیار به کار رفته است. فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ (الرعد: 17).
سیاست خارجی، قانون، برنامه و هرچیزی به نفع عامه مردم باشد حقیقت دارد. هم در روایت و هم در قرآن می گوید ناس یعنی عامه مردم نمی گوید خودی ها و حزب اللهی ها بلکه حزب اللهی و غیر حزب اللهی یعنی همه مردم را در بر می گیرد لذا اینکه بگوییم باید دولتی تشکیل بدهیم که حزب اللهی باشد یا فلان کار را انجام دهیم که به سود حزب اللهی باشد خلاف حقیقت است. اگرشعارهای داده شده، کشور را منزوی کند و منافع را از مردم دور کند هرچند اربابان قدرت منافع شان سرجای خود باشد این خلاف حقیقت است. طبق ایه مذکور دین هم تا وقتی حقیقت دارد که بسود مردم باشد و هرجا به سود مردم نبود بدانید دیگر دین نیست و حقیقت نیست.

چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398

در فقه حقوق بشر کافر هم کرامت ذاتی دارد

سه شنبه 20 فروردین 1398

پرسشی که همچنان بی پاسخ ماند

در پی میزگرد "مناظره‌های انقلاب، دو مهمان، چهل سال بعد" در تلویزیون بی بی سی، با حضور دکتر عبدالکریم سروش و آقای فرح نگهدار و نقل قولی که از اینجانب صورت گرفت، توضیحی را خطاب به مدیر محترم برنامه نوشتم که ایشان به تازگی در «کانال نواندیشی دینی کیان» منتشر کرده اند. جهت آگاهی عمومی، این نامه را همراه با یک پیوست بازنشر می کنم.

پنجشنبه 6 دی 1397

فقیه متضلع (ابعاد ناشناخته علمی آیت الله منتظری)

*نظریه ولایت فقیه برای وی، نه یک امر مقدس بلکه یک امر عرفی و عقلی و تابع مصالح و مفاسد است.
* هر حرکتی و حکومتی که خلاف جریان طبیعت و عقل حرکت کند مانند خلاف جریان آب شنا کردن است و هرقدر هم بتواند پیش برود سرانجام محکوم به زوال و برگشت خواهد بود.
* مروری بر اضلاع گوناگون اندیشه و آثارش نشان می دهد اینکه او کرامت انسان و حقوق بشر را وارد فقه و تفقه کرد یک رخداد اتفاقی یا تبلیغاتی نبود و ریشه در اعماق داشت.
https://t.me/emadbaghi

چهارشنبه 14 شهریور 1397

آتش فرقه گرایی بر خرمن فرهنگ

یکشنبه 20 خرداد 1397

علی(ع) علیه خودکامگی

این روزها که در فضای مجازی واکنش های منفی برخی را نسبت به کاربرد تعابیر مذهبی می بینم یاد نامه امام علی به مالک اشتر می افتم که پس از برحذر داشتن او از ستم و درنده خویی با مردم و لذت نبردن از کیفر دادن آنها و... می گوید این کارها دل را فاسد، و دين را پژمرده می کند: فَإِنَّ ذلِکَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ، وَمَنْهَکَةٌ لِلدِّينِ. من نامه 53 را یک کیفرخواست علیه وضع موجود می دانم.

در متن سخنرانی زیر که شب 23 رمضان ارایه شد موضوع گفتار من تمام نهج البلاغه و همه روایات آن نیست، فقط نامه 53 و خطبه 87 است. چون برای برخی باور کردنی نیست چنین سخنانی از شخصی که 14قرن پیش می زیسته و ممکن است گمان کند در ترجمه، جعل شده باشد،
عین عبارت های نهج البلاغه را بخاطر سندیت اش آورده ام ولی خواننده ارجمند اگر بخواهد می تواند از مطالعه فرازهای عربی صرفنظر کرده و ترجمه اش را بخواند.
https://goo.gl/VYQwQM

یکشنبه 20 خرداد 1397

علی(ع) علیه خودکامگی

این روزها که در فضای مجازی واکنش های منفی برخی را نسبت به کاربرد تعابیر مذهبی می بینم یاد نامه امام علی به مالک اشتر می افتم که پس از برحذر داشتن او از ستم و درنده خویی با مردم و لذت نبردن از کیفر دادن آنها و... می گوید این کارها دل را فاسد، و دين را پژمرده می کند: فَإِنَّ ذلِکَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ، وَمَنْهَکَةٌ لِلدِّينِ. من نامه 53 را یک کیفرخواست علیه وضع موجود می دانم.

در متن سخنرانی زیر که شب 23 رمضان ارایه شد موضوع گفتار من تمام نهج البلاغه و همه روایات آن نیست، فقط نامه 53 و خطبه 87 است. چون برای برخی باور کردنی نیست چنین سخنانی از شخصی که 14قرن پیش می زیسته و ممکن است گمان کند در ترجمه، جعل شده باشد،
عین عبارت های نهج البلاغه را بخاطر سندیت اش آورده ام ولی خواننده ارجمند اگر بخواهد می تواند از مطالعه فرازهای عربی صرفنظر کرده و ترجمه اش را بخواند.
https://goo.gl/VYQwQM

یکشنبه 29 بهمن 1396

گفتگویی اندر حجاب اجباری و ضروری دین بودن آن

شنبه 20 آبان 1396

عاشورا بر قله شصت سال ستیز

شنبه 27 خرداد 1396

پاسداری از حقوق مخالفان رمز ماندگاری علی(ع) است

پنجشنبه 29 مهر 1395

ظرفیت های فقه اسلامی و چالش حقوق بشری

آنچه در زیر می اید متن پیاده شده و ویراسته سخنرانی در سالگرد استاد احمد قابل در شیراز به تاریخ پنج شنبه29آبان1395 است و در مجله تقریرات در قم به چاپ رسیده. مسایل مطروحه در آن چالش های واقعی فکری امروز ما است و به پاس یادبود احمد قابل بازنشر می شود. تیتر بندی بحث از تقریرات است.

یکشنبه 29 آذر 1394

فقيه‌ انسان‌گرا

انديشه فقهی آيت‌ الله منتظري در گفتگو با عماد‌الدين باقي

یکشنبه 1 آذر 1394

شهید صلح

امام حسن و امام حسین نماد صلح طلبی و ضد جنگ هستند.
http://www.emadbaghi.com/archives/000679.php#more
بازنشر به مناسبت اربعین 1394 همراه با درآمدی تازه در مجله ایران فردا

دوشنبه 5 مرداد 1394

امر به معروف و نهی از منکر ابزاری برای آزادی یا سرکوب؟

یکشنبه 12 بهمن 1393

بازرگان از پیشتازان حقوق بشر ایرانی

(مهندس بازرگان با حقوق بشر چه نسبتی داشت؟)

شنبه 17 آبان 1393

ادامه گفتگو: تفکر انتقادی؛ ویژگی بارز حکیم غروی

شنبه 17 آبان 1393

تفکر انتقادی؛ ویژگی بارز حکیم غروی

به مناسبت هشتمین سالگرد درگذشت حکیم غروی در مهر ماه 1392 مراسم بزرگداشتی در اصفهان برگزار شد که سخنران آن عمادالدین باقی بود. بخاطر ممانعت اداره اطلاعات اصفهان از سخنرانی وی، این جلسه به یک نشست خانگی محدودتر تبدیل شد و نیز انجام یک گفتگوی تصویری از سوی برخی اعضای مؤسسه ارباب حکمت. متن زیر توسط این مؤسسه پیاده شده و به مناسبت نهمین سالگرد آیت الله غروی اقدام به انتشار آن گردید.
نیمی از این گفتگو به صورت گزینش برخی پرسش ها و پاسخ هادر مجله ایران فردا دوره جدید، شماره5 سه شنبه15مهر1393 ص 69-66 منتشر شده است. متن کامل گفتگو اما در مجله صدا، دوره جدید، شماره11شنبه 17 آبان1393 ص 33-28 با تغییراتی جزیی انتشار یافت.

جمعه 28 شهریور 1393

تبری ابن تیمیه از گروه های تکفیری و تروریسم

جمعه 9 خرداد 1393

حقوق انسان پس از مرگ

(آیا جلوگیری از دفن ریچارد فرای مغایر قانون و شرع است؟)

شنبه 27 مهر 1392

حق زنده ماندن و منع شرعی اعدام مجدد

چهارشنبه 12 تیر 1392

بحثی در آیه ضرب

چکیده
1- تفاوت نگاه من و یک نواندیش دینی این است که نقطه عزیمت یک نواندیش دینی در این بحث، دفاع از دین از طریق بازتفسیر آن است و روش او به متکلمین نزدیک تر است اما نقطه عزیمت من در بحث، حقوق بشر است و سنجش مفاهیم و نظریه های دینی با حقوق بشر و با نگاهی آشتی جویانه. از اینرو بحث چهارم و ششم محوریت دارند.
2- اصل بر فلسفه حکم است نه خود حکم و سیاق عبارات و شأن نزول و شرایط تاریخی و اجتماعی نشان می دهد که این حکم در واقع برای محدود کردن عمل رایج تنبیه بدنی زنان نازل شده و در زمان بیان این حکم، هدف اصلی جلوگیری از خشونت علیه زنان بوده است.
3- طبق نص آیه، اصل بر عدم ضرب است چون حکم اباحه و انحصار ضرب در صورت نشوز به معنای تحریم ضرب در غیر آن است یعنی اصل بر عدم ضرب است.
4- اصل و مستند اصلی ما در این بررسی، قرآن است و به روایات فقط تا جایی که موافق قران باشند استشهاد می‏شود. به روایات هم نه به عنوان کلام مقدس بلکه به عنوان فکت ها و نقل های تاریخی می نگریم که قابل نقد و جرح و تعدیل هستند.
5- افزون بر نکات حقوقی برجسته، چند نکته بزرگ و بسیار مهم اخلاقی در آیه مطرح است که مورد بحث قرار گرفته است.
6- آیه ضرب درباره نشوز زن است یعنی زنی که مرتکب فحشای مبین شود. در گذشته و حتی امروز چنین زنانی مورد خشونت قرار می گیرند اما حق مدیریت و مالکیت فرد بر بدن خود حقی بشری و ذاتی است و حتی با ازدواج ملغی نمی شود. به عبارت دیگر زن و شوهر مالک هم نمی شوند و فقط حق بر بدن و مالکیت فرد بر خودش با ازدواج محدود شده و فرد متعهد است که این مالکیت را در اختیار کسی جز همسر قانونی خود قرار ندهد و پیمان ازدواج با مودت و رحمت است که دوام می یابد و اگر فردی برخلاف پیمان عمل کرد، قرارداد فسخ می شود. آیه مورد بحث می گوید اگر زن نشوز کرد و مرتکب فحشای آشکار شد و خوف و خطری برای بقای کانون خانواده به وجود آمد، ابتدا او را با زبان خوش نصیحت کنید اگر این راه را به درستی رفتید و نتیجه ای نداشت با او قهر کنید به نحوی که این قهر کردن فقط در خانه باشد و خارج از محیط خانه کسی نفهمد و مدت این قهر کردن هم از حداکثر سه روز تجاوز نکند و اگر این مرحله را هم انجام دادید و سودی نبخشید او را تنبیه کنید اما با نخ یا مسواک به او بزنید به نحوی که هیچ اثری از آن نماند و اگر اثری بماند باید قصاص شوید و دیه بدهید و وتعداد آن نیز به حداقل ممکن بوده و حداکثر آن از دَه تجاوز نکند و این عمل هم نزد دیگران از جمله فرزند نباید صورت گیرد. افزون بر اینها چنین تنبیهی نباید از روی غضب و خشم باشد و فقط هم به قصد اصلاح صورت گیرد نه انتقام و تشفی دل. و چون اساس زندگی بر مودت است و تنبیه به همین شکل هم منحصر به ارتکاب فحشاست و در غیر آن تنبیه کردن و بدرفتاری با زن حرام است در صورتی که او تمکین کرد و دست از امر خلاف برداشت حق ادامه بدرفتاری و بهانه جویی ندارید.
در واقع در صدر اسلام، ضرب، اولین واکنش مردان در برابر نشوز زنان بود و پیامبر اسلام آن را تبدیل به آخرین راه کرد و برای آنهم آنقدر شرط و شروط گذاشت که عملا منتفی شود. بازهم پیامبر درباره این آیه می گوید حواستان باشد که زنان امانت خدا هستند و بر زنان است که کس دیگری را به بسترشان راه ندهند که شما را ناخوش آید و اگر چنین کردند و شما ناگزیر از این تنبیه شدید باید تنبیه غیر مبرِّح باشد و در عین حال از این عمل فراتر نروید و مسئولیت رزق و روزی و زندگی و رفتار خوش با آنان بر عهده شماست.
در آن دوران برای چنین نافرمانی هنوز مجازات بهتری وجود نداشت و مشروط به عرف بوده و امروزه مجازات طلاق را گذاشته اند و راه حل این است که به جای استفاده از خشونت علیه زنی که مرتکب نقض عهد همسری و فحشا می شود مشکل به یک دادگاه صالحه و قوه قضاییه مستقل و عادلانه ارجاع گردد.در عصری که نظام قضایی وجود نداشت قرآن به حکمیتی از دو سو ارجاع داده است و در قرون بعد که حکومت و نظام قضایی برساخته شد این حکمیت شکل متعالی تری یافته است.


مجله مهرنامه در شماره 29 مورخ تیر1392 ص180-173متن نسبتا کامل این بحث را با حذف روایات پاورقی ها و منابع پایانی به منظور کوتاه کردن برای مجله و نیز حذف و تغییر معدودی از کلمات برای پیشگیری از حساسیت های احتمالی، منتشر کرده است.

برای مشاهده متن کامل روی جلد کلیک کنید

دوشنبه 11 دی 1391

علیه فرمالیسم مذهبی(درباره احضار و احتضار اخلاق)


جرعه ای از کتاب اخلاق آیت الله منتظری

پنجشنبه 2 آذر 1391

کشمکش بی پایان عقل و دین

این گفتار در پرونده یادبود مجتهد مظلوم، مرحوم احمد قابل در ماهنامه مهرنامه تحت عنوان:کدام عقل؟(حاشیه ای بر نظریه شریعت عقلانی) چاپ شده است. عبارتی از مقاله نیز قبل از ارائه به مهرنامه توسط خود نویسنده حذف شده است.

جمعه 19 اسفند 1390

اصلاح سنت رساله نویسی

درباره رساله حقوق آیت الله منتظری و یک کتاب حقوقی قدیمی منسوب به امام سجاد و متعلق به هزار سال پیش که درباره حقوق انسان ها است و توسط آیت الله منتظری بازنگاری، تکمیل وروزآمد شده است.

شنبه 22 آبان 1389

حقوق انسان و حقوق خدا

نگاهی به پنج کتاب آیت‌الله منتظری

شنبه 5 دی 1388

راهی که آیت‌الله منتظری گشود:مصاحبه راديو آلمان با عمادالدین باقی

شنبه 5 بهمن 1387

شورای فتوا ؛راهی به حقیقت ، آزادی و عقلانیت

یکشنبه 25 شهریور 1386

مرجعيت شورايي يا شوراي فتوا

دوشنبه 9 بهمن 1385

فاطمه امان:نگاه سوم به عاشورا، دیدگاه عمادالدین باقی

مشکل اينجاست که بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر، بن لادنيسم و طالبانيسم، به عنوان نماد اسلام در جهان شناخته شدند و ناگهان موجی از آثار مکتوب و تصويری ضد اسلامی در بازار غرب رونق گرفت و با استقبال روبه رو شد، زيرا در افکار عمومی چنين القا شده بود که الان مانند دوران جنگ صليبی ما وارد جنگ تازه ای ميان اسلام و غرب شده ايم...

Iدر نگاه عاطفی، امام حسين و قيام عاشورا به گونه ای تحريف می شود که در آنجا مذهب شيعه تبديل می شود به مذهب روضه ....

وقتی سخن از صلح امام حسين می کنيد، با تعجب و شگفتی روبه رو می شود و شنونده فکر می کند که شما مرتکب خطا شده ايد، چون هميشه اين تصوير جا افتاده که صلح امام حسن و جنگ امام حسين؛ گويی که امام حسن طرفدار صلح بود و امام حسين طرفدار جنگ ...

غربی ها بعد از فاجعه يازدهم سپتامبر، تمام رسانه ها و وسايل تبليغی و امکانات خودشان را ناخودآگاه در خدمت تبليغ همان تفکر قرار دادند ...

به اعتقاد من جامعه غرب دچار يک اشتباه بزرگ شد. به اين معنا که ناخواسته بعد از فاجعه يازدهم سپتامبر، دنباله رو سلفی گری در جهان اسلام و بن لادنيسم شد. ابتکار عمل به دست تفکری افتاد که می خواهد غرب را نابود کند و اتفاقا غرب هم از آن متنفر و گريزان است. اين اشتباه غرب بود...

یکشنبه 19 آذر 1385

نقد فتواي قتل دو روزنامه نگار آذربايجاني توسط فاضل لنكراني

شنبه 16 اردیبهشت 1385

صالحي نجف ابادي و تفكر انتقادي

سه شنبه 18 بهمن 1384

صلح امام حسين

شنبه 15 بهمن 1384

تماشاگه‌راز

چهارشنبه 27 مهر 1384

درس‌هايي براي فرمانروايان

دوشنبه 28 شهریور 1384

نقدي ازروزنامه رسالت :عمادالدين باقي و آشتي دين و سكولاريسم

شنبه 15 مرداد 1384

دين، سكولاريسم، حقوق بشر

آنچه در زير مي‌آيد متن كامل سخنراني در كانون توحيد به مناسبت‌ شب‌هاي رمضان المبارك و به دعوت جبهه مشاركت ايران است. اين سخنراني قرار بود شامگاه روز يكشنبه 11 آبان 83/ 17 رمضان 1425/ 1 نوامبر/ 2004 ايراد گردد. به دلايلي نگارنده توفيق حضور در مراسم را نيافت ولي متن سخنراني كه از پيش آماده شده بود توسط يكي از مجريان مراسم قرائت گرديد.

سه شنبه 20 اردیبهشت 1384

مشروعيت دينی جدای از مشروعيت انتخاباتی نيست

شنبه 8 اسفند 1383

مفهوم سوگند به زمان

سه شنبه 1 دی 1383

هم عرفى ، هم قدسى

ماهنامه جامعه نو شماره 23 دی 1383

یکشنبه 8 آذر 1383

ادامه: گفتمان‌ِ «گفتگو» در اديان(مورد اسلام)

یکشنبه 8 آذر 1383

گفتمان‌ِ «گفتگو» در اديان(مورد اسلام)

مجله جامعه‌شناسي ايران، (داراي كارت طلايي علمي)ارگان تخصصي انجمن جامعه‌شناسي ايران، دوره پنجم، شماره 1، بهار 1383

چكيدهنقطه عزيمت گفتار اين رساله تمايز گذاري ميان گفتمان و گفتگو است‌. گفتگو جنبه بين الاثنيني و گفتمان ويژگي پارادايمي دارد و بيانگر الگو و منطق گفتگو است‌. گفتمان صرفا با عناصر نحوي و لغوي تشكيل دهنده جمله سر و كار ندارد بلكه فراتر از آن به عوامل بيرون از متن يعني بافت موقعيتي‌، فرهنگي و اجتماعي سرو كار دارد و به يك موضوع جامعه شناختي بدل مي‌شود. در اين مقاله به بيان (شانزده شاخص‌) دوازده شاخص مستقيم و چهار شاخص نامستقيم اما كليدي در گفتمان گفتگو پرداخته‌ايم كه عبارتند از نسبي انديشي ، تكامل گرايي در برابر خود كامل بيني ، برابري موقعيت ، امنيت يكسان، يكساني فرقه‌ها يا فقدان مرزبندي ، اهليت گفتگو ، فهم كلام ، پيشداورانگي ، نقد گفتار به جاي نقد صاحب گفتار ، مستند گويي، منطقي بودن ، اخلاقي بودن و شاخص‌هاي نامستقيمعبارتند از‌: عقلانيت ، اومانيسم يا حرمت انسان ، حقوق بشر ، دموكراسي‌.
هر چند برخي از اين شاخص‌ها ظاهرا مشابهت و تداخل دارند اما تفاوت‌هاي باريكي ميان آنها مي‌توان يافت‌. عنوان اين مقاله گفتمان گفتگو در اديان است اما اين مقاله به مورد اسلام پرداخته و پيگيري مطالعه در ساير اديان نيازمند مقاله‌اي ديگر است‌. پس از بيان شاخص‌ها به سنجش يا بازيافت شاخص‌هاي فوق در ادله و متون اسلامي پرداخته شده تا همبودي‌هاي آنان شناخته شود. نتيجه مطالعه اين است كه گرچه اجزأ و عناصر ناسازگار با خرد و گفتگو را در مجموعه ادبيات ديني بتوان ج�%B�ب�y89r8 D8� ب�%Fب�%etEAF و ����� ج�%B�ب%�تگBEن %ص�78��7ي �8�A7حب80�ِ «گفتگيشدا2D9�ه را ر س%8�ؤ اج86 شاخص�%8ازمن.ره 9�ه �ي %Dني�%Aي علمي)اظ�ه تا3�B�ب�Bي Aگو هhttp�82F82Fwww.isa.org.ir82Fmagazine-article82F2762هhttp�82F82Fwww.isa.org.ir82Fsites82Fdefault82Ffiles82Fp0483200051141.pdfره�%B_more= ه پن%9�گهج86) د%��%8 85ار�9� 99�تار و گفتگو و يا پس زمينه‌هاي گفتار و جملاتي است كه بكار مي‌روند و معناي واقعي جمله را در ارتباط با دنياي واقعي و زمينه بيروني آن شناسايي مي‌كند. اين معنا به مفهوم پارادايم نزديك‌تر مي‌شود يعني الگو و منطق حاكم بر گفتار، گفتگو و تفكر كه به گستره‌هاي فراجمله‌اي توجه دارد.
گفتمان «صرفاً با عناصر نحوي و لغوي تشكيل دهنده جمله به عنوان عمده‌ترين مبناي تشريح معنا يعني زمينه متن context)) سر و كار ندارد بلكه فراتر از آن به عوامل بيرون از متن يعني بافت موقعيتي‌، فرهنگي‌، اجتماعي و غيره سر و كار دارد»(2) «گفتمان مجموعه به هم تافته‌اي از سه عنصر عمل اجتماعي‌، عمل گفتماني (توليد، توزيع و مصرف متن‌) و متن است‌»(3)
به همين دليل است كه «گفتمان‌» به يك مقوله جامعه شناختي تبديل شده است‌. نكته ديگر اينكه نبايد صرفاً در پي موافقت يا مخالفت مذهب يا فرقه‌اي با گفتگو بود و حكم كرد كه اهل گفتگو هست يا نه بلكه آنچه مهم‌تر است اينكه گفتمان حاكم بر گفتگو چيست زيرا هيچكس منكر گفتگو نيست حتي آنانكه در عمل مخالف گفتگو هستند.

پايه نظري بحث‌

گفتگو يك موضوع جامعه‌شناختي است‌

سخن از گفتگو و منطق و قواعد آن برخلاف بعضي از مباحث ديگر يك گفتار انتزاعي يا گفتاري علمي و محدود به قلمرو مسائل دانشمندان نيست بلكه به زندگاني روزمره انسان‌ها در جامعه مرتبط است‌. همانطور كه خواهيم ديد رعايت منطق و آداب و ضوابط گفتگو نه تنها رهگشاي مسائل علمي و نخبگان سياسي است كه در روابط خانوادگي و مراودات روزانه افراد عادي جامعه نيز ملموس‌، كارآمد و سودمند است به همين دليل مقوله گفتگو يك امر اجتماعي و جامعه شناختي است‌. گيدنز در بحثي با عنوان‌: «قواعد اجتماعي‌، گفتگو و محبت‌» مي‌گويد: ميزان زيادي از كنش متقابل ما از طريق صحبت يا گفتگو انجام مي‌شود. جامعه شناسان همواره پذيرفته‌اند كه زبان براي زندگي اجتماعي اهميت اساسي دارد اما اخيراً رويكردي آمده است كه به ويژه به چگونگي كاربرد زبان در زمينه‌هاي عادي زندگي هر روزه توجه دارد»(4)
هر چند سخن فوق در آمدي است بر بيان روش‌شناسي مردمي گارفينكل اما براي بيان اهميت گفتگو و شاخص‌ها و قواعد و ضوابط آن به عنوان كنش متقابل انسان‌ها و چگونگي كاربرد زبان مي‌تواند مورد بهره برداري قرار گيرد، همانطور كه گيدنز هم اشاره مي‌كند «آنچه در نگاه نخست قواعد و رسوم بي اهميت صحبت به نظر مي‌رسند و در واقع براي بافت زندگي اجتماعي اهميت بنيادي دارد»(5)
چنانكه گيدنز هم اشاره دارد بسياري از جامعه‌شناسان تحليل گفتگو را موضوع حاشيه‌اي جامعه‌شناسي مي‌دانند و از همين منظر پژوهش‌هاي روش‌شناسي مردمي را به شدت مورد انتقاد قرار داده‌اند با وجود اين «مطالعه صحبت‌هاي هر روزه نشان داده است كه تسلط بر زباني كه مردم معمولي به كار مي‌برند تا چه اندازه پيچيده است‌... افزون بر اين صحبت جزو ضروري هر قلمرو زندگي اجتماعي است‌. نوارهاي مربوط به دخالت رئيس جمهور نيكسون و مشاورانش در ماجراي واترگيت چيزي كمتر يا بيشتر از يك متن گفتگو نبودند اما آنها جزيي از اعمال قدرت سياسي در بالاترين سطوح محسوب مي‌شدند»(6) به همين دليل است كه با توجه به پيامدهاي سياسي و اجتماعي گسترده گفتگو و آداب و قواعد صحبت كردن در زندگي فردي و جمعي روزمره‌، اهميت بحث بيشتر نمايان مي‌گردد.

هابرماس‌، مكتب انتقادي و گفتگو در حوزه عمومي
گرچه اين مقاله‌، نگاه گفتماني به موضوع گفتگو دارد و از اين زاويه آنرا جامعه شناختي مي‌انگارد و خود گفتگو را امري فرهنگي‌، فردي و بين الاثنيني مي‌شمارد اما هابرماس يكي از جامعه شناساني است كه خود گفتگو را صورتي اجتماعي داده و به مبناي نظريه خويش بدل ساخته است‌. مفاهيمي چون «كنش ارتباطي‌»، «عقلانيت ارتباطي‌»، «زيست ـ جهان‌» و «اخلاق گفتاري‌» از مفاهيم كليدي نظريه او هستند. هابرماس و پيروان مكتب فرانكفورت با نقد پوزيتيويسم كار خود را آغاز مي‌كنند و نظريه ابطال گرايي را نيز مورد نقد قرار مي‌دهند.
«اگر به گونه‌اي اثباتي يا تائيدي انديشيده مي‌توان گفت كه شخص عالم مشاهده گر است‌، تجربياتي انجام داده و به نظريه‌اي مي‌رسد و آن نظريه به دليل همان مشاهده‌ها تاييد يا اثبات شده است اما اگر به ابطالي انديشيده براي پديد آمدن نظريه به بستر تجربي نيازي نيست يعني گفته نمي‌شود كه دانشمند در اثر تجربه و مشاهده به نظريه خود دست مي‌يابد بلكه نقشي را كه تجربه در علم دارد هميشه پس از نظريه آشكار مي‌شود و نه پيش از نظريه‌ها در حالي كه مطابق مكتب تاييد و اثبات ]پوزيتيويسم‌[ نقش تجربه و مشاهده پيش از نظريه است اما اگر ابطال ]نظريه پوپر[ را مبناي تجربي بودن گرفتيد آنگاه تجربه پس از نظريه قرار مي‌گيرد و نقش آن هم آزمون است نه نظريه دادن‌. در اين صورت نظريه‌هاي علمي به نظريه هايي گفته مي‌شوند كه بتوانند از آن آزمون كه به قصد ابطال صورت مي‌گيرد پيروز بيرون آيند و علم در اين معنا مجموعه‌اي از حدس‌ها و ابطال هاست در حالي كه در مكتب اثباتي‌، ]پوزيتيويسم‌[ نظريه‌هاي موجود اثبات شده‌اند و علم انباشتني است اما در مكتب ابطال‌، علم پيراستني است‌.»(7)
پوزيتيويسم به دليل اصالت تجربه در تمامي عرصه علوم اعم از علم طبيعي و علم اجتماعي بر آن است كه ما چه به روش انفعالي و چه به روش فعال با جهان خارج برخورد كنيم يعني چه بنشينيم تا طبيعت و جامعه قوانين خود را به ما نشان دهند (مانند گردش شب و روز) و چه با آزمايش و دخالت خود قوانيني را كشف كنيم در هر صورت يك پاسخ به ما مي‌دهد با اين تفاوت كه در يكي او خود سخن مي‌گويد و در ديگري ما جهان را به حرف درمي‌آوريم‌. بنابراين اگر اشكالي وجود داشت از نظريه است و نظريه بايد خود را به قامت جهان بدوزد و بيارايد اما مكتب انتقادي فرانكفورت كه متاثر از ماركسيسم و منتقد آن نيز هست اولا ميان جهان طبيعي (طبيعت‌) و جهان اجتماعي تمايز مي‌گذارد و ثانيا بر آن است كه اگر در جهان اجتماعي و انساني نظريه نادرست از آب درآمد به جاي اينكه نظريه را عوض كنيم بايد جهان خارج را عوض كنيم‌. هميشه اينطور نيست كه نقد متوجه نظريه باشد بلكه گاهي متوجه جهان واقعي است‌. در حقيقت جدال ميان نظريه و عمل به اين مسئله باز مي‌گردد كه ماركس معتقد بود به جاي اينكه نظام سرمايه داري و استثماري موجود را طبيعي بدانيم و بكوشيم نظريه را نقد كنيم بايد جهان اجتماعي را عوض كنيم نه نظريه خودمان را. به نظر او دانشمندان تاكنون جهان را تفسير كرده‌اند و اينك نوبت تغيير آن فرارسيده است‌. به جاي مبارزه با نظريه‌هاي ديني بايد جهاني را كه اين نظريه‌ها در آن زاده مي‌شود تغيير داد. او بدين وسيله به پراكسيس يا عمل به مفهوم اجتماعي آن اصالت مي‌بخشيد و ميان علم و عمل ربط وثيقي به وجود مي‌آورد. مكتب فرانكفورت از همين منظر به پوزيتيويسم انتقاد مي‌كند كه «پوزيتيويسم علم را امري مسلم و چون و چراناپذير مي‌داند و به تمام بحث‌هاي خود از درون مي‌نگرد و نمي‌پرسد كه اگر من علم هستم از كجا به وجود آمده‌ام‌؟ چرا؟ و شرايط رواني‌، اجتماعي‌، تاريخي و معرفتي به وجود آمدن من چه بوده است‌»(8)
در اينجا اختلاف نظريه هابرماس و مكتب نقدي با وبر و پوپر نمايان مي‌شود. پوپر كه مدافع عقلگرايي انتقادي است نقد را متوجه نظريه مي‌كند اما هابرماس متوجه عالم خارج مي‌داند. ماكس وبر نيز قايل به �%Aدن �%8�هابه �%AتوجقتFروه ب�%F. %8� نقا هابن م%8� نقدي با % تاظ7 �%Aتوجقث1اه ب�%F. %8�ر %8�م %به Cدانيت�D9�اك%D�%Aتوجقث1ا%D� اجت%Dها9� مҀ�شود. پوه ت�%7ن ميير داد ام%D.8�Fرفيه ر نيطيي8ودشمندان ي‌پرؼه عو ب٧ينج֊يج مAD8�ب ن%D� ن��Fروه ب�%F. %اي خود از د%9%8�ه�%Aدير Aميخا�9�ييب %9� ب%5 �د كه 8�. م�A7�9�يمي%Eا در ؇ تييب %9� ب%5 �%Dها9� مҊA�%7ن ميه ب�%F. %اي خود اداط وx� امy�نارد و ث%.9�ز�� ٤م هسمҊA�%7߳م %%8�ر %8�. %8�نك%�(�ه ب�%F. %ا�%؇ عا%وه 9� ت؈ نمي� ٤م هسمҊ� %نظ%Cپرؼه عو ب٧%9� ب�%F. %8� از دمر�9�ي�8��%F. ا�%3 ي�9�دار %8�. %اي %9�ك%%Dاي خود اد�9�ض %نم%Cكند اما %8�ن ۧ %8��8�ي�8�زD9� ن�%1�9�تو7اب%را اDD8%8� داوري‌هاي ارزشي مغايرت دارد.»
هابرماس ميان سه نوع علاقه بشر با انواع علوم ارتباط برقرار مي‌كند. از نظر او علاقه تكنيكي يا علاقه به مهار كردن موجب پيدايش علوم تجربي‌اند. علاقه به فهميدن موجب پيدايش علوم تفسيري يا شناخت تاريخي ـ تاويلي (هرمنوتيك‌) است‌. علاقه به رهايي موجب پيدايش شناخت نقادانه و ديالكتيكي است‌.
در نوع اول صدق و كذب نظريه بستگي به مطابقت يا مغايرت آن با عالم خارج دارد و نقد متوجه نظريه است‌.
در نوع دوم صدق و كذب معني ندارد و مستند آن اجماع است‌. اجماع عالمان است كه نشان مي‌دهد متني درست فهميده شده است يا نه‌. جامعه نيز همچون متني است كه بايد فهميده شود.
در نوع سوم روش‌، فردي است و فرد براي رهايي از وضع موجود مي‌كوشد.
با اين تقسيم بندي تفاوت هابرماس هم با پوپر روشن مي‌شود هم با وبر. عقلانيت از ديدگاه وبر عبارتست از تناسب اهداف با وسايل‌. از نظر او هدف يك امر ارزشي و غير عقلاني است كه به خاطر فراغت از ارزش و «جدايي علم از ارزش از جنس وسايل نيستند و لذا بيرون از عقلانيت مي‌مانند و عقلانيت هنگامي است كه ارزش از خرد ورزي جدا شدني باشد... اين همان چيزي است كه فرانكفورتي‌ها به آن عقلانيت ابزاري مي‌گويند و بر آنند كه چرا بايد عقلانيت به گونه‌اي تعريف شود كه بسياري از شريف‌ترين امور انساني بيرون از دايره عقل و عقلانيت قرار گيرند»(9) هابرماس علم تجربي را ابزارگرا مي‌داند و معتقد است «در پي ابزار بودن ربطي به فهم واقعيت ندارد و فقط شما را به تصرف در واقعيت ]و مهار كردن‌[ توانا مي‌كند اما فهم واقعيت لزوما تصرف در واقعيت را به شما نمي‌دهد»(10) نقدهاي مطرح شده بر نظريه هابرماس موضوع اين مقاله نيست‌. نكته اصلي و مرتبط با هدف اين نوشته اين است كه از ديدگاه هابرماس جامعه انساني را بايد فهميد و با علم ابزارگرا يعني علم پوزيتيويستي و تجربي طبيعي نمي‌توان به شناخت و فهم جامعه نايل شد. به نظر او كنش اجتماعي دو دسته است‌: 1 ـ كنش هدفمند عقلاني 2 ـ كنش ارتباطي
«كنش‌هاي دسته نخست معطوف به موفقيت است و از طريق توافق با ديگران به دست نمي‌آيد و از طريق هماهنگ كردن كنش به بسامد كنش‌هاي ديگران تحقق مي‌يابد اما كنش ارتباطي معطوف به تفاهم است كه زيست ـ جهان به واسطه آن باز توليد مي‌شود. در كنش ارتباطي‌، فرد براي به دست آوردن تفاهم و توافق هيچ سلاحي جز استدلال منطقي و قانع كننده ندارد. هابرماس مي‌گويد تصور من از كنش ارتباطي نوع خاصي از واكنش اجتماعي است كه كنشگران از يكديگر توقع دارند كه اغراض و افعال متفاوت شان را از طريق اجماعي كه محصول ارتباط و مفاهمه است هماهنگ كنند و اساسا تلاش براي نيل به توافق بر استفاده طبيعي ما از زبان متكي است‌.
هابرماس در كنار عقلانيت ابزاري وبر از عقلانيت ارتباطي دفاعي مي‌كند كه فرايندي رهايي بخش است و عقل ارتباطي تنها در جامعه‌اي كه از زور و اجبار آسوده باشد امكان مي‌يابد. از طريق تفاهم و ارتباط و آزاد شدن پتانسيل عقل‌، فرايند اصلي تاريخ جهان تشكيل مي‌شود و به عقلاني شدن جهان ـ زيست مي‌انجامد. سلامت جامعه در گروه گسترش توانايي تفاهم است‌»(11).
از همين جا است كه مفهوم حوزه عمومي هابرماس متولد مي‌شود. حوزه عمومي جايي است كه رها از هرگونه زور و آزادانه افراد جامعه مي‌توانند تبادل نظر كنند و از اين طريق بكوشند به تفاهم دست يابند و حقيقت را پيدا كنند. زيرا حقيقت امري است بين الاذهاني نه محصول يك ذهن‌. صحت و حقيقي بودن دو امر متفاوت است‌. قضيه معتبر و صحيح متعلق به حوزه عمل يك جانبه است اما حقيقت مبتني بر اجماع است‌. علم نيز هويت اجتماعي دارد.
«هويت اجتماعي داشتن علم اين نيست كه برآمده از گفت و شنود چند عالم باشد بلكه بدين معناست كه بر پايه اجتماع استوار است به گفته ديگر يك بازي دسته جمعي است و تنها در پهنه اجتماع آشكار مي‌شود و اين نكته‌اي است كه از ديدگاه مكتب اثباتي پوشيده مانده است‌» «علمي كه با ساختار اجتماعي چه در جامعه ديكتاتوري و چه در جامعه آزاد هيچ ربطي نداشته باشد علم حضوري است نه علم حصولي و علمي كه هويت جمعي نداشته باشد علم نيست‌»(12).
هابرماس‌، دين و دينداري را مانع و مزاحم حوزه عمومي و كنش ارتباطي نمي‌داند و بلكه رقابت و گفتگوي آزاد را موجب تقويت سنت ديني اي مي‌داند كه مي‌خواهد از طريق اقناع عقلاني عمل كند. او مي‌گويد: «مداراي ديني به معناي بي تفاوتي نسبت به مقدمات هويت شخصي و جمعي نيست‌. اما لازمه مداراي ديني ان است كه مراجع حكومتي نيز به اندازه شهروندان ]خويشتنداري كنند[، از شيوه‌هاي خشونت‌آميز براي حفظ و گسترش نگرش ديني‌، هر چند هم كه آن نگرش محترم و مقدس باشد، استفاده نكنند. تعاليم اديان بزرگ جهاني در صورتي به حيات خود ادامه مي‌دهند كه همچنان از نيروي غير خشن‌، قصص نافذ، انگاره‌هاي پرقدرت‌، تبيين‌هاي متقاعد كننده و براهين كلامي بهره جويند اما از اين نيرو صرفا از طريق ارتباط و مفاهمه‌ايي سالم و خالي از قهر، گسترش مي‌يابد. تعاليم قدسي مي‌توانند بر نسل‌هاي آينده‌، تاثيري وجودي بگذارند. به شرط آنكه اين تعاليم بتوانند اذهان انسان هايي را كه هم حساس و هم آسيب‌پذير هستند، از درون شكل دهند; يعني نه از طريق تلقين و تمكين‌، بلكه از طريق اقناع عقلايي انسان هايي كه در مناسبات آزاد خويش‌، همان طور كه مي‌توانند بگويند آري‌، مختارانه مي‌توانند نه بگويند».
«امروزه‌، اتخاذ چنين موضع نقادانه ايي‌، شرط ضروري تداوم هرمنوتيكي هر سنت ماندگاري است‌. حتي در كشورهايي كه به لحاظ فرهنگي از تجانس و يك دستي بيشتري برخوردارند، دينداران بايد نسبت به حدود، خودآگاهي بيشتري بيابند و بدانند كه پلوراليسم ديني نه صرفا يك ضرورت ملي كه يك ضرورت جهاني است‌. آنها بايد بدانند كه ديدگاهشان مي‌بايست با ديدگاه‌هاي ديني متعارض ـ كه در گفتمان ديني وجود داردـ رقابت كند چرا كه توان بالقوه آن در صحنه رقابت است كه به فعليت مي‌رسد. گفت و گوي درون ديني و بين الادياني‌، در صورتي ممكن است كه دولت عرصه را براي مباحثه و مفاهمه طرفين با يكديگر باز نگاه دارد. سكولاريزاسيون دولت مدرن از منظر يك فرد ديندار، في نفسه غايت نيست بلكه شرط لازم (ونه كافي‌) تداوم حيات و سرزندگي سنت ديني‌ايي است كه فرد بدان پايبند است‌.»(13)

نظام گفتگو شالوده دولت‌هاي ليبرالي
فيلسوفاني چون كارل پوپر البته به نحو ديگري و با زباني متفاوت از گفتگو دفاع مي‌كنند. پوپر از مدافعان نظام ليبرال دمكراسي است و جامعه آزاد را جامعه‌اي مي‌داند كه در آن گفتگو آزاد باشد. تعبير «نظام گفتگو» بيانگر اين است كه مفهوم گفتگو از حد يك تعامل بين فردي و جزيي فراتر رفته و به صورت گفتماني درآمده است و درنظام‌هاي سياسي ليبرال‌، گفتگو، اساس و شالوده دولت را تشكيل مي‌دهد.
«در واقع ويژگي حكومت ليبرالي رد هر تصميم دولتي است كه از پيش آزمون گفت و گو را از سر نگذارنده باشد. از اين رو هر چه در گفت و گو گشوده‌تر باشد ليبراليسم رژيم نيز بهتر به اثبات مي‌رسد. تصميم سياسي را منوط به نتيجه‌ي بحثي دانستن كه همه ارگان‌هاي دولتي و با ميانجي آنها همه گرايش‌هاي فكري در آن مشاركت كنند، در واقع رساندن گفت و گو به بلنداي اصول است‌. البته اين اعتقاد بدون خوش بنيي شديد نسبت به فضيلت گفت و گو و راه‌حل‌هاي برآمده از ان راه به جايي نمي‌برد. بنابراين مي‌توان تصديق كرد: «براي مردمي كه مي‌كوشند بر خود حكومت رانند تنها نوع حكومت پذيرفتني همانا حكومت مبتني بر گفت و گو است‌.»
همچنين بايد توجه داشت كه اين نظام فرض را بر اين مي‌گذارد كه گفت و گو دردل نهادهايي كه مباحثه در آن‌ها جريان مي‌يابد تنها با پذيرش زباني مشترك يعني زبان خرد امكان دارد. از اين رو در پايه‌ي نظام گفت و گو اصل موضوعه‌اي جاي گرفته كه بر طبق آن منافع‌، باورها و شورهاي جانبخش به اجتماع‌، از توانايي تبديل شدن به برهان‌هاي خردمندانه برخوردارند. با توجه به اين مطالب مي‌توان معناي مباحثه را به خوبي درك كرد. موضع‌گيري‌هاي اوليه با ياري كاركرد منظم منطق‌، تجربه‌، استدلال مي‌توانند دگرگوني پذيرند، نزديكي‌ها بياغازند و سپس آشتي‌ها و سرانجام توافق‌ها ممكن شوند. بدين سان نظام گفت و گو نه تنها به سبب بستگي به نيروي خرد بلكه هم چنين به خاطر مقيد بودن به ملاحظه‌ي مردم از خلال يگانگي جامعه‌ي ملي‌، به عنوان ساروج همگرايي اراده شهروندان‌، با خطوط اساسي انديشه‌ي ليبرالي هماهنگي دارد. بدين سان گفت و گو با ياري خرد، اراده خام مردم را به اراده جمعي پرورده شده و يگانگي يافته تبديل مي‌كند.»(14)
پيوستگي نظام گفتگو با خرد، نقش ايمان را مورد پرسش قرار مي‌دهد و هر جا كه ايمان و اعتقاد با خرد همنوايي نداشته باشد، نظام گفتگو يا گفتمان گفتگو نيز نمي‌تواند شكل بگيرد.
«بنابراين مي‌توان خويشاوندي فلسفه سياسي ـ اجتماعي ليبرالي با فرمول «بحث نهادي شده قانونمند» را كه درمورد غايت‌هاي قدرت ملاحظه كرد. اما اين بحث‌، به شرط وجود مايه گفت و گو مي‌تواند به بار نشيند يعني به اين شرط كه ايده‌هاي پذيرنده آزمون گفت و گو مورد مباحثه قرار گيرند. از اين رو اگردر پس ايده‌ها اعتقاداتي هم ستيز نهفته باشد چنين شرايطي به سبب ناسازگاري سرشت ايمان با گفت و گو، نمي‌تواند فراهم شود. به راستي در مبحث سياسي ايمان چه نقش و جايگاهي دارد؟ ايمان تنها در فضاي اجتماعي بحران زده مي‌تواند نقشي داشته باشد آن هم در راستاي برقرار كردن نظمي همخوان با جزمياتش‌. برنامه‌هاي ايدئولوژيك بلندپروازانه با روند رايزني و كنكاش نمي‌خوانند زيرا از پذيرش بحثي كه ايمان مورد اتكا آنها را زير سوال برد سرباز مي‌زنند.»(15)

مسئله تحقيق
ما در اين مقاله بجاي درازگويي يا سخن پراكني اندر فضائل و مناقب گفتگو به بيان فهرستي از شاخص‌ها و مولفه‌هاي مشخص گفتگو مي‌پردازيم كه مفروضات و چارچوب نظري مقاله را تشكيل مي‌دهند سپس در صدد آزمون شاخص‌ها در معرفت ديني برمي‌آئيم تا دريابيم آيا منطق دين با منطق گفتگو همنوايي دارد يا نه‌؟ در حالي كه گفتگوي آزاد زيربناي مفهوم حوزه عمومي هابرماس است و گفتگوي به مثابه يك نظام و گفتمان‌، شالوده دولت ليبرالي را تشكيل مي‌دهد، صرفنظر از اين كه گزاره‌هاي پراكنده‌اي در موافقت با گفتگو ميان افراد در هر مكتبي حتي مكاتب غيردموكراتيك يافت مي‌شود آيا شاخص‌هاي گفتگو به مثابه يك گفتمان و نظام گفتگوي آزاد در اسلام قابل بازيابي است‌؟ به عبارت ديگر اصل گفتگوي موافق با موافق را هيچ مرامي نفي نكرده بلكه وجود عباراتي نظير «مومنان با هم برادرند»، «مومنان آينه يكديگر هستند» «امر به معروف و نهي از منكر ايمني بخش جامعه مومنان است‌» و... كه بر مدارا و گفتگو و تعامل مومنان در همه اديان دلالت مي‌كند فراوانند ولي آنچه معيار گفتمان گفتگو است‌، وجود اين رابطه با مخالفان و غيرمومنان و همچنين شاخص‌ها و عقايدي (مانند نسبي‌انديشي‌) است كه ايجاب مي‌كند سخن مخالفان را نيز بشنويم و به تفاهم دست يابيم‌. با اين توضيحات آيا مي‌توان گفتمان گفتگو (نه خود گفتگو) را در اديان (در اين مقاله‌: مورد اسلام‌) ملاحظه كرد؟ اگر گفتگو و قواعد آن را شالوده ملموس و عيني و جامعه شناختي يك جامعه دموكراتيك بدانيم آنگاه پاسخ به پرسش فوق بسيار اهميت مي‌يابد زيرا اگر شاخص‌هاي گفتگو با شاخص‌هاي ديعب�%5وؼ8ه يان ك��چه ب%8�ا ��ند آا٧ن D8�ن سش ومب�D9�تنه ~ص�‌�9����8�گ�5ي���ت�8�يЌ؟ ӌ�9���افا %D� و�A‌%9�ب�9� كر%�‌ع1تڪ ديڨا ا�9�تعب�%56ه ~�واً4ال��كيم آنڪگ�5ي���اي �گو) هي ب�A8�%56ه ~�%9�ا نص‌ه�A�ف%F� ا�9�ن D8�ر %9� %D 9�تعه دموكB98�يЌ؟ �A�ف%9�ب؈ و داگو �8�ا%8��8�اي �گو) %D� �8�ا%8��8�اه دموكB98�ه�9�ن D8�ر %9� %D 9%Aك ب�%Fو ا�%B.

�ن D8��8�ا%8) %D� وان (��%B
�يم آنچ�8�%8�7نҀ�) ان D8��8��%8ا ��ند آه�9�يچ %9� ب%1��A ه؃ %8� وجيي داست اي ���8�کرا D8�ر �‌هاي دي�و) قت با گفتֆҀ�) %9� �%Aيي آيا م�%9� ب�%F�Aم�8� ف��يد» %4 (در ان D8��8�ا%8)7؃ %8� وجيي داست مه اديند �%B هي��8� %9� غ%A (نه ئ�8�وان (29 ايا �D9� داشتن خويش مي‌رانند و مرزبندي كافر و مومن و دوزخي و رضواني دارند و برتعبد استوارند پس نمي‌توانند منادي گفتگو يا موافق آن باشند زيرا با آن ويژگي‌ها فقط يكسويه بر منهج گفتن هستند نه شنودن و «گفت‌» بدون «گو» است و كلامي كه از آسمان و از سوي عالم و حكيم مطلق براي بندگان مخلوق مي‌آيد. به همين دليل اديان همواره مانع گفتگو و در نتيجه تفاهم و پيشرفت بودند و تعصب و عصبيت را كه با دين سيراب مي‌شود هميشه فربه ساخته‌اند و هر جا تعصب آمد تسامح رخت بربست‌. تجربه دوران طلايي تمدن اسلامي نشان مي‌دهد كه شكوفايي تمدني كه بر نيمي از جهان سيطره افكند ناشي از تسامح و تساهل بود و با روي كار آمدن غزنويان و ترويج تعصب و جنگ‌هاي مذهبي‌، توانايي‌هاي فكري و اقتصادي جامعه در كوره تعصبات مذهبي ذوب شد و دوران انحطاط مسلمين آغاز گشت‌. تحليل گفتماني متون دست اول اسلامي نشان از تطابق گفتگو و دموكراسي با اين دين دارد.
روش تحقيق‌
اين پژوهش در صورت كامل خويش شامل دو مرحله است‌. فاز نخست يك مطالعه كاملا نظري Theoric و و فاز دوم يك مطالعه تجربي imprical است‌. بخش تئوريك تحقيق در مقام شناخت و تبيين فهرستي از شاخص‌هاي گفتگو به مفهوم آزاد و سپس بازيابي آن در متن دين است‌. گفتگوي آزاد يعني غير ايدئولوژيك‌، برابرانه و فارغ از پيشداوري‌. اين شاخص‌ها دو دسته‌اند:
1 ـ شاخص‌هاي مستقيم‌.
2 ـ شاخص‌هاي نامستقيم.
پس از شناسايي شاخص‌هاي مستقيم و نامستقيم به بازيابي آن در متون ديني مي‌پردازيم تا به اين پرسش‌، پاسخ داده شود كه آيا اساساً از منظري تئوريك‌، متون ديني مورد نظر حاوي شاخص‌ها و مشخصه‌هاي منطق گفتگو و مكتب گفتگو هستند يا نه‌؟

قلمرو اين تحقيق‌
فاز دوم تحقيق‌، پژوهشي كاربردي است‌. پاسخ مطالعه تئوريك يا مثبت است يا منفي‌. سپس بايد مطالعه كنيم كه واقعيت جامعه اسلامي اكنون چه و چگونه است و در واقعيت‌، رفتار دينداران در ربط با اين شاخص‌ها چگونه است‌. اگر منفي بود ولي در واقعيت شاهد تعامل‌، گفتگو و پيشرفت فرهنگي در جامعه باورمند به آن دين بوديم بايد به اين تناقض پاسخ دهيم كه چرا علي رغم آموزه‌هاي ديني كه مردم به آن پايبند و باورمند هستند واقعيت چنين است‌. يعني اگر شاخص‌هاي گفتگو در دين وجود ندارد چرا در برخي جوامع اسلامي‌، گفتگو و مدارا و دموكراسي شكل گرفته است‌؟ آيا به ميزان عدول از آموزه‌هاي ديني بوده كه در دموكراسي توفيق يافته‌اند؟ يا اينكه دين را در متن دموكراسي حفظ كرده‌اند؟ چرا؟
اگر پاسخ مطالعه نظري ما مثبت بود يعني شاخص‌هاي گفتگو در اديان مشاهده شد ولي در عالم واقع‌، ستيزه به جاي گفتگو وجود داشت و ميان فرقه‌هاي مذهبي يا حتي پيروان يك مذهب جدال بود بايد به پرسش ديگري پاسخ گفت كه چرا ميان دو سطح نظري و عملي‌، ذهني و عيني چنين شكاف و تضادي وجود دارد و برخي جوامع اسلامي‌، عقب مانده و غيردموكراتيك هستند؟ عوامل و موانع گفتگوي فرقه‌ها و نحله‌هاي اسلامي چيست‌؟ آيا علل جامعه شناختي دارد يا علل ديني‌؟ اين بخش از مطالعه البته بيشتر جامعه شناختي خواهد بود. براي مثال اگر در اسلام‌، نشانه‌هاي مدارا و گفتگو وجود داشته باشد بايد اولاً گزارش دهيم كه در واقعيت روابط مسلمانان يا فرقه‌هاي اسلامي با يكديگر و با ساير مذاهب چگونه بوده است و اگر اين روابط تعارض‌آميز و مخالف گفتگو بود دلايل سياسي و جامعه شناختي آن چيست زيرا ديگر مسئله تحقيق جنبه كلامي و مذهبي ندارند كه در پي دلايل مذهبي و عقيدتي اين تعارضات و ستيزه‌ها باشيم‌. اگر هم دلايل عقيدتي پيدا شوند بيش از آنكه محصول نص ديني باشند نتيجه علل سياسي و جامعه شناختي‌اند كه جامه ديني پوشيده‌اند.
مقاله حاضر، ناظر به مرحله نخست پژوهش يعني مطالعه نظري است و مرحله دوم (مطالعه تجربي‌) را به گفتاري ديگر مي‌سپاريم و در اينجا فقط اشارتي بدان مي‌اندازيم‌.

شاخص‌هاي مستقيم
1 ـ نسبي انديشي‌: يعني اصل نسبيت را نه فقط در امور فيزيكي كه در امور اجتماعي و فرهنگي نيز جاري ساخته و از داوري سياه و سفيد و مطلق نگري درباره آنها پرهيز شود.
2 ـ تكامل (كمال گرايي‌): ميان اين مشخصه با مشخصه قبلي شباهت زيادي وجود دارد بگونه‌اي كه مي‌توان هر دو را ذيل يك عنوان قرار داد اما دليل مستقل فرض كردن شاخص كمال‌گرايي اين است كه در مورد پيش‌، نسبي انديشي متوجه عالم خارج و ديگران بود و در اينجا متوجه عالم درون و خود است يعني نه تنها نسبي انديشي درباره امور اجتماعي و فرهنگي بلكه نسبي انديشي درباره خود و پرهيز از خود كامل بيني و خود مطلق بيني جاري مي‌شود و نتيجه آن خود را در مسير تكامل ديدن و كمال گرايي به جاي كمال انگاري و خود را در كمال ديدن است‌.
دو شاخص نسبي انديشي و كمال‌گرايي غير از خود حق بيني است‌: منظور از نسبي انديشي در هر دو شاخص فوق‌، نفي يا سلب حقانيت از موضع خود نيست بلكه به معناي اين است كه احتمال اشتباه درباره موضع خاصي از خود و يا احتمال وجود حقيقتي در گفتار رقيب را بپذيرد. به همين دليل است كه خود حق بيني يا خود حق پنداري را نمي‌توان ضد گفتگو دانست گرچه اين تصور وجود دارد كه چون اديان خود را بر حق مي‌دانند نمي‌توانند تن به گفتگو بدهند زيرا از پيش تكليف خود را با ساير عقايد و مذاهب روشن كرده‌اند.
3 ـ برابري‌: گفتگو بايد از موضع برابر باشد. برابري به ويژه از حيث رواني شرط ضروري گفتگو است‌. در صورتيكه يكي در موضع قدرت و حاكميت و برخوردار از امنيت باشد و ديگري فاقد پشتوانه و حمايت قانوني و امنيت كافي باشد گفتگو معني ندارد. به همين دليل گفتگوي بازجو و متهم بلاموضوع است و در صورتيكه يكي در قدرت و ديگري در بند و زنجير باشد برابري لازم وجود ندارد.
4 ـ امنيت يكسان‌: در مباحثه و مناظره و گفتگو هر دو طرف بايد به يك اندازه احساس امنيت كنند و در صورتيكه يك طرف نگران توقيف‌، سانسور و برخورد يا هر نوع تهديدي باشد و ديگري حتي در صورت ارتكاب خطا در امن و آرامش باشد، گفتگو تحقق نمي‌يابد.
5 ـ يكساني فرقه‌ها يا فقدان مرزبندي‌: همه فرقه‌ها و نحله‌ها در مقام گفتگو يكسان هستند و نسبي انديشي شامل هر فرقه مذهبي يا جريان عقيدتي و سياسي مي‌گردد. مرزبندي‌هاي ايدئولوژيك به صورت خصمانه و تكفير فرقه‌اي از سوي فرقه ديگر با منطق گفتگو مغايرت دارد. صرفنظر از نفي يا قبول حقانيت‌، فرقه‌هاي مسيحي‌، ماركسيستي‌، بهايي‌، يهودي و مسلمان در گفتمان‌ِ گفتگو يكسان هستند.
6 ـ اهليت گفتگو: هر فردي شايسته قرار گرفتن در جايگاه گفتگو نيست‌، يك ميخواره و مست لايعقل در شرايطي نيست كه اهليت ورود به آنرا پيدا كند. اين معنا به صورت عام خود شامل فردي كه مست غرور و قدرت است نيز مي‌گردد زيرا با كسي كه از موضع بالا و با زبان زور سخن مي‌گويد گفتگو معنا ندارد.
علاوه بر اين طرف گفتگو بايد شرايط علمي لازم را در برابر رقيب دارا باشد.
7 ـ فهم كلام‌: از ضوابط گفتگو و حتي كلي‌تر از آن ارتباط و مفاهمه و تعامل با ديگران اين است كه از جدل و سفسطه پرهيز شود و مهم‌تر از آن اينكه به جاي انديشيدن به پاسخ و تدارك جواب‌، كوشش در فهم كلام متكلم داشته باشيم‌. به گفته علي شريعتي‌: «وقتي كه من سخن مي‌گويم بينديش كه من چه مي‌گويم نينديش كه به من چه بگويي‌». هنگامي كه تمام حواس و توان شنونده بر روي عيب يابي كلام متكلم و پاسخ دادن به او متمركز شد ازدرك حاق سخن او غافل مي‌ماند و شاخه‌هاي انحرافي به گفتگو تحميل مي‌شود. اين مشكل در همه سطوح جريان دارد و در سطح گفتگوي دانشمندان و همسران و همكاران و سياستمداران و...
8 ـ پيشداورانگي‌: كوشش براي دوري از پيشداوري در گفتگو از ضوابط و آداب و موفقيت گفتگو است‌. در غير اين صورت جز به خسته كردن يكديگر و اتلاف وقت و مكدر ماندن موضوع نخواهد انجاميد. اين اصل با وجود آنكه ساده و شايد كم اهميت به نظر آيد اما در تحولات و وقايع اجتماعي و تاريخي نقش به سزايي داشته به گونه‌اي كه هر فرد مي‌تواند از تجربيات دوران زندگي خويش مثال‌هاي فراواني برشمارد. بسياري از نقدها نسبت به گذشته و بسياري از ندامت‌ها معلول پيشداوري‌هاي خواسته و ناخواسته است‌.
در زمان رژيم پهلوي از آنجا كه نوعي بدبيني مطلق و مفرط و شكاف عميق ملت ـ دولت وجود داشت نسبت به هر اقدام و تصميم حكومت با سوء ظن نگريسته مي‌شد و تغيير يكساعت در گردش فصل‌ها به معناي توطئه براي بر هم ريختن اوقات شرعي تلقي شده و با آن مقابله مي‌گرديد، سياست فرزند كمتر زندگي بهتر يك دسيسه استعماري و اقدامي ضد شرعي خوانده مي‌شد كه هدف آن جلوگيري از ازدياد نسل مسلمانان است زيرا يكي از مولفه‌هاي قدرت در علم سياست جمعيت است اما بسياري از همين اقدامات پس از انقلاب تكرار شد. آن نگاه سياه انگار سبب مي‌شد كه ميان آنچه واقعاً دسيسه بود با آنچه سودمند است نتوان تمايز گذاشت‌. در آغاز انقلاب نيز هر سخني از سوي گروههاي اپوزيسيون بر زبان رانده شده يك برنامه تشكيلاتي خوانده مي‌شد و متقابلاً هر تعرض خود خواسته از سوي افراد مدافع حكومت نيز سناريوي حكومت شناخته شد. در آن فضا هيچكس سخن ديگري را نمي‌شنيد و نمي‌فهميد سرانجام آنهمه حادثه خونين پديد آمد. امروز نيز گويي هر چه محافظه كاران مي‌گويند به دليل اينكه آنها مي‌گويند بي ارزش و نادر�%0�شد ذح9�Aن5B4 7 يك � �%8.A‌فه٨6ا�86د بٱ تعا�8�اشت ن� 7 ٧�%� گرٯووا�%�رD9�٨ا س%وها يا80�ش�%0�گ٪ع؇ سيا�%��4ده �8�ر علن5B4 7 �%�ست%(16)B1�%0�؅عفن� 7 ف عي � 7�%�ع٧ست �AEي ن�9�%D��%�س� چ�9�گريست�٪�%(17)B1%فههر �86د �ي‌ن�988٨�J7ست �AE�oر ععا%وها D8� تعت ن� B1 ع�B8Aاٳو�A �8�ر علن5B4� ش�4B1%فه���%� ا�9ت ن�9� گ�D8��ست �7D8��س%D��%��9�ل�8A به گنBEديA نسبب7ر �8B9ا%ود خو9�ي�1 علر�%ي‌�Q�%ي9�مان�%�يچ��3%D��%5فA7 D8� D8� �86ب65B4 7 يٍCش�%5ق88د %D�ن؊ �7D8��ع؇ �AA ا%معلول پيشداوAك � �ديڌن�9E�ريس�D8%ي9BEد� �9B1�%0 10 ـ مستند گويي‌: احتجاج در بحث بايد مدلل باشد. نقل سخنان كلي و مبهم و جعل كردن و ارجاع به منابع و مستندات مجهول‌، گفتگو را با مشكل و اخلال مواجه مي‌كند و هر كس مي‌تواند براي به كرسي نشاندن راي خود به جعل نقل قول‌ها و مستنداتي بپردازد كه براي شنونده قابل دسترسي يا رد و اثبات نباشد. گوينده نبايد درباره آنچه بدان علم ندارد يا بر مبناي شايعات سخن بگويد و موضعگيري كند.
11 ـ منطقي بودن‌: يعني پيروي كلام از آداب و قواعد منطق و اجتناب از تشبيه‌، قياس مع الفارق‌، و مغالطه كنه و وجه يا جابجايي هدف و نتيجه كه به وفور در بحث كردن رخ مي‌دهند.
12 ـ اخلاقي بودن‌: رعايت نزاكت در گفتار و ادبيات گفتگو از اصول مهم سودمندي گفتگو است‌. بكار بردن قول ليّن و پرهيز از درشت گويي و تند خويي‌، همچنين عصباني نشدن در برابر گفتار نادرست يا اهانت‌آميز در جريان گفتگو را مي‌توان از نمونه‌هاي اخلاقي بودن دانست‌.

پيشنيازها و پيامدهاي گفتگو
ـ گفتگو به عنوان يك فرهنگ‌، نيازمند فضاي اجتماعي و فرهنگي مساعد است‌. درمحيطي كه پذيرش يك اشتباه وسيله سركوب خطاكار شود و اشتباه به معناي جرم تلقي گردد و مچ‌گيري از رقيب شيوه فائق باشد و هر انصاف و انتقاد از خود را اقرار بنامند كسي جرات نقد خود را نخواهد يافت چون اين نقد به جاي اصلاح و ترميم و رفع سوء تفاهمات‌، سبب ويراني فرد مي‌شود.
ـ گفتگو يك فرايند است و نيازمند شرايط و پيش فرض هايي است كه در صورت فقدان آن‌ها گفتگو ديگر معنا ندارد. برخي افراد به مصداق بگذار تا بيفتند و ببينند سزاي خويش بايد بروند و سرشان به سنگ بخورد تا از قله غرور فرود آيند و آماده گفتگو شوند.
ـ با نيروهاي سركوبگر و زورمدار نيز گفتگو بي حاصل است‌. گفتگو با كسي كه حداقلي از ضوابط دموكراتيك را پذيرفته باشد ممكن است و بنابراين با دشمنان دمكراسي‌، مدارا كردن و گفتگو يا بي فايده است يا اينكه پر هزينه‌، انرژي بر و كم فايده است‌.
ـ اما در محيط گفتگو گوش‌ها به شنيدن هر سخني عادت دارند و از شنيدن كلام مخالف و تخطئه يكديگر برافروخته نمي‌شوند.

شاخص‌هاي نامستقيم
دسته ديگري از شاخص‌ها را مي‌توان شاخص‌هاي ثانوي يا فرعي ناميد اما به دليل اينكه عليرغم ارتباط مستقيم و تنگاتنگ نداشتن با گفتگو نقش مهم‌تر و بنيادي‌تري از شاخص‌هاي پيش گفته دارند بهتر است به جاي اينكه آنها را ثانوي يا فرعي بناميم غير مستقيم اما مهم‌تر بدانيم به ويژه كه آنها دقيقاً در متن گفتمان گفتگو قرار دارند.

1 ـ عقلانيت
عقل مدرنيته به مفهوم عقل خود بنياد است كه به درك عقلاني بشر اصالت داده و او را بي نياز از راهنما و وحي و شريعت مي‌داند و بر آن است كه انسان مي‌تواند با پاي خرد بشري و عقل جمعي به فهم و كشف و حل مسايل زندگي خويش دست يابد.
در ادبيات اسلامي و متون فقهي‌، به وفور استناد به عقل را مشاهده مي‌كنيم و اين سخن شهرت دارد كه منابع اجتهاد و استنباط عبارتند: از كتاب ،سنت‌، اجماع‌، عقل‌.
برخي اين انتقاد را وارد ساخته‌اند كه عقل‌، آخرين مرتبه را در منابع و وسايل استنابط دارد اما سخن مهم‌تر اين است كه مراد از عقل در اينجا عقل فقهي است نه عقل مدرنيته‌. عقل فقهي يعني همانطور كه هر اجماعي حجت نيست مگر اجماع كاشف از قول معصوم‌، عقل نيز در صورتيكه كاشف از قول معصوم يا شارع باشد حجت است در نتيجه ممكن است احكامي را از شريعت استنباط كند كه در تعارض با عقل خود بنياد و خرد جمعي بشر قرار گيرد.(18) اما عقل مدرنتيه‌، عقل بي عقال و غير مشروط و خود بنياد است كه انسان با تكيه بر آن راه خود را مي‌جويد و مي‌پيمايد.

2 ـ اومانيسم يا حرمت انسان
در عصر ماقبل مدرن كه پارادايم برتري عقيده بر انسان رواج داشت ارزش انسان وابسته به عقيده او بود و اگر انساني عقيده‌اش را تغيير مي‌داد مرتد تلقي شده و كشته مي‌شد يعني ديگر خون او حرمت نداشت‌. حرمت هر كس به عقيده او بود نه به انسانيت او. از اين رو مومنان و پيروان يك آئين ذي حق بودند و مخالفان و كافران به آئين احترامي نداشتند و دروغ بستن به آنان‌، غيبت‌، دشنام و بهتان به آنان جايز بود در حالي كه همين اعمال نسبت به مومنان حرام شناخته مي‌شد. با آغاز عصر مدرن و پيدايش پارادايم حقوق بشر و اومانيسم‌، انسان به ماهو انسان صرفنظر از هر عقيده‌اي كه دارا باشد محترم شناخته شد و در پارادايم نوين‌، همه انسان‌ها با هر عقيده‌اي از حقوق مساوي برخوردار شدند.
بنابراين نمي‌توان قايل به برتري عقيده بر انسان بود و اومانيسم را مردود دانست در عين حال گفتمان گفتگو را بنا كرد زيرا گفتمان گفتگو مستلزم پذيرفتن حرمت برابر انسان‌ها است‌. چگونه مي‌توان گفت غير مومنان از حقوق مومنان برخوردار نيستند و دروغ بستن به آنان يا بهتان و دشنام آنان جايز است و هيچ احترامي ندارند و در عين حال آداب و قواعد گفتگو را درباره آنان رعايت كرد.

3 ـ حقوق بشر
حقوق بشر نيز مبتني بر اومانيسم است و تساوي حقوق براي همه انسان‌ها از هر مرام و مسلك و نژاد و جنسيتي را تضمين مي‌كند. بر همين اساس است كه آزادي بيان براي همگان به صورت يكسان به رسميت شناخته مي‌شود. اگر نژاد يا جنسيتي را كهتر بدانيم نظام قضايي مبتني بر آن‌، به سود گروه برتر داوري مي‌كند و آزادي بيان براي برخي بيشتر و براي برخي كمتر خواهد بود.

4 ـ دموكراسي
در دموكراسي نيز چهار شاخص اصلي وجود دارد كه عبارتند از:
«1 ـ هر نفر يك رأي‌: از آنجا كه شهروندان داراي حقوق يكساني هستند هر شهروند يك رأي دارد. در روم باستان هر فرد يك كرسي در استاديوم عمومي شهر داشت و «هر نفر يك صندلي‌» مبين اين حق بود زيرا در استاديوم شهر بحث و مذاكره و تصميم‌گيري درباره حكومت و مسايل جامعه صورت مي‌گرفت‌.
2 ـ اصل بر كميت است نه كيفيت‌: در دموكراسي‌1دموكراسي‌، 4، ارزش رأي هر شهروند باارزش رأي فرد ديگر برابر است‌. رأي كشاورز، فيلسوف‌، آيت‌الله‌، كشيش‌، سرمايه‌دار و فقير به يك اندازه در تعيين سرنوشت اثر دارد و نمي‌توان گفت فلان فرد يا گروه به دليل منزلت اجتماعي‌1منزلت اجتماعي‌، 4، قدرت‌1قدرت‌، 4 يا سابقه‌اش يا اعتقادات خاص خود، ارزش رأي‌شان كمتر يا بيشتر است‌. اينكه فردي ديندار باشد يا بي‌دين‌، نماز1نماز، 4خوان باشد يا نباشد، سابقه ان�ق%D�اش ي%Bر د�8� �%8�ق%D��%8�؊81ت %8�ي دب� ا� 87ر� ئD8�� .
2 ه�B1 با�%B�اC، �%8را� د�8� Eوا�A�81ت %8بى�ه ا�81بيند

یکشنبه 14 تیر 1383

قلم در قرآن، سمبل تفكر و آگاهي است

شنبه 2 خرداد 1383

حقوق‌ بشر، اعدام‌ و قصاص‌‌(پژوهشي‌ پيرامون‌ امكان‌ لغو مجازات‌ اعدام‌ در شريعت و قوانين ايران)

شنبه 2 خرداد 1383
حقوق‌ بشر، اعدام‌ و قصاص‌‌(پژوهشي‌ پيرامون‌ امكان‌ لغو مجازات‌ اعدام‌ در شريعت و قوانين ايران)

شنبه 1 آذر 1382

عدالت و آزادي

یکشنبه 11 آبان 1382

حقوق بشر يا حقوق مومنان

(اومانيسم و اسلام‌)

روزنامه شرق سه شنبه 11 آذر 1382 برابر 2003,2,Dec به دليل طولاني بودن مطلب با حذف چند پاراگراف‌، اين مطلب را به عنوان سرمقاله‌اي بلند به چاپ رسانيد. متن كامل مقاله در زير مي‌آيد:
حقوق بشر يا حقوق مومنان

یکشنبه 30 شهریور 1382

اجتهاد مدام:فتواي علما درباره مجازات جايگزين اعدام

روزنامه شرق يكشنبه 30/6/1382